الله
محمد
علي
سه مقام هستی
پيشگفتار
هدف از نوشتن اين مقاله باز انديشي در فهم مقام دارندگان اين سه نام است تا با كژانديشيهاي برخي
از اشخاص و مسلكها مقام و منزلت موليالموحدين "علي" عليهالسلام
را فراتر از آنچه كه خدا و رسولش معين كردهاند ندانيم كه متاسفانه در كلام مداحان(نوحه
گران) امروزي ريشهدوانده و ممكن است بر فهم جواناني كه گرد آنان هستند و یا با
وسایل مختلف سخن آنها را میشنوند اثرگذار باشد. بدين منظور با توجه به آيات قرآن
كريم و برخي احاديث كوششي داريم تا مقام و منزلت هر یک را با به میان کشیدن برابرگذاریها
و آمیختگیهایی که پیش آمده مشخص سازیم.
نوحه گر باشد مقلد در حدیث
جز طمع نبود مراد آن خبیث
نوحه گر گوید حدیث سوزناک لیک کو سوز دل و دامان چاک
از
محقق تا مقلد فرقهاست کین چو
داوود و آن دیگر صداست
منبع گفتار این سوزی بود و آن مقلد کهنه آموزی بود
مثنوی دفتر دوم ب: 4/491
الف - خدا و محمد
بی تماشای صفتهای خدا گر
خورم نان در گلو ماند مرا
مولوی
در آغاز باید گفت عملکرد معصوم(و مهمترین آنان حضرت ختمی
مرتبت) با عملکرد خداوند این تفاوت مهم را دارد که معصوم که مقام عصمت را دارد تنها
مرتکب گناه نمی شود ولی این مقام او را از خطا مصون نمیدارد. زیرا در هر صورت
انسان است و انسان جایزالخطاست. تنها خداوند خطا نمیکند و نیز فرشتگان او که کارگزاران
اویند و اگر هریک از آنان خطاکنند کیهان به هم ریخه میشود(یتفطرن السموات والارض).
فرشتگان هم توسط خداوند ذاتا چنان آفریده شده اند که نمیتوانند خطا کنند یعنی از
خود اختیاری ندارند تا بتوانند خطا کنند یا نکنند. آنها یک سویه هستند یعنی نه
مانند انسانها و جنها دارای اختیارند و نه مانند آنها خالق و آفرینننده چیزی
هستند(مقام نطق یا نمادسازی) چنانکه گفتند لا علم لنا الا ما علمتنا و این
پاسخ را زمانی دادند که خداوند از آنان خواست نمادسازی کنند.
اینکه آیا ابلیس فرشته بود یا نه و چرا سرپیچی کرد را خود
خداوند بسیار ساده و روشن در باره ابلیس بیان داشته: کان من الجن ففسق عن امر
ربه یعنی چون از جن بود توانست(اختیار داشت) از امر خداوند سرپیچی کند که کرد.
ابلیس فرشته نبود بلکه به مقام فرشتگان رسیده بود و در جمع آنان بود ولی دیگران
فرشته واقعی بودند و نمی توانستند از امر خداوند سرپیچی کنند که نکردند و اطاعت
کردند.
گفتیم همه کسانی که عقل دارند ممکن است خطا کنند. بنابراین بزرگان
دین و دانش که جای خود را دارند و ممکن است بسیار خطا کنند بلکه معصومین هم
ممکن است خطا کنند و خداوند برای اینکه این موضوع را به ما بگوید که تنها منم که
نباید اشتباه کنم و نمیکنم بلکه حتی اشرف آفرینش من که حضرت رسول اکرم(ص) باشد
ممکن است خطاکند این موضوع را در چند آیه از قرآن یاداورمان شده است. مانند نهی
کردن ایشان را در سوره والضحی:
پس از این فرمود حق در والضحی بانگ کم زن ای محمد بر گدا
مثنوی دفتر اول ب: 2747
ولی بارزترین این امرونهی ها در سوره عبس است:
عبس و تولی ان جاءه الاعمی. و این در حالی است که ده آیه از
سوره عبس را که نام آن را نیز از همین منظر گرفته به این موضوع اختصاص میدهد.
نتیجه میگیریم که این موضوع اهمیت زیادی برای خداوند داشته
که چنین کرده. تازه مسلمانان هنگامی که میدیدند خداوند با کسی شوخی ندارد و
کوچکترین خطایی را که رسولش مرتکب میشود به او گوشزد میکند حساب کار دنیا و
آخرتشان بهتر به دستشان میآمد. اگر امروزه نیز به این نکات قرآنی توجه کنیم به
همین صورت است.
