Saturday, February 13, 2016

تحولی در کیهانشناسی: رصد امواج گرانشی سیاهچاله‌ها

رصد امواج گرانشی سیاهچاله‌ها، تحولی در کیهانشناسی

  • 11 فوریه 2016 - 22 بهمن 1394
دانشمندان آمریکایی موفق به رصد امواج گرانشی شده‌اند؛ کشفی که به گفته آنان منجر به شناخت بهتر کیهان می‌شود.

پژوهشگران رصدخانه موج گرانشی تداخل لیزری (لایگو) گفته‌اند که قادر به تشخیص چنین موجی پس از ادغام دو سیاهچاله در فاصله بیش از یک میلیارد سال نوری از زمین شده‌اند.
آلبرت اینشتین یک قرن پیش، در نظریه نسبیت عام خود وجود امواج گرانشی را که با سرعت نور در فضا-زمان حرکت می‌کنند پیش‌بینی کرده بود.

اینشتین در اوائل قرن بیستم پس از مطرح کردن تئوری نسبیت عام، پیش بینی کرده بود که نیروی جاذبه نتیجه خمیدگی فضا-زمان است و نقاط فضا-زمان به هم نزدیک‌تر و از یکدیگر دورتر می‌شوند.
تا کنون شواهد مستقیمی در مورد وجود چنین امواجی موجود نبود؛ اما پژوهشگران رصدخانه موج گرانشی تداخل لیزری (لایگو) گفته‌اند که قادر به تشخیص چنین موجی پس از ادغام دو سیاهچاله شده‌اند.
دانشمندان می‌گویند این کشف عصر تازه‌ای را برای دانش نجوم آغاز خواهد کرد.
این کشف حاصل چند دهه تحقیق است و در نهایت میتواند پنجره ای به سوی مهبانگ (بیگ بنگ) بگشاید.
نتایج این پژوهش روز پنجشنبه در نشریه "فیزیکال ریویو لترز" منتشر شده است.
این مطالعه با همکاری چند آزمایشگاه در اطراف جهان که لیزرهایی را در تونلهای بلند شلیک میکنند تا تلاطم بافت فضا-زمان را حس کنند انجام شد.



  تصویر خیالی از امواج گرانشی ناشی از سیاهچاله ها
سیگنالهای حاصله بیش از اندازه ضعیف است و دستگاههای موسوم به تداخل‌سنج (اینترفرومتر) را فقط به اندازه کسری از قطر یک اتم متلاطم میکند.اما امواج گرانشی ناشی از ادغام دو سیاهچاله با کمک دو مرکز لایگو در فاصله های دور از هم در آمریکا ردیابی شد.
دانشمندان میگویند ادغام دو سیاهچاله باعث ساطع شدن انرژی خالص گرانشی معادل جرم سه خورشید شد.

اولین ردیابی مستقیم سیاهچاله ها

پروفسور دیوید ریتز مدیر پروژه لایگو در کنفرانسی خبری در واشنگتن دی سی به خبرنگاران گفت:‌ "ما موفق به ردیابی امواج گرانشی شده ایم. این اولین بار است کیهان به زبان امواج جاذبه با ما سخن می گوید. تا به حال ناشنوا بودیم."

پروفسور کارستن دنزمن از موسسه فیزیک گرانشی در مؤسسه ماکس پلانک و دانشگاه لایبنیتز در هانوفر آلمان یکی از رهبران اروپایی این پروژه است. او گفت ردیابی تازه یکی از مهمترین تحولات علمی از زمان کشف ذره هیگز است و همتراز کشف ساختمان دی ان ای است.
او به بی بی سی گفت:‌ "در این کشف یک جایزه نوبل هست - در این شکی نیست."

این دستاورد ممکن است به آنها امکان دهد در نهایت لحظه مهبانگ را حس کنند.

      
او اضافه کرد:‌ "این اولین بار است که امواج گرانشی سیاهچاله ها به طور مستقیم ردیابی میشوند و این مهر تاییدی بر نظریه نسبیت عام است زیرا مشخصه های این سیاهچاله ها کاملا با پیشبینی صد سال پیش اینشتین همخوانی دارد."

این نظر را پروفسور استفان هاوکینگ فیزیکدان متخصص سیاهچاله ها هم تأیید میکند.
او در مصاحبه ای اختصاصی با بی بی سی نیوز گفت ب این باور است که ردیابی این امواج لحظه ای مهم در تاریخ علم است. او گفت: "امواج گرانشی شیوه کاملاً تازه ای برای دیدن کیهان فراهم میکنند. توانایی ردیابی آنها به طور بالقوه میتواند علم اخترشناسی را دگرگون کند. این اولین کشف یک سیستم دوگانه سیاهچاله ای و اولین رصد ادغام سیاهچاله هاست."
پروفسور شیلا روئان یکی از سرپرستان بریتانیایی درگیر در این مطالعه گفت:‌ "این واقعیت که ما اینجا روی زمین نشسته ایم و خمیدن و کش آمدن خفیف تار و پود کیهان به دلیل ادغام دو سیاهچاله که بیش از یک میلیارد سال قبل اتفاق افتاده را حس کنیم، حیرت انگیز است."
توانایی ردیابی امواج گرانشی این امکان را برای دانشمندان فراهم میآورد تا شروع به کندوکاو در جهان تاریک کنند؛ یعنی در بخشی از کیهان که دیدنی نیست اما اکثریت آن را شکل میدهد.
آنها نه تنها خواهند توانست سیاهچاله ها و اجرام عجیبی مثل ستاره های نوترونی (ستاره های عظیمی که پس از فروپاشی به اندازه یک شهر در آمده اند) را بررسی کنند، بلکه همچنین باید بتوانند به اعماق خیلی دورتر فضا بنگرند. این دستاورد ممکن است به آنها امکان دهد در نهایت لحظه مهبانگ را حس کنند.
آینشتاین پیش بینی کرده بود که اگر جاذبه در یک ناحیه ناگهان تغییر کند(مثلا در اثر انفجار یک ستاره) امواج انرژی گرانشی با سرعت نور در کیهان منتشر خواهد شد و باعث میشود فضا تاب بردارد یا کش بیاید.

آشنایی با نیما ارکانی حامد، دانشمند ایرانی


نیما ارکانی حامد ، دانشمند ایرانی در فیزیک ذرات


 دانشمند جوان ایرانی، با تصدی بر کرسی استادی دانشگاه پرینستون (جایگاهی که پس از انیشتین در اختیار فرد دیگری قرار داده نشد) دنیا را با این سوال مواجه کرده است که آیا انیشتین بعدی، یک ایرانی خواهد بود؟
نیما ارکانی حامد در حال حاضر استاد دانشگاه هاروارد و دارای کرسی استادی در دانشگاه پرینستون است. این کرسی از سال 1933 تا 1955 در انحصار آلبرت انیشتن بوده است و پس از اعلام نظریه عملکرد جهان ارکانی، از او دعوت شده که در طرح تونل شتاب دهنده سوئیس که با هزینه بالغ بر 5 میلیارد دلار ساخته شده، رهبری آزمایش ها را بر عهده داشته باشد تلاش نظریه ابر ریسمان که اخیرا اعلام شده، در این است که توضیح دهد ذرات، کوچکترین ماده تشکیل دهنده مواد نیستند بلکه حلقه های مرتعشی که ریسمان نامیده می شوند، کوچکترین بخش به حساب می آیند دکتر ارکانی با تکمیل این نظریه عقیده دارد که این ریسمان ها در 11 بعد در حال ارتعاش هستند که ما فقط 3 بعد از آن را می توانیم مشاهده کنیم، وجود بعد دیگری هم به نام بعد زمان به اثبات رسیده و تا به امروز در مورد 7 بعد دیگر توضیح کاملی ارائه نشده است
ارکانی به همراه دو فیزیکدان دیگر به نام های دیموپلوس(Dimopoulos) و والی(Dvali) در مورد این ابعاد نظریه ای ارائه کرده اند که می گوید این ابعاد بزرگتر از آن چیزی هستند که تاکنون تصور می شود و از آن جایی که تنها نیروی گرانش بر آنها اثر می گذارد، قابل دیدن نیستند تئوری دکتر ارکانی که به همراه دو فیزیکدان دیگر معرفی شده به عنوان مدل (Arkani-Dvali-Dimopoulos) و با نام ADD شناخته می شود. اکنون ارکانی و همکارانش امیدوارند بتوانند به کمک شتاب دهنده هاردن سوئیس (LHC) که با هزینه بالغ بر 5 میلیارد دلارساخته شده، رهبری آزمایش ها را بر عهده داشته باشند و مدل خود را اثبات کنند. اثبات این نظریه می تواند تحول بسیار بزرگی در فیزیک ذرات به وجود بیاورد.
يك پرسش مهم: آيا نام اين دانشمند ايرانی را در رسانه های داخلی شنيده ايد؟ به راستی چرا؟!

