رضا سجادی، یک صدای قدیمی درگذشت
رضا سجادی، مشهور به
سید رضا از قدیمیترین گویندگان رادیو، و از اولین مجریان برنامههای خبری
در رادیوی ایران، در سن ۹۵ سالگی در تهران دنیا را وداع گفت. همان گوینده
ای که هنگام گزارش ورود ملکه فوزیه به تهران گفت که همسن ولیعهد (بعدا
پادشاه) پهلوی است و برای همین سخن خارج از چارچوب و دستورهای متعارف جریمه
شد.
او فرزند روحانی بلند آوازه، سید سرابی بود که مجلس سخنرانی
پرهوادار داشت و یک روحانی متجدد بود. رضا در مشهد بزرگ شد و در دومین سال
تاسیس رادیو پهلوی (اولین نام رادیو ایران) به معرفی یکی از آشنایان برای
امتحان گویندگی به محل بی سیم پهلوی رفت و همان روز از جانب مامور آلمانی
که استخدام می کرد پذیرفته شد تا مقارن ساعت دوازده ظهر خبرهای اداره اخبار
را بخواند.خاطرات سجادی با موسیقیدانانی مانند مرتضی محجوبی، ابوالحسن صبا، حسین تهرانی، غلامحسین بنان، قمر الملوک وزیری، ملوک ضرابی مربوط به زمانی شنیدنی بود که دستمزد دو سه ریالی را می گرفتند و از محل بی سیم پهلوی (پادگان عباس آباد بعدی) در بیابان خالی و بی رهگذر ترسیده از سگ های وحشی به شهر می رفتند.
جنگ جهانی دوم در جریان بود و ماموران انگلیسی مراقب بودند که کسی در تهران متمایل به آلمان نشود و ماموران روسی هم از فرصت استفاده کرده یارگیری می کردند، در عین حال مراقبت از افراد بسیار بود به خصوص که امکانات ضبط وجود نداشت و همه چیز زنده پخش می شد حتی ترانه خوانی و آواز. در همین فرصت بود که رضا تهرانی، استاد ضرب را به تصور این که مورس برای آلمان ها می فرستد بعد از نواختن ضرب دستگیر کردند و رضا سجادی که این صحنه را دیده بود شب هنگام توانست به علی سهیلی نخست وزیر خبر برساند و موجب نجات وی شود.
سجادی که درس ادبیات و حوزوی را در مشهد و نزد استادانی بزرگ فراگرفته بود، از جمله گویندگان صاحب سبک رادیو و آشنا به ادبیات و زبان عربی بود و در ادای صحیح کلمات تخصص ویژه ای داشت و قوت صدایش هم باعث می شد که در دوران آزادی ها، روسای دولت مانند قوام السلطنه و علی سهیلی به او علاقه مند باشند و گاه با اصرار از مدیر رادیو بخواهند که خبر نطق هایشان را سیدرضا بخواند.
از همین رهگذر، دو بار وی تاریخ ساز شد، اول هنگامی که در ۲۱ آذر خبر رسید که ارتش ایران وارد تبریز شده و حکومت پیشه وری رو به فرار گذاشته است: رضا سجادی که تحت تاثیر قرار گرفته بود جمله «مردم غیور ایران، امروز آذربایجان به مام میهن بازگشت» را خواند اما انتهای این جمله با بغض وی همراه شد و بر آن افزود: چون ایران نباشد تن من مباد…
اما دومین باری که وی بلندآوازه شد همزمان با سی تیر ۱۳۳۱ بود که احمد قوام حکم نخست وزیری از پادشاه گرفته و دست به قلم شده متنی نوشته بود با عنوان «کشتی بان را سیاستی دگر آمد» این متن که بر سر آن جدالی تاریخی درگیر است و هنوز بعد شصت سال و اندی محرز نیست که نویسنده اش شخص قوام یا معاون وی مورخ الدوله سپهر و یا هوادار جوانش حسن ارسنجانی بوده است، وقتی با صدای قوی و پر نفس رضا سجادی از رادیو پخش شد، اثربخش بود. به گفته حسین مکی بعد از آن مردم به خیابان ها ریختند و موجب سقوط دولت قوام و بازگشت مصدق شدند، قوام السلطنه که ناچار با تن بیمار خانه به خانه برده می شد تا مبادا مورد تعرض مردم هیجان زده قرار گیرد، به بستگانش گفته بود اعلامیه دولت چیز تندی نداشت اما با آن لحن چکشی که پسر سرابی خواند همه را به غلیان آورد.
این اعلامیه هر چه بود جز آن که سرنوشت آخرین دولت احمد قوام را رقم زد و نهضت ملی کردن نفت را به اوج رساند، بر سرنوشت گوینده متن هم اثر گذاشت. دکتر مصدق بعد از بازگشت به ریاست دولت مانند سابق «پسر سرابی» را برای ضبط نطق هایش صدا نمی کرد بلکه گاه به گاه که وی را با ضبط صوت سنگینش در جلسه مجلس یا در حاشیه مصاحبه های نخست وزیر می دید با جملاتی شبیه «احوال میدلتون چطوره» یا «انگلیسیا ازت راضی هستن؟» نوازش می کرد.
