از
چاتانوگا تا حسینیه لباس فروشها؛ تفریحگاههای ایرانی
نعیمه
دوستدار
روزنامه نگار
پنج شنبه 06 فوريه 2014
- 17 بهمن 1392
به
اعتقاد پژوهشگر دانشگاه لایپزیک: «این نظام با هر چه که مفرح ذات باشد، بایستی
مشکل داشته باشد؛ رنگ، رقص، شراب، مهمانی و حتی بازیهایی که آستانه نشاط در آنان
بالا باشد و افراد را از احساس زندگی سرشار کند و در حقیقت بار سنگین زندگی را از
روی دوش آنان بردارد. ماندگاری
این نظام منوط و معطوف به سنگین بودن گرده مردم از بایدها و نبایدهایی است که
بدون آنها دلیل وجودی و مشروعیت سیاسی نظام نیز از بین خواهد رفت.»
در سالهای
منتهی به انقلاب اسلامی در ایران، این خیابان با نام «پهلوی»، مرکز رستورانها،
بارها و مراکز تفریحی بالای شهر بود.
چنارهایی
که آن روزها جوانتر بودند، به میدان تجریش و کوهستانهای شمال تهران ختم میشدند،
جایی که هم کاخهای باشکوه شاه قرار داشت، هم مردمی که وسعشان به رستورانهای
خیابان پهلوی نمیرسید، میتوانستند حوالی خیابان دربند، دمی به خمره بزنند.
از
«چاتانوگا» در خیابان پهلوی(ولی عصر فعلی)، «لابیرنت» و «کوچینی» در بلوار الیزابت
(کشاورز فعلی) که پاتوق پولدارترها بودند، تا کاباره شکوفه نو در حوالی خیابان
قزوین و سی متری که هم کارگر و کارمند و هم پولدار در آنها پیدا میشد، همه پاتوق
اصلی تهرانیها برای تفریح آخر هفته بودند.
قدیمیترها
از کافههای لالهزار هم خاطرههای زیادی دارند که در طول سالیان سال جای خود را
به فضاهای مدرنتر داده بودند.
اما این
فقط تهران نبود که مراکز تفریحی مشهور داشت. سواحل
جنوب و حاشیه کارون در آبادان، شاهگلی تبریز و هتل رامسر هم از دیگر تفرجگاههای
مهم ایران بودند. جوانهای
دوران انقلاب نقل میکنند که مشروبفروشیها و کلوپهای تفریحی، در همه جای ایران
در دسترس بود، هرچند گروههایی در اجتماع این نوع تفریحها را نمیپسندیدند و با
آن مشکل داشتند.
علاوه بر
اینها، سینما و تئاتر، جلوههای دیگری از خود را در ایران پیش از انقلاب به نمایش
گذاشتند.
هرچند
سطح کیفی شمار زیادی از فیلمها محل تردید و انتقاد بود، اما حضور زن و رقص و
موسیقی، گروههای زیادی را به خود جلب میکرد و همچنین گروه های زیادی را ناراضی. با این حال شکافهای طبقاتی و اعتقادی در کنار
فضای بسته سیاسی، این تفریحها را محل مناقشه کرد.
"از
«چاتانوگا»، «لابیرنت» و «کوچینی» در بلوار الیزابت (کشاورز فعلی) که پاتوق
پولدارها و باکلاسها بودند، تا کافههای شکوفه نو در حوالی خیابان قزوین و سی
متری که هم کارگر و کارمند و هم پولدار در آنها پیدا میشد، همه پاتوق اصلی
تهرانیها برای تفریح آخر هفته بودند."
محمود
صباحی، جامعهشناس مقیم آلمان و پژوهشگر دانشگاه لایپزیک میگوید یکی از زمینههای
انقلاب ایران، تفاوت در سبک زندگی مردم و گروههای خاص اجتماع بوده است:
«قبل از انقلاب جامعه ایران دچار شکاف
شدیدی شده بود؛ یعنی بخش کوچکی از جامعه غرق در خوشی و تفریح بود و بخش بزرگی از
جامعه هنوز در فضایی زندگی میکرد که از تفریح و خوشی جز در محدوده جشنهای آیینی
ختنهسوران و عروسی خبری نداشت. اگر چنین نبود پس چرا باید هرگز انقلابی رخ میداد؟»
امکانات
تفریحی وسوسهانگیزی مثل کاباره، کازینو و دانسینگ، سینما و تئاتر رو به گسترش
نهاده بود اما از سوی دیگر، اکثریت جامعه توان و آمادگی بهرهگیری از این امکانات
را نداشت. در
حقیقت چون دستشان به آن نمیرسید، طبیعی بود که چنین تفریحاتی را طرد کنند و به
نفی آن بپردازند. (همین رویه ها در بیشتر کشورها بود مانند لبنان آن روزها پس چرا
انقلاب نشد؟)
هرچه
جامعه قطبیتر میشد و محدودیتهای سیاسی بیشتر، مخالفت با این تفریحها هم پررنگتر
میشد.
