Saturday, May 30, 2015

کژاندیشی حاکمان و نادیده گرفتن دگراندیشان



کژاندیشی حاکمان و نادیده گرفتن دگراندیشان

ده سال پیش در مقدمه ای که بر مجموعه ای از نوشته های انتقادی نوشتم یاداور شدم که:

بدان دليل بر آن شديم كه برخي مسائل و مشكلات ديني جامعه خود را به‌يادآوريم كه مي‌بينيم خودمان با بدفهمي و كژاندیشی از قرآن‌كريم و مسائل ديني، بيشترين ضربه را به ريشة دينمان واردمي‌آوريم.

ابلهان تعظیم مسجد میکنند               در جفای اهل دل جد میکنند

اگر میبینید نقد بسیار است؛ دلیلش این است که معتقدیم با نان قرض‌دادن به يكديگر نمي‌توان كار دين را اصلاح‌كرد؛ كه تاكنون چنين بوده‌است. در هر زمينه‌اي كه به جامعه مان مربوط مي‌شود، بايستي رودربايستي را كنارگذاشت و اگر در عمل، كاري از دستمان برنمي‌آيد، دستکم مانند خود قرآن‌كريم رك و راست، بگوييم اگر روشي را كه تاكنون به‌كاربرده‌ايم، و همواره گفته‌ايم اين صلاح هست و آن صلاح نيست، ‌كارايي داشت، بايد وضعمان بهتر از اين مي‌بود. از سوي ديگر بايد در همه سطح‌ها و قشرهاي جامعه، روش تملق‌گويي و چاپلوسي را كناربگذاريم، و حرف حق را بزنيم، هرچند به زيان ما باشد

قل‌الحق ولو كان عليك ـ امام علي(ع)

در سال‌هاي آغازين پيروزي انقلاب اسلامي، چنين روشي داشتيم و نتيجه‌اش را گرفتيم. كساني كه يك‌شبه مسلمان‌شده‌بودند، و حتي نفوذي‌ها، با روش چاپلوسي چه سودها كه نبردند و در چه جاهايي، حتي در نهادهايي همچون رياست جمهورينفوذكردند و به خواسته‌هاي كوچك و بزرگ خود دست‌يافتند.
همزمان با نفوذ اين نفوذي‌ها، دلسوختگاني بودند با پيشينه‌اي درخشان از عرق و حميّت ديني، كه روش‌ها را نقدمي‌كردند و راه نشان‌مي‌دادند. ولي نقد و نظرشان همانند صدايشان به جايي نمي‌رسيد. چرا چنين بود؟ زيرا تحمل شنيدن نداي مخالف را نداشتيم و تصورمي‌كرديم آنكه خرده‌مي‌گيرد، قصدش مانع‌تراشي در راه انقلاب نوپاي اسلامي است.

اما دشمنان عقيدتي، رگ خواب مسؤولين را به دست آورده‌بودند و از راه و روش آنان، و از موقعيتي كه به‌دست‌آمده‌بود، به‌خوبي بهره‌برداري‌كردند و به آرزوهاي خود تا اندازه‌اي دست‌‌يافتند، و دستكم روند حركت انقلاب را كندكردند. آنچه بر سر ما و دولت‌هاي‌مان آمد، نتيجة بي‌توجهي به انتقادها و امين دانستن چاپلوسان و رياكاران بود.(پایان نقل از نوشته ده سال پیش)

و در اسفندماه سال گذشته نوشتم و در فیسبوک منتشرکردم که:

یک- دو روز پیش تو فیسبوک مطلبی خوندم بدین مضمون:
زنی با چند تا بچه قدونیمقد با مشکلات زیادی دست به گریبونه تا شکم بچه هاشو سیرکنه. برورویی هم نداره که مثل بعضیهای دیگه مثل خودش خودفروشی کنه و شوهرش هم مدتیه که زندونیه و دلیل زندونی شدنش هم رفتن توی کار خلاف بوده و رفتن توی کار خلافش هم این بوده که از کارخونه ای که کار میکرده به خاطر اینکه پول نداشتن به کارگرا بدن همراه با چندین کارگر دیگه عذرش رو خواسته بودند ...
دو- این نوشته رو که خوندم همون روز تو خبرا خوندم که یک کشتی با پرچم پاناما رو اسرائیلیها بازرسی میکنن و از توش مانند دفعات پیش مهمات ایران برای فلسطینیان رو پیدا میکنن و توقیفش میکنن. یک کشتی پر از اسلحه و مهمات! مجانی! برای فلسطینیان ولی به کام اسرائیلیان!! برای چندمین بار!‌
معلومه که از همون زمانی که کشتی حرکت کرده خبرچینای اسرائیل خبر دادن و اونها منتظر کشی بودند. ولی نمیدونم چرا این مدعیان هشیار ایران زمین و به قول خودشان سربازان گمنام امام زمان که برای خوابوندن صدای مخالفان به گوش هستن از این خبرچینای اسرائیل بیخبرند!!
سه- بسیاری از کارگرای ایران چندسالی است که هر روز با ترس و لرز سر کار میرن و میترسن کارفرما(که بیشترشون مربوط به بخش خصوصی و نهادها هستند) مثل همکاراشون که بیکار شدن بهشون بگه از فردا سر کار نیاین.
بسیاری از کارگرا هم که چند ماه چند ماه حقوق و مزایا شون عقب افتاده و مرتب دست به اعتصاب میزنن و خیلی از نماینده های کارگرا رو هم گرفتند و توی زندونند. خیلی از همین کارخونه ها هم دست سپاهه مثل قرارگاه خاتم الانبیاء که خیلی تأسیسات و کارخونه های مختلف داره که حق و حقوق کارگراش رو نداده و...
اما تو را به خدا تا حالا حتا یه بار شنیدید که بگن حقوق کارگرای کارخانه های صنایع نظامی عقب افتاده!!! هرگز نخواهید شنید. چون آنها باید مرتباً اسلحه بسازند. چند روز پیش هم یکی از همین سرکرده های سپاه گفت: ما اونقدر موشک تولید کردیم که نمیدونیم چه کارشون بکنیم...(پایان نقل مطلب فیسبوکی)

و امروز مینویسم:
چند روز پیش خبر رسید که معاون نقدی فرمانده بسیج و نیز معاون یک نهاد دیگر حکومتی و امنیتی هر دو جاسوس اسرائیل از آب درامدند. یعنی نظر و پیشبینی نگارنده درست بوده و جاسوسان اسرائیل در حساسترین پستها برای اسرائیل جاسوسی میکرده و میکنند!! اما چگونه این امر ممکن میگردد؟
آیا جز با امین دانستن چاپلوسان و تندروانی که هرچه بهتر و بلندتر بر ضد اسرائیل و آمریکا شعار میدهند و دیگران را نیز برمیآشوبند و خود را انقلابی دوآتشه نشان میدهند، و بدین ترتیب امین حاکمیت میشوند آیا به گونه ای دیگر هم ممکن است چنین امری محقق شود؟
این پرسش اساسی دربردارنده همان نکته ای است که همواره از روزهای آغازین انقلاب دلسوزان منزوی شده امروز انقلاب بر آن تأکید داشتند و نه تنها صدایشان شنیده نشد بلکه اکنون یا در زندانند و یا به اجبار در مهاجرت به سر میبرند... وای بر ما و بر حکومتگزاران مان که "خسرالدنیا و الآخره" شده ایم و همه کارهایمان "هباءً منثوراً" شده است!!

نتنجه گیری:
یک- وای بر حکومتی که چاپلوس پرور و نقدناپذیر باشد. مردم منتقد را در بند کند هر چند دلسوز جامعه باشند و بله قربان گوها را که یا خائنند و یا نادان در دامن خود بپروراند. حکومت باید هشیار باشد و نه چاپلوس پرور!!
دو- وای بر مردمی که برای راحتی زندگی دنیای خود از نقد حاکمان بپرهیزند و راه و روشی را برگزینند که خوشایند حاکمان باشد. ملت باید هشیار و ناظر اعمال حاکمیت باشد و نه پیرو حاکمیت!
حاکمیتی که به اصول اولیه و موجبات انقلاب پایبند نباشد نباید مدعی وجود و تداوم انقلاب باشد:
رهبر فقید انقلاب بر دو نکته اساسی همواره تأکید داشتند که اولی موجب پیروزی انقلاب شد و دومی موجب تداوم آن. امروزه هر دو نکته اساسی که تضمین کننده انقلاب بودند از میان رفته است:
یک- مردم و رأی و نظر آنان
دو- دخالت نکردن نظامیان در امور سیاسی

اولین نکته اساسی سالهاست که با افزودن وظایفی بر وظایف اولیه شورای نگهبان نقض شده است.
دومین نکته اساسی نیز بدون مجوزی مکتوب عملاً نقض شده است چنانکه هنگامی که گفته شده دخالت سپاه در مسائل سیاسی مخالف نظر بنیانگذار انقلاب است فرمانده سپاه پاسخ داد:

هر چه میخواهند بگویند ما کار خود را میکنیم!!
پس اینکه از انقلاب و آرمانهای آن چیزی باقی مانده که شما مدعی پیروی از آن باشید ادعایی بیش نیست و انقلاب با حذف دو بازویش که تضمین کننده آن بوده از اهداف خود کاملاً دور شده است:
-         رأی و نظر و حاکمیت مردم
-         مردم زیر سایه عدالت و نه زیر سلطه اسلحه و زور    
اردیبهشت نودوچهار- احمد شماع زاده

با خدا یا بی خدا؟ کدوم بهتره؟



با خدا یا بی خدا؟ کدوم بهتره؟
نویسنده: مهرداد وحدتی دانشمند
سلام. چندی پیش یه بحثی در مورد کتاب "توهم خدا" نوشته ریچارد داوکینز در گرفته بود. منم  مطلبی رو خواستم آماده کنم ولی چون آماده نشد موکولش کردم به بعد. به تازگی بخشهایی از کتاب "زبان خدا" نوشته فرانسیس کالینز رو خوندم و بخشهایی از حرفهایی که خودم تو ذهن داشتم رو توش دیدم. این بهم یه قوت قلبی هم داد و بهونه ای شد که اون نوشته های قبلی رو یه کم مرتب و خلاصه کنم و بنویسم. قبل از هرچیزی بگم که فرانسیس کالینز مدیر پروژه نوشتن کد ژنتیک انسان بوده و الانه هم رئیس انستیتو تحیققات ژنتیک انسانی در آمریکاست. نکته بامزه ترش اینکه ایشون قبلاً بی خدا بوده و بعداً با خدا شده. اگه کتاب "توهم خدا" رو خوندین این کتاب رو هم حتماً بخونین. به هرصورت شنیدن دو طرف داستان لازمه.
من اول یه خلاصه ای از نگاه کسانی که به خالق اعتقاد ندارن در مورد پیدایش دنیا و حیات میدم. و بعد بعضی قسمت هاش را به چالش میکشم. فرض من اینه که شما در نظریه تکامل داروین شک ندارین. مثلا اینکه چشم با این پیچیدگی چگونه بوجود آمده برایتان سوال بی جوابی نیست.
عمده استدلال این گروه بر این دو محور میچرخه که (1) پیچیدگی بیولوژیکی دنیا در قالب تئوری تکامل توضیح داده میشه و (2) قسمتهایی که احتیاج به تصادفهای نادر داره با "اصل انسانی" توضیح داده میشه. مثلا ما میدونیم که تئوری تکامل فقط روی موجودات زنده کار میکند. بنابراین اولین موجود زنده(ساده ترین شکل حیات) باید تصادفی بوجود آمده باشد. اگرچه احتمال این تصادف بسیار بسیار اندکه ولی از میان بیلیونها بیلیون سیاره بالاخره در چندتایی ممکنه این تصادف رخ بده. اما چرا در زمین؟ این سؤال اشتباهیه. چون ما نتیجه این تصادف هاییم، طبیعتا هرجایی که ما هستیم این تصادف حیات اتفاق افتاده. هرکجای دنیا این اتفاق میوفتاد نتیجه همین بود و ما اونجا میبودیم و اسمش را میذاشتیم زمین.
به طور مشابه نمیشه بپرسین چرا فاصله زمین تا خورشید اینقدر دقیق تنظیم شده. اگه فاصله خورشید کمتر یا بیشتر بود خوب ما بوجود نمیومدیم. ولی یه جای دیگه دنیا (از میون بیلیون ها سیاره) یکی پیدا میشد که هم فاصله خوبی تا خورشیدش داشته باشه و هم تصادفی حیات روش اتفاق بیوفته. بنابراین هرآنچه لازمه حیات ماست نباید به سوال کشیده بشه.
ماده گراها یک سوال مهم هم میپرسن که تئوری خدا را کیش و مات کنن. میگن خدایی که تونسته دنیای به این عجیبی بیافرینه باید پیچیده تر از دنیا باشه و چون پیچیده است خودش بیشتر از دنیا احتیاج به خالق  داره. و دست آخر اینکه معتقدین به خدا را متهم میکنن به اینکه پشت یک فلسفه غیر قابل آزمایش(یعنی وجود خدا) پناه گرفتن.
