جهانهای
موازی در قرآن
احمد
شمّاع زاده
قرآن
کریم از دو دیدگاه به موضوع جهانهای موازی
پرداخته است:
دیدگاه
اول:
جهانهای
موازی در منظومه خورشیدی
خداوند
کریم در آیه های 17
و
18
سوره
الرحمن میخواسته به جن و انس
بگوید که هر یک از شما در سیاره زمین و در
منظومه خورشیدی تنها نیستید، هرچند که
با یکدیگر معاشرت ندارید و در دنیاهای
جادگانه ای زندگی میکنید:
ربّ
المشرقین و ربّ المغربین، فبای آلآء ربکما
تکذّبان؟
ترجمه:
پروردگار
دو مشرق و دو مغرب، پس ای دو
گرانمایه، کدامین نعمتهای پروردگارتان
را تکذیب میکنید؟
دیدگاه
دوم:
جهانهای
موازی در کل کیهان
خداوند
کریم، به مناسبتها و منظورهای متفاوت،
ولی بیشتربرای اثبات حقانیت خود، بی نیاز
بودن و گرداننده کیهان بودن خود، آیات
بسیاری را فروفرستاده که در ضمن آنها،
متوجه میشویم ما
در این کیهان تنها نبوده
و دردانه آفرینش نیستیم، بلکه
جهانها و مردمان بسیاری در این کیهان
پهناور هستند و زندگانی خود
را سپری میکنند.
به
نظر دور نمیرسد که قرآن کریم (که
منظومه هستی است)به
تناسب احوال و اوضاع و شرایط مردمان آن
جهانها، برای آنان نیز نازل شده باشد.
کشف
و بازشناسی این جهانهای موازی توسط ساکنین
جهانهای دیگر از جمله ما زمینیان، بعید
به نظر میرسد.
تاکنون
آشکار نشده که عارفان بزرگی همچون حافظ
علیه الرحمه، که موضوع مهبانگ را
در یک بیت بیان کرده است(در
ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد، عشق پیدا شد
و آتش به همه عالم زد)،
نیز توانتسته باشند درک هرچند اندکی از
وجود آن جهانها و کم و کیف آنها داشته
باشند؛ ولی آیات قرآن بر این موضوع صراحت
دارند.
بررسی
آیات مربوط به این دیدگاه، پس از مطرح
کردن و بررسی دیدگاه اول خواهد آمد.
بررسی
دیدگاه
اول:
پروردگار
دو مشرق و دو مغرب:
در
اين زمينه دو نظر
ميتواند مطرح
شود؛ و نظر
سوم از جمع میان
اين دو نظر
بهوجود میآيد؛
ولي پيش از بيان این
نظرها،
لازم است بدانيم:
از
آنجا كه مشرق و مغرت به ساكن (موجود
انديشمند)
وابسته
است و نه به مسكون(سياره)،
پس اگر سيّارهاي
ساكني نداشتهباشد، كاربرد واژه
مشرق و مغرب براي آن واهي است.
بنابراين
اشارة قرآن به وجود دو مغرب و دو مشرق و
یا مشرقها و مغربها،
مفهومش این است که در آن سیّاره ها ساکنینی
وجود دارد.
نظر
اول:
چون
همه
سيارهها كروي هستند، پس بايد در مورد
كره
زمين بگوييم يا داراي بينهايت مغرب و
مشرق است، و يا فقط يك مغرب و يك مشرق دارد؛
و چون مخاطب اين
سوره جن و انس هستند،
نتيجهميگيريم كه يكي ديگر از
سیّاره ها در
اختيار جنهاست،
با مشرق و مغربی دیگر.
نظر
دوم:
آيه
اشاره به دو
جهان
با مشرق و مغرب جداگانه
ای بر روي
كره
زمين دارد كه جهان ديگري كه ما نميشناسيم،
جهان جنهاي روي زمين است که
با یک فاصله
زمانی
از زمان ما قرار گرفته
اند.