متاسفانه برخی مفسرین کوشش در توجیه این موضوع دارند ولی باید
بدانند که این توجیه خدمت به رسول خدا نیست بلکه این خود خطا و دور کردن حقایق
قرآن از ذهن مردم است زیرا خداوند میخواهد بگوید تنها من خطا نمیکنم وهمه ممکن
است خطاکنند که این موضوع دستکم برای زندگی اجتماعی و سیاسی انسانها بسیار مهم
است.
نکته
مهم دیگری که باید برای مقایسه این سه مقام هستی بدان بپردازیم دانش پنهانیها یا علم
غیب است. بسیاری کسان تصور میکنند که معصومین بر غیب آگاهی داشته اند. آنجه ما
نمیدانیم و معصومین میدانند غیب نیست. تنها خداوند است که بر عالم غیب آگاهی
دارد و عالم بالغیب است(خداوند آیه های بسیاری را ویژه این موضوع کرده است). پیامبران
علم لدنی دارند(علمی که از جانب خداوند به آنان داده شده است). در سوره یوسف و
درشرح قصه یوسف خداوند به دادن این گونه علمها به حضرات یعقوب و یوسف در چند آیه
اشاره کرده است.
در جایی که خداوند به رسولش میفرماید:
بگو من مالک خودم هم نیستم و سودوزیان خود را هم نمیدانم مگر آنچه را که خدا
بخواهد. اگر من غیب میدانستم همه خوبیها را برای خودم میخواستم و هیچ گونه بدی بر
من اثرگذار نبود(اعراف: 188). چگونه برخی مدعی اند که امامان شیعه غیب میدانسته
اند؟ داننده غیب تنها خداست. امامان ما علم امامت داشته اند که در جای خود
به آن میپردازیم.
ب - خدا و علی
هم برخی شیعیان خداناشناس و هم علی اللهیان بسیار این دو را
به یکدیگر آمیخته اند. نکته مهمی که هیچکس در باره آن پرسشی مطرح نمیکند این است
که شما از علی چه دیده اید و از خدا چه میدانید که این دو را با یکدیگر
مقایسه میکنید؟
بزرگترین عملکرد علی برای
پیشبرد و نشر اسلام علیه شرک بویژه در جوانی آن بوده است که با گذر از خندق
پهنی که مشرکین کنده بودند و برکندن در دژ خیبر و هماورد خواهی و آمدن غول
پیکری به نام عمروبن عبد ود(که بت ود را میپرستیده) برای هماوردی و سپس جنگ
تن به تن که با ترفندی ویژه او را میکشد و همه اینها با حول و قوه الهی صورت گرفته
بود, سپاه اسلام پیروز میگردد. ولی کوچکترین عملکرد خداوند برای از میان
برداشتن نمرود مدعی خدایی آن بوده است که با آفرینش خلق الساعه
میلیاردها پشه و نفوذ تنها یک پشه به نهانگاه نمرود و رفتن به درون بینی او, او را
به گونه ای خفت بار میکشد. ای نادانان چگونه این دو را با یکدیگر میسنجید؟
هرچه اندیشی
پذیرای فناست آنکه
در اندیشه ناید آن خداست
مثنوی دفتر
دوم
خود قرآن هنگامی که میخواهد ادعای نمرود مدعی خدایی
را توسط ابراهیم موحد رد کند این مثال را می آورد که ابراهیم به او گفت عملکرد
خدای من آن است که مرده را زنده و زنده را میمیراند. در شرح این مذاکره آمده است
که نمرود هم دو اسیر محکوم به اعدام را آورد یکی را آزاد کرد و دیگری را کشت و گفت
دیدی که من هم میتوانم زنده کنم و بمیرانم. ابراهیم ادمه داد و گفت پروردگار من آن
است که خورشید را از مشرق میآورد تو آن را از مغرب بیاور. و نمرود مبهوت شد(فبهت
الذی کفر ) و از پاسخ دادن درماند. این است مقام توحید ابراهیمی.