هر دو لنگند این دوتا...

دانه فلفل ساه و خال مهرویان سیاه
هردو جانسوزند، اما این کجا و آن کجا
عده ای سرب و گلوله، عده ای ملیاردها!
هردوتا خوردند، اما این کجا و آن کجا!
این یکی از سوز ترکش، آن دگر هست در سونا
هردو میسوزند، اما این کجا و آن کجا!
عده ای بر روی مین و عده ای بر بال قو
هردو خوابیدند اما این کجا و آن کجا!
این یکی بر تخت ماساژ، آن یکی بر ویلچرش
هردو آرام اند اما این کجا و آن کجا!
این یکی در عمق دجله، آن يکی آنتاليا
هر دو در آبند، اما این کجا و آن کجا!
این یکی با گازخردل، آن يكي با گاز پارس
هردو میسازند، اما این کجا و آن کجا!
عده ای کردند کار و عده ای بستند بار
هردو فعالند، اما این کجا و آن کجا!
باکریها سمت غرب و خاوریها سمت غرب
هردوتا رفتند، اما این کجا و آن کجا!
آن یکی بر پشت تانک و آن یکی بر صدر بانک
هردو مسئولند، اما این کجا و آن کجا!?
 
 هر دو لگند این دو تا
اما این کجا و آن کجا
عکس ‏‎Homayoun Khatibi‎‏
 عکس ‏‎Homayoun Khatibi‎‏
LikeComment

Thursday, February 11, 2016

پرستشگاه آناهیتا


تصویر نقش رستم(شیراز،مرودشت)؛ جائی که ما ایرانیان باید آن را بشناسیم، آرامگاه پادشاهان بزرگ هخامنشی


1- آرامگاه خشایار شاههنشاه هخامنشی
 

2- سنگ برجسته تاجگذاری نرسی پادشاه ساسانی. در این تصویر نرسی در حال گرفتن حلقه مهر از بانوی ایزدی، آناهیتاست.
 

3- سنگ نگاره یادمان پیروزی بهرام دوم
 

4- آرامگاه داریوش بزرگ
 

5- یادمان پیروزی شاپور اول بر والرین امپراتور روم

6- آرامگاه اردشیر یکم هخامنشی
 

7- آرامگاه داریوش دوم هخامنشی
 

8- نقش شاپور دوم ساسانی: در این نقش، سواری كه دارای تاج است، نیزه خود را بر گردن دشمن فرو كرده و هر دو، زره به تن دارند.

چند کتیبه و نقش برجسته دیگر نیز در این مجموعه وجود دارد که در اینجا تنها از مهمترینشان نام بردیم. 

بنایی معروف به کعبه زرتشت نیز روبه روی این آرامگاهها قرارگرفته است.
 

نقش رستم در شمال مرودشت، در فاصله شش و نیم کیلومتری از تخت جمشید واقع شده‌ است. چهار آرامگاه به طور دقیقی به شکل صلیب، و با دقت هندسی زیادی طراحی شده اند.

Wednesday, February 10, 2016

آیا شیراز مرکز عربستان است؟


 
اینجا شیراز پایتخت عربستان سعودی !!
باورتان نمیشود؟؟
ابوالنصر- الحسینی الهاشمی- بنی هاشمی- داعی الله- فرزدقی- فدک-ابوذرغفاری- شقاقیان - طلاب - فتحیه - سجادیه - منصوریه - فضیلت - فلاحت - رسالت- والفجر - یقطین و.......
اینها نامهای خیابانهای بغداد یا ریاض نیست. نام خیابانهای شیراز، شهر شعر و ادب پارسی است.

شهر حافظ و سعدی است.
شهر کوروش،
شهر هخامنشیان،
شهر لطفعلی خان زند وزندیان،
شهر فرهنگ غنی پارسیان،


به راستی آیا زبان پارسی دارای فقر واژگانی است و در نامگذاری چند خیابان ناتوان است که نامهای عربی را روی خیابانها میگذارند؟
آیا در کل عربستان یک خیابان را میتوانید بیابید که نام پارسی داشته باشد؟
کسانی که این نامها را بر میگزینند، هرگز به گویش سخت این نامها اندیشیده اند؟ چرا هیچ مسؤولی بویژه "فرهنگستان زبان و ادب فارسی" از هجوم فرهنگ و زبان تازی نگران نیست؟؟
 

خیابان داریوش در حکومت گذشته ساخته و نامگذاری شد. 
چرا شهرداری پس از انقلاب نامش را به توحید تغییر داد؟ آیا داریوش به اندازه ابوذر غفاری از این شهر سهم ندارد؟ آیا این اقدام چیزی جز ستیز با تاریخ و فرهنگ کهن این مرز و بوم است؟!
تكان دهنده است:
تاجیکستان روی پول جدیدش عکس فردوسی و ابن سینا را گذاشته، اما ایران عکس قدس و کعبه را گذاشته.
آلمان روی پست مرکزی اش عکس داریوش را گذاشته، اما ایران، کلمات عربی نوشته.
آمریکا توی دادگاههایش عکس کورش زده، اما ایران عکس عربی زده. سازمان ملل متحد، تصویر منشور کورش را زده، روسیه توی ورزشگاهایش عکس رستم زده، ایران اسم قهرمانان عرب را زده.
یونان یک کتاب تاریخ داره مخصوص ایران که همه توی مدرسه خوندنش، ایران کتاب تاریخش مخصوص عربهاست.
افسوس و صد افسوس که ما هنوز مشغول ارسال جوکهای تکراری هستیم...

پیش از انقلاب: در سبز عدل علی را نشان دادند، پس از انقلاب: در سیاه ستمکاری را گشودند

نامه سرگشاده نرگس محمدی به صادق لاریجانی

Narges-Mohamadi-saham-news 

نرگس محمدی در نامه ای از زندان به صادق لاریجانی از ظلم و جفای بی پایان حکومت بر زنان دربند میگوید.