نظر
سوم:
آيه
ربالمشرقين
و ربالمغربين
به گونهاياست كه میتواند
هر دو نظر
را
در بر گیرد؛ یعنی ممکن است سیاره ای دیگر
مسکن جنها باشد و همزمان
بر
روی زمین ما
نیز
جهان
موازی دیگری با یک فاصله زمانی از
آن جنها باشد.
(برای
آگاهی بیشتر در این زمینه، به «جایگاه
جنیان و آدمیان در سیر تکاملی انسان»
بازگشت
شود.)
در
مورد
دیدگاه
اول،
نقل گفتارهايي از فصل دوم كتاب ‹عجيبتر
از رؤيا›
خالي
از صفا نيست:
«ظهور
اسرارآميز جانوراني مانند پلنگ سياه در
انگلستان، مارهاي غولآسا در داكوتاي
جنوبي، يا سوسمارهايي در رودخانههاي
فرانسه، احتمالاً به واسطة نقلوانتقال
مرموز صورت گرفتهاست.
گزارشهاي
بهدستآمده حاكي از آن است كه موجودات
عجيبي در سراسر جهان زندگي ميكنند كه
به هيچرو متعلق به منطقة خود نيستند و
با شرايط طبيعي آنجا وفق نميدهند…
آنها ميگويند اين
جانوران با جانوراني كه در روي كرة زمين
زندگي ميكنند تفاوت دارند، انگار كه
متعلق به اين سياره نيستند.
آيا
ممكن است اين جانوران از بعد ناشناختة
ديگري كه همزمان، دركنار بعد ما، در داخل
يا خارج از آن (و
يا هرجاي ديگر)
وجوددارد،
آمدهباشد؟ آيا آن بعد ناشناخته نيز
داراي جانوران بومي خاص خود ميباشد كه
گهگاه بر اثر نقلوانتقالات اسرارآميز،
به دنياي ما سرازير ميشوند؟ يا بالعكس
جانواران ما نيز از روي صفحة زمين ناپديدشده،
به آن قلمرو ناشناخته از هستي گام مينهند؟»
تونل
زمان
از
فصل هشتم
كتاب ‹عجيبتر از رؤيا›:
در
آنجا ميخوانيم كه نامهاي از شخصي به
نويسندة كتاب رسيده كه در آن نويسندة نامه
گفتهاست از خياباني كه هميشه ميگذشته
و كاملاً با آن آشنا بوده، شبي كه با
اتومبيل در آن حركتميكرده، آن را
بيگانه يافته، و نتوانسته به هيچروي به
چگونگي موضوع پيببرد.
سپس
نويسندة كتاب ميافزايد:
«اينگونه
اتفاقات، گاه و بيگاه در گوشه و كنار
جهان پهناور به وقوع ميپيوندد و شواهد
زيادي وجوددارد كه افراد گوناگون، ناگهان
در ‹تونل زمان›
قرارگرفتهاند،
و اينگونه
نقل و انتقالها غالباً پرسشهاي زيادي
را برميانگيزد.
ازجمله
اين سؤال كه اگر ‹گذشته›
به اين زمان
بازگردد، زمان ‹حال›
به كجا ميرود؟»
گفتني
است، خود نويسندة كتاب و امثال او نيز به
يك اشتباه دچارشدهاند، كه سؤال مطرح
شده نتيجة آن است.
هرجا
كه ‹زمان گذشته›
مطرح شود، بايد
‹زمان ديگري›
جانشين آن شود تا
پرسشي نيز پيش نيايد.