رضا سجادی خود در مصاحبه مفصلی بازگفته است که «یکبار وقتی در راهرو خانه دکتر مصدق منتظر پایان جلسه هیئت دولت بودم، تابستان آخر سال دولت مصدق، جورج میدلتون پله ها را دو تا یکی بالا آمد و دانستم برای ملاقات مهمی خدمت نخست وزیر می رود، اما با دیدن من ایستاد و پرسید چه خبر هست آقا سید رضا (کاردار سفارت بریتانیا در تهران زبان فارسی را خوب می دانست و ایرانی ها را خوب می شناخت). جواب دادم شما بهتر خبر دارید اما وی با شوخی گفت ولی خبرهای مهم پیش شماست… و دوید من نگاه کردم و چهره دکتر مصدق را دیدم که لای در اتاق را باز کرده بود و این گفتگوی کوتاه را دید.»
به ادعای رضا سجادی همین ها، فرصتی را تنها در اختیار وی بود گرفت و بشیر فرهمند رییس رادیو از آن به بعد خود برای ضبط سخنان نخست وزیر می رفت و یک کارمند فنی را هم با خود می برد.
بعد از کودتای ۲۸ مرداد با تغییر مدیریت های دولتی، رضا سجادی چندی عنوان معاون رادیو تهران گرفت و همچنان خبرهای مهم را می خواند اما در سر سودای سیاست داشت. تقی روحانی، محمود سعادت، توصیفیان و ایرج گرگین کم کم وارد میدان می شدند و ضبط صوت های سنگین جای خود را به وسایل بهتری می داد و استادیوهای بزرگ تر ایجاد می شد و این همه در دوران ریاست نصرت الله معینیان، یک روزنامه نگار خوشفکر به ریاست انتشارات و رادیو به یک سازمان دولتی بزرگ مبدل شد که در میدان ارک ماوا گرفت.
رضا سجادی که برادرش دکتر ضیاالدین سجادی از استادان مسلم ادبیات دانشگاه تهران بود، کوتاه مدتی بعد از آن که همشهری اش دکتر منوچهر اقبال به نخست وزیری رسید به وزارت کشور منتقل شد و به شهرداری مشهد منصوب گشت. بعد از آن مدتی شهردار اصفهان و مدتی معاون استانداری های مختلف شد. در جریان زلزله سال ۱۳۴۸ گلی داغ خراسان در مقام معاون استانداری خراسان خدماتی کرد که به نظرها رسید. مدال گرفت و کمی بعد به نمایندگی از بجنورد به مجلس رفت.
روزگاری که رضا سجادی گوینده و گزارشگر بود، هنوز جنگ جهانی دوم تمام نشده بود و به خصوص زادگاه وی تحت اشغال ارتش سرخ درآمده بود و همین وی را واداشت در شعرهایی که می سرود به ضدیت با مرام اشتراکی مفتخر شود. زمانی چغوک تخلص داشت و روزگاری هم اشعار فکاهی می ساخت و با نام مستعار چاپ می کرد، اما مهم تر از همه حافظه اش بود که بخش عظیمی از شاهکار های ادبی ایران را از بر بود و از بر می خواند.
خاطرات گسترده ای از بیست سال کار در رادیو و در زمانی داشت که کسی جز او در خبر و در گویندگی نبود. خود می گفت قهوه خانه های تهران از من پولی نمی گرفتند و همه جا جایم بود چرا که داشتن دستگاه رادیو چندان معمول نبود و مردم خبرها را از بلندگوهای شهرداری در میدان ها و یا در قهوه خانه ها می شنیدند.
بعد از انقلاب اسلامی کوتاه مدتی در تهران دستگیر شد، اما تعلقش به خانواده ای روحانی و آشناییش با علما و مراجع به ویژه سالخوردگانی مانند آیت الله نجفی مرعشی باعث شد که دیر در بند نماند و تا اولین روز از آذر ماه امسال در حالی که مرز ۹۵ سالگی را گذرانده بود، ماند. صدایش از جلا و صلابت افتاده بود اما خاطرات لحظه به لحظه تازه می شد.
خود می گفت هزاران صفحه خواندم و هزار شیرین کاری کردم اما انگار یک دو نسل فقط همان یک سطر کشتی بان را سیاستی دیگر آمد را شنیده اند.
بنا به گفته سید رضا سجادی، همان زمان که متن سخنرانی روز سی تیر قوام به دستش رسیده، نزد «جناب اشرف» قوام السطنه رفته و به او گفته است که این بیت منوچهری در حقیقت هست «کشتنیان را سیاستی دگر آمد»، صحیحش را بخوانم؟ و آن مرد کارکشته سیاست و ادب جواب داده: پسر سرابی می دانم منوچهری چه گفته و معنایش هم ساختن کشتن انگور بهر شراب است اما الان در این شرایط باید این جور خواند.
از بخت روزگار، خاطرات رضا سجادی در چند نوار ضبط شده است.