Saturday, February 6, 2016

جنگ هفتادودو ملت

جنگ هفتادودو ملت
احمد شماع زاده
بهمن نودوچهار

حدیث مشهوری از رسول گرامی اسلام نقل شده؛ که در برخی منابع بدین گونه است:

اصل حدیث:
قال الشيخ إسماعيل العجلوني في كشف الخفاء:
افترقت اليهود على إحدى و سبعين فرقة، فواحدة في الجنة وسبعون في النار؛ و افترقت النصارى على اثنتين و سبعين فرقة، إحدى و سبعون في النار و واحدة في الجنة. والذي نفس محمد بيده لتفترقن أمتي على ثلاث و سبعين فرقة، فواحدة في الجنة، و اثنتان و سبعون في النار.

ترجمه: یهودیان بر هفتادویک فرقه شدند، پس یکی در بهشت؛ و هفتاد در آتش اند؛ و مسیحیان بر هفتادودو فرقه شدند، هفتادویک در آتش، و یکی در بهشت است. سوگند به کسی که جان محمد در دست اوست، همانا که تفرقه پیدا خواهدکرد امت من بر هفتادوسه فرقه، پس یکی در بهشت، و هفتادودو فرقه در آتش.

تشکیک و یا رد حدیث:
-         ابن تیمیه در اسکندریه این حدیث را به کلی رد کرده و آن را اصیل نمیداند.
-         عن عوف بن مالك مرفوعاً "تفترق أمتي على بضع وسبعين فرقة أعظمها فتنة على أمتي قوم يقيسون الأمور برأيهم ".
-         وقال الحافظ عبدالرحمن بن إبراهيم الدمشقي دحيم بعد أن رد هذا الحديث : "هذا حديث صفوان بن عمرو، حديث معاوية".
-         هل تفسير حديث الـ 73 فرقة، وفرقة واحدة هي الناجية يمكن أن يفسر على هذا الوجه، الإشكال في سوء فهم الكثيرين لمعناه فكلمة الأمة في الحديث: ستفترق أمتي... تعني أمة التبليغ لا أمة الاستجابة، وأمة التبليغ كل الناس الذين يملؤون رحب الأرض بعد بعثة رسول الله، ومن المعلوم أنهم ينتمون إلى مذاهب وأديان شتى، والإسلام واحد منها، وعلى هذا فالمسلمون على اختلاف فرقهم ومذاهبهم هم الفرقة الواحدة الناجية؟ بارك الله فيكم.
-         وذكر بعض أهل العلم أن المراد بالأمة فيه أمة الدعوة لا أمة الإجابة يعني أن الأمة التي دعاها رسول الله صلى الله عليه وسلم إلى الإيمان بالله والإقرار بوحدانيته هي المفترقة إلى تلك الفرق، وأن أمة الإجابة هي الفرقة الناجية يريد بها من آمن بما جاء به النبي صلى الله عليه وسلم.

و برخی از منابعی که در وب به این حدیث پرداخته اند، چنین است:

خالصه اینکه: پس از من، امتم به هفتادوسه گروه تقسیم میشوند که همه در آتش خواهند بود جز یک گروه از آنان.

اگر بپذیریم که این حدیث وجود داشته، میخواهیم بدانیم که فهم آن چگونه ممکن میگردد؟:
پس از رحلت رسول اکرم(ص)، اولین تقسیم بندی آغاز شد؛ و از همان روزهای آغازین، نه در نام و نشان، بلکه در عمل، شیعه و سنی مشخص گردید. این روند ادامه داشت تا آن روز که مرحوم محمد شهرستانی گروههای موجود مسلمان را در یک کتاب بزرگ با نام و نشان و شرح هر گروه دسته بندی کرد؛ به نام الملل و النحل.
هرچند به نظر میرسد در زمان شهرستانی هم گروههای مسلمان، شمارشان بیش از هفتادوسه بوده است، ولی پس از شهرستانی نیز از میان گروههای مسلمان، دیگر گروهها نیز ایجادشده اند. پس چه بسا که منظور از هفتاد، نه به معنای دقیق آن باشد، بلکه به منظور اعلام کثرت ایراد شده باشد؛ چنانکه نقش هفتاد در بسیاری از احادیث انکارناپذیر است.
در حدیثی از رسول گرامی آمده است: یک ساعت تفکر همچون هفتاد سال عبادت است. یا نقل است که: ابلیس هفتادهزار سال خدا را عبادت کرد؛ و نیز شمار کشته شدگان بنی قریظه هفتاد هزار است؛ و در بسیاری از احادیث ثواب انجام عملی را هفتاد هزار نوشته اند؛ شمار فرشتگان برای اموری را هفتاد هزار آورده اند؛ و...

با توجه به این موضوع و بر مبنای اصل حدیث، به این نظر بسیار منطقی میرسیم که:
در دین یهود، با توجه به اینکه خیلی قدیمی است(در حدود چهارهزار سال)، از همه کمتر تفرقه وجود داشت است.
در دین مسیحیت، که قدمتی متوسط دارد(دوهزار سال)، کمی و تا اندازه ای تفرقه و تشتت به وجود آمده است.
ولی در دین اسلام با اینکه آخرین دین و نوظهور است، تفرقه و تشتت بسیار زیاد خواهد بود.
این نتیجه گیری با واقعیتهای تاریخی و عینیتهای امروزین ادیان توحیدی در جهان، همخوانی دقیقی دارد.

بنابراین نظر به اینکه معنای درست این سخن پیامبر اکرم به خوبی دانسته نشده، هر گروه که ایجاد میشد و میشود، معتقد بوده و هست، آن گروه مصون از آتش، گروه اوست و بقیه در آتش اند. این روند ادامه داشته و تا امروز دارد و پس از این نیز ادامه خواهد داشت.
سردسته گروههایی که در زمان شهرستانی وجود نداشته و خود را آیینه تمای نمای اسلام میدانند و امروزه به خوبی رخ نشان داده اند، همان وهابیها و سلفیها هستند که شیعیان را مشرک، و شیعه کشی را راهی به سوی بهشت خداوندی میدانند! نتیجه چنین تفکری زاده شدن طالبان و گروههای بسیار دیگر، و دست آخر داعش از این مادر است.

تندروان اهل تسنن، از جمله همان وهابیها و سلفیها، که برای راهیابی به بهشت علاقه زیادی از خود نشان میدهند، به نقل از صحیحین میآورند که:
کسی که به خداوند شرک نورزد بهشتی است.
کسی که به خدا و رسولش ایمان بیاورد و نماز برپا دارد و روزه بگیرد بهشتی است.
کسی که برای رضای خداوند مسجدی بسازد پروردگار نیز به مانند آن در بهشت برای او میسازد.
این گونه احادیث که ممکن است همه هم درست باشند، بسیار زیادند. ولی کسانی که این گونه احاددیث را انتشار میدهند، ممکن است هدف آفرینش را که عشق به معبود است(و نه راهیابی به بهشت) فراموش کرده باشند؛ و یا اصلاً نمیدانند که بهشت، تنها یک وسیله ترغیب و تشویق است، آنهم برای کسانی که هنوز به بلوغ ایمانی نرسیده اند.
ولی چیزی که در میان این گروهها مورد غفلت واقع شده و هیچکس به آن نمیاندیشند، و در اعمال خود به آن شک نمیکنند، این است که چگونه میشود، گروهی، گروهی دیگر را که میگویند ما مسلمانیم و از قلب آنها هم نمیتوانیم آگاه شویم جز به آنچه که بر زبان میآورند، و حتا  فرزندان خردسالشان را که هنوز به بلوغ عقلی و تشخیص ایمان و شرک نرسیده اند، به ظن شرک، بکشیم و یا فتوی صادرکنیم که رزمندگان اسلحه به دست، آنان را قتل عام کنند؛ که بدین تربیب راه بهشت برایشان هموار شود!!

توضیح آنکه: برخی از رزمندگان، که اخیراً در سوریه دستگیر شده اند، اعتراف کرده اند که در عربستان آموزش رزمی و عقیدتی دیده و به آنان توصیه شده است به قتل عام شیعان!! البته اینها گوشه ای از تمام ماجراهای طالبان و داعش و... است.

چیزی که مشخص نیست این است که اینان بر مبنای کدام حدیث نبوی و کدام آیه قرآن چنین فتواهایی را صادر میکنند؟ اگر در تمام صحیحین بگردی یک حدیث نمییابی که دستور شیعه کشی در آن باشد. در قرآن هم که چنین چیزی وجود ندارد. حتا قرآن نگفته هر مشرکی را که دیدی میتوانی بکشی. مشرک کشی هم حساب و کتاب و راه و روش و شرایطی دارد.

