Monday, November 9, 2015

خرد گرایی در جایگاه شرک ورزی



خرد گرایی در جایگاه شرک ورزی

احمد شماع زاده
 
ومن اظلم ممن ذكّر بايات ربه فاعرض عنها و نسي ماقدّمت يداه انّا جعلنا علي قلوبهم اكنّه انيفقهوه و في آذانهم وقراً و ان تدعهم اليالهدي فلن يهتدوا اذاً ابداً(كهف: 57)
ترجمه: چه کسی ستمگر از کسی است که آیه ها و نشانیهای پروردگارش به او یاداوری میشود. پس از این یاداوری دوری میگزیند و فراموش میکند که پیشتر چه کرده است. (در نتیجه) ما بر دلهای آنان پرده هایی قراردادیم که نفهمند آن(قرآن) را و در گوشهایشان سنگینی قراردادیم و اگر آنان را به سوی هدایت بخوانی پس هرگز به راه راست نمیروند به هیچوجه.

بازاندیشی برخی تفکرات شیعی با طرح چند پرسش و پاسخ:
پرسش: چرا حاجت خواستن از امامان و امامزادگان شرک تلقی میشود درصورتی که ما شاهد آنیم که آنان به واقع شفا میدهند و حاجات مردم را براورده میسازند؟

پاسخ: آیا شما تصور میکنید آنانکه بت میپرستیدند دیوانه یا دستکم سفیه و ابله بوده اند و بدون دریافت نتیجه به بت خود عشق و علاقه نشان میداده اند؟ آنان نیز مانند شما از اعتقاد خود نتیجه میگیرفته اند. تصور ابله بودن آنان نشان از آن دارد که خدا- قرآن و جهان را نشناخته ایم. پس برای شناخت مختصر به چند نکته توجه کنید:  
          خداوند برای کیهان و دیگر آفریدگانش قانونهایی دارد که سنن الهی نامیده میشوند.
          یکی از سنن الهی آن است که هرکس به هر چیز اعتقاد راسخ داشته باشد برای دنیای او کارساز میشود.
          این کارسازی ریشه در جهان دور و بر ما دارد. فضای کیهان و فضای دوروبر ما پر از انرژی است.
          یکی دیگر از سنن الهی آن است که زندگی ما را انرژیها هدایت کنند. ولی مایه کار برای به حرکت درامدن انرژیها اعتقاد و تلقین است.

اعتقاد(باور) و تلقین(به خود باوراندن) دو روی یک سکه اند. بنابراین هرگاه کسی با جان و دل و از روی اعتقاد راسخ، از بت، از درخت، از آسمان، از ماه، از خورشید، از امام یا امامزادگان، یا هر چیز دیگری درخواست کند با توجه به سنن الهی و با توجه به قانون تاثیرهای انرژیها و با توجه به باوری که دارد، و تلقینی که صورت میگیرد، در بیشتر مواقع پاسخ مثبت میگیرد. آن هنگام هم که پاسخ نمیگیرد حکمتی در کار است که خداوند دخالت کرده(یفعل ما یرید) و از براورده شدن آن خواسته جلوگیرشده است. همه این سخنان به طور خلاصه در این آیه نهفته است:

ان یمسسک الله بضر فلا کاشف له الا هو و ان یمسسک بخیر فهو علی کل شی قدیر(انعام: 17)

خداوند کرامتها را(که همه کرامتها نتیجه به کارگیری و به جریان درامدن و کنش واکنش انرژیهاست) با منظورهای متفاوت به کسان مختلف داده است:
به پیامبران مانند حضرات موسی و عیسی علیهما سلام به عنوان اعجاز.
به ائمه اطهار مانند امام علی بن ابیطالب(ع) با دادن علم امامت.
به برخی برگزیدگان مانند حضرات خضر پیامبر(سوره کهف) و حضرت یعقوب(یوسف: 68) با دادن علم لدنی.
به انسانهای والا برای نشان دادن اوج برخی ویژگیها و خویهای والای انسانی همچون حضرت عباس(ع) از امامزادگان.  
به برخی اشخاص عادی همچون سامری قوم موسی برای امتحان(بلاء) او و قوم بنی اسرائیل از طریق بصیرت یافتن به برخی رمزورازهای طبیعت.
به آصف بن برخیا وزیر حضرت سلیمان برای نشان دادن اوج تواناییهای انسان با دادن علم کتاب(دانش رمزورازهای طبیعت). 
ولی ما به جای اینکه منشا و مصدر(فاکتور) همه این کرامتها و علمها و آفریننده این باکرامتان یعنی الله را بدین وسایل بهتر بشناسیم و به او بیشتر دل ببندیم و او را در همه لحظه های زندگیمان موثر بدانیم، شیفته آن آفریدگان(وسایل) شده و با موثر دانستن آنان در زندگیمان به خداوند شرک میورزیم. آنان هم وسیله آزمایش و هم نردبان ترقی اند. اگر به وسیله و نردبان مشغول شوی نه تنها از ترقی و رسیدن به هدف(عبودیت الله) بازمیمانی که سقوط میکنی!! 

نکته مهم: یکی از دلایل گمراه شدن برخی شیعیان آن است که ائمه اطهار را متصف به داشتن علم غیب میکنند. همان گونه که در بالا آمد علمها مختلفند و درجه های متفاوتی دارند و ائمه اطهار با علم امامت کرامتهایی داشته اند که خارج از توان ما بوده در نتیجه ما تصور میکنیم که آنان علم غیب داشته اند. درصورتی که داننده غیب تنها خداوند است و این علم را به کسی نداده و نخواهد داد. آیات قرآنی زیادی دراین زمینه هست. در یکی از این آیه ها پیامبر اکرم به مشرکین میگوید اگر علم غیب داشتم همه خوبیها را برای خود میخواستم.

خداوند در سوره حج آیه 73 در این زمینه مثال بسیار جالب و زیبنده ای زده است، که اگر کسی پس از دانستن آن، باز هم بر بافته های فکر ناقص خود پافشاری کند، یقینا جزء کسانی است که: ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم غشاوه. مخاطب آیه هم ناس است؛ یعنی همه(مسلمانان، مشرکین و پیروان دیگر ادیان):

ای مردم مثلی برای شما زده شده پس به آن گوش فرادهید: آنانی که فرا میخوانیدشان از غیرخدا هرگز نمیآفرینند مگسی را، هرچند همه آنان بر آن همت گمارند. و اگر آن مگس چیزی از آنان برباید نمیتوانند از او بازستانند. خواهان و خوانده هر دو ضعیف اند(74). قدر و شایستگی خداوند را به درستی ندانستند. همانا که خداوند بسیار قوی و بسیار با عزت است.

آری علی آن مرد حق!، آیا توانایی آن را داشت تا همان مگس مثالی خداوند را بیافریند؟ به قول قرآن هرگز!! ولی به قول این مشرک آری: "ای علی اگر خدا نیستی کمتر از خدا نیستی" که اگر علی میدانست پس از او شیعه نادانی یافت میشود که چنین بگوید یقینا از پیش تکفیرش میکرد. این گونه شرکهاست که بسیار خطرناک است!!

پس بر هر مسلمان لازم است تا در آغاز هر روز از خداوند چنین بخواهد و بر این دعا مراقبت و مواظبت کند تا بلکه خداوند او را تا آخر روز از شرکها و گناهان  کوچک و بزرگ نگاهدارد:

اللهم انی اعوذ بک من ان اشرک بک شیئا و انا اعلم به و استغفرک لما لا اعلم به تبت عنه و تبرات من الکفر و الشرک والکذب و الغیبة و البدعة والنمیمة والفواحش و البهتان والمعاصی کلها واسلمت و اقول لا اله الا الله محمد رسول الله.  
و نیز این دعا را:
حسبی(بس است مرا) الرب من المربوبین. حسبی الخالق من المخلوقین. حسبی الرازق من المرزوقین. حسبی الله رب العلمین. حسبی من هو حسبی. حسبی من لم یزل حسبی. حسبی من کان مذکنت لم یزل حسبی. حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم.(از تعقیبهای نماز صبح)

پرسش: پس تفاوت میان براورده شدن خواسته ها و نیازمندیها با درخواست مستقیم از خداوند و این گونه براورده شدنها در چیست؟

پاسخ قرآن: ءارباب متقرقون خیر ام الله الواحد القهار؟ (آیا پروردگاران متفرق و مختلف بهترند یا خداوند یگانه قهار؟ - یوسف:39)

گویی خداوند میدانسته که برخی انسانها از جمله مسلمانان سر از چه شرکهایی در میآورند که اینگونه آیات را نازل کرده است. دقت کنید و ببینید که آیه چقدر دقیق است و به پرسش بالا پاسخ قاطعی میدهد:
          وجود دیگر پروردگاران(رب النوعها و به قول برخی پژوهشگران خدایان) را تایید کرده و به گونه ای گفته که خود میداند موجب خیر برای کسانی شده اند تا کسی نتواند دلیلی بیاورد که آنها برای ما موجب خیر شده اند. بلکه دلیل دیگری آورده:
          آیا آنها بهترند یا خداوند یگانه قهار؟ قهار یعنی کسی که میتواند همه آن اربابان را از بیخ و بن برکند. در همین یک واژه نکات بسیاری نهفته است:
          یعنی اگر من بخواهم میتوانم همه آنان را نابود کنم ولی سنت من بر آن قرارگرفته که آنها باشند تا مایه آزمایش انسانها بشوند(لنبولنکم ایکم احسن عملا؟).
          داوری را نیز بر عهده عقل و دل انسانهای مشرک و بویژه مسلمانان مشرک که قرآن میخوانند(اگر بخوانند) واگذارده تا خود راه درست را با این هشدار قرآنی بازیابند.
          اگر میگویییم مسلمانان مشرک تعجب نکنید. زیرا طبق روایتی که گویا از رسول اکرم(ص) نقل شده تشخیص شرک از راه رفتن مورچه بر سنگ سیاهی در دل شب تیره مشکل تر است. یعنی آنچنان گرفتار آن میشوی که خودت هم بیخبری و نمیتوانی باور کنی که گرفتار شده ای.

این حدیث برای ما مسلمانان بیان شده، نه برای مشرکینی که شرکشان عیان و آشکار است تا به ما مسلمانان و بویژه شیعیان بگوید خود را از شرک مبرا ندانید؛ بلکه هر روز و هر آن، مراقب و مواظب رفتار و کردار خود باشید!

