Monday, June 8, 2015

فروپاشی بنیانهای اقتصادی و اجتماعی در دوران سیاه احمدی نژادی



فروپاشی بنیانهای اقتصادی و اجتماعی
در دوران سیاه احمدی نژادی

مهندس محسن صفائی‌فراهانی، از کارآمدترین مدیران اقتصادی در دولت خاتمی بود. در مصاحبه ای که در ادامه میخوانید متوجه تسلط او بر مسائل اقتصادی و اجتماعی ایران، پیش و پس از انقلاب میشوید.
در کودتای 88 او را نیز به جرم حضور در شورای رهبری جبهه مشارکت دستگیر و زندانی کردند و در دادگاهی که به شوی تلویزیونی بیشتر شباهت داشت، او را روی صندلیهای قرمز با دمپایی و لباس زندان نشاندند!
آن کودتا سرانجام به پایان خود رسید و میراث هشت سال دولت چاکرمآب تنها فقروفحشاء فراگیری است که مشخص نیست چه زمانی دامن ملت را رها خواهدکرد. مردم ایران همان گونه که از آغامحمدخان قاجار تا ابد به بدی یادمیکنند از محمود احمدی نژاد نیز به همان گونه یادخواهند کرد، زیرا جراحتهایی که او بر قلب این ملت وارد کرد هیچگاه از خاطره تاریخی مردم این مرزوبوم زدوده نخواهدشد.
این قربانی کودتای 88 نیز سرانجام آزاد شد. آنچه میخوانید گفت و گوی وی با خبرگزاری ایلناست:
ایلنا: اقتصاد ایران در چه مقاطع زمانی توانسته در راستای توسعه اقتصادی گام بردارد؟
صفایی فرهانی: بعد از کودتای 28 مرداد 1332 که عملاً رژیم شاه تثبیت شد، به ‌رغم قرارداد نفتی با کنسرسیوم، تا سال‌های 43-1342 کماکان کشور دچار شرایط اقتصادی نابسامان بسیار جدی بود. این دوره یکی از بدترین دوره های رکود بود. در سال 43 و با حضور تکنوکرات‌های توانا و نسبتا با تجربه و دانش در سطح بین‌المللی در اقتصاد ایران، فرصتی فراهم شد که بالاترین رشد اقتصادی تا سال 51 را شاهد شویم. کمترین تورم اقتصادی هم مختص به همین دوره است. نرخ تورم در این دوره از 8/0 درصد به حداکثر 5 درصد رسید و متوسط نرخ تورم در این دوره زیر 5/1درصد بود.

پس از آن سال‌ها، در سال 53 نرخ تورم تا حدود 15درصد افزایش یافت و در سال 1355 به 25 درصد رسید. در این سال‌ها با تغییر ناگهانی قیمت نفت، ارز هنگفتی به اقتصاد ایران تزریق شد. چنانچه از تجربیات یک دهه قبل استفاده می‌شد، اقتصاد ایران فصل جدیدی را تجربه می‌کرد؛ اما چون حاکمیت مستبد، اعتقادی به مدیریت علمی و نیروهای کارشناسی نداشت، این نیروها را مثل آب خوردن کنار زد و شرایط به گونه‌ای شد که به جای امکان شروع یک توسعه اقتصادی توام با توانایی جدید، با دخالت‌های ناآگاهانه شاه در برنامه‌های اقتصادی، بیماری هلندی به سراغ اقتصاد ایران آمد و عملاً واردات جای تولید را گرفته و شرایط کاملاً برعکس شد.
بعد از این مرحله، وارد دوران انقلاب می‌شویم. اسم انقلاب کاملاً مشخص است. طبیعی است که یک دگرگونی بسیار اساسی در سازمان اداری کشور رخ می‌دهد. نیروهای مدیریتی و کارشناس کشور قریب به اتفاق بازنشسته یا پاکسازی و از صحنه اجرایی و اقتصادی کشور دور شدند. متاسفانه بلافاصله بعد از انقلاب، کشور از نیمه سال 1359 وارد شرایط جنگی تحمیلی و طولانی شد. آن شرایط و فشارهای عدیده داخلی ناشی از دوران جنگ و تحمیل یکسری تحریم‌ها و فشارهای بین‌المللی به ایران، فضای اقتصادی کشور را به سمتی هدایت کرد که در سال‌های 67 - 1365 تورم به بالاترین حد خود (25 تا 27 درصد) رسید. در سال 1367 جنگ پایان یافت و در سال 1368 انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد و این فرصت به آقای هاشمی واگذار شد. ایشان باید هم خرابی‌های گسترده جنگ و هم عقب‌افتادگی صنعت و نابسامانی شهرها را بازسازی می‌کرد و هم در حد امکان به رفاه اجتماعی که در دوران جنگ مشکلات زیادی داشت می‌پرداخت؛ اما برای کارهای اجرایی و حل مسایل و مشکلات، منابع مالی کافی در کشور وجود نداشت؛ بنابراین کشور به سراغ استفاده از منابع خارجی سوق پیدا کرد. استفاده از منابع خارجی، تخصص و شناخت از مکانیزم‌های رایج بانک‌های بین‌المللی را طلب می‌کرد که از این نظر دولت کاملا خلع سلاح بود.