پاسخی به این پرسش گم شده:

پس آن گروه رها از آتش، چه کسانی هستند؟
هرکس میتواند نظری بدهد؛ مشروط بر آنکه بر مشکلات پیشین نیفزاید و پرسشی دیگر را فراهم نیاورد. نظر نگارنده آن است که این گروه، نه یکی از این گروهها، بلکه گروهی از میان این گروههاست. این گروه میتواند متشکل از برخی از احاد هر یک از هفتادوسه و یا صدو اند گروه باشد که با یکدیگر هیچ آشنایی و ارتباطی هم نداشته باشند، با دو ویژگی:

ویژگی نظری: در عین حالی که در یکی از گروهها زندگی میکند، راه و روش دیگر گروهها را مردود نمیشمارد و به آنان احترام میگذارد. زبان حالش آن است که: خداوندا تو شاهد همه هستی و تو قاضی القضاتی. من بنده کمترینی هستم که از خود، توانی را ندارم که بخواهم در میان بندگان تو قضاوت کنم.

ویژگی عملی: با توجه به ویژگی نظری، چنین شخصی نه میتواند، و نه میخواهد کسی را بکشد. کشتن(که این روزها در میان همه گروههای مسلمانان قبحش ریخته و رایج شده است!!)، شهر ممنوعه خداوند است. از نظر خداوند کشتن کسی از هر دین و کیش و آیینی ناروا، ناپسند و مجازات خداوند را در پی دارد.

انسان معتدل درمیماند از اینکه اینهمه مسلمان را میبیند که به جان یکدیگر افتاده اند و همگی هم قرآن میخوانند و خوانده اند که خداوند فرموده است: وما کان لمؤمن ان یقتل مؤمناً الا خطاً (غیرممکن است که خداباوری، خداباوری را بکشد مگر به خطا.- نساء: 92) و آیه بعد:
و من یقتل مؤمناً متعمداً فجآاؤه جهنّم خالداً فیها و غضب الله علیه و لعنه و اعدّله عذاباً عظیماً
و کسی که بکشد خداباوری را به عمد، پس جزای او جهنم است برای همیشه؛ و خشم خداوند بر اوست و او را لعنت میکند و برای او شکنجه عظیمی را در نظر دارد.

دو نکته در این دو آیه:
یک- خداوند حتا نمیگوید انسانی گناهکار را. زیرا میداند بندگان نابنده او، اگر واژه گناهکار را در گوشه ای از آیه ببینند، به فوریت برای مقتولین خود(مانند اسیران و بویژه زندانیان سیاسی) مستمسکی درست میکنند؛ تا اول او را گناهکار جلوه دهند و بعد بکشندش و بدین طریق خود را تطهیر کنند! از سوی دیگر تشخیص گنهکار یا مفسد فی الارض برعهده افراد جامعه نیست؛ و کسی چنین حقی را ندارد؛ بلکه بر عهده قاضی عادلی است که دادگاهش فرمایشی و نمایشی نباشد؛ و در احکام خود تنها رضای الهی را در نظر داشته باشد و بس.
دو- اگر مؤمن را به مانند بسیاری فقیهان و مترجمان مسلمان ترجمه نکرده ام، بدان دلیل است که خداوند از به کارگیری هر واژه ای منظوری را در نظر دارد که ما باید با تدبر در آن واژه به حقیقت آَن دست یابیم. هرجا که خداوند واژه مؤمن را به کار میبرد منظورش انسانی است از هر دین و کیشی که به خدا ایمان داشته باشد. این تفاوت دارد با مسلمان. اگر خداوند میخواست سخن از مسلمان به میان آورد، میگفت مسلماً و نه مؤمناً
یعنی خداوند خیلی ساده به ما گفته است که: شما ای مسلمانان! حق ندارید هیچ خداباوری را به هیچ بهانه ای و به هیچ صورتی بکشید.

در تلموذ آمده؛ و نیز در قرآن چنین آمده است که: ... از این رو بر بنی اسرائیل نوشتیم: همانا کسی که بکشد کس دیگری را بی آنکه کسی را کشته باشد یا در زمین فساد کرده باشد، چنان باشد که گویی همه مردم را کشته است؛ و اگر کسی او را زنده کند چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است. یعنی کشتن تنها یک انسان، همچون کشتن انسانیت است! و جان دادن به انسانی که در حال مرگ است؛ جان دادن به انسانیت است. (انفال: 32)

منظور نظر خداوند آن است که همواره به جامعه جان دهید تا جامعه زنده و پاینده بماند. درست برعکس آنچه که در جامعه های انسانی، امروزه رخ میدهد و جانها به هر بهانه ای گرفته میشود؛ و کسی به فکر جان دادن به جامعه نیست!!
و اینجاست که سخن حافظ مصداق مییابد که:

جنگ هفتادودو ملت همه را عذر بنه         چو ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

Friday, February 5, 2016

سه نماینده کنگره آمریکا آماده سفر به ایران!!

سه نماینده کنگره آمریکا برای سفر به ایران 'تقاضای ویزا کردند'

  • 4 فوریه 2016 - 15 بهمن 1394

لی زلدین، نماینده جمهوری‌خواه از ایالت نیویورک یکی از امضاءکنندگان این نامه و متقاضی سفر به ایران است
سه جمهوری‌خواه عضو مجلس نمایندگان کنگره آمریکا می‌گویند برای سفر به ایران تقاضای روادید کرده‌اند.
به گزارش روزنامه آمریکایی هیل، مایکل پمپئو، از ایالت کانزاس، لی زلدین، از ایالت نیویورک و فرانک لوبی‌یندو از ایالت نیوجرسی اعلام کرده‌اند امروز (پنجشنبه چهارم فوریه - ۱۵ بهمن) رسما از طریق دفتر حفاظت از منافع ایران در واشنگتن، درخواست ویزا کرده‌اند.
این سه نماینده جمهوری‌خواه گفته‌اند بنا دارند برای مشاهده انتخابات آتی مجلس ایران، بازدید از مراکز هسته‌ای و همچنین ملاقات با یک زندانی آمریکایی به این کشور سفر کنند.
همزمان با درخواست روادید، این نمایندگان تندرو نامه‌ سرگشاده‌ای هم خطاب به آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر ایران و محمدعلی جعفری، فرمانده سپاه پاسداران این کشور منتشر کرده‌اند و مستقیما خواستار توجه این دو مقام عالیرتبه به درخواست سفرشان شده‌اند.
در نامه‌ای که امضای هر سه نماینده متقاضی ویزا در پایین آن مشاهده می‎‌شود و تاریخ امروز را دارد آمده: "علت اصلی تصمیم ما برای سفر به ایران، نظاره‌ کردن انتخابات روز ۲۶ فوریه (هفتم اسفند) است. این رویدادی تاریخی است. ما مشتاقیم که جاری شدن دموکراسی در ایران را از نزدیک مشاهده کنیم. تاسف برانگیز خواهد بود اگر برای نخستین بار از زمان استقرار حکومت روحانیون، هیچ آمریکایی فرصت نیابد که صحه بر آزادنه و عادلانه بودن این انتخابات بگذارد."

 
ایران هنوز واکنشی به این نامه نداده است
طرفداران توافق هسته‌ای با ایران احتمالا این نامه را تلاشی دیگر از سوی جمهوری‌خواهان برای کمرنگ کردن این توافق ارزیابی می‌کنند
این سه نماینده گنگره آمریکا، که همگی از مخالفان سرسخت کاخ‌سفید در جریان توافق هسته‌ای با ایران بودند، در نامه خود پنج هدف از سفر به ایران طرح کرده‌اند:
  • دیدار با رهبر ایران و مقام‌های این کشور از جمله وزیر خارجه و مسئولان برنامه هسته‌ای این کشور
  • ملاقات با زندانیان آمریکایی در ایران
  • بازدید از سایت نظامی پارچین و مراکز هسته‌ای اراک و فردو
  • دریافت توضیحاتی در مورد آزمایش‌های اخیر موشک‌های بالستیک ایران
  • دریافت توضیحاتی از مقام‌های سپاه پاسداران ایران درباره بازداشت کوتاه ملوانان آمریکایی
در جمله پایانی این نامه هم امضاءکنندگان یادآور شده اند که با توجه به مدت کوتاه باقی مانده تا زمان برگزاری انتخابات مجلس در ایران، انتظار دارند ایران به تقاضای صدور ویزای آنها "بدون تاخیر" رسیدگی کند.
ایران هنوز به این نامه یا تقاضای ویزای این سه نماینده کنگره آمریکا واکنشی نشان نداده است.