آیه ای که نقل شد خداوند از زبان یوسف نبی آورده ولی نکات دیگری که مرتبط با همین موضوعند در آیات پیش وپس این آیه نیز قابل توجهند:

واتبعت مله آبائی ابراهیم و اسحق ویعقوب ما کان لنا ان نشرک بالله من شیء ذلک من فضل الله علینا و علی الناس و لکن الناس لایشکرون(38) یا صاحبی السجن ءارباب مبفرقون خیر ام الله الواحد القهار(39) ماتعبدون من دونه الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤکم ما انزل الله به من سلطان ان الحکم الا لله امر الا تعبدوا الا ایاه ذلک الدین القیم ولکن اکثرالناس لایعلمون(40)
و پیروی کردم دین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب را. دلیلی وجود نداشت که شرک ورزیم به خداوند چیزی را.(این چیزی را مربوط به همین بحث است) این از فضل خداوند بر ما و بر مردم است(ما میفهمیم و شکرگزاریم) ولی بیشتر مردم شکرگزار نیستند(بلکه شرک گزارند). ای یاران زندانی من آیا پروردگاران پراکنده بهترند یا خداوند یگانه قهار؟ نمیپرستید جز او را مگر اینکه آنچه را که میپرستید تنها سمبلهایی هستند که آنها را نامگداری کرده اید شما و پدرانتان. در این زمینه خداوند دلیل و دستاویزی برای شما فرونفرستاده است(که به آن متوسل شوید) همانا که حکم تنها از آن خداوند است. دستور داده که پرستش نکنید مگر او را. آن است دین و روش زندگی پایدار ولی بیشتر مردم نمیدانند.

نکته ها:
          خداوند شرک را مطلق نگفته بلکه "چیزی را" را آورده تا شامل روش به ظاهر موحدینی که آن گونه اعتقادات را شرک نمیدانند نیز بشود.
          یوسف: فضل خداوند آن است که به همه مردم گوشزد کرده که شرک نورزند. ما شرک نمیورزیم اما بیشتر مردم مشرکند(که شامل موحدین ظاهری نیز میشود).
          این چیزها یا کسانی را که با موثر دانستنشان به خداوند شرک میورزید خودشان قبول ندارند که در دستگاه خداوند کاره ای هستند بلکه تنها سمبلهایی هستند که شما در تصور و ذهن خود ساخته اید.
          شما نه از روی تعقل بلکه در بیشتر موارد از روی عادتهای بزرگتران و درگذشتگانتان چنین اعتقاداتی یافته اید و اگر بیندیشید به اشتباه خود پی خواهید برد.
          هیچ دلیلی عقلانی و قرآنی هم برای این کارهای خود ندارید. خداوند هم که به شما چنین دستوراتی نداده و همواره شما را از شرک ورزی بازداشته. پس چگونه کارهای خود را توجیه میکنید؟
  
آیا ما مطمئن هستیم که جزء آن "بیشتر مردم" که در این آیات دوبار قرآن یاداورمان شده نیستیم؟
آیه های 28 و 29 سوره یونس گویی دنباله همین موضوعند:
و روزی که همه آنها را گردهم میآوریم. سپس میگوییم به آنان که شرک ورزیدند در جایگاه خود باشید شما و شریکانتان(آنهایی را که مورد شرک به من قرار میدادید). پس مانعها را از میانشان برمیداریم و رو در رو قرارشان میدهیم و نماینده شریکان میگوید ما را ستایش نمیکردید. پس بسنده است که خداوند گواه و شاهدی باشد میان ما و شما که هیچگونه آگاهی از ستایشتان نداشتیم. 
نکته ها:
          خداوند آنهایی را که مردم مورد شرک به خداوند قرارمیداده اند با عنوان شریکان شما یاد میکند. یعنی خداوند سمبلهای شرک را بازشناسی و روشنگری میکند که آنان به واقع شریک من نبوده اند بلکه وسیله ای برای آزمودن شما و ساخته و پرداخته و شریک ذهن شما بوده اند. در اینجا(آیات شرک در آخرت) برعکس آیات شرک در دنیاست که خداوند از زبان یوسف گفت پروردگاران پراکنده.
          در آخرت که کار از کار گذشته و استدلال کارایی ندارد و خداوند حاکم مطلق است میفرماید: آن اربابان و شریکان تنها ناشی از ذهن شما بوده و هیچ کاری برای شما نکرده اند بلکه هرچه از خیر به شما رسیده از سوی من بوده است که شما ناسپاسی کرده و به حساب شریکانتان گذاشته اید.  
          آنهایی که مورد شرک قرار میگرفته اند(مانند حضرات مسیح و علی علیهما سلام) هرگونه ارتباطی را نفی میکنند و اقرارمیکنند که ما به هیچ روی از ستایش شما آگاهی نداشتیم و به آن راضی نبوده ایم و این را خود خدا میداند که به دلهای ما و شما آگاهتر از خودمان است.
و نیز در آیه 66 همین سوره(یونس) میفرماید:

آگاه باشید که هرکه در آسمانها و هرکه در زمین است و آنچه را که (آنانکه غیرخدا را میخوانند) پیروی میکنند و شریک خداوند قرارمیدهند همه و همه از آن خداوند است. (عابد و معبود و روشها و وسایل عبادت همه از آن خداوند است.) آنان پیروی نمیکنند مگر گمان را.

نکته ها
          به مسیحیان میگوید اگر مسیح در آسمانهاست او مال خدا و در اختیار اوست. نمیتواند کاری برای کسی انجام دهد جز با اجازه او.
          به شیعیان میگوید اگر روح ائمه اطهار در آسمانهاست از آن خدا و در اختیار اوست و نمیتوانند کاری برای کسی انجام دهند.
          اگر امام زمان و گورهای ائمه اطهار در زمین است باز هم همه از آن خدا و در اختیار خداوند است. خداوند نمیخواهد در زمین کاری کند که شما نتوانید شرک بورزید او در حال آزمودن شماست.
          هیچکس عبادت نمیشود. تنها گمان میکنید که آنان را میستایید و تعریف و تمجید میکنید و با آنان سخن میگویید و نیازهای خود را به درگاه آنان میبرید و...

پرسش: اگر چنین است پس چرا پدرانمان بر همین روش بوده اند و تاکنون عالمی پیدا نشده که ایمان شیعیان را این گونه بازاندیشی کند؟

پاسخ:
          شیعیان از آغاز چنین نبوده اند. پس از چند نسل که از عصر امام علی(ع) گذشت یعنی در زمان امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهما سلام(قرن دوم) کم کم گروهی افراطی پیدا شدند که بسیاری چیزها را در فرهنگ شیعه تغییر دادند و از همه مهمتر آنکه در دعاها و زیارتنامه هایی که مردم عادی با آنها سروکار داشتند دستکاری کردند و برای ما به ارث گذاشتند. در فرهنگ شیعه به این گروه افراطی لقب "غالیان" با غلات یعنی غلوکنندگان در امور شیعه داده اند. آن دو امام بویژه امام جعفر صادق آنها و تفکر و روشهای آنان را طرد و نفی میکردند ولی آنان راه و روش خود را ادامه میدادند.
یعنی میتوان گفت آنان شیعه واقعی نبودند که از امام زمان خود پیروی نمیکرده و راه افراط را ادامه میدادند. همان کاری که اکنون نیز افراطیون انجام میدهند و همواره افراط بلای جان اسلام بوده و هست. با این وجود افکار و عقاید افراطی آنان چندان پویا نبود بلکه زمان به عمل درامدن این افکار و نظرهای افراطی دوره ای بود که صفویان به روی کار آمدند. در نتیجه آن تئوریهای ناکارامد با نیروی حکومتی همراه و کارامد شدند و نتیجه اش وجود طرز تفکر و عمل شیعیانی شد که از آن زمان تاکنون میبینیم.
در این زمینه کتابهایی وجود دارد و بحثهای زیادی صورت گرفته که هر کس بخواهد میتواند خود واقعیتها را دریابد.   

          پیامبر اکرم(ص) و بیشتر پیامبران برای خداپرستی مبعوث نشدند بلکه برای یکتاپرستی برانگیخته شدند. کفار و حتا مشرکین کسانی نبودند که بگویند خدایی نیست تا پیامبران بیایند و بگویند که خدایی هست. بلکه هرکس به روشی و با وسیله ای(به قول قرآن ارباب متفرقون) به خداوند آفریننده کیهان ایمان داشت. پس علت برانگیختن پیامبران یکتاپرستی بود و نه خداپرستی. همان گونه که  شعار اولیه اسلام(قولوا لا اله الا الله تفلحوا) بود. یعنی بگویید هیچ الهی جز الله وجود ندارد تا رستگار شوید. نام پدر رسول اکرم(ص) عبدالله بود و مردم قریش مراسم حج را با تفاوتهایی به جا میآوردند که سنتی برجامانده از روزگار ابراهیم سلام الله علیه بود! یعنی جامعه خدا را قبول داشت ولی الله را کم داشت که مهم هم همین بوده و هست. بنابراین باید بدانیم هرگاه نقش الله در زندگیمان کمرنگ شود و رنگهایی دیگر افزوده شود از اسلام دورشده ایم.
          شیعه هیچگاه نباید مانند مشرکین بگوید: اگر در برخی دعاها و زیارتها شرکی وجودداشت بزرگانمان(کبرائنا) و پدرانمان(آبائنا) آنها را نقد میکردند و یا دستکم خود نمیخواندند و اگر آنان ایرادی نگرفته اند دلیلی ندارد که ما نقد کنیم. اگر ایرادی داشتند آنان بهتر از من و شما میفهمیدند و به ما گوشزد میکردند!
یعنی همان استدلالی که مشرکین میکردند.
قرآن کریم به هنگام نقل سرگذشت پیامبران میفرماید هر یک از آنان را که مبعوث کردیم مشرکین گفتند ما بر دین پدرانمان هستیم چرا میخواهی ما را از دینمان بازداری که تاکنون زیانی هم به ما نرسانده؟ ولی پیامبران همگی گفته اند ما میخواهیم شما را به یکتاپرستی و مؤثر بودن آفریننده ای یکتا در زندگانی تان دعوت کنیم که همه خوبیها و نعمتها از اوست و او آفریینده کیهان است و بر هر کاری تواناست و اگر بخواهد همه شما را نابود میکند. ولی آن مشرکین گوش فرانمیدادند در نتیجه هر قوم به گونه ای نابود شد.(خداوند هرازچندگاهی زمین را از شرک پاک کرده است ولی باز هم این اندازه مشرک وجود دارد!! اگر زمین از وجود مشرکان پیشین پاک نشده بود اکنون چه وضعی داشت!!؟) 

و همه این آیه ها و روشنگریهای قرآنی برای ما مسلمانان است و نه مشرکین قریش و عصر پیامبر اکرم(ص) تا زحمتهای آن حضرت و یاران با وفای او بی اثر نشود و ما موحد واقعی(و نه اسمی) باقی بمانیم. بنی اسرائیل با آنهمه زحمتهایی که حضرت موسی برایشان کشید و آنان را از دست فرعون نجات داد و سپس با چه مشکلاتی آنان را سامان بخشید چیزی نگذشت که گوساله پرست شدند. آنان بیجهت گوساله نپرستیدند. آن گوساله هم گوساله ای عادی نبود. گوساله موضوع آزمون آنها بود. موضوع آزمون ما شیعیان هم معصومین اند که چون کراماتی از آنها میبینیم شیفته آنان میشویم و با این شیفتگی و با واسطه قراردادن و کمک خواستن و موثردانستن آنان در زندگی مان خداوند را... رحمتهای او را... ربوبیت او را... سرپرستی(ولایت) او را... عطایای او را... بخششهای بیدریغ او و... و... و ... را فراموش میکنیم و به آن تعالی شانه شرک میورزیم و از آزمایش الهی سرافکنده بیرون میآییم.

