Saturday, November 29, 2014

تقدیم به مرتضی پاشایی

دلايل گفتن سلام و صلوات بر ائمه معصومين

شيعيان و دلايل گفتن سلام و صلوات بر ائمه معصومين
 
برخی پرسشی مطرح می­کنند با این عنوان که: چرا موقعى كه شيعيان، نام امامان خود را مى برند به جاى «رضى الله عنهم» از «سلام الله عليهم» يا از «صلوات الله عليهم» استفاده مى كنند، در صورتى كه بر طبق آيه شريفه «إِنَّ اللهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً»؛ خداوند و فرشتگانش به روان پاك پيغمبر درود مى فرستند، اى اهل ايمان، شما هم بر او درود فرستاده و سلام گوييد و تسليم فرمان او شويد.(1) بنابراين سلام و صلوات مخصوص نبى گرامى(صلى الله عليه وآله) اسلام است و شيعيان بر خلاف نص صريح قرآن، عمل مى كنند. آيا اين كار هم بدعت و هم غلو نيست؟
 
پاسخ: شيعيان نيز معتقدند كه عملى برخلاف نص قرآن مجيد نبايد انجام شود. اما مطالب سؤال فوق به دليل زير بدعت و غلو نمى باشد:
 
آيه مورد اشاره فقط سلام و صلوات فرستادن بر رسول الله (صلی الله علیه و آله) را امر نموده و هرگز از سلام و صلوات فرستادن بر ديگران ممانعت ننموده است. مثلا در آيه 157 سوره بقره «الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» خداوند صلوات را بر بندگان زيادى كه شامل اين آيه شوند نثار مى كند، بلكه بر اساس آيه سوره 42 احزاب «هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً»، اين درباره صلوات و در مورد سلام نيز، نه تنها منتفى نيست بلكه آيات قرآن آن را تشويق مى كند.
 
خداوند متعال می فرماید: «وَإِذا جاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ»، و چون كسانى كه به آيات ما ايمان دارند نزد تو آيند بگو سلام بر شما(2) و «سَلاَمٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ»، ملائكه بر مؤمنان سلام مى كنند، (3) و تحيت مؤمنان در بهشت به يكديگر سلام است، «تحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ». (4)
 
تا اينجا مربوط به عامه اهل ايمان است كه درود و سلام بر آن ها منعى ندارد. اما در مورد اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) به دلائل زيادى كه به برخى از آن ها اشاره مى شود از فضيلت بيشترى برخوردار است.
 
خداوند در سوره صافات مى فرمايد: «سَلَامٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ»(5) و يا در همين سوره، مرتب بر ساير انبياى عظام سلام مى فرستد: «سَلامٌ عَلَى الْمُرسَلِينَ»(6)، «سَلامٌ عَلَى نُوحِ فِى الْعَالَمِينَ»(7)، «سَلامٌ عَلَى إبْراهِيمَ»(8)، «سَلامٌ عَلَى مُوسَى وَ هَارُونَ»(9)، واضح است كه در اين آيات، نوح، ابراهيم، موسى و هارون جملگى پيامبران الهى هستند و بر آن ها سلام گفته است. اما (ياسين) يكى از نام هاى حضرت ختمى مرتبت است و سلام بر آل او يعنى سلام بر اهلبيت و اولاد او.
 
از نظر علماى شيعه، مراد از آل ياسين يقيناً آل محمد مى باشد. بسيارى از علماى اهل سنت نيز اين گونه برداشت نموده اند. مثلاً ابن حجر در صواعق محرقه از ابن عباس و جمعى ديگر از مفسرين نقل مى كند كه: «مراد از آل ياسين، آل محمد مى باشد».(10) اين تفسير را امام فخر رازى در جلد هفتم تفسير كبيرش، نقاش از كلبى در باب دوم و نيز سيد ابى بكر شهاب الدين علوى در باب اول كتاب «رشفة الصادى من بحر فضائل بنى النبى الهادى» بيان كرده است. مهمتر از اين مطالب آن چيزى است كه امام فخر رازى ذكر كرده است که «اهل بيت آن حضرت در پنج چيز با آن حضرت برابرى مى كنند:
 