استفاده گسترده از منابع مالی کوتاه ‌مدت به دلیل نبود نیروهای کارآمد و توانمند که توانایی استفاده متنوع از منابع و مساعد کردن شرایط بازپرداخت را داشته باشد، عملا باعث سررسید زودهنگام وام‌ها و عدم بازپرداخت اقساط و تشتت شدید در شرایط پولی و ارزی داخلی شد که منجر به بی‌اعتباری در سطح بین‌المللی و تجربه وحشتناک تورم 5/49 درصد شد که در اقتصاد ایران سابقه نداشت.
- یعنی در آن مقطع به دلیل نبود نیروهای متخصص و کارآمد، تورم به نزدیک 50درصد رسید؟
- از نظر من دقیقاً. جوان بودن، فقدان تجربه، عدم آشنایی با انواع تامین منابع مالی از بانک‌های خارجی ودریافت وام‌هایی با سررسید اقساط کوتاه‌ مدت‌ و وابستگی کامل کشور به درآمدهای محدود ارز نفت در آن زمان شرایط بسیار نگران‌ کننده‌ای برای اقتصاد کشور بوجود آورد. نرخ ارز به صورت غیرقابل کنترلی درآمد و یکباره به بالای 700 تومان رسید و ارزش پول ملی بیش از 50 درصد کاهش یافت. با دخالت ارکان حکومت این نرخ به صورت دستوری به 300 تومان کاهش یافت؛ ولی بازار ارز کاملاً چند نرخی شد. بانک مرکزی مجبور شد تمام وام‌های دریافتی را استمهال کند. اعتبارات اسنادی بانک‌های ایرانی در بانک‌های اروپایی پذیرفته نمی‌شد. بانک‌های محدودی وجود داشت که تا سقف 10 میلیون دلار را با مکافات قبول می‌کردند. بیمه‌های صادراتی هم حداکثر تا همین سقف را پوشش می‌دادند؛ از همین رو سال‌های 77-1373 دورانی سخت برای اقتصاد و روابط بین‌المللی بود.
با انتخابات دوم خرداد سال 1376 و با وجود گذشت 18 سال از پیروزی انقلاب، نیروهایی که مسئولیت داشتند از رخدادهای برشمرده تجربیات قابل توجه اندوخته و شناخت کامل‌تری از فضای کسب و کار در داخل و خارج به دست آورده بودند. تغییر در رویکرد دولت و امکان استفاده از نیروهای متخصص به دلیل تنگ‌ نظری کمتر، تغییر در سیاست خارجی و رویکرد تعاملی و تشنج‌ زدایی با دنیا، عملا باعث شد امکانات مالی بیشتر داخلی و خارجی برای کشور فراهم شود؛ از طرفی شرایط سیاسی اتخاذ شده توسط دولت اصلاحات، امید و اعتماد زیادی در بین مردم ایجاد کرد و مردم احساس ‌کردند می‌توانند با دولت همراهی بیشتر داشته و به آن اعتماد کنند.
نهایتاً با تشکیل مجلس ششم و توجه بیشتر به زیرساخت‌های اقتصادی و اصلاح قوانین مرتبط و تک نرخی شدن ارز و کسب اعتماد فعالان اقتصادی داخلی و امکان توافق با بانک‌ها و بیمه‌های بین‌المللی، عملا شرایط اقتصادی وارد چرخه رشد قابل قبول شد.
نتیجه این شد که رفتارهای سیاسی و اجتماعی و اعتماد متقابل، نمودار خود را در رشد بهره‌ وری نشان داد و این نرخ که در سال 1378 با رشد منفی 5/1 درصد همراه بود، بتدریج مثبت شد و رشد بهره ‌وری کل در سال 1381 به6/2 درصد و در سال 82 به 8/2 درصد رسید که این نشان ‌دهنده اطمینان مردم و تلاش همه‌جانبه آنهادر بالا بردن نرخ بهره‌ وری محیط کار و همچنین سرمایه است.
درچنین رویکردی مدیران و کارشناسان اقتصادی کشور به اصلاح زیرساخت‌ها جدی‌تر پرداختند. قانون سرمایه‌گذاری خارجی و اصلاح مالیات‌ها و اجازه برای فعالیت بانک‌ها و بیمه‌های خصوصی، دروازه‌های جدیدی برای توسعه اقتصادی کشور گشود.
به‌ رغم اینکه در سال دوم دولت اصلاحات درآمدهای نفتی به پایین‌ترین حد یعنی زیر 10میلیارد دلار در سال رسید، در این دوره این توان به وجود آمد که ارز را تک نرخی کنند و این روند به‌ رغم رویکرد ضعیف دولت نهم تا سال 1388 ادامه یافت.
با توجه به برنامه سوم که رشد 12 درصدی را پیش‌‌بینی کرده بود امر سرمایه‌گذاری در آن دوره محقق شد و عملاً شرایطی به وجود آمد که اشتغال شرایط عادی خودش را پیدا کرد.
