Tuesday, January 15, 2013

شهرت جهانی سردر دانشگاه تهران


بیشك ارزش بین المللی دانشگاه تهران، شهرت جهانی سردر اصلی آن را نیز به ارمغان آورده است. این بنای تاریخی، علاوه بر این كه در سطح ملی سمبل تمام نمای علم، دانش، معرفت و نماد زندگی شیرین دانشجویی در زیر سقف مركز نمادین علمی كشور(دانشگاه تهران) است، در خارج از ایران نیز معرف یك دانشگاه نامدار در سطح خاورمیانه است.

با یك بررسی گذرا میتوان ادعا كرد كه از میان معروفترین و معتبرترین دانشگاه های دنیا، دانشگاه تهران تنها دانشگاهی است كه از طریق یك بنای فرهنگی سمبلیك با مهندسی پیچیده، پیام های ویژه معنوی، علمی و فرهنگی را به مخاطبان خود القا می كند.

برخی بر این عقیده اند كه طرح سردر دانشگاه، الهام گرفته از تصویر خیالی دو پرنده ای است كه بالهایشان را برای اوج گرفتن و برخاستن از زمین، باز كرده اند. علم و دانش به دو بال تشبیه شده اند كه ورود به دانشگاه با آن دو ممكن است و خروج از دانشگاه نیز با تقویت این بالها موجب صعود افراد بر فراز اجتماع خود و پاسداری از آن می شود. عده ای دیگر آن را به عنوان كتابی كه به صورت باز در مقابل دیدگان گذارده شده باشد میدانند كه بیانگر ارزش مطالعه و تحقیق است.


اما از تاریخچه و نحوه ساخت این سردر اطلاعات و اسناد كاملی به دست نیامده است.

بر پایه گفته ای در سال های ۴۶- ۴۵ به دستور ریاست وقت دانشگاه طرحی در میان دانشجویان و طراحان مختلف به مسابقه گذاشته شد. از میان طرحهای رسیده طرح دانشجویی به نام «كوروش فرزامی»(از دانشكده هنرهای زیبا) به عنوان طرح برتر برگزیده شد. كار اجرای طرح، ابتدا به یك شركت پیمانكار سویسی واگذارشد كه به دلیل نواقص مربوط به مراحل قالببندی از ادامه كار توسط این شركت ممانعت شد و یك شركت پیمانكاری ایران به نام «شركت آرمه» اجرای طرح را به عهده گرفته و به اتمام رساند.

بر پایه آخرین صورتحساب و وضعیت شركت آرمه هزینه اجرای طرح مبلغ ۲۴هزار و۵۰۰ تومان بوده است.

اگرچه تاریخ ساخت سردر را در سال های ۴۶-۴۵ میدانند، اما تا سال ۱۳۴۸ هیچ سندی در خصوص آن در آرشیو دانشگاه مشاهده نشده است. در نشریه شماره ۲ «هنر معماری»(تیر، مرداد، شهریور ۱۳۴۸) عكس هایی از سردر دانشگاه تهران به چاپ رسیده است و در ذیل آن نام طراح و محاسب سردر آورده شده است. این منبع نیز طراح را كوروش فرزامی و محاسب آن را سیمون سركیسیان ذكر كرده است.

علاوه بر این در كتابچه راهنمای دانشگاه تهران (۱۳۵۱) نیز عكس سردر چاپ شده است.

نقشی از تیسفون
جدا از سر در دانشگاه تهران نشان رسمی این دانشگاهی نیز قدمتی طولانی دارد. نقشی كه امروز به عنوان نشان رسمی دانشگاه تهران انتخاب شده، از نقوش تاریخی کشور است که سابقه ممتدی در آثار صنعتی داشته و مقام شامخی در فرهنگ ایران باستان حائز اهمیت بوده است.

آرم یا نشان دانشگاه تهران که توسط دکتر محسن مقدم، استاد فقید دانشکده هنرهای زیبا طراحی شده است، برداشت وتقلیدی است از نقشی که به صورت گچبری شده در محوطه های دوران ساسانی، نقش برجسته ها و نقوش مهرهای این دوره دیده شده است و دراین مورد بویژه تقلیدی است از پلاک گچبری شده مکشوفه از شهر ساسانی تیسفون.

نقوشی که به عنوان نشان از آنها یاد شد و به ظاهر به صورت «داغ» احشام در بین طوایف مسکون در ا
یران مورد استفاده بوده است، همانی است که در شکل مغولی « تمغا» بدان آشناییم و کلاً این اشکال به عنوان نشان مالکیت بود بر هر چیزی که صاحب آن بودند. در دوران ساسانی این نشانها در نقش برجسته ها، سکه ها و ظروف نقره به عنوان نشانهای خانوادگی به کار رفته اند. از آنجا که در ایجاد این نشانها از حروف خط پهلوی ساسانی نیز استفاده شده طبیعت یک منوگرام را هم گرفته اند.

طرح دانشگاه تهران از نقش گچ بری شده مکشوفه از تیسفون گرفته شده است که نمونه منشاء آن در کاخ ساسانی مشکوفه از دامغان در دست است. هم در این مورد و هم در موارد مشابه آن در مهرهای ساسانی، نشان ها عموماً در میان دو بال تزئینی ( که می تواند بال عقاب باشد ) قرار داده شده اند که کاربرد آن را در دیگر نقوش این دوره و شکل تاج های ساسانی به ویژه در اواخر این دوره شاهد هستیم. در شاهنامه فردوسی نیز این گونه تاج ها با عنوان تاج های «دوپر» یاد شده است.

در مورد پلاک به دست آمده از تیسفون، نقش میان بال ها از ترکیب حروف خط این دوره (پهلوی ساسانی) ساخته شده است و عده ای سعی در خواندن و توجیه این نشان ها کرده اند. در مورد تیسفون نقش مورد بحث به صورت « افزوت » (امرود) به معنای فراوانی و افزونی و نیز به صورت «ایلان» (ایران) نیز به صورت «او» برای کلمه اورمزد به معنای اهورا مزدا و یا صرفاً اسم هرمزه و هرمز خوانده شده است. استفاده دو کلمه دانشگاه تهران به شیوه نشان های دوران ساسانی(که از ترکیب حروف تشکیل می شود) در میان بال های تزئینی بر این پایه بوده است.

حاشیه تزئینی که از دوایر ریز تشکیل شده نیز دوران هخامنشی به عنوان یک عامل تزئینی به ویژه در سکه ها به کار می رفته و در دوران ساسانی نیز در سکه ها، مهرها و گچ بری مورد استفاده داشته است.