قانون اساسی قوه قضائیه را قوه ای مستقل می داند که وظیفه اصلی آن تظلم خواهی است. این قوه مهم که سلامت کشور منوط به سلامت آن است تحت مدیریت صادق لاریجانی علاوه بر از دست دادن استقلالش، به مرکزی برای اعمال ظلم و ایجاد مزاحمت برای فعالان سیاسی و حقوق بشری درآمده است.
نرگس محمدی در این نامه سرگشاده از لاریجانی می پرسد: آیا فعالیت مدنی در این سرزمین چنین تاوان سنگینی دارد؟ یا من و مادرانی چون من ابزاری برای قدرت‌نمایی نظام شده‌ایم که ادعای عدالت‌گستری دارد؟ آیا حس مادرانه یک زن به ابزاری برای سرکوب خود زن بدل شده است؟ به کدامین گناه بر قلب این مادران چنین داغی می‌زنند؟
نرگس محمدی هدف خود از نگارش چنین نامه ای را تکرار مسئله زنان و اعتراض به رفتارهای غیر انسانی با زنان و مادران این سرزمین می‌داند که ساختار شکنان “آگاهانه و عامدانه در پی متزلزل کردن حرمت “مادر” و شکستن و فرو ریختن ارزشی هستند که بشریت طی قرون و اعصار در مقابل آن سر تعظیم فرود آورده است و تمام ادیان الهی و مکاتب بشری آن را مورد توجه و تقدیس قرار داده‌اند؛ و اکنون آن گوهر مقدس تبلور یافته در وجود زن، یعنی مهر و عشق مادرانه به ابزاری برای اعمال فشار بر “مادرانی” تبدیل شده که آگاهانه پای در مسیر اصلاح جامعه و تحقق صلح گذاشته‌اند.”
متن نامه نرگس محمدی که سایت کانون مدافعان حقوق بشر آن را منتشر کرده، به شرح زیر است:
ریاست محترم قوه قضاییه، جناب آقای لاریجانی
با سلام و احترام
دوباره می‌نویسم؛ هرچند بارها نوشته‌ام و پاسخی نگرفته‌ام.
وقتی ساعت هشت و نیم صبح ۱۵ اردیبهشت ماه ۱۳۹۴ در منزل بازداشت و به زندان منتقل شدم، دلشوره و اضطراب ماندن دو فرزند خردسال هشت ساله و نیمه‌ام را که از مدرسه باز می‌گشتند، پشت در خانه داشتم. چون به غیر از من، کسی در خانه نبود که در را به رویشان بگشاید و مأموران امنیتی و بازداشت کنندگان واقف به این امر بودند.
از همین‌جا که این اتفاق برای هر شنونده‌ای ساده و برای یک مادر فاجعه‌ای دلشوره‌آور و هول‌انگیز است، متوجه شدم که کودکان معصومم به ابزاری برای اعمال فشار بیشتر علیه منِ “مادر” تبدیل خواهند شد. به هر حال پس از چند وقت، فرزندانم به دلیل نبودن سرپرست، نزد پدرشان به خارج از کشور رفتند و اکنون هفتمین ماه است که علی‌رغم پیگیری‌های مکرر، اجازه هیچگونه تماس، حتی مکالمه تلفنی هم به من داده نشده است.
اکنون که این نامه را می‌نویسم، در بند زنان اوین، ۲۷ زن زندانی سیاسی- عقیدتی حضور دارند که هفت نفر آنها کودکان ده سال به پایین دارند. متأسفانه بند زنان، تنها بندی است که امکان هیچگونه تماس تلفنی با خانواده را ندارند تا حداقل کودکان خردسال از شنیدن صدای مادران خود محروم نباشند. باید بگویم اعتراض های پی‌ در پی من به این موضوع، نه صرفاً یک اعتراض سیاسی است و نه انتقاد به قوانین و رویه‌های قضایی، بلکه اعتراض من اعتراضی اخلاقی است؛ اعتراض به زوال و سقوط و مرگ ارزش‌های اخلاقی و جوانمردی و انصاف در جامعه، آنهم از سوی حاکمان علیه ملت خود است. معتقدم در جامعه‌ای که فرضیات و اصول اخلاقی جامعه، یا دستمایه و ابزاری برای قدرت‌نمایی حاکمان علیه مردم باشد یا به راحتی زیر پا گذاشته شود، حتی اگر چند روزی موجب ایجاد ارعاب و وحشت در جامعه گردد، اما دیری نخواهد پایید که کژکارکرد آن عیان خواهد شد. چرا که وجدان فرد و وجدان جمعی جامعه با زور و ظلم نمی‌میرد، هر چند اگر چند وقتی با حصر و حبس دست‌ها و دهان‌ها را بسته نگاه دارند.
شما در سخنرانی اخیر خود اشاره کرده بودید که علاوه بر دموکراسی دینی، به اخلاق هم توجه شود. حال سوال من از شما این است، چنین رفتاری با یک مادر که حتی از شنیدن صدای فرزندان خود محروم است با کدام یک از موازین مورد اشاره شما همخوانی دارد؟
آنچه می‌نویسم و به آن اعتراض دارم نه فقط برای احقاق حق شخصی خود به‌عنوان یک شهروند ایرانی بلکه این اعتراض، فریاد بی‌صدای مادرانی است که طی سال‌ها مسکوت مانده، صدای زنانی است که زیر فشار ناشی از مظلومیت و بی‌پناهیشان سرکوب شده‌اند. به‌عنوان یک زن معترض، نه خود را در مقام نمایندگی این زنان می‌دانم و نه قصد شعار دادن دارم، موضوع بسیار ساده است: «من یک مادرم و حق دارم صدای فرزندانم را بشنوم، هر چند اگر آن مادر از نظر شما و دستگاه تحت نظارتتان مجرم شناخته شده باشد.» موضوع ساده‌تر از این است: «من یک مادرم و دلم برای کودکانم تنگ شده است.»
آیا فعالیت مدنی در این سرزمین چنین تاوان سنگینی دارد؟ یا من و مادرانی چون من ابزاری برای قدرت‌نمایی نظام شده‌ایم که ادعای عدالت‌گستری دارد؟ آیا حس مادرانه یک زن به ابزاری برای سرکوب خود زن بدل شده است؟ به کدامین گناه بر قلب این مادران چنین داغی می‌زنند؟ این دیوارهای بلند و ناپیدایی که بین ما و فرزندانمان کشیده شده است کار دست کدامین معمار بی‌رحم و سنگدلی است؟ مگر می‌شود مادری را از شنیدن صدای پاره‌های تنش محروم کرد و فراموش کرد که این عمل عینِ قطع رحم است؟ و آنگاه مدعی اسلام و اخلاق هم شد، در حالی‌که همان دین، صله رحم را واجب می‌شمارد. به راستی چه کسانی نمی‌گذارند تا علی و کیانای عزیز من، صدای مادر در حبس‌شان را بشنوند؟ آیا کسی صدای معصومانه و مظلومانه فرزندان در غربت من را می‌شنود؟ آیا رواج این اعمال در زندان‌های جمهوری اسلامی، نقض حقوق بشر، نقض حقوق کودک و نقض حقوق زنان نیست؟ آیا این رفتار، نمایش خشونت یک حکومت علیه زنان و مادران آن جامعه نیست؟
هدف من از نوشتن این نامه، تکرار یک مسئله است و آن اعتراض به رفتارهایی است که با زنان و مادران این سرزمین روا می‌دارند و آگاهانه و عامدانه در پی متزلزل کردن حرمت “مادر” و شکستن و فرو ریختن ارزشی هستند که بشریت طی قرون و اعصار در مقابل آن سر تعظیم فرود آورده است و تمام ادیان الهی و مکاتب بشری آن را مورد توجه و تقدیس قرار داده‌اند؛ و اکنون آن گوهر مقدس تبلور یافته در وجود زن، یعنی مهر و عشق مادرانه به ابزاری برای اعمال فشار بر “مادرانی” تبدیل شده که آگاهانه پای در مسیر اصلاح جامعه و تحقق صلح گذاشته‌اند.
جناب آقای لاریجانی
اینجانب به‌عنوان یک زن و یک مادر، نسبت به عدم امکان تماس تلفنی بند زنان زندان اوین با خانواده‌هایشان و هفت ماه محرومیتم از شنیدن صدای فرزندانم، اعتراض و درخواست رسیدگی دارم.

چهره بی نقاب قالیباف!

چهره بی نقاب قالیباف!
احمد شماع زاده

قالیباف در شب هجدهم بهمن، با سازماندهی حمله شبانه توسط عوام شهرداری و ایادی اجیرشده چماق و قمه به دست، و با همکاری دوستان و همکاران سابق خود در نیروی انتظامی به کارواش استیجاری مسجد قدس تهران، و کتک زدن کارگران خفته در محل، و زخمی کردن و دزدیدن اموال آنان، و ویران کردن همه چیز، چهره واقعی خود را به مردم نشان داد و خوی دیکتاتورمنشی خود را آشکار ساخت.

آقای قالیباف!
در روز جزا، برای شبی که بلایی اینچنینی بر سر عده ای بیگناه آوردی، چه  پاسخی داری؟:

همسر خادم مسجد که در شب حادثه، مأموران به خانه آنها نیز حمله کرده بودند، به بی‌بی‌سی فارسی گفت: "اصلا نمیدانم مشکلشان چه بود، نیمه شب به کارواش حمله کردند؛ کارگران جوان کارواش از ترس جانشان از روی دیوار کوتاه بین مسجد و کارواش به داخل حیاط مسجد آمدند که مأموران شهرداری نیز با چوب و چاقو و قمه به دنبال آنها وارد حیاط شدند."
او گفت: "خواب بودیم که با حمله آنها بچه هایم وحشت زده بیدارشدند. شوهرم میخواست مانع ورود آنها شود که با شمشیر(قمه) به پیشانی همسر من زدند. بچه شش ساله ام داد می‌زد بابام رو کشتند و بچه ۱۰ ساله ام کاملا شوکه شده بود، بچه یک ساله من هم از آن شب به بعد نمیتواند بخوابد و ترسیده و هر ۱۰ دقیقه از خواب میپرد و ناآرام است."

