فهم قرآن
احمد شمّاعزاده
حکایت ترجمه های مختلف از قرآن کریم(که چند سالی است مد هم شده است) و
اظهار نظرهای گوناگون در این زمینه بویژه با انتشار مقاله هایی پیرامون نوع فارسی
آن- به این میماند که بخواهند ابروی کسی را درست کنند، ولی چشمش را هم کور میکنند.
با مثالی دیگر، ترجمه، کوری است که میخواهند ابرویش را وسمه کشند!... نمیشود!
عزیران! نمیشود! عرض خود میبرید و زحمت دیگران میدارید. موارد قابل نقد بسیار
زیادند ولی در اینجا تنها به یک نمونه اکتفا میشود تا خود حدیث مفصل بخوانید از
این مجمل:
نویسنده و قرآن پژوهی که پیرامون حذف نحوی مقاله مفصلی نگاشته، مینویسد:
حذف صنعتی بدیع و آرایه ای ادبی است که با هدف اقتصاد کلامی و به عنوان
برانگیزنده تفکر از آن استفاده میشود. این صنعت کلامی در زبانهای متفاوت تحت شرایط
ویژه ای مورد استفاده قرارمیگیرد. به عنوان مثال در زبان عربی هنگام قرائت آیه
13 سوره مبارکه انعام که میفرماید: "وله ما سکن فی الیل والنهار و
هوالسمیع العلیم" به ناگاه متوجه حذف واژه "ماتحرک" میشویم(ماسکن و
ما تحرک)."ما سکن فی الیل و ما تحرک فی النهار".(ترجمان وحی
شماره 22 ص: 9)
مهمترین ایرادهای وارده بر این پاراگراف از مقاله ایشان:
-
تعریفی که در باره
حذف نحوی آمد، در مورد کلام حقتعالی یعنی قرآن کریم صادق نیست. یک مثال ساده با آیه
ده از سوره شوری: ومااختلفتم فیه من شیء فحکمه الی الله ذلکم الله ربی علیه
توکلت و الیه انیب. در این آیه ذهن خواننده قرآن متوجه این نکته میشود که یک قل
پیش از ذلکم حذف شده. هرکس میتواند قضاوت کند که این حذف چه ربطی به تعریف
حذف نحوی نویسنده پیدا میکند؟ مثلا چگونه حذف قل موجب انگیزش اندیشه در خواننده
این آیه میشود؟
-
نویسنده به
گونه ای تعریف خود را به پایان رسانده، که گویی در زبان عربی این گونه حذف
بسیار رایج است و از جمله قرآن کریم، به پیروی از عرب زبانان این رویه را در آیه
13 سوره انعام خود به کار برده است!! والله که این گونه رفتار با قرآن کریم توهین
به کلام حق است زیرا به قرآن عظیم به مانند یک کتاب ادبی پیرو و نه پیشرو(آوانگارد)
نگریسته شده است. بویژه آنکه کلام خداوند در هیچ قالبی و هیچ تعریفی نمیگنجد.
-
نویسنده پس از نقل آیه مینویسد: به ناگاه
متوجه حذف واژه "ما تحرک" میشویم. چه کسی جز این نویسنده گفته
که ذهن به ناگاه متوجه حذفی شده است؟! آنهم نه یک واژه که یک عبارت!!
بدین ترتیب میتوان نتیجه گرفت که قرآن بدون حساب و کتاب نگاشته شده و از این پس
باید منتظر کسانی باشیم تا آیه های آن را تکمیل و سپس قابل فهم کنند!!
نگارنده که چند سال پیش این آیه نظرش
را جلب کرد همراه چند آیه دیگر که درکشان سخت بود در مقاله اشاره های قرآنی و
پرسشهای انسانی از فیزیکدانان استمداد کرد که آیا میدانند چه چیزهایی در این
کیهان وجود دارد که در شب و روز ساکنند؟ و به تازگی به این نتیجه نیز رسیده است
که حتا ممکن است منظور این نباشد که در کیهان چیزها و جاهایی وجوددارد که زمان بر
آنها میگذرد ولی ساکنند، بلکه ممکن است بدین دلیل ساکنند که زمان بر آنها نمی گذرد.