به گفته دکتر مظفر بختیار، استاد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، در نشان دانشگاه در زمان ریاست جهانشاه صالح تغییراتی داده شد؛ نشان اصلی، مانند آرم بیشتر دانشگاه های غربی، داخل قابی به شکل سپر رومی قرار گرفت و عنوان «دانشگاه تهران» به خط لاتین و نیز شعار« میاسای ز آموختن یک زمان» برآن اضافه شد. شکل جدید علاوه بر اینکه هیچگونه تناسبی با نقش های اصیل ایرانی نداشت، اهداف و فعالیت های گسترده دانشگاه را در شعار «آموختن» منحصر کرده یود که بار رسالت مهم تربیتی، پرورشی و انسان ساز دانشگاه مغایرت داشت؛ در حدود سال 1350 نیز در شکل اصلی نشان دانشگاه تغییراتی گرافیکی اعمال شد و مدتی هم با آن شکل به کار رفت، ولی به منظور حفظ اصالت نشان قدیم، مجدداً همان نشان به کار برده شده که هنوز هم پا بر جاست.

دوشنبه 18 آبان 1388

Monday, January 14, 2013

راز بی اخلاقی مسلمانان

راز بی اخلاقی مسلمانان

خواجه نصیر الدین دانشمند یگانه روزگار در بغداد مرا درسی آموخت که همه درس بزرگان در همه زندگانیم برابر آن حقیر مینماید و آن این است: 
 
در بغداد هرروز بسیار خبرها میرسید از دزدی, قتل و تجاوز به زنان در بلاد مسلمان که همه از جانب مسلمانان بود. روزی خواجه نصیرالدین مرا گفت میدانی از بهر چیست که جماعت مسلمان از هر جماعت دیگر بیشتر گنه می کند با آنکه دین خود را بسیار اخلاقی و بزرگمنش می دانند؟
من بدو گفتم: بزرگوارا همانا من شاگرد توام و بسیار شادمان خواهم شد اگر ندانسته ای را بدانم.
خواجه نصیرالدین فرمود: ای شیخ تو کوششها در دین مبین کرده ای و اصول اخلاق محمد که سلام خدا بر او باد را می دانی و همانا محمد و جانشینانش بسیار از اخلاق گفته اند و از بامداد که مومن از خواب برمی خیزد تا هنگامی که شبانگاه با بانویش همبسترمیشود, راه بر او شناسانده شده است.
اما چه سری است که ایشان بر اخلاق نیستند و بی اخلاق ترین مردمانند وآنکه اخلاق دارد نه از مسلمانی اش که از وجدان بیدار او است.
من بسیار سفرها کرده ام و از شرق تا غرب عالم و دینها و آیینها دیده ام. از غوتمه(بودا) در خاورزمین تا مانی ایرانی در باختر زمین که همانا پیروانشان چه نیکو میزیند و هرگز بر دشمنی و عداوت نیستند.
آنها هرگز چون مسلمانان در اخلاقشان فرع و اصل نیست و تنها بنیان اخلاق را خودشناسی میدانند و معتقدند آنکه خود
را بشناسد وجدان خود را بیدار کرده و نیازی به جزئیات اخلاقی همچون مسلمانان ندارد.
 
اما عیب اخلاق مسلمانی چیست ای شیخ؟ در اخلاق مسلمانی هرگاه به تو فرمانی میدهند, آن فرمان اما  و اگر دارد.
 
در اسلام تو را می گویند: دروغ نگو ... اما دروغ به دشمنان اسلام را باکی نیست.
غیبت مکن ... اما غیبت انسان بدکار را باکی نیست.
قتل مکن ... اما قتل نامسلمان را باکی نیست.
تجاوز مکن ... اما تجاوز به نامسلمان را باکی نیست.
و این اماها مسلمانان را گمراه کرده و هر مسلمانی به گمان خود دیگری را نابکار و نامسلمان میداند و اجازه هر پستی را به خود میدهد و خدا را نیز از خود راضی و شادمان می بیند.

ای شیخ راز نابخردی و پستی مسلمانان در همین است.


نظر: ممکن است این داستان واقعی و یا ساختگی باشد ولی در هر صورت تفکر برانگیز است. این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که "خداوند انسان را توجیه گر آفرید". پس تنها مسلمانانی که کارهای خود را توجیه نمیکنند مسلمان باقی میمانند.

این کشتی دارد غرق می شود!

این کشتی دارد غرق می شود!
 
 
نمی دانم فیلم سینمایی «تایتانیک» را به خاطر دارید یا نه. در صحنه ای از این فیلم در حالی که کشتی عظیم تایتانیک در اثر برخورد با کوه یخ (ice berg) دچار صدمه ی جدی شده بود، گروهی نوازنده در عرشه ی کشتی مشغول اجرای قطعات برگزیده از موسیقی کلاسیک بودند! آنان کار خود را به بهترین نحو اجرا می کردند و دقت می کردند که کیفیت کارشان تحت تاثیر شرایط نامناسب موجود قرار نگیرد! اما در یک کشتیِ در حالِ غرق شدن و در میان مسافرانی که از هول و وحشت در حال سراسیمه دویدن به این سو و آن سو هستند، چه اهمیتی دارد که موسیقی کلاسیک با بهترین کیفیت اجرا شود؟!
***
نمی دانم کتاب «قلعه ی حیوانات» نوشته ی «جورج اورول» را خوانده اید یا نه. ماجرای این کتاب، داستان حیوانات یک مزرعه علیه اربابِ زورگوست.
حیوانات دست به دستِ هم می شوند و ارباب و خانواده اش را از مزرعه بیرون می کنند و خود مدیریت مزرعه را به دست می گیرند. اولین کار آن ها پس از پیروزی انقلاب شان تنظیم عهد نامه ای ست که طبق آن همه ی حیوانات با هم برابرند و هیچ کس حق ندارد خود را ارباب و مالک دیگران بداند اما چیزی نمی گذرد که خوکی که مدیریت مزرعه را به دست گرفته است، آرام آرام عهدنامه را تغییر می دهد و برای خود و اطرافیانش حقوق و امتیازات ویژه ای وضع می کند در این میان، اسبی در این مزرعه زندگی می کند به نام«باکستر» که به لحاظ خوش خلقی، صبوری و پشتکار، مورد احترام همه ی حیوانات است.
حیوانات از او می خواهند کمک شان کند تا در مورد شرایط جدید تصمیم بگیرند اما«باکستر» سخت مشغول کار است و به اطرافش توجه ای ندارد. شعار او این است: «من کار می کنم!» و احساس می کند که باید کار خود را به بهترین شکل انجام دهد و کاری به کار چیز دیگری نداشته باشد!
گرچه «باکستر» می توانست از اتفاق وحشتناکی که در«قلعه ی حیوانات» رخ می داد جلوگیری کند چنان سرش به کارش گرم بود که فقط هنگامی از«تغییرات» باخبر شد که خوک حاکم، او را به یک سلاخ فروخت!
***
اولویت بندی (Priority setting) از مهم ترین مهارت های زندگی ست. شما هر چقدر زیبا ویولن بنوازید، در یک قایق در حال غرق شدن، ویولن نواختن در اولویت قرار ندارد.
شما هرچقدر کشاورز قابلی باشید، در یک مزرعه ی در حال سوختن، سم پاشی و آفت زدایی در اولویت قرار ندارد.
شما هر چقدر آرایشگر قابلی باشید، اصلاح کردن سر و صورت فردی که دچار حمله ی قلبی شده است و باید بلافاصله به بیمارستان انتقال یابد را عاقلانه نمی دانید.
«کارل مارکس» ، فیلسوف آلمانی، یکی از افسون های جامعه ی سرمایه داری را«تخصصی شدن» می داند.
هرکس چنان سرش به کار و تخصص خود گرم است که فراموش می کند کل این جامعه به کدام سو حرکت می کند! باهوش ترین و سختکوش ترین آدم ها گرفتار الگوی «باکستر» می شوند و مثال کلان اجتماعی را ازیاد می برند آیا در جامعه ای که رسانه های فراگیر به آلوده کردن روان مردم مشغولند و هر روز میلیون ها نفر را بیمار می کنند، من باید فقط در مطب روان پزشکی ام بنشینم و وقتم را با ویزیت یکی یکی بیماران پر کنم؟! آیا این تنها وظیفه ی من است؟
 دکتر محمدرضا سرگلزایی (روانپزشک)

