Tuesday, January 12, 2016

افراطگرایی لگام گسیخته عربستان سعودی

افراطگرایی لگام گسیخته عربستان سعودی

تظاهرکنندگان علیه عربستان سعودی روز جمعه در تهران تجمع کردند. 
جهان به زودی اجرای توافق تاریخی برای حل یک بحران غیر ضروری – اگر چه خطرناک- درباره برنامه هسته ای ایران راگرامی خواهد داشت. همه طرفین امیدار بودیم – و کماکان باور داریم- که حل مساله هستهای ایران، امکان تمرکز مجدد بر چالش جدی افراط گرایی که کل منطقه و جهان را به ورطه نابودی کشانده است، فراهم کند.
رییس جمهور روحانی، به دفعات اعلام کرده اند که اولویت اصلی سیاست خارجی ایران عبارت است از دوستی با همسایگان، صلح و ثبات در منطقه و همکاری جهانی، به ویژه در مبارزه با افراطی گری. در مهرماه 1392، فقط یک ماه بعد از روی کار آمدن دولت جدید، ایشان ابتکاری را تحت عنوان جهان علیه خشونت و افراطی گری (WAVE) اعلام نمودند. این ابتکار در مجمع عمومی ملل متحد با اجماع به تصویب رسید و امیدی را برای ایجاد یک تلاش جهانی دور اندیشانه برای مبارزه با تروریسم ایجاد نمود.
متاسفانه برخی کشورها می کوشند از تعامل سازنده جلوگیری نمایند.
بعد از امضای توافق موقت هسته ای در آذرماه 1392، عربستان سعودی که از فروریختن دیوار ساختگی ایران هراسی اش به وحشت افتاده بود، امکانات خود را برای به شکست کشاندن این توافق بسیج کرد. امروز، برخی افراد در ریاض، نه تنها به تلاش هایشان برای جلوگیری از عادی شدن شرایط ادامه می دهند، بلکه مصمم هستند که کل منطقه را به سوی تقابل بکشانند.
عربستان سعودی نگران است که با کنار رفتن پرده بهانه جویی های هسته ای، تهدید جهانی واقعی، یعنی نقش فعال این کشور در پشتیبانی ازافراط گرایی خشن نمایان گردد. جلوه های بربریت آشکار است. در خارج، مردان نقاب دار سرها را با چاقو از بدن جدا می کنند. در خانه، جلادان دولتی در لباسهای سفید با شمشیر گردن می زنند - مانند اعدام اخیر 47 زندانی در یک روز، شامل شیخ نمرالنمر، یک عالم مورد احترام مذهبی که عمرخود را وقف ترویج عدم خشونت و حقوق مدنی نموده بود.
فراموش نکنیم که عاملین بسیاری از اقدامات تروریستی، از واقعه دهشتناک 11 سپتامبر گرفته تا تیراندازی اخیر در سن برناردینو و دیگر صحنه های توحش افراطی در این فاصله و تقریبا تمامی اعضای گروه های افراطی نظیر القاعده و جبهه النصره، یا از اتباع سعودی هستند و یا توسط عوام فریبانی که به پشتوانه دلارهای نفتی دهه هاست پیام های ضد اسلامی نفرت و فرقه گرایی را ترویج می کنند، شستشوی مغزی گردیده اند.
راهبرد فعلی سعودی ها خارج کردن توافق هسته ای از مسیر خود و همینطور تداوم - و حتی وخیم تر کردن- تنش ها در منطقه با استفاده از سه مولفه است: فشار به غرب؛ دامن زدن به بی ثباتی منطقه ای با ادامه جنگ در یمن و حمایت از افراط گرایی؛ و تحریک مستقیم ایران. کارزار نظامی ریاض در یمن و حمایت آن از افراطی گری اموری واضح و آشکار هستند. ولی اقدامات تحریک آمیز برعلیه ایران، عمدتا به دلیل خویشتنداری صبورانه ما،هیچگاه به سرخط رسانه های بین المللی تبدیل نشده است.
دولت ایران در بالاترین سطوح قاطعانه تعرض دوازدهم دیماه به سفارت و کنسولگری سعودی را محکوم و امنیت دیپلمات های سعودی را تضمین نمود. ما اقدامات فوری برای کمک به بازگشت نظم به مجموعه دیپلماتیک سعودی را فراهم نموده و بر عزم جدی خود برای مجازات کلیه عاملان تاکید کرده ایم. ما همچنین اقدامات انضباطی در مورد کسانی که در انجام وظایف خود در حفاظت از این اماکن قصور داشته اند، اعمال کردیم و همچنین یک تحقیق و تفحص داخلی برای جلوگیری از تکرار هرگونه حوادث مشابه در آینده را آغاز کرده ایم.
در مقابل، دولت سعودی و عمال آن، در سه سال گذشته تاسیسات دیپلماتیک ایران در یمن، لبنان و پاکستان را بطور مستقیم مورد هدف قرار داده اند – که منجر به کشته شدن دیپلمات های ایرانی و افراد محلی شده است. موارد دیگری از اقدامات تحریک آمیز نیز وجود دارند. زائران ایرانی در عربستان هدف آزارهای سازمان یافته بوده اند – در یک مورد، ماموران فرودگاه عربستان به دو پسر ایرانی در جده تعرض کردند که باعث برانگیخته شدن خشم عمومی گردید. همچنین، اهمال سعودی ها در فاجعه منا به لگدکوب و کشته شدن 464 نفر زائر ایرانی در مراسم حج اخیر انجامید. علاوه بر این، مقامات سعودی، چندین روز از پاسخ به درخواست های خانواده های قربانیان و دولت ایران برای دسترسی و بازگرداندن پیکرهای قربانیان خودداری کردند.
علاوه براین، خطیبان دولتی در عربستان سعودی به عنوان یک رویه به نفرت پراکنی نه فقط علیه ایران، بلکه بر علیه تمامی شیعیان مشغول هستند. اقدام منفور گردن زدن اخیر شیخ نمر النمر، با فاصله کوتاهی بعد از نطق نفرت پراکنانه خطیبی در مسجدالحرام علیه شیعیان صورت گرفت که در اوایل سال 94 در خطبه دیگری گفته بود: “مخالفت ما با شیعه و عملیات انتحاری ما بر علیه آنها تا زمانی که روی زمین هستند، از بین نخواهد رفت.”
با وجود این مسائل، ایران، با اطمینان از قدرت خود، اقدام تلافی جویانه ای برعلیه عربستان سعودی انجام نداده و از قطع – ویا حتی کاهش سطح – روابط دیپلماتیک خود با این کشور خودداری کرده بود. پاسخ ما تاکنون همراه با خویشتن داری بوده است؛ ولی ملاحظه یکجانبه قابل دوام نیست.
ایران تمایلی به افزایش تنش در منطقه ندارد. ما برای مقابله با تهدید مستمر افراطیون نیازمند اتحاد هستیم. رییس جمهور و اینجانب، از اولین روزهای پس از انتخاب ایشان، چه به صورت عمومی و چه خصوصی، آمادگی خود را برای گفتگو، اشاعه آرامش و مبارزه با افراطی گری بی ثبات کننده اعلام کرده ایم. ولی این سخن در عربستان به گوش هایی ناشنوا برخورده است.
سران سعودی اینک می بایست یک انتخاب انجام دهند:آنها می توانند به حمایت از افراط گرایان و اشاعه نفرت فرقه ای ادامه دهند، یا می توانند گزینه ایفای یک نقش سازنده برای ترویج ثبات در منطقه را انتخاب کنند. ما امیدواریم عقلانیت حاکم شود.
محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران است.

Saudi Arabia’s Reckless Extremism


THE world will soon celebrate the implementation of the landmark agreement that resolves the unnecessary, albeit dangerous, crisis over Iran’s nuclear program. All parties hoped, and continue to believe, that the resolution of the nuclear issue would enable us to focus on the serious challenge of extremism that is ravaging our region — and the world.
President Rouhani has repeatedly declared that Iran’s top foreign policy priority is friendship with our neighbors, peace and stability in the region and global cooperation, especially in the fight against extremism. In September 2013, a month after taking office, he introduced an initiative called World Against Violence and Extremism (WAVE). It was approved by consensus by the United Nations General Assembly, giving hope for a farsighted global campaign against terrorism.
Unfortunately, some countries stand in the way of constructive engagement.
Following the signing of the interim nuclear deal in November 2013, Saudi Arabia began devoting its resources to defeating the deal, driven by fear that its contrived Iranophobia was crumbling. Today, some in Riyadh not only continue to impede normalization but are determined to drag the entire region into confrontation.
Saudi Arabia seems to fear that the removal of the smoke screen of the nuclear issue will expose the real global threat: its active sponsorship of violent extremism. The barbarism is clear. At home, state executioners sever heads with swords, as in the recent execution of 47 prisoners in one day, including Sheikh Nimr al-Nimr, a respected religious scholar who devoted his life to promoting nonviolence and civil rights. Abroad, masked men sever heads with knives.
Let us not forget that the perpetrators of many acts of terror, from the horrors of Sept. 11 to the shooting in San Bernardino and other episodes of extremist carnage in between, as well as nearly all members of extremist groups like Al Qaeda and the Nusra Front, have been either Saudi nationals or brainwashed by petrodollar-financed demagogues who have promoted anti-Islamic messages of hatred and sectarianism for decades.
The Saudi strategy to derail the nuclear agreement and perpetuate — and even exacerbate — tension in the region has three components: pressuring the West; promoting regional instability through waging war in Yemen and sponsoring extremism; and directly provoking Iran. Riyadh’s military campaign in Yemen and its support for extremists are well known. Provocations against Iran have not grabbed international headlines, primarily thanks to our prudent restraint.
The Iranian government at the highest level unequivocally condemned the assault against the Saudi embassy and consulate in Tehran on Jan. 2, and ensured the safety of Saudi diplomats. We took immediate measures to help restore order to the Saudi diplomatic compound and declared our determination to bring perpetrators to justice. We also took disciplinary action against those who failed to protect the embassy and have initiated an internal investigation to prevent any similar event.
Photo
Demonstrators opposed to Saudi Arabia gathered in Tehran on Friday. Credit Abedin Taherkenareh/European Pressphoto Agency
By contrast, the Saudi government or its surrogates have over the past three years directly targeted Iranian diplomatic facilities in Yemen, Lebanon and Pakistan — killing Iranian diplomats and locals. There have been other provocations, too. Iranian pilgrims in Saudi Arabia have endured systematic harassment — in one case, Saudi airport officers molested two Iranian boys in Jeddah, fueling public outrage. Also, Saudi negligence was to blame for the stampede during the recent hajj, which left 464 Iranian pilgrims dead. Moreover, for days, Saudi authorities refused to respond to requests from grieving families and the Iranian government to access and repatriate the bodies.
This is not to mention the routine practice of hate speech not only against Iran but against all Shiite Muslims by Saudi Arabia’s government-appointed preachers. The outrageous beheading recently of Sheikh Nimr was immediately preceded by a sermon of hatred toward Shiites by a Grand Mosque preacher in Mecca, who last year said that “our disagreement with Shiites will not be removed, nor our suicide to fight them” as long as Shiites remained on the earth.
Throughout these episodes, Iran, confident of its strength, has refused to retaliate or break — or even downgrade — diplomatic relations with Saudi Arabia. We have until now responded with restraint; but unilateral prudence is not sustainable.
Iran has no desire to escalate tension in the region. We need unity to confront the threats posed by extremists. Ever since the first days after his election, the president and I have indicated publicly and privately our readiness to engage in dialogue, promote stability and combat destabilizing extremism. This has fallen on deaf ears in Saudi Arabia.
The Saudi leadership must now make a choice: They can continue supporting extremists and promoting sectarian hatred; or they can opt to play a constructive role in promoting regional stability. We hope that

باز هم شیعه کشی توسط داعشیان!!