عاشق پست ریاست جمهوری
یک- سال 83 بود که در ایستگاه اتوبوسی در خیابان آفریقا دخترخانمی نزدیک آمد و درخواست مصاحبه کرد. مشخص بود که قالیباف یک سال پیش از انتخابات ریاست جمهوری در حال برنامه ریزی و سنجش افکار بود تا بتواند در انتخابات آینده پیروز براید:
س: اگر آقای قالیباف کاندیدای ریاست جمهوری بشود شما به او رأی میدهی؟
ج: نظامیان در انتخابات ریاست جمهوری رأی نخواهند آورد.
-         چرا؟
-         چون مردم از نظامیان دل خوشی ندارند و...
-         ولی او دیگر نظامی نیست.
-         همینکه بوده، کافی است؛ ضمن اینکه تغییر لباس و جایگاه، خمیرمایه کسی را تغییر نمیدهد.
-         ...
دو- در سال 84 او کاندیدای ریاست جمهوری شد، و از احمدی نژاد شکست خورد. زیرا در آن زمان احمدی نژاد با توجه به کارهایی که در شهرداری میکرد و جلسات هفتگی که برای رفع مشکلات مردم برنامه ریزی کرده بود، بی سروصدا خود را به عنوان حامی محرومین برای انتخابات سال 84 آماده میکرد؛ هرچند بعید نیست همان موقع هم به سود او در آراء دستکاری شده باشد.
پس از انتخابات، احمدی نژاد قالیباف را بر همان مسندی نشاند که خود نشسته بود: شهرداری تهران! قالیباف هم این منصب را به عنوان تخته پرشی دانست که میتواند همچون احمدی نژاد از این راه خود را در دل مردم تهران جا کند و پس از او صاحب پست ریاست جمهوری شود.
سه- قالیباف روزی به ناحیه بهرود(بالاتر از میدان سرو) رفته بود؛ برای گشایش مسجد و مرکز تجاری شهرداری که نزدیک شهروند بناشده بود. خانمی از اهالی محل به او گفت: "شما شهردار بمان برای ما خوبه... تو را به خدا به دنبال ریاست جمهوری دیگه نرو". و او در جواب گفت: نه ... ما قصد رئیس جمهورشدن نداریم و همین قدر که بتونیم خدمتی کنیم در همین شهر کافیه...(که بعد معلوم شد بر زبانش چیزی بوده و در دل و مغزش چیز دیگری میگذشته است.)
آن مسجد نوساز هم به "مسجد ضرار" میماند. زیرا از مدتها پیش شهرداری برای تصاحب زمین مرغوبی که از اوایل رونق یافتن آن ناحیه در آن مسجدی موقت بناکرده بودند(مانند بخشی از زمین مسجد قدس) دندان تیز کرده بود و با هیأت امنای مسجد اختلاف داشت. تصور شهرداری بر این بود که با ساختن این مسجد، اهالی محل به مسجد پیشین نخواهندرفت و کم کم موفق به تصاحب آن میشود، ولی تا سال نود که موفق نشده بود.

دیکتاتور بالقوه
چهار- قالیباف به پاس خدمتی که احمدی نژاد به او کرده بود، در انتخابات سال 88 شرکت نکرد ولی مدت ریاست جمهوری(از پیش تعیین شده) احمدی نژاد که تمام شد، دوباره سروکله قالیباف در انتخابات سال 92 پدیدار گشت. در یک مناظره که مشهور شد، روحانی پته قالیباف را رو کرد، و بخشی از چهره واقعی او را در وقایع فجیع کوی دانشگاه نمایان ساخت، که دستکم برای مردم موضوع تازه ای بود.
پنج- انتخاب دوباره قالیباف در شورای شهر تهران هم داستانی داشت ولی با واسطه گری، به هر روی بالا آمد و شهردار بماند.
شش- ماه گذشته که قضیه حمله به سفارت عربستان در اوج خبرها قرار گرفت و مشکلات سیاسی و دیپلماتیک برای کشور به بار آورد، برای سرپوش گذاری بر موضوع، سردسته چماقداران کرج را با اجازه خودش دراز کردند و گفتند او دستور حمله به سفارت را داده بوده است؛ که از قضا رفیق شفیق قالیباف از آب درامد، با عکس و تفصیلات، که در شبکه های اجتماعی نیز پخش شد و بخش دیگری از چهره قالیباف آشکار گردید، که با اوباش و چماق به دستان و نیروهای سرکوبگر همواره دمخور بوده است؛ چنانکه در کوی دانشگاه چنان کرد و در زمین مسجد قدس چنین!!
هفت- با سازماندهی حمله شبانه توسط عوام شهرداری و ایادی اجیرشده و با همکاری دوستان و همکاران سابق خود در نیروی انتظامی به کارواش استیجاری مسجد قدس تهران، آخرین نقاب از چهره این پاسداری که پشتر فاجعه کوی دانشگاه را شکل داده بود، برگرفته شد:

اگر او روزی رئیس جمهور شود، چنان دیکتاتوری از آب در آید که آن طرفش ناپیداستی!

Tuesday, February 9, 2016

دستگاه قدرتمند قاچاقچی که عملش مقبول، و نامش ممنوع است!!


حسن روحانی رئیس جمهوری ایران از وضعیت فساد در کشور و عملکرد دستگاه‌های نظارتی انتقاد کرد.
به گزارش ایرنا، آقای روحانی که روز سه‌شنبه در سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی سخن می‌گفت، فساد در کشور را مانع پیشرفت و رونق اقتصادی دانست و گفت: "تا فساد در کشور است پیشرفت دلخواه و واقعی ایجاد نمی‌شود."
او اضافه کرد: "وقتی می‌خواهید تولید کنید، یک دستگاه فاسدی هم که نمی‌خواهم نام ببرم که چگونه می‌تواند کالای قاچاق وارد کند، نمی‌گذارد کشور رشد کند. باید جلوی فساد گرفته شود و باید شرایط سیستم گمرکی ما بهتر شود."
آقای روحانی از دستگاه خاصی نام نبرد اما او پیش از این نیز با اشاره غیرمستقیم به دستگاه خاصی، عملکرد آن را موجب ایجاد فساد دانسته بود.
او در آذر ماه سال گذشته گفته بود: "اگر تفنگ، پول، قدرت، روزنامه، سایت و تبلیغات یک جا جمع شود حتما فساد درست می‌شود پس دنیا عقلش رسیده است که این قدرت‌ها را تفکیک کرده است." او اضافه کرده بود که اگر اینها یکجا جمع شود، "سلمان و ابوذر" هم فاسد می‌شوند.
همان موقع بسیاری از رسانه‌ها سخنان آقای روحانی را اشاره به سپاه پاسداران، نهاد نظامی که وبسایت، روزنامه، نهادهای مالی و شرکت‌های بزرگ را در اختیار دارد، دانستند.
این بار اما رئیس جمهوری ایران به قاچاق کالا توسط یک دستگاه خاص اشاره کرده است؛ امری که رئیس جمهوری پیشین ایران، محمود احمدی‌نژاد نیز به آن اشاره کرده بود. او در ارتباط با قاچاق کالا در میان سخنان خود به عنوان نمونه‌ای از گسترده بودن قاچاق کالا در ایران به ارقام کلان حاصل از قاچاق سیگار اشاره کرده و گفته بود: "مصرف سیگار در ایران معادل ۲ هزار میلیارد تومان است. این رقم همه قاچاقچیان درجه یک دنیا را به طمع می اندازد، چه رسد به برادران قاچاقچی خودمان."
آن زمان نیز برخی از رسانه ها و تحلیلگران، اشاره محمود احمدی نژاد را به سپاه پاسداران دانستند.
به نظر می‌رسد در پی لغو تحریم‌ها و افزایش فشار به دولت برای بهبود وضعیت اقتصادی، رئیس جمهوری ایران تلاش می‌کند تا موانع رونق اقتصادی را بیشتر نمایان کند.
حسن روحانی در ادامه سخنان روز سه‌شنبه خود در سازمان مدیریت و برنامه ریزی از عملکرد دستگاه‌های نظارتی ایران نیز انتقاد کرد و گفت: "الحمدالله هرچه بخواهید دستگاه نظارتی هست که نشستند و فقط ایراد می‌گیرند و هرکاری کنید می‌گویند این طرف آن کج بود و یا آن طرفش ایراد داشت. البته اصل دستگاه‌های نظارتی برای کشور لازم است اما به شرطی که در چارچوب قانون عمل کنند و بگذارند کشور پیشرفت کند و به پیشرفت کشور کمک کنند."
او با این حال هدف دولت را فاصله گرفتن اقتصاد از رانت و انحصار و واگذاری اقتصاد به بخش خصوصی عنوان کرد. 

برداشتهای اجتماعی و اقتصادی!!

برداشت اول:

class_differ_20ist (6)
 
 
برداشت دوم:

class_differ_20ist (3)
برداشت سوم:
قیمتهای قدیمی و جدید اتومبیل؛ تا به یاد آوریم روزگاری آن قیمتها برای ما بسیار تکاندهنده و ناباورانه بود، اما اکنون از آنها عبورکرده ایم و برای ما بسیار عادی شده است.
 
class_differ_20ist (2)
class_differ_20ist (8)
class_differ_20ist (1)
class_differ_20ist (1)
 
 
برداشت چهارم:
اختلاف طبقاتی در سبک زندگی اجتماعی برخی افراد
نوع اول از جهان بینی
 
class_differ_20ist (1)
نوع دوم از جهان بینی
 
class_differ_20ist (10)
 
برداشت پنجم:
روزی دلار با قیمت هزاروپانصد تومان بسیار عجیب بود!
عکس سه برگ اسکناس پانصد تومانی را کنار اسکناس یک دلاری گذاشته و می پرسیدند چرا!!؟
سیر افزایشی بهای یک دلار در دوسال اخیر (=کاهش ارزش پول ملی)
 
class_differ_20ist (9)
خط فقر در دو سال پیش: سال هزار و سیصد و نود و دو
Book2
 
برداشت ششم:
افسوس که در هر کوچه و محله ای این سطح زندگی وجود دارد. آیا این افراد پس از ورود به سنین جوانی و در واقع بزرگسالی، همشهریان سالمی برای مردم خواهند بود؟
 
class_differ_20ist (12)
class_differ_20ist (11)
 