1 . در سلام؛ كه خداى متعال فرموده است: سلام بر پيغمبر بزرگوار و نيز بر آل ياسين (يعنى سلام بر آل محمد).
2. در صلوات برآن حضرت؛ كه در تشهد نماز، براهل بيت او صلوات فرستاده مى شود.
3 . در طهارت؛ كه خداى متعال فرموده است: طه. يعنى اى طاهر و آيه تطهير را نازل كرده است.
4 . در تحريم صدقه؛ كه بر پيغمبر و بر اهل پيغمبر صدقه حرام است.
5 . در محبت؛ كه خداى متعال فرموده است: بگو اگر شما خدا را دوست مى داريد، مرا متابعت كنيد تا خدا شما را دوست بدارد. درباره اهل بيت آن حضرت فرموده است: اى محمد؛ به آن­ها (امت) بگو: من از شما بجز دوستى ذوالقربى و اهل بيتم اجر و مزدى نمى خواهم».(11)
 
بخارى و مسلم در صحيح خود آورده اند كه پيغمبر فرمود: «بين من و اهل بيت من در صلوات جدايى نيندازيد» به طورى كه وقتى آيه شريفه «إِنَّ اللهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً» بر پيغمبر نازل گرديد از ايشان سؤال شد: يا رسول الله؛ چگونه بر شما صلوات بفرستيم؟ حضرت در پاسخ فرمود: «اللهم صل على محمد و آل محمد». امام فخر رازى نيز در جلد ششم تفسير كبير پاسخ ايشان را چنين نقل مى كند: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ وَ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد كَما بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ». ابن حجر، دنباله اين پرسش را چنين روايت مى كند كه پيغمبر فرمود: «صلوات بريده و بترا بر من نفرستيد»(12) و ادامه داد كه صلوات بترا مثل «اللهم صل على محمد» مى باشد كه تكميل شده آن بايد به صورت «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد» باشد.
 
حتى سيد ابى بكر شهاب الدين علوى، از علماى اهل تسنن در باب دوم از كتاب «رشفة الصادي من بحر فضائل بني النّبي الهادي»، صلوات بر محمد و آل محمد را در تشهد نماز واجب شمرده است.(13) شافعى و ديگران بر اين عقيده اند و در شعر معروف خود به آن اشاره كرده است:
 
يا أهل بيت رسول الله حبّكم *** فرض من الله في القرآن أنزله
كفاكم من عظيم القدر أنّكم *** من لَمْ يُصلّ عليكُم لا صَلاةَ لَهُ
 
اى اهل بيت رسول الله دوستى شما را خداوند در قرآن واجب نموده است. در بزرگى و مقام شما همين بس كه هر كس بر شما (آل محمد) صلوات نفرستد نمازش قبول نمى شود.
 
يادآورى اين نكته ضرورى است كه برادران اهل سنت:
- در نمازهایشان کاملتر و بهتر از شیعه صلوات میفرستند بدین صورت: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ وَ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد كَما بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ».
- میان على(عليه السلام) و ساير خلفا فرق مىگذارند و نوعاً درباره ايشان كرم الله وجهه يا عليه السلام (نظير فصول المهمّة) مى گويند.

Friday, November 28, 2014

The Newsweek Article about Iran and Isis



Nemesis: The Shadowy Iranian Training Shia Militias in Iraq


Nemesis Cover



 