داعش مسئولیت حمله مرگبار بغداد را بر عهده گرفت

مردان مسلح با انفجار یک خودرو و حمله انتحاری در ورودی مرکز خرید الجوهره در بغداد، پایتخت عراق، دست‌کم ۱۸ نفر را کشتند و حدود ۵۰ نفر را زخمی کردند.
داعش مسئولیت این حمله را که در محله‌ای عمدتا شیعه‌نشین در شمال شرق بغداد رخ داده، برعهده گرفته است.
مقام‌های پلیس بغداد در ابتدا اعلام کردند که مهاجمان ده‌ها نفر را در داخل مرکز خرید گروگان گرفته‌اند اما این افراد با حمله نیروهای امنیتی به محل حادثه آزاد شدند.
بنابر گزارش‌ها نیروهای امنیتی در داخل بازار با مهاجمان درگیر شده و بعد از کشتن دو نفر از آنها، چهار نفر دیگر را دستگیر کرده‌اند.
به گزارش آسوشیتدپرس در درگیری میان مهاجمان و نیروهای امنیتی که حدود یک ساعت و نیم طول کشید چهار مامور پلیس کشته شدند.
هم‌زمان با این حمله نیروهای امنیتی در اطراف منطقه سبز بغداد - که ساختمان‌های دولتی و سفارتخانه‌ها در آن واقع شده - مستقر شدند و تعدادی از خیابان‌های اصلی، مراکز خرید و پل‌های شهر را به دلیل نگرانی از حملات بعدی مسدود کردند.
دوشنبه شب همچنین در حمله‌ای دیگر به بازاری شلوغ در جنوب شرق بغداد پنج نفر کشته و ۱۲ نفر دیگر زخمی شدند.

Monday, January 11, 2016

کشف قدیمی ترین سنگی که بشر تاکنون به دست گرفته است

شیری در قفس! بخوانید تا بدانید...کدامین شیر!!

خداوند به پویندگان راهش که چیزی جز راه مردم و خدمت برای مردم نیست توفیق روز افزون عنایت فرماید. 
به خود ببالید که آنان شما را در قفس کردند؛ 
آخر، آنان از شیران میترسند! 
چاره ای ندارند که به عوامل خود بگویند آن شیر را در قفس جا به جا کنید!!
برگی از صفحه فیسبوک: 
Hila Sedighi هیلا صدیقی
لطفن حوصله کنید و تا آخر بخوانید
خدا را شکر
خدا را شکر که اول خدا را دارم و بعد نعمت ها و رحمت های بی کرانش مثل خانواده ای دوست داشتنی و همیشه پشتیبان ، دوستانی بهتر از برگ درخت و هموطنان و همنوعانی مهربان و همدل
ممنونم از همه هنرمندان و شاعران عزیزی که با نوشته هایشان حمایت و پشتیانیشان را اعلام کردند . ممنونم از همه سایت های خبری ، هموطنان عزیزم ، مردم خوب افغانستان و همه دوستان خوب خبرنگار و فعالان اجتماعی و مدنی که پشتیبانی و همراهیشان را مثل همیشه نشان دادند ... آنها که عکسی گذاشتند ، آنها که دعایی خواندند ، انهایی که مطلبی نوشتند ، کارتونی کشیدند ، پستی به اشتراک گذاشتند و همه و همه و همه ...
این چند خط را لازم میدانم برای توضیح و شفاف سازی بیشتر درباره بسیاری از ابهامات و اشتباهات و شایعات بنویسم .

از 18 آذر 89 که با حکم قضایی به منزل پدری ام آمدند و با ضبط وسایل شخصی ام دوماه بازجویی هر روز هشت ، نه ساعته من آغاز شد و همان روزها موازی با اطلاعات ،احضاریه ای هم از ارگان دیگر آمد ، تا اردیبهشت 90 که در دادسرای اوین بازداشت و با قید سند آزاد شدم و باز خرداد همان سال به اوین احضار و نهایتن در مرداد 90 در شعبه 26 دادگاه انقلاب محاکمه و به 4 ماه حبس تعزیری به تعلیق محکوم شدم ، هرگز و هرگز درباره اتفاقات قضایی و امنیتی که برایم پیش آمد نه مصاحبه ای کردم و نه شفاف و کامل نوشتم . گاهی کوتاه و خلاصه رفع ابهام کردم و گاهی خود نیز اخبار مربوط به خویش را در سایت های دیگر که قصد حمایت و پشتیبانی داشتند خواندم .
تا مهر 90 ممنوع الخروج بودم و از خرداد 88 تا مرداد 89 در همان روزهای بگیر و ببند فعالان انتخاباتی سال 88 در مکان نامعلوم و بی آدرس در داخل کشور به زندگی ادامه دادم و در کنار مردم و گاهی پشت تریبون در حال شعرخوانی حاضر شدم .

همزمان با برگزاری نمایشگاه نقاشی در بهمن 90 به مدت حدود ده روز در پلیس امنیت تهران بازجویی شدم و حتی صبح ها قبل از شروع ساعت نمایشگاه تا ظهر در پلیس امنیت به سر بردم . در تیرماه 91 همزمان با ازدواج با همسرم که در شهر دبی مشغول به کار بود ، حیات دوزیست خود بین تهران و دبی را آغاز کردم و به فعالیت های هنری ، اجتماعی و خیریه خود در شهر تهران ادامه دادم .
تمام عمرِ فعالیت انتخاباتی و سیاسی من بین سال های 84 تا 88 بوده که هرچقدر هم در سطح بالا اما همان 4 سال از عمر سی ساله من بوده است .
اینکه از سرگذشت قضایی و امنیتی خود نگفتم و ننوشتم فقط به این خاطر بود که هرگز نخواستم مردم نام مرا به اسم یک قربانی یا محکوم سیاسی بشناسند . هرگز نخواستم از آنچه در پرونده محکومیت هایم اتفاق می افتد امتیاز بگیرم و به قول معروف روی این موج سوار شوم و از این راه اعتبار بگیرم . برای آنکه خواستم هنرمند باشم و فعال مدنی . خواستم مردم مرا نه از سر ترحم که برای آثارم بشناسند . خواستم این خط کشی ها را کمرنگ کنیم که همه هنرمندان و اقشار مختلف جامعه را با افکار سیاسی و عقیدتی شان قضاوت نکنیم .
من هرگز نخواستم یک فعال سیاسی باشم هرچند که دایره سیاست آنقدر وسیع شده که تمام فعالان اجتماعی و حتی هنرمندان را نیز در خود جا می دهد . هرگز عضو هیچ حزب یا جریان سیاسی نبوده ام هرچند که در سالهای فعالیت انتخاباتی خود و در بسیاری از انتخابات های سیاسی گرایشم را نسبت به یک جریان که آنرا به راه خود نزدیک تر دیده ام نشان داده ام ما هرگز به هیچ چهره سیاسی و هیچ گروه و جریان سیاسی تعهد یا وفاداری برای همیشه ندارم . تعهد و وفاداری من تنها به آبادی و آزادی سرزمینم و حقوق انسانی تمام مردم دنیاست که اگر قرار باشد زیر پرچم یک گروه و جریان خاص پا بگیرم، حتمن روزی منافع گروهی و حزبی مرا از منافع سرزمینی و مردمی دور خواهد کرد . اگر با شاعر اصلاح طلب خواندن من ، مفهوم واژه یعنی اصلاح طلبی و اصلاح جویی مدنظرتان است ممنونم اما اگر این یک برچسب سیاسی برای حزبی کردن یا وابسته کردن یک هنرمند به یک جریان خاص سیاسی ست به آن اعتراض دارم . چرا که علی رقم همراهی های مقطعی و فصلی به آن جریان نیز نقدهای بسیار و بسیار دارم .(البته از فعالیت های انتخاباتی خود از انتخاب های خود و از همراهی با جریان اصلاحات پشیمان نیستم فقط اعلام کردم متعهد و عضو و وابسته به یک جریان خاص نیستم و نقد هم دارم اما شاید در آینده هم باز همراهی با این جریان را تجربه کنم)

ماجرای بازداشت اخیرم مربوط به پرونده جدیدی ست که نمیدانم چرا در غیاب من برای آن حکم صادر شده و به اجرای احکام ارجاع شده بود . فعلن با قرار وثیقه بیرون آمدم و واخواهی کردم تا فرصت دفاع از خود را داشته باشم و برخلاف پرونده قبل که هیچ اعتراضی به حکم خود نداشتم ، اینبار خود را شامل اتهامات این پرونده نمیدانم و تا مشخص شدن حکم نهایی از اطلاع رسانی از میزان محکومیت و جزئیات آن خودداری میکنم . اما آنچه که مرا بر آن داشت تا توضیحات کوچکی در خصوص این دو سه روز برایتان بنویسم یک دغدغه عمومی و انسانی ست . من از همه هنرمندان و هم صنفانم دعوت میکنم تا برای حمایت و پشتیبانی از حقوق خودمان اقداماتی قانونی و متحد را آغاز کنیم . اینکه جای شاعر زندان نیست جمله زیباییست اما عملیاتی تر آن است که حقوق اولیه و انسانی هنرمندان و فرهنگیان و به زعم من متهمان بی گناه را در هنگام بازداشت یا بازرسی قضایی ، مناسب با شان و منزلت آنها از دستگاههای قضایی خواستار شویم . حکم دستگیری من از سمت دادسرای فرهنگ و رسانه بود و اگرچه ارگان های بازداشت کننده از اتهام و محکومیت من بی خبر بودند اما فکر میکنم باید دستورالعملی وجود داشته باشد که متهمین پرونده های فرهنگی باید در سطح دیگری تعریف شوند . من شب اول را در انفرادی بازداتشگاه فرودگاه بودم و شب دوم را در بازداشتگاه شاپور ، معروف به سیاه ترین محبوس زندانیان خطرناک در یک بند 4 متری در کنار 8 زندانی خطرناک ( البته این اصطلاح مرسوم است و برای من همان افراد انسانهایی هستند با حقوق و ارزش خودشان که هنوز هم نگران سرنوشتشان هستم ) با بدترین و شنیع ترین رفتار انسانی ، در حالی که ابتدا خود آگاهی شاپور نیز از پذیرش من در آنجا امتناع می کرد . جابجایی من در شهر با قفس صورت میگرفت و نظارت ها در حد نظارت بر یک جانی .
بسیار خوانده ایم در خبرها که هنرمندی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شده است ... نمیدانم چقدر جویا شده ایم که این مکان های نامعلوم کجاست ؟