Monday, February 8, 2016

روایت هاشمی رفسنجانی از سد نظارت استصوابی

روایت هاشمی رفسنجانی:

 نظارت استصوابی چگونه شروع شد؟

بی بی سی

اکبر هاشمی رفسنجانی، رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام که اخیرا گفته است "قدرتی ندارم فشار بیاورم در مورد تایید صلاحیت‌ها تجدیدنظر شود"، در خاطرات خود نوشته است که او ۲۳ سال پیش، مهم‌ترین شخص برای تأثیرگذاری بر آیت‌الله خامنه‌ای و شورای نگهبان در کاستن از شدت رد صلاحیت‌ها بود.
در کتاب خاطرات سال ۱۳۷۱ آقای هاشمی رفسنجانی که امسال با عنوان "رونق سازندگی" منتشر شد، تصویری از نقش او در موضوع نظارت استصوابی ارائه شده است.
خاطرات سال ۱۳۷۱ با روزهای اوج انتخابات همراه است. روزهایی که اوج اظهار نظر افراد و گروه‌ها درباره انتخابات است و تقریباً عید سال ۱۳۷۱ را کاملاً انتخاباتی کرده است. انتخابات مجلس چهارم روز جمعه ۲۱ فروردین ۱۳۷۱ برگزار شد. انتخاباتی که نخستین انتخابات مجلس بعد از درگذشت آیت‌الله خمینی و نخستین دوره اجرای نظارت استصوابی شورای نگهبان بود.
آقای هاشمی، رئیس‌جمهور وقت، به روال تمام جلدهای پیشین، توضیحی بر روزنوشت‌های هر سال و مهمترین رخدادهای داخلی و خارجی می‌نویسد. در مقدمه کتاب که تاریخ ۸ بهمن ۹۳ را در پایان دارد، او از شبی در سال ۷۱(نوزدهم ماه رمضان ۱۴۱۲) یاد می‌کند که عبدالله نوری(وزیر کشور وقت) به دیدارش می‌آید؛ ساعت‌های پایانی روز سوم نوروز. آقای نوری فهرستی از ردصلاحیت‌های افراد را پیش‌ روی او قرار می‌دهد و آقای هاشمی تعبیر "یک بی‌عدالتی در صحنه سیاسی کشور" را برای آن به کار می‌برد.
بر اساس این کتاب، آقای هاشمی به آقای نوری اعتراض می‌کند که وزارت کشور مسئول هیأت‌های اجرایی است؛ اما پاسخ عبدالله نوری بر نگرانی آقای هاشمی میافزاید: "قدرت و فشار شورای نگهبان، مانع مراعات عدالت و قانون در تشکیل هیأت‌های اجرایی شده و توازن قانونی به دست نیامده است". آقای هاشمی از رخ‌دادن چنین اتفاقاتی در گذشته هم خبر می‌دهد که به زعم او "امام [آیت‌الله خمینی] زهر آن را می‌گرفتند". اما در این دوره که نخستین انتخابات در زمان رهبری آیت‌الله خامنه‌ای است، به نوشته آقای هاشمی "مواردی حل شد و بیشتر موارد حل نشده ماند که به صورت استخوانی در زخم، هنوز هم ادامه دارد." حتی در چند نوبت آقای کروبی به عنوان دبیرکل مجمع روحانیون از او می‌خواهد که در پذیرفتن صلاحیت شمار بیشتری از جناح آنها کمک کند که آقای هاشمی می‌نویسد "من هم مطالب ایشان و سایر افراد را به رهبری منتقل کردم، اما ایشان آمادگی کمک بیشتر را نداشتند."
این نخستین دوره‌‌ای است که شورای نگهبان، بحث نظارت استصوابی را مطرح کرده و دخالت را تا تعیین هیات‌های اجرایی هم کشانده است. به گفته آقای هاشمی او با انتصاب عبدالله نوری(یکی از چهر‌ه‌های شاخص جریان چپ) به عنوان وزیر کشور می‌خواست بین دو مرکز موثر در مدیریت انتخابات موازنه ایجاد کند. اما او می‌نویسد: "کار که شروع شد، عملاً نظر شورای نگهبان در پذیرش و یا ردصلاحیت‌ها، دردسرهای زیادی برای من به بار آورد."
هاشمی در بخشی دیگر از مقدمه خود به اختلاف میان نیروهای جریان چپ با آیت‌الله خامنه‌ای می‌پردازد که در دوره آیت‌الله خمینی از نخست‌وزیر حمایت می‌کردند؛ و بعد از مرگ بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران "مشکلاتی بین بعضی از‌ آنها و رهبری و نیز دولت بروز کرد"؛ این مشکلات اگر چه در زمان آیت‌الله خمینی وجود داشت ولی به زعم آقای هاشمی "دیگر فضا عوض شده بود" و این بار آیت‌الله خامنه‌ای در جایگاه رهبری نشسته و عملاً ابتکار عمل را به دست گرفته بود.
نخستین جرقه‌های احساس خطر
تقریباً ۹ ماه قبل از برگزاری انتخابات مجلس چهارم، بحث نظارت استصوابی شورای نگهبان، با نامه آیت‌الله رضوانی(‌از فقهای این شورا و رئیس هیأت مرکزی نظارت بر انتخابات) به دبیر شورا(آیت‌الله محمدی گیلانی) مطرح و در جلسه یکم خرداد ۱۳۷۰ به این شرح مصوب شد: "نظارت‌ مذکور در اصل‌ ۹۹ قانون‌ اساسی‌ استصوابی‌ است‌ و شامل‌ تمام‌ مراحل‌ اجرایی‌ انتخابات‌ از جمله‌ تأیید و ردصلاحیت‌ کاندیداها می‌شود."
یازده روز بعد، نخستین بازتاب‌های مربوط به طرح را می‌توان در دیدار آقای هاشمی با آقای خامنه‌ای دید: "شب مهمان آیت‌الله خامنه‌ای بودم…. درباره انتخابات آینده مجلس و مسأله رادیکال‌ها مذاکره شد". به نظر می‌آید "مساله رادیکال‌ها" به نشست چند روز قبل مجمع روحانیون باز می‌گردد. نشستی که روز ۷ خرداد مجمع روحانیون مبارز برگزار کرد و به تفسیر شورای نگهبان واکنش نشان داد که آقای هاشمی در خاطرات هشتم خرداد به آن اشاره کرده است: "دکتر حسن حبیبی آمد و خبر داد که در جمع مجمع روحانیون مبارز اختلاف افتاده است.‌ آقای کروبی و جمعی به سوی اعتدال و آقای خویینی‌ها و جمعی دیگر به سوی افراط در مواضع میل‌ کرده‌اند."
اما صحبت رسمی درباره انتخابات و احتمال دخالت در آن عصر ۴ مرداد ماه ۱۳۷۰ اتفاق افتاد. در آن روز بر اساس این خاطرات، عبدالله نوری به عنوان وزیر کشور "درباره احتمال دخالت شورای نگهبان در امر انتخابات به عنوان نظارت، چاره‌جویی کرد؛ به صورتی که تغییر قانون اساسی است". آقای هاشمی پاسخ می‌دهد "مدارا می‌شود و مشکلات را باید رفع کرد"، گر چه در متن اشاره‌ای به این مشکلات نشده است.
دو روز بعد ششم مرداد و در یکشنبه شبی که آقای هاشمی مهمان آیت‌الله خامنه‌ای است، خبر می‌دهد که "ایشان نظر شورای نگهبان در تفسیر قانون اساسی(در مورد نظارت استصوابی) را تأیید کرده‌اند". آقای هاشمی اطلاعات بیشتری درباره این جلسه و دیدگاه خود نمی‌گوید؛ اما نگاهی به دست‌نوشته‌های روز ۶ بهمن همین سال نشان می‌دهد که او هم چندان ناراضی از این تفسیر نیست. در این روز او به دیدار هفتگی خود با آقای خامنه‌ای که از قرار شب‌های یکشنبه انجام می‌شود اشاره کرده و می‌نویسد "درباره … و انتخابات مجلس چهارم و شورای نگهبان و تفسیر اصل ۹۹ و …. مذاکره و تصمیم‌گیری شد. تفاهم و وحدت نظر داریم."