آنان وسیله آزمایش و نردبان ترقی اند. اگر به وسیله و نردبان مشغول شوی نه تنها از رسیدن به هدف(عبودیت الله) بازمیمانی که سقوط میکنی!!

مواظب باشیم تا کردارهایمان نتیجه زین لهم الشیطان اعمالهم نباشد.

ربنا ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین
رب اغفر و ارحم و انت خیرالراحمین
واعف عنا واغفرلنا وارحمنا
رب اغفر و ارحم
رب اغفرلی
یا رب
شب آغاز سال 2013

اصلاحیه دکتر ابراهیم یزدی پیرامون پیام محرمانه بنیانگذار ج. ا.ا.

ابراهیم یزدی: پیام آیت‌الله خمینی پاسخ به پیام کارتر بود 

ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه پیشین ایران و از دستیاران آیت‌الله روح‌الله خمینی در زمان اقامت در پاریس، می‌گوید که پیامی که آیت‌الله خمینی در آن زمان برای جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا فرستاد در واقع پاسخ به پیام کارتر برای رهبر انقلاب ایران بود.

آقای یزدی می گوید که پاسخ آقای خمینی که از طریق وارن زیمرمن، دیپلمات آمریکایی فرستاده شد، پنجمین و آخرین پیام(از همین جمله نیز میتوان فهمید که اغازگر پیام آیت الله خمینی بوده است. - نظر) مبادله شده میان دو طرف بوده که متن کامل پیام ها در جلد سوم کتاب خاطرات آقای یزدی منتشر شده است. روایت طرف آمریکایی از این پیام ها از حالت محرمانه خارج شده و مبنای گزارش اخیر بی‌بی‌سی بوده است.
آقای یزدی در توضیحی که در مورد گزارش "پیام محرمانه آیت الله خمینی به کارتر" نوشته، آورده است: "آنچه در گزارش خبری بی‌بی‌سی آمده است خلاصه ناقصی از پنجمین و آخرین پیام مبادله شده است. در این خبر به نقل از آقای خمینی آمده است که: «...ما با آمریکایی ها هیچ دشمنی خاصی نداریم...»، در حالی که در متن اصلی پیام آمده است: «ما با مردم آمریکا هیچ دشمنی خاصی نداریم...»."
در متن انگلیسی گزارش که مورد استناد بی‌بی‌سی بوده است، در این جمله از کلمه Americans استفاده شده است که هم می تواند به معنای "مردم آمریکا" باشد و هم به معنای "آمریکایی‌ها". در گزارش سفارت آمریکا از دیدار آقای یزدی با آقای زیمرمن نوشته شده که آقای یزدی متن پیام آقای خمینی را به فارسی در دست داشته و آن را برای آقای زیمرمن به انگلیسی ترجمه می کرده و آقای زیمرمن متن انگلیسی را یادداشت می کرده است.
آقای یزدی تأکید می کند که پیش از انقلاب هیچ تماسی با وزارت امور خارجه آمریکا نداشته و تماس های او از دوران انقلاب به بعد بوده است.
او همچنین توضیح می دهد که "در جریان اشغال ستاد ارتش ایران در غروب روز ۲۲ بهمن و پیروزی انقلاب، مرحوم دکتر بهشتی همراه تیمی که از جانب امام (آیت الله خمینی) برای نجات امیران ارشد ارتش و مستشاران نظامی آمریکا، از جمله ژنرال فیلیپ گست، رفته بودم، حضور نداشت. آیت الله مهدوی کرمانی همراه ما بودند و مقامات آمریکایی اشتباها ایشان را دکتر بهشتی تصور کرده اند".
چارلز نس، معاون سفیر وقت آمریکا در تهران پیشتر به بی‌بی‌سی فارسی گفته بود که آقای بهشتی در میان کسانی حضور داشت که مقامات نظامی آمریکا را به سفارت بردند.
آقای یزدی در بخش دیگری از توضیح خود نوشته است که شهریار روحانی در آن زمان "نماینده و سخنگوی آقای خمینی" نبود.
اسناد وزارت امور خارجه آمریکا، از جمله سندی به تاریخ ۲۷ ژانویه ۱۹۷۹ نشان می دهد که مقامات آمریکایی آقای روحانی را به عنوان "داماد یزدی و یکی از پنج عضو کمیته ای که خمینی برای مراقبت از سفارت ایران در واشنگتن تعیین کرده است" می شناختند. آقای روحانی همچنین در مصاحبه با رسانه ها، از جمله در مصاحبه ای با تلویزیون پی‌بی‌اس با عنوان "سخنگوی آیت الله خمینی در واشنگتن" شرکت کرده بود.

Mohsen Sazegara Sunday 17 Aban 1394 Nov 08, 2015

آزادی اندیشه .آزادی بیان اندیشه . اعتراض حق ماست .

Saturday, November 7, 2015

پیام محرمانه آیت‌الله خمینی به کارتر

پیام محرمانه آیت‌الله خمینی به کارتر

  • 4 نوامبر 2015 - 13 آبان 1394
صفحه اول از گزارش شش صفحه‌ای سفارت آمریکا در پاریس که متن پیام آیت الله خمینی در آن مندرج است: 


 


بنا بر اسناد منتشر شده، آمریکا مسئله بازگشت آیت الله‌خمینی به ایران را یک مسئله 'تاکتیکی' می‌دانست و با بازگشت آرام و مسالمت‌آمیز وی مخالفتی نداشت.
سه روز از به گروگان گرفته شدن دیپلمات‌های آمریکایی در تهران می‌گذشت که آیت الله خمینی عده‌ای دانشجو را در قم دور خود جمع کرد تا به آن‌ها درباره «توطئه‌های آمریکا» بگوید و هشدار بدهد که مراقب باشند که آمریکا برای نابود کردن انقلاب «نظامی نمی‌آورد اینجا. آمریکا نویسنده می‌آورد اینجا، آمریکا گوینده می‌آورد.»

رهبر ایران دو روز پیش از آن، آمریکا را «شیطان بزرگ» خوانده و از اقدام «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» در تسخیر «لانه جاسوسی» حمایت کرده بود. حالا زمان آن فرا رسیده بود که طی نطقی دیگر به ملت اطمینان دهد که «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند.»

آیت الله خمینی چهارشنبه ۱۶ آبان در نطقش اعلام کرد: «همه ملت ما دشمن شماره یک خودش را امروز آمریکا می‌داند، برای اینکه دشمن شماره یک ما (شاه) را برده آمریکا نگه داشته. آن وقت که او (شاه) بود هم دشمن شماره یک ما آن‌ها (آمریکایی‌ها) بودند.»

مخاطبان جوان آیت الله خمینی و مردم ایران اما خبر نداشتند که حدود یک سال پیش از آن، رهبر انقلاب در پشت صحنه با‌‌ «دشمن شماره یک» تماس گرفته بود تا مستقیما از جیمی کار‌تر بخواهد: «به ارتش توصیه کنید از بختیار اطاعت نکند».

بنا بر اسنادی که به تازگی در آمریکا از حالت طبقه بندی خارج شده است، رهبر انقلاب چند روز پیش از آنکه از نوفل لوشاتو به تهران برگردد - در روز ۲۷ ژانویه ۱۹۷۹ (هفتم بهمن۱۳۵۷) - به دولت کار‌تر پیام شخصی محرمانه‌ای می‌فرستد که در آن از یک طرف به طور تلویحی تهدید به اعلان جهاد می‌کند و از طرف دیگر دست دوستی و همکاری به سوی کار‌تر دراز می‌کند.


در آن روزهای پرالتهاب، آیت الله خمینی در برابر آمریکا لحن ملایمی اتخاذ کرده بود. او برای بازگشت به ایران، جلوگیری از کودتای احتمالی ارتش (که به روایت هوادارانش به شدت از آن بیم داشت)، ‌کنار زدن دولت شاپور بختیار و سرنگون کردن حکومت شاهنشاهی باید با آمریکا مدارا می‌کرد. در آن مقطع حساس، تعامل و نه تقابل با آمریکا می‌توانست او و یارانش را به مقصد برساند، حتا اگر تعامل به معنای ابراز دوستی نسبت به دولت کار‌تر و تاکید بر اشتراک منافع با آمریکا باشد.
در گذشته در برخی کتاب‌ها و مقالات به این پیام تاریخی اشاره‌ای کلی شده بود، اما متن کامل و رسمی سند به تازگی در آمریکا از حالت محرمانه بیرون آمده است.

کانال یزدی-زیمرمن

آمریکا در روزهای بحرانی انقلاب عمدتا از دو کانال با اردوی آیت الله خمینی در تماس مستقیم بود: در تهران از طریق آقایان محمد بهشتی و مهدی بازرگان و در فرانسه از طریق ابراهیم یزدی، دستیار آیت الله خمینی که سال‌ها در تگزاس زندگی کرده و از طریق دوستانی چون پروفسور ریچارد کاتم با وزارت امور خارجه آمریکا در تماس بود.
در اسناد منتشر شده از ارتباط محرمانه‌ای که واشنگتن با آیت الله خمینی در فرانسه برقرار کرده بود با نام کانال یزدی-زیمرمن یاد شده است. وارن زیمرمن از دیپلمات‌های ارشد سفارت آمریکا در فرانسه بود و دست کم پنج بار در نوفل لوشاتو با ابراهیم یزدی دیدار کرد. این دو نفر، صبح‌ها در یک مهمانخانه کوچک که حدود یک کیلومتر از ویلای آیت الله خمینی فاصله داشت بی‌سر و صدا دیدار و تبادل نظر و پیام می‌کردند.

ابراهیم یزدی البته در گذشته هم با مقامات وزارت خارجه آمریکا تماس‌هایی داشت، اما دیدارهای وی با زیمرمن در مقطعی بسیار حساس انجام می‌شد و از آنجا که با اطلاع کامل آیت الله خمینی بود و به عنوان رابط وی با آمریکا عمل می‌کرد، از اهمیت زیادی برخوردار است.
اسناد نشان می‌دهد که کانال یزدی-زیمرمن از روز ۱۵ ژانویه ۱۹۷۹ (۲۵ دی ۱۳۵۷) ‌ رسما فعال بوده است، دقیقا یک روز پیش از آنکه شاه ایران را ترک کند. یکی از اولین درخواست‌های آقای یزدی از طرف آمریکایی برنامه دقیق سفر شاه بوده است که واشنگتن از ارائه آن طفره می‌رود.
پیام مستقیم آیت الله خمینی به دولت کار‌تر در جریان پنجمین دیدار به دیپلمات آمریکایی ابلاغ می‌شود، در شرایطی که شاه ایران را ترک کرده بود و اداره کشور به شاپور بختیار و ارتش سپرده شده بود. نخست وزیر هم با بستن فرودگاه‌ها مانع از بازگشت آیت الله خمینی شده بود.
این پیام حدود ساعت ۱۰ صبح به وقت محلی توسط یزدی به زیمرمن ابلاغ شده است. بنا بر سند مذکور، آیت الله خمینی به طور صریح از دولت کار‌تر می‌خواهد که از نفوذش برای تجدید نظر در موضع ارتش استفاده کند، چرخشی که به گفته رهبر انقلاب، منافع آمریکا را هم تامین خواهد کرد.

