ای داد ازین بیداد
فریاد ازین بیداد
کو رستمی تا سربرد زین دیو استبداد؟
کو حیدری که نو کند آیین عدل و داد؟
سعید رضوی فقیه
کسی که داغ ندیده نمی تواند عواطف دل داغدار را بفهمد. کسی که در باغچه
دلش مهر سرو روان نپرورانده نمی تواند بهت و حیرت و اندوه ناشی از برافتادن
آنها را به تبر جور و جفا اندازه بگیرد.
شهرام احمدی را همراه با
شماری بسیار از همبندیانش به مسلخ بردند و در پیشگاه خشم افسارگسیخته
دژخیمان قربانی کردند اما من هنوز از خود می پرسم چرا؟ و مگر اینهمه خون به
ناحق ریخته بسنده نبود تا آتش این خشم بی مهار فروکش کند و لهیبش به سردی
گراید. خانواده شهرام احمدی همین چند سال پیش سهمیه خویش را برای سیر کردن
مارهای سیری ناپذیر پرداخته بود. حالا در این وانفسا اعدام شهرام چرا؟ این
جوانان چه کرده بودند که سر به دار سپردند؟ چون سنی مذهب بودند؟ سلفی
بودند؟ مگر ما حق داریم کسی را به جرم سلفی بودن یا مسیحی و بهایی و
مارکسیست بودن اعدام کنیم؟ مگر سعودی ها حق داشتند شیخ نمر را عدام کنند و
مگر داعشیها حق داشتند شیعیان غالی و یزیدیان را اعدام کنند؟ مگر کلیسای
کاتولیک حق داشت یهودیان و بی دینان و پروتستانها را اعدام کند؟ این چه
منطق زشت و نامعقول و بی منطقیست؟ این هرچه هست دین و آیین ما نیست. اسلام
نیست. حکم قطعی و همیشگی اسلام همانست که در مکه گفت: لکم دینکم و لی دین.
آیین شما از آن خودتان و آیین من نیز از آن خودم. این مطلق در بند هیچ قیدی
نمی آید و عمومش به هیچ ترفندی تخصیص نمی خورد. آزادی عقیده خداداد است و
سنجش درستی و نادرستی باور نیز به احدالناسی جز خدا مربوط نیست حتی به
پیامبر که او نیز یادآوری بیش نیست و بر هیچکس سلطه و سیطره ای ندارد و
وظیفه اش جز رساندن پیام نیست.
این بدعتها ناشی از امیال منفعت جویانه
احبار و رهبان است که دین را سپر دنیای خود کرده اند و گرنه چه کسی باور می
کند قاتلان این همه جوان درد دین داشته باشند؟ شهرام سنی بود؟ مگر نه
اینکه برادران فلسطینی ما عموما سنی اند. پس شعار وحدت و اخوت اسلامی چه می
شود؟ شهرام سلفی بود؟ مگر نه اینکه سید قطب هم که افتخار ترجمه یک مجلد از
تفسیر فی ظلالش به رهبر معظم رسیده سلفی بود؟
این چه رسوایی بزرگیست
که گریبان ما را گرفته؟ من به پیامبر(ص) و علی (ع) و فاطمه (س) تسلیت می
گویم این بدنامی را که برای اسلام و تشیع دست داده است. من به امام صادق
(ع) تسلیت می گویم که کلید داران مکتب فقهی حضرتش دل را به دینارهای خزانه
دوانقی دخیل بسته اند. اگر نه پس چرا مراجع سکوت کرده اند. چرا یکی تبری
نمی جوید از اینهمه جور به نام دین و شریعت؟ چرا روحانیت شیعه در اغما فرو
رفته؟ چرا روشنفکران سر به گریبان عافیت فروبرده اعتراض نمیکنند؟ مگر انسان
با انسان توفیر دارد و مگر حق حیات از حقوق همه ابنای بشر نیست؟ داماد
فلان روشنفکر را احضار و بازجویی می کنند و او خشمگنانه نامه تلخ و گزنده
منتشر میکند. اعدام این جوانان دیندار چنان انگیزشی ندارد تا کلمه ای حاکی
از تاثر یا تحسر بگوییم؟ فلان بیت شریف و بهمان بیت معظم که به هر مناسبت
کوچک و بزرگ اظهار لحیه ای میفرمایند چرا خفه شده اند و دم بر نمی آورند از
اینهمه بدعت؟ مگر بنا نبود مارکسیست ها هم در بیان عقیده خود آزاد باشند
پس چه شد آن همه وعده های پوشالی و توخالی؟ چرا آقای خاتمی نیم خطی هم در
این حادثه خطیر نمی نویسد؟ اصلاح طلبان چرا ساکتند؟ نماینده ای که تریبون
مجلس را به روابط عمومی صرافی همسرش بدل می کند و از سهم خود و پدرش در
سفره گشوده انقلاب سخن می گوید چرا دفاع نمی کند از حقوق نقض شده موکلان.
نان انتساب به محصوران غریب را می خورند و از رنج در حصر ماندگی به تغافل
می گذرند. گویی غبار مرگ پاشیده اند بر این شهر.
کاش کسی به آواز بلند
می پرسید این شهر چه ام القرایی برای جهان اسلام است که کنیسه و آتشکده و
کلیسا دارد اما سنیان در آن یک مسجد ندارند.
سخن بسیار است و مجال
اندک. خدایا ببخش که مهار خشم از کف می رود و سخن به بیراهه میکشد. اما چه
میتوان گفت وقتی که خون بی گناهان به حکم داوران نادادگر به زمین میچکد به
کفاره گناهی که نکرده اند. در این جنایات هیچ ماموری معذور نیست و همه
مسئولند. من از آن دست مداهنات یاد ندارم که به غمزه بگویم زندانبان خویش
را هم دوست می دارم. زندانبان و بازجو و قاضی دست نشانده و دیگر همدستانشان
همه مجرمند و گناهکار و منفور و اگر روزی قانون در این سرزمین چیرگی داشته
باشد باید به حکم قانون و در چارچوب عدل و انصاف همه را کیفر داد. چگونه
می توان بر صلواتی و امثال او بخشایش کرد و این پلنگ تیز دندان را در این
جامعه یله رها کرد؟ چگونه می توان بر دزدیدن نان و صابون و جامه زندانیان
مظلوم به بهای فربه شدن زندانبانان بی دین و اخلاق چشم فرو بست و با
دژخیمان دزد و تبهکار مغازله کرد؟
همه مجرمان تک به تک باید پاسخگوی
خونهایی که ریخته و عمرهایی که در زندان تباه کرده اند باشند بدون حتی یک
استثنا النهایه در چارچوب قانون و عدل و انصاف. در غیر این صورت عدالت بی
معنا خواهد بود.
پایان سخن اما اینکه شهرام عزیز و دوستانش و بسیاری
دیگر که پیش ازین یا سر به دار سپردند یا در زندان جوانی را به پیری تاخت
زدند فدیه آزادی عقیده اند. خدایا این قربانیان را بپذیر و به ما نعمت
آزادی و برابری و برادری عطا کن که سخت بدان محتاجیم. آمین