البته
نويسندة كتاب با پرسشهاي ديگري كه مطرح
ميكند نظر خود را اصلاح
ميكند و
به نظر نگارنده میرسد:
«اگر
نگارندة نامة بالا، واقعاً در خياباني
رانندگيميكرد كه عملاً چند سال پيش
وجودداشت، پس خياباني كه هرروز از آنجا
ميگذشت به كجا رفته و در كدام مكاني
ناپديدشدهبود؟ آيا
امكان دارد كه بعدي از زمان، بهطور
همزمان در داخل يا به موازات بعد ديگري
از زمان وجودداشتهباشد؟»
«در
بيشتر سفرهايي كه به زمان گذشته (ديگري
ـ نگارنده)
صورتگرفته،
كمتر شنيدهشده كه يكي از ساكنان زمان
گذشته (ديگري
ـ نگارنده)،
به افرادي كه به قول خود از حال به گذشته
(جهان
دیگری -
نگارنده)
گامنهادهاند،
توجّهي نشاندادهباشد.
انگار
اين ديدار، ديداري يكجانبه بودهاست!
افرادي
كه به گذشته(جهان
دیگری -
نگارنده)
سفركردهاند،
مشاهدات خود را آنچنان دقيق و پرآبوتاب
تعريفميكنند كه انگار به تشريح يك
فيلم سينمايي ميپردازند، … بيانكه
توجه كسي به سوي او جلبشود!»
خيابان
اسرارآميز!
چندسال
پيش يك مرد آمريكايي به نام راسل
كرك ماجراي
جالبي براي روزنامة ‹لوسآنجلس
تايمز› تعريفكرد
كه عيناً در اين روزنامه بهچاپرسيد.
او
گفت:
ـ
در يكي از شبهاي سال 1949
در
فاصلة رسيدن ‹ترن›
به ايستگاه، براي
وقتگذراني به تماشاي شهر باستاني ‹يورك›
پرداختم.
هنگامي
كه شتابان به سوي ايستگاه بازميگشتم،
تصادفاً متوجه خياباني كوتاه و نيمهتاريك
شدم كه در دو طرف آن عمارت زبيايي متعلق
به قرن 17
و
18
ديدهميشد.
منظرهاي
بس دلفريب بود و بسان صحنهاي از يك افسانة
زيباي قديمي مرا به سوي خود فراميخواند.
دلم
ميخواست ساعتها در اين خيابان تماشايي
پرسه بزنم اما چون ميترسيدم از ترن عقب
بمانم، درنگنگردم و با عجله خود را به
ايستگاه رساندم.
با
خود عهدكردم كه دوباره سري به ‹يورك›
بزنم و با خاطري
آسوده به تماشاي مناظر آنجا بپردازم…
سرانجام به عهد خود
وفاكردم و چندماه بعد دوباره به ‹يورك›
بازگشتم؛ اما هرچه
جستوجوكردم، اثري از اين خيابان
نيافتم… انگار
كه در اصل چنين خياباني وجود خارجي
نداشتهاست!..
كشيش
شهر يورك گفت اين قسمت از شهر، تقريباً
از سال 1914
متروك
و ويرانشدهاست و بمبهايي كه در جنگ
جهاني دوم بر روي اين ناحيه فروريخت، بجز
چند خانه، بقيه را ويران كردهاست.
كرك
در پايان تعريف اين ماجرا گفت:
ـ
اكنون از خود ميپرسم اگر در آن شب عجيب
از سوارشدن به قطار لندن منصرفميشدم
و در آن خيابان به گشت و سياحت ميپرداختم
چه حادثهاي رخميداد؟ اگر به يكي از
خانه هاي اين خيابان زيبا ميرفتم و در
ميزدم چه اتفاقي ميافتاد؟ آيا
با بازشدن در، نيرويي مرا به درون ميكشيد
و با بستهشدن در، براي هميشه به بعد
زماني ديگري قدم ميگذاشتم؟»
ـ
«يكي
از قديميترين داستانهاي علمي ـ تخيلي
كه دربارة تونل زمان به رشتة نگارش درامده،
كتاب مشهور ‹ماشين
زمان› اثر ‹اچ.
جي.
ولز›
نويسندة نامدار
انگليسي است.