اما از همه مسولین ، دادسرای فرهنگ و رسانه ، وزارتخانه ها و سایر ارگان های فرهنگی ، همه هنرمندان و فعالان اجتماعی و مدنی هم صنفی های خود دعوت میکنم که از خویش برون آییم و کاری بکنیم .
با احترام بسیار
هیلا صدیقی

عکس نوشت : این کارتون اثر هنرمند عزیز آقای شاهرخ حیدری ست که توسط یکی از دوستانم برایم ارسال شد . سپاسگزارم

راديو ندا: پاسخ اكرم نقابي ، مادر سعيد زينالي ، به افاضات حجت...

راديو ندا: پاسخ اكرم نقابي ، مادر سعيد زينالي ، به افاضات حجت...: گفت و گوي راديو ندا با اكرم نقابي ، مادر سعيد زينالي دانشجوي سر به نيست شده ، در خصوص دروغ هاي شرم آور حجت الاسلام محسني اژه اي سخنگوي ...

راديو ندا: حقايقي از ماجراي كشته و مجروح شدن جوانان روستاي شه...

راديو ندا: حقايقي از ماجراي كشته و مجروح شدن جوانان روستاي شه...: گفت و گوي راديو ندا با شهروندان بهبهان پيرامون حقايق ماجراي حمله نيروهاي انتظامي به جوانان متقاضي كار روستاي شهرويي بهبهان و كشته و مجرو...

راديو ندا: از چه بنويسم؟ دلنوشته اي از مهدي فتحي دبير رياضي ن...

راديو ندا: از چه بنويسم؟ دلنوشته اي از مهدي فتحي دبير رياضي ن...: بازخواني دلنوشته اي از مهدي فتحي، دبير رياضي ناحيه يك سنندج، با عنوان : '' از چه بنويسم؟ '' برگرفته از سايت حقوق معلم و ...

راديو ندا: گفتگوي راديو ندا با دكتر فريبرز رئيس دانا - از دست ندهید!

همیشه فکر میکردم چگونه است که در دولت روحانی چرا صدای کسی در نمیاید؟ چگونه همه حقوقهای تمام ارگانهای طرفدار حکومت تمام و کمال را میپردازند در حالی که کارگران هر روز بیجاره تر میشود. اکنون دانستم از جیب آیندگان و بهره گیری از اعتبارها این پولها را میپردازند و فردا مردم بیچاره تر خواهند شد.

راديو ندا: گفتگوي راديو ندا با دكتر فريبرز رئيس دانا پيرامون ...: دكتر فريبرز رئيس دانا در گفتگو با راديو ندا با بيان اينكه '' ما گرفتار نكبت و ديو سياست تعديل ساختاري هستيم '' و '&#...

راديو ندا: گفتگوي راديو ندا با نوري زاد پيرامون ماجراي حمله ب...

راديو ندا: گفتگوي راديو ندا با نوري زاد پيرامون ماجراي حمله ب...: محمد نوري زاد ، چهره نام آشنا ، در گفتگو با راديو ندا با بيان اينكه '' آخوندها هميشه  نياز به دشمن دارند '' ، گفت : '...

Sunday, January 10, 2016

ستم تا چه حد، آخر!!


Hossein-Ronaghi-Maleki-saham-news 

دادستانی تهران در اقدامی عجیب و ناشی از کینه‌ مدیران حاکم بر آن، حکم توقیف وثیقه‌های «حسین رونقی ملکی» را به اجرا گذارده است. این اقدام در حالی انجام شده که «حسین رونقی» تحت درمان پزشکی و معالجات پزشکی قرار دارد.
به گزارش خبرنگار «سحام»، حسین رونقی ملکی که از تاریخ ۲۹ خردادماه ۱۳۹۴ در مرخصی درمانی به سر می‌برد، با سپردن وثیقه سنگین یک میلیارد و چهارصد میلیون تومانی از بند هفت زندان اوین آزاد شد و تا کنون کلیه‌های خود را درمان می‌کند.
پدر و مادر حسین رونقی ملکی پس از چندین بار اعتصاب غذا و تحصن موفق شدند که جان «حسین رونقی» را نجات داده و از دادستانی تهران برای فرزندشان مرخصی درمانی اخذ کنند. Hosein-Ronaghi-Maleki-sahamnewsاما حالا دادستانی تهران به وثیقه گذاران حسین رونقی فشار آورده تا وی را برای بازگشت به زندان ترغیب کنند. این دادستانی حکم جلب وثائق سپرده شده برای مرخصی درمانی وی را صادر کرده است.
در همین ارتباط آقای رونقی در صفحه اینستاگرام خود با اعلام این خبر نوشته است: «متاسفانه دادستانی تهران در اقدامی کم سابقه حکم جلب وثیقه‌هایی که برای مرخصی‌ام گذاشته شده بود را صادر کرده است. وثیقه‌هایی که ارزش واقعی آن‌ها از چند میلیارد تومان بیشتر است. اصرار برای بازگرداندن من به زندان آن هم در چنین شرایطی و با توجه به وضعیت من «غیرقابل درک» و «غیرقانونی» است، در صورتی که بر اساس ماده ۵۰۲ آ.د.ک و آزادی مشروط می‌توانند من را بیرون از زندان نگه دارند. این در حالی است که پزشکان بازرسی سازمان زندان‌ها نیز گفته‌اند شرایط زندان برای نگهداری یک زندانی با شرایط من به هیچ عنوان مناسب نیست و خطرات زیادی دارد. تحت فشار قرار دادن وثیقه گذارها و خانواده و اعلام این‌که وثیقه‌ها به نفع دولت جمهوری اسلامی ایران ضبط خواهد شد، به نوعی باعث آزار بیشتر آن‌ها شده است.»

Saturday, January 9, 2016

دریغ از تو که بروی! - محمد نوری زاد

محمد نوری زاد
دریغ از تو که بروی!

 همه ما می رویم و این دنیا را به دیگرانی وا می نهیم که آنان نیز خواهند رفت یک به یک. اما دریغ از تو که بروی و "جنتی" بماند. تو بروی و عتیقه هایی چون علم الهدی و خاتمی، و قاتلانی چون شیخ علی فلاحیان و شیخ مصطفی پورمحمدی و شیخ روح الله حسینیان بمانند. دریغ از ادب و فهم که بروند و جایشان را ناسزا و جهل بگیرد. با اطمینان میگویم: تو حتی اگر به مرگی طبیعی بمیری، تو را کشته اند پیشاپیش. تو باید – آری باید - طعم این "دوران" را میچشیدی. تا دیگر از دوران طلایی امام مگویی. تا بدانی پنبه ی این تاری که بدست و پای مردم تنیده اند، در همان دوران طلایی رشته شده است. ما می دانیم که همین اکنون اگر تو را رها کنند، هرگز سراغی از دوران طلایی امام نخواهی گرفت. که دوران طلاییِ تو همین اکنونِ توست. چه خوب که پرده ها پس رفت و چهره ها عریان شد. وگرنه ما و تو همچنان از مناقبِ مقام عظمای ولایت می گفتیم و به همان می نازیدیم. بمان و مرگ را بتاران. بمان و مرگ آوران را دق مرگ کن. بمان و برای ما از دوران طلایی ات بگو. تو تازه از جنس مردم شده ای. کجا بروی؟
دو: ف مثل فهم
تابلوی ف مثل فهم، شاید بزرگ ترین و کاربُرده ترین اثر من است. چندی پیش دانستم که سرکار خانم معصومه دهقان – همسر همراه و فداکارِ جناب عبدالفتاح سلطانی – این اثر را دوست دارد. دیشب، بسته بندی اش کردم و بستم به سقف اتومبیل و راه افتادم به سمت خانه ی شان. در راه، باران شدت گرفت. خیال من اما راحت بود. پوشش پلاستیکیِ تابلو، آن را از "نفوذ" باران محافظت می کرد. شما را بخدا می بینید؟ به هر طرف که سر می چرخانیم، این "نفوذِ" ناقلا سرو کله اش پیدا می شود. در یک کلمه، این بگویم و بگذرم که اگر تمام هیمنه ی دستگاه قضا را یک به یک وا بکاویم، یکی مثل جناب عبدالفتاح سلطانی پیدا نمی کنیم که هم قانون را نیک بداند و هم: سالم باشد و انسان و مردمی و غیرت مند و نترس و شجاع و پاکدست و نیک اندیش و وطن پرست. این وکیل کم نظیر، سالهاست که زندانیِ آدمهایی است که از قانون جز دستمال گونگی و مچالگی نخواسته اند و نمی خواهند. عجبا که سه قاضیِ درستکار در رأی نهاییِ خود، حکمِ زندان جناب عبدالفتاح سلطانی را غیر قانونی و خلاف شرع دانسته اند! این رأی، که باید توسط رییس قوه ی قضاییه تأیید یا رد شود، سه سال تمام است که در کشوی میز جناب شیخ صادق لاریجانی مانده و هیچ اعتنایی بدان نمی شود. از آنسوی اما، آدمکشی مثل اژه ای – سخنگوی دستگاه قضا – پیغام داده که عبدالفتاح سلطانی توبه نامه بنویسد تا آزادش کنیم. می گویم: حضرتِ اژه ای را مورچه ای تصور کنید که در برابر دماوند ایستاده و با صدای فرو مرده اش داد می زند: ای دماوند، اگر می خواهی بِنوَردَمت، بیا و بلندای خود را انکار کن! داستان نفوذ، حکایتِ مورچگان ریزی است که وکلای سرآمدی چون عبدالفتاح سلطانی و دکتر محمد سیف زاده را با همه بلندای تخصصی و انسانی اشان زندانی می کنند تا فرصت برای مصدر نشینی و گشاده دستی شان فراهم شود!
سایت: nurizad.info
فیسبوک: https://www.facebook.com/m.nourizad
اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل: mnourizaad@gmail.com

محمد نوری زاد
نوزدهم دیماه نود و چهار - تهران

Friday, January 8, 2016

ستمی بزرگ که گریبانگیر و گلوگیر است!!