استدلال معتقدین به خدا به این صورته که همه حرفهای شما قبول ولی باید پتانسیل تشکیل دنیای زنده از اول وجود میداشت تا یه جایی تصادفش رخ بده. مثلا ثابتهای فیزیک باید جوری باشن که دنیا با فرم امروزیش شکل بگیره. فیزیکدانها نشون دادن که اگه ثابت جاذبه یک واحد در صد میلیون میلیون 100000000000000 تغییر کنه دنیا اونقدر متفاوت میشه که محاله زندگی هوشمند درش بوجود بیاد. بلاخره این سوال باقی میمونه که چرا این ثابت مقدارش دقیقا همون عدد طلاییه که باید باشه. ثابت جاذبه یکی از 7 ثابت فیزیکیه که مقادیرشون به طرز عجیبی تنظیم شده به نظر میرسه.  در فیزیک به این ثابتها میگن ثابتهای طلایی. در ضمن شاید بد نباشه بدونین در میون دانشمندان فیزیک دانان بالاترین آمار اعتقاد به خدا را دارن.
برای رفع مشکل ثابتهای طلائی، ماده گراها یک راه حل دیگه پیشنهاد میکنن: دنیاهای متعدد یا  به عبارتی دنیاهای موازی. یعنی یه عالمه جهان که در عرض هم هستند و مستقل از هم. ما تو یکی از این جهان ها هستیم. اگر تعداد این دنیاها کافی باشه، بلاخره در یکی از این دنیاها (براثر تصادف) ثابتها مقادیر طلائی میباشن. طبیعتا ما توی یکی از دنیاهای خوب هستیم و اون دنیاهای بد کسی توشون بوجود نمیاد که بخواد از این سوال ها بپرسه.
مشکل من با این راه حل اینه که اصل ایده ماده گرایی از اونجا شروع میشه که میخوان برای دنیا راه حلی کم هزینه تر از خدا ارائه بدن ولی بعد میرسن به یک عالمه دنیا که هر کدام معلوم نیست از کجا آمده. نه یکی و دوتا. حداقل چند بیلیون بیلیون بیلون بیلیون تا از این دنیاها لازم داریم تا بتوانیم مشکل ثابتهای طلائی را حل کنیم.
حال ممکنه بگین که خوب بلاخره این هم یک نظریه است. ولی این نظریه اصلا علمی نیست. چون هیچ راه اثبات یا ردی براش وجود ندارد. دنیای موازی به این مفهوم نیست که اون دورها یک دنیای دیگری هست. معنی اش اینه که بین این دنیا و آن دنیا حتی فضا هم نیست. یعنی اصلا "مکان" به مفهوم صددرصد انتزاعی اش بین ایندو دنیا نیست. اون دنیا اصلا یک دنیای دیگه است. مکان خودش را داره. ولی به مکان دنیای ما هیچ اتصالی نداره. هیچ راه انتقال ماده و و یا حتی اطلاعات از یکی به دیگری وجود نداره. هیچ اثری برروی هم ندارن و غیره و غیره. به عبارتی این یک تئوری علمیه که هیچکس نمیتونه ردش کند! فلسفه مدرن اسم این جور نظریه ها را فلسفه میذاره نه علم. (کاری که دینداران متعصب را کمی عصبانی میکنه).
پس واقعا انتخاب ما (آنطور که ماده گراها میگن) بین علم و خدا نیست. انتخاب ما بین فلسفه و فلسفه است. اما واقعا کدوم فلسفه بهتره. ممکنه بگین، حداقل خوبی نظریه ماده گراها اینه که محتاج یه موجود عجیبی به اسم خدا نیست. خدایی که خودش باید پیچیده تر از دنیا باشه.
اینجاست که یک ایراد دیگه تو کار ماده گراها را باید مطرح کنم. این فرض که دنیا باید آفریده موجودی پیچیده تر از دنیا باشه اساس محکمی نداره. مگر حرکت فوق العاده پیچیده سیارات و ستاره ها و کهکشانها با یک قانون ساده مثل جاذبه قابل توضیح نیست؟ مگر خود ماده گراها پیچیدگی بیولوژی دنیا را با قانون ساده تکامل داروینی توضیح نمیدن؟ مگه همه تلاش ماده گراها این نیست که بگن این دنیای پیچیده احتیاج به خالق نداره و وجودش رو میشه با قوانین ساده توضیح داد. چرا یک باره وقتی اسم خدا میاد میرسن به موجودی پیچیده تر از دنیا؟