جوانان
مخالف رژیم از کافهها و بارها به کوهستانها و جنگل ها میرفتند و جذب فعالیتهای
چریکی میشدند.
صباحی،
علت این تغییرات را چنین ارزیابی میکند: «شاه خطاکار بزرگی بود چرا که آرایههای
یک جامعه دموکرات را به زیربنای دموکراسی ترجیح داده بود: او فقط در امور تفرجی و
تفریحی دمکرات بود اما در حوزه سیاست از نظام جمهوری اسلامی بستهتر و چهبسا کمحوصلهتر
و خشنتر بود و در حقیقت تحمل هیچگونه مخالفت و مخالفی را نداشت. شاه، دسپوتیسم
شرقی را با مفاهیم مدرن سیاسی آرایش کرده بود. چیزی که سبب خنده اروپاییان و وحشت
مردم ایران میشد.
این خطا
را رضا شاه البته آغاز کرده بود: او میخواست جامعه ایرانی را سکولار و مدرن کند
اما در آن لحظات آخر به وسوسه روحانیون از اعلام حکومت جمهوری طفره رفت و خود را
پادشاه اعلام کرد و این آغاز فاجعهای بود که هنوز دامان جامعه ایرانی را رها
نکرده است. مدرنسازی جامعه بدون مدرن ساختن زیرساختهای سیاسی جامعه یعنی بدون
تمرکز زدایی از قدرت، هر نظامی را فرو میپاشد.»
انقلابی علیه تفریح
انقلاب
بهمن پنجاه و هفت، تنها با پایین کشیدن مجسمههای شاه و محو مظاهر نظام شاهنشاهی
همراه نبود.
گروهی در
همان روزهای آغازین انقلاب به بارها، رستورانها، کلابها و دیسکوها حمله کردند.
گردانندگان
این فضاها را تهدید کردند و محلههایی که به تفریحات جنسی شهرت داشتند، ویران شدند.
یکی از
روزنامههای آن روزگار تصویری منتشر کرد از زنی که در شهر نو کار میکرد. گروهی او
را زنده زنده در آتش سوزانده بودند.
صباحی
فضای رادیکال ایران در آستانه انقلاب را چنین توصیف میکند:
«برای مردم هیچ چیز به اندازه این تصویر
که کسی جام بر کف و یار در بر داشته باشد حسادتبرانگیز نیست ـــ آن هم در جامعهای
که در ژرفای تاریخی و وجودیاش از هر طرف احساس محرومیت میکند ـــ و خود شاه و
خانودهاش اصلیترین عناصر تشکیل دهنده این تصویر بودند: آنان کسانی در نظر آورده
میشدند که کل امکانات این سرزمین را در راه تفریحات شهوتآلود خود حیف و میل میکنند
و در حقیقت جز این، هیچ یک از کارهای دیگر حکومت پهلوی را هرگز نمیدیدند.»
این
جامعهشناس معتقد است که تلاش برای محو تفریحات متعلق به دوران پهلوی، نه اقدام
حکومت که حرکتی مردمی بوده است. به
عبارتی دیگر، بعد از انقلاب پنجاه و هفت، مردم خود آغازگر انهدام مراکز تفریحی
شدند که واکنشی در مقابل شرایط تفریحی و تفرجی پیش از انقلاب بود. کینهتوزی مردمان انقلابی نسبت به هر چیز و هر
جایی که بویی از شادی، تفریح و تفرج میداد، تنها مختص مردم معمولی نبود. حتی روشنفکران نیز با روحانیون و
انقلابیون همصدا شده بودند و تنها بخش بسیار کوچکی از جامعه نسبت به وضعیت پیش
آمده، همسو نبود.
صباحی،
جمهوری اسلامی را نظامی برآمده از انقلابی علیه تفریح و تفرج میداند؛ انقلابی
علیه کسانی که بزرگترین سرگرمیهاشان کاباره، دانسیگ، سینما و مکانهایی از این
قبیل بود:
"«
قبل از انقلاب جامعه ایران دچار شکاف شدیدی شده بود؛ یعنی بخش کوچکی از جامعه
غرق در خوشی و تفریح بود و بخش بزرگی از جامعه هنوز در فضایی زندگی میکرد که از
تفریح و خوشی جز در محدوده جشنهای آیینی ختنهسوران و عروسی خبری نداشت. اگر چنین
نبود پس چرا باید هرگز انقلابی رخ میداد؟»"
محمود
صباحی، جامعه شناس
«در آن مکانها قرار بود به افراد خوش
بگذرد، اما بیشینه افراد جامعه چشم دیدن آن را نداشتند و آن را بنا بر آموزههای
مذهبی، عیاشی و خسران ابدی تلقی میکردند. در این زمینه این تبلیغات مذهبی نبود که
مؤثر افتاده بود، بلکه گونهای حسادت تودهوار به تفریحات شاه، خانواده و نیز
اعوان و انصار او بود که به واسطه مفاهیم مذهبی، شکل ایدئولوژیک به خود میگرفت و
بر علیه شاه نمود پیدا می کرد.»