آیت الله خمینی در پیام خود می‌گوید: «فعالیت‌ها و اقدامات بختیار و رهبران کنونی ارتش برای مردم ایران زیان بار است اما برای دولت آمریکا زیان بار‌تر است، به خصوص برای آینده آمریکایی‌ها در ایران. این فعالیت‌ها می‌تواند باعث آن شود که دستورات جدیدی در ایران صادر کنم.»

وی می‌افزاید: ‌«توصیه می‌شود که شما به ارتش توصیه کنید که از بختیار اطاعت نکند و این فعالیت‌ها را متوقف کند.»

بنا بر این سند، ابراهیم یزدی پیام را کلمه به کلمه به فارسی نوشته بود و «در حالی که پیام را برای زیمرمن می‌خواند ترجمه می‌کرد.»

آیت الله خمینی گفته بود: «اگر بختیار و و رهبران فعلی ارتش دخالت در امور را متوقف کنند، ‌ما مردم را آرام خواهیم کرد و این باعث خواهد شد که به آمریکایی‌ها (در ایران) آسیبی وارد نشود.»

یکی از مهم‌ترین نگرانی‌های دولت آمریکا امنیت جانی هزاران مستشار نظامی و شهروند عادی‌اش در ایران بوده که بنا بر پیام آیت الله خمینی در صورت همراه شدن واشنگتن با انقلاب جانشان به خطر نمی افتاد.

شاید به خاطر یک چنین تضمین‌هایی بود که در روز پیروزی انقلاب، آقایان محمد بهشتی و ابراهیم یزدی ژنرال فیلیپ گست، بلندپایه‌ترین مقام نظامی آمریکا در ایران (رئیس هیئت مستشاران نظامی) و ۲۶ نفر از پرسنل نظامی آمریکا را از زیرزمین ستاد کل ارتش شاهنشاهی که چریک‌های مسلح به آن حمله کرده بودند بیرون آوردند و صحیح و سالم به سفارت تحویل دادند.

 
ابراهیم یزدی، دستیار ارشد آیت الله خمینی در بسیاری از مصاحبه‌ها مترجم او بود. آقای یزدی در پشت صحنه هم یکی از کانال‌های تبادل نظر و پیام رهبر انقلاب با آمریکا بود.

رد شباهت با لنین

از قضای روزگار‌‌‌‌ همان روزی که ابراهیم یزدی، پیام شخصی آیت الله خمینی را به واشنگتن ابلاغ کرد، داماد سابقش شهریار روحانی - که به عنوان نماینده و سخنگوی آیت الله خمینی در آمریکا فعال بود - به دیدار مقامات ارشد وزارت خارجه رفته بود.

بنا بر اسناد منتشر شده، آقای روحانی هم از طرف آمریکایی خواسته بود که نگذارد ارتش بویژه گارد شاهنشاهی مانع از بازگشت رهبر انقلاب به ایران شود که این موضوع توسط سایرس ونس، وزیر خارجه به کاخ سفید اطلاع داده می‌شود.

آقای روحانی در پایان گفتگو‌هایش که حدود یک ساعت و نیم طول کشید سه دلیل می‌آورد که انقلاب ایران دموکراتیک است و به نظامی دیکتاتوری منجر نخواهد شد: 

«اول، رهبری انقلاب را شخصیتی صاحب کرامت برعهده دارد که قدرت را در دست نخواهد گرفت و مانند لنین و مائو تسه‌تونگ ماهیت دموکراتیک مبارزه را تغییر نخواهد داد.»

«دوم، ‌رهبران دینی به نقش خود به عنوان پل ارتباطی بین دولت و مردم ادامه خواهند داد تا سیاست‌های دولت را برای مردم و خواسته‌های مردم را برای دولت توضیح بدهند تا ارتباط آن‌ها قطع نشود.»

«سوم، ‌ویژگی‌های دموکراتیک انقلاب آنقدر عمیق است و چنان در جامعه ایران تثبیت شده که نیروی نظامی و یا عمل متقابل دیگری نمی‌تواند آن را تحریف کند.»

این انقلابیون جوان در غرب تحصیل کرده که در مقاطع حساس و بحرانی به عنوان پل ارتباطی آیت الله خمینی با آمریکا عمل کردند و در مذاکرات حساس پشت پرده که مانع از خونریزی بیشتر و احتمالا جنگ داخلی در ایران شد، پیش بینی نمی‌کردند که پس از تاسیس جمهوری اسلامی به خاطر‌‌‌‌ همان تماس‌ها با «شیطان بزرگ» به سستی یا حتا خیانت متهم و به سرعت از گردونه قدرت کنار گذاشته شوند.

عمق خصومت آیت الله خمینی با آمریکا و شیوه حکومتش هم بعد از اشغال سفارت و آغاز آنچه انقلاب دوم خواند برای دولت کار‌تر در عمل روشن شد.

یک روز پس از اشغال «جاسوسخانه»، آیت الله خمینی در قم اعلام کرد: «توطئه‏ هاى زیرزمینى در همین سفارتخانه‏‌ها که هست دارد درست مى ‏شود، که مهمش و عمده ‏اش مالِ شیطان بزرگ است که آمریکا باشد.»

رهبر انقلاب افزود: «نمى‏ شود بنشینید و آن‌ها توطئه‏ شان را بکنند. یک وقت ما بفهمیم که از بین رفت یک مملکتى، و با حرفهاى نامربوطِ دمکراسى و امثال ذلک ما را اغفال کنند که مملکت دمکراسى است، و هر کسى حق دارد در اینجا بماند، هر که حق دارد توطئه بکند. این حرفهاى نامربوط را باید کنار گذاشت".

شفادهنده ای سریع و ارزان

معجزه عسل در شلغم

نویسنده ای مینویسد:
استفاده از معجون عسل در شلغم، پنج سال است مرا از وابستگی به آنتی بیوتیک ها نجات داده ،و این را مدیون پیرمردی هستم که بطور اتفاقی با او اشنا شدم که عمرش را در کار تحقیق و بررسی گیاهان دارویی بوده ،ان هم زمانی که دوماه سرفه های پی درپی امانم را بریده بود و مرهمی هم چاره ساز نبود،وی معجونی را به من معرفی کرد که با دوبار استفاده از این معجون شفا یافتم ..پس از استفاده از این راه حل نه تنها خودم بلکه خانواده ام نیز درزمستانها از شربت های آنتی بیوتیک وچرک خشک کن راحت شدیم .ضمناً تاکنون این کار رابرای تقریباً تمام کسانی که به نحوی میشناختم بازگو کردم که همه بسیار راضی از نتیجه بودند، این معجون قدرتمند حتی برای جانبازان شیمیایی عزیز که همواره با عارضه ریه به طور جدی درگیر هستند بسیار مفید میباشد.در ضمن پس از تحقیق متوجه شدم این معجون خواص ضدسرطانی نیز داردو برای مقابله بامسمومیت از الودگی هوا نیز بسیار سودمند میباشد.حال با توجه به خواص بی نظیر این معجون و آلودگی شدید هوای کشور،درخواست دارم با ارسال این مطلب ،هموطنان گرامی را از قرص و کپسول های شیمیایی رهایی دهید. و با این معجون شفابخش اشنا کنید.

روش تهیه:
یک دانه شلغم بزرگ را تمیز شسته و سر و تهش را بزنید. از سرش به اندازه یه کلاه بردارید و توش رو با قاشق چایخوری خالی کنید. مواظب باشید تهش سوراخ نشه. یه جوری خالیش کنید که یه لایه نازک تهش بمونه. بعد، حدود یه قاشق غذاخوری توش عسل بریزید. سرش رو خالی بذارید. سپس شغلم حاوی عسل رو توی یه لیوان طوری قرار بدید که به ته لیوان نرسه. یعنی به بدنه لیوان گیر کنه. دستکم پنج ساعت صبر کنید.یا یه شب تا صبح، در کنار محلی که دمای آن کمی بیشتر از دمای اتاق باشد، مانند کنار شوفاژ ،قرار دهید،ملاحظه می‌کنید که اولا حجم عسل زیاد شده (به خاطر آب انداختن شلغم) و نکته مهم این که ته استکان،عصاره ای از ترکیب آب شلغم و عسل جمع میشود. همون یه قاشق جمع شده ته لیوان، معجونی فوق العاده مفید برای . درمان سرفه های خشک، مزمن و آلرژیک میباشد،قبل ازخواب نوش جان کنید..میتوانید دو و یا سه عدد شغلم را همزمان درست کنید و در سه نوبت استفاده کنید. در ضمن این کار تا دو مرتبه با همین شلغم امکان پذیر است و عصاره آن پس از دو بار دیگر به انتها میرسد.

نکته :اگر دسترسی به عسل ندارید میتوانید از شکر به جای عسل استفاده کنید..به این صورت هم خواصش را تا حدودی خواهد داشت .

بیشتر وقتها این معجون را درست کنید، زیرا بجز خلاصی از شر سرفه های خشک و مزمن، برای زدودن مسمومیت الودگی هوا بسیار مفید و نیز از انسداد مجاری تنفسی جلوگیری میشود و در ضمن مشکلات گوارشی، کبدی، را کاهش و درمان میکند ..حتما این روش را امتحان کنید تا معجزه ان را ببینید.

توجه:موقع خرید، شغلمهایی را انتخاب کنید که سفت، سفید سالم، و بدون لک زدگی باشند.معجون به دست آمده را بیش از 48 ساعت نگهداری نکنید.امیدوارم با مصرف این شربت کم هزینه و پرسود، سلامتی به همه عزیزان هدیه گردد.

واژه «نفوذ» وسیله‌ای برای ایجاد خفقان

علی مطهری: می‌خواهند کلمه «نفوذ» را وسیله‌ای برای ایجاد خفقان کنند

ali-motahari-saham-news 

علی مطهری، نماینده مجلس، پنج‌شنبه ۱۴ آبان گفته است، برخی می‌خواهند از کلمه «نفوذ» مانند «فتنه» ‌به عنوان ابزاری برای «ایجاد خفقان» استفاده کنند.