یعنی بجز عرش که زمان بر آن نمیگذرد(مقاله شکل کیهان در قرآن) جاهایی دیگر و چیزهایی وجود دارد که بی زمان
اند.
-
در هرصورت از
این آیه این موضوع استنباط میشود که خداوند میخواهد مطلبی را به ما گوشزد کند و بگوید
بروید در این زمینه تحقیق کنید. متاسفانه نویسنده، پیش پا افتاده ترین معانی را
برای این کلام حق قائل شده اند. بویژه آنکه اصولاً چنین ترجمه ای کاملا نادرست و توهین
به کلام حق است. چه کسی گفته است که همه آفریده های خداوند در شب ساکن و در روز
متحرک اند؟ آیا جز یک بچه چند ساله کسی چنین تفکری دارد؟ بویژه در این عصر که
بسیاری انسانها میدانند که بسیاری چیزها از جمله اجزاء درون اتمها شب و روز در
حرکتند. کهکشانها و آنچه در آنهاست همواره در حرکتند و همه میدانند که قلب اگر
بایستد انسان میمیرد. طبق این ترجمه آنها مال خداوند نیستند؟!
قرآن کریم یک منظومه(سیستم) کامل است و تمام ویژگیهای یک سیستم را داراست و
در عین سادگی، همچون دیگر سیستمها پیچیدگیهای بسیاری دارد که
ناشی از ویژگیهای منحضر به فرد آن است. بر یک سیستم قوانینی حاکم است. اجزاء آن
با یکدیگر پیوسته و به یکدیگر بافته شده اند. کسی نمیتواند چیزی بر یک
سیستم بیفزاید یا از آن کم کند یا حتا بگوید چرا سیستمی چنین شکل گرفته است.
چرا خداوند اینگونه گفته یا چرا فلان آیه آنچنان نگاشته شده است مگر با شواهد و
دلایل کافی بتواند ادعای خود را به اثبات برساند.
برای مثال در سوره اعراف آیه 69 به دستور خداوند واژه بسطه به صورت بصطه
آمده. پژوهشگران اعجاز عددی قرآن کریم گفته اند که دستور بدین دلیل آمده که
شمار ص های این سوره به عددی برسد تا مضرب نوزده درست درآید که
خداوند این حرف را پس از الم در آغاز سوره به عنوان حروف مقطعه و پرمصرفترین
حروف این سوره با مضرب نوزده آورده است. این میشود یک استدلال قابل قبول، هرچند
ممکن است دلیل یا دلایل دیگری هم وجود داشته باشد که با تدبر بیشتر در آیات قرآن
بازشناخته شوند.
از همین استدلال نیز میتوان نتیجه گرفت که تمام واژه ها، حروف و علامتهای
قرآن کریم روی حساب و کتاب است تا یک سیستم به حساب آید؛ که این خواست خداوند بوده
و ما نباید خواست خود را جانشین خواست خداوند کنیم. به همین دلیل خداوند برای
استدلال اعجاز قرآن به کفار میگوید نمیتوانید حتا یک آیه هم مانند آیات قرآن
بیاورید.
همان گونه که نمیتوانیم چیزی بر یک سیستم بیفزاییم یا کم کنیم و اگر چنین
کنیم کل سیستم دگرگونه و واژگونه میشود با قرآن نیز نمیتوانیم چنین برخوردی داشته
باشیم.