حال
میتوان این پرسش را از قیاسگران علی و خدا کرد که علی تا کنون چه جانداری
مثل پشه نه بزرگتر را آفریده(این مثال هم قرآنی است) که او را با خدا مقایسه
میکنید؟ اگر پاسخ درست دادند ما هم او را خدا میخوانیم ولی اگر ندادند که هرگز
نخواهند پاسخ گفت پس به آنان میگویییم خفه شوید!! شرک نورزید! و جامعه را به
انحراف نکشانید! علی انسان است ولی انسانی والا و کامل که خود نمونه ای از
اعجاز خداوند است که چنین اعجوبه ای آفریده است تا ما با اسوه قراردادن او از او
پیروی کنیم و علی گونه شویم نه اینکه او را وصف کنیم و مقام خدایی به
او بدهیم که نه تنها چیزی از این بزرگنمایی شرک آلود نصیب ما نمیشود که آخرت خود
را نیز به خطر انداخته و علی را نیز از خود ناخشنود و ناخرسند کرده ایم.
نمونه ها:
-
شرک به خداوند از این هم روشنتر
میخواستید؟:
علي بر عرش بالايي امير است علي
بر عالم و آدم امير است
پس خدا چکاره است؟ برود دنبال کار خودش!! که علی همه کاره
است!! و در این صورت خداوند بیکاره!! این روشن است که موحدان به پیروی از قرآن میگویند
تنها خداوند بر عرش فرمانروایی میکند و نیز بر عالم(کیهان) و آدم(انسانها و بالطبع
جنها).
-
روز تولد آن بزرگوار بود و در نمازخانه
وزارتخانه پای سخن یک مداح(نوحه گر) جوان خدانشناس نشسته بودیم که با این مصرع از یک
شعر سخن خود را شروع کرد: ای علی تو اگر خدا نیستی کمتر از خدا نیستی!! یعنی
بسیار راحت خط بطلانی بر الله اکبر کشید که یکی از شعارهای اصیل و مهم
اسلامی است و از آغاز وحی بر پیامبر اکرم وجود داشته و دارد و بیان آن درآغاز هر
نماز نه تنها واجب که رکن رکین نماز است.
اکنون حدود ده سال از آن روز میگذرد و هرگاه به یاد آن مجلس
میافتم به خود نهیب میزنم تو که موحد بودی چرا بلند نشدی و به او نگفتی خفه شو
ای مشرک! و تنها به این اکتفا کردی که به بغل دستی خود گفتی نگاه کن ببین چگونه
با علی به خدا شرک میورزند و او سری به تأیید تکان داد و گفت چه میتوان کرد؟ بخصوص
در مجلسی که به نام آن بزرگوار هستی برگزار شده مسلم است روح امیرالمؤمنین از این
گونه شرکهایی که بهانه و عنوانش اوست بیشتر مکدر میشود.
-
به این شعر کفر آمیز که بسیاری از
آیات قرآن کریم را به زیر سؤال برده و به صورت یک آهنگ در آغاز یک سی دی زیر عنوان
نغمه نوروز از سوی معاونت گردشگری سازمان میراث فرهنگی صنایع دستی و
گردشگری منتشر شده تا هرگردشگری در راه گوش فرادهد و به بیراهه رود!! توجه کنید:
تا صورت و پیوند جهان بود علی بود تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود
مسجود ملائک که شد آدم به علی شد آدم چو یکی قبله و معبود علی بود
موسی و عصا و ید بیضای ... در
حضر فرعون که بنمود علی بود
عیسی به وجود آمد و به دلها سخن گفت آن نطق و فصاحت که بنمود زعلی بود
جبریل که آمد زبر خالق یکتا در پیش محمد شد و مقصود علی بود
آن معنی قرآن که خدا در همه قرآن در ... و عصمت بستود علی بود
آن قلعه گشای که در قلعه خیبر برکند به یک حمله و بگشود علی بود
چندانکه در آفاق نظرکردم و دیدم ابروی
یقین بر همه عالم علی بود
این کفر نباشد سخن کفر نه این است تا ازلی باشد و تا بود علی بود
سر دو جهان جمله ز پیدا و ز پنهان شمس الحق تبریز که بنمود علی بود
در نقد این شعر در آغاز شخصیت
سراینده این شعر را به زیرسؤال میبریم تا مشخص شود که خود شعر نیز ریشه در حقیقت و
ایمان ندارد:
سراینده نه تنها علی را به جای خدا
میگذارد بلکه خود را نیز به جای رسول خدا و علی میگذارد و میگوید چندانکه
در آفاق نظر کردم و دیدم که این ادعا برای ایشان بسیار بزرگ و گویی لقمه ای
گلوگیر است. زیرا در کل عالم هستی یکی رسول اکرم(ص) به این دلیل که به معراج رفتند
در همه آفاق نظر کردند و دیگر علی(ع) به این دلیل که خود میگوید من به راههای
آسمان آگاهترم تا راههای زمین. حتی هیچیک از امامان معصوم نیز چنین ادعایی
نداشته اند که درهمه آفاق نظر کرده باشند. اگر این موضوع را بخواهیم از این دو گرانمایه
به دیگران تعمیم دهیم ممکن است برخی انبیاء الهی به چنین مقامی رسیده باشند.