دیدار سران جریان چپ با هاشمی
از قرار، نتیجه دیدار ۶ مرداد به گوش نیروهای جریان چپ می‌رسد که جمعی از سران آنها تقاضای ملاقات با اکبر هاشمی رفسنجانی و گفت وگو با او را می‌کنند. روز ۱۴ مرداد، محمد خاتمی(وزیر ارشاد وقت) اسدالله بیات، مجید انصاری و عبدالواحد موسوی لاری به دیدار هاشمی می‌آیند و "از تعبیر شورای نگهبان و احتمال حذف نیروهای خط خودشان اظهار نگرانی" می‌کنند و از آقای هاشمی برای حل این مشکل استمداد می‌خواهند. پاسخ هاشمی تأییدی است بر نگرانی‌های‌ آنها: "گفتم با تفسیر کاری نمی‌شود کرد، حق شورای نگهبان است، گرچه ممکن است تفسیر درست نباشد. بیشتر باید تلاش کرد که خطی برخورد نکنند، البته امکان حذف بعضی‌ها هست."
اواخر شهریور ماه نیز آقای هاشمی به دیداری که حسن حبیبی با او داشت اشاره و از قول آقای حبیبی نقل می‌کند که "تندروها" به نظر آقای حبیبی مبنی بر اجرایی کردن نظر شورای نگهبان اعتراض داشته‌اند. "تندروها" لقبی است که آقای هاشمی در خاطرات سال ۱۳۷۰ به بخشی از نیروهای جریان چپ مذهبی می‌دهد.
در خاطرات آقای هاشمی تا بهمن ماه ۱۳۷۰ تقریبا اشاره‌‌های بسیار گذرا به بحث انتخابات مجلس می‌شود اما روز چهارم بهمن او از دیدار احمد خمینی با خود صحبت می‌کند که "از امکان رد صلاحیت بعضی از چهره‌های خط تندرو توسط شورای نگهبان در انتخابات اظهار نگرانی نمود و گفت بنا دارد با رهبری در این خصوص مذاکره کند."
شانزده روز بعد اعضای مرکزی هیأت نظارت شورای نگهبان همراه احمد جنتی به دیدار آقای هاشمی می‌آیند. برداشت اکبر هاشمی رفسنجانی از این دیدار این است که "می‌خواستند از همکاری دولت با شورای نگهبان، در خصوص اعمال نظارت استصوابی مطمئن شوند" اما او در خاطراتش به نظر خود و این‌که با اعضای شورا چه سخنی گفته‌است، اشاره‌ای نمی‌کند. همچنانکه از دیدار همان شب خود با آیت‌الله خامنه‌ای تنها به این نکته بسنده می‌کند: "درباره انتخابات و نظارت شورای نگهبان و… صحبت کردیم."
البته به جز در مواردی بسیار معدود آقای هاشمی از تمام دیدارهای خود با آیت‌الله خامنه‌ای تنها به صحبت درباره سرفصل‌ها اکتفا می‌کند و از بیان نظرات رهبر ایران درباره موضوعات خودداری می‌کند.
انصراف نهضت آزادی و بازرگان از انتخابات
مذاکره عبدالله نوری با آقای هاشمی درباره تقاضای به رسمیت شناخته شدن نهضت آزادی نیز از دیگر مواردی بود که در روز ۵ اسفند در دیدار این دو مطرح شد. آقای هاشمی مینویسد: "نامه امام با صراحت آن را ممنوع کرده است؛ و راهی برای تأییدشان نیست." در پانوشت همین روز آمده است که "روز ۱۷ اسفند همان سال، مهدی بازرگان، رهبر نهضت آزادی در مصاحبه با رادیو بی‌بی‌سی گفت که با توجه به شرایط موجود، از جمله عدم آزادی و امنیت لازم، در انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت نخواهد کرد." در این دیدار آقای نوری از احتمال برخورد خشن‌تر شورای نگهبان به دنبال اظهارات روز قبل رهبر ابزار نگرانی می‌کند. روز قبل و همزمان با سخنرانی رهبر ایران درباره انتخابات، احمد جنتی به فهرست ائمه جمعه موقت تهران اضافه می‌شود.
آقای جنتی روز ۲۴ اسفند در تماس تلفنی با آقای هاشمی "از عدم همکاری وزارت کشور و مسأله هیات اجرایی انتخابات تهران" می‌گوید و آقای هاشمی با آقای نوری صحبت و نوعی "تفاهم" را پیشنهاد می‌کند.
در آخرین روز رسمی سال(۲۸ اسفند) دو تن از چهره‌های مطرح مجمع روحانیون (مجید انصاری و عبدالله نوری) به دیدار هاشمی می‌آیند وابراز نگرانی می‌کنند از اختلافات میان دو تشکل روحانی که هاشمی وعده داد برای کم کردن اختلافات تلاش کند.
رد صلاحیت هادی غفاری و صادق خلخالی
سوم فروردین ماه ۱۳۷۱ است و خبر می‌رسد که صلاحیت تعدادی از کاندیداهای مجلس در هیأتهای اجرایی رد شده است. هیأتی که زیر نظر وزارت کشور است و قاعدتاً باید با توجه به گرایشهای وزیر، صلاحیت آنها تایید شود. در جمع ۲۳ نماینده مجلس سوم که رد شده اند چهره‌های مشهوری چون هادی خامنه‌ای، هادی غفاری، صادق خلخالی و … هستند.
یک روز بعد که فشارهای گروه‌ها و افراد رد صلاحیت شده فزونی می‌یابد، هاشمی استنباط خود از مسئولان وزارت کشور را این گونه می‌نویسد: "وزارت کشور تحت فشار است؛ از اینکه در جریان شکل‌گیری هیات‌های اجرایی به شورای نگهبان امتیاز داده، پشیمان است، گرچه شورای نگهبان آن را امتیاز نمی‌داند و حق خودش می‌داند."
روز بعد این فشار بیشتر می‌شود. ابتدا ۱۱ تن از نمایندگانی که در هیات اجرایی رد صلاحیت شد‌ه اند، از جمله هادی غفاری و صادق خلخالی به گفته آقای هاشمی "برای استمداد و رفع مشکل می‌آیند" که از آنها می‌خواهد شکایت بنویسند تا پیگیری کند. مدتی بعد مهدی کروبی و محمد موسوی خویینی‌ها(دو عضو شناخته شده مجمع روحانیون مبارز) می‌آیند و می‌گویند "جوی به وجود آمده که تحت تاثیر همین جو هیات‌های اجرایی اقدام به حذف کرده‌اند. نگران هستند که در مراحل بعدی، هیات‌های نظارت و خود مجلس افراد بیشتری را حذف کنند" و سپس رونوشت نامه‌ای راکه به رهبر نوشته‌اند به آقای هاشمی می‌دهند. در آن نامه آمده است که "اگر این وضع اصلاح نشود، مجمع روحانیون مبارز در انتخابات شرکت نخواهدکرد." توصیه آقای هاشمی این است: "به آنها گفتم از موضع دلسوزی حرف بزنند و تهدید به کناره‌گیری نکنند."
روز ششم فروردین آقای هاشمی می‌نویسد که ابتدا با وزیر کشور صحبت می‌کند و سپس با شورای نگهبان و در نهایت می‌نویسد: "اختیارات شورای نگهبان، در مواردی وزارت کشور را خلع سلاح می‌کند". شب نیز تلفنی با آیت‌الله خامنه‌ای درباره انتخابات صحبت می‌کند اما طبق معمول هیچ اطلاعات اضافه‌ای درباره این گفت‌وگو نیامده است.
تصمیم آیت‌الله خامنه‌ای درباره کناره‌گیری مجمع روحانیون مبارز