رشد نرخ بیکاری در دوره اصلاحات نه تنها متوقف شد بلکه رو به کاهش گذاشت، این امر می‌توانست شرایطی را به وجود بیاورد که کشور در طول برنامه چهارم از تمامی نیروهای توانمند خود بهره گیرد. در سال 1384 به دلیل همین شاخص‌ها و شرایطی که به وجود آمد رهبری اعلام کرد که «فضای کشور به گونه‌ای است که برای جهش‌های بزرگ در اقتصاد ایران همه شرایط آماده شده است».
- در سال ۸۴ هم باردیگر مدیران با تجربه کنار گذاشته شدند. آیا این اقدام موجب نشد که کشور به سال‌های پس از انقلاب بازگردد؟
- به دلیل رویکرد غلطی که دولت داشت بعد از سال‌ها دوباره به وضعیت سال 58 بازگشتیم، یعنی فرصت بهره وری از تخصص و تجربه های نیروهای مدیریتی و کارشناسی کشور به بهانه‌های واهی و انگ‌های مختلف از بین رفت؛ در حالی‌ که بیش از نود درصد آن خبرگان کار، رشد یافته پس از انقلاب بودند!
نیروهای آگاه و کارآمد کنار گذاشته شدند و نیروهای بی‌تجربه و فاقد کارایی را جایگزین آنان کردند؛ نتیجه این کار را در پایان هشت ساله دوره احمدی‌نژاد می‌بینید؛ یعنی با توجه به بالاترین درآمد حاصل از فروش نفتی ایران در این دوره که معادل یک ‌صد سال گذشته بود(بالغ بر 750 میلیارد دلار)، اقتصادی بحران‌زده و نگران‌کننده وغارت زده به ارث گذاشته شد.
درآمد هشت سال دوران احمدی‌نژاد را مقایسه کنید با کل درآمدهای نفتی هشت ساله آقای هاشمی‌رفسنجانی که حدود 126 میلیارد دلار و درآمد نفتی دولت اصلاحات که حدود 157 میلیارد دلار بود.
میراث دولت اصلاحات برای دولت بعد در صندوق ذخیره نزدیک به 15 میلیارد دلار بود، دولت اصلاحات اقساط بدهی‌های ارزی گذشته را نیز کاهش داده و به حداقل خود رساند؛ در حالی ‌که میراث دولت دهم بدهی‌های چند صد هزار میلیارد تومانی و اقتصادی نابسامان برای دولت بعد بود! با سیاست‌های غلط، عملا طبقه متوسط بشدت آسیب دید و درصد قابل توجهی از آنها کلا از بین رفتند، بهره‌ وری در سال 85 به 3/1درصد و در سال 86 به زیر یک درصد رسید که این روند معکوس ادامه یافت و به ‌رغم درآمد افسانه‌ای نفت، رشد اقتصادی و سرمایه‌گذاری دچار سقوط آزاد شد تا اینکه در هر دو مورد رشد منفی در یک شرایط غیرقابل تصور تجربه شد، به جای رشد اقتصادی مستمر بالای 8 درصد و اقتصاد رقابتی مبتنی بر دانایی، متاسفانه اقتصادی مبتنی بر فساد گسترده و کاملا غارتی نصیب کشور شد.
- چگونه تیم اقتصادی دولت اصلاحات موفق به بهبود شاخص‌های اقتصادی شد؟
- رشد اقتصادی در دولت اصلاحات به 7/6 درصد رسید که می‌توان گفت در سال‌های بعد از انقلاب رقم قابل توجهی بود؛ این نتیجه نظم و انظباط مالی، اعتقاد به قانون وعمل واقعی در چارچوب قوانین و رعایت برنامه‌های مصوب، تعامل با کشورهای منطقه و اکثر کشورهای اروپایی و شرق دور بود. به نحوی که در سال‌های 84 - 1380 اکثر بانک‌های بزرگ دنیا با سیستم بانکی ایران تفاهمنامه‌های اعتباری داشتند که سقف مجموع آنها بالغ بر 40 میلیارد دلار بود و بیمه‌های صادراتی کشورهای صنعتی هیچ سقفی برای صادرات به ایران نداشتند. این نتیجه یک کار هماهنگ در ارکان دولت بود که اثر آن ایجاد شرایط مناسب در فضای اقتصادی کشور بود؛ این در حالی ست که در سال 1376 حداکثر سقف اعتباری بانک‌های بزرگ برای ایران به 10 میلیون دلار برای هر پروژه تنزل یافته و بیمه‌ها هم حداکثر تا همین سقف بود. برعکس در دوره دولت دهم به ‌رغم درآمد افسانه‌ای بالای 100میلیارد دلاری فروش نفت در سال، می‌بینیم که به علت ورود مسئولان، مدیران و نیروهای کم‌ تجربه و ناتوان در راس مدیریت‌های اجرایی و عدم توان هماهنگی در مدیریت و اجرا و بی‌اعتمادی بخش خصوصی به دولت و ناتوانی مدیران، دستگاه‌های اجرایی دولتی نابسامان‌ترین دوره خود را طی کرده و قریب به اتفاق شرکت‌های تولیدی و پیمانکاری و خدماتی به پایین‌ترین سطح از توانایی خود رسیدند.