Filed Under: World, ISIS, Iraq, Iran, Religion




Down a dusty backstreet in the Baghdad neighbourhood of Karada this month, I met Sheikh Raad Al Kafaji, a former Iraqi Army officer specialising in artillery, and a veteran fighter from the days of the Iran-Iraq war. He is head of the al Kafaji tribe and a commander in the Kata’ib Hezbollah militia, one of the Shia militias at the forefront of the fight against ISIS in Iraq.
After the fall of Mosul in July, Grand Ayatollah Ali Sistani issued a religious edict (fatwa) calling on Iraqi “citizens to defend the country, its people, the honor of its citizens, and its sacred places”. That is, to come defend their religion in a holy war against ISIS.
Sheikh Raad says that in the initial days after Sistani’s fatwa, men as old as 60 came to his small offices begging to fight to hold back ISIS and Sunni-led insurgents.
According to Iraqi Deputy National Security Adviser, Dr Safa Hussein al-Sheikh, the Kata’ib Hezbollah militia, founded in the months leading up to the 2003 American invasion, is known for being smaller and more organised than the other Shia militias – and is considered highly secretive and adept, even by Iraqi intelligence standards.
“In the past, they had focused more on American targets – sophisticated, lethal, organised attacks that were not penetrated by the American or Iraqi intelligence,” Al Sheikh says.
When I visit, the 58-year-old Sheikh Raad sits wearily in his office wearing battle fatigues and several jewelled garnet and turquoise rings. With him is his young fourth wife, who surprisingly has her dark hair uncovered, and is heavily made up, dressed in tight trousers and high heels. She wants to film his conversation on her cell phone.
The Sheikh sees no irony in the fact that his current financial backer, Iran, was his former mortal enemy.
“Saddam imposed that war (the Iran-Iraq war) on the Shia people in Iraq and Iran,” he says. “It was Saddam’s fault. Not the fault of Iran.”
He says Kata’ib Hezbollah has about 4,000 fighters (Iraqi intelligence puts the figure closer to 1,000) that are “experienced from fighting in Amerli, Samara, but also have past experience fighting with Hezbollah in Syria”.
He himself goes back and forth to Syria, largely to protect Shia shrines near Damascus.  Much of it is done around the town of Sayyidah Zaynab – “Lady Zaynab” – a southern Damascus suburb that has a Shia shrine of the same name.
11_28_IranIraq_01 Sadr City residents carry weapons as part of a local auxiliary militia to defend Baghdad, June 14, 2014.
Some of his men, he says, were paid up to $700 (£446) a day by Iran to fight in Syria, but in Iraq they are getting far less, although he says Iran is arming his men with weapons – AK-47s, 12.7 mm heavy machine-gun and PKCs, a lighter, 7.62 mm, machine-gun used in many of the ­former-Soviet Bloc and Middle Eastern countries.
“Here, we are fighting for justice – for our faith – not for money,” he insists. “And don’t forget there is a big difference between Hezbollah in Iran and Hezbollah in Iraq. Philosophically, we have the same enemy – Daish (ISIS) and Israel – but we are fighting here for justice.”
To understand the presence of Shia militias in Iraq today, and the increasing sway of Iran, you have to go back to the legacy of the mass graves.
Shortly after Saddam Hussein, a Sunni who had systematically repressed the majority Shiites for decades by cracking down on their political parties and crushing Shia movements, fell from power in April, 2003, human rights workers and US investigators began exhuming graves where thousands of Shiites and ethnic Kurds had suddenly disappeared.
It is unclear how many Shias died during the Saddam years, but the figures range from 400,000 – 700,000 people. One grave near Baghdad alone held nearly 15,000 bodies. In another, near the southern city of Samawah, more than 72 were discovered, mainly women and children.
It is believed that up to 60,000 Shias disappeared from Baghdad during those years of terror, and ended up in pits of earth. Years later, when Saddam was finally gone, relatives would stand at the open graves, desperately tried to find something that could link them to their lost.
“I just wish I could feel him, touch him, see him,” said the sobbing mother of one of “the disappeared,” Hilu Issa, who went missing in 1980 at the age of 25. (I spoke to her in May 2003 just after the US-led invasion.)
The image of her vanished son remained ­frozen in time. “I need to know what happened to him.”
11_28_IranIraq_03 Iraqi men line up for physical examinations at the main army recruiting center to volunteer for military service in Baghdad, Iraq, July 9, 2014, after authorities urged Iraqis to help battle insurgents.
Saddam’s men typically came at night, and took people away without warning. Hilu’s mother never saw him again.