او
در اين كتاب به تعريف ماجراي شگفتانگيزي
ميپردازد كه طي آن يك دانشمند فيزيكدان
به كمك دستگاهي كه اختراعكردهاست، به
آيندة دور و بعد زماني ديگر سفرميكند».
ـ
«ابعاد
متفاوت زمان ممكن است با يكديگر منطبقگردند،
اما ساكنان آنها، هرگز نميتوانند بر
يكديگر اثر متقابل داشتهباشند».
ماجرای
عجيبی ديگر
در
مه 1967
مجلة
فرانسوي ‹فيت›
ماجراي حيرتانگيز
ديگري دربارة سفر به گذشته (زمان
ديگري ـ نگارنده)
انتشارداد،
كه باوركردنش، مانند ديگر ماجراهاي مشابه
دشوار به نظرميرسد، اما نميتوان آن
را مردود دانست.
ماجرا
ازاينقرار بود كه در يك روز بهاري، يك
مرد انگليسي به نام ‹چپمن›
به اتفاق همسرش به
چيدن شكوفههاي بهاري رفتهبود تا به
تزيين يك مراسم خيريه بپردازند.
درحدود
500
متر
دورتر از خانة او، خيابان عريضي وجودداشت
كه در آن درختان شكوفة زيادي بهچشمميخورد.
سالها
پش در اين نقطه، يك ناحية مسكوني اختصاصي
وجودداشت كه در ميان گل و درخت و چمن محصور
بود.
اما
امروزه جاي آن را خانههاي آپارتماني
گرفتهاست.
تنها
سه قطعه زمين خالي نسبتاً بزرگ، به فضاي
سبز اختصاصداشت كه درختان شكوفه نيز در
همين مكان قرارداشتند.
خانم
چپمن پيشنهادكرد كه به آنجا بروند و
شكوفههاي مورد نياز خود را براي برگزاري
مراسم خيريه از آنجا تهيهنمايند.
به
دنبال اين پيشنهاد خانم به سوي يك درخت
گيلاس تنومند و پرشكوفه رفت و شوهرش به
تماشاي يك گل زيبا ايستاد.
مدتي
محو تماشاي اين گل زيبا شد؛ اما همينكه
سربلندكرد، اثري از خانههاي آپارتماني
كه در آن حوالي وجودداشت، مشاهده نكرد!
او
دنبالة ماجرا را چنين تعريفميكند:
سپس
واقعة ديگري اتفاقافتاد.
يكباره
همه چيز تغييركرد و خلأ بزرگي مرا دربرگرفت.
يقين
داشتم كه جهت خود را گمنكردهام، زيرا
خورشيد همچنان از سوي خاور ميدرخشيد.
در
اين هنگام، ناگهان فكر وحشتناكي به كلهام
افتاد.
آيا
وارد بعد ديگري شدهبودم؟ و آيا برگشت
از آن برايم امكانپذير بود؟
به
ذهنم رسيد كه نقطة خروج بايستي همان نقطة
ورود باشد.
بنابراين
دو قطعه چوب را به شكل ضربدر روي زمين
قراردادم تا به اين وسيله محل و موقعيت
خود را علامت بگذ ارم.
سپس
به سوي مكاني كه گمان ميكردم ساختمانها
در آنجا قرارداشت، روان شدم.
اما
اثري از خانه هاي آپارتماني نيافتم.
ديگر
هيچ جادهاي، هيچ ترافيكي مشاهده نميشد
… فقط يك فضاي
وسيع و باز بود كه نشانهاي از حيات در
آن به چشم نميخورد.
سرانجام
آقاي چپمن دوباره به نقطهاي كه به وسيلة
دو قطعه چوب روي زمين علامت گذاشتهبود،
بازگشت.
همسرش
درآن نزديكي منتظر ايستادهبود و با
مشاهدة او گفت:
مرا
نگران كردي!
كجا
رفتهبودي؟ هرچه دنبالت گشتم و صدايتزدم
خبري از تو نيافتم…
اكنون
همه چيز به حالت عادي برگشته بود و خانههاي
آپارتماني سرجاي اولشان ديده ميشدند.