Wednesday, January 9, 2013

سخنانی گرانبها!!- 19

جملات قصار زیبا از بزرگان   جملات کوتاه و آموزنده و 
 جالب جدید
جملات قصار زیبا از بزرگان   جملات کوتاه و آموزنده و جالب جدید
جملات قصار زیبا از بزرگان   جملات کوتاه و آموزنده و جالب جدید
جملات قصار زیبا از بزرگان   جملات کوتاه و آموزنده و جالب جدید
جملات قصار زیبا از بزرگان   جملات کوتاه و آموزنده و جالب جدید
جملات قصار زیبا از بزرگان   جملات کوتاه و آموزنده و جالب جدید
جملات قصار زیبا از بزرگان   جملات کوتاه و آموزنده و جالب جدید
جملات قصار زیبا از بزرگان   جملات کوتاه و آموزنده و جالب جدید
جملات قصار زیبا از بزرگان   جملات کوتاه و آموزنده و جالب جدید
جملات قصار زیبا از بزرگان   جملات کوتاه و آموزنده و جالب جدید
جملات قصار زیبا از بزرگان   جملات کوتاه و آموزنده و جالب جدید
جملات قصار زیبا از بزرگان   جملات کوتاه و آموزنده و جالب جدید
جملات قصار زیبا از بزرگان   جملات کوتاه و آموزنده و جالب جدید
جملات قصار زیبا از بزرگان   جملات کوتاه و آموزنده و جالب جدید
جملات قصار زیبا از بزرگان   جملات کوتاه و آموزنده و جالب جدید
جملات قصار زیبا از بزرگان   جملات کوتاه و آموزنده و جالب جدید
جملات قصار زیبا از بزرگان   جملات کوتاه و آموزنده و جالب جدید

--

I dream of harmonized world where humanity, technology and environment go hand in hand.

 


 

Tuesday, January 8, 2013

شاد و شنگول


 
واژهٔ "بهلول" در عربی به معنای "شاد و شنگول" است و این مرد بزرگ در زمان خود دارای دو امتیاز ویژه بود؛ اول اینکه دارای محبوبیت، موفقیت علمی و دینی بسیار در میان مردم بود و دوم خویشاوندی نزدیک با هارون الرشید، خلیفه زمان خویش داشت.
به همین دلیل او می توانست آزادانه و بی هراس به سر وقت هارون الرشید و بقیه درباریان و خادمان او رفته و هرچه را که می‌خواهد، به زبان طنز به آنها بگوید. او از این زبان استفاده می‌کرد تا هارون الرشید را متوجه اشتباهاتش کند.
آرامگاه بهلول در بغداد است. روی سنگ قبر وی به تاریخ ۵۰۱ قمری با لقب، "سلطان مجذوب" ثبت شده است.
بزرگ مردی که در زمان خویش در مواقع نیاز نه تنها به مردم بلکه به حاکمان زمان خویش هم  پند واندرز می‌داد.
داستان، اشعار و حکایات بسیاری از او نقل کرده‌اند که چند نمونه از آن را در اینجا نقل می کنیم؛
  • آورده‌اند که روزی بهلول به حمام رفت، ولی خدمتکاران حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن طور که باید بهلول را کیسه نزدند.
با این حال بهلول وقت خروج از حمام ده دینار به اوستای حمام داد.
کارگران و دلاکان حمام چون این بذل و بخشش را بدیدند، همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی کردند.
بهلول هفته دیگر نیز به حمام رفت. ولی این بار تمام کارگران با احترام کامل او را شستشو نموده و بسیار او را احترام گذاشتند. ولی با این‌همه تلاش و احترام، بهلول به هنگام خروج فقط یک دینار به آنها داد.
حمامی متغیر گردیده و با غضب پرسید؛  سبب بخشش بی‌جهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست؟
بهلول گفت: مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده بودم پرداختم و مزد آن روز حمام را امروز می پردازم تا شما ادب شده و رعایت مشتری های خود را بکنید...
  • حکایت می کنند که روزی، شخصی بهلول را در قبرستان دید، از او پرسید : اینجا چه می‌کنی؟
بهلول گفت: همنشینی می‌کنم با جماعتی که مرا اذیت نمی‌کنند و اگر از آخرت غفلت کنم، مرا یادآوری و تذکر می‌دهند، اگر از آنها دور شوم غیبت مرا نمی‌کنند.
حکایت شیرینی از او نقل می کنند که روزی، خلیفه زمان بهلول را احضار کرد و گفت: خوابی دیده‌ام، می‌خواهم تعبیرش کنی.
بهلول گفت؛ چیست ؟

خلیفه گفت: خواب دیدم به جانور ترسناکی تبدیل شده‌ام و نعره زنان به اطراف خود هجوم می‌برم و آنچه از خرد و کلان در سر راه خود می بینم درهم می‌شکنم و می‌بلعم. بگو تعبیرش چیست؟

بهلول گفت: من تعبیر واقعیت ندانم، فقط خواب تعبیر می کنم.
  • روزی بهلول در قصر خلیفه کنار پنجره نشسته بود و بیرون را می نگریست .
    خلیفه پرسید : آن بیرون چه می بینی ؟
    گفت : دیوانگان انبوه که در رفت و آمد ند و خود نمی دانند چه می کنند و عجیب این است که اگر آن سوی پنجره بودم و داخل قصر را تماشا می کردم ، باز هم جز این نمی دیدم.
  • حکایت خلیفه شدن بهلول از آن حکایت های است که تامل هر انسانی را بر می‌انگیزد. می گویند روزی هارون الرشید از بهلول پرسید : دوست داری خلیفه باشی؟
    بهلول گفت : نه !
    هارون الرشید گفت؛ چرا ؟
    بهلول گفت؛ از آن رو که من به چشم خود تا به حال مرگ سه خلیفه را دیده ام . ولی تو که خلیفه‌ای مرگ یک بهلول را هم ندیده ای.
  • آورده‌اند که....روزی هارون الرشید از کنار گورستان می‌گذشت که دید، بهلول و علیان مجنون با هم نشسته و سخن می‌گویند. خواست چشم زهری از انها بگیرد و دستور داد هر دو را آوردند.