The day after Saddam fell, with the city of Bagdad in chaos, it was finally possible to put together pieces of the puzzle. In al-Haakimiya, a notorious Mukhabarat (secret police) prison used during his reign, I and an Iraqi colleague found ­evidence of brutal torture: restraints; blindfolds; torture instruments with hardened blood still on them; cells the size of bathtubs where desperate men had scrawled messages to the families they would never see again.
In post-war Iraq, the political tables flipped. After the American invasion, it was the Shias in power, the Sunnis who were being hunted.
When Haider al Abadi, a moderate Shia was designated prime minister last August, it was with the promise that his government would be more inclusive, and break the cycle of revenge and vengeance between Iraqi Shias and Sunnis.
But it is still hard to find any Shia family that has not, in some way, been touched by Saddam’s brutality and that does not still bear, in some way, a grudge or at least a quest for justice.
Last January, Nouri al Maliki, the former prime minister, and a Shia dissident under Saddam who held strong nationalistic ideals, launched a bombing campaign in Anbar Province, which is largely Sunni, apparently with the intention of driving out jihadists, aka, ISIS.
But human rights groups were concerned that the bombs were not just landing on the insurgents – but on civilian targets and neighbourhoods, in particular hospitals and residential areas. They saw the Anbar campaign as another widening of the endless sectarian conflict. As the bombing went on, it also became apparent that the Iraqi Security Forces (ISF) were simply not up to handling the job of pushing back ISIS. This opened the door to the Shia militias.
“What happened then is that some smaller Shia groups proposed they would join the fight,” says al-Sheikh, the deputy national security adviser, at his office in Baghdad.
“That was their first operation. There were initially probably only a couple of hundred Shia militiamen fighting then, until the fall of Mosul. Then it went in a different direction.”
When Mosul fell on June 10 2014, a wave of terror rippled through Baghdad’s population. Rumours and truths flew through the crowded markets and streets: ISIS fighters were a mere 20km (12 miles) from the city; ISIS were killing Shia and raping Shia women; ISIS had come to destroy all Shia Muslims.
Then came what the Baghdad morgue director called a “spike” in the number of Sunni disappearances and murders in the capital: clear reprisals for the ISIS killings. One June morning, he showed me and other reporters photographs of the work of the Shia militias: Sunni men ­tortured, beaten, murdered, their bodies thrown into fields, bloated and purple.
“It’s starting again,” he said, referring to the bloodiest period of the civil war, in 2006.


11_28_IranIraq_05 Iraqi security forces and Shi'ite militias advance towards town of Amerli from their position in the Ajana, Sept. 1, 2014.
He also meant that the Shia militias were back in control, filling in the military vacuum the ISF had left. Now the Shias were back– but this time as protectors of the people, with the government heavily relying on them.
“They call themselves jihadists, not militias,” says al-Sheikh. “They learned their skills from fighting American occupiers before they left.” (The Shia militias are believed to be responsible for a large proportion of the American combat deaths during the occupation).


It also brings another element to Iraq – the increasing reliance and influence of Iran, the Shia regional giant. Ever since the Iranian revolution in 1979, governments inside and outside the Arab world have feared Shia fundamentalism. But today in Baghdad, the men who rose up to fight against ISIS in the wake of them overrunning Mosul are overwhelmingly Shia. And they clearly have a religious as well as a military agenda.
Their money comes largely from Tehran, as do their weapons and best trainers, according to various sources in the Iraqi government and ­foreign analysts. The memory of a bitter war fought between Iraq and Iran from 1980-1988 in which nearly a million men died seems very far off in their memory.
Part of this resurgence of the Shia militias is the Grand Ayatollah Ali Sistani’s potent call to arms in July, following Mosul’s defeat.
The rush of Shia men of all ages – some even in their 60s who had fought in the Iran-Iraq – was staggering. They crowded to three or four central recruitment centers in Baghdad, were ­vetted, and about half of them were immediately dispatched to the belt of Baghdad. They then fanned out to ISIS fight alongside what was left of the demoralised ISF.