نکته دوم اینکه ایشان به چنان بزرگ
بینی ای رسیده است که هم کفر میگوید و هم حکم بر کفر نبودن سخن خود صادر میکند.
یعنی هم مرتکب جرم شده و هم به تنهایی نزد قاضی رفته که آن قاضی هم خودش است: این
کفر نباشد سخن... تازه اگر بفهمد که کفر با شرک بسیار متفاوت است که این سخنان
شرکند نه کفر.
نکته سوم اینکه چکیده سخن سراینده
این است که علی همواره بوده است. گیریم که سراینده یکی از عارفانی باشد که
از مولانا هم به مقام والاتری رسیده باشد و در آفاق و انفس سیرکرده و دیده های خود
را که جهان بینی اوست به نظم دراورده(هرچند با به زیر سؤال بردن آیات قرآن چنین
چیزی غیرممکن است) حال پرسش این است که این عیان و بیان کردن نهانیها
چه سودی به جامعه انسانی میرساند؟
هنگامی که از فضائل امیرالمؤمنین سخن میگوییم
این سود را به ما میرساند تا برخی از این فضائل ایشان را در خود نهادینه کنیم و در
برخی ویژگیها علی گونه شویم ولی این سروده تنها رهاوردش شرک است. زیرا تنها علی را
به جای خدا گذاشته و بهره ای به خود و دیگران نرسانده است. آیا جز این است که این
سروده بسیاری از مردم را به گونه ای به انحراف میکشاند که تصور کنند علی شبه
خداست و شمار کمی را چون نگارنده به گونه ای دیگر به انحراف کشانده تا وقت خود را
صرف نقد این یاوه گوییها کند تا دیگران را از انحراف بازدارد؟
اگر سراینده خدا را در لباس
علی قرارداده منصور حلاج هم که به هیچ گونه مقام علی را
نداشت نیز بانگ اناالحق میزد و میگفت: ما فی جبتی الاالله. که همین
امر موجب بردارشدنش شد:
گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
فیض روح القدس ار باز مدد
فرماید دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد
حافظ علیه الرحمه
البته مولانا نظر دیگری دارد:
بود اناالحق در لب منصور
نور بود اناالله
در لب فرعون زور
مثنوی دفتر دوم ب: 305
نکته دیگر اینکه سراینده میگوید شمس
تبریزی علی بوده که سر دو جهان را بر مولوی گشوده است. ولی خود مولانا میسراید
که پیامبر به علی گفته پیر طریقتی همچون خضر بیاب و از او پیروی کن و مانند
موسی مباش که با سؤالهای خود پیر طریقت خود را از دست داد(داستان موسی و
خضر در سوره کهف) و دفتر اول مثنوی ابیات: 2959 تا 2970
از سوی دیگر باید پرسید چگونه
عارفان سیر آفاق داشته اند که یکی از استوانه های آنان یعنی مولانا چنین شعری را
سروده که نشان از آن دارد که ایشان آگاهی لازم را از مواقع نجومی که خداوند
به آن سوگند یادکرده نداشته تا بداند ماه جزئی ناچیز از منظومه شمسی است و ستارگان
چنان شکوه و عظمتی دارند که یکی از کوچکترین آنها خورشید است:
اینچنین مه را ز اختر
ننگهاست در میان
اختران بهر سخاست
دفتر اول مثنوی ب: 3018
روزی یک سنی
مذهب وقتی فهمید شیعه هستم پرسید شما میگویید که امامانتان غیب میدانند؟ گفتم الله
یعلم غیب السموات والارض. گفت پس چرا در باره شما چنین میگویند؟ گفتم:
"شاید به این دلیل باشد که امامان شیعه برخی کرامات داشته اند که از برخی
شواهد به باطنها پی میبرده اند و این تنها مربوط به ائمه نیست برخی کسان که چشم
باطنشان روشن است نیز میتوانند چنین کراماتی را داشته باشند وگرنه اگر کسی مدعی
باشد امامان غیب میدانسته اند و آنها را جای خدا قرار دهد مشرک است. البته موضوع
علم امامت مطلب دیگری است. امامان ما بسیاری چیزها میدانسته اند که مردم عادی نمیدانسته
اند و نمیدانند. چنانکه باقرالعلوم با علم امامت چنین عنوانی را یافته است و یا
امام جعفر صادق که گویند 4000 شاگرد تربیت کرده نتیجه علم امامت بوده است. و یا
امام علی که میگوید من به راههای آسمان آگاهترم تا راههای زمین نتیجه علم امامت او
بوده است". او که از وصفهایی پر شده بود که شیعیان با اعمال شرک آلود خود
بهانه به دست دشمن میدهند و به شیعه آنگونه نگاه میکرد گفت: نه تو شیعه نیستی...