گزارش‌ها حاکی که علی مطهری در «کانال تلگرام» ‌خود نوشته است: «افرادی می‌خواهند کلمه نفوذ را مانند کلمه فتنه وسیله‌ای برای ایجاد خفقان کنند و کسانی را به این بهانه بازداشت و آزادی بیان را محدود کنند و البته مردم به آن‌ها اجازه نخواهند داد.»
به گزارش رادیو فردا، گروه نزدیک به رهبر جمهوری اسلامی از اعتراضات به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال ۱۳۸۸ به عنوان «فنته» یاد می‌کنند. در این اعتراضات ده‌ها نفر کشته و هزاران نفر بازداشت شدند.
این نماینده مجلس همچنین اضافه کرده است: «حیات سیاسی این افراد در گروی ایجاد محدودیت‌هاست و در فضای آزاد قادر به رقابت با رقبای خود نیستند، لذا صحبت از فتنه پس از برجام و فتنه چهارم به میان می‌آورند، در حالی که همه این‌ها خیالات شیطانی خود آنهاست و واقعیت ندارد.»
علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی پس از توافق هسته‌ای نسبت به «نفوذ» آمریکا هشدار داده بود. به دنبال این هشدار، محمدعلی جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران، نیز تلاش برای نفوذ در ایران پس از توافق هسته‌ای را «فتنه‌ چهارم» دانسته بود.
یک روز پس از اظهارات فرمانده سپاه، برخی از رسانه‌ها در ایران از بازداشت «چند تن از اعضای شبکه نفوذی همکار با دولت‌های متخاصم غربی که در فضای مجازی و مطبوعات کشور فعال بودند»، توسط نیروهای اطلاعات سپاه خبر دادند.
تاکنون خبر بازداشت عیسی سحرخیز، مدیرکل مطبوعات وزارت ارشاد در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی، احسان مازندرانی، مدیرمسئول روزنامه فرهیختگان، آفرین چیت‌ساز ستون‌نویس روزنامه ایران، و سامان صفرزایی، خبرنگار ماهنامه اندیشه پویا، تایید شده است.
علی مطهری هم‌چنین با اشاره به اینکه «خطر نفوذ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی از ابتدای انقلاب وجود داشته و چیز تازه‌ای نیست»، گفته است: «همان طور که از آغاز انقلاب اجازه نفوذ نداده‌ایم از این پس هم اجازه نخواهیم داد و این نیاز به عمل دارد نه شعار.»
ابراهیم رئیسی، دادستان کل ایران، روز چهارشنبه از روزنامه‌نگاران بازداشت‌شده به عنوان «یک شبکه نفوذی در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی» و همچنین «عناصر جاسوس و مزدوران قلم به دست آمریکایی» نام برده بود.
این در حالی است که حسن روحانی، رییس جمهوری ایران، نیز روز چهارشنبه هشدار داده است که «نباید عده‌ای با کلمه نفوذ بازی» کرد.
در همین حال، سازمان گزارشگران بدون مرز، ضمن محکوم کردن بازداشت چهار روزنامه نگار ایرانی در روزهای گذشته، خبر داد که «شماری دیگر» از روزنامه‌نگاران «برای بازجویی احضار و یا با تلفن بازجویی و تهدید شده‌اند».
وب‌سایت «سحام‌نیوز» نیز پیش از این خبر داده بود که از «۲۰ خبرنگار و روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب نزدیک به حسن روحانی و هاشمی رفسنجانی» خواسته شده تا روز ۱۳ آبان «به صورت جداگانه» به «خیابان صابونچی» مراجعه کنند تا توسط «بازجویان سپاه پاسداران» مورد بازجویی قرار گیرند.

دادگاه ویژه یا بیدادگاه ویژه روحانیت!!؟

دادگاه ویژه یا «بی‌دادگاهِ ویژه» روحانیت؟

Rouhanion-sahamnews 

انقلاب ۵۷ نقطه‌ عطفی در زیست سیاسی روحانیون به شمار می‌رود. روحانیونی که تا پیش از آن یا از سیاست گریزان بوده و دین را حوزه‌ی خویش می‌دانسته و سیاست را از آنِ سلطان جائر در زمان غیبت، و روحانیونی که به واسطه‌ی تفسیری متفاوت، اساساً فلسفه‌ی تشیع را سراسر سیاسی می‌دانستند. باری، با سرعت گرفتن جریان انقلاب در ماه‌های منتهی به انقلاب ۵۷، جریان «صُفه نشین» حوزه‌ی علمیه عملاً دچار انفعال شد و دسته‌ای از روحانیت که اسلام را مبارزه‌ی دائمی خون و شمشیر می‌دانستند، در پیروی از سخنان آیت‌الله خمینی تلاش کردند تا حضور موثرتری در این روند ایفا کنند. به هر روی انقلاب ۵۷ با تغییر رژیم سیاسی از «سلطنت» به آن‌چه که «جمهوری اسلامی» نام گرفت، بستر مناسبی برای حضور هرچه بیشتر این قشر از روحانیت فراهم آورد؛ از تصاحب پست‌های سیاسی گرفته تا اریکه‌های قضایی و مدیریتی. همه در ید روحانیون یا وابستگان یا ارادتمندان به ایشان قرار گرفت… در این میان اما آن‌چه که پیش از هر چیزی از دامن انقلاب سر برآورد یک عنوان ناآشنا داشت: «دادگاه ویژه‌ی روحانیت». یک دادگاه ویژه برای یک «قشر ویژه»، دادگاهی مستقل از قوه‌ی قضاییه و دیوان‌عالی کشور و مستقیماً زیر نظر رهبر.
با توضیحات پیش رو، «چیستی و چرایی» ضرورت وجود چنین دادگاهی تا حدی آشکار می‌شود. در‌ واقع این دادگاه به عنوان یکی از ارکان اساسی دستگاه قضا در جمهوری اسلامی، در خردادماه سال ۱۳۵۸، یعنی درست زمانی که هنوز قانون اساسی جمهوری اسلامی هم تدوین نشده بود، به دستور مستقیم آیت‌الله خمینی تاسیس شد. به واقع این دادگاه نه تنها در قانون اساسی جمهوری اسلامی جایگاهی ندارد، بلکه به زعم بسیاری مغایر بسیاری از اصول آن نیز است.

تاریخ دادگاه ویژه‌ی روحانیت سرشار است از نمونه‌هایی که نام بردن هر کدام از آن‌ها و بررسی و واکاوی پرونده‌های مربوط به این افراد، «چیستی و چرایی» وجود این دادگاه را آشکارتر می‌کند.
دادگاه ویژه روحانیت، در عمر سی ساله خود بسیاری از روحانیون منتقد جمهوری اسلامی را محاکمه کرد که از جمله مهم‌ترین آنان آیت‌الله «سیدحسین کاظمینی بروجردی»، آیت‌الله «سیدمحمدکاظم شریعتمداری»، «احمد منتظری» و… هستند.

آیت‌الله حسینعلی منتظری در کتاب خاطرات خود مخالفت آشکارش با دادگاه ویژه‌ی روحانیت را اعلام می‌کند و با این استدلال که این دادگاه «مغایر و مخالف» با بسیاری از اصول قانون اساسی است با وجود و ادامه‌ی کار این دادگاه اعلام مخالفت می‌کند.

به هر روی با‌ گذشت بیش از سی سال از فعالیت این دادگاه و با وجود حجم بسیاری از استدلال‌ها، حتا از سوی مراجع و روحانیت، این دادگاه کماکان به کار خود ادامه داده و هنوز حجم انبوهی از پرونده‌های مربوط به اتهامات و جرائم روحانیت روی میز قضات این دادگاه انباشته شده است.

حالا دادگاه ویژه تبدیل به اهرم فشاری شده که بر سر طلاب و روحانیونی که کمی لب به انتقاد بگشایند و «شرف» را به «نام و نان» نفروشند، بکوبد؛ از اتهامات اخلاقی گرفته تا سیاسی و شرعی همه بهانه‌ای شده‌اند برای خاموش کردن هر صدا که از تنگنای سینه می‌آید برون!
حضور تعداد زیادی از طلاب و روحانیون در بندها و بازداشت‌گاه‌های ویژه‌ی روحانیت، نشان از کارکرد پررنگ این نهاد سرکوب و غیرقانونی دارد. نمونه‌ها فراوانند اما در ادامه، چند نامه‌ که توسط تعدادی از روحانیون در بند در اختیار پایگاه خبری «آمدنیوز» قرار گرفته، خواهد آمد که نشان‌گر این است «کما فی السابق» رویه‌ی حاکم بر این دادگاه‌ها جز اعمال زور و فشار بر طلاب و روحانیون منتقد نیست؛ حال به هر بهانه‌ای.
بسمه تعالی
این‌بار دست ظلم از آستین کسانی خارج شده است که خود را مدعی عدالت و نماینده تام الاختیار خداوند روی زمین می‌دانند اما عملکردی دارند که روی دشمنان‌مان را هم سفید کرده است.
روحانیت به قدرت رسیده در ایران علیه روحانیت مردمی چنان شمشیری در دست گرفته است که دولب آن برّان است؛ شرورترین‌ها را بر کرسی قضاوت می‌نشانند تا خون طلبه جوان را بریزد یا تا جایی او را در محبس گرفتار سازد که جوانی، زن، فرزند و زندگی‌اش تباه شده و به شکل انسانی تهی از هرچیز به جامعه بازگردد.
این بی خبران از شرافت و انسانیت و دین، زنان طلبه‌های زندانی را به طلاق از همسران‌شان توصیه می‌کنند که نمونه‌های آن فراوان است. طلاب را با هر بهانه‌ای روانه‌ی زندان می‌کنند، برای مشکلات حقوقی، پرونده‌های کیفری می‌سازند و ایشان را به حبس‌های طویل‌المدت محکوم می‌کنند؛ به عنوان نمونه برای عدم توانایی پرداخت هشت میلیون تومان قرض‌الحسنه، کیفرخواست «کلاهبرداری» تنظیم و طلبه بدهکار را به ۱۸ سال زندان محکوم می‌کنند، آن هم پس از تحمل چندین ماه زندان انفرادی.

Dadgah-Vije-Rouhaniiat-sahamnews

نمونه‌ای از فرم احضار دادگاه ویژه روحانیت

علاوه بر این طرز تنظیم ظالمانه شکایت برای اتهامات حقوقی و به اشاره دادسرای ویژه، اضافه کنید فشار بر طلاب زندانی را با عدم اعطای مرخصی، دستگیری و بازجویی از همسر متهمین و بازداشت‌های موقت طولانی و متعدد، که منجر به محکومیت از سوی قضات بی‌سوادی می‌شود که از موازین فقهی و حقوقی کمترین اطلاعی ندارند و احکام صادره‌شان با هیچ قانونی مطابقت نمی‌کند.

بازرسی منازل طلاب با احکام خاص و غیرقانونی، دستگیری و جلب روحانی شیعه در مسجد و هنگام ادای نماز و ورود به منزل شام‌گاهان با اسلحه، موقع صرف غذا و مقابل چشمان ترسان زن و فرزند نمونه دیگری از این سرکوب سیستماتیک است.

این ظلم‌ها به قدری اوج گرفته است که زندانیان بند ویژه روحانیت زندان اوین، شروع به خودکشی کرده‌اند؛ چندی پیش یکی از روحانیون زندانی از درخت چنار زندان ۲۵ متر بالا رفت و خود را به زمین پرتاب کرد. چند تن دیگر نیز به نشانه حمایت از او «رگ» مچ دست‌شان را بریدند. همه این افراد پس از مداوا به بندهای عمومی یا سلول انفرادی منتقل شده و رسیدگی به پرونده‌شان متوقف شده است تا ادب شوند و توبه کنند!
نامه‌ای به رهبری نوشتیم اما محکومیت‌مان طولانی‌تر شد و ما را به انفرادی تهدید کردند و گفتند شمارا به شکنجه‌گاه اداره اطلاعات یا سپاه می‌فرستیم! به قول خودشان رهبری یا اصلا خبر ندارد یا این چند طلبه را از یاد برده است.