Five months on, with the American led ­campaign to “degrade and ultimately destroy” ISIS, underway, the Shia militias are the backbone of the Iraqi military operation.
As well as their American experience, their training also comes from the recent battlefields of Syria. Many were sent to help protect the Shia shrines from the Syrian Sunni rebels.
Iraqis insist there is nothing to fear from Iran’s heady presence in Iraq. They also say, in many ways, their allegiance lies with Iran.
“Who arrived here to save us three days after Mosul fell?” asks Dr Mowaffak al-Rubaie, a Member of Parliament and a former National Security Adviser (and best known as the man who led Saddam to the gallows and requested the guards loosen his handcuffs).
“Not the Americans. They only sent abysmal air strikes three months later when their citizens [the journalists James Foley, and later Steven Sotloff and Peter “Abdul-Rahman” Kassig] were beheaded. The speed of the Iranian response to Baghdad and Erbil was the next day.”
The Iranians sent 88 Russian-made Sukkhoi ground attack jets within weeks. They also sent their best fighters to train and advise – members of the elite Republican Guard. They sent pilots, weapons, and uniforms.
They also sent their military mastermind, Qasem Soleimani, leader of the Quds Force, whom many military leaders regard as an excellent, and highly strategic commander.
While usually secretive, ­Soleimani allowed himself to be photographed last September on the battlefields of Amerli, clearly sending a message to the West that ­Tehran was very present.
“He is here often in Baghdad, and Northern Iraq,” said one of Iraq’s leading Shia politicians who asked to remain anonymous. “Of course the Iraqi government knows about this. He is smart. He is also a man who loves war. He knows he is good at it.”
Qasem Soleimani's name has become synonymous with the handful of victories attributed to Iraqi ground forces  
As to why Iraq would trust Iran with their bitter legacy and so many dead, al-Rubaie shrugs: “We are faced with an existential threat – ISIS. You use any means in this case. You use any means.”
Many Iraqis see the militias as crucial for their survival. Sajad Jiyad, a London-based analyst with the Iraqi Institute for Economic Reform (IIER), explains that: “The militias are very powerful – but post-June they became even more so because there was a vacuum. They have good resources and committed fighters,” Jiyad says. ”Most of the Shia communities that suffer from car bombs and suicide attacks are actually glad to have their protection.”
And the fact that they are backed by ­Tehran? “The US has to reconcile with Iran,” says al-Rubaie. “With or without a nuclear deal. A US-Iranian reconciliation will be a huge contribution to the stability of the region.”
One of the main militias, Asaib ah Al-Haq, or The League of the Righteous, has leaders who have been jailed on terrorism charges during the US occupation. Asaib is the group most loathed by Sunnis who see it as a threat to their security. There is also believed to be a large criminal backbone at the heart of the militia, which is sometimes, but not always true.
“When anything bad happens in Baghdad, Asaib get blamed,” says al-Rubaie, making the militiamen sound more like naughty schoolboys than hardened killers.
Another is the Badr Brigades, formed in the 1980s during the Iran-Iraq war. A third is Sheikh Raad’s Kata’ib Hezbollah. Added to this are many other splinter groups that have risen up in various Shia neighbourhoods in Baghdad.
With the militias, however comes Iran’s ­powerful political and religious influence. The question is, what will happen to Iran when ISIS is eventually destroyed? (which al-Rubaie reckons might be 3-5 years militarily, but 7-10 years ­ideologically.)
Will the Iranians be willing, after this kind of investment, to pack it all in and go home?
Probably not, says al-Rubaie, but he says it’s time the West softened its “allergic” stance on Iran.
So what will be the end game? The fear is a Lebanese civil-war scenario, with militias from various sectarian divisions running riot throughout the country. Or that the Shias, tasting power now, and with Iran’s strong backing, are unlikely to give the Sunnis a fair hand when ISIS is eventually destroyed.
For Western diplomats, the concern is how the Shias see the future.
“Do they envision an Iraq that is completely Shia – where they are running little fiefdoms?” asked one.
Whatever their role in the future, for the moment, the militias are not going anywhere. They are crucial to ending the war against ISIS. One Western security adviser in Baghdad says that the Shias are “essential” to bolstering the flagging Iraqi Army.
“The truth is,” says Safa Hussein al-Sheikh, the Deputy National Security Adviser, “They prove to be more effective fighters than the Security Forces in many situations. They have experience from fighting the Americans, and from recently fighting in Syria. “
He pauses, and does not seem happy about his conclusion. “Fighting the Americans made them really experienced, really strong fighters.”
------------------------------------------
SHIA WAR CRIMES
In recent months, Shia militias have been abducting and killing Sunni civilian men in Baghdad and around the country. These militias, often armed and backed by the government of Iraq, continue to operate with varying degrees of cooperation from government forces. For these reasons, Amnesty International holds the government of Iraq largely responsible for the serious human rights abuses, including war crimes, that have been committed by these militias.
Reports by families of the victims have been corroborated by Ministry of Health workers, who told Amnesty International that in recent months they have received scores of bodies of unidentified men with gunshot wounds to the head and often with their hands bound together with metal or plastic handcuffs, rope or cloth.
Some of the victims were killed even after their families had paid hefty ransoms. Several families told Amnesty International how they had received the dreaded call from the kidnappers, had searched frantically for the ransom money and had managed to pay it, only  to discover that their loved one had still been killed and their money gone.
From Absolute Impunity – Militia Rule in Iraq – a report by published by Amnesty ­International published this week