کهکشانها یک سیستم کیهانی را تشکیل میدهند (مقاله شکل کیهان در قرآن) منظومه
شمسی همان گونه که از نامش پیداست یک سیستم است. یک وبسایت یک سیستم است. یک
خانواده یک سیستم اجتماعی را شکل میدهد. آیا ممکن است تغییری در منظومه شمسی ایجاد
شود؟ مثلا ماه زمین به جایی دیگر رود؟ آیا جز کسی که وبسایتی را ایجاد کرده کسی
دیگری میتواند بر آن چیزی بیافزاید و یا چیزی از آن بکاهد؟ آیا یک غریبه میتواند
وارد سیستم خانوادگی یک خانواده شود؟
آری قرآن کریم دایره المعارف کل هستی است. بنابراین ترجمه یا تفسیر
کل آن غیرممکن است و ترجمه برخی آیات آن در صورتی که با پژوهش صورت گیرد تنها
میتواند آگاهیهایی به ما بدهد. کدام دانشمندی وجود داشته یا دارد که بر تمام
دانشها و آگاهیها احاطه علمی داشته باشد تا توانسته باشد یا بتواند کل قرآن را
ترجمه یا تفسیر کند؟
اصولا ترجمه و تفسیر گتره ای یعنی از سوره حمد تا سوره ناس تنها یک سراب
است. چگونه است وقتی میخواهیم دایره المعارفی را در زمینه
ای تدوین کنیم هر واژه آن را به یک
یا چند خبره و اهل فن میدهیم تا یک یا چند مقاله برای آن واژه بنویسند، ولی هنگامی
که به دایره المعارف کل هستی یعنی قرآن کریم میرسیم این رسم را به کنار میگذاریم و
از شرح واژه های کلیدی(و نه آیه های محوری) در یک
آیه سپس در ارتباط با کل قرآن خودداری میکنیم و اجازه میدهیم هرکس که دستی بر قلم
دارد به ترجمه کل قرآن بپردازد؟
برخی میپرسند پس آنان که عربی نمیدانند چه کنند؟ نگارنده پاسخ این پرسش را
در مقاله افلا یتدبرون القران(آفتها کارامدی قرآن) داده است. ولی به گونه
ای خلاصه باید گفت:
هر آن کس که مسلمان باشد یا نباشد، عرب باشد یا غیر عرب، اصول زبان عربی را
بداند یا نداند، برای فهم قرآن، طبق دستور قرآن، (افلا یتدبرون القرآن؟- نساء:82- محمد:24) باید قرآن را تدبر کند تا
بتواند به اندازه دانش، درک، و جهان بینی خویش، از قرآن مجید بهره ای برگیرد و
همواره این موضوع را نیز در نظر داشته باشد که تنها بهره گرفته و به کلیت آنچه که
منظور نظر خداوند بوده دست نیافته است.
بدین ترتیب
میتوان نتیجه گرفت که: تنها آنگاه ترجمه یا تفسیر برخی آیات میتواند مفید واقع
شود که کسی را در تدبر قرآن یاری رساند.
چرا در مورد
ترجمه و فهم قرآن کریم به چنین عقیده ای رسیده ام؟ با مثالی ساده ولی تفکر برانگیر
پاسخ میدهم:
والنجم اذا
هوی(نجم:1)
تاکنون هیچ ترجمه یا تفسیری را ندیده ام که بگوید چرا خداوند واژه هوی را
به کاربرده و از به کارگیری واژگان دیگری خودداری کرده است که معناهایی را میدهند
که مترجمین و مفسرین به کارمیگیرند. بویژه آنکه این آیه یکی از آیه های مهم قرآن است
و خداوند برای آن ارزش ویژه ای قائل است به دلایل زیر:
-
خداوند در اول سوره قرارش داده است.
-
نام سوره را از این آیه گرفته است.
-
به هوی شدن یک ستاره سوگند یاد کرده است.
پس معلوم میشود
که موضوع آیه برای خداوند بسیار مهم است و اگر ما مدعّی هستیم که قرآن و خدا را
دوست داریم باید به معنای اصلی واژه هوی پی ببریم؛ و شانه خالی کردن از زیر
بار فهم آن، جفاکردن به قرآن است.
نگارنده در حد
توان خود و با زحمتها و پژوهشهای فراوان در زمینه های کیهان شناسی و انسان شناسی و
به مصداق الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و در نتیجه برخورداری از
هدایتهای الهی که اگر نبود دستیابی به این حقایق امکان نداشت، برخی از آیات قرآن
کریم در این زمینه ها را قابل فهم کرده است که هر نوجوان یا جوانی به دانستن این
رمزورازها علاقمند است. مثلا در فهم واژه هوی که
مربوط به شکل گیری یک سیاهچاله است، مقاله بلندی با عنوان ابواب
السماء(سیاهچالگان) نگاشته است که هم مستدل و هم خرسندکننده هر خواننده ای
است. (همه مقاله های یادشده در محیط مجازی اینترنت موجودند) احمد شماع زاده - 28 دیماه 1390