    خلیفه فریاد زد و گفت؛ من امروز دیوانه می‌کشم . جلاد را طلب کنید. جلاد آنی با شمشیر کشیده، حاضر شد. علیان را بنشاند که گردن زند.
بهلول پرسید: ای هارون چه می‌کنی؟
هارون گفت: امروز دیوانه می‌کشم.
بهلول گفت : سبحان الله، ما در این شهر دو دیوانه بودیم، تو سوم ما شدی . تو ما را بکشی چه کسی تو را بکشد.
  • حکایت می کنند که روزی، هارون الرشید طعامی برای بهلول فرستاد . خادم طعام را نزد بهلول برد و پیش او گذاشت و گفت؛ این طعام را خلیفه مخصوص تو فرستاده است.
 بهلول طعام را برداشته و جلوی سگی که کنار کوچه بود، گذاشت. خادم فریاد کشید؛ چرا طعام خلیفه را پیش سگ می‌گذاری؟!
بهلول پاسخ داد؛ دم مزن، اگر سگ نیز بشنود این طعام خلیفه است، هرگز لقمه‌ای از آن نخواهد خورد‌؟!
  • حکایت می کنند که فقیرترین فرد از دید بهلول خلیفه زمان خویش بود چرا که....
    روزی هارون به بهلول پولی داد تا بین فقرا تقسیم کند. بهلول پول را گرفت و چند لحظه بعد به خلیفه باز گرداند.
هارون دلیل این کارش را پرسید؟
بهلول گفت: من هر چه فکر کردم از خلیفه فقیرتر و نیازمندتر نیافتم به خاطر اینکه ماموران تو با زور از مردم باج و خراج می‌گیرند و به خزانه تو می ریزند.
  • حکایت زیبای آورده‌اند که روزی از بهلول پرسیدند : راز طول عمر در چیست ؟
    گفت : در زبان آدمی . گفتند؛ چگونه است آن راز؟
    گفت؛ آن‌است که هر اندازه زبان آدمی کوتاه باشد، عمرش دراز می‌شود و هر چه زبان دراز شود، از طول عمر آدمی کاسته می شود ...؟
  • از بهلول پرسیدند که وقت طعم خوردن چه موقع است ؟ پاسخ داد؛ غنی را وقتی که گرسنه شود و فقیر را وقتی که بیابد.
  • روزی بهلول به شتاب تمام راه می‌رفت، پرسیدند : با این شتاب کجا می روی؟ گفت؛ می روم تا از دعوای دو نفر جلوگیری کنم.
    گفتند: کدام دو نفر؟
    گفت: خودم و آن کسی که دارد دنبال من می دود!
  • روزی خلیفه به بهلول گفت؛ چرا خدا را شکر نمی‌کنی از زمانی که من بر شما حاکم شده‌ام ، طاعون از میان شما رفع شده است ؟
بهلول گفت: خداوند عادل تر از آن است که در یک زمان دو بـلا بر بندگانش گمارد.
  • بهلول را پرسیدند که عصا به چه کار آید ؟ بهلول گفت: عصا به این کار آید که روزی هزار بار زمین می خورد تا صاحبش زمین نخورد.