چه جوان ارزشمندی را از میان برداشتند. اینها میدانند چه کسانی را از میان بردارند؛ بهترین ها را . افرادی که خودساخته اند، جنوب شهری اند(یعنی بی شک با دزدی و رانتخواری بزرگ نشده اند) و درس خوانده اند(سال آخر فوق مهندسی برق)، و زحمتکش اند(در حین درس خواندن کوشا هستند و کار میکنند). اینان را گلچین میکنند و با گلوله های آتشین از میان ما برمیدارند تا به گمان خود چند صباحی حاکمان را بیشتر بر سریر قدرت نگاه دارند. ولی این سربازان گمنام یا آگاهانه و یا ناآگاهانه درست همان کارهایی را میکنند که خواست سر دمداران اسرائیل و سازمان جاسوسی آنان(موساد) است. یعنی اگر آنان میخواستند دشمنی خود را عملی کنند همین کارهایی را میکردند که اینان میکنند. شاید هم همانها مانند پیشتر، نفوذ کرده و اهداف خود را از درون سازمانهای امنیتی ما عملی میکنند.حتا روششان هم عوض نشده. روش کشتن این گل پرپر شده میهن همان روشی است که ساواکیان دوره دیده در اسرائیل شهید اندرزگو را پیش از انقلاب کشتند. درست به همین صورت که این نازنین را کشتند.

آنان دیگر نمیخواهند معترضان را از خانه هایشان ببرند و سربه نیست کنند همچون سعید زینالی. خود را راحت کرده اند تا کمتر دردسر بکشند.

ای بنیانگذار انقلاب! آیا در آنجا با اعمال اینان که مدعی پیروی از تو هستند، آسوده ای؟!

خداوندا! آخر این چه انقلابی بود که به نام تو آغاز، و به سود شیطان ختم شد.  الیس الصبح بقریب؟

 

پیمان مروتی فعال دانشجویی به ضرب گلوله کشته شد + عکس و ویدیو

peyman Maroti_Kampain.info

«پیمان مروتی» فعال دانشجویی،مهندس برق، متولد ۱۱ آذر ماه ۱۳۶۴و دانشجوی ترم آخر کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد صفا دشت بامداد روز جمعه ۲۷ آذر ماه سال جاری از سوی افراد ناشناس با شلیک دو گلوله به سر و سینه اش در مقابل درب منزل واقع در منطقه یاخچی آباد تهران کشته شد.

به گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، این فعال دانشجویی و مهندس برق که همزمان با تحصیل جهت رفع مخارج زندگی مدت چهار سال را در سازمان گوشت (پشتیبانی دام ایران) به عنوان کارمند شاغل بوده و از دو سال گذشته جهت ادامه کار در این سازمان به قزوین منتقل شده بوده است، روز پنجشنبه ۲۶ آذر ماه ۱۳۹۴ جهت شرکت در کلاس های خود و همچنین برگزاری سمیناری در دانشگاه به تهران آمد.
در بامداد روز جمعه ۲۷ آذر ماه سال جاری، پیمان متوجه حضور خودرویی با سرنشینان مشکوک در مقابل درب منزل شده و پس از حضور در مقابل درب با شلیک دو گلوله مستقیم به سر و سینه اش کشته می شود.
peyman Marooti_Kampain.info

خانواده و آشنایان این فعال دانشجویی در گفتگویی با «کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی» گفته اند ” ساعت یک ربع به یک بامداد روز جمعه ۲۷ آذرماه بود که پیمان به همراه پدرش «علی مروتی» متوجه خودروهایی مشکوک در مقابل منزل، آخر کوچه و اول کوچه شدند. پدر پیمان به همراه او به مقابل درب منزل رفتند. پس از باز شدن درب منزل پیمان با شلیک دو گلوله به سر و سینه اش از سوی آنها به زمین افتاد ، پدر پیمان نیز در طی این حادثه با شلیک گلوله ای دیگر از ناحیه دست مجروح شد. همسایه ها و عموی پیمان جهت کمک به خیابان آمدند، افراد ناشناس پس از دیدن این صحنه شروع به ایجاد رعب و وحشت کرده و تعداد زیادی تیر هوایی شلیک و سریعا متفرق شدند که در فیلمی که از سوی همسایه ها تهیه شده کاملا مشخص است. بدن نیمه جان پیمان را به همراه پدرش به بیمارستان امیرالمومنین منتقل کردیم. مسوولین بیمارستان پس از دیدن وضعیت پیمان گفتند ما نمی توانیم کاری کنیم و ما به ناچار پیمان را به بیمارستان سینا انتقال دادیم. وضعیت پیمان بسیار وخیم بود. تیرهای ساچمه ای در سر و سینه او منتشر و ساعت ۳:۳۰ بامداد روز جمعه ۲۷ آذر ماه قلب او از حرکت باز ایستاد.”
خانواده و آشنایان این فعال دانشجویی و آزادیخواه در ادامه افزودند ” پیش از وقوع حادثه چندیدن بار با پلیس ۱۱۰ تماس گرفتیم و حضور افراد مشکوک و ناشناس که در اطراف منزل کمین و نظاره گر منزل هستند را به آنها اطلاع دادیم اما هیچ ارگانی جهت بررسی به آنجا اعزام نشد. حتا پس از وقوع حادثه نیز همسایه ها و آشنایان مجدداً تماس گرفتند و باز ارگانی اعزام نشد. پس از گذشت دو ساعت از انتقال پیمان و پدرش به بیمارستان و از حرکت ایستادن قلب پیمان نیروهای اطلاعات و امنیتی به بیمارستان آمده و ما را تهدید کرند که خبر ترور پیمان و شلیک های گلوگه به هیچ عنوان نباید رسانه ای شود و محل را ترک کردند. ما به پلیس منطقه ۱۳۰ نازی آباد ماجرا را توضیح دادیم و تاکنون هیچ ارگانی پاسخگو نبوده و بی تفاوت هستند .”
peyman maroti 3_kampain.info 
خانواده این فعال دانشجویی در آخر افزودند ” بعضی از رسانه های خبری به دروغ نوشته اند “صبح روز جمعه عامل جنایت به در خانه پیمان رفته که بین آنها درگیری صورت گرفته و پسر جوان پس از کتک کاری به محله شان رفته و شب با در دست داشتن کلت کمری و شکاری برای انتقام‌گیری به محله یاخچی آباد رفته که پس از تیراندازی و زمین گیر شدن پیمان و پدرش پا به فرار گذاشته‌ اند و مامورین خیلی زود جهت دستگیری پسر جوان وارد عمل شدند و زمانی که به مخفیگاه وی در کرج رفتند متوجه فراری بودن مرد تیرانداز شدند.”

خانواده این فعال دانشجویی در پی انتشار این خبر گفتند ” تمامی این اخبار درج شده دروغی بیش نیست و تا کنون هیچ مسوولی جهت رسیدگی اقدام نکرده است حتا ما را تهدید به بازداشت در پی انتشار اخبار و رسانه ای شدن کرده اند.”
یک منبع آگاه دیگر در گفتگویی با کمپین گفته “این افراد ناشناس پس از تیراندازی به پیمان و پدرش شروع به تیراندازی های هوایی پی در پی کردند و متواری شدند. پیمان خصومت شخصی با هیچکس نداشته و تنها فعال دانشجویی و آزادیخواه بوده و همیشه در کارهای خیرو کمک به دیگران سهیم بوده. پیمان پیش تر چندین بار از سوی افراد ناشناس تهدید شده بود”
این منبع آگاه در ادامه افزود “مراسم یادبود و خاکسپاری «پیمان مروتی» باحضور گسترده دوستان و آشنایان نامبرده برگزار شد. حضور نیروهای لباس شخصی و امنیتی در میان شرکت کنندگان به وضوح دیده می شد.”
فیلمی از مراسم تشییع پیکر «پیمان مروتی» و همچنین تیراندازی و ایجاد رعب و وحشت افراد ناشناس پس از حضور همسایه ها و درگیری عموی پیمان با آنها در اختیار «کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی» قرار گرفته است که در پی میآید.

ویدویی پس از کشته شدن «پیمان مروتی» فعال دانشجویی  و  مجروح شدن پدرش «علی مروتی» از سوی افراد ناشناس که پس از حضور همسایه ها و عموی پیمان شروع به تیر اندازی هوایی و ایجاد رعب و وحشت  کرده و  متواری  شده اند.

مراسم چهلمین روز یادبود «پیمان مروتی» فعال دانشجویی و دانشجوی ترم آخر کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد صفا دشت که پیش تر در بامداد روز جمعه ۲۷ آذر ماه سال جاری از سوی افراد ناشناس با شلیک دو گلوله به سر و سینه اش در مقابل درب منزل واقع در منطقه یاخچی آباد تهران کشته شد، روز جمعه ۲ بهمن ماه ۱۳۹۴ از ساعت ۱۴:۳۰ الی ۱۶در حسینیه (موسی ابن جعفر) درآبادیهای مقیم مرکز واقع در انتهای بهمنیار شهرک وصال برگزار خواهد شد.
همچنین پس از مراسم وسیله ایاب و ذهاب جهت عزیمت بر سر مزار آن مرحوم واقع در بهشت زهرا قطعه ۴۷ مهیا میباشد.

لینک خبر که پیش تر در خصوص نامبرده منتشر شده است در پی میآید: http://goo.gl/N8LBCn

به کانال کمپین در تلگرام بپیوندید: https://telegram.me/kampain_info
فیسبوک کمپین:
https://www.facebook.com/k.zendanian

قل شاه رفت!!(همه چیز درباره او)

مسعود بهنود، روزنامه‌نگار و نویسنده کتاب 'این سه زن' یادداشتی درباره زندگی و مرگ اشرف پهلوی نوشته است. اشرف پهلوی، یکی از شخصیت‌های اصلی این کتاب پرفروش است.