دانش و شگفتیهای کیهان!!

۱۰ مورد از عجیب‌ترین رازهای فضا | لینک مستقیم این مطلب | فرستنده: N3GAR | اشتراک در در فیسبوک share کنید در گوگل‌پلاس Share کنید در لینکدین share کنید
هر روز رمز و راز جدیدی بر عجایب فضا افزوده می‌شود. برترین دانشمندان دنیا سال‌ها از زندگی خود را صرف تحقیق و رمزگشایی از این بیکران کرده‌اند، اما هنوز دانسته‌های ما در مورد جهان پیرامون بسیار اندک است. در ادامه با ۱۰ مورد از عجایب فضا آشنا خواهید شد:
۱- انرژی خلاء
فیزیک کوانتوم به ما می‌گوید بر خلاف آنچه به نظر می‌رسد فضای خلاء خالی نیست و حبابی از ذرات زیر اتمی دائماً در حال ایجاد و نابود شدن هستند. با توجه به نظریه‌ی نسبیت عام به وجود آمدن این ذراتِ زودگذر باعث تولید نیروی ضد گرانشی می‌شود، با این حال هنوز نمی‌دانیم دقیقا چه عاملی باعث انبساط سریع جهان از هم می‌شود.
۲ - کوازارها
کوازارها مانند چراغ‌هایی نورانی فضا را برای ما روشن کرده‌اند، آن‌ها بازماندگان روزگار پر آشوب اولیه‌ی جهان هستند. کوازارها می‌توانند انرژی بیشتری از صدها کهکشان تولید کنند. دانشمندان احتمال می‌دهند کوازارها تشکیل شده از سیاه چاله‌های غول پیکری باشند که در قلب کهکشان‌های دور دست قرار گرفته‌اند.
۳ - نوترینوها
نوترینوها ذراتی ابتدایی با بار الکترونی خنثی و تقریباً بدون وزن هستند که می‌توانند از میان دیواری چند صد کیلومتری از سرب عبور کنند، در حقیقت تعدادی از آن‌ها در زمان خواندن این مقاله از میان بدن شما عبور می‌کنند. این ذرات شبح مانند از میان قلب آتشین ستاره‌های قدرتمند و همچنین انفجار ابرنواخترها از ستارگان در حال مرگ زاده می‌شوند. دانشمندان آشکار سازهایی را در زیر زمین و دریا برای شناسایی آن‌ها قرار داده‌اند، همچنین آشکارسازی درون تکه‌ی بزرگی از یخ به نام پروژه‌ی شکار نوترینوی IceCube قرار گرفته است.
۴ - امواج گرانشی
امواج گرانشی به عنوان اعوجاج در بافت فضا-زمان توسط نظریه‌ی نسبیت عام انشتین پیش‌بینی شده‌اند. امواج گرانشی با سرعت نور حرکت می‌کنند اما برد آن‌ها به حدی ضعیف است که دانشمندان انتظار دارند فقط بتوانند آثاری از آن‌ها را طی حوادت عظیم کیهانی مانند ادغام سیاه‌چاله‌ها (تصویر بالا)، رصد کنند. رصد خانه‌ی موج گرانشی تداخل لیزری (LIGO) و (LISA) دو آشکار ساز طراحی شده برای دریافت امواج گریزان گرانشی هستند.
۵ - سیارات فراخورشیدی
تا اوایل دهه‌ی ۱۹۹۰ میلادی سیارات شناخته شده توسط انسان فقط محدود به منظومه‌ی شمسی بود؛ اما اخترشناسان توانستند تا سال ۲۰۱۰ میلادی بیشتر از ۵۰۰ سیاره‌ی فراخورشیدی را کشف کنند. بیشتر آن‌ها غول‌های گازی هستند و بعضی از سیارات سنگی در مدار نزدیک به کوتوله‌های قرمز نیز شناسایی شده‌اند. مشاهده‌ی سیارات کوچکتر از این فاصله کاری بسیار مشکل است اما انتظار می‌رود با ورود تکنولوژی‌های قوی‌تر به ستاره‌شناسی سیاراتی با اندازه‌ی زمین را نیز بتوانیم رصد کنیم.