به زودی قرار است چند خودکشی دیگر نیز در اعتراض به این‌که دادسرای ویژه روحانیت آبروی ما را برده است و هیچ توجهی به قوانین جاری مملکت نمی‌کند، صورت گیرد تا بلکه به بهای خون‌مان اینان رسوا شوند و شاید آنان که خود را به خواب زدند از خواب گران برخیزند. والسلام

روحانی دیگری درباره ستمهای رفته به خود توسط دادگاه ویژه‌ی روحانیت می‌نویسد:
من ع. ز طلبه‌ای اهل درس و بحث هستم و کاری جز تبلیغ دین و ترویج معارف اسلام انجام نمی‌دهم. در یکی از روزهای زمستان چند سال پیش که طبق معمول هر روز برای حضور در سر کلاس درس خارج فقه آماده می‌شدم، صدای زنگ در بلند شد. وقتی در را گشودم سه تن لباس شخصی را با قیافه‌های کریه و عبوس پشت در دیدم. مامورین دادسرای ویژه با این عنوان که از بنده طلبکار هستند وارد مجتمع مسکونی‌مان شده و مرا همراه خود به دادسرا بردند، بدون این‌که از طرف دادسرا احضاریه‌ای داشته باشم یا حتی به صورت تلفنی از من بخواهند که به آن‌جا مراجعه کنم. تا ساعت دو بعداز ظهر در اتاقی منتظر ماندم. نهایتا منشی دادیار که یک فرد «مکلا» بود، برگه به دست وارد اتاق شد و شروع کرد با تحکم و فریاد از یک روحانی سوال کردن و بازجویی. بعد مرا به اتاق دادیار بردند و آن‌جا هم دادیار شروع کرد به بازجویی و سخنان غیرعلمی و غیرقانونی گفتن. مثلا می‌گفت شما حق دخالت در مسایل عمومی جامعه را ندارید، چرا به درس و بحث‌تان نمی‌پردازید؟! وقتی هم که از او خواستم دادستان را ببینم، در حالی که مرا به اتاق دادستان می‌برد با اضطراب گفت: نزد دادستان آن‌طور که با خودش سخن گفتم، سخن نگویم.
با دیدن دادستان راز سخن دادیار بیچاره روشن شد. ده دقیقه‌ای که آن‌جا بودم اجازه حرف زدن به من نداد و یک‌طرفه سخن گفت و اظهار داشت که تو «متهم» هستی و حق نداری صحبت کنی!
بالاخره به اتهام جرمی که مرتکب نشده بودم راهی زندان شدم و چند روزی خانواده‌ام زیر بار فشارهای روانی و نگاه‌های شک آلوده همسایه و فامیل قرار داشتند. نهایتا با فشار و تهدید به این‌که برایم پرونده اخلاقی درست می‌کنند تعهد دادم دیگر سر منبر از سیستم حاکمیتی «انتقاد» نکنم. احتمال عملی شدن این تهدید وقتی برایم تبدیل به یقین شد که در بند ویژه روحانیت زندان قم دیدم طلبه‌ای را که ازدواج موقت انجام داده بود، ولی دادیار شعبه چهار دادسرا «قاضی انصاری» برایش کیفرخواست «تجاوز به عنف» تنظیم کرد و حکم اعدام برایش خواستار شده بود.
اگرچه حکم صادره در دیوان‌عالی نقض می‌شود و آن طلبه تبرئه، ولی «انصاری» به بهانه این‌که آزادی او مشروط به امضای فرم «توبه نامه» است، دوباره با استناد به همین توبه نامه اقرار ضمنی اخذ کرده و این‌بار موفق می‌شود حکم اعدام آن طلبه را قطعی کند و اورا به چوبه دار بسپارد! مادر طلبه یاد شده بر اثر این ظلم دادسرا و دادگاه ویژه قم «سکته» قلبی می‌کند و پدرش نیز بیمار می‌شود.

روحانی دیگری در دل‌نوشته‌ای از ظلم این دادگاه سخن می‌گوید:
اینجانب م. ب مدتی در یکی از شهرهای کشور برای دراویش آن منطقه منبر می‌رفتم و از احکام اسلام می‌گفتم. اما چون یکی از آقایان قم با مرشد آن خانقاه درگیر شده بود، از من خواستند که به آن‌جا نروم. ولی وقتی سرسختی و مخالفت من را دیدند به من انگ «ارتباط با بیگانگان» زده و گفتند قصد براندازی دارم! هنگام بازداشت عمامه از سرم برداشته و با یک گونی سر و صورتم را پوشاندند. در اتاق بازجویی هم دستانم را به صندلی بسته و رو به دیوار نشانده بودند و اجازه نمی‌دادند از سرویس بهداشتی استفاده کنم.
در زندان به نشانه اعتراض، ۱۵ روز «اعتصاب غذا» کردم که مگر سخن گفتن از دین برای عده‌ای درویش دوازده امامی جرم است؟! به همسرم به دروغ گفتند که من زن دومی اختیار کرده‌ام و او را تشویق به طلاق کرده و اسباب جدایی اش را از من فراهم کردند. او نیز مرا با دو فرزند تنها گذاشت و رفت و به جز آبرو، زندگی فرزندانم هم تباه شد. گویی دادگاه ویژه چماقی است برای ساکت و کنترل کردن طلاب آزاده و روحانیت مستقل.
«محمدایوب کاظمی»، از روحانیون مستقل و آزاداندیشی بود که چندین بار به دادگاه ویژه روحانیت احضار شد. وی که از شاگردان مرحوم آیت‌الله حسینعلی منتظری بود، چندی پیش به دلیل سکته قلبی درگذشت. مرحوم کاظمی پیش از مرگ ناگهانی خود، ما را در تکمیل این گزارش یاری کرد و وقتی از وی نظرش را در مورد «چیستی» دادگاه ویژه‌ی روحانیت خواستیم، این‌گونه پاسخ داد:

دادگاه ویژه و توچه می‌دانی دادگاه ویژه چیست؟
Mohammad-Aiiob-Kazemi-sahamnews
 
 من وقتی اسم دادگاه ویژه را می شنیدم، فکر می‌کردم که این دادگاه تشکیل شده است که اگر کسانی در جامعه روحانیت، در شأن و جایگاه این نهاد نیستند را مورد بازخواست و تذکر و احیانا تنبیه قرار دهد، اما کم کم کارکرد این دادگاه عوض شد و به جای برخورد با کسانی که آبروی حوزه و روحانیت را می‌برند، با کسانی برخورد کردند که دقیقا آبروی حوزه و روحانیت‌اند و کسانی که در افکار و عملکرد و اخلاق، بویی از یک حوزوی نبرده‌اند، نه تنها کاری با آن‌ها ندارند، بلکه همه جا راه و پا دارند و حلوا حلوا می‌شوند. به گفته آیت‌الله خمینی، هرچه روحانی پخمه‌تر و نفهم‌تر، ارج بیشتری نزدشان دارد!
آری! دادگاه ویژه دقیقا در جهت «انحطاط» حوزه و روحانیت حرکت می‌کند. روحانیون شجاع و عالم و با تقوایی که بخواهند از کیان حوزه و روحانیت دفاع کنند، در دادگاه ویژه برایش پرونده می‌سازند و سر و کارش با اطلاعات و انفرادی و زندان است! آن‌هم توسط بچه‌های «بی‌سوادی» که تا دیروز دنبال «گله گوسفند» در روستا بودند و اکنون با مدرک ابتدایی وارد حوزه شده‌اند و دوره‌های آبکی قضاوت!!! را گذرانده‌اند و حکم صادر می‌کنند!

بنده به عنوان کسی که دادگاه و زندان این جماعت را تجربه کرده‌ام می‌گویم که شاید اهداف اولیه تشکیل این دادگاه، خوب و به جا بوده است، اما درعمل فرسنگ‌ها از مسیر اصلی منحرف شده است. اینان با اتهامات کلیشه‌ای و سریالی و بی‌اساس «تبلیغ علیه نظام»، «توهین به رهبری»، «تشویش اذهان عمومی» و… به راحتی در پرونده هر روحانی آزاده‌ای که بخواهند با او برخورد کنند، می آورند و دو سه سال در زندان گرفتارش می‌کنند. یکی نیست به این‌ها بگوید: طبق کدام دستور دین این اتهامات جرم است و بعد نظام یعنی چه؟ تشویش یعنی چه؟ توهین یعنی چه؟ یکی از دوستان را می‌شناسم، نوشته بود «زندانی سیاسی آزاد باید گردد»! این را جرم حساب کرده بودند، نوشته بود: آقای خامنه‌ای فلانی را آزاد کنید، این را توهین به رهبری حساب کرده بودند و… خلاصه اینکه با بدعت و بدون استناد به هیچ موردی از تعالیم دین، برایت اتهاماتی مطابق دلخواه خود ردیف میکنند.
یکی از دوستان در زندان می‌گفت: من مطالبی برای خودم نوشته بودم، به خانه آمدند و از پستوخانه مطالب را آوردند و به من به اتهام تشوش اذهان عمومی حکم صادر کردند. گفتم این مطالب را حتی فرزندانم ندیده‌اند! چگونه اذهان عمومی را مشوش کرده‌ام؟ و تازه! شما و وابستگان‌تان که شب و روز اذهان عمومی را از صداوسیما و همه تریبون‌های دیگر مشوش می‌کنید! شما آزادید، اما من حق ندارم برای دل خودم هم چیزی بنویسم؟ آری! این است دادگاه ویژه‌ای که قرار بود از کیان حوزه و روحانیت دفاع کند. باید گفت: دادگاه ویژه به راستی به «ابتذال» کشیده شده است.
دوستی تعریف می‌کرد که در زندان بند ویژه بودم، سکته قلبی بر من عارض شد، وقتی چشمانم را در بیمارستان باز کردم، دست و پایم را در دستبند و پابند زده بودند و بر تخت هم بسته بودند! همه تعجب می‌کردند که این چه فرد «جنایت‌کاری» است که این بلا را بر سرش آورده‌اید، دوست‌مان می‌گفت من به آن‌ها گفتم: جرم من سیاسی است نه قتل و سرقت و… آثار زخم زنجیر هنوز بر پایش خودنمایی می‌کرد. امید است که این آقایان به خودشان بیایند و بیش از این ضربات مهلک بر بدنه‌ی روحانیت منتقد و اعتماد مردم نزنند.

Aiioub-Kazemi-saham-news 

اکنون روحانیون زیادی در بند دادگاه‌های ویژه روحانیت هستند که اغلب نیز از ترس سیستم حاکم بر این دادگاه، سکوت را اختیار کرده و به کنجی خزیده‌اند. از مشهورترین آنان، می‌توان به آیت‌الله «محمدرضا نکونام» از مراجع تقلید برجسته حوزه علمیه قم، آیت‌الله «مجید جعفری تبار» از روحانیون مشهور شهر قم و «سیدحسین کاظمینی بروجردی» اشاره کرد.