اشرف پهلوی خواهر توامان آخرین پادشاه ایران عصر پنجشنبه هفده دی، درست هشتاد سال بعد از روزی که برای نخستین‌بار بدون پوشش اسلامی همراه پدرش رضاشاه در ملا عام ظاهر شد و این روز به عنوان روز کشف حجاب مشهور است، در سکوت خالی اتاقی در بیمارستان مونت کارلو جان باخت.

پرماجرا‌ترین فرزند رضاشاه، ۷۱ سال بعد از مرگ پدر و ۳۴ سال بعد از مرگ برادر دوقلوی خود، آخرین پادشاهان ایران، همانند آن دو در تبعید و تکیده و تن‌‌ رها کرده و خشمگین جان باخت و ده‌ها صفت از وی باقی ماند که عمر طولانی‌اش نثار وی کرد. از "مقتدر‌ترین" فرزند رضاشاه، تا ثروتمند‌ترین و "فاسد‌ترین" عضو دربار پهلوی، نگهبان سلطنت به عنوان میراث پدر، "کینه‌توز و خوشگذران"، "قدر‌شناس و بلندپرواز" درباره او گفته و نوشته شده است. در میان این همه تضاد‌ها شاید بتوان پذیرفت که قدرتمند بود، بااعتماد به نفسی داشت که هیچ یک از فرزندان رضاشاه از آن بهره نداشتند و در مجالی که یافت بر تصویر زن ایرانی تاثیر نهاد و آن را شکست، و ناآرام‌تر و جسور‌تر از وی در آخرین سلسله پادشاهی ایران نبود.

اشرف روز ۴ آبان ۱۲۹۸ شمسی چند دقیقه‌ای بعد از محمد اولین پسر رضاخان میرپنج در محله سنگلج تهران متولد شد، کسی منتظرش نبود، نه پدر و مادری که نذر و نیاز کرده بودند که تاج الملوک آیرملو پسری زاید، نه حتی زیور قابله سنگلج که گمان نداشت همسر میرپنج دوقلو می‌زاید.
تولد این دوقلو آغاز طلوع قدرت در رضاخان بود، در دوسالگی آنان کودتای سوم اسفند رخ داد و پدرشان لقب سردار سپه گرفت. چهارساله بودند که پدر نخست‌وزیر شد، و هشت سال داشتند که تاج سلطنت بر سر گذاشت. اما نه مردمی که پنجاه سال روز تولد دوقلو‌ها را جشن می‌گرفتند و نه مادرش که در آن روز نذری می‌داد و مجلس مفصلی به شادمانی برپا می‌کرد، هیچ یادی از اشرف نمی‌کردند و همه چیز را از قدوم محمدرضا می‌دانستند. اما او نام خود را ساخت و بر روزگار خود اثر‌ها نهاد.

اشرف پهلوی از زمانی که چشم گشود باید پشت سایه برادر توامان خود پنهان می‌ماند. او تحمیل را پذیرفته بود ولی از آن بیش تن به هیچ تحمیلی نمی‌داد، برخلاف برادری که همه چشم‌ها به او بود، چنگ انداختن، تمرد و جنگیدن را برگزید. خود گفته است "ضعیف بودم. روزگار ناچارم کرد بجنگنم. از اول با اهل خانه و بعد با پدر که هنوز جای سیلیش در گوشم صدا می‌کند و بعد با همه جهان. من فقط با خود عهد کردم با یکی نجنگم و او هم قدیمی‌ترین آشنای من بود. از قبل از تولد دوستش داشتم. حاضر بودم برایش کشته شوم."

در نواری که باقی است با تفاخر گفته است "تنها کسی از فرزندان رضاشاه بودم که از او سیلی خوردم."

اما هر چه بود وقتی در غروب ۲۵ شهریور سال ۱۳۲۵ پدر را دید که بعد از استعفا از سلطنت، شکسته و ویران به خانه کازرونی و به میان خانواده شلوغ و متفرق خود وارد شد، اشرف انگار برای خود ماموریتی یافت و در عین حال فرصتی تا از میان سلطه و سیلی پدر مقتدر بیرون بزند. صبح فردا او داوطلب شد که با وجود تهدید نماینده سفارت بریتانیا به تهران برگردد و برادر کوچکش هم با وی همراه شد.
اشرف و علیرضا فردای آن روز و در بامداد دومین روز از سلطنت برادرشان خود را به تهران رساندند و نه تنها با جسارت امکان یافتند که خود همراه پدر به تبعید نرود بلکه زنان دیگر خانواده (مادرش تاج الملوک، ملکه توران همسر دیگر رضاشاه و فوزیه همسر ولیعهد) هم همراه نشوند.

اشرف در بازگشت به تهران و در حالی که از همسری که پدر در شانزده سالگی برایش گرفت جدا شده بود، در کاخ خویش را به سوی سفیران و دولتمردان و بازرگانان گشود و اولین مرکز نفوذ و مقام فروشی، دفتر وی شد. سابقه‌ای وجود ندارد که بعد از مشروطه کسی از اعضای سلطنت به این وضوح در کار تاسیس دولت و تقسیم مقامات از نخست‌وزیری و وزارت تا سفارت و مقامات دیگر دخالت داشته باشد. همین روش که گاهی بی‌خبر برادرش صورت می‌گرفت او را در عین جوانی و در ۲۴ سالگی به قدرتی در تهران تبدیل کرد. نخست‌وزیرانی مانند سهیلی، هژیر و رزم‌آرا و دکتر اقبال به عنوان افراد مورد حمایت وی به قدرت رسیدند.

او توانست در بهار سال ۱۳۲۵ به بهانه بازدید از بیمارستان‌ها و مراکز درمانی شوروی راهی مسکو شود و ملاقاتی را که بین وی و ژنرالیسم استالین برای پانزده دقیقه تنظیم شده بود به سه ساعت برساند.
مهم‌ترین دستاورد این ملاقات که در افواه موجد داستانسرایی‌ها و قصه سازی‌هایی شد و از جمله نشریات هوادار حزب توده را به گرفتاری و دشواری انداخت، پالتو پوست اهدای استالین بود که بار‌ها در مراسم مختلف پوشید و آن را به رخ کشید. در این زمان باقی ماندن ارتش سرخ در استان آذربایجان جهان را به لبه جنگ جهانی سوم رسانده بود، احمد قوام با کمک تیم قوی خود باز به دولت رسید و راهی مسکو شد تا با حمایت آمریکایی‌ها، استالین را مجبور به خروج نیرو‌هایش کند. این پیروزی بزرگ به نام این رجل نامدار ثبت شده بود که ناگهان اشرف در مسکو ظاهر شد و آن ملاقات طولانی میسر گشت. 
 
محمد قوام دیپلمات، برادر‌زاده و رییس دفتر قوام اللسلطنه در خاطرات خود می‌گوید روزی که یکی از وزیران از جناب اشرف پرسید چرا اجازه سفر به خواهر شاه دادید این‌ها علیه دولت توطئه می‌کنند، آن رجل باتجربه جواب داد "این یکی مرد است و به سلطنت راحت جنوب کشور رضایت نمی‌دهد، علیه من کار می‌کند ولی علیه تمامیت ارضی نه."
وقتی در جریان نهضت ملی کردن نفت و کشمکش‌های دولت سوز کشور دچار بحران شده بود، چند تن از رجال زمان، ادعا کرده‌اند که فکر سپردن دولت به محمد مصدق از کاخ والاحضرت اشرف بیرون آمد و او شاه را هم راضی کرد و در نتیجه جمال امامی از نزدیکان اشرف و رییس فراکسیون دربار در مجلس، این پیشنهاد را مطرح کرد و پذیرفته شد.
بعد از نخست وزیری دکتر مصدق هم اشرف پهلوی یک بار در خانه منوچهر تیمورتاش و یک بار در خانه تیمسار فولادوند با دکتر مصدق ملاقات کرد و کوشید که وی را با خانواده مهربان کند، اما به گفته حسین مکی در پایان ملاقات دوم به این اعتقاد رسید که این شخص می‌خواهد سلطنت قاجار را برگرداند. او پادشاه و علیرضا برادر دیگرش را هم قانع کرد که باید با مصدق مبارزه کرد. گفته شده ملاقات‌هایی هم با سفیر شوروی در تهران انجام داد.
در اثر همین تحرکات دکتر مصدق سرانجام در دومین سال دولت خود از شاه خواست مادر و خواهرش را که علیه دولت توطئه‌چینی می‌کنند اخراج کند و فشار آورد و به نتیجه رسید. اما کاری که ممکن نبود رخ داد و اشرف پهلوی در مونت کارلو با قوام السلطنه دشمن پیشین خود ملاقات کرد، کدورت‌ها به کنار رفت و به او پیشنهاد نخست وزیری داد و از همین راه بود که دولت مصدق سقوط کرد و قوام به دولت رسید و در جریان سی‌ام تیر نزدیک بود انقلابی رخ دهد که پادشاه عقب نشینی کرد و مصدق دوباره دولت تشکیل داد.
اما اشرف پهلوی باز از حرکت نایستاد و با هر کس که ممکن بود در لندن و پاریس و سوییس و مونت کارلو ملاقت کرد، ویلایی که برای خود در ٰژوان لو پن خریده بود مرکز سیاست سازی شد و حاصل تفاهمی با حضور نماینده سیا را با خود برداشت و علیرغم دستور دکتر مصدق نخست وزیر با گذرنامه جعلی به تهران برگشت و بعد از دو ملاقات با برادر تاجدار و دیدارهایی با مصطفی مقدم و رشیدیان و محمدعلی مسعودی چون حضورش در تهران لو رفته بود با تهدید دکتر مصدق به استعفا، تحت نظر به فرودگاه برده شد و به تبعید رفت.