در این دوره متاسفانه به دلیل سیاست‌های غلط در روابط خارجی، موج ایران‌هراسی بوجود آمد و بدتر از آن از دیماه سال 1385 با صدور قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل، آمریکا و اتحادیه اروپا، خودخواسته کشور را در محاصره اقتصادی قرار دادند! امکاناتی که می‌توانست بزرگترین جهش را در اقتصاد بوجود بیاورد تا یک رنسانس اقتصادی در ایران رخ بدهد تا همه عقب‌افتادگی‌های اقتصادی ایران جبران شود و این امکان به وجود بیاید که به جمع کشورهای پیشرو و در حال توسعه بازگردد؛ اما عملا همه چیز وارونه شد و بزرگترین و گسترده‌ترین نابسامانی در اقتصاد ایران و فضای اجتماعی کشور رخ داد.
- آیا توجه به قانون اجرایی اصل 44 قانون اساسی می‌توانست برای بخش خصوصی فرصت جدیدی باشد؟
- قانون اجرایی اصل 44 درابتدای دولت نهم به تصویب رسید و عملاً فرصتی بود که مسئولان اجرایی کشور از موقعیتی که این قانون بعد از حدود سه دهه برای باز شدن درهای بسته به روی بخش خصوصی به وجود آورده بود، استفاده و بهره‌گیری کنند و با توجه به درآمدهای بالای نفتی و قانون صندوق ذخیره ارزی، شرایط رشد و گسترش در زمینه‌های مختلف برای بخش خصوصی در اقتصاد ایران را فراهم کنند که بستر اولیه آن در دولت اصلاحات فراهم شده بود؛ یعنی بخش خصوصی قادر شد به فضای سرمایه‌گذاری در صنایع حمل و نقل و بانک و بیمه ورود پیدا کند، چنانچه برابر قانون مذکور واگذاری‌ها به بخش خصوصی فعال و مرتبط انجام می‌شد؛ از طرفی با ایجاد اطمینان‌های بین‌المللی با توجه به اصلاح قانون سرمایه‌گذاری خارجی که در دولت اصلاحات انجام شده بود، امکان مشارکت سرمایه‌گذاران خارجی و همکاری با شرکت‌های ایرانی جهت حضور قوی‌تر در بازارهای بین‌المللی فراهم شده و صادرات صنعتی ایجاد می‌شد و بخش خصوصی جایگاه و سهم مناسبی در اقتصاد کشور و منطقه برای خود پیدا می‌کرد؛ یعنی صادرات صنعتی ایران می‌توانست به سمتی برود که که سهم قابل قبولی از صادرات منطقه را صاحب شود.
دولت اصلاحات به لحاظ سیاسی و توان کارشناسی که در مدیریت کشور به وجود آورد، عملا بستر مناسبی برای حرکت‌های بزرگتر و وسیع‌تر ایجاد کرد؛ اما با شروع کار دولت بعدی همانطور که توضیح داده شد چنین اتفاقی رخ نداد.
اگر از سال 1332 تا امروز را بررسی کنید متوجه خواهید شد که فقط در دو دوره کشور توانست از بستر و فرصت ایجاد شده استفاده مناسب ببرد، دوره اول سال‌های 52-1343 که این به خاطر برنامه چهارم رژیم سابق بود. باید به عامل موفقیت برنامه چهارم توجه شود، حضور افرادی مثل عالیخانی، خداداد فرمانفرما، مهدی سمیعی، محمد یگانه و... در این دوره که سکاندار مراکز برنامه‌ ریزی، بانکی واقتصادی کشور بودند در اقتصاد ایران با تجربه‌های بین‌المللی که در فرآیند بالاتری از حجم اقتصادی ایران اندوخته بودند، برای مدیریت اقتصاد ایران پتانسیل بالایی ایجاد کرد.
دوره بعدی هم بین سال‌های 84-1376 و اجرای نسبتا موفق برنامه سوم توسعه بعد از انقلاب است که شرایط اقتصادی به دلیل توجه به زیرساخت‌های جامعه مدنی و بهینه شدن فضای عمومی کشور طوری شد که بهره‌وری به بالاترین رشد خود رسید.
من عامل عمده آن را فضای سیاسی حاکم در آن دوره، اعتقاد و اطمینان به استفاده از توان مدیریتی و کارشناسی کشور می‌دانم؛ یعنی فرصت و شخصیتی به مدیران و کارشناسان کشور داده شد طوری که می‌توانستند در تصمیم‌سازی‌ها مشارکت جدی داشته باشند. این دو تجربه با دو روش بود که می‌تواند مورد ارزیابی دقیق به‌عنوان تجربه‌های موفق50 سال اخیر قرار گیرد.