۶ - ماده‌ی تاریک
شواهد زیادی گواه بر آن است که ماده‌ی تاریک وجود دارد و بخش عمده‌ای از جهان را تشکیل داده است؛ اما با استفاده از فناوری‌های فعلی نه می‌توان آن‌ها را دید و نه به طور مستقیم شناسایی کرد. نامزدهای زیادی از نوترینوهای سبک وزن تا سیاه چاله‌های نامرئی برای منشاء این ماده در نظر گرفته شده‌اند. بعضی از دانشمندان حتی در مورد موجودیت این ماده شک دارند، آشکار شدن راز این مواد می‌تواند درک بهتری از گرانش را برای ما به همراه داشته باشد.
۷ - تابش پس زمینه‌ی کیهانی
تابش پس زمینه‌ی کیهانی یا CMB بازمانده‌ی انفجار بزرگی است که گفته می‌شود طی آن جهان ما به وجود آمد. CMB برای اولین بار در سال ۱۹۶۰ به صورت نویزی رادیویی که به نظر می‌رسید از همه‌ی جهات می‌آید شناسایی شد. این امواج به عنوان یکی از بهترین شواهد برای نظریه‌ی انفجار بزرگ مطرح می‌شوند. تحقیقات اخیر در مورد این امواج توسط پروژه‌ی WMAP با دقت بالا زادگاه آن را مکانی با درجه حرارت منفی ۲۷۰ درجه‌ی سانتیگراد که حرارت زمان زاده شدن جهان است، تایین می‌کند.
۸ - سیاه چاله‌های کوچک
اگر تئوری رادیکال گرانش braneworld که به بعد فرافضایی پنجم اشاره می‌کند درست باشد، در سراسر منظومه‌ی شمسی ما هزاران سیاه چاله‌ی کوچک پراکنده شده‌ است که هرکدام از آن‌ها به اندازه‌ی هسته‌ی اتم هستند و برخلاف برادران غول‌پیکر خود باقی‌مانده‌ی انفجار بزرگ اولیه‌ی جهان هستند که بر فضا- زمان به دلیل ارتباط نزدیک با بعد پنجم تأثیر متفاوتی می‌گذارند.
۹ - کهکشان‌های هم‌نوع خوار
مانند زندگی بر روی زمین کهکشان‌ها نیز می‌توانند در طول زمان یکدیگر را بخورند، کهکشان اندرومدا همسایه‌ی کهکشان راه شیری ما در حال بلعیدن یکی از اطرافیان خود است. بیش از چندین خوشه ستاره‌ای از این بلعیدن در سراسر کهکشان پراکنده شده‌اند. تصویر بالا شبیه سازی است که نشان می‌دهد احتمال دارد در سه میلیارد سال دیگر تصادم شدیدی بین کهکشان راه شیری و آندرومدا رخ دهد.
۱۰ - پادماده
به نظر می‌رسد ذرات تشکیل دهنده‌ی مواد طبیعی نسخه‌ای مخالف از خود دارند که به آن پادماده گفته می‌شود. به عنوان مثال الکترون به صورت طبیعی دارای بار منفی است اما ضد ماده‌ی آن یا پوزیترون بار مثبت دارد. ماده و ضد ماده در تماس با هم یکدیگر را نابود می‌کنند و طبق معادله‌ی E = MC2 جرم آن‌ها به انرژی خالص تبدیل می‌شود. دانشمندان به فکر ساخت فضاپیماهایی با موتور ترکیبی از ضدماده هستند.
منبع: زومیت