«سیدحسین کاظمینی بروجردی» در۱۰ مرداد ۱۳۳۷ در بروجرد متولد شد. وی از مخالفان سرسخت «تئوری ولایت فقیه و اسلام سیاسی» است. کاظمینی بروجردی مخالف دخالت دین در سیاست و طرفدار جدایی دین از دولت و بازگشت به اصل دین سنتی است. وی در مهر ۱۳۸۵ بازداشت و به ۱۱ سال زندان محکوم شد. سید حسین کاظمینی بروجردی فرزند ارشد سید محمدعلی کاظمینی بروجردی از روحانیون تهران است. سید حسین در سال ۱۳۵۷ به عنوان امام جماعت مسجد همت تهران انتخاب شد. او در قم نزد روحانیونی نظیر سیدصادق روحانی، میرزا خلیل کمره‌ای و سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی به تحصیل علوم دینی پرداخت. کاظمینی بروجردی در سال ۱۳۸۵ به حکم دادگاه ویژه روحانیت دستگیر شد. هوادارن وی دستگیری را چنین شرح داده‌اند: با شروع دستگیری هواداران سید حسین کاظمینی بروجردی، توسط نیروی انتظامی و انتقال آنان به بازداشتگاه، شایعه حمله قریب‌الوقوع نیروهای امنیتی به خانه وی در خیابان آزادی تهران بالا گرفت، به طوری که بسیاری از هواداران و هم‌فکران وی با تجمع و حفاظت از خانه وی به طور خودجوش مانع از ادامه حملات نیروی انتظامی به خانه وی شدند. هواداران بروجردی برای جلوگیری از حمله عوامل نیروی انتظامی به وی، به صورت شبانه‌روزی از منزل او حفاظت می‌نمودند. در پی بستن خیابان‌های اطراف، نیروهای انتظامی و اطلاعاتی با هزاران تن از محافظان خانه وی درگیر شده و نهایتاً در روز شنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۵ با بالا گرفتن درگیری‌ها تعداد بسیار زیادی از محافظان وی دستگیر شدند. وی در پیامی به هوادارانش در خیابان محل اقامتش گفت: در لحظاتی به سر می‌برم که شمارش معکوس وزارت اطلاعات و «بی‌دادگاه ویژه روحانیت» برای قتل و انهدام من و تمامی کسانی که مخالفت خود را با دین سیاسی اعلام کرده‌اند، آغاز شده.
نهایتاً در نیمه شب یک‌شنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۵ نیروهای اطلاعاتی و تیم کماندوهای نیروهای ویژه به خانه بروجردی حمله‌ای چند جانبه را آغاز کردند و محافظان خانه بروجردی را به همراه خود وی دستگیر و به مکان نامعلومی منتقل کردند. بر پایه‌ گزارش خبرنگاران مستقل در تهران ماشین‌های آتش‌نشانی تا ساعت هفت صبح مشغول شستن خون‌های ریخته شده در خیابان‌ها بودند.

kazemeini-boroujerdi-saham-news 
سایت عصر ایران 


دستگیری وی را چنین روایت کرده‌است: «حادثه از آن‌جا آغاز شد که نیروهای پلیس برای دستگیری وی به محل سکونت او مراجعه کردند و با مقاومت بیش از هزار نفر از هواداران وی مواجه شدند تا جایی که این مواجهه به درگیری‌های خشونت بار همانند پرتاب کوکتل مولوتف و گاز اشک‌آور کشیده شد. حدود دو ماه قبل دادگاه ویژه روحانیت با ارسال احضاریه‌ای، سید حسین کاظمینی بروجردی را به اتهام ادعای رابطه با امام زمان (عج) جهت ادای پاره‌ای از توضیحات فراخواند، اما وی از حضور در دادگاه سر باز زد و تلاش‌های پیشین پلیس برای دستگیری وی نیز بی نتیجه ماند. کاظمینی بروجردی در سال‌های ۱۳۷۴، ۱۳۷۹ و۱۳۸۴ دستگیر و زندانی شده بود. وی بار دیگر در سال ۱۳۸۵ بازداشت و به ۱۱ سال زندان، به انضمام مصادره اموال محکوم شد. به ادعای برخی رسانه‌های خارج از ایران، او در زندان اوین در شرایط بد جسمی و روحی به سر می‌برد و از حق استفاده از مرخصی و ملاقات محروم است. این رسانه‌ها هم‌چنین مدعی هستند وی در زندان، بارها مورد شکنجه قرار گرفته و به بیمارستان منتقل شده‌است.» کاظمینی بروجردی، خانواده و حامیانش، بارها با نوشتن بیانیه و نامه‌هایی به دبیرکل سازمان ملل متحد، گزارش‌گر ویژه حقوق بشر احمد شهید و فعالان حقوق بشر خواستار حمایت از او و آزادیش از زندان شده‌اند.

«مجید جعفرى‌تبار» در سال ۱۳۴۰ هجرى شمسى در شهر قم در خانواده‌‏اى روحانى چشم به جهان گشود و از همان خردسالى تحت تربیت پدرش مرحوم حاج شیخ محمود جعفرى‌تبار خواندن قرآن را آموخت. وی قرائت و تحقیق مصطلح قرآنى را از سن ۱۰ سالگى آغاز کرد. او از اواسط دهه هفتاد به گرفتن استخاره‌های دقیق، در میان مردم شهرت یافت. ابتدا شهرتش محلی بود اما به سرعت در سطح ملی گسترش یافت و تا آن‌جایی پیش رفت که حتا برخی ایرانیان از خارج از کشور برای گرفتن استخاره با وی تماس می‌گرفتند. فعالیت جعفری‌تبار به قدری گسترش یافت که او نزدیک به ۲۰۰ خط تلفن گویا را خریداری کرد و از طریق تلفن سفارش استخاره می‌گرفت و بعد از ۲۴ یا ۴۸ ساعت پاسخ استخاره گیرنده را می‌داد. اما چند ماه پیش برای اولین‌بار خبر یا شایعه بازداشت او به دلایل نامعلوم در میان افواه منتشر شد. هیچ مقام مسئول یا رسانه‌ای در این مورد اطلاع‌رسانی نکرد. همین امر موجب شد که روز به روز بر دامنه این شایعه افزوده شود و کار به جایی رسید که موجب شد طی ماه‌های اخیر شایعه «اعدام» او به طور گسترده در قم منتشر شود. معاون اول قوه قضاییه درباره حکم صادر شده برای این روحانی در دادگاه ویژه روحانیت گفت: حکم اعدام در این دادگاه صادره شده اما این حکم بدوی و قابل تجدید نظر است. غلامحسین محسنی اژه‌ای، سخنگوی قوه قضاییه نیز در خصوص اخبار منتشر شده درباره حکم اعدام وی گفت: این حکم از سوی دادگاه ویژه روحانیت صادر شده است. وی تاکید کرد: حکم صادرشده برای این فرد حکم بدوی بوده و می‌توان به این حکم اعتراض کرد و طبق قانون قابل تجدیدنظر خواهد بود.

Majid-Jafaritabar-sahamnews 

دادگاه ویژه روحانیت مجید جعفری تبار را به «ارتباط با اجنه»، «زنای محصنه» و«شراب‌خواری» متهم کرده است؛ اتهامی که از سوی افراد زیادی که از نزدیک جعفری تبار را می‌شناسند، رد شده و موجب حیرت آنان گردیده است. محمد جعفر منتظری، رئیس دادگاه ویژه روحانیت، در این‌باره گفته بود: بنا نداریم اخبار ویژه مربوط به دادگاه ویژه روحانیت را منتشر کنیم. منتظری در حاشیه مراسم ختم سید صادق طباطبایی در پاسخ به سوالی درخصوص آخرین وضعیت پرونده «شیخ استخاره» که محکوم به اعدام شده اظهار کرد: وی به حکم صادره از سوی دادگاه اعتراض کرده است و پرونده‌اش در دادگاه تجدید نظر به سر می‌برد.

آیت‌الله «محمدرضا نکونام» از مراجع تقلید نواندیش دینی است که نظریات بدیعی درباره دین دارد و شاگردان زیادی نیز در کلاس‌های وی حضور پیدا می‌کردند. «نکونام» به دلیل مخالفت با نظریات «جزم‌اندیشانه» ناصر مکارم شیرازی به زندان افتاد و «ظلم عریان» جمهوری اسلامی بر شهروندان خود را از نزدیک دید. او در زندان دچار «سکته مغزی» شد و تنها شش روز در بیمارستان اجازه بستری شدن یافت و پس از شش روز با عوارض وخیم ناشی از این سکته، توسط ماموران خشن این دادگاه به زندان اوین بازگردانده شد. چندی پیش شاگردان این مرجع تقلید از ظلم حاکم در جمهوری اسلامی به ستوه آمدند و برای نخستین بار در یک اقدام بی‌سابقه اعلام کردند که مسئولین ظالم جمهوری اسلامی از جمله دادستان ویژه روحانیت قم را با «خشم انقلابی» خود مواجه خواهند کرد.

Mohammadreza-Nekounam-sahamnews 

برخورد دادگاه ویژه روحانیت با روحانیون برجسته، مشهور و مستقل این سوال را در افکار عمومی ایجاد می‌کند که «نظامی که با افراد روحانی و هم‌سنگ خود چنین برخوردهای ظالمانه‌ای دارد، با افراد عادی و بی نام و نشان در زندان‌ها چگونه برخورد می‌کند؟»

منبع:آمدنیوز

Friday, November 6, 2015

یک ماه از بازداشت "حسن شیخ آقایی" گذشت

تداوم بازداشت حسن شیخ آقایی مدیرمسئول سایت روانگه در مهاباد

Hasan-sheikh-Aghaei-sahamnews 

با گذشت نزدیک به یک‌ماه از بازداشت «حسن شیخ آقایی»، مدیرمسئول سایت خبری-تحلیلی «روانگه» در مهاباد، از سرنوشت وی خبری در دست نیست و فعالیت این سایت نیز پس از بازداشت مدیرمسئول آن متوقف شده است.

به گزارش «سحام»، ماموران امنیتی روز ۱۵ مهرماه سال‌جاری «حسن شیخ آقایی» روزنامه‌نگار، کاریکاتوریست و مدیرمسئول سایت خبری-تحلیلی روانگه را در محل کارش بازداشت کردند. بر اساس گزارش منابع محلی، «این فعال مدنی کُرد در پی مراجعه ماموران امنیتی به داروخانه‌اش بازداشت و به محل نامعلومی منتقل شد». قرار بازداشت موقت مدیر مسئول سایت روانگه مهاباد، توسط «علی مهر» دادیار شعبه اول دادسرای عمومی و انقلاب مهاباد صادر شده است.