نوشته و ادعا شده که تحرکات اشرف یکی از مهم‌ترین عوامل در موفقیت کودتای ۲۸ مرداد بود. بعد از سقوط دولت مصدق دیگر هیچ عاملی نمی‌توانست جلو اوج گیری اشرف پهلوی را بگیرد. فقر پادشاه و خانواده‌اش که در‌‌ همان تبعید کوتاه مدت تابستان ۳۲ خود را نشان داده بود باعث گشت که همه خانواده سلطنت در سال‌های بعد شوق بسیاری به ثروت اندوزی از خود نشان دادند که هیچ کدام هم به اندازه اشرف پهلوی موفق نبودند.
روحانیت به ولیعهدی یک زن - شهناز پهلوی تنها دختر پادشاه - رغبت نداشت و گفته شده همین درباریان و از جمله اشرف را که به شدت با ثریا ملکه ایران مخالفت داشت به اصرار بر جدایی پادشاه از دومین همسرش انداخت. به سبب دور شدن ثریا اسفندیاری از دربار ایران و طلاق وی به جهت آن که پادشاه در ۳۵ سالگی هنوز پسری نداشت، در فاصله کوتاهی اشرف پهلوی را نفر دوم پادشاهی کرد تا زمانی که فرح دیبا به همسری پادشاه درآمد و در سال ۱۳۳۹ پسری به دنیا آورد که هم ولیعهد شد و هم مادرش نایب السلطنه ایران.
اشرف پهلوی با هیچ یک از سه همسر وی سر سازگاری نداشت و کسی را نزدیک‌تر و خیرخواه‌تر از خود به پادشاه نمی‌پذیرفت و نمی‌دید. اما در سال‌های آخر سلطنت به همراهی امیرعباس هویدا که به هر دو نزدیک بود، مخاصمه جدی بین ملکه فرح و اشرف پهلوی ثبت نشده است. تا زمانی که باز وی در تبعید بود و انقلاب به نتیجه رسید و برادرش تخت را وانهاد و از کشور خارج شد.
در این دوران تبعید پادشاه و اشرف در ۵۹ سالگی ثروتمند بودند و باتجربه. شاه خود نیز در جاهای مختلف ثبت است که تندروی‌ها و بی‌پروایی‌های خواهر توامان را یکی از دلایل برگشت مردم از خود می‌دانست، حتی در یادداشت‌های روزانه وزیر دربار اسدالله علم ثبت است که پادشاه به فغان آمده از فعالیت‌های خواهرتوامان از اسدالله علم می‌خواهد که وی به اشرف تذکر دهد که نمی‌توان هم قهرمان فعالیت‌های زنان و در فعالیت برای کسب دبیرکلی سازمان ملل بود و هم شهره به بدکاری. اما در نزدیک‌ترین مشاور شاه هم جرات طرح این سخن با اشرف پهلوی نبود.
هم‌زمان با انقلاب ایران وقتی که مردم و سیاست‌پیشگان چپ در خیابان‌های تهران شعار می‌دادند بعد از شاه نوبت آمریکاست، و عده‌ای از دانشجویان با اشغال سفارت آمریکا در تهران بزرگ‌ترین بحران بعد از جنگ سرد را ساختند، اشرف پهلوی از هامیلتون جردن، فرستاده ویژه رییس جمهور کار‌تر رو برگرداند و حاضر نشد با وی دست بدهد و گفت با هیچ دولتمرد آمریکایی دست نخواهد داد.
شاهزاده اشرف درست در زمانی که برادر توامان در بستر بیماری بود یک بار دیگر کوشید به او خدمتی انجام دهد و نشان دهد که خیرخواه‌ترین است اما حضور جراحی که او فراخوانده بود نه که به نجات آخرین پادشاه کمکی نکرد که مشکلات جدی بر سر راه معالجه برادر توامانش به وجود آورد. در این زمان پسر دومش شهریار شفیق، افسر برجسته نیروی دریایی هم در اثر سوءقصدی در پاریس جان داده بود.

در سال‌های پایانی عمر، اشرف پهلوی یک نام دیگر هم از خود یادگار گذاشت، همچنان در مقام مدافع از ارثیه پدر. او به مقامات بلندپایه‌ای که جانشان در خطر بود و از مقابل امواج انقلاب اسلامی گریخته بودند، در تبعید یاری‌ها رساند. و باز مشهور شد که یگانه فرزند رضاشاه است که قدر‌شناسی می‌داند.
روز هفدهم دی ماه زمانی که لوله‌ها قطع شد و به عنوان زمان مرگ اشرف پهلوی ثبت شد، مدت‌ها بود که چیزی حس نمی‌کرد اما تا آخرین لحظه‌ای که حسی بود و حرفی بود، بر این تحلیل پا می‌فشرد که انگلیسی‌ها پدرم و آمریکایی‌ها برادرم را بردند. در این تحلیل چندان پافشاری داشت که به خیرنگاری گفته بود "مرگ برآمریکاهایی که در ایران می‌گویند جواب خیانت دولت‌های آمریکا به ماست."
ثروت وی افسانه‌ای خوانده شده و‌گاه رقم‌های درشت از آن نقل می‌شود که می‌توان ناشی از دو چیز باشد. همواره گروه‌های درس خوانده و مطلعی داشت که به سرمایه‌گذاری‌های درست رهنمونش می‌شدند و همین باعث شد تا از سرنوشت ثروت از دست رفته پدرش پند گیرد و ثروت خود را در بانک‌های خارجی نگذارد، بلکه با خرید املاک و سهام سودآور گرد گرداند، و عامل دیگر گشاده دستی و اسراف وی در زندگیش بود.
همین مکنت و دعواها بر سر ارث و مالیات وی را در پایان عمر از ملک مورد علاقه‌اش در خیابان بیکمن منهتن دور کرد و از ایالات متحده برد، تنها جای مناسب حتی ملکش در سه شل و جنوب فرانسه نبود و به مونت کارلو رفت و‌‌ همان جا درگذشت بی‌آنکه جلسات حقوقی مربوط به دارایی‌هایی‌هایش تمام شده باشد. از وی پسری (شهرام قوام پهلوی نیا) از همسر اول مانده است و بعد از وی تنها غلامرضا پهلوی از میان فرزندان رضاشاه زنده است.

مقاله دیگری از بی بی سی:

اشرف پهلوی و تاثیر سرنوشت‌ساز یک کروموزوم ایگرگ


سال ۲۰۰۹ وقتی برای اولین بار به آکسفورد رفتم در میان فضایی که یادآور داستان‌های هری پاتر بود، اسم فردوسی بر روی کتابخانه کالج وادهام نگاهم را گرفت. میزبانم یادآوری کرد که روزگاری اسم این کتابخانه، اشرف پهلوی بوده اما بعد از انقلاب اسلامی که مجسمه‌های بسیاری در ایران سقوط کردند و نام خیابان‌های بسیاری تغییر کرد، در این نقطه از بریتانیا هم نام اشرف پهلوی از سر در کتابخانه‌ این کالج برداشته شد و فردوسی جایش را گرفت.
این کتابخانه در سال ۱۹۷۰ با کمک مالی اشرف پهلوی برای بسط و گسترش زبان و ادبیات فارسی و ایجاد آرشیوی از آثار ادبی این زبان، بنیان گذاشته شده بود و همان سال‌ها هم کالج وادهام به خاطر دریافت این "پول آلوده" هدف انتقاد‌ها قرار داشت.
رابرت گراهام نویسنده کتاب "ایران: توهم قدرت" مبلغ این کمک را ۲۵۰ هزار پوند عنوان کرده است.
پرویز راجی، سفیر ایران در لندن که اشرف پهلوی را در دیدارش از آکسفورد همراهی کرده از تظاهرات دانشجویانی نوشته است که هنگام حضور او برای بازدید از طرح ساخت کتابخانه به سوی اتومبیلش تخم مرغ پرت کرده‌اند و علیه‌اش شعار داده‌اند.
من تا وقتی به آکسفورد سفر نکرده بودم از وجود گنجینه‌ای که با "پول‌های آلوده" در این دانشگاه فراهم شده بود بی‌خبر بودم.
در خاطر ما که "فرزندان انقلاب" محسوب می‌شویم داستان زندگی این شاهدخت پهلوی با روایت‌هایی آمیخته که شبیه قصه‌های هزار و یک شب به نظر می‌آید.
اما از این هزار قصه کدام یک درست‌تر است؟ روایت‌های بدخواهان یا خاطرات شیفتگان خاندان پهلوی؟
اشرف مگر زنده بود؟
"قمارباز، قاچاقچی بین المللی مواد مخدر، ملکه فساد، عصیان‌گر، تشنه قدرت، تجاوزگر جنسی، قربانی نظام‌ مردسالار، آمر کودتا علیه دولت محمد مصدق، فمینیست، ماجراجو" و ده‌ها صفت دیگر را کاربران شبکه‌های اجتماعی در روز مرگ اشرف پهلوی، برای توصیف زنی به کار بردند که چندین دهه از زندگی‌اش را پس از انقلاب، در خلوت خانه اشرافی خودش دور از ایران، سکوت کرده بود و درباره جامعه و سیاست کشوری که زمانی "شاهدخت"ش بود، صحبت نمی‌کرد.
زنی که سکوتش در این سال‌ها چنان عمیق بود که بسیاری از کاربران شبکه‌های اجتماعی بعد از خواندن خبر مرگش با تعجب پرسیدند "اشرف پهلوی اصلا مگر زنده بود؟"
او که زمانی دور به روایت اسناد سازمان سیا که نیویورک تایمز بخشی از آن را منتشر کرده برای نجات سلطنت برادرش، با این سازمان برای سرنگونی دولت مصدق همدستی کرده بود تا دوباره برادر را به تاج و تخت برساند، دهه‌های آخر عمر خود را چنان سکوت کرد که انگار واقعا مرده بود.
اشرف پهلوی سال ۱۹۸۰ یک سال پس از وقوع انقلاب، به خبرنگار واشنگتن پست می‌گوید: "چطور بگویم که بفهمید؟ من زن خوشحالی نیستم. چرا باید ادای خوشحالی دربیاورم و خودم را خوش نشان بدهم."
او که تازه از دیدار برادرش محمدرضای بیمار در قاهره برگشته، خسته و ناامید می‌گوید نمی‌داند برادرش چقدر عمر خواهد کرد.
رنج "از اسب افتادن" برادر دوقلویش و ناتوانی‌ از برگرداندن محمدرضا به قدرت بر اشرف پهلوی بسیار گران آمد و تلخی ناشی از این بی‌چارگی و دست و پا بسته بودن در برابر تقدیر را در سکوت و فراموشی تحمل کرد.
قدرت و نقش کروموزم ایگرگ
در برخی از تصاویری که در روایت‌های دوران محمدرضا شاه از اشرف پهلوی ارائه می‌شود او زنی است تشنه قدرت. گویا قدرت، ملکی است که مال او نیست و او تلاش کرده است از راه‌های نامشروع به آن دست یابد.
خود او در کتاب خاطراتش با عنوان "چهره‌هایی در آینه" می‌نویسد که پس از بازگشت از دیدار رضاشاه در آفریقای جنوبی "دست پنهان من در همه جا از اتفاقات ناچیز گرفته تا قتل مقام‌های بلند پایه در کار بود. بازار این شایعات چنان داغ بود که طولی نکشید روزنامه‌های اروپایی به من "قدرت پشت سر تاج و تخت" و "پلنگ سیاه ایران" لقب دادند."
اشرف پهلوی زن بودنش را در دنیای مردانه قدرت دلیل این "شایعات" می‌داند و می‌گوید "این واقعیت که من زن بودم و فعالانه وارد گود سیاست شده بودم که در آن موقع در سیطره مردها بود خود باعث حیرت و بیزاری و هجوم نیش زبان ها از اطراف بود."
اما نسبت او با قدرت نسبت پیچیده‌ای است. همه سال‌هایی که او عضوی از خاندان سلطنتی ایران بود، در یک قدمی قدرتی قرار داشت که نه از آن او بود و نه قرار بود هیچ گاه در دستانش قرار بگیرد اما در عین حال بود و نبود خودش و جایگاه خانواده‌اش به آن بستگی داشت.
اشرف پهلوی، بنا به روایت‌های موجود، اندکی پس از برادر دوقلویش محمدرضا به دنیا آمد اما اگر زودتر هم به دنیا می‌آمد تغییری در سرنوشتش ایجاد نمی‌شد.
بر اساس قانون اساسی مشروطه، سلطنت ایران به رضاشاه پهلوی تفویض شده بود و پس از او قرار بود نسل اندر نسل "در اعقاب ذکور" او برقرار باشد.
اما "زن بودن" مانع از بلندپروازی اشرف نشد و او بنا به روایت‌های منتشر شده سازمان‌های امنیتی بریتانیا و آمریکا و خاطرات مقام‌های سیاسی و نظامی دوران پهلوی دوم به سهم خودش تاثیر فراوانی در معادلات سیاسی این دوران داشت.
مداخله‌های اشرف پهلوی در حوزه سیاست چنان بود که محمد مصدق حضورش را مزاحم خود می‌دید و پس از وقایع سی تیر ۱۳۳۱ باعث اخراج او و مادرش از ایران شد.
اشرف پهلوی اما یک سال بعد و در شرایطی که برادر دوقلویش حاضر نشده بود پیشنهاد دولت‌های غربی را برای سرنگونی دولت مصدق بپذیرد مخفیانه به ایران برگشت و آن طور که اسناد سازمان اطلاعات آمریکا که در روزنامه نیویورک تایمز منتشر شده می‌گوید با همکاری این سازمان مقدمات سقوط محمد مصدق و بازگشت تاج و تخت برادرش را فراهم کرد. آن هم در شرایطی که خود محمدرضا از کشور گریخته و به رم پناه برده بود.
در واقع اشرف پهلوی زنی بود که برای نشستن بر تخت پادشاهی، خود را نسبت به برادرش سزاوارتر می‌دانست اما یک تفاوت کروموزومی باعث شده بود به آنچه سزاوارش بود نرسد.
شواهد هم نشان می‌دهد در مقاطع حساس سیاسی او برای نجات تاج و تخت، موفق‌تر از برادرش عمل کرده بود اما در سال پنجاه و هفت، محمدرضا چنان بیمار و ضعیف شده بود که حتی موتور محرکه‌ای همچون اشرف هم نتوانست نجات‌بخشش باشد.
"فمینیستی که پلاکارد به دست نیست"
روزنامه نیویورک تایمز در گزارشی که ماه مارس ۱۹۷۰ از دیدار با اشرف پهلوی در اقامتگاه نمایندگی ایران در نیویورک نوشته از او تصویری زنی را نشان می‌دهد که به جای لم دادن در آفتاب، ترجیح می‌دهد روزی ده ساعت در ماه‌های سرد فوریه و مارس، در منهتن کار کند و تا پاسی از شب در جلسه‌های مختلف شرکت کند.
کاتلین تلشر نویسنده این گزارش می‌گوید که اشرف پهلوی خودش را فمینیست می داند "اما نه از آن فمینیست هایی که پلاکارد به دست هستند" و با افتخار می‌گوید زنان ایرانی در سال ۱۹۶۳ حق رای شان را بدون داد و بیداد، "در سینی نقره" دریافت کردند.
این گزارش مربوط به دورانی است که اشرف پهلوی به عنوان رئیس کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل فعالیت می‌کرد.
اشرف پهلوی نزدیک به ۱۶ سال در شهر نیویورک و در سازمان ملل با عناوین مختلف کار کرد که ریاست کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل، ریاست هیئت نمایندگی ایران در کمیسیون حقوق بشر و یونسکو، عضویت در کمیته مشورتی کنفرانس سال جهانی زن برخی از عنوان‌های اوست.
او در یادداشتی که سال ۱۹۷۶ در روزنامه نیویورک‌ تایمز منتشر کرده، پس از پایان سالی که از سوی سازمان ملل به نام زن نام‌گذاری شده بود از زنان می‌خواهد که بر حکومت‌هایشان فشار وارد کنند تا قوانین و مقرراتی را که مانع زنان است از میان بردارند.
اشرف پهلوی به عنوان عضوی از هیئت حاکمه ایران در کشف حجاب زنان و اعمال برخی تغییرات در قوانین مربوط به زنان از جمله قانون حمایت از خانواده نقش داشت.
در تلاش‌هایش برای گسترش نهضت سوادآموزی و فراهم کردن فرصت‌های تحصیلی برای دختران، می‌توان آرزوهای برباد رفته خودش را دید که دلش می‌خواست مثل برادرش در اروپا بماند و درس بخواند اما پدرش، این فرصت را در اختیارش نگذاشت و ناچار به ایران برگشت تا به یک ازدواج سیاسی تن بدهد.
مرور کتاب خاطرات او تصویر زنی را به ما نشان می‌دهد که با صدها پونز به جغرافیای کشورش گره خورده بود و جبر ناشی از زن بودن در جامعه مردسالار باعث شده بود با وجود "شاهدخت" بودن به روی رویاهای بسیاری چشم ببندد.
این طور که خودش می‌گوید یکی از این رویاها پیشنهاد ازدواج به اولین عشق زندگی‌اش بود، یکی دیگر حضور در رقابت‌های تنیس ویمبلدون و اگر فراز و فرود زندگی‌اش را تماشا کنیم، مهم‌ترین رویای از دست رفته‌اش شاید نشستن بر "تخت نادری" بود اما واقعیت این است که برای نشستن بر این تخت همه چیز داشت اما یک کروموزم ایگرگ کم داشت.

Thursday, January 7, 2016

پرفسور سودابه داوران دانشمند ايرانی

پرفسور سودابه داوران دانشمند ايرانی


پروفسور سودابه داوران , دانشمند ایرانی برنده جایزه علوم و فن آوری یونسکو
پروفسور سودابه داوران در روز ۱۰ آوریل ۲۰۱۵ این جایزه را در مقر یونسکو در پاریس همراه با دیپلم افتخار دریافت کرد. خانم ایرینا بوکووا، مدیر کل یونسکو، شخصاً این جایزه را اهدا کردند، این در شرایطی بود که برگزیدگان کشورهای دیگر همچون روسیه , امریکا و آفریقای جنوبی حضور داشتند اما نام دکتر سودابه داوران به عنوان برترین برگزیده خوانده شد.
زن نمونه نخبه سال ۱۳۸۶، انتخاب به عنوان یکی از ۱۰۰ دانشمند نمونه سال ۲۰۰۸ توسط دانشگاه کمبریج، انتخاب به عنوان افراد باهوش قرن ۲۱ توسط مرکز بین‌المللی بیوگرافی، ثبت ۱۵ اختراع و ارائه بیش از ۳۵ مقاله ISI در مجلات معتبر بین‌المللی و حالا هم مدال کمک به علوم و فناوری نانو از طرف یونسکو و همچنین تدریس در رشته هاي داروسازي، نانوتکنولوژي پزشکي و نانوتکنولوژي دارويي دانشگاه علوم پزشکی تبریز بخشی از کارنامه درخشان خانم دکتر سودابه داوران است.
سودابه داوران فرزند استاد حسین داوران از پایه‌گذاران رشته شیمی در آذربایجان شرقی است.
دانشمند ۴۹ ساله تبریزی که زندگی‌اش را وقف پیشرفت علم و دانش در کشورمان کرده و موفقیت‌های زیادی را هم در این زمینه در داخل و خارج از کشور به دست آورده؛ محققی که امیدوار است یک روز جایزه نوبل را نیز به دست بیاورد؛ آرزویی که بعید نیست. وی مدیر دپارتمان نانوفناوری پزشکی دانشکده داروسازی دانشگاه علوم پزشکی تبریز و استاد بیومواد دارویی و نانوتکنولوژی دارویی این دانشگاه است.

خانم پروفسور سودابه داوران در مورد فعالیتهایشان می گوید: "در تحقیقاتم سه مورد است که خیلی به آن‌ها علاقه‌مندم؛ یکی فرآورده‌هایی هستند که در ارتباط با تهیه انسولین خوراکی کار می‌کنیم؛ چون عده زیادی که از مشکل دیابت رنج می‌برند به من زنگ می‌زنند و از تزریق انسولین گله و شکایت می‌کنند. مخصوصاً اگر کودک یا پا به سن گذاشته باشند تزریق انسولین برایشان کار دردناکی است. یکی از محصولاتی که وقتی روی آن کار می‌کنم و جواب خوب می‌گیرم، احساس شادمانی می‌کنم و احساس می‌کنم که به خدا نزدیک می‌شوم فرآورده‌هایی است که در ارتباط با تهیه انسولین خوراکی هستند تا به این افراد کمک کنند. یکسری کار هم در ارتباط با ترک مواد مخدر و اعتیاد انجام دادیم یعنی داروهایی ساختیم که به افرادی که درگیر بیماری اعتیاد هستند کمک می‌کند که ترک کنند و سمت اعتیاد برنگردند. این‌ها هم جزو ترکیباتی است که من با جان و دل رویشان کار می‌کنم درواقع موقع کار روی این ترکیبات به فکر خودم نیستم احساس می‌کنم به خودم تعلق ندارم و این رسالتی است که خدا برعهده من گذاشته. احساس دین می‌کنم انگار که امانتی بر دوش من است. و تحقیق سوم هم پژوهش روی سرطان ریه و سرطان مغز است. طراحی سیستم‌های پیشرفته پلیمری برای استفاده در درمان سرطان است. به زبان ساده‌تر این‌ها یکسری سیستم‌های هوشمندی هستند که می‌توانند به صورت انتخابی روی غدد سرطانی قرار بگیرند و با بهره دهی درمانی بالا و عوارض جانبی کم منجر به درمان سرطان شوند.