مجسمه محرکی که متحرک شد!!

عکس ‏‎Homayoun Khatibi‎‏

خدا رو شکر همه اش نباید انتقاد کرد از کارهایی که باعث شده معرفت زن و مرد نسبت به هم بالا بره و احترام همو داشته باشند نباید غافل بشیم! نامردی نکنید، دیگه.
زن و مرد کشاورزي كه مردم را تحريك میکردند! ماجرای جالب، بلایی که بر سر یک مجسمه ی هنری از ابتداي پیروزی انقلاب اسلامی آمد یکی از جالبترین قسمت های موزه هنرهای معاصر، مجسمه ای است که در اوایل انقلاب در کنار درب ورودی موزه نصب شده بود. داستان مجسمه "زن ومرد کشاورز" اثر داریوش صنیع زاده را تمام ایرانیان باید بشنوند و به خاطر سپرده و برای آیندگان تعریف نمایند تاعبرت آنها باشد. این مجسمه در دوران پهلوی، در جلوی وزارت کشاورزی در خیابان بلوار کشاورز قرار داشت ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مورد غضب بعضی از تندروهای مذهبی قرارگرفت و دلیل آن هم سه چیز بود: یکی سر بدون روسری زن، دومی ساق پای برهنه زن که دامن به پا داشت و سوم نماد کمونیسم بودن آن. ابتدا یک آدم عقل کلی که تصور میکرد این مجسمه باعث فساد میشود دستور داد تا مدتی روی آن را با برزنت پوشاندند و کسانی که مجسمه را در آن محل به یاد نداشتند، مدتها سردرگم بودند که این شی عظیم زیر برزنت جلوی وزارت کشاورزی چیست. مدتی بعد برزنت را برداشتند و با برزنت روی سر زن کشاورز را که برهنه (!) بود و مشغول آبیاری گیاهی نمادین، محجبه کردند، یعنی لچکی روی سرش انداختند و پای زن را هم که لخت بود، شلوار بد ریختی از جنس همان برزنت پوشاندند. اما این کارها چنان با بد سلیقگی انجام شد که بینندگان تصور می کردند سر و پای زن کشاورز را گل مالی کرده اند به این ترتیب مجسمه بکلی از ریخت افتاد و مورد تمسخر مردم قرار گرفت و تا مدتها سوژه مردم و مطبوعات بود مبتکران لابد تصور نمی کردند چنین کاری با یک مجسمه فلزی چنین باعث مضحکه آنها خواهد شد. ناچار تصمیم گرفته شد تا آن را از جلو وزارت کشاورزی برداشته و به جلو موزه هنرهای معاصر منتقل کنند. این کار انجام شد ولی گویا باز هم یک مبتکر یا نخبه ای بر فساد آمیز بودن این مجسمه شک برد و دستور دادند این بار آن را چنان جایی قرار دادند که اثری از آن باقی نماند پس مجسمه را از جلوی موزه هنرهای معاصر هم برداشته و به انتهای باغ مجسمه موزه معاصر منتقل کرده اند تا چشم انس و جن بر آن نیافتد تا به بهترین شکل ممکن امربه منکر و نهی از معروف کرده باشند آنهم با یک مجسمه. خوب به این مجسمه نگاه کنید و تحریک شوید!(نقل از صفحه فیسبوک آقای همایون خطیبی)

کس تاب نگهداری دیوانه ندارد


در کنج دلم، عشق کسی خانه ندارد
کس جای، در این کلبه ویرانه ندارد
دل را به کف هرکه نهم، باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد

در انجمن عقل فروشان ننهم پای
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد

تا چند کنی قصه ز اسکندر و دارا
ده روزه عمر این همه افسانه ندارد
ده روزه عمر این همه افسانه ندارد

از شاه و گدا هر که در این میکده ره یافت
جز خون دل خویش به پیمانه ندارد
جز خون دل خویش به پیمانه ندارد

دکترین 'غرب منهای آمریکا'