Monday, January 7, 2013

موریس بوکای و قرآن

هنگامی که فرانسوا میتران در سال ۱۹۸۱میلادی زمام امور فرانسه را بر عهده گرفت، از مصر تقاضا شد تا جسد مومیایی شده فرعون برای برخی آزمایش‌ها و تحقیقات به فرانسه منتقل شود.
هنگامی که هواپیمای حامل بزرگترین طاغوت تاریخ در فرانسه به زمین نشست، بسیاری از مسئولین کشور فرانسه و از جمله رئیس دولت و وزرایش در فرودگاه حاضر شده و از جسد طاغوت استقبال کردند.
پس از اتمام مراسم، جسد فرعون به مکانی با شرایط خاص در مرکز آثار فرانسه انتقال داده شد تا بزرگترین دانشمندان باستان‌شناس به همراه بهترین جراحان و کالبدشکافان فرانسه، آزمایشات خود را بر روی این جسد و کشف اسرار متعلق به آن شروع کنند.
رئیس این گروه تحقیق و ترمیم جسد یکی از بزرگترین دانشمندان فرانسه بنام پروفسور موریس بوکای بود که برخلاف سایرین که قصد ترمیم جسد را داشتند او در صدد کشف راز و چگونگی مرگ این فرعون بود.
تحقیقات پروفسور بوکای همچنان ادامه داشت تا اینکه در ساعات پایانی شب، نتایج نهایی ظاهر شد؛ بقایای نمکی که پس از ساعتها تحقیق بر جسد فرعون کشف شد دال بر این بود که او در دریا غرق شده و مرده است و پس از خارج کردن جسد او از دریا برای حفظ جسد، آن را مومیایی کرده‌اند. اما مسئله‌ی غریب و آنچه باعث تعجب بیش از حد پروفسور بوکای شده بود این مسئله بود که چگونه این جسد سالم‌تر از سایر اجساد باقی مانده، درحالی که این جسد از دریا بیرون کشیده شده است.
پروفسور موریس بوکای در حال آماده کردن گزارش نهایی در مورد کشف جدید (مرگ فرعون بوسیله غرق شدن در دریا و مومیایی جسد او بلافاصله پس از بیرون کشیدن از دریا) بود که یکی از حضار در گوشی به یادآور شد که برای انتشار نتیجه تحقیق عجله نکند، چرا که نتیجه تحقیق کاملا مطابق با نظر مسلمانان در مورد غرق شدن فرعون است.
ولی موریس بوکای بشدت این خبر را رد کرده و آن را بعید دانست. او بر این عقیده بود که رسیدن به چنین نتیجه ی بزرگی ممکن نیست مگر با پیشرفت علم و با استفاده از امکانات دقیق و پیشرفته کامپیوتری. در جواب او یکی از حضار بیان کرد که قرآنی که مسلمانان به آن ایمان دارند قصه غرق شدن فرعون و سالم ماندن جثه‌ی او بعد از مرگ را خبر داده است. حیرت و سردرگمی پروفسور دوچندان شد و از خود سوال می‌کرد که چگونه این امر ممکن است با توجه به اینکه این مومیایی در سال ۱۸۹۸میلادی کشف شده است، در حالی که قرآن مسلمانان قبل از ۱۴۰۰ سال پیدا شده است؟ چگونه با عقل جور در می آید در حالی که نه عرب و نه هیچ انسان دیگری از مومیایی شدن فراعنه توسط مصریان قدیم آگاهی نداشته و زمان زیادی از کشف این مسئله نمیگذرد؟
 موریس بوکای تمام شب به جسد مومیایی شده زل زده بود و در مورد سخن دوستش فکر می‌‌کرد که چگونه قرآن مسلمانان درمورد نجات جسد بعد از غرق سخن می‌گوید در حالی‌که کتاب مقدس آنها از غرق شدن فرعون در هنگام دنبال کردن موسی سخن میگوید اما از نجات جسد هیچ سخنی بمیان نمی‌آورد و با خود می‌گفت آیا امکان دارد این مومیایی همان فرعونی باشد که موسی را دنبال میکرد؟ و آیا ممکن است که حضرت محمد هزار سال قبل از این قضیه خبر داشته است؟ او در همان شب تورات و انجیل را بررسی کرد اما هیچ ذکری از نجات جسد فرعون به میان نیاورده بودند. پس از اتمام تحقیق و ترمیم جسد فرعون، آن را به مصر باز گرداندند ولی موریس بوکای خاطرش آرام نگرفت تا اینکه تصمیم گرفت به کشورهای اسلامی سفر کند تا از صحت خبر در مورد ذکر نجات جسد فرعون توسط قرآن اطمینان حاصل نماید.
یکی از مسلمانان قرآن را باز کرد و این آیه را برای او تلاوت نمود : 
        فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَإِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ} [یونس:۹۲]
 ما امروز پیکرت را [از آب‏] نجات می‌دهیم تا عبرت آیندگان شوى، و همانا بسیارى از مردم از آیت‏هاى ما بى‏خبرند این آیه او را بسیار تحت تآثیر قرار داد و لرزه بر اندام او انداخت و با صدای بلند فریاد زد: “من به اسلام داخل شدم و به این قرآن ایمان آوردم.” موریس بوکای با تغییرات بسیاری در فکر و اندیشه و آیین به فرانسه بازگشت و دهها سال در مورد تطابق حقائق علمی کشف شده در عصر جدید با آیه های قرآن تحقیق کرد و حتی یک مورد از آیات قرآن را نیافت که با حقایق ثابت علمی تناقض داشته باشد. و بر ایمان او به کلام الله جل جلاله افزوده شد (لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه تنزیل من حکیم حمید). حاصل تلاش سالها تحقیق این دانشمند فرانسوی کتاب “قرآن و تورات و انجیل و علم بررسی کتب مقدس در پرتو علوم جدید” بود.

Thursday, December 27, 2012

فرعون دموکرات و آزاده!



فرعون دموکرات و آزاده!
(آزادی و دموکراسی در قرآن)
الحمدلله قاصم الجبارین مبیرالظالمین مدرک الهاربین نکال الظالمین صریخ المستصرخین موضع حاجات الطالبین معتمدالمؤمنین

سپاس خداوندی را که درهم شکننده دیکتاتورها- نابودکننده ستمگران- دریابنده فراریان- کیفردهنده ستمکاران- فریادرس فریادخواهان(دربند)- براورنده نیازهای درخواست کنندگان و مورد اعتماد ایمان آوردگان است.( از دعای افتتاح)

میدانستم قرآن سیستم برهم تنیده ای است که همه چیز را در خود جمع دارد ولی تاکنون به ذهنم نرسیده بود که حتی مقوله هایی همچون آزادی و دموکراسی نیز در قرآن یافت میشود. دلیلش هم این است که قرآن کریم حتی برای مانوسین خود آن گونه نیست که همواره ریزه کاریها- ظرافتها و دقایق خود را نشان دهد بلکه هرازچندگاهی گوشه کوچکی از آنها را به او نشان میدهد.
یکی از داستانهای جالب- مهم- پرارزش و پرباری که در قرآن زیاد به آن پرداخته و بها داده شده قصه موسی و فرعون و بنی اسرائیل است.(واژگان موسی 136 و فرعون 74 بار در قران تکرار شده که پس از نام جلاله الله و برخی واژگان مربوط به خداوند بیشترین فراوانی نامهای علم را به خود اختصاص داده اند.)
موضوع آزادی و دموکراسی از طریق داستان موسی و فرعون که در سوره یونس مطرح شده به ذهنم رسیده ولی خداوند در دیگر سوره ها از جمله نود آیه از سوره طه و چهل و پنج آیه از سوره قصص نیز یاداورمان شده بویژه آیاتی که مربوط به گفت وگوی موسی و فرعون میشود.

قرآن کریم چهره و شخصیت فرعون را این گونه به ما نشان میدهد:

         -         جبار(دیکتاتور) نبوده چون مردم از زندگیشان راضی بوده اند هرچند در حکومت او جامعه طبقاتی بوده و قوم بنی اسرائیل را به دلیل خداپرستی و نافرمانی به بردگی گرفته بود.
         -        مستبد نبوده و به نظر خانواده خود احترام میگذاشته که درخواست همسرش آسیه آن بانوی بزرگوار را پذیرفته و موسای شیرخواره را به فرزندی برمیگزیند.
-         مستبد نبوده زیرا موسایی که یک نفر را ده سال پیش کشته و سالها فراری بوده میپذیرد تا آزادانه بیاید و در برابر او عرض اندام کند.
-         خدا به موسی میگوید به سوی فرعون برو که او طغیان کرده ولی با او به نرمی سخن بگو شاید پندگیرد یا دلش خشیت پیداکند. یعنی خداوند قبول داشته که فرعون آدمی نرمخو و خوشدل بوده است.
-         ولی موسی که او را نمیشناخت به خدا میگوید من میترسم تنها پیش فرعون بروم و برادرم را هم با من به عنوان دستیار و قوت قلب بفرست و خداوند از او میپذیرد.
-         این درحالی است که خداوند دو تا معجزه قوی هم پیشتر به او داده است(عصا و ید بیضاء). با این حال هر دو میگویند ما از زیاده روی فرعون نسبت به خود میترسیم. در نتیجه خداوند به آنها دلداری میدهد و میگوید من مواظب شما هستم. یعنی خداوند میدانسته که نزد فرعون آزادی بیان و سخن محترم است و زیاده رو هم نیست و اقدام به قصاص پیش از ثابت شدن جنایت هم نمیکند. (ولی امروزه آزادی بیان در مدتی محدود دامی است از سوی دیکتاتور تا بدین طریق مخالفین را بازشناسد و پس از شناسایی آنان را از سر راه خود بردارد.) 
-         ولی او باز هم بر ندای خداوند که به او فرمان میدهد نزد قوم فرعون برو ان قلت میگذارد که میترسم بروم و مرا تکذیب کنند. بعد هم میگوید گناهی(قتل قبطی) بر من است که میترسم مرا بکشند. ولی خداوند که فرعون را خوب میشناخته میگوید: هرگز چنین نیست!! پس هر دو بروید و ما هم با شماییم و به گفت وگوی شما گوش میدهیم!!
   