متاسفانه کشور بعد و قبل از انقلاب هیچ وقت دارای استراتژی اقتصادی نبوده‌، یعنی کشور براساس استراتژی بلند مدت حرکت نکرد که تصور ما این باشد که با اتمام یک دوره، دولت بعدی هم مجبور باشد چارچوب آن استراتژی را رعایت کند و فقط در تاکتیک‌ها وروش‌ها بتواند مانور دهد، در ادوار مختلف بهترین امکانات درآمدی با فروش نفت خام برای حکومت‌هافراهم شده است مثل سال‌های 55-1353 که درآمد زیر هشت میلیارد دلار در سال به بالای 20 میلیارد دلار می‌رسد؛ اما به دلیل فقدان استراتژی واعمال نظر غلط حاکم وقت، نظرات کارشناسی شنیده نمی‌شود. همین اتفاق را در سال 1384 مشاهده می‌کنید که فروش نفت خام حدود 30 میلیارد دلاری تا 118 میلیارد دلار در سال نیز رسید و باز هم نظر خبرگان وصاحب‌ نظران بی‌ارزش شد. بر این اساس با بررسی این دو دوره به یک نتیجه‌گیری می‌رسیم که در هر دو دوره به دلیل نبود استراتژی و اعتقاد به قانون و برنامه، طرد مدیران وکارشناسان با دانش و استفاده ازنیروهای ناتوان و گفتارها و رفتارهای نامعقول،عملاً فضای اقتصادی کشوربه صورت نگران‌کننده نزول یافت و شرایط پیچیده‌ای را به وجود آورد.
- در صحبت‌های شما بحث اطمینان به دولت مطرح شد. چه اتفاقی رخ داد که مردم، بخش خصوصی و اقتصاد بین‌المللی به دولت اصلاحات اعتماد کردند؟
- اتخاذ سیاست تشنج‌زدایی در روابط خارجی، برگزاری موفق اجلاس کنفرانس سران کشورهای اسلامی در تهران، مذاکره مستقیم با سران کشورها به خصوص پرنس عبدالله، ولیعهد وقت دولت سعودی، تبادل هیأت با اروپای غربی و بازگشت سفرای کشورهای غرب اروپا به تهران در سال 1376، شرایط ایران در روابط خارجی را کاملا تغییر داد. همه این اقدامات، همراه با تثبیت اوضاع سیاسی داخلی و همدلی با جامعه مدنی و احزاب، تشکیل شوراهای شهر و روستا که به فراموشی سپرده شده بود، اجازه فعالیت به نیروهای متخصص و توانمند و بهره‌گیری از تجربیات، یک هم‌افزایی مثبت و بزرگ برای کشور به وجود آورد.
دولت اصلاحات فرصتی به وجود آورد که تمام نیروهای توانمند جامعه بتوانند در جایگاه خود به نفع ملت و به صلاح کشور کار کنند، وزارت امور خارجه توانست روابط خارجی سیاست‌های کشور را تبیین و ارتباطات خوبی برقرار کند. وزارت صنایع از تولید داخلی به خوبی حمایت کرد. وزارت جهاد کشاورزی با حمایت و برنامه‌ریزی خودکفایی گندم در دوره اصلاحات را به‌ رغم شرایط نامناسب آبی که ایران همیشه با آن دست به گریبان بوده، عملی کرد. بانک مرکزی سیاست تک نرخی ارز را با موفقیت جلو برد و...

بارها گفته‌ام که بعد از مجلس ششم، آقای خاموشی رئیس وقت اتاق بازرگانی ایران گفتند که «مجلس ششم تنها مجلسی بود که به زیرساخت‌های اقتصادی ایران در بعد از انقلاب توجه جدی کرد».این تعریف از ناحیه فردی است که اصولگرا و وابسته به حزب موتلفه بوده؛ اما از عملکرد خوب مجلسی تعریف می‌کند که در دوره اصلاحات بوده و طرح‌ها ولوایح قانونی را با استفاده از بدنه مدیریتی وکارشناسی دولت به تصویب رساند، دولت و مجلس فرصتی به دست آوردند که از توانایی‌های نیروهای مدیریتی وکارشناسی جامعه برای پیشبرد اهداف کشور بهره گیرند.
درآمد نفت ایران در آن زمان رشد زیادی نداشت و همواره حدود 20 تا 25 میلیارد دلار و در بهترین شرایط تا 30 میلیارد دلار رسید؛ اما در دولت اصلاحات نرخ ارز تثبیت و تک ‌نرخی شد و علت اصلی آن اطمینان مردم به دولت بود؛ البته نقش نیروهایی که در دولت به صورت همدل کار و تلاش می‌کردند را نمی‌توان انکار کرد.
اردیبهشت 1376 هیچ امیدی برای پیروزی دولت اصلاحات وجود نداشت. خوش‌بین‌ترین چهره‌های سیاسی پیش‌بینی نمی‌کردند که دولت اصلاحات روی کار بیاید؛ ولی به دلیل رویکرد، خواسته واقبال مردم به عملکرد گذشته نه گفتند و این اتفاق رخ داد، با گذشت 26 سال از انقلاب، نیروهای مدیریتی و کارشناسی توانمند وبا تجربه بسیار خوبی در کشور به وجود آمد و با تصویب برنامه چهارم توسعه و چشم‌انداز 20 ساله، بستر مناسبی در داخل وخارج به وجود آمد . در چنین موقعیتی با انتخابات سال 84 دولت نهم در راس امور اجرایی کشور قرار گرفت.