چپمن
گفت:
اما
ناگهان متوجه يك چيز عجيب شدم.
زميني
كه روي آن ايستاده بودم نرم و خاكي بود
و هنوز جاي پاي من كه به سوي آپارتمانها
ميرفت، برروي آن ديدهميشد…
اما اين ردپا
ناگهان درنقطهاي تمام ميشد.
انگار
كه پس از پيمودن فقط چند قدم، از زمين به
آسمان پريدهباشم!
درحاليكه
براي يافتن آپارتمانها خيلي راهرفتهبودم
و آثار بازگشت من نيز، درست از همان نقطهاي
آغازميشد كه ردپاي من ناپديدشدهبود!»
نويسندة
كتاب ‹عجيبتر
از رؤيا›، پس
از نقل رخدادهاي مربوط
به ناپدیدشدن ناگهانی
اشخاص
در نقطه
ای خاص،
مينويسد:
«دربارة
اينگونه ناپديدشدنهاي اسرارآميز،
نظرات گوناگون وجوددارد.
گروهي
بر اين باورند كه در واقعيت فيزيكي و مادي،
مكانهاي خالي وجوددارد كه ما از آنها
آگاهي نداريم.
اين
مكانهاي خالي را به منزلة حفرههايي
تصورميكنند كه امكان دارد جانداران و
اجسام غيرذيروح، از طريق آنها به درون
جهاني ناشناخته و نامرئي كشيدهشوند و
ديگر اثري از آنها مشاهدهنشود.
بنابر
همين نظرات، اين حفرهها ممكن است براي
يك لحظه گشودهشوند و ديگربار مسدودگردند.
و
به منزلة دروازهاي باشد براي ورود به
بعد ديگري كه در آن، دريافتهاي پذيرفتهشدة
جهان سهبعدي ما، يعني طول و عرض و ضخامت،
معني و مفهومي ندارد.
اين
حفرهها درعينحال ممكن است به منزلة
تلهاي باشند كه در يك چشمبرهمزدن،
موجود از همهجا بيخبري را بهكامخودبكشند
و او را به دنياي ديگري منتقلسازند.
زيرا
امكان دارد
چنين دنيايي، هرچند كه ما از آن بياطلاعيم،
بهموزات دنياي ما و در قلمرو ديگري از
هستي وجودداشتهباشد”.
************
بررسی
دیدگاه دوم:
آیه
های 40
و
41
سوره
معارج
فلااقسم
برب المشارق و المغارب انّا لقادرون علی
ان نبدل خیراً منهم و ما نحن بمسبوقین
ترجمه:
سوگند
و سخت سوگندی به پروردگار مشرقها و مغربها.
همانا
که ما تواناییم بر اینکه بهتر از آنان را
جایگزین کنیم و کسی را یارای پیشی گرفتن
از ما نیست!
روشنگری:
یک-
خداوند
میخواهد به جن و انس بگوید که اگر در
برابرمن قد
علم کنید و بخواهید خودی نشان دهید، بدانید
که راه را بیراهه میپویید و من
امثال شما را در کیهان کم ندارم،
دستم باز است و میتوانم
آنان را جایگزین شما کنم؛ و کسی را یارای
مقابله با من نیست.
دو-
این
آیه تنها آیهای از قرآن
است که مشارق
و مغارب (مشرقها
و مغربها)
هر
دو با هم در
آن آمده و
بر وجود جهانهای موازی
مستقیماً
صحه میگذارد.
آيات
زير نیز
نشانگر
مسکونی
بودن کیهان
و وجود
جهانهای موازی در آن
است،
که به ترتیب ردیف سورهها،
به بررسی
و نتیجهگیری از آنها میپردازم:
يونس
66:
الا
انّ لله من فی السموات و من فی الارض
ترجمه:
آگاه
باشید که هرکه در آسمانها
و هرکه در زمین است، از آن خداوند است.