فضای خالی از لذت
به
اعتقاد برخی ناظران، شاه با باز کردن فضای تفریح و همزمان، بسته نگه داشتن فضای
سیاسی، جامعه را دچار گونهای عدم توازن روانی و چه بسا جنسی کرده بود. این بود که بعد از انقلاب سرگرمیهای انقلابی
جایگزین کابارهها و مشروبفروشیها شدند.
نخست
دغدغههای سیاسی ذهن مردم را به خود مشغول کرده بود و بعد، جنگ و فشارهای اجتماعی. این تغییرات گروهی از مردم را منزوی و گروهی
دیگر را به مساجد و هیأتها علاقهمند کرد اما میل به حضور در فضاهای عمومی
همچنان باقی مانده بود. بعضی
از اهالی تهران هنوز دورانی را به خاطر میآورند که در آن خیابان پهلوی سابق، محل
عرضه مواد غذایی در چادرها شد. در
شیکترین خیابان تهران، عدسی و آش و ساندویچ میفروختند و خیابان ولیعصر، همچنان
محل رفتو آمد بود، اما خیلی زود این بساط هم برچیده شد.
در سالهای
بعد، مردم تلاش کردند خلأ فضای عمومی را به نحوی پر کنند. برای
کسانی که زیر فشارهای اقتصادی بودند هم پناه بردن به فضای سبز که تأمین سرانه
مناسب آن همیشه عامل چالش مسئولان شهری بود، تنها فرصت ارزان و در دسترس به شمار
میرفت. از این گروه، شماری
نیز فرصت خود را بیشتر در هیأتهای مذهبی و مساجد میگذراندند؛ جایی که سینه زنی
و مداحی، جای موسیقی را گرفته بود. فضایی
که سالهای اخیر، با ورود سبکها و شیوههای جدید مداحی، به کلابهای موسیقی راک و
متال هم شباهت پیدا کرده است.
"
کینهتوزی مردمان انقلابی اما نسبت به هر چیز و هر جایی که بویی از شادی،
تفریح و تفرج میداد، تنها مختص مردم معمولی نبود. حتی روشنفکران نیز با روحانیون
و انقلابیون همصدا شده بودند و تنها بخش بسیار کوچکی از جامعه نسبت به وضعیت پیش
آمده، همسو نبود."
محمود
صباحی فضای جامعه را پس از فروکش کردن هیجانهای اجتماعی و سیاسی ناشی از انقلاب و
جنگ اینطور توصیف میکند:
«با پایان جنگ و عادی شدن فضای جامعه، طبقه
انقلابی که خود حالا به طبقه نسبتاً مرفهی بدل شده بود، نیاز داشت محدوده تفریحات
و تفرجات خود را کمی گسترش دهد اما امکاناتی برای این کار تدارک دیده نشده بود.
گویا
گمان کرده بودند که بزرگترین تفریح همان جنگ، امور انقلابی و کار باشد. اوضاع عوض
شد و در این میان بزرگترین تفریحی که برای مردم شکل گرفت، پیکنیک یا رفتن به
بوستانها بود. اگر چه برای بیش تر مردم همین بوستانها بسنده بود اما نسلهای پس
از جنگ در پی خوشیها و تفریحات بیشتر و متفاوتتری بودند.»
برای آن
عده که تابع ایدئولوژی نظام نبودند، رقص و شادی و مشروب، به خلوت خانهها رفت و
پارتیهای خانگی جای دیسکوها را گرفتند.
برای
کسانی که به بهانه تخته و ورق بازی دور هم جمع میشدند، راههایی هم برای تأمین
الکل پیدا شد: آن را در کارگاههای خانگی تولید کردند یا قاچاقش را از «ساقی»ها
خریدند.
تفریحگاه یا میدان جنگ؟
با بهبود
اوضاع اقتصادی در سالهای پس از جنگ و پس از بازترشدن فضای سیاسی در دورههای
سازندگی و اصلاحات، شکلهای مشروعی از تفریحات مدرن در میان ایرانیان رواج پیدا
کرده است.