Wednesday, January 6, 2016

بیانیه آیت الله دستغیب به دفاع از یاران دربند

آیت‌الله علی‌محمد دستغیب

بیانیه آقای دستغیب در این باره روز سه‌شنبه، ۱۵ دی در وبسایت کلمه، رسانه نزدیک به میرحسین موسوی منتشر شده است که در آن شورای نگهبان و قوه قضاییه را به عدم استقلال و سپاه پاسداران را به بی‌توجهی به حقوق مردم متهم می‌کند.
وی در بخشی از این بیانیه می‌نویسد: «مردم به طور قطع یکی از چهره‌های محبوب و صادق و نافع را در این زمان آقای مهندس میرحسین موسوی می‌دانند چون از سابقه او و دیانت او و سیاست او و صداقت او به خوبی آگاه هستند. چطور می‌توان او را از قلوب مؤمنین و متدینین و حق جویان و آزاده خواهان بیرون کرد؟ آیا با چهار تا شعار صدا وسیمای مامور و سپاه بی‌توجّه به حقوق مردم و قوّه قضائیه غیرمستقل و مجلس آن‌چنانی... می‌توان آنها [میرحسین موسوی و مهدی کروبی] را از دل‌ها بیرون کرد؟»
میرحسین موسوی و مهدی کروبی همچنان هدف حملات شدید اصول‌گرایان حاکم بر کشور هستند که یکی از آخرین نمونه‌های آن اظهارات محمدعلی محسن‌زاده، مسئول دفتر نمایندگی رهبر جمهوری اسلامی در یکی از لشکرهای سپاه پاسداران، عنوان کرده این دو «مفسد فی‌الارض» هستند و حکم چنین افرادی «اعدام» است.
آقای دستغیب در بیانیه روز سه‌شنبه‌اش نیز با انتقاد از حملات نهادهای حکومتی علیه موسوی و کروبی خطاب به این نهادها می‌نویسد: «باید از این حرکات بی‌مدرک دست برداشت و از خداوند تقاضای عفو و از ملّت عزیز ایران عذر خواهی و به دامن مردم فهیم و خداجو... بازگردید و از تاریخ پند بگیرید».
وی در ادامه این بیانیه اضافه می‌کند: «آیا تمام گرفتاری ملّت از همین بی‌توجّهی شورای نگهبان و قوّه قضائیه تابع و غیر مستقل نیست؟ از همین نظارت استصوابی نیست؟ از همین افراد غیرمطمئن و به فرموده امام [آیت‌الله خمینی] انجمن حجّتیه‌ای که جز در فکر ضربه زدن به نظام مقدّس جمهوری اسلامی نیستند نیست؟ این نظام به چه فکر می‌کند؟... با این روش، سپاه و قوّه قضائیه و شورای نگهبان و … از محسنین یا ابرار یا صابرین هستند؟ مردم به چه چیز دل خوش کنند به دروغ و تهمت و ناسزا! »
آیت‌الله دستغیب در نهایت عنوان می‌کند که باید دادگاه صالحه‌ای تشکیل شود «تا معلوم گردد چه کسانی خادم و چه کسانی خائن هستند».
علی محمد دستغیب علی‌رغم انتقادات خود از حکومت ایران برای نامزدی در پنجمین دوره مجلس خبرگان نیز ثبت‌نام کرده است.

بیسوادی چیست و احمق الحمقاء کیست؟

اخيراً رئیس جمهور حسن روحاني در دانشگاه گفت ميدان را به بيسوادها ندهيد!
 

بي سوادها فرياد برآوردند كه چرا توهين مي كني!

آقای قاسم توكلي زحمتی کشیده و با توجه به برخی آمارهای مربوط به چگونگی وضعیت اقتصادی و اجتماعی کشور کسی را که به اوضاع زمان و کشور خود ناآگاه است بيسواد خوانده است:
  بیسوادی فقط ناتوانی در خواندن و نوشتن نیست، بیسوادی تنها این نیست که «ان. پی. تی» را «ام. پی. تی» بنویسیم. 

امروزه در عرصه سیاست بیسوادی، ناتوانی در درک معادلات پیچیده اقتصادی و سیاسی حاکم بر جهان است، امروزه بیسوادی ندیدن آمار فساد و جرم و جنایت و تورم و بیکاری و فقر در داخل کشور است.
بیسواد کسی است که رشد اقتصادی منفی 6 درصد را نمی بیند.
بیسواد کسی است که نرخ 35 درصدی بیکاری (در برخی استانهای محروم 50 درصد) را نمی بیند.
بیسواد کسی است که نمیبیند تنها در سال 92 و آن هم تنها در شهر تهران 2700 نفر به علت آلودگی هوا جان باخته اند، که مهمترین علت آن مصرف بنزین بی کیفیت و غیراستاندارد است. (بنگرید به سخنان رییس کمیسیون سلامت شورای شهر تهران در تاریخ 7 آذر 92)
بیسواد کسی است که نمیداند راه‌ افتادن سونامی سرطان(با رشد حیرت انگیز 181 درصدی در سال 91) نتیجه مصرف بنزین غیراستاندارد به‌عنوان سوخت است. (بنگرید به سخنان اخیر موید حسینی سخنگوی فراکسیون محیط‌‌زیست و توسعه پایدار مجلس در گفتگو با روزنامه شرق).
بیسواد کسی است که زندگی 45 درصد مردم ایران در زیر خط فقر(آن هم با آمارهای سال 1391) را مخالف «عزت» نمیداند اما مذاکره با امریکا و پنج بعلاوه یک را مخالف عزت کشور میداند.
بیسواد کسی است که نرخ 50% «شاخص فلاکت» زندگی مردم برایش اهمیت ندارد اما کراوات بستن یک استاد دانشگاه در سوئیس را مغایر آرمانهای انقلاب می داند. 
بیسواد کسی است که توافق ژنو را «ژنو-چای» (مترادف ترکمنچای) و مغایر با ارزشهای اسلامی میداند اما کاهش سن فحشا به 13 سال و قاچاق دختران ایرانی برای تن فروشی در دبی را مغایر با ارزشهای اسلامی نمیداند.
بی سواد کسی است که با ذره بین بدنبال برجسته کردن معضلات اجتماعی کشورهای اروپایی و امریکا است اما مرگ سالانه 200 هزار نفر از شهروندان کشور خود را به دلیل اعتیاد و عوارض سوء آن نمی بیند! (بنگرید به سخنان بابک دین پرست «معاون کاهش تقاضا و مشارکت های مردمی ستاد مبارزه با مواد مخدر»)
بی سواد کسی است که کسب رتبه سوم از حیث داشتن تورم اقتصادی در میان 161 کشور جهان و کسب رتبه 144 از میان 177 کشور جهان از حیث «فساد اداری» او را شرمنده نمی کند اما از انگلیسی صحبت کردن وزیر امور خارجه خشمگین و شرمسار است.
 *****
از بیسواد بگذریم. حالا بیاییم و ببینیم احمق و احمق الحمقاء کیست؟ که با اینهمه نابسامانی در کشور میگوید اصلاح طلبان بیایند چه چیزی را اصلاح کنند مگر کشور مشکلی هم دارد؟

ندیدم در عمر خود همچون شجونی               چنین احمق که در وصفش بمونی

هجویه ای به نام مصاحبه با او: اصلاح طلبان شعور ندارند/ اصلاح طلبان به انگلیس میگویند «نازی، نازی، گل پیازی»

ساير تيترهاي گفتگوي آرمان با شجونی:

◀ احمدي نژاد افراطي نبود، حاشيه داشت
◀ اعتدال براي جامعه اصلا مفيد نيست
◀ ملت كه به اصلاح‌طلبان رأي نمي‌دهند؛ ملت عاقل است
◀ عده‌اي كندروي كردند و بعدا گمان كردند اعضاي جبهه پايداري تندروي كردند
◀ من به مردم مي‌گويم بار ديگر به روحاني رأي ندهند
 

اهم سخنان وي از اين قرار است:
* اصلاح‌طلبان صدر اسلام شعور نداشتند و متوجه نبودند كه در حال فساد و تفرقه‌افكني در بين مسلمانان هستند. اصلاح‌طلبان صدر اسلام شلوغ‌كاري و هياهو مي‌كردند و در بين مسلمانان اختلاف‌افكني مي‌كردند. اصلاح‌طلبان امروزي نيز مانند آنها هستند.
*اعتدال براي جامعه اصلا مفيد نيست. اعتدال معنا و مفهوم ندارد.

*دولت گذشته در كجا افراط داشته است. احمدي‌نژاد اصلا افراطي نبود. احمدي‌نژاد حاشيه داشت و به همين دليل کنار رفت و مردم ديگر به آن تفكر رأي ندادند. ما چهار سال دولت اول احمدي‌نژاد با وي همراه بوديم اما چهار سال دوم از وي دوري كرديم و با سياست‌هايش مخالفت كرديم.
* جناب علي لاريجاني اگر با اصولگرايان در انتخابات حاضر مي‌شد به سودش بود. اينكه ايشان عنوان كردند به صورت مستقل در انتخابات حضور خواهند داشت چه معنايي دارد؟
* اصلاح‌طلبان در انتخابات مجلس اصلا موفق نمي‌شوند. چه كسي گفته موفق مي‌شوند. ملت كه به اصلاح‌طلبان رأي نمي‌دهند. ملت عاقل است. براي من مشخص نيست اصلاح‌طلبان چه چيزي را مي‌خواهند اصلاح كنند. كجاي مملکت ما ايراد دارد كه نياز به اصلاح داشته باشد.
*اصولگرايان حتما در مجلس پيروز مي‌شوند. از ابتدا تاكنون مجلس و همه‌چيز دست اصولگرايان بوده است. نبايد ممكلت را به دست مجهول‌الهويه‌ها داد. همه ما بايد اصولگرا باشيم.
*جبهه پايداري هم جزئي از جريان اصولگرايي است و حتما در مجلس آينده حضور خواهند داشت. جبهه پايداري اصلا تندروي نكرده است. عده‌اي كندروي كردند و بعدا گمان كردند اعضاي جبهه پايداري تندروي كردند. فلفل تند است نه جبهه پايداري. جبهه پايداري جوان و با حرارت است. مسلمان بايد با حرارت و باغيرت باشد.
*بنده سال‌ها با آقاي روحاني در جامعه روحانيت مبارز همراه و همگام بودم. به نظر من صحیح نیست که یک روحاني عمامه به سر به مردم كليد نشان ‌دهد و وعده دهد كه تا 100روز ديگر مشكلات اقتصادي مردم را حل مي‌كند اما به وعده خود عمل نمی‌كند. به همين دليل من به مردم مي‌گويم بار ديگر به وي رأي ندهند.