دکتر عالمی روانپزشک طالبان!

دکتر عالمی روان‌پزشک طالبان

 
26 نوامبر 2014 - 05 آذر 1393  
 
گروه طالبان افغانستان را در اواخر دهه ۱۹۹۰ اداره می‌کرد؛ اما جنگی که آن‌ها را سر قدرت آورد خالی از تبعات منفی برای خودشان هم نبود، از جمله تاثیرات جنگ روی روان جنگ‌جویان خودشان. در این میان، یک روان‌پزشک افغان با آن‌که با طرز فکر آن‌ها مخالف بود، ولی حاضر شد آن‌ها را معالجه کند.

این روان‌پزشک نادر عالمی است:"اولین گروه طالبان که برای معالجه نزدم آمدند را به یاد دارم. آنها گروهی می‌آمدند، نه انفرادی. وقتی یکی از آن‌ها را معالجه می‌کردم، شخص بیمار موضوع را به بقیه خبر می‌داد."
دکتر عالمی آن‌ روزها را چنین به‌یاد می‌آورد: "جنگجویان با تکه کاغذی که رویش نام من نوشته شده بود نزدم مراجعه می‌کردند. به من می‌گفتند که دوست‌شان را درمان کرده‌ام و آن‌ها هم می‌خواهند معالجه شوند. خیلی‌های‌شان در عمر نزد پزشکی نرفته بودند." دکتر عالمی که حالا به یک شخصیت سرشناس در شهر مزارشریف تبدیل شده، در شمال افغانستان زندگی می‌کند.

طالبان مزارشریف را در سال ۱۹۹۸ اشغال کردند و به زودی به نقاط مختلف شمال افغانستان پیش روی کردند. با آن‌که طالبان در آن زمان در میدان نبرد پیش روی می‌کردند، اما دکتر عالمی ناملایمتی و تاثیرات جنگ را در روان آن‌ها به‌خوبی می‌توانست ببیند.
دکتر عالمی یگانه روان‌پزشکی در شمال افغانستان بود که به زبان پشتو حرف می‌زد، شاید یکی از دلایلی که فرماندهان معروف طالبان به راحتی با او راز دل می‌کردند.
 
دکتر عالمی می‌گوید: "بلدیت به زبان خیلی اهمیت داشت. چون من با زبان خودشان حرف می‌زدم، آن‌ها احساس آرامش می‌کردند و به راحتی رازهای‌شان را با من در میان می‌گذاشتند."روزی ملا اختر عثمانی، والی آن زمان طالبان در بلخ، که از او به‌عنوان دومین فرد قدرت‌مند بعد از ملا عمر هم یاد میشد، دکتر عالمی را نزدش خواست.
دکتر عالمی آن روز را چنین به‌یاد می‌آورد: "حالت تهوع داشت و صداهای عجیب و غریب در گوشش می‌شنید. سربازانش برایم گفتند که آقای عثمانی شبانه جیغ و فریاد هم می‌کشد."
دکتر عالمی می گوید که محافظان آقای عثمانی به او گفتند که گاهی فرمانده‌شان حتی آن‌ها را نمی‌تواند تشخیص بدهد.
"معلوم نیست