آیا دکترین 'غرب منهای آمریکا' موفق خواهد شد؟


چند ماه پس از آنکه دانشجویان پیرو خط امام سفارت آمریکا را در تهران تصرف کردند، عراق به ایران حمله کرد. آمریکا به حمایت صدام حسین آمد تا حدی که برخی گزارش ها حاکی است که در جریان حملات شیمیایی عراق نیز، آمریکا با تصاویر ماهواره‌ای به این کشور کمک می­‌کرده است.
در هر حال رابطه ایران و آمریکا به حدی خصمانه شد که در سال‌های آخر جنگ، آمریکا تقریبا با ایران وارد جنگ شد و برخورد­های نظامی متعددی در دریا بین دو طرف صورت گرفت.
در چنان فضایی که آیت‌الله خمینی آمریکا را شیطان بزرگ خوانده بود، کسی جرات طرح مذاکره با آمریکا و بهبود روابط با آن کشور را نداشت. با این حال، علی اکبر هاشمی رفسنجانی این جرات را به خود داد که در آن فضای سنگین موضوع را با آیت‌الله خمینی مطرح کند. او در مصاحبه‌ای که دو سال پیش انجام داد گفت:
"من در سال‌های آخر حیات امام نامه‌ای خدمتشان نوشتم، تایپ هم نکردم. نوشتم بالاخره سبکی که الان داریم که با آمریکا نه حرف بزنیم و نه رابطه داشته باشیم، قابل تداوم نیست. آمریکا قدرت برتر دنیا است. مگر اروپا با آمریکا، چین با آمریکا و روسیه با آمریکا چه تفاوتی از دید ما دارند؟ اگر با آنها مذاکره داریم، چرا با آمریکا مذاکره نکنیم؟ معنای مذاکره هم این نیست که تسلیم آنها شویم."
با درگذشت آیت‌الله خمینی، مجلس خبرگان آیت‌الله علی خامنه‌ای را به جانشنی وی برگزید و اندکی بعد هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد و هشت سال سکان دولت ایران را به دست گرفت.
موضوع رابطه با آمریکا از همان ابتدا محل اختلاف دو طرف بود. این مسئله نهایتا منجر به قطب­‌بندی سیاسی در کشور شد و هنوز هم قضیه رابطه با آمریکا محور اختلاف دو قطب مذکور است.
آقای خامنه‌ای که خود را وارث جهان‌­بینی آیت‌الله خمینی می­‌دانست، چه به انگیزه اجتناب از انحراف از نظریات آقای خمینی و ادامه روند انقلاب به روال سابق چه به دلیل اعتقاد راسخ به اینکه آمریکا نهایتا در صدد واژگون کردن نظام جمهوری اسلامی است، تز "رابطه با غرب منهای آمریکا" را به عنوان اصل بنیادی سیاست خارجی ایران مطرح کرد. نظریه‌ای که آقای رفسنجانی ناگزیر بود از آن تبعیت کند.
آقای رفسنجانی تلاش بسیاری برای بهبود روابط ایران با اروپا کرد که در دوران جنگ با عراق به سردی گرائیده بود. وی حتی در چند مورد بطور غیر مستقیم سعی کرد باب آشتی را با آمریکا باز کند. اما در هر حال، یک واقعیت را نمی‌­شد از نظر دور داشت و آن اینکه رابطه دوستانه با غرب به عنوان یک بلوک سیاسی، با خصومت و درگیری دائم با رهبر آن بلوک، یعنی آمریکا در تناقض است.
به همین دلیل، هر چند روابط ایران با اروپا بهبود نسبی یافت اما از ثبات برخوردار نبود و در مقاطعی لرزان به نظر می‌­رسید. یکی از دلایل عمده این بود که اروپا دائم زیر فشار آمریکا بود که رابطه خود را با ایران گسترش ندهد.
نهایتا، با صدور حکم دادگاه میکونوس در سال ١٩٩٧ (نام رستوران یونانی در برلین که در سال ١٩٩٢ سه تن از رهبران کرد مخالف حکومت در حمله افراد مسلح به آن محل کشته شدند) حکومت ایران متهم به دست داشتن در عملیات مذکور شد و متعاقبا روابط ایران با آلمان و بلافاصله با کل اروپا به وخامت گرائید. در یک اقدام هماهنگ، همه کشور های اروپایی سفرای خود را از ایران فرا خواندند و ایران نیز مقابله به مثل کرد.
دو ماه پس از این ماجرا، محمد خاتمی رییس جمهور اصلاح طلب ایران با اکثریت چشمگیری در انتخابات ریاست جمهوری به پیروزی رسید. بر اثر برنامه اصلاح طلبانه‌­ای که خاتمی ارائه کرد بحث در مورد بازگشت اروپاییان به ایران در پایتخت­های اروپایی آغاز شد. پس از شش ماه مذاکرات فشرده بین وزارت امور خارجه ایران و اتحادیه اروپا سفارت­خانه­‌ کشور­های مزبور در ایران دوباره فعال شد.
در حالیکه سیاست "غرب منهای آمریکا" هم چنان به قوت خود باقی بود، ایران، بخصوص پس از وقایع ١١ سپتامبر، در مورد وضعیت افغانستان و ساقط کردن حکومت طالبان با آمریکا وارد بحث و گفتگو شد. ایران که طالبان را دشمن خود می­‌دید از فرصت به دست آمده استفاده کرده و از طریق نیروی نیابتی خود یعنی اتحاد شمال، در عملیات جنگی برای سرنگونی طالبان و بعدا در کنفرانس بُن برای روی کار آوردن حکومت حامد کرزای با آمریکا از نزدیک همکاری کرد. ولی عمر این همکاری کوتاه بود و تنها چند هفته بعد پرزیدنت جورج بوش ایران را در زمره کشورهای "محور شرارت" قرار داد. مدتی بعد مذاکرات قطع شد و اوج­‌گیری تضاد بین ایران و آمریکا آغاز گردید.
با فاش شدن برنامه هسته‌­ای ایران در سال ٢٠٠٢ درگیری ایران با غرب وارد مرحله جدیدی شد. سه کشور اروپایی، بریتانیا، فرانسه و آلمان برای حل بحران، با ایران وارد مذاکره شدند. اما فشار واشنگتن و اصرار بر سیاست "غنی سازی صفر در داخل ایران"، مذاکرات را پیچیده کرد.
جک استراو، وزیر امور خارجه وقت انگلستان که ریاست هیئت مذاکره کننده این کشور را بر عهده داشت در سال ٢٠١٣ گفت: "ما داشتیم با رعایت احترام به جائی می رسیدیم ... (اما) آمریکایی‌ها فرش را از زیر پای خاتمی کشیدند."
حسین موسویان در کتاب "ایران و آمریکا" می‌نویسد جان ساورز، یکی از مذاکره­‌کنندگان انگلیسی که امروز ریاست سازمان اطلاعاتی MI6 انگلستان را بر عهده دارد در سال ٢٠٠۵ در لندن به او گفته که واشنگتن تحمل چرخیدن حتی یک سانتریفوژ را در ایران ندارد. با فشار آمریکا مذاکرات از هم پاشید و سال‌های پر تنش بین ایران و غرب و اعمال تحریم­‌ها آغاز شد.
هر چند که آمریکا نهایتا با دست کشیدن از تئوری "غنی سازی صفر در ایران" گام مهمی برداشت اما بحران هسته‌ای ایران زمانی قابل حل شد که ایران حاضر به مذاکره مستقیم با آمریکا شد. بدون مذاکرات مستقیم و فشرده بین جان کری و جواد ظریف حل این اختلاف با تکیه بر سیاست "غرب منهای آمریکا" نامحتمل بود.
امروز هم علیرغم حل مسئله هسته‌ای، روابط ایران و آمریکا ناپایدار و لرزان است. آمریکا موضوعاتی از قبیل حمایت ایران از حزب‌الله، نقض حقوق بشر و توسعه برنامه موشکی ایران را غیر قابل قبول می‌داند در حالی که ایران نگرش کاملا متفاوتی به این مسائل دارد و آنها را بهانه‌ آمریکا برای "تغییر رژیم" دانسته و از این رو مذاکره را بی­‌فایده می‌داند.
این استدلال ایران با مشکل روبروست. چرا که حداقل در مورد دولت اوباما می‌­توان گفت که اگر این دولت قصد سرنگونی حکومت ایران را داشت به چه دلیل حاضر شد توافق هسته‌ای را با ایران امضاء کند و تحریم­‌ها را بردارد در حالیکه اسرائیل و حامیان پرنفوذ آن در آمریکا و نیز اکثریت کنگره برای جلوگیری از این توافق تلاش گسترده‌ای کردند که حتی نهایتا منجر به یک جدال بی­‌سابقه سیاسی در آمریکا شد.
در شرایطی که هنوز موارد بسیار حساسی محل اختلاف ایران و آمریکاست، در غیاب تماس مستقیم، هر یک از مسائل مزبور می‌­تواند جرقه دور تازه رویارویی بین دو کشور را بزند. با تشدید برخوردها، هم چنانکه قبلا هم تجربه شده، اروپا بین ایران و آمریکا، بطور طبیعی جانب آمریکا را خواهد گرفت و احتمالا بار دیگر شکست سیاست "غرب منهای آمریکا" رقم خواهد خورد.

سخنرانی بسیار مهم اوباما در یک مسجد!

باراک اوباما در یک مسجد: 

شما مسلمان یا آمریکایی نیستید؛ 

شما آمریکایی و مسلمان هستید

به گفته رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا، مسلمانان آمریکا نباید نامرئی باشند.
به گفته رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا، مسلمانان آمریکا نباید نامرئی باشند.
باراک اوباما، رئیس جمهوری ایالات متحده در یک مسجد در شهر بالتیمور در ایالت مریلند حاضر شد و با رهبران مرکز "جامعه اسلامی" این شهر گفت‌وگو کرد.
آقای اوباما همچنین در یک سخنرانی به مسائل مربوط به مسلمانان آمریکا پرداخت و ضمن این که اسلام را جزئی از بافت آمریکا دانست، هرگونه تبعیض علیه مسلمانان را به شدت محکوم کرد.
این برای اولین بار بود که باراک اوباما در طول دوران ریاست جمهوری خود به یک مسجد در آمریکا می‌رفت. او پیش از این سابقه حضور در مساجد مورد احترام مسلمانان را در سفرهای مختلف بین‌المللی داشت.
رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا در سخنان خود به نگرانی مسلمانان آمریکا اشاره کرد و این که چرا برخی تنها در هنگام وقوع حوادث تروریستی یاد آنها می‌افتند.
آقای اوباما با اشاره به چند نمونه از روایت‌های پدر و مادران مسلمان از مکالمه با فرزندانشان عنوان کرد دلشکسته شدم وقتی شنیدم بچه‌های مسلمانان می‌پرسند آیا ما را دستگیر یا اخراج می‌کنند؟ این مکالمه نباید باشد. چرا باید یک دختر سیزده ساله مسلمان نگران باشد که با او مانند شهروند درجه دو رفتار شود. درحالی که همه ما یک خانواده هستیم.
او دختران مسلمان آمریکایی را مانند دختران خود دانست و تاکید کرد آنها نباید هرگز چنین نگرانی‌هایی داشته باشند بلکه جامعه آمریکا باید نگران بروز چنین رفتارهای باشد.
رئیس جمهوری ایالات متحده به نقش اساسی آزادی مذهب در نظر پایه‌گذاران آمریکا اشاره کرد و گفت: "شالوده‌ریزان قانون اساسی ما وقتی از آزادی مذهب صحبت می‌کردند منظورشان این بود که شامل حال همه مذاهب خواهد بود."
آقای اوباما با اشاره به حضور گسترده مسلمانان در صنف‌ها و شغل‌های مختلف از محمدعلی کلی و کریم عبدالجبار به عنوان قهرمان آمریکا نام برد و گفت پرچم آمریکا در المپیک را یک مسلمان حمل می‌کند.
او تاکید کرد: "ما مفتخر به حضور مسلمانان آمریکایی هستیم و از خدمات آنها قدردانی می کنیم."
به گفته باراک اوباما، مسلمانان آمریکا نباید نامرئی باشند. در فیلم‌ها و سریال‌ها هم باید نقش‌هایی برای مسلمانان درنظر گرفته شود که لزوما ربطی به مسائل امنیتی نداشته باشند.
به اعتقاد آقای اوباما گروههایی مثل القاعده و داعش یک نسخه تحریف شده از اسلام ارائه می کنند و از نام خدا و اسلام سواستفاده می کنند. او همچنین عنوان کرد که بسیاری از موارد خشونت‌بار در خاورمیانه ناشی از سوءاستفاده از اختلافات مذهبی است و باید به سوءاستفاده سیاسی از مذاهب پایان داد.