مناظره فرعون و موسی:
-         دست آخر هر دو نزد فرعون میروند و میگویند: ما رسول پروردگار جهانیان هستیم و میخواهیم بنی اسرائیل را همراه ما کنی.
-         فرعون با مهربانی از موسی میپرسد: "آیا ما تو را در دامان خود نپروراندیم؟ و سالهایی را در میان ما نگذراندی؟(یعنی: من تو را بزرگ کرده. ام تو دیگر چرا؟)* سپس موضوع قتل را به میان میکشد و پاسخ میشنود: "آن هنگام این جرم را مرتکب شدم که از گمراهان بودم و از دست شما فرارکردم زیرا از شما میترسیدم. پس پروردگارم حکمی را به من بخشیده و مرا از رسولان قرارداده و آیا این نعمتی است که منتش را بر من میگذاری که بنی اسرائیل را به بردگی گرفته ای؟"(موسی که میبیند فرعون شخص مهربانی است جرات درشتگویی هم پیدامیکند!!)
-         در اینجا فرعون از موضوع قتل رد میشود. یعنی به همین اندازه اکتفا میکند که موسی اعتراف بر گمراه بودن خود در آن زمان کرده آنهم تنها از زبان خود او و بدون هیچ دلیل و مدرکی از او میپذیرد!! کدام حاکمی چنین رفتار میکند! حاکمان کوته بین که معمولا سعه صدر(دلبزرگی) نیز ندارند مانند زندانبان بینوایان ویکتور هوگو به دنبال کیفردادن کوچکترین جرمی هستند(چه برسد به قتل نفس!!) که سالهایی دور از ژان والژان سرزده تا عقده های تاریخی خود را بگشایند و زهر خود را بریزند; هر چند مجرم تبدیل به انسان بزرگواری شده باشد.
و اما ادامه مناظره فرعون و موسی که خداوند به این مناظره عنایت ویژه ای دارد و ارزش آن را دارد تا کاملا در اینجا بیاید:
فرعون: پروردگار جهانیان یعنی چه؟
موسی: "پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است درصورتی که یقین پیداکنید". یعنی من به آن اعتقاد دارم. شاید شما اکنون نپذیرید و آن هنگام خواهید پذیرفت که به یقین برسید.
فرعون به اطرافیانش میگوید: گوش فرانمیدهید چه میگوید؟!
موسی ادامه میدهد: پروردگار شما و پروردگار پدران اولیه شما.
فرعون ادامه میدهد: این رسولتان که برای شما فرستاده شده دیوانه است.                                   
موسی ادامه میدهد: پروردگار مشرق و مغرب و آنچه میان آن دو است اگر تعقل کنید.
فرعون: اگر پروردگاری جز من اختیار کنی تو را به زندان میافکنم.
موسی: میخواهی دلیل روشنی نشانت دهم؟
فرعون: اگر راست میگویی نشان بده. پس موسی عصای خود را می اندازد درحالیکه مار بزرگ و آشکاری میشود و دستش را از گریبان بیرون میآورد درحالیکه سفید روشنی برای بینندگان میشود.
-         در این مناظره متوجه میشوید پرسش و پاسخ درستی در کار نیست و هر یک از دو طرف حرف خود را میزند که این گونه گفت وگو بویژه میان دو طرفی که یکی قدرقدرت و دیگری ضغیف است معمول نیست. دلیلش هم این است که فرعون شخصی بزرگوار و آزاده بوده و به همین دلیل نیز خداوند آنقدر اصرار داشت تا موسایی را نزد او بفرستد که هم لکنت زبان دارد- هم مجرم است و به دلیل جرمش ترسو هم شده است تا بدین ترتیب شخصیت فرعون را بهتر به ما نشان دهد و روش آزادگی در موضع قدرتمندی را از او بیاموزیم. بنابراین هرگاه در موضع ضعف قرارگرفته ایم آزادگی را از امام حسین(ع) و به هنگامه قدرتمندی آزادگی را از فرعون بیاموزیم.
-         فرعون شخصی حقیقتجو و دارای وزیری دانشمند(تنها دانشمند نه متاله و متکلم و فیلسوف) بوده است:
و فرعون گفت اي هامان براي من بناكن بنايي بلند، بلكه دست‌يابم به آن وسيله. وسيلة آسمانها. پس آگاهي‌يابم به‌سوي خداي موسي و همانا كه من گمان مي‌برم او دروغگوست.(غافر: 39 و 38)
نکته اول: تصورنشود كه فرعون میخواسته موسي را دست بیاندازد و به سخره بگیرد بلكه با دقت در واژه‌هاي قرآن متوجه مي‌شويم كه آن بناي بلندي كه در نظر فرعون بوده، بنايي مناسب براي ساخت يك رصدخانه بوده؛ همان گونه که دانشمندان براي ساختن رصدخانه، به دنبال بلندترين جاي زمین مي‌گردند. بنابراین فرعون برای حقیقتیابی دستور به ساخت رصدخانه داده بوده تا ببیند میتواند از راه کیهانشناسی نسبت به خدای موسی آگاهی یابد یا نه. بویژه آنکه این آیه یک مشابه هم دارد: فاوقد لی یا هامان علی الطین فاجعل لی صرحا لعلی اطلع الی اله موسی و انی لاظنه من الکاذبین(قصص: 38) ای هامان برای من بر گل آتش بیفروز. پس برایم بنای بلندی قرارده. باشد که به خدای موسی آگاهی یابم و همانا که من گمان میبرم او دروغگوست.(منظور از گداختن بر گل اگر نکته های علمی دیگری در بر نداشته باشد دستکم آجرپزی برای ساخت رصدخانه بوده است.)
نکته دوم: او آدمی بوده که اگر به خدا ایمان نداشته ولی به حق و حقیقت ایمان داشته و به کسی تهمت نمیزده بلکه با گفتن "گمان میبرم او دروغگوست" جانب احتیاط را نگه داشته و مانند دیکتاتورها تهمتی بر مخالفینی که نمیتوانند اعتراض کنند نمیزند. و این در حالی است که موسی آزاد بوده و اگر میگفت او دروغگوست موسی میتوانست بر او اعتراض کند.