روشنگری:
یک-
در
قرآن کریم هرجا که عنوان السّموات
و الارض آمده، معنا و مفهوم آن کیهان
است.
در
برخی آیهها مانند این آیه، سموات
جدای از ارض
آمده، ولی مفهوم و مصداق آن باز هم کیهان
پهناور است.
دو-
در
قرآن کریم هرجا که واژه من به کار برده
شده، مفهوم و مصداق آن موجود ذیشعور
مادی است و برای فرشتگان به کار نرفته
است.
رعد
15:
ولله
یسجد من فی السموات والارض طوعاً
و کرهاً و ظلالهم بالغدوّ والاصال
ترجمه:
و
برای خداوند سجده میبرد آنکه در کیهان
است، خواسته یا ناخواسته، و سایههایشان
روزها و شبانگاهان (نمایان
میشود).
در
این آیه سه ویژگی برای ساکنین کیهان به
کار رفته است:
من
(نشان
از آن دارد که موجود مادی است.)،
طوعاً
و کرهاً (نشان
دهنده آن است که موجود از خود اختیاری
ندارد و مجبور به سجد کردن است.)،
ظلالهم
بالغدو و الاصال (نشان
میدهد که موجود در سیاره ای با خورشید و
ماه زندگی میکند؛ و دارای جسمی مادی و
سایه دار است.)
این
آیه، آیهای شگفت انگیز است، از آن رو که
ما تاکنون قائل به وجود موجود ذیشعور مادی
که از خود اختیاری نداشته باشد، نبوده
ایم.
فرشتگان
نیز که اختیار ندارند، مادی نیستند که
سایه داشته باشند.
پس
امکان دارد خداوند از نزول این آیه، قصد
داشته به ما بفهماند که به جز فرشتگان و
انس و جن موجود دیگری نیز آفریده است، و
دستکم یک جهان را ویژه آنها کرده است که
ما از چندی و چگونگی آن جهان آگاهی نداریم.
اسرا
55:
و
ربک اعلم بمن فی السّموات
والارض...
ترجمه:
و
پروردگارت آگاهتر است به اینکه چه کسی در
کیهان وجود دارد.
روشنگری:
این
آیه تأییدی است بر آیه پیشین که دانش ما
برای شناخت ماهیت موجودات جهانهای دیگر
بسنده نیست.
زیرا
همه ما میدانیم که جن و انس وجود دارند؛
پس چرا خداوند میگوید او آگاهتر است که
چه کسی و چه گونهای در کیهان ساکن است؟
مريم
93
تا
95:
ان
کل من فی السّموات
والارض الّا
آتی الرّحمن
عبداً (93)
لقد
احصیهم و
عدّهم
عدّاً(94)
و
کلهم آتیه یوم القیامة
فرداً
ترجمه:
هرآنکه
در کیهان است بی استثناء برای اظهار بندگی
نزد هستی بخش حاضر میشود.
به
درستی
آمارشان را گرفته است و
آنان را شمرده، شمردنی(ویژه)
و
همگی آنان در روز رستاخیز فرد فرد نزد او
حاضر میشوند.
روشنگری:
این
آیه نیز مستقیماً وجود جهانهای موازی را
تأیید میکند؛ زیرا که خداوند هم آمارشان
را دقیقاً دارد و هم اینکه همگی در روز
رستاخیز برای روشن شدن کارنامه کردارشان
احضار میشوند.
پیش
کشیدن موضوع آمار و شمارش، نشانگر آن است
که آنان اختیار دارند و میتوانند حاضر
نشوند؛ ولی اگر حاضر نشوند اهرمهایی برای
بازگشت آنان وجود دارد.
نکته
آخر اینکه فرشتگان در روز رستاخیز صف به
صف حاضر میشوند و به همین دلیل خداوند
موضوع فرد به فرد حاضرشدن اینان را مطرح
کرده تا بگوید فرشته نیستند، بلکه هریک
از آنان مسئول کارهای خود هستند.