ج- محمد و علی
محمد رسول الله بالاترين مقام عالم هستي
پس از خداوند و اشرف مخلوقات اوست. مقام و منزلت مولا علي نیزاز نهج البلاغه اش که
دارای اعجازهای بسیاری است و پس از قرآن برترین کتاب محسوب میگردد(یعنی از انجیل
که سخنان خداوند است که بر زبان عیسی جاری شده نیز بالاتر است). و نیز از شرح زندگانی
ایشان بازشناخته میشود که کسانی مانند جرج جرداق مسیحی کتاب صوت العداله الانسانیه
و عبدلفتاح عبدالمقصود پانزده جلد کتاب زیر عنوان امام علی در باره
شخصیت ایشان نگاشته و نیز شاعران و نویسندگان در طول تاریخ سروده ها و نوشته های
زیادی در باره عدالت او- شیوه زندگی او- صبر او- علم و حکمت او و... دارند.
اینها نیز از منابع دین ما بر
میآید:
من کنت مولاه فعلی مولاه
من کنت انا نبیه فعلی امیره
انت منی بمنزله هارون من موسی الا
انه لا نبی بعدی
انا مدینه العلم فعلی بابها فمن
اراد المدینه والحکمه فالیأتها من بابها
این احادیث نبوی نیز اندازه هر یک
از آن دو را مشخص میسازند که شیعه به آنها میبالد ولی خواهیم دید که غلوکنندگان و
منحرف کنندگان کلمه حق از مواضعش به اینهمه افتخارها بسنده نکرده به انحراف کشیده
شده و به ظن خود دلخوشند که به علی خدمتی میکنند و عده ای هم که درست نمی اندیشند
سخنان یاوه آنها را تکرار میکنند تا نقل محافل شود. مثلا ببینید این سخن از کجا
آمده که نه سندیتی دارد و نه عقلانی است و مسلم است که چون ریشه در دین ندارد جعلی
است:
روزی سخن از معراج شد که یکباره
مرد مسن ترک زبان پرسید خوب اونجا که رسید چی دید؟ گفتم نمیدانم. مقصودت چیست؟ گفت: علی یک نصف سیب به او داد و گفت این مال تو
و ... من داشتم از تعجب چه میگویند(شاخ درمیآوردم؟) عجب حقه بازهایی هستند این
جعالین!!! به قول معروف روز روشن و دزدی؟ اشرف مخلوقات به حساب آمدن محمد رسول
الله(ص) ریشه در همین معراج دارد و اگر بخواهیم معراج را هم نصف کنیم و نصف بهتر و
گزیده ترش را به علی(ع) بدهیم دیگر رسول خدا اشرف مخلوقات نمیتواند باشد!!
به او گفتم نه چنین نیست و اینها
را بر معراج افزوده اند چنانکه چیزهایی را نیز بر معجزه شق القمر افزوده
اند. دیدم نرم شد و گفت نمیدانم... ما هم شنیده ایم.
اگر علی بداند برخی شیعیانش اینقدر
نادان هستند که میخواهند او را از پیامبر خدا بالاتر بدانند برای بقای دین محمد و
شیعه واقعی با همان ذوالفقارش بر سر هرکس و ناکسی میکوبد! که این گونه بدعتها را
بر امهات دین میافزاید.
احمد شماع زاده 28/2/91