-         فرعون دموکرات بوده زیرا با اینکه همه گونه امکانات داشته تا نگذارد موسی دعوتش را علنی کند ولی برعکس به موسی آزادی بیان میدهد تا با او(حتا نه با واسطه بلکه مستقیم با خود او!!) گفت وگو کند. کدام حاکمی چنین میکند؟ آنهم موسایی که با دعوت از مردم به پرستش خدای یگانه و درخواست بردن قوم بنی اسرائیل با خود عملا ادعای براندازی حکومت وی را داشته است.
-         بسیار دموکرات بوده که پس از مناظره با موسی باز هم به او اجازه میدهد تا در روز موعود با ساحران مبارزه کند و به خود زحمت میدهد تا در همه شهرها جارچیان جار بزنند و ساحران همه فن حریف را گرد آورند. کدام حاکم و صاحب منصبی چنین میکند؟

-         پس از چیرگی عصای موسی بر سحر ساحران و ایمان آوردن ساحران فرعون آنان را تهدید میکند که دست و پایتان را قطع میکنم و چنین و چنان میکنم ولی فقط تهدید است و به تهدیدهای خود عمل نمیکند. زیرا هدف از تهدید پیشگیری از ایمان آوردن دیگران بوده است و نه تبدیل شدن به یک دیکتاتور.

-         مدتی میگذرد و مردم از آزادی موجود بهره برداری مکنند و گرد موسی جمع میشوند و فرعون باز هم تهدید میکند و خط و نشان میکشد(یسومونکم)که نوزادان پسر گروندگان به موسی را(مانند روز تولد موسی به دلیل پیشگویی منجمان) میکشد و مادرانشان را زنده نگه میدارد که این تهدید هم عملی نمیشود. حتی این گونه تهدید نشان از آن دارد که قصدش نسل کشی نبوده است.

-         گروندگان را نیز شمار کمی اراذل و اوباش میخواند و با این عنوان آنان را تحقیر میکند ولی تحقیری که به آن ایمان داشته نه اینکه منافقانه در ظاهر تحقیر کند و در دل از آنان بترسد و آنان را یکی یکی زیر پیگرد قراردهد و به زندان بفرستد و شکنجه کند. زیرا خودش شخصیتی بزرگ و پرتوان بوده و اعتماد به نفس داشته و همچون حاکمان مستبد و حقیر از شمار کمی مخالف واهمه ای نداشته است.

-         مستبد و خودرای نبوده که خودسرانه تصمیم بگیرد و به اجرا دراورد. بلکه پس از مشاوره با اطرافیانش بویژه وزیر دانشمندش تصمیم میگرفته است.
-         مستبد و خودرای نبوده زیرا هنگامی که پس از مشاوره تصمیم میگیرد با کشتن شخص موسی فتنه را سرکوب کند** باز هم آنقدر آزاد اندیش بوده و دگم نبوده که به سخنان مستدل و متین یکی از آشنایانش که در دل به موسی ایمان داشته و درخواست ملاقات میکند گوش میدهد و از تصمیم خود منصرف شده رو به مردم کرده میگوید: "قصد من این نیست که حقایق را وارونه به شما نشان دهم بلکه هدف من هدایت شما به راه رشد و بالندگی است" و به این گفته خود معتقد بوده است.

-         پس از مدتی که میگذرد و فرعون حکومت خود را واقعا در سراشیبی میبیند تصمیم میگیرد موسی و گروندگان به او را زیر پیگرد قراردهد. یعنی مرد و مردانه با یک اقدام جمعی و مانند یک نبرد با مخالفین خود به مقابله برمیخیزد نه اینکه به شیوه جباران و دیکتاتورها و از طریق ایادی و جاسوسان مخالفان را جدا جدا سر به نیست کند و حتی بستگان و وابستگان بیگناه آنان را به زیر شکنجه برد.
-         چون دیکتاتور نبوده در هرجایی جاسوسی نداشته. حتا ممکن است هیچ جاسوسی نداشته است. چون پیش از آن با مشکلی رو به رو نبوده که جاسوس و خبرچین داشته باشد. در نتیجه موسی میتواند با خبردارشدن از موضوع از طریق وحی- شبانه با قوم خود از دستش فرار کند.

-         فرعون هنگامی که غرق میشده به خدای یگانه ایمان آورده و بر زبان میآورد که معصیتکار و از مفسدین بوده و در آیات دیگر خداوند او را طاغی- خاطی- مسرف و مستکبر میخواند ولی هیچگاه او را جبار(دیکتاتور) نیمخواند و حتی به شخص او عنوان ظالم(ستمگر) نمیدهد. بنابراین واژه ساختگی تفرعن از ریشه فرعون به معنای دیکتاتور منشی در فرهنگ قرآن جایگاهی نداشته و مردود است.

-         خداوند میگوید: "بدن تو را نجات میدهیم تا برای آنانی که از پس تو میآیند آیه و نشانه ای باشد ولی بیشتر مردم از نشانه های ما غافلند".
یعنی: من میخواهم به حاکمان بگویم هرچه داشته باشید به نسبت از فرعون در زمان خودش بیشتر ندارید. پس یکی اینکه چون او خودبین- مستکبر و مسرف نباشید وگرنه سرنوشت او را مییابید. دوم اینکه دستکم مانند او مخالفان را در اظهار نظر و عقیده آزاد بگذارید. نتیجه اش با من است و نه بر شما. اگر من بخواهم همه را به راه راست هدایت میکنم ولی من دنیا را آزمایشگاه کردار آدمیان قرارداده ام(لنبلوکم ایکم احسن عملا) و چون اکراهی در دین نیست(لا اکراه فی الدین) هیچکس(چه فرعون باشد چه پیامبر) حق ندارد به زور دین خود را به خورد مردم دهد.