آژانس خبری موکریان نیز از بازداشت چند ساعته یکی دیگر از اعضای شورای سردبیری سایت روانگه خبر داده و نوشته است: «به دنبال بازداشت این دو نفر، فعالیت سایت خبری- تحلیلی روانگه متوقف شده است.»
شورای سردبیری سایت روانگه اعلام کرده است که «مدیریت سایت به دلایل فنی از دست مدیران خارج شده و آن‌ها هیچ کنترلی بر روی سایت ندارند. بدیهی است که سایت خبری-تحلیلی روانگه تا اطلاع ثانوی هیچ مسؤلیتی در برابر ویرایش احتمالی محتویات این سایت بر عهده نمی گیرد.»

مسئولان قضایی و امنیتی در پاسخ به مراجعات مکرر همکاران و خانواده حسن شیخ آقایی، گفته‌اند که این روزنامه‌نگار «شاید» به ارومیه منتقل شده باشد.
حسن شیخ آقایی فارغ التحصیل دانشکده هنرهای زیبا است و دکترای داروسازی نیز دارد. وی پیش‌تر نیز یک‌بار به دنبال حوادث پس از کودتای انتخابات ریاست جمهوری در تیرماه سال ۸۸ بازداشت شده بود.

همزمان با بازداشت شیخ آقایی ، یک عضو دیگر شورای سردبیری سایت روانگه به نام «یونس قربانی‌فر» نیز در منزل شخصی خود بازداشت و پس از ساعاتی آزاد شده است.

محمد نوری زاد: داستان نفوذ

محمد نوری زاد
داستان نفوذ
عکس ‏محمد نوری زاد‏

می گویم: هر نفوذی به منفذی محتاج است. و در این سی و هفت سالِ هدر شده، شما بگو چه منفذی گل و گشادتر از دروازه ی ملایانی که با همه ی سراسیمگی ها و گرسنگی های تاریخی شان ناگهان صاحب اختیار این مملکت شده اند، و سردارانی که با همه ی سادگی ها و آسیب ها و بی سوادی ها و بی برنامگی ها و ندانم کاری هایشان از انزوا بدر آمدند و بر درِ ورودیِ همه ی مسئولیت ها طناب کشیده اند؟ داستان نفوذ از این قرار است: حضرت رهبری که می بیند بعد از توافق هسته ای همه ی اعتبار استکبار ستیزی اش را در قمار هسته ای یکجا باخته، و در این غرقاب هولناک فاصله ی چندانی با محو شدن ندارد، با علم کردن داستانِ طنزی به اسم نفوذ، به حشیشی و پوشالی سست دست می برد برای نجات. اطلاعات سپاه نیز برای بیرون کشیدن شاخص های طنز از دل این داستان و جدی نشان دادن آن، جماعتی از نویسندگان و روزنامه نگاران بی خبر از همه جا را به اسم عوامل نفوذ بیگانگان دستگیر و روانه ی زندان می کند تا لشگریانِ لام تا کام و شعارخوار ولایت، تنی بجنبانند که: دیدی رهبرمان درست می فرمود؟ این هم سندش!
می گویم: سخنان رهبری در باره ی نفوذ، برآمده از تحلیل های پوک و رد گم کنی است که سرداران سپاه بر میزش می نهند. کاش یکی بود و به رهبر می گفت: ای جناب، اینهمه از جامِ فریب جاسوسانِ خانه کرده در سپاه نیوشیده اید و سیر نشده اید و همچنان محتاج نوشیدنِ این تلخ نوشیِ فریبکارانه اید؟ وه، چه می گویم؟ این روزها رهبر مگر می تواند تحلیلی را که برادران سپاه بر میزش می نهند، نخواند و محتوای همان را بر زبان نیاورد؟ ما فکر می کردیم مردم کل کشور اسیر سپاه اند، نگو خودِ رهبر نیز سالهاست که اسیر است و در خیال و گمان می اندیشد که یکه تاز میدانِ بی رقیب قدرت است. اگر یک وقتی رهبر این یاد داشتِ مرا مطالعه کرد، برای آزمونِ میزان نفوذش هم که شده، یک تشری به سپاه بزند که: ای سپاه، اموالی را که از نوری زاد برداشته ای به وی برگردان. حالا برگرداندن سرداران سپاه به پادگانها و واریز ثروت افسانه ای اش به خزانه ی عمومی بماند.
محمد نوری زاد
پانزدهم آبان نود و چهار

Thursday, November 5, 2015

مکث کردن را تمرین کن!!!

خانمی نوشته بود که:

تو لیست خرید برای همسرم نوشته بودم: یک و نیم کیلو سبزی خوردن.
 
همسرم آمد. بدوبدو خریدها را گذاشت خانه و رفت که به کارش برسد. وسایل را که باز میکردم سبزی ها را دیدم. یک و نیم کیلو نبود. از این بسته های کوچک آماده سوپری بود که مهمانی من را جواب نمی داد. حسابی جا خوردم! چرا اینطوری گرفته خب؟! بعد با خودم حرف زدم که بی خیال کمتر میگذارم سر سفره. سلفون رویش را که باز کردم بوی سبزی پلاسیده آمد. بعله. تره ها پلاسیده بود و آب زردش از سوراخ سلفون نایلون خرید را هم خیس کرده بود. در بهت و عصبانیت ماندم. از دست همسری که همه خریدهایش اینطوری است. به جای یک و نیم کیلو میرود سبزی سوپری میخرد و بوی پلاسیدگی اش را که نمی فهمد، از شکل سبزی ها هم متوجه نمی شود!! یک لحظه خواستم همان جا گوشی تلفن را بردارم زنگ بزنم به همسر که حالا وسط این کارها من از کجا بروم سبزی خوردن بخرم؟!ویک دعوای بزرگ راه بیاندازم.
بعد بی خیال شدم. توی ذهنم کمی جیغ و داد کردم و بعد همان طور که با خودم همه نمونه های خریدهای مشابه این را مرور میکردم ، فکر کردم: شب که آمد یک تذکر درست وحسابی میدهم.

بعد به خودم گفتم: خوب شد زنگ نزدی! شب که آمد هم نرم تر صحبت کن. رفتم سراغ بقیه کارها و نیم ساعت بعد به این نتیجه رسیدم که اصلا اتفاق مهمی نیفتاده. ارزش ندارد همسرم را به خاطرش سرزنش کنم. ارزش ندارد غرغر کنم. ارزش ندارد درباره اش صحبت کنم حالا! مگر چه شده؟! یک خرید اشتباهی. همین.
دم غروب، همین منی که میخواست گوشی تلفن را بردارد و آسمان و زمین را به هم بریزد که چرا سبزی پلاسیده خریدی؟؟؟ آرام گفتم :

راستی ها سبزی هاش پلاسیده بود. یادمون باشه از این به بعد خواستیم سبزی سوپری بخریم فقط تاریخ اون روز باشه.
تمام.
همسرم هم در ادامه گفت: آره عزیزم میخواستم از سبزی فروشی بخرم، بعد گفتم تو امروز خیلی کار داری وخسته ﻣﻴﺸﻲ، دیگه نخواد سبزی هم پاک کنی.

آن شب سر سفره سبزی خوردن نگذاشتم و هیچ اتفاق عجیب و غریبی هم نیفتاد. مکث را تمرین کردم....وﺑﻪ همسرم عاشقانه تر نگاه میکردم.وفهمیدم اگراونموقع زنگ میزدم امکان داشت روزقشنگم تبدیل بشه به یک هفته قهر.

                                      *****
 
ربطی نداره متاهلی یا مجرد؛ مکث را تمرین کن.
گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سختترش میکنیم . . .
گاهی آرامش داریم، خودمون خرابش میکنیم . . .
گاهی خیلی چیزارو داریم اما محو تماشای نداشته هامون میشیم . . .
گاهی حالمون خوبه اما با نگرانی فردا خرابش میکنیم . . .
گاهی میشه بخشید اما با انتقام گرفتن، بیشتر خود را میآزاریم . . .
گاهی میشه ادامه داد اما با تنبلی و  انصراف میدیم . . .
گاهی باید انصراف داد اما با حماقت ادامه میدیم . . .
و گاهی . . . گاهی . . . گاهی . . . تمام عمر اشتباه میکنیم و نمیدونیم یا نمیخوایم... بدونیم. . .
کاش بیشتر مراقب خودمون، تصمیماتمون و گاهی . . . گاهی های زندگیمون باشیم . .
 
کاش یادمون نره که تنها یک بار به دنیا میایم و زنگی میکنیم. تنها یک بار!!

زن؛ چیست؟ کیست؟ قلقش چیست و دست کیست؟

توجه به همسر، ضمانت خوشبختی

چندی پیش سوار تاکسی شدم. راننده تاکسی مرد محترمی بود که در حدود شصت سالی سن داشت و بسیار شاد بود و با مسافران با روی خوش برخورد میکرد.
یکی از مسافران از او پرسید با وجود ترافیک و شغلی که خسته‌ کننده است چطور میتونید شاد باشد؟
پاسخ راننده برایم جالب بود:رمز موفقیت در زندگی را یافته ام!

مسافران مشتاقانه پرسیدند: رمز موفقیت چیست؟

گفت: من چهار فرزند دارم.  دو دختر و دو پسر که همه تحصیل کرده اند؛ درحالیکه هرگز به درسشان رسیدگی نکرده ام. رمز موفقیتم این بوده که به شدت هوای همسرم را داشته ام و به او توجه و محبت کرده ام و تنها کاری که من کرده ام، براوردن  خواستهای او بوده است.
گفت همسرش را همیشه خوشحال و راضی نگه میداشت؛ در نتیجه همسرش همیشه پرانرژی بوده و با تمام قوا به بچه‌ها و زندگی رسیدگی میکرده است.

میگفت زنها تواناییهای موازی دارند و میتوانند چند کار را در منزل باهم مدیریت کنند. کافی است آنها را راضی و خوشحال و تحت توجه و محبت کافی نگه داری تا هر کاری از آنها برآید.

او معتقد بود اگر باتری قلب همسرتان را شارژ نگه دارید میتوانید با آرامش به کارهایتان برسید و باخوشبختی زندگی کنید. چون همسر از جان و دل، بقیه کارها را سرپرستی خواهد کرد.

به نظر من حق با اوست؛ رمز موفقیت او میتواند، رمز موفقیت بسیاری از مردها باشد.

****
زن!
موي مش كرده،
ابروي برداشته،
لبانِ قرمز نيست.

زن!
لباسِ سفيد
شب باشكوه عروسي،
بوي خوشِ قرمه سبزي،
قرار‌هايِ تاريكي‌ كوچه پشتي‌، تويِ يك ماشين نيست.

زن!
پوكي استخوان،
يك زنِ پا بماه،
حال تهوع،
استفراغ درد‌هاي زايمان،
مادر بچه‌ها نيست.

زن!
عصايِ روز‌هاي پيري،
پرستار وقتِ مريضي،
رفيقِ پاي منقل،
مزه بيار عرق دوره‌هاي دوستانه نيست.

زن!
وجود دارد؛
روح دارد؛
قدرت،
جسارت.
پا به پاي يك مرد، زور دارد.

عشق، اشك، نياز، محبت، يك دنيا آرزو دارد.

زن! هميشه، همه جا، حضور دارد...