هفتم فروردین، آیت‌الله خامنه‌ای در سخنرانی نماز جمعه معیاری برای "نمایندگان صالح" مجلس تعیین ‌می‌کند که به زعم آقای هاشمی "به ضرر تندروها تمام می‌شود." سخنان آیت‌الله خامنه‌ای بی‌پاسخ نمی‌ماند؛ روز بعد مهدی کروبی در نشست شورای عالی امنیت ملی به آقای هاشمی می‌گوید "مجمع روحانیون مبارز مصمم شده که در انتخابات کاندیدا معرفی نکند؛ گفتم به صلاحش نیست." فشار جریان چپ سبب می‌شود تا آقای هاشمی بر خلاف روال هفتگی جلسه‌ای ویژه با آیت‌الله خامنه‌ای بگذارد: "درباره احتمال کناره‌گیری مجمع روحانیون مبارز از انتخابات مجلس صحبت و تصمیم‌گیری شد که باید مانع گسترش اختلافات شویم."
دوشنبه ۱۰ فروردین فشارهای نمایندگان رد صلاحیت شده و شدت آن به اندازه‌ای است که آقای هاشمی با بیان این نکته که "رد صلاحیت‌ها به افراط کشیده‌ شده است" تلفنی با محمدی گیلانی، دبیر شورای نگهبان صحبت می‌کند و از او می‌خواهد دفاع برخی از افراد را بشنود. تماس کروبی و تقاضای او برای دخالت هاشمی و رهبری از دیگر مواردی است که در این روز اتفاق می‌افتد.
صبح روز بعد علی یونسی از ستاد مرکزی نظارت شورای نگهبان به دیدن آقای هاشمی می‌رود تا "درباره مردودی‌ها و نحوه رسیدگی به شکایات توضیح دهد." از جمله پرونده‌هایی که آقای هاشمی از آن یاد می‌کند، پرونده علی عبدالعلی‌زاده، نماینده ارومیه‌ است که آقای هاشمی بعد از شنیدن توضیحات می‌گوید "[شورای نگهبان] مواظب بذر اختلاف در جامعه، انقلاب و تاریخ باشند."
فهرست ۲۹ نفره‌ای که به رهبری داده می‌شود
پیش از ظهر ۱۱ فروردین، عبدالله نوری به دیدار آقای هاشمی می‌آید و به او می‌گوید که با سران مجمع روحانیون مبارز صحبت کنند و تعدادی از افراد "معتدل‌تر" را پیشنهاد دهند و از رهبر بخواهند آنها را "ابقا" کند. بر اساس خاطرات آقای هاشمی، عصر "فهرست ۲۹ نفره‌ای" فرستاده می‌شود و آقای هاشمی آن را تلفنی برای رهبر می‌خواند.
هنگام افطار‌ آقای هاشمی میزبان شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز است. بر اساس خاطرات او، در افطار اعضای شورای مرکزی گزارش تبلیغات خود را می‌دهند و از روند حذف رقبای خود "ابراز رضایت" می‌کنند.
سحرگاه ۱۲ فروردین، عبدالله نوری، فهرست ابلاغ شده شورای نگهبان از ردصلاحیت‌ها را به آقای هاشمی می‌رساند که در آن "تقاضای وساطت نزد رهبری" مطرح شده است. صبح روز بعد این فهرست (۲۲ نفر نمایندگان فعلی و ۱۱ نفر از نامزدهای جدید) به دفتر رهبری فرستاده می‌شود. ظهر تماسی تلفنی بین آقای هاشمی و آیت‌الله خامنه‌ای بر قرار می‌شود. روایت آقای هاشمی چنین است: "ایشان حاضر نیستند در مورد لیست یک‌جا اقدام کنند، اما آمادگی قبول تعدادی از آنها را دارند." عصر محمدی گلپایگانی، رییس دفتر رهبر اطلاع می‌دهد که پس از بررسی، پرونده ۹ نفر پذیرفته می‌شود. دو نفر از لیست ۲۲ نفری نمایندگان و هفت نفر از نامزد‌های جدید. در کتاب خاطرات آقای هاشمی نوشته شده که او به رییس دفتر رهبر گفته "این کافی نیست."
درخواست آیت‌الله خامنه‌ای از کروبی
سحر روز ۱۳ فروردین، یاسر هاشمی خبر می‌دهد که مجمع روحانیون جلسه داشته و تصمیم گرفته‌اند در انتخابات شرکت کنند. ‌آقای هاشمی می‌نویسد "تلفنی با رهبر صحبت کردم؛ ایشان خبر دادند که عصر دیروز آقای کروبی را احضار کرده‌اند و خواسته‌اند که در انتخابات شرکت کنند."
اما از قرار، ماجرا به اینجا ختم نمی‌شود، چرا که همان روز آقای کروبی دوباره با آقای هاشمی صحبت کرده و مشکلاتی را که باعث تفرقه و درگیری بین ردصلاحیت‌شده‌ها و تایید صلاحیت شده‌ها شده، یادآوری و درخواست کمک می‌کند. آقای هاشمی می‌گوید: "موارد را به رهبری منتقل کردم. برای فردا به ایشان و آقای خویینی‌ها وقت‌ دادند."
تذکر آقای هاشمی به آقای جنتی
عصر همان روز احمد خمینی، فرزند آیت‌الله خمینی هم نزد آقای هاشمی می‌آید و از وضعیت "گله‌مند" می‌شود. در همین روز آقای هاشمی از سخنان آقای جنتی درباره رد صلاحیت شدگان گلایه می‌کند. به نوشته آقای هاشمی، آقای جنتی در مصاحبه‌ای‌ "ادعای مبهمی" درباره پرونده‌های "سنگین" مالی و اخلاقی کرد که این مساله بیشتر نامزدها را عصبانی کرد. او می‌نویسد: "تا شب تلفن‌های زیادی از ردی‌ها داشتم. برای من خیلی سخت و تلخ است. این‌گونه مقامات نباید این چنین حرف بزنند."
صبح روز بعد آقای هاشمی با آقای جنتی که قرار است نخستین خطبه نماز جمعه تهران را بخواند، تماس می‌گیرد و به گفته او "تذکراتی می‌دهد که نمک بر زخم آزرده‌خاطرها نپاشد."
سه‌شنبه بعد، ۱۸ فروردین، آقای جنتی به دیدار هاشمی می‌آید و از او می‌خواهد که راه علاجی برای فشار ردصلاحیت‌شده‌ها و دامن زدن روزنامه سلام به این مساله پیدا کند. از قرار، برخی از رد صلاحیت شده‌ها خواهان انتشار موارد اتهامی شورای نگهبان هستند که آقای هاشمی می‌نویسد "اگر مواردی قابل اعلان است با کسب موافقت طرف اعلان کنند." روز بعد اما آقای هاشمی با رهبر درباره همین مساله مشورت می‌کند. او می‌نویسد: "قرار شد صبر کنیم." به نظر می رسد پیشنهاد آقای هاشمی به آقای جنتی از طریق شورای نگهبان مطرح و آیت‌الله خامنه‌ای به آقای هاشمی توصیه‌ کرده است فعلا صبر کند.
یک روز قبل از انتخابات آقای هاشمی در مصاحبه‌ای با صدا و سیما می‌گوید: "خوشبختانه صلاحیت‌ها به اندازه نیاز تایید شده و متاسفانه به بعضی جفاشده."
شب شنبه بعد از انتخابات، اکبر هاشمی رفسنجانی با احمد خمینی مهمان آیت‌الله خامنه‌ای هستند. درباره آن دیدار آقای هاشمی می‌نویسد: "بیشتر صحبت درباره انتخابات بود. گفته شد به نحوی باید به مجمع روحانیون مبارز که شکست خورده‌اند ، تذکر داده شود که از آینده مایوس نباشند." یکشنبه شب هم آقای هاشمی دوباره مهمان رهبر است. او می‌نویسد: "آیت‌الله خامنه‌ای نتیجه انتخابات را تفضل الهی و خارج از برنامه‌ریزی‌مان می‌دانند."