رئیس جمهوری آمریکا بهترین راه مبارزه با تروریسم را سلب مشروعیت از گروه‌هایی مثل داعش دانست و گفت: داعش سعی می‌کند خود را جنگجوی مقدس معرفی کند اما هیچ وقت نباید به این گروه‌ها مشروعیت بدهیم.
آقای اوباما از مسلمانان آمریکایی هم خواست تا نشان بدهند که میتوان به اسلام اعتقاد داشت و با زندگی در یک جامعه چندفرهنگی به دموکراسی معتقد بود.
باراک اوباما خطاب به جوانان مسلمانان آمریکا گفت: "امروز صداهایی هستند که از شما می‌خواهند یا مسلمان باشید یا آمریکایی. درحالی که اینجا متعلق به شماست. شما مسلمان یا آمریکایی نیستید شما آمریکایی و مسلمان هستید."

لینک مطلب همراه با ویدئوی سخنرانی که خیلی بهتر از متن پیاده شده آن است:
http://ir.voanews.com/media/video/obama-speech-in-mosuqe/3175269.html

استاد ایرانی را آزاد کنید!

ده ها دانشگاهی خواهان آزادی استاد ایرانی از زندان شدند

حسین رفیعی
حسین رفیعی
بیش از ۳۰۰ دانشمند و دانشگاهی شامل هفت برنده جوایز نوبل، نامه ای سرگشاده امضا کرده اند که در آن از جمهوری اسلامی ایران خواسته شده است، حسین رفیعی، استاد بازنشسته شیمی در دانشگاه تهران را آزاد کند.
گزارش نشریه "ساینس اینسایدر" به نقل از آنا مریم رفیعی، کارشناس میراث فرهنگی در تورونتو، حاکی است پدر او از ژوئن ۲۰۱۵ در پی انتشار مقاله بلندی در طرفداری از توافق اتمی بین ایران و شش قدرت جهانی، که یک ماه بعد اعلام شد، در اوین زندانی بوده است.
رفیعی مقاله را پس از آن نوشت که حسن روحانی رئیس جمهوری ایران، در اوائل ۲۰۱۴ در میانه مذاکرات از روشنفکران و دانشگاهیان ایران خواست ازسیاست های هسته ای دولت او حمایت کنند.
در نامه سرگشاده گفته می شود "محدود ساختن حقوق دکتر رفیعی برای آزادی بیان از طریق دستگیری و بازداشت، و شرایط غیر انسانی او در زندان، قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و نیز کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و سیاسی را نقض می کند."
سازمان های متعدد از جمله عفو بین الملل و انجمن شیمی آمریکا نیز خواهان آزادی دکتر رفیعی شده اند.
وزارت خارجه آمریکا نیز در بیانیه ای گفت "ما رفیعی را در چنین شرایطی یک زندانی سیاسی تلقی می کنیم و می خواهیم آزاد شود."
رفیعی، بیش از یک سال پیش از آن که توافق اتمی به انجام برسد، یک مقاله تحلیلی ۱۲۰ صفحه ای در حمایت از توافق نوشت و برای دولت ایران فرستاد. سپس در ژوئن ۲۰۱۴، طرفداری خود را علنی ساخت و مقاله را در وب سایت منتشر کرد.
آنا مریم رفیعی به ساینس اینسایدر گفت در آن زمان بود که آزار پدرش آغاز شد: روز ۳۰ ژوئن ۲۰۱۴، ماموران به خانه ما حمله کردند، و به دنبال یافتن چیزی که بتوانند از آن علیه پدرم در دادگاه استفاده کنند بر آمدند، چیزی پیدا نکردند، اما در نهایت او را در خیایان ربودند و بازداشت کردند.
 به گفته آنا مریم رفیعی، پس از محاکمه ای مخفی پدرش به شش سال زندان محکوم شد، "تبلیغ علیه نظام" و "عضویت در یک گروه غیر قانونی" - معروف به ملی مذهبی از جمله اتهامات او بود.
در گزارش به نقل از یکی از امضا کنندگان نامه سرگشاده، محمد سهیمی، استاد مهندسی شیمی در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی در لس آنجلس گفته می شود بازداشت رفیعی، سیاست های خطرناک داخلی ایران را منعکس می کند. او گفت درخواست روحانی از دانشگاهیان برای حمایت از توافق اتمی صمیمانه بود، اما او قوه قضاییه و واحد اطلاعات سپاه پاسداران را کنترل نمی کند.
در این میان، آنا مریم رفیعی در مقاله ای  در روزنامه گاردین اظهار نظر می کند که مورد پدرش می تواند پیچیدگی هایی دراز مدت داشته باشد و می گوید "نمی دانم دفعه دیگر که رئیس جمهور روحانی از دانشگاهیان و روشنفکران بخواهد پشت سرش جمع شوند، چه کسی به او اعتماد خواهد کرد."

#یادآر: به یاد آوردن 'شمع مرده'

#یادآر: به یاد آوردن 'شمع مرده'


  • 4 فوریه 2016 - 15 بهمن 1394

از عصر چهارشنبه تا کنون صدها توییت با هشتگ #یادآر نوشته شده است.
ماجرا از این قرار است که وبسایت کلمه گزارش داد که زهرا رهنورد در تماس تلفنی از مادرش خواسته که به دوستان پیغام بدهد: "یاد آر ز شمع مرده یاد آر". کلمه اضافه کرد که بعدتر خانم رهنورد در دیدار با فرزندانش گفته با وجود این که چنین پیغامی داده، "اما روحمان زنده است، زنده‌تر از همیشه".
زهرا رهنورد نزدیک به پنج سال است که به همراه همسرش میرحسین موسوی در بازداشت خانگی به سر می‌برد.

آنها، به همراه مهدی کروبی، پس از فراخوان برای راهپیمایی در ٢۵ بهمن ١٣٨٩ و تجمعی که در آن شعارهایی تند علیه حکومت و آیت‌الله خامنه‌ای داده شد، در بازداشت خانگی قرار گرفتند.

یاد آر!

"یاد آر" بخشی از ترجیع‌بند شعری است که علی اکبر دهخدا برای جهانگیر خان صور اسرافیل سروده بود.
بیشتر توییت‌هایی که با این هشتگ شده شامل تصاویر و اسامی رهبران جنبش سبز، معترضانی که در سرکوب‌ها کشته شدند و یا زندانیان سیاسی است. اغلب کاربرانی که از این هشتگ استفاده کرده‌اند از ایران توییت کرده‌اند.
کاربری عکسی از مچ‌بند سبز منتشر کرده و نوشته: "یادگاری، یادگاری‌های عزیز و غم انگیز".
برخی اصطلاح "شمع مرده" را نپسندیده‌اند و آن را با "شمع زنده" عوض کرده‌اند.
امیرحسین در وبلاگ تلخ مثل عسل خطاب به زهرا رهنورد نوشته: "بعد از تصویب برجام، رفته بودم میدان ونک، کم بودیم اما بودیم. صدای‌تان می‌کردیم، اسم شماو نام میرمان را. یک آقای موتور سوار جوانی، ایستاده بود به تماشا، بعد با موبایلش زنگ زد به کسی و با تعجب گفت 'اینا هنوز دارن می‌گن یا حسین میرحسین'. من از شگفت‌زده شدنش، متعجب شدم. معلوم است که اسم‌تان را صدا می‌کنیم، واضح است که یادمان نرفته."

بیشترین کلمه‌ای که در کنار #یادآر استفاده شده #حصر است.
برخی حسن روحانی، رئیس جمهور ایران را خطاب قرار داده‌اند و از او خواسته‌اند که به وعده‌اش برای آزادی رهبران جنبش سبز عمل کند.
کاربری با هشتگ #مسوول_کیست؟ خطاب به آقای روحانی نوشته است: "#یادآر ز فریادی که هرگز خاموش نشد @Rouhani_ir پس چه شد آزادیِ #میرحسین #رهنورد و @mkaroubi؟"
یک کاربر آمریکایی هم که گویا مشغول فراگرفتن زبان فارسی است در کنار عکسی از دستنوشه "یاد آر" خود نوشته: "درس امروز فارسی من درباره سیاست جنبش سبز بود. دست خطم دارد بهتر می‌شود."
برخی از کاربران حصر رهبران جنبش سبز را به انتخابات پیش رو ربط داده‌اند.
یکی نوشته: "الان اعتدالیون و اصلاح‌طلبا به این فکر می‌کنن چه‌جوری پیام #یادآر خانم رهنورد از حصر رو به معنی شرکت در انتخاب ترجمه کنند."
دیگری هم به کنایه نوشته: "۵ سال گذشته و ما دنبال این هستیم به افرادی رای بدیم که بعد از ۲۵ بهمن در مجلس راهپیمایی برگزار کردند و مرگ بر شما گفتند."