حالا واقعاً توصیف یک خدا برای دنیا توصیف کم هزینه تریه یا توصیفی که احتیاج داره به حداقل یک بیلیون بیلیون بیلیون بیلیون دنیای موازی. و هر دنیا با ابعادی بی اندازه بزرگ؟(قرآن کریم این سخن شما را از قول حضرت یوسف چنین بیان میکند: أأرباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار- در این آیه خداوند از زبان یوسف نظر خداناباوران را رد نیمکند بلکه میپرسد در صورتی که معتقد به خدای یگانه نباشید باید به چندین پروردگار و الهه باور داشته باشید! کدام بهتر است.؟- شماع زاده)
علم تجربی با قطعیت تقریبا کامل معتقده که هر معلول مادی علتی داره. این اصل ساده نیروی محرک علمه. اگر ناچاریم که دنبال یک علت بدون معلول بگردیم، به نظر من بهتره به جای یک عالمه جرم در یک عالمه دنیا و یک سری قوانین فیزیکی که خودشون منشا‌‌ءشون مشخص نیست، به یک علت غیر مادی متوسل شیم. مشابه این کار را در عالم علم زیاد کردیم. وقتی معادلات فیزیک نیوتونی به تناقض رسیدن، راه حل اینشتین این بود که یک بعد به مکان اضافه کند و زمان-مکان را تعریف کند. وقتی معادلات اینشتین با کوانتم فیزیک به تناقض رسیدن، فیزیکدانان تئوری ریسمان ۷ بعد به ابعاد دنیا اضافه کردند و با تصور یک دنیای ۱۱ بعدی عمده مشکلات را حل کردند. اگر تئوری علیت داره به تناقض میرسه شاید راه حلش اضافه کردن یک بعد (متافیزیک) به دنیاست.
گاهی بد نیست آدم یک نگاهی از دور به داستانش بکنه تا ببینه چقدر داستان مرتبی داره. دنیا وجود دارد. با عظمت خیره کننده اش. با یک عالمه قوانین ساده ولی حیاتیش. پذیرفتن اینکه این وجود صرفا وجود داشته و خالق نداره و بیلیونها بیلیون کپی خوب و بدش هم وجود داره به نظر من خیلی سخت تر از اونه که بگیم این دنیا یک خالقی دارد که قوانین مادی بهش اعمال نمیشه. اگر سوال اینه که چه کسی خالق را آفرید، جواب اینه که خالق غیر مادیه و شاید در دنیای غیر ماده قانون علیت به صورتی که ما میشناسیم نباشه. شاید رگرشن (دور) اصلا تناقض نباشه. جالب اینکه خود داوکینز تو کتاب "توهم خدا" یک همچین مثالی میزنه ولی برای رسیدن به یه نتیجه دیگه! مثال داوکینز اینه که اگر شروع کنیم به نصف کردن یک تکه طلا آیا تا ابد میتوانیم اینکار را تکرار کنیم؟ بلاخره هرچقدر هم این قطعه کوچیک باشه به نظر میرسه که میشه کوچیکترش کرد. اما میدونیم که این درست نیست چون بلاخره به یک اتم طلا میرسیم و وقتی اتم را میشکنیم دیگه طلا نیست. یک عنصر دیگه است. حالا علیت هم شاید همینه. اگر ناچاریم تا ابد در چرخه علیت بالا برویم و هی بپرسیم خالق این خالق کیه شاید یکجایی نوع خالق عوض میشه و دیگر ماده نیست (دیگر طلا نیست)! اصولا دلیل اینکه برای خدا صفت غیر مادی بودن را فرض میکنیم همینه. 
خلاصه حرف من اینه که برخلاف ادعای ماده گراها سوال ما تقابل علم و خدا نیست. بلکه انتخابی بین دو فلسفه است. و هیچکدوم از این دو فلسفه اونقدرها بر دیگری سنگینی نمیکنه. در یک مناظره تلویزیونی بین داوکینز و کالینز آخرین جمله را داوکینز اینجوری گفت:
If there is a God, it's going to be a whole lot bigger and a whole lot more  incomprehensible than anything that any theologian of any religion has ever proposed.
اگر خدایی در کار باشه اون خدا بسیار بزرگتر و  بسیار غیرقابل تصورتر از هر چیزیه که  دینداران  هر دینی مطرح کرده اند. به نظر من خلاصه این حرف داوکینز میشه "سبحان الله"
و به نظر من از دیدگاهی که دینداران خدا را معرفی کرده اند: بله میشه سبحان الله ولی از دیدگاهی که داوکینز عنوان کرده میشه: الله اکبر!!- شماع زاده