شکست دیوار حصر با کیست؟

چه کسی حصر رهبران جنبش سبز را خواهد شکست؟

بی بی سی


نباید لحظه‌ای شک کنیم که سال ۸۸، تمام آن سال غریب،‌ چون صاعقه‌ای سهمناک زندگی همه‌ی ما را به دو نیم تقسیم کرده‌ است، منظور از همه‌ ما، تنها طرفداران جنبش سبز نیست،‌ همه در معنای وسیع کلمه، هرکس که در سال‌های قبل و بعد از این سال در ایران بوده و یا با آن فضا در ارتباط بوده و آن را زندگی کرده است.
نهاد قدرت در این سال با جدی‌ترین تهدید خود مواجه شد. جمهوری اسلامی از لحظه‌ی استقرار و حتی در روزهای پرتنش پروسه‌ی تثبیت خود تا نیمه‌ی سال ۶۰، هرگز با خطری تا این سطح جدی و فراگیر مواجه نشده بود. حتی بحرانی چون جنگ ۸ ساله نیز به دلایلی روشن نتوانسته بود تا این حد موقعیت داخلی نظام سیاسی را متزلزل کند.
تفاوت عمده‌ این تهدید با تهدید‌های پرشمار پیش از خود در این بود که بر خلاف خطرات پیشین، این بار تهدید نه بیرونی که خطری از درون بود که از قضا مشروعیتش را از اصلی‌ترین منابع مشروعیت بخش خود نظام وام گرفته و به همان ارزش‌ها ارجاع می‌داد.
ارزش‌هایی چون حق مردم برای حکومت،‌ اجرای قانون اساسی و نه خواست تغییر نظام،‌ عدالت،‌ مبارزه با فساد و شفافیت بیشتر عمدتاً ارزشهایی بودند که تا آن روز از تریبونهای رسمی نظام به آن نسبت داده می‌شد اما حالا جریانی از درون نظام و در برابر هسته سخت قدرت آن قد علم کرده بود که خود را حامل راستین این ارزشها می‌دانست.
از سوی دیگر برآمدن و بالیدن این جنبش تا اندازه زیادی به فشار خردکننده‌ اقتصادی و اجتماعی حکومت بر طبقه متوسط مدرن شهری در دوران ۴ ساله پیش از آن بازمی‌گشت. روح اصلاحات که هنوز به تمامی محو نشده بود حالا در کالبد سیاست خیابانی به فضای سیاسی کشور بازگشته بود تا یک‌بار دیگر طبقه‌ متوسط،‌ این خاستگاه اولیه‌ خود را با سیاست آشتی داده و برای پیگیری خواست‌های سیاسی خود به حرکت وادارد.
آگاهی حاکمان به فقدان مشروعیت
پراگماتیسم و هدفمندی جنبش در مراحل اولیه، خصلت ابرگونه‌ای به جنبش داده بود که رنگین‌کمانی از نیروهای اصلاح‌طلب تا تحول‌خواه را در کنار هم و در برابر بلوک اقتدارطلب و نظامی قدرت قرار داده بود. به عبارتی بلوک حاکم طبقه‌ حاکم و حامیان ارگانیک آن در یک سو و همه‌ نیروهای دیگر در سوی دیگر صف‌آرایی کرده بودند. همین اتحاد بی‌سابقه بود که این جنبش را به جنبشی اکثریتی در برابر اقلیت مدافعان بلوک حاکم بدل کرده و تهدیدی بی سابقه برای حاکمیت پدید آورد.
۸۸ به این معنا، نه تنها جهان‌بینی و زیست تک تک افراد درگیر را تغییر داد، که جمهوری اسلامی را نیز وارد دورانی جدید کرد.
نهادهای قدرت که با تن آسایی حاصل از توهم اقتدار خلل‌ناپذیر نهادهای امنیتی و نظامی و سرمست از درهم کوبیدن هرشکلی از تشکل و نهاد و شبکه روابط اجتماعی در میان طبقه متوسط در خلال سالهای ۸۲ تا ۸۸،‌ هرگز پیش‌بینی چنین حجم و شدتی از اعتراضات را نمی‌کردند، ‌پس از جان به در بردن از مهلکه هر ریسمان سیاه و سفیدی را ماری زهرآگین تصور می‌کنند.
جهان پس از ۸۸ برای نهادهای قدرت، جهانی متزلل است. فاتحان، خود بهتر از هرکس آگاهند که پیروزی پایروس (پیروزی پرزیان) آنها مشروعیت حاکمیت را در میان بخش بزرگتری از مردم زیر سوال برده است.
سرکوب به ظاهر ظفرمند جنبش اعتراضی که به دلیل فرسایشی شدن و عدم دستیابی به حداقل نتیجه سیاسی مورد انتظار به ناچار محکوم به شکست بود در نگاهی کلی تنها تهدید را به تعویق انداخته است. هرچند شرایط جهانی و تحولات ناامید کننده‌ منطقه را نیز نباید در ضعیف شدن موضع نیروهای رادیکال‌تر از نظر دور داشت.
شکست روحانی و ظرفیت بالقوه رهبران جنبش سبز
مهمترین دستاور حاکمان از این سرکوب اما ایجاد انشقاق میان نیروهای سیاسی و اجتماعی بود که به صورت مقطعی زیر چتر جنبش سبز و در کنار هم قرار گرفته بودند. اتحادی که چون سایر نمونه‌های تاریخی مشابه خود خصلتی موقتی و ناپایدار داشت. کافی است به انقلاب ۵۷ بنگریم تا روشن‌ترین نمونه‌های اتحادهایی از این دست را بیابیم.
درغلتیدن بخشی از ناراضیان اجتماعی به نوستالژی دوران نظام سلطنتی در نتیجه‌ی توهمات القا شده از سوی فعالیت‌های رسانه‌ای حرفه‌ای و هدفمند طرفداران نظام سلطنتی،‌ جدایی سیاسی نیروهای رادیکال‌تر از نیروهای سیاسی اصلاح‌طلب، اصرار اصلاح‌طلبان میانه‌رو به تکرار راه‌های پیموده و ناامیدی بدنه‌ اجتماعی از آن‌ها، انشقاق میان نیروهای موجود جبهه به اصطلاح اصلاح‌طلبی و انزوا و انفعال مجدد نیروهای غیرمتشکل مردمی و غیر سیاسی شدن شبکه‌های اجتماعی نتیجه‌های فوری سیاست سرکوب و ارعاب و منزوی کردن فعالان توسط نهادهای قدرت بود.
این نهادها اما بهتر از فعالان سرخورده و غیرسیاسی شده می‌دانند که فراهم آمدن بستر و زمان مناسب،‌ چه بسا بحرانی جدید به همراه داشته باشد. در نتیجه رفتار و تصمیمات سیاسی آنها تا اندازه‌ زیادی متاثر از استراتژی دور داشتن عوامل خطرزا و سد کردن امکان به هم پیوستن مجدد شرایط و عواملی است که تجربه ۸۸ را رقم زدند. عمق این نگرانی را می‌توان از اظهارات هرروزه‌ مسئولان،‌ فرماندهان نظامی، ‌نمایندگان مجالس مختلف و دیگران در باب "فتنه" و خط قرمز بودن آن دریافت.
از همین رو است که حصر سران جنبشی که توان سیاسی خود را به تمامی از دست داده است نه نشانی از خطر سیاسی فوری آن‌ها، که نشان از مازادی سیاسی و از امیدی است که می‌تواند در بستر مناسب تاریخی و اجتماعی تهدیدی دوباره برای نهادهای متصلب قدرت حاکم باشد.
از سوی دیگر رد صلاحیت‌های انتخابات مجلس و خبرگان رهبری نشان داد که هسته سخت قدرت بر خلاف انتظارهای خوشبینانه‌ پسابرجامی،‌ برنامه‌ای برای خروج از وضعیت فوق‌العاده‌ امنیتی "پسا فتنه" ندارد و خبری از "نرمش قهرمانانه" در داخل نیست.
سیاست آنها را میتوان در گشایش محدود سیاسی و اقتصادی در روابط بین‌الملل و ادامه انسداد سیاسی و کنترل فضای سیاسی داخل کشور خلاصه کرد. توالی این استراتژی اما کمابیش قابل حدس است.
نظام سیاسی علاقه‌ و یا اعتمادی به روش مسالمت‌آمیز گذار به نظامی عرفی از خود نشان نمی‌دهد. به احتمال زیاد عدم کشش ساختارهای موجود و آگاهی حاکمیت از این موضوع موجب اتخاذ این سیاست شده و تضمین ادامه‌ حیات خویش را در ادامه‌ی فضای بسته و امنیتی در داخل کشور می‌بیند. در پیش گرفتن این راه نیز گمانه‌زنی‌ها در باب کارکرد دولت حسن روحانی برای بازسازی مشروعیت از دست رفته‌ نظام در میان طبقه‌ متوسط را با تردیدهای جدی مواجه کرده است.
همین عدم بازسازی مشروعیت حکومت، اصلی‌ترین عامل در جبهه قدرت برای تصمیم‌گیری در مورد ادامه‌ حصر رهبران جنبش سبز و یا پایان دادن به آن است.
شکست دولت حسن روحانی در عادی سازی رابطه‌ اکثریت مردم با حکومت می‌تواند فضایی به شدت بحرانی بر بستر عدم مشروعیت و ناتوانی و ناکارایی نهادهای سیاسی مشروعیت‌ساز حاکمیت در ایجاد هژمونی بر جامعه و یا دست‌کم امیدوار نگاه داشتن ناراضیان به تغییرات مسالمت‌آمیز و از بالا پدید‌آورد. در چنین فضایی است که بیرون‌آمدن رهبرانی پالوده از میان آتش حصر، تهدیدی بالقوه برای موجودیت ساختمان قدرت حاکم به شمار خواهد آمد.
مادامی که وجود و حضور رهبران محصور جنبش سبز، واجد معنایی سیاسی باشد،‌ با فرض عدم تغییر سایر شرایط، نمی‌توان به اقدامی از سوی جبهه قدرت و نتیجه بخشی چانه‌زنی منفعلانه‌ افرادی در دولت روحانی در زمینه رفع حصر اندیشید.
در دیگر سو نیز به نظر نمی‌رسد که بخش ناراضی و سرکوب شده‌ جامعه و شبکه‌های متلاشی شده‌ روابط اجتماعی آن‌ها، آن هم در نبود نماینده‌ سیاسی واقعی خود در فضای رسمی و حتی غیررسمی ایران،‌ امکان عمل جدی و فراتر از واکنش‌های محدود در شبکه‌های مجازی برای هرگونه اقدامی را دارا باشد.
در بستر چنین واقعیتی است که به نظر می‌رسد پیام زهرا رهنورد از حصر را باید به جای فرصتی برای ناله و ارجاع به مفاهیم مبهم و به شدت غیرسیاسی و فردگرایانه‌ای چون "بی‌وفایی" و "شرمساری"،‌ به موقعیتی برای بازبینی تجربه‌ی ۸۸ و بازشناسی موقعیت فعلی نیروها و ساخت امروزین جامعه بدل کرد.

توصیه های یک تازه مسلمان فرانسوی در مورد حجاب

دختر تازه مسلمان اروپایی