با وجود اینکه صدها توییت و ریتوییت از این هشتگ استفاده کرده‌اند، بحث چندانی در این باره در نگرفته است، هرچند این فقط هواداران جنبش سبز نیستند که از هشتگ #یادآر برای بیان نظراتشان استفاده می‌کنند.
به عنوان نمونه کاربری به نام حمید احدی جنبش سبز را مسخره کرده که به شعار دادن در فضای مجازی محدود شده و نتوانسته تغییری واقعی ایجاد کند. او نوشته: "این جمبشی های سبز دارن هشتک میزنن #یادآر :)) خب که چی ؟! پاشید انقلاب کنید دیگه :)) پس چی شد شعار موسوی دستگیر بشه ایران قیامت میشه".
یا یکی دیگر نوشته: "#یادآر که ۸۸ تو محل ما هرچی اراذل و اوباش بود پارچه سبز بسته بود".
حدود پنج سال از حصر خانگی و حدود دو سال و نیم از ریاست جمهوری حسن روحانی، که با شعار رفع حصر روی کار آمد، می‌گذرد، اما هنوز وضعیت میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی نامعلوم است.
کاربری در توییتر نوشته: "همه‌مون داریم تو شبکه‌های مجازی از شمع مرده یاد می‌آریم. شمع مرده داره می‌سوزه و از بین می‌ره در حالی‌که لایک زیادی خورده."
مطالب مرتبط

Thursday, February 4, 2016

اگر حاکمان به فکر ملت بودند، نه محدود در اندیشه خویش!

مهم ترین مشکل کشور چیست؟ 
دکتر محمود سریع القلم

> به سه مورد زیر، توجه فرمایید:
> .۱ کشورهای عربی حوزه خلیج فارس حدود ۲ تریلیون دلار صندوق دخیره ارزی (خارج از بودجه جاری خود) دارند که در سال، چند صد میلیارد دلار از طریق سرمایه‌گذاری در غرب و آسیا، برای این کشورها و نسل‌های آتی آنها سود حاصل می‌کند؛
> .۲ منطقه سیلیکان ولی (Silicon Valley) که مهم‌ترین منطقه فن‌آوری جهان در شمال کالیفرنیاست با جمعیتی معادل ۶.۸۲۸.۶۱۷ نفر در ماه جاری، درآمد سرانه ۶۳.۲۸۸ دلار که جزء بالاترین در جهان است را رقم زد؛
> .۳ چینی‌ها اخیراً موشک زمین به دریای ۱۱۰۰ کیلومتری (DF-21D) با هزینه ۱۱ میلیون دلار با موفقیت آزمایش کردند.

> معانی صریح و تلویحی این تحولات عظیم در سطح همسایه‌های ما و در مقیاس جهانی چیست؟ همه کشورها به فکر توسعه و افزایش توان‌مندی هستند حتی قطر با جمعیت ۲۵۰ هزار نفری معادل یک محله تهران. اعراب جنوب خلیج فارس به‌تدریج در حال خرید روزافزون سهام شرکت‌های نفتی بزرگ جهان هستند و اگر ما در آینده بخواهیم به‌منظور دستیابی به فن‌آوری نفت و گاز، با شرکت‌های بزرگ جهان همکاری کنیم چه‌ بسا با دستور کار سیاسی همسایگان سهامدار خود نیز روبرو شویم. 

آیا می‌توان عنصر فن‌آوری و تکنیک را از فرآیند تولید ثروت و قدرت نادیده گرفت؟ چینی‌ها به دو دلیل وارد عرصه جهانی شده‌اند: اول فروش کالا و خدمات و دسترسی به پول و ثروت و دوم همکاری‌های مربوط به دستیابی فن‌آوری. از قدیم روس‌ها و چینی‌ها علاقه وافری به منطقه سی‌لی‌کان‌ولی داشته‌اند به‌طوریکه آمریکا، این منطقه را از مناطق کلیدی امنیت ملی خود تلقی می‌کند.
> آیا می‌توان به جز افزایش توان‌مندی‌های اقتصادی، تولیدی، مالی و فن‌آوری هدف دیگری برای یک کشور در این منظومه موجود جهانی تصور کرد؟ هر هدف سیاسی و هر افق فرهنگی که یک کشور برای خود درنظر بگیرد، تابع تولید امکانات و ثروت است. وقتی روزنامه‌ها و رسانه‌ها را مطالعه می‌کنیم، هر فردی، هر نهادی و هر جمعیتی، اشکالات کشور را از زاویه دید و منافع خود می‌بیند:‌ یکی می‌گوید مهمترین مشکل، آلودگی هوای تهران است. دیگری اظهار می‌دارد بالا بودن تعداد سارقان و معتادان مسئله اصلی ماست.
> باز دیگری تصور می‌کند که مسئله اصلی ما ایرانیان، تحولات عراق است. آن طرف‌تر، مطرح می شود هدف اصلی زندگی ما ایرانیان تغییر جهت و ماهیت نظام بین المللی است. همینطور مسایل دیگر: فساد، رانت‌خواری، فرسوده بودن ناوگان هوایی، بوروکراسی ناکارآمد، جاده‌های ناامن، بنزین ناسالم، لبنیات آلوده، بحران کمبود آب، تعداد پرونده‌های قضایی، نبود امکانات برای عامه مردم برای رسیدگی به بهداشت دندان، رسانه‌های ضعیف و عمدتاً تبلیغاتی و غیره.
 
 > آیا با وجود صدها مؤسسه تحقیقاتی و هزاران محقق در کشور، تا به حال “درخت مسائل و مشکلات کشور” را ترسیم کرده‌ایم؟ آیا نباید تقدم و تأخر مشکلات را طراحی کنیم؟ اگر افزایش توان‌مندی را به‌عنوان کلیدی‌ترین هدف کشور بپذیریم، مشکلات و موانع تحقق چنین هدف کانونی کدام است؟ امروز چینی ها در بازارهای مالی آمریکا حضوری فعال دارند. امروز تحولات سیاسی خاورمیانه به سمتی می‌رود که سرنوشت جریان‌ها و کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه و حتا پاکستان و افغانستان با امکانات مالی کشورهای عربی خلیج فارس تعیین خواهدشد. قدرت و تأثیرگذاری وزارت خزانه‌داری آمریکا امروز با وزارت دفاع آن کشور هم‌ترازی می‌کند. در تحولات اخیر مربوط به اوکراین، ظرفیت‌های فکری و سیاسی خانم مرکل صدراعظم آلمان نه تنها ۶۲۰۰ شرکت آلمانی بلکه مجموعه اتحادیه اروپا را در رابطه با تحریم‌های روسیه، اقناع کرد. در جهان امروز، اقناع سیاسی و اقناع فرهنگی، به پشتوانه قدرت اقتصادی نیاز دارد.
> در کشور ما، تعداد همایش‌ها بسیار فراوان است. معمولاً، مسئولان در دو ـ سه ساعت اول حضور دارند. همایش‌ها بعضاً دو روز و حتا سه روز برگزار می‌شوند. اگر بخاطر بیاوریم در اواخر دهه ۶۰ و اوایل ۷۰، تنها یک فصلنامه تخصصی در متون سیاسی و اقتصادی در کشور وجود داشت. اما امروز نزدیک به سیصد فصلنامه در این موضوعات در کشور تولید و منتشر می‌شود. علی رغم رشد کمی در این‌گونه ادبیات و متون، آیا ما هرم علت و معلولی مشکلات کشور را توانسته‌ایم طراحی کنیم؟

> مشکل ۱ و ۲ و ۳ کشور کدامند؟ طبعاً نمی‌توان گفت کشور ۲۴۵ مشکل دارد زیرا که مجموعه مشکلات در یک شبکه علت و معلولی معنا پیدا می‌کنند. نمی‌توان در هر سخنرانی، مشکل یک کشور را تغییر داد و یا به تناسب مخاطبان، اولویت‌های جامعه را تنظیم نمود. منطقی نخواهد بود که بعضی معلول‌ها را مشکلات اصلی بدانیم و یا ۲۰ اولویت مساوی داشته باشیم. کشورداری و حکمرانی مطلوب به یک نظام فهم دقیق مسایل، علت‌ها و معلول‌ها، هرم مشکلات و طراحی درخت اولویت‌ها نیاز دارد. اتاق فکر بررسی ماتریس مسایل کشور کجاست؟ بخشی دیدن مسایل کشور، غرق شدن در حل و فصل مسایل یک سازمان و نادیده‌گرفتن کل سیستم اجتماعی ـ سیاسی ـ اقتصادی ـ فرهنگی ـ خارجی، ما را همچنان مشغول بحث‌های بدیهی، کلی با حواشی فراوان کرده و خواهد کرد. اگر با نگاه سیستمی و منظومه‌وار به کل مسایل ایران ننگریم، نمی‌توانیم مشکلات را و ۱ و ۲ و ۳ کشور را تشخیص دهیم.