متاسفانه در این دولت، در صورت تعهد به قانون و اجرای قانون برنامه چهارم توسعه، کشور می‌توانست در مسیر بسیار مناسبی جلو برود؛ اما دو مرتبه شعارها جای شعور را گرفت. حذف نیروهای مدیریتی و کارشناسی از صحنه اجرایی کشور با انگ‌های مختلف با شدت و سرعت شروع شد. کشور از بعد اجرایی یک عقبگرد کامل کرد و به سال 58 بازگشت، با این تفاوت که سال 1358 شور انقلابی وجود داشت و در سال 1384 شعارهای دهان پرکن، بی‌تفاوتی وندانمکاری! به‌ رغم اینکه قریب به اتفاق مدیران و کارشناسان آن مقطع رشد یافته بعد ازانقلاب و در جمهوری اسلامی تربیت شده بودند و سابقه کاری ‌شان فقط به بعد از انقلاب محدود می‌شد؛ اما شاهد بودید که افراد در دولت نهم جایگاه خود را از دست دادند در حالی که کارآمدترین نیروها برای کشورشده بودند، بی‌شک این از دست دادن نیروها که سرمایه‌های واقعی کشور بودند باعث بی‌سامانی‌های بعدی شد؛ متاسفانه این اقدامات انقلابی قلمداد می‌شد ومورد تایید هم قرار می‌گرفت در حالی‌که 26 سال از انقلاب گذشته بود، حفظ ارزش‌های انقلاب باید مورد نظر بود نه اینکه روش‌های اجرایی سال 58 تکرار شود.
اعتقاد دارم پول به تنهایی کاری نمی‌کند؛ بلکه این مدیریت و تجربه و دانش است که می‌تواند از آن پول فرصت به وجود آورد، کما اینکه مدیریت کشور در دو دوره نشان داد که با پول خیلی کمتر ولی با اتکا به دانش وتجربه مدیران و کارشناسان مومن به کشور، فرصت‌های بسیاری در ایران به وجود آمد؛ اما در دوره احمدی‌نژاد درست بالعکس بود! پول بسیار زیاد بود ولی نیروهای مومن خانه‌نشین.
این عملکرد دولت نهم باعث شد از سال 84 به بعد فرار مغزها و فرار سرمایه در ایران حتی بیشتر از زمان جنگ اتفاق رخ دهد.
گفت و گو: محسن بیدی- یاسمن خالقیان

Saturday, June 6, 2015

حاکم سالاری!!



حاکم سالاری
نویسنده:؟
ویرایشگر: احمد شماع زاده
اشاره:
جهان سوم یعنی جایی که مردم کار میکنند برای اینکه کار کنند. نه برای اینکه کاری کنند!
جهان سوم جایی است که همه با هم و در هم وول میخورند و نمیدانند برای چه وول میخورند.
جهان سوم جایی است که فرصت نمیکنی به مسائل اساسی زندگی ات فکر کنی تا حقیقت را دریابی و این خواست حاکمیت است تا بتواند به حکومت خود بر تو ادامه دهد.
جهان سوم یعنی جایی برای روزمرگی، هدررفتن استعدادها، امکانات، نیروهای انسانی و سرمایه های ملی... و گوش و چشم و دل سپردن به حاکم تا مغزت را خالی کند و چیزی در دستت گذارد!                        

به قول قرآن: خسرالدنیا و الآخرة
××××××××××
آیا کسی میداند اداره آموزش و پرورش نیویورک- اداره کل آموزش و پرورش ایالت کالیفرنیا- اداره کل کشاورزی استان اترخت هلند- اداره کل دامپزشکی ایالت کِبِک کانادا- اداره کل صنایع و معادن ایالت تکزاس­­ـ اداره صنایع و معادن سیدنی- شهرداری ناحیه شش ملبورن- اداره فرهنگ و هنر  یا ارشاد مسیحی رم- اداره میراث فرهنگی بارسلونا- سازمان گردشگری مادرید- ادره کل منابع طبییعی ایالت باواریا در  کجا و در چه خیابانهایی هستند؟
آیا کسی میداند وزارت کشاورزی آمریکا چند نفر کارمند دارد؟ اداره آموزش و پرورش پاریس به چند ناحیه تقسیم میشود؟
پرسشهای خوبی است  گرچه اگر در پی پاسخشان باشید شگفتیهای بیشتری خواهید دید! 
اگر از یک آموزگار هلندی بپرسید: آقا اداره کل آموزش استان  نورد هلند( هلند شمالی) کجاست؟ نگاهی چپ چپ به شما خواهد کرد! و مثلاً میگوید:
اداره کل آموزش و پرورش دیگر چه اداره ای است؟ حالت خوشه آقا؟
خوب، دست کم بگو اداره کل بهداشت محیط زیست کجاست؟
باور کنید کسی نام این اداره ها را هم نشنیده!