Wednesday, May 27, 2015

Coronal Loops Over a Sunspot Group

بهترین نقاشیهای آدمیان این است که چنین صحنه هایی را با رنگ و روغن و... بیافرینند و کمترین نقاشیهای خدا این است که با پاشاندن ستاره ها و سحابیهایی که هرکدام میلیاردها برابر منظومه شمسی هستند چنین نقش و نگارهایی را بر پیکرهستی بنشاند!!! جل الخالق
Coronal Loops Over a Sunspot Group
05/22/2015 09:55 AM EDT
The Atmospheric Imaging Assembly (AIA) instrument on NASA's Solar Dynamics Observatory images the solar atmosphere in multiple wavelengths to link changes in the surface to interior changes. When AIA images are sharpened a bit, such as this AIA 171Å channel image, the magnetic field can be readily visualized through the bright, thin strands that ar

ایران و چالش ورود به دوران پست نرمال

ایران و چالش ورود به دوران پست نرمال

بی بی سی

 


آغاز یک دوران تازه اقلیمی که چشم انداز ایران را به تمامی دگرگون خواهد کرد، می تواند مهمترین مولفه در تحلیل و تبیین آینده سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران به شمار آید.

در باره وجهی از این مولفه، یعنی کمبود آب، در ماههای اخیر نه فقط کارشناسان مستقل، بلکه حتی دولتمداران بلندپایه جمهوری اسلامی ایران مکرر هشدار داده اند. اما بحران آب فقط یکی از بدفرجام های تغییر اقلیم ایران است.

سبک زندگی انسان تابعی است از متوسط های اقلیمی محیط پیرامونش. این تابعیت فقط شرایط معیشتی را در بر نمی گیرد و مشتمل بر همه آن وجوهی است که به طور عام فرهنگ نامیده می شود.

گذر از وضعیت نرمال به پست نرمال، یعنی آغاز یک مقطع تازه تاریخی که فرهنگ زیستی تازه ای را به ناچار پدید خواهد آورد.

تاریخ سه هزار سال اخیر کره زمین سرشار است از فراز و فرودهای کانون های تمدنی بشر تحت تاثیر تغییرات اقلیم. در ایران اما این تجربه ها عمدتا میل به فرود داشته است. همچنانکه این تغییر اقلیمی تازه نیز چشم اندازی بس نگران کننده از آینده ایران پیش رو می گذارد.

واقعیت پست نرمال

در باره روند تغییر اقلیم خاورمیانه در سالیان اخیر پژوهش های متعددی انجام شده است. مبنای غالب این پژوهش ها گزارش های معتبرترین مرجع رسمی بین المللی یعنی پانل بین دولتی تغییر اقلیم (IPCC) است. بنابراین در باره متوسطی از تغییر اقلیمی منتهی به وضعیت خشکیدگی اجماع کامل علمی وجود دارد. از جمله می توان به گزارش بانک جهانی اشاره کرد که تاکید می کند بیشترین تاثیر منفی تغییر اقلیم بر اقتصاد جهانی نه در ماجرای ذوب یخ های قطبی و بالا آمدن سطح آب اقیانوس ها و بلکه تحت تاثیر خشکسالی بلندمدت خاور میانه رخ خواهد داد. نکته این است که بر اساس پیش بینی IPCC خاورمیانه می بایست تاکنون بین نیم تا حداکثر ۷۵ صدم درجه سانتی گراد گرمتر شده بود، اما آنچه که تاکنون رخ داده تقریبا دو برابر این مقدار بوده است.

در گزارش رسمی برنامه عمران سازمان ملل در زمینه تهدیدهای تغییر اقلیم برای توسعه انسانی کشورهای عربی اشاره شده که هر نوع برنامه ریزی برای توسعه این منطقه باید با لحاظ این نکته باشد که این منطقه آسیب پذیرترین منطقه جهان در برابر تغییر اقلیم بوده و از جمله اینکه تا سال ۲۰۳۰ دست کم ۲ درجه گرمتر شده و تا سال ۲۰۵۰ هم بارش به طور متوسط ۲۰ تا ۳۰ درصد کاهش پیدا خواهد کرد. در این گزارش میزان افزایش دما در خاورمیانه تا سال ۲۱۰۰ حدود ۴ درجه سانتی گراد پیش بینی شده است.

در کویت کشور همسایه ایران، متوسط دما در ۵۰ سال گذشته ۲ درجه افزایش یافته است. در ۴۰ سال گذشته در عراق از مجموع چهل دوره بارش فقط سه دوره ترسالی و هفت دوره بارش نرمال رخ داده و سی سال در این مدت (یعنی ۷۵ درصد دوره های بارش) خشکسالی یا خشکسالی شدید رخ داده است.

گزارش دیگری می گوید ۱۰ تا از ۱۲ زمستان بسیار گرم کشورهای شرق مدیترانه در یکصد سال گذشته، در همین بیست سال اخیر رخ داده است.

در ایران، مدیر طرح ملی تغییر آب و هوا در سازمان حفاظت محیط زیست می گوید که افزایش دما و کاهش بارش در ایران مطابق الگوی کشورهای همسایه بوده است. او می گوید تاکنون دمای ایران یک و نیم درجه افزایش یافته و در مناطقی از کشور میزان افزایش حدود ۲ درجه بوده است. در گزارش رسمی وزارت نیرو نیز آمده است که تاکنون (تاکید می شود که تاکنون) میزان بارش کشور ۱۵ درصد کاهش داشته و از متوسط سالانه ۲۴۰ میلی متر به ۲۰۵ میلی متر رسیده و دمای کشور نیز دست کم ۱.۱ درجه افزایش پیدا کرده است.