> اگر مجموعه مشکلات کشور را یکجا ببینیم، به نظر می‌رسد کانون ماهوی این مسایل در ناکارآمدی است. از خراب‌شدن آسفالت یک هفته پس از تکمیل گرفته تا تأخیر پروازها، از نرخ دو رقمی تورم گرفته تا اول بودن ایران در فرار مغزها، از کشته شدن ۲۲ هزار نفر در جاده‌ها گرفته تا وضعیت دریاچه ارومیه و سایر تالابها و رودخانه ها، از رتبه بسیار پایین فضای کسب و کار در ایران گرفته تا بیکاری ۶۵ درصد از زنان تحصیل‌کرده، از سقوط مکرر هواپیماها گرفته تا تعداد محدود روزهای هوای پاک در شهرها. 
دوباره تکرار می‌کنم: اتاق فکر بررسی ماتریس مسایل کشور کجاست؟ آیا ما در مدیریت کشور به تئوری سیستم‌ها قائل هستیم؟ هر چند تمامی خلقت تابع تئوری سیستم‌هاست.
> بر اساس همین منطق، اگر ریشه مشکلات را در ناکارآمدی بدانیم که صدها مصداق می‌توانیم برای آن مطرح کنیم، پس باید بپرسیم علت‌العلل ناکارآمدی ایران در کدام عنصر و عامل قابل جستجوست؟ علمی و منطقی است که در اتاق فکر کانونی کشور، پاسخ‌های متعددی به این سئوال داده شود. طی ۲۶ سال گذشته، به یک پاسخ در رابطه با این سئوال، پایبندی علمی و استدلالی داشته‌ام: علت‌العلل ناکارآمدی در ایران، فقدان ارتباطات بین‌المللی است.
> اگر ما در حد ترکیه با جهان ارتباط داشتیم، تخصص را گرامی می‌داشتیم و به یک نفر، بیش از ده حکم اجرایی نمی‌دادیم. اگر ارتباطات جدی بین‌المللی داشتیم، آلودگی هوای تهران، ایمنی جاده‌ها، ترافیک شهری، نظام اداری و دهها مورد را مجبور می‌شدیم سریع حل و فصل کنیم. اگر ارتباطات وسیع بین‌المللی داشتیم، نمی‌توانستیم نرخ دو رقمی تورم را برای دهه‌ها حفظ کنیم. اگر بین‌المللی بودیم، در دانشگاههای ما، از اساتید کره ای و ژاپنی گرفته، تا محققان مصری و برزیلی حضور پیدا می‌کردند، تدریس می‌کردند، آموزش می‌دادند و می‌آموختند و افراد دانشگاهی در داخل کشور، خود را محک می‌زدند
> اگر بین‌المللی بودیم، قبول نمی‌کردیم درصد قابل توجهی از مردم ایران از اتومبیل پراید استفاده کنند. اگر بین‌المللی عمل می‌کردیم، روبه روی شاخص ارزی ایران در صرافی‌های خارجی، معادل های بسیار ضعیف را نمی‌دیدیم.

> منظور از بین‌المللی‌شدن چیست؟ سه اصل است:‌ 
رقابت، کیفیت و استاندارد. 
تصور نکنید که مقصود تعامل صرفاً با غرب است. یکی از بهترین مصادیق برای فهم بین‌المللی‌شدن، کشور کره جنوبی است. هم پیشرفت خارق‌العاده‌ای کرده‌اند و بدون منابع طبیعی، نزدیک به یک تریلیون دلار تولید ناخالص داخلی دارند. هم زبان و فرهنگ و ادبیات خود را حفظ کرده‌اند و هم می‌توانند با سیستمی رقابتی و جهانی که بپا کرده‌اند، همسایه شمالی خود را تهدید اقتصادی کنند. کره شمالی نگران بازشدن است، چون تضادهای درونی آن برملا می‌شود و نظمی که ایجاد کرده‌اند را متزلزل می‌کند.
> آیا من و شما می‌توانیم سه نفر از مقامات کره جنوبی را نام ببریم. احتمالاً خیر. چون کره جنوبی سیستم است و نه فرد. اما همین که در جهان گفته می‌شد ونزوئلا یا لیبی، همه می‌دانستند نام کدام افراد را باید مطرح کنند. اول شرط توسعه‌یافتگی این است که همه بپذیرند، سیستم‌سازی مبنای تحول است و افراد صرفاً سیستم را مدیریت می‌کنند. 
مبانی پیشرفت و فرآیندهای تحول کیفی در حد عمومی و سهل‌الوصول شده‌اند و مصادیق آن در آسیا و آمریکای لاتین پیدا می‌شود که می‌شود آنها را در گوگل جستجو کرد و نیازی به این همه جلسه، همایش، سخنرانی، میزگرد، صدها سایت و جدول‌های نافرجام نیست. بنظر می‌رسد از اوایل سلطنت ناصرالدین شاه تاکنون در کشور ما بحث می‌شود که پیشرفت خوب است یا بد.
> اعتقاد به کشور و آینده کشور و آینده مردم ایران باعث خواهد شد تا از مباحث نظری عبور کرده و به راهبردها و سیاست‌های جهان‌شمول و محک‌خورده جهانی روی‌ آوریم و مانع از بروز بحران‌های جدید شویم. اگر این‌گونه تصمیم‌گیری‌ها و چرخش‌ها صورت نپذیرد، متأسفانه با قواعد علمی می‌توان نتیجه گرفت که با یک فرآیند افول پایدار روبرو خواهیم شد. مسئله ما ناکارآمدی است و راه‌حل آن بین‌المللی‌شدن است. 
سیستم، ترتب، تخصص، کیفیت، رقابت و استاندارد منحصراً در سایه روابط گسترده بین‌المللی قابل تحقق است. ملتی که ثروت دارد، می‌تواند فرهنگ و ارزش‌های خود را نیز حفظ کند. ملتی که ثروت دارد می‌تواند استقلال و حاکمیت سیاسی خود را حفظ کند و حکومتی که تولید ثروت را برای عامه مردم خود تسهیل می‌کند به مهم‌ترین منبع مشروعیت‌یابی سیاسی نیز دسترسی پیدا می‌کند.

> در برابر هر آنچه گفته شد اما یک نقطه باقی ماند. در کشور ما بیش از صدها سایت و تنها در شهر تهران ۳۷ روزنامه به اطلاع‌رسانی، تحلیل و تبلیغ مشغولند. در این آشفته بازار خبر و تحلیل و تبلیغ، فهم دقیق، علمی، سیستماتیک و منصفانه مسایل ایران کار سهلی نیست. در بسیاری از مواقع، مزاج، تعصب، احساس، حسادت، کینه‌توزی، تحریف، بزرگ‌نمایی، سیاه‌نمایی در خبر و تحلیل و تبلیغ و ترویج همه در هم مطرح می‌شوند. تمیز صواب از ناصواب بسیار مشکل است. تمیز تواضع از تزویر که بعضا با هم آمیخته می شوند، کار هر کسی نیست. بدون تردید هستند روزنامه‌ها و سایت‌هایی که دغدغه کشور و مردم ایران را دارند و به جامعه معیار و آگاهی می‌دهند. در عین حال، خلأ تحلیل علمی، بی‌طرف، سیستم‌وار و آینده‌نگرانه مشاهده می‌شود.
> در متدلوژی علوم انسانی، کارآمدترین و دقیق‌ترین روش فهم یک پدیده، مقایسه آن با پدیده‌های مشابه است. شاید برای دستیابی به یک تحلیل علمی، سیستماتیک، واقع‌بینانه و منصفانه از مسایل کشور، مقایسه آن با شاخص‌های کشورهایی مانند ترکیه، امارات، کره جنوبی، سنگاپور، مالزی و اندونزی مناسب‌ترین روش باشد.
  عصرایران

Tuesday, February 2, 2016

خود را از باد خالی کنید!!!

ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﯼ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﺑﺮﺩﻥ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻧﺶ ﺑﻪ ﺍﺭﺩﻭ ﻣﯿﮑند. ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﺣﺮﮐﺖ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ، ﺑﻪ ﺗﻮﻧﻞی ﻧﺰﺩﯾﮏ میشده ﮐﻪ ﻧﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺗﺎﺑﻠﻮﯾﯽ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﻀﻤﻮﻥ ﺩﯾﺪﻩ ميشد: ﺣﺪﺍﮐﺜﺮ ﺍﺭﺗﻔﺎﻉ ﺳﻪ ﻣﺘﺮ. ﺍﺭﺗﻔﺎﻉ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻫﻢ ﺳﻪ ﻣﺘﺮ بود.
ﻭﻟﯽ ﭼﻮﻥ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ پیشتر ﺍﯾﻦ ﻣﺴﯿﺮ ﺭﻭ آﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑﺎ ﮐﻤﺎﻝ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﺗﻮﻧﻞ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺳﺮﻋﺖ ﺯﯾﺎﺩ ﺳﻘﻒ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺑﻪ ﺳﻘﻒ ﺗﻮﻧﻞ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺻﺪﺍﯼ ﻭﺣﺸﺘﻨﺎﮎی متوﻗﻒ ﻣﯿشوﺪ . ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﺭامش ﺍﻭﺿﺎﻉ، ﻣﺴﻮﻟﯿﻦ مدرسه ﻭ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ. ﭘﺲ ﺍﺯﺑﺮﺭﺳﯽ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﻣﺸﺨﺺ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻻﯾﻪ ﺁﺳﻔﺎﻟﺖ تازه ﺭﻭﯼ ﺟﺎﺩﻩ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ موجب ﺍﯾﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﭼﺎﺭﻩ اندیشی میافتند. ﯾﮑﯽ ﺑﻪ ﮐﻨﺪﻥ ﺁﺳﻔﺎﻟﺖ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﻪ ﺑﮑﺴﻞ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﻭ ... ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡﭼﺎﺭﻩ ﺳﺎﺯ ﻧﺒﻮﺩ. ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﭘﯿﺎﺩﻩ میشه ﻭ میگه ﺭﺍﻩ ﺣﻞ ﺍﯾﻦ ﻣﺸﮑﻞ ﺭﺍ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ. ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺴﻮﻭﻟﯿﻦ ﺍﺭﺩﻭ ﺑﻬﺶ میگه ﺑﺮﻭ ﺑﺎﻻ ﭘﯿﺶ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻭﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﺕ ﺟﺪﺍ ﻧﺸﻮ!!
ﭘﺴﺮﺑﭽﻪ ﺑﺎ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﮐﺎﻣﻞ میگه: ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﮐﻮﭼﮑﯿﻢ ﺩﺳﺖ ﮐﻤﻢ ﻧﮕﯿﺮ. ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﻪ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺳﻮﺯﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﻦﮐﻮﭼﮑﯽ ﭼﻪ ﺑﻼﯾﯽ ﺳﺮ ﺑﺎﺩﮐﻨﮏ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯽﺁﺭﻩ.
ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺣﺎﺿﺮﺟﻮﺍﺑﯽ ﮐﻮﺩﮎ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﺍﻩ ﺣﻞ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ.
دانش آموز ﮔﻔﺖ: ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﻧﻤﺎﯾﺸﮕﺎﻫﯽ ﻣﻌﻠﻤﻤﺎﻥ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻣﺴﯿﺮ ﺗﻨﮓ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﻋﺒﻮﺭ ﮐﻨﯿﻢ؛ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺭﻭﺡ ﻟﻄﯿﻒ ﻭ ﺣﺴﺎﺳﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭﻭﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﻮﺍﯼ ﻧﻔﺲ ﻭ ﺑﺎﺩ ﻏﺮﻭﺭ ﻭ ﺗﮑﺒﺮ ﻭ ﻃﻤﻊ ﻭ ﺣﺴﺎﺩﺕ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻨﯿﻢ. ﺩﺭ ﺍﯾﻨﺼﻮﺭﺕ ﻣﯽﺗﻮﻧﯿﻢ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻣﺴﯿﺮ تنگی ﻋﺒﻮﺭ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺳﯿﻢ.
 

ﻣﺴﻮﻭﻝ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺑیشتری خواست.

ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺍﯾﻦ ﻣﺴأﻟﻪ ﺭو ﺭﻭﯼ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺍﺟﺮﺍ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺩ ﻻﺳﺘﯿﮑﻬﺎﯼ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺭﺍ ﮐﻢ ﮐﻨﯿﻢ ﺗﺎ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﯿﺮ ﺗﻨﮓ ﻭ ﺑﺎﺭﯾﮏ ﻋﺒﻮﺭ کنه.


ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺍﺯ ﺗﻮﻧﻞ ﻋﺒﻮﺭ ﮐﺮﺩ .
 

ﮐﺎﺵ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺩﺭﻭﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﻮﺍﯼ ﮐﺒﺮ ﻭ ﻏﺮﻭﺭ ﻭ ﻧﻔﺎﻕ ﻭ ﺣﺴﺎﺩﺕ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﯿﻢ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮﻫﺎﯼ ﺗﻨﮓ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺖ ﻋﺒﻮﺭ ﮐﻨﯿﻢ...
۵

من نزد دلهای شکسته ام

انا عندالقلوب المنکسره
من نزد دلهای شکسته ام
 
دمِ در دادسرا، نشسته بودم توی ماشین تا جای پارک پیدا شود. مامور کلانتری، پسر جوانی را با دستبند نگه داشته بود کنار ماشین پلیس. توی این سرما یک لا پیراهن تنش بود و داشت می‌لرزید. دختر جوانی با دماغ قرمز و چشم‌های خیس، آمد شال‌گردنی انداخت دور گردن پسر و گونه‌اش را بوسید. سرباز تند شد. چیزی به پرخاش گفت و پسر جوان را هل داد داخل دادسرا. دختر همانجا نشست روی زمین و زد زیر گریه. از توی ماشین برایش یک بطری آب بردم. چند خانم کمک کردند تا بلند شود و بنشید روی صندلی. میانِ گریه و همهمه‌ی زن‌ها و سئوال و جواب‌ها، گفت که تازه ازدواج کرده‌اند. هر دو شهرستانی. هر دو دانشجوی فوق‌لیسانس. سرایدار برجی در ولنجک. دیشب دزد می‌زند به پارکینگ و ضبط چند ماشین را می‌دزد. اینها رفته بودند خرید. همسایه‌های خشمگین افتاده‌اند سرشان که در را عمداً باز گذاشته‌اید که همدستانتان بیایند داخل و دخل ماشین‌ها را بیاورند. با کتک و فحش و فضاحت پسر را داده‌اند تحویلِ کلانتری و دختر را ول کرده‌اند با چمدان‌هایش توی خیابان.
ماشین را پارک کردم. جلوی درِ شعبه، پسر را با دستبند نشانده بود روی صندلی. بازپرس را می‌شناختم. برایش گفتم ماجرا این بوده است و زنش را انداخته‌اند بیرون و شب را توی سرمای تهران، تا صبح روی پله‌های برج سر کرده. گزارش کلانتری را خواند وگفت دزدی‌ها زیاد شده و نوع سرقت نشان می‌دهد کار همان قبلی‌هاست و این بنده‌های خدا هیچ‌کاره‌اند. پسر را خواست داخل. اسمش مرتضی بود. ته‌لهجه شیرینِ یزدی داشت. دانشجوی ترم سوم علوم قرآنی. لاغر و تکیده و رنگ‌پریده. توضیحاتش را نوشت و همانجا برایش قرار صادر کرد. آزادی با التزام به حضور با قول شرف. دستبندش را بازکردند که برود. مات و مبهوت مانده بود دم در.

دادگاهم که تمام شد آمدم سراغ ماشین. دیدم این یک تکه کاغذ را گذاشته زیر برف‌پاک‌کن.

انا عندِ القلوبِ المُنکَسِره / من نزد دلهای شکسته‌ام.
شالگردنم را پیچیدم دور گردنم. هوا صاف و سرد، و آسمان آبی و آفتابی بود.