انبيا
19:
وله
من فی السموات و الارض و من عنده لایستکبرون
عن عبادته ولایستحسرون
ترجمه:
و
از آن اوست آنکه در کیهان است و هرکه نزد
اوست، اهل استکبار و استحسار نیست.
روشنگری:
خداوند
با به کارگیری دو واژه استکبار (خود
بزرگ بینی)
و
استحسار (حسرت
خوردن)
میخواهد
به ما بگوید که آن موجودات از جایگاهی
بسیار رفیع نزد پروردگار خویش برخوردارند
که نسبت به بندگی خداوند فروتنند و حسرت
مادّیات را هم نمیخورند.
اینان
بندگان خاص خداوندند که خداوند به داشتن
آنها بالیده است!!
حج
18:
الم
تر انّ الله یسجد له من فی السموات و من
فی الارض والشمس و القمر و والنجوم و
الجبال و الشجر و الدواب و کثیر من الناس
و کثیر حق علیه العذاب و من یهن الله فما
له من مکرم آن الله یفعل ما یشاء
ترجمه:
آیا
توجه نمیکنی همانا که سجده کنند برای او
آنکه در آسمانها و آنکه در زمین است،
و نیز خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و
درخت و جنبندگان و شمار بسیاری از مردم؛
و بسیاری هم شایسته عذابند و آنکه خداوند
را کوچک شمارد، کسی او را محترم نمیدارد.
مؤمنون
71:
ولو
اتّبع الحق اهوائهم لفسدت السّموات و
الارض و من فیهن…
ترجمه:
اگر
حق از هواهای نفسانی آنان پیروی کند،
کیهان و هر که در آن است، به فساد کشیده
میشوند.
نور:
41 الم
تر انّ الله یسبح له من فی السموات و الارض
و الطیر صافات کل قد علم صلاته و تسبیحه
والله علیم بما یفعلون
ترجمه:
آیا
متوجه نشدی آنکه ساکن کیهان است و پرنده
که بال گشوده است، خداوند را تسبیح گوید؟
به درستی که هر یک میدانند نماز و نیایش
خود را و خداوند آگاه است به آنچه که انجام
میدهند.
نمل
65:
قل
لایعلم من فی السّموات والارض الغیت الا
الله و ما یشعرون ایان یبعثون
ترجمه:
ای
پیامبر بگو جز خداوند، آنکه ساکن کیهان
است غیب نمیداند و آنان از چگاهی برانگیخته
شدنشان آگاهی ندارند.
روم
18
و
26:
وله
الحمد فی السموات و الارض و عشیّاً و حین
تظهرون… وله من فی السموات
والارض کل له قانتون
ترجمه:
ستایش
و اظهار بندگی در کیهان ویژه خداوند است؛
چه شامگاهی و چه هنگامی که نیمروز بر شما
بگذرد… و هرکه در کیهان است از آن اوست و
همگی فرمانبرداران اویند.
روشنگری:
در
آیه 18
خداوند
به عمد موضوع شب و روز را پیش میکشد تا به
ما بگوید آن کسانی که در کیهان ساکنند،
مادی هستند و بر آنان شب و روز میگذرد؛
بویژه آنکه واژه حمد را که ویژه موجود
ذیشعور مادّی است به کار برده است.
ولی
آیه 26
همچون
آیه 15
سوره
رعد و آیه 19
سوره
انبیاء است که در بالا شرحشان گذشت.
آیاتی
که بر موجوداتی عجیب دلالت دارند که هم
مادی هستند و هم همگی فرمانبردار محض
فرمانهای الهی اند!!
احتمال
دارد موجوداتی اینچنینی،
متعلق به جهانی باشند که
خداوند در آیه هشت سوره صافّات
از
آن
جهان به عنوان ملأ الاعلی
یاد کرده است.