از مجموع آنچه که گفته شد می توان اینگونه نتیجه گیری کرد:

- به طور قطع در ایران تغییر اقلیم رخ داده و ایران هم اکنون به کشوری گرمتر و خشکتر تبدیل شده است.

- اگر تغییر اقلیم ایران مطابق مدل ها و الگوهای IPCC رخ داده بود می توانستیم امیدوار باشیم که در تداوم تلاش های جهانی برای مهار گرمایش زمین، شرایط اقلیمی ایران نیز برگشت پذیر باشد. اما روندهای تغییر اقلیم در ایران عمدتا مطابق روندهای عمومی منطقه خاور میانه است. یعنی لزوما آنتروپوژنیک نیست و می تواند ناشی از مولفه های کلان اقلیمی، مثلا جابجایی پر فشار جنب حاره یا بیش فعالی ال نینیو (ENSO) باشد. به هر رو این تغییر هم شدیدتر از روند جهانی گرمایش است و هم به نظر نمی رسد بشر ابزاری برای مهار آن داشته باشد.

- شدت تغییر در مولفه های اقلیمی به حدی است که با اطمینان می توان گفت که عمده مساحت ایران دچار تغییر چشم انداز خواهد شد.

- تغییر چشم انداز به معنای آغاز یک دوران تازه است. اهمیت موضوع تغییر اقلیم تاکنون چندان مورد توجه روشنفکران و حتی جامعه آکادمیک ایران در حوزه های تخصصی مرتبط مثل محیط زیست نبوده است. بعضا گفته می شود خشکسالی در ایران موضوع تازه ای نیست و کشور ما هزاران سال است با این پدیده روبروست. دیرسالی خشکسالی در ایران البته امر مسلمی است، اما به معنای آن نیست که ما در برابر این پدیده روئین تن شده ایم. شواهد متقن اقلیم شناسی دیرینه (پالئوکلیماتولوژی) نشان می دهد که فراز و فرود کانون های تمدنی ایران کاملا بر تحولات اقلیمی منطبق بوده است. ویژگی "هم عرضی" کانون های تمدنی در ایران، عرض شوش-زابل در تاریخ باستان، عرض مرکزی در قرون میانه و برآمدن اقتدار یک سوم شمالی کشور و عرض تبریز-تهران-مشهد در تاریخ معاصر بیانگر این واقعیت تاریخی است. با هر تحول اقلیمی بخت پهنه بزرگی از ایران فروخفته و ستاره اقبال جایی دیگر طلوع کرده است. اما خشکسالی کنونی نشانی از برآمدن ستاره بخت برای هیچ جایی از ایران ندارد.

عصر جدید

تغییر اقلیم فقط پدیده ای در حوزه محیط زیست و یا اقتصاد نیست. این تغییر دامن می گستراند و همچنانکه گفته شد همه وجوه حیات آدمی را در بر می گیرد. در باره ابعاد فراگیر عبور ایران از یک دوران چند صد ساله اقلیمی و ورود آن به یک دوران تازه عجالتا می توان این نکات را برشمرد:

ـ بحران آب مهمترین مسئله ایران در سال های پیش رو خواهد بود. این بحران گستره کشاورزی و دامداری را در کشور بسیار محدودتر کرده و اقتصاد ایران را کاملا دست به دهان نفت می کند.

ـ قهقرای زیستی در ایران شدت خواهد گرفت. ایران هم اکنون نیز از جمله صدرنشینان فهرست انواع بحران های محیطی از قبیل بیابانزایی، فرسایش خاک، جنگل زدایی و نابودی تنوع زیستی است و تغییر چشم اندازهای طبیعی باعث خواهد شد کمتر زیستبومی در ایران توان زادآوری پسین را داشته باشد.

ـ حیات روستایی منحصر می شود به باریکه هایی در استان های ساحلی خزر و یا کرانه برخی رودهای دایمی. روند مهاجرت از روستا به شهرهای کوچک، از شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ، از شهرهای بزرگ به تهران و از تهران به خارج از ایران شتاب افزونتری پیدا خواهد کرد. عدم استقرار ذهنی، تقلیل حس زادبومی را پدید می آورد و تقلیل این حس سکونتگاه های ایران را باز هم ناامن تر و نامناسب تر خواهد کرد.

ـ کمبود آب بسیاری از صنایع را به تعطیلی می کشاند و مزیت نسبی بخش خدمات را نیز بسیار کاهش خواهد داد.