 بیچاره غرب! از این همه سازمان و نهاد که میتوانست گامهای بلندی در راه پیشرفت و توسعه  بر دارد دستش کوتاه است! عجب عقب مانده هایی هستند اینها...
بیهوده نیست که این بیچاره ها  در درس و مشق، در کشاورزی ، در صنعت ، در گردشگری ، در بهداشت این همه بدبختی دارند!!
در هلند اداره ای به نام آموزش و پرورش وجود ندارد. در پاریس هم نیست. در فرانکفورت و برلین و رم و میلان و واشنگتن و نیویورک  هم چنین چیزهایی وجود ندارند!
شگفت اینکه همین هلند بی اداره! یکی از بالاترین استانداردهای آموزشی کودکان در جهان را داراست!
در هلند سازمانی به نام دامپزشکی وجود ندارد. هلند یکی از بزرگترین صادر کنندگان دام و طیور و فراورده های دامی است! و یکی از سالمترینها در زمینه فراورده های دامی !!
بارسلونا، مادرید، پاریس و لندن از توریستی ترین شهرهای جهانند. سالانه بیش از هشتاد میلیون نفر از فرانسه دیدار میکنند و همین اندازه یا کمی بیشتر و کمتر از لندن و اسپانیا . هیچکدام از این شهرها اداره کل میراث فرهنگی و گردشگری و اینجور چیزها  ندارند.
آمریکا در بسیاری از فراورده های کشاورزی در جهان نخستین است  اما کارکنان وزارت کشاورزی آمریکا از کارکنان اداره کل جهاد کشاورزی استان سیستان و بلوچستان  ما کمتر است!
ما اداره و میز و ساختمان و دفتر و دستک و مدیر کل و معاون مدیر کل و مدیر داخلی و مدیر شهرستان و معاون شهرستان تولید می کنیم...
آلمانی ها گندم و جو، فرانسویها پنیر و آنگور و هلندیها گل و فلفل سبز و بلژیکیها شیر و شکلات...
هلند کوچکتر از خراسان جنوبی است اما چهار پنجم فلفل سبز(دلمه ای) دنیا را تولید میکند: چهل و هشت کیلوگرم  فلفل سبز در هر متر مربع!!  
در وزارت کشاورزی هلند- که خود بخشی از وزارت علوم و فرهنگ و آموزش عالی (به گفته ایرانی) هست- یک بخش وجود دارد که کار سازمان بزرگ دامپزشکی ایران را انجام میدهد. وزارتی که کار وزارت علوم را انجام میدهد هیچ کاری به کار دانشگاهها ندارد! دانشگاهها نمیگذارند که وزارت به آنان کار داشته باشد. هر دانشگاهی خودش میداند و خودش، آییننامه ها، سیستم آموزشی، استخدام، اخراج، گرفتن دانشجو و صدور مدرک همه در خود دانشگاه انجام میگیرد. مقررات آموزشی گاهی در دو دانشگاه که هر دو در یک شهرند بسیار با هم تفاوت دارد. مدرک فارغ التحصیلی دانشگاه نیاز به تأیید هیچ جایی جز خود دانشگاه ندارد.
در خود دانشگاه  کمتر کارمند و دانشجویی است که بداند چه کسی رئیس دانشگاه  است.
اگر بنا باشد رئیس دانشگاه یا دانشکده تغییر کند این نه به حراست مربوط است نه به وزیر نه به اطلاعات نه به استاندار نه به امام جمعه نه به کلیسای کاتولیک نه جامعه روحانیت مبارز! و نه به کارکنان و دانشجویان و بسیج و انجمن اسلامی!
مدیران دپارتمانها و پروفسورهای نامدار مینشینند آگهی میدهند که ما رئیس میخواهیم!
یعنی به ریاست به مانند یک تخصص نگاه میکنند و نه یک عنوان و اتیکت و آقابالاسر!!‌ شما  اگر استاد دانشگاهی در ایران، استرالیا، هند، آمریکا، فرانسه و آلمان و عربستان سعودی  و هر جای دیگری  هم باشید میتوانید مدارکتان را بفرستید! آنها مینشینند بررسی میکنند چند تا را بر میگزینند و برای مصاحبه دعوت میکنند( هزینه را هم دانشگاه میدهد) اگر خواستنی بودید نمیگویند: ایرانی هستی، مسلمانی، فرانسوی هستی، سیاهی، سفیدی یا بی بصیرتی!
 باید گذشته شما نشان دهد که شایسته این کار  هستید. حکمتان را خودشان صادر میکنند تمام! هر وقت نخواستید دوماه زودتر میگویید:میخواهم بروم! همین و بس!
آنها هم میگویند: بفرما خوش آمدید زحمت کشیدید! به همین سادگی! موافقت وزیر و هیئت  امنا و این داستانها نیست!