این
جهان جهانی ویژه است که جاودانگی
اعضایش
تضمین
شده و خداوند در آیه زیر
آنان را از بیهوشی رستاخیز نیز
مستثنی کرده است.
زمر
68:
و
نفخ فی الصور فصعق من فی السموات و من فی
الارض الا من شآءالله ثم نفخ فیه آخری
فاذا قیام ینظرون
ترجمه:
و
در صور دمیده شود پس هرکه در آسمانها و
هرکه در زمین است، مگر آنکه را که خدا
خواهد، بیهوش شود.
سپس
دوباره در آن دمیده شود، در حالی که همگان
ایستاده، نظاره گرند.
شوري
29:
و
من آیاته خلق السموات و الارض و ما بثّ
فیهما من دابّه و هو علی جمعهم اذا یشاء
قدیر
ترجمه:
از
نشانههای او، آفرینش کیهان است و آنچه
که در آن پراکنده ساخته است از جنبندگان،
و او بر گرداوری آنان هرگاه که بخواهد
تواناست.
روشنگری:
در
این آیه از جنبندگان
یادشده که هم موجودات
ذیشعور و هم موجوات
بیشعور (گیاه
و حیوان)
را
دربرمیگیرد،
یعنی موجوداتی با جهانهایی متمدن و آباد
که همه وسایل زندگی را دارند و در کل کیهان
پراکنده اند و
پراکندگی و بیشماری آن جهانها چنان است
که اگر ما متوجه عظمت و شکوه آنها شویم
از چگونگی گرداوری آنان شگفتزده میشویم؛
ولی خداوند میفرماید برای من کاری
ناشدنی وجود ندارد و همه را گرد خواهم
آورد.
جهانهای
موازی در کلام معصومین
یک-
سکّان
سمواتک (ساکنین
آسمانهایت):
این
عبارت در بسیاری از دعاها وارد شده و اولین
امامی هم که به کار برده امام علی است.
متأسفانه
کسی از این دیدگاه به آن نپرداخته،
بلکه تصور
غالب
بر
آن است که ساکنینی
که از آنان یاد میشود،
فرشتگان هستند و نقطه شروع انحراف و
نپرداختن به این موضوع مهم نیز همین است
که مانند دیگر نکته
های
قرآنی
و حقایق دینی، در
این زمینه نیز، تصورات
جانشین حقایق شده است.
به
منظور اتمام حجّت با کسانی که
چنین نظری را دارند، تنها
یک نمونه در اینجا آورده
میشود.
دعای
روز جمعه و این جمله:
و
اشهد جمیع ملائکتک و سکّان سماواتک و حمله
عرشک و من بعثب من انبیائک و رسلک…
ترجمه:
و
به شهادت میگیرم همه فرشتگانت را و ساکنین
آسمانهایت را و حاملان عرشت را و
هر که را برانگیختی از پیامبران و رسولانت
...
بنابراین
متوجه میشوم
که امام معصوم، همه
فرشتگان،
و ساکنین
آسمانها،
و حاملان
عرش الهی
را از یکدیگر تفکیک کرده، و نظر کسانی که
حاملان عرش را فرشته میدانند، نیز رد شده
است.
(در
این زمینه به «مهنورد
یا پایان کار کیهان در قرآن»
بازگشت
شود.)
دو-
شيخ
صدوق در كتاب توحيد از امام محمدباقر(ع)
چنين
نقلكردهاست:
«بهخداسوگند
كه خداوند هزارهزار جهان و هزارهزار آدمي
آفريدهاست.
تو(اي
انسان امروزي)
در
پايان آن دورانها و آن آدميان قرارگرفتهاي»-
(به
نقل از «قاموس
قرآن»
ج
اول ص 52)
این
حدیث،
میتواند هم پیرامون انسانهای پیش از آدم،
و هم پیرامون وجود جهانهای موازی بیان
شده باشد.
بیست
و دوم خردادماه 1396
هفدهم
رمضان 1438
احمد
شمّاع زاده