ـ مشکل پیچیده تر برآمدن جریان های نوی افراطیگری، بنیادگرایی و خشونت طلبی است. تجربه دهه های اخیر در خاور میانه و شمال آفریقا نشان داده که خشکسالی و خشونت به شدت میل به همآمیختگی دارند.

ـ خشکیدگی کاتالیزور و محرک همه ضعف های جوامع انسانی است. در جایی که مستعد تنش های قومی بوده، آتش این جنگ ها را شعله ور می کند و در جایی که زمینه بروز اختلافات مذهبی وجود داشته این اختلافات را به جنگ هایی بعضا مهارناپذیر تبدیل می کند. نتایج یک تحقیق می گوید که ۲ درجه افزایش متوسط دما امکان بروز جنگ های منطقه یی را ۵۰ درصد افزایش می دهد.

ـ چرا خشکسالی ده سال اخیر خاور میانه زمینه ساز اصلی بهار عربی به شمار می رود؟ به این دلیل ساده که فروپاشی زیر ساخت های اقتصادی و تشدید تنش های قومی و مذهبی و افزایش هزینه های معیشت و کاهش کیفیت زندگی که دومینووار متعاقب بحران آب رخ می دهد پایه های اقتدار حتی با ثبات ترین حکومت ها را هم می تواند تضعیف کند. طبیعت به راحتی جوامع انسانی به انقیاد توتالیترها در نمی آید و در هنگامه شدت های اقلیمی، انرژی بسیار افزون تری برای تغییر، جوامع انسانی را فرا می گیرد.

چه خواهد شد؟

چنانکه ذکر شد متاسفانه اهمیت تحولات اقلیمی ایران چندان مورد توجه روشنفکران و اقشار مرجع نیست. اگر هم گاه اشاراتی می شود اغلب با اتکا به متوسط های اقلیمی پنجاه یا سی ساله است که ژرفای بحران تغییر اقلیم در ایران را نشان نمی دهد.

فضای سیاست زده رسانه های فارسی زبان، و نیز برخی جریانات سیاسی حاکم بر حتی رسانه های مستقل و خارج از ایران که ترجیح می دهند مشکلات ایران را فرو بکاهند به دوره ریاست جمهوری قبلی ایران از جمله عوامل این خردگریزی تاریخی است.

کارشناسان محیط زیست نیز در این زمینه بی تقصیر نیستند. نهضت سبزگرایی در ایران طی سالیان اخیر فروکاسته شده به جریانی علیه سدسازی. انگار که تنها عامل بروز بحران آب در ایران فعالیت های انسانی و سوء مدیریت است و تنها سوء مدیریت قابل اشاره هم سدسازی است و بس. و البته فراموش نباید کرد که در جامعه توسعه نیافته ایران حفظ محیط زیست اولویت نیست و از سوی دیگر تصور غالب از مفهوم توسعه یک پروژه سیاسی ـ اقتصادی است که اجرایش شرط لازم و کافی برای توسعه است و چون غول چراغ جادو هر سرزمین خشکیده ای را می تواند پر برگ و بار کند و در غیابش هم هیچ کاری شدنی نیست. به اینگونه تلاش برای حفظ محیط زیست ایران تلویحا تعلیق به محال شده است برای روزی در دوردست که آن پروژه جامع جامه عمل بپوشد.

نکته مهم این است که تا پارادایم و گفتمان عصر پست ـ نرمال در ساحت اندیشه ورزی ایران شکل نگیرد، همان وضعی می شود که بعضا حتی استادان محیط زیست به آن دچارند: برای نجات ایران از خشکسالی همچون ده سال پیش نسخه می پیچند که باید دریچه سدها را باز کرد. غافل از آنکه آبی پشت سدها باقی نمانده و بسیاری از سدها عملا خشک و متروک به حال خود رها شده اند. خلاصه آنکه شرط اول اندیشه ورزی در باره ایران پذیرفتن اقتضائات عصر پست ـنرمال است. عصری تازه از تاریخ شوربختی در ایران.

موخره: پست ـ نرمال یعنی وضعیتی که در آن یک دوره از مولفه های نرمال به پایان رسیده و حالا قرار است نرمالی تازه و متفاوت شکل بگیرد. به زبان قدما، می شود نرمال را معمول و پست ـ نرمال را مابعدمعمول ترجمه کرد. که البته قدری ثقیل و غیر امروزی است. ماهیتا این عصر را باید پساخشکیدگی نام گذاشت. خشکسالی برگشت ناپذیر به واقع خشکیدگی است و منظور از پست نرمال یعنی دوران تازه ای که متعاقب آغاز این خشکیدگی شکل می گیرد.