قرآن کریم چهره موسی را این گونه نشان میدهد:
-         موسی*** چون قوی بنیه و در خانواده سلطنتی بزرگ شده بوده در جوانی قلدر بوده ولی پس از فرار و ازدواج تبدیل به شخص باوقاری شده و چون بسیار با خدا همکلام بوده لقب کلیم الله گرفته است.
-         پس از اینکه فرعون و سپاهش غرق میشوند و بنی اسرائیل نجات مییابند و به زندگی خود ادامه میدهند و انقلاب آنان به مانند همه انقلابها نهادینه میشود خداوند از موسی میخواهد که به میقات یا ملاقات او به کوه برود.
-         موسی با عجله میرود و لوحهایی را از خداوند دریافت میکند که در آنها برای متقین مایه هدایت و رحمت بوده است. در اصل موسی در کلاس حکمت و معرفت شناسی خداوند دوره میدیده است.
-         در پایان دوره خداوند به او میگوید در غیبت تو ما قوم تو را آزمودیم و شخصی با عنوان سامری آنها را گمراه کرده است.(شاید موضوع فاتممناها بعشر که همواره برایم معما بوده دلیلش این بوده که خداوند میخواسته فتنه سامری کامل و همه قوم موسی آزموده شوند).

-         هنگامی که موسی پس از چهل روز از میعادگاه برمیگردد میبیند عده ای از مردم گوساله پرست شده اند... عصبی مشود. لوحها را به زمین میریزد و سر و ریش برادرش هارون را میگیرد و با خشونت میکشد و میپرسد: "چه چیز موجب شد تا بگذاری آنان گمراه شوند؟ از من پیروی نمیکنی و نافرمانی میکنی؟" برادر میگوید: "این قوم مرا به ضعف کشیدند و نزدیک بود مرا بکشند ترسیدم اگر بیشتر مخالفت کنم به تفرقه افکنی میان بنی اسرائیل متهم شوم. اکنون مرا جلو دشمنان سرزنش مکن و مرا جزو این قوم ستمگر قرار مده".
موسی سپس رو به سامری کرده میپرسد: حرف تو چیه؟ و او پاسخ میدهد: من بصیرتی یافتم که دیگران توانا بر آن نیستند. مشتی از اثر پای تو را برگرفتم و با آن چیزی ساختم که نفسم برایم آراسته بود. به او میگوید برو... از این پس نمیتوانی با کسی تماس بدنی داشته باشی تا عمرت به سرآید. گوساله ای را هم که تو و پیروان تو بر آن سجده میکردید میسوزانیم و خاکستر آن را در دریا به گونه ای خاص میپراکنیم.

منظور از نشان دادن "چهره موسی در قرآن" روشن شدن میزان و روش کیفردادن در ادیان الهی در برخورد با مرتکبین بالاترین معاصی و گناهان کبیره یعنی شرک و دین سازی است تا بتوانید آنها را با کیفرها و روشهایی که بر کسانی جاری میشود که تنها جرمشان گفتن و نوشتن است مقایسه کنید و پندگیرید:
-         موسی آن مرد خشن که با برادرش آن گونه رفتار میکند مردمی را که فریب خورده بودند و گمراه شده بودند و بر غیرخدا سجده کرده بودند!! حتی توبیخ نمیکند. کیفر آنان تنها آن میشود که مورد خشم خداوند قرارمیگیرند و در دنیا خوار میگردند.
-         سامری که آنان را گمراه کرده بود و گناه بسیار بزرگی را مرتکب شده بوده اعدام نمیشود بلکه مانند گمراه شدگان- کیفرش به خداوند واگذارده میشود تا مرضی چون خوره بگیرد و موسی هیچ کیفری برای او در نظر نمیگیرد. موسی تنها وسیله گمراهی او را نابود میکنند تا هیچ اثری از آن باقی نماند و مایه عبرت دیگران تا ابدالدهر شود.

نوع برخورد موسی با سامری این آیه از قرآن را در ذهنم تداعی میکند که خداوند به رسول اکرم(ص) میفرماید: نحن اعلم بما یقولون و ما انت علیهم بجبار فذکر بالقرآن من یخاف وعید. (ما به آنچه که میگویند آگاهتریم و تو بر آنها سلطه جابرانه نداری. پس به کسی که از روز قیامت ترس دارد قرآن را یاداوری کن.- ق: 45)

اگر تاکنون ندانسته اید قرآن چگونه اعجاز میکند اکنون ببینید چگونه با یک آیه بسیار کوتاه چهار درس مهم سیاسی و جامعه سازی به حاکمان مسلمان میدهد:
-         گفتن و نوشتن هرچه باشد(نحن اعلم بما یقولون) جرم نیست. زیرا از سویی شنونده باید عاقل باشد تا همه سخنها را بشنود و از بهترینها پیروی کند(یستمعون القول و یتبعون احسنه) و از سوی دیگر شما حاکمان باید با سیاستگزاریها و برنامه ریزیهایتان جامعه را آنچنان محکم و استوار بنانهید تا بنیانش با گفتار و نوشتار نلرزد.
-         شما به هیچ روی حق ندارید کسی(حتی یک نفر) را وادار سازید تا از شما پیروی کند.  
-         آنانی که از آخرت ترس دارند ولی از شما پیروی نمیکنند از هر دین و کیشی که باشند تنها میتوانید در چارچوب قرآن به آنها تذکر و اندرز دهید.
-         آنانی که از شما پیروی نمیکنند و به آخرت هم ایمانی ندارند حتا لازم نیست در چارچوب قرآن اندرزشان دهید بلکه آنان را به خدا واگذار کنید.

آری این است دین قیم. دینی که نه بر حذف فیزیکی که بر عقل سلیم و علم الهی استوار است. اینها را خداوند در قرآن کریمش آورده تا از آنها بهره برگیریم که متاسفانه نمیگیریم... و نمیگیریم... زیرا قرآن همچون لوحهای موسی کتاب هدایت متقین است(هدی للمتقین). آنانکه کردارشان گواهی دهد پروایی از خداوند ندارند و "بما لدیهم فرحون" هستند شایستگی آن را هم ندارند که قرآن هدایتشان کند. بلکه آنان دارند در آزمایشگاه دنیا آزمون آزادگی یا خواری به هنگامه اقتدار را پس میدهند. چه آزمون سختی!!... آزاده همچون حر یا خوار همچون شمر و هر دو از جبهه اقتدار.
ششم دیماه 1391 –  احمد شماع‌زاده 

*در سالهایی دور بزرگی به بزرگ شده ای نامه سرگشاده ای به دفاع از حسین نامی مینویسد و میگوید: من تو را بزرگ کرده ام. تو دیگر چرا؟ ولی او اندرز بزرگتر را نمیگیرد و آنگونه میشود که شد. و در سالهایی بسیار دور معاویه به یزید میگوید: "... و اما حسین. اگر بر تو شورید با او در نیفت". او هم اندرز بزرگتر را نمیگیرد و آنگونه میشود که شد.
**پیامبران در جامعه خود معمولا سران فتنه بوده یا خوانده میشده اند.
***موسی به معنای تیغ سرتراشی و زداینده موهای زائد است و به استعاره یعنی زداینده کسی که مانند مو به مقام خود به ناحق محکم و زیاده از حد چسبیده و زمان زدودنش فرارسیده است.