مراکز
خرید بزرگتری تأسیس شدهاند. فستفودها و رستورانها بیشتر شدهاند. چند منطقه
آزاد تجاری راه افتاده است. باشگاههای خصوصی ورزشی رونق گرفتهاند و در دورههایی،
بیلیارد هم رواج پیدا کرده است.
در این
میان این نوع تفریحها برای همه گروههای اجتماعی جذابیت ندارند.
گروههای
مذهبی و محافظهکار همچنان تلاش میکنند سبک زندگی خود را حفظ کنند و بنابراین
برخی از فضاهای ایدئولوژیک مانند هیأتهای مذهبی که امکان برقراری نوع خاصی از
روابط با جنس مخالف یا تخلیه انرژی از راه مشارکت در انجام نوعی حرکات موزون را
فراهم میکنند، هنوز برای آن ها جذاب باقی ماندهاند.
برای این
گروه تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی، همچنان یکی از سرگرمیهای اصلی است، چیزی که
برای گروههای دیگر با ماهواره و تماشای سریالهای خارجی جایگزین شده است.
شکاف
طبقاتی و تفاوتهای فاحش در سبک زندگی و تفریح مردم، چیزی که زمانی عامل اعتراض به
نظام قبلی بود، اکنون دوباره ظاهر شده است.
در حالی
که در شهرستانها کمبود فضاهای تفریحی تخمه شکستن و سرکوچه ایستادن را به تنها
تفریح جوانان تبدیل کرده، عدهای نیز فرصتهای تفریح را در خارج از مرزهای ایران
جستوجو میکنند.
"گروههای
مذهبی و محافظهکار همچنان تلاش میکنند سبک زندگی خود را حفظ کنند و بنابراین،
برخی از فضاهای ایدئولوژیک مانند هیأتهای مذهبی که امکان برقراری نوع خاصی از
روابط با جنس مخالف یا تخلیه انرژی از راه مشارکت در انجام نوعی حرکات موزون را
فراهم میکنند، هنوز برای آن ها جذاب باقی ماندهاند."
سفرهای
توریستی به اروپا، مالزی و همسایگانی مانند ترکیه و دبی، برای دستیابی به امکانات
تفریحی ممنوع در ایران، چند سالی است که بیشتر رواج پیدا کرده است.
دلیل
اصلی این گرایش ویژه، علاوه بر کمبود امکانات تفریحی، وجود انواع محدودیتهای
قانونی است که روابط اجتماعی را به خصوص در میان زنان و مردان محدود میکند.
بهخصوص
اینکه تأکید حاکمیت بر جداسازی جنسیتی به عنوان یک روند مستمر، طعم هر تفریحی را
به خصوص برای نسل جوان تلخ میکند.
این محدودیتهای
اجتماعی در سالهای ریاست جمهوری محمود احمدینژاد به شکل محسوسی بیشتر شدند و در
دوران تازهای که با ریاست جمهوری حسن روحانی آغاز شده، هنوز نشانههای قابل اشارهای
از گشوده شدن فضای اجتماعی و ایجاد فرصتهای مناسبتر تفریحی دیده نمیشود.
به
عبارتی، در حالی که احساس نیاز به تفریح و سرگرمی از سوی حکومت درست پاسخ داده نمیشود،
در طول سالهای پس از انقلاب اسلامی در ایران، این موضوع به زمینهای برای چالش و
درگیری میان مردم و حکومت نیز بدل شده است.
این چالش
با نسلهای جوان، از همان سالهای آغازین انقلاب شروع شد؛ گشتهای خیابانی و
رفتارهای خشونتآمیز کلامی و فیزیکی همواره رو به گسترش بوده و اکنون حضور در
فضاهای عمومی مثل پارکها، رستورانها، بوستانها و ...، اغلب با نگرانی از شنیدن
تذکر، پلمب شدن ناگهانی فضای تفریحی و حتی خطر بازداشت همراه است.
به نظر
میرسد هرچه تمایل نسلهای جدید به خوشی و تفریح افزایش یافته، حکومت نیز موجودیت
خود را بیشتر در خطر احساس کرده است.
به
اعتقاد پژوهشگر دانشگاه لایپزیک: «این نظام با هر چه که مفرح ذات باشد، بایستی
مشکل داشته باشد؛ رنگ، رقص، شراب، مهمانی و حتی بازیهایی که آستانه نشاط در آنان
بالا باشد و افراد را از احساس زندگی سرشار کند و در حقیقت بار سنگین زندگی را از
روی دوش آنان بردارد. ماندگاری
این نظام منوط و معطوف به سنگین بودن گرده مردم از بایدها و نبایدهایی است که
بدون آنها دلیل وجودی و مشروعیت سیاسی نظام نیز از بین خواهد رفت.»