برای همه کارمندان همه جا همین است، هر زمان نخواستید میگویید دیگر نخواستم. مثلاً میخواهم بروم استرالیا چون بیشتر پول میدهند... حوصله ندارم کار کنم... میگویند بفرما!
 نزدیک دو سال از دولت آشیخ حسن گذشته! هنوز بسیاری از دانشگاههای ایران احکام ریاستشان امضا نشده! باید رحیم ازغدی، مرتضی نبوی، کبری خزعلی و صفار هرندی! تأیید کنند که چه کسی اجازه دارد رئیس دانشگاه تهران باشد!
 به خیابانهای بیرجند نگاه کنید: در هر کوچه و پس کوچه ای بانکی، صندوقی یا تعاونی اعتباری است  چندین برابر نانواییها ..
خیابانهای اصلی و گران شهر همه پر است از ساختمانهای بلند و چند اشکوبه بانکها! مگر بیرجندی ها چه تولید میکنند؟ میزان تولید گندم و شیر و مواد صنعتی بیرجند چقدر است؟ زعفران و تریاک را هم که بیفزایید همه پولش  دو شعبه بانک  را هم نمیچرخاند! این همه بانک و کارمند و ساختمان برای چیست؟
سراسر هلند، آلمان، فرانسه، بلژیک و اسپانیا  را بگردید در هیچ خیابانی تابلویی بزرگ را نمیبینید که بر آن نوشته باشد: دکتر آلبرت مونسیمار!... جراح، متخصص, فوق تخصص قلب و عروق و روده و کلیه، دارای فلوشیپ از کجا و ام اس از کجا و پی دی اف از کجا... عضو کالج بین المللی فلان...
در بسیاری از خیابانهای ما دیگر جایی برای نصب تابلو نیست از بس تابلوی متخصص و آزمایشگاه و فلان داریم. از آن سو:
مقام اول دنیا در بسیاری از سرطانها،
مقام نخست بیماریهای کلیوی و دیالیزی،
دارای رتبه بین المللی! در دیابت،
بالاترین مرگ و میر به نسبت جمعیت در بیماریهای قلبی عروقی،
رتبه نخست پراکندگی باکتریهای مقاوم به آنتی بیوتیک
و دارای رتبه ارزشمند جهانی  در مصرف دارو!!
اگر بنا بود این دانشگاهها ، این ادارات گوناگون، این بانکها، این پزشکان رنگارنگ متخصص برای ما سودی داشته باشند،
ما باید با فاصله بسیار زیاد در دانش، تولیدات دامی و کشاورزی، سیستم های مالی و بهداشتی جهان را پشت سر می گذاشتیم.
گردشگران ما به تنهایی بیشتر از فرانسه و اسپانیا وترکیه و انگلیس میبود!
آموزش پرورش ما باید همه سیستم های دنیا را در جیبش میگذاشت
و به گفته آن رئیس جمهور پیشین( که به راستی به ما میآمد و برازنده ما بود!) ملتهای دنیا زنبیلشان را میگذاشتند تو صف ما!
نماز صبح، رادیو را باز می کنید، پیام اخلاق میدهد. از خانه خارج میشوید بر دیوار رو به رو پیام اخلاقی نوشته است، در ودیوار شهر پر است از تابلوها و بیلبوردهای اخلاقی، تلفن همراهتان پی در پی پیامهای اخلاقی سوپر ناز از دوستانتان، گروه وایبری و فیسبوکی و تلگرامیتان برایتان باز می کند، بالای سربرگ نامه هایتان پیام اخلاقی نوشته است، آخوند اداره تان ظهر کلی برای شما اخلاق میبافد! عصر به پرسه میروید کلی اخلاق می آموزید، از ده شبکه سیما دستکم در هر زمان شش تا مستقیم سخنرانی فلان آقا را پخش میکند که پیام اخلاق میدهد... آنهایی  هم که فیلم  پخش میکنند همان حرفها را از زبان هنرپیشگانشان دوباره به خوردتان می دهند!
راستی اگر بنا بود این پیامها کاری بکند ما باید در بهشت اخلاق زندگی میکردیم. نیاز به چک و سفته و ضامن برای پول دادن و گرفتن و کاسبی نداشتیم. کلانتریها و دادگاههای ما  مانند سویس بیکار بودند!
آقای قاضی القضات ما چند روز پیش فرموده اند ما پانزده میلیون پرونده در نوبت دادرسی داریم!!
ای قربان درس اخلاق  دادنتان!! رسیدگی به این پرونده ها به عمر ماها قد نمیدهد و به آن دنیا حواله خواهد شد... میبینید که همه چیزمان با هم جور درمیآید:
نتیجه بیشترین متخصصان پزشکی، بیشترین آمار بیماری!
نتیجه بیشترین مداح و معلم اخلاق، بیشترین پرونده دادگستری و کلانتری!
نتیجه بیشترین بانک و سیستم  حسابرسی، بیشترین دزدی و اختلاس!
ما جالب ترین مردم جهانیم!
با اعتماد به نفس ترین حکومتگران جهان را داریم! که هیچ کشوری و هیچکسی را در دنیا آدم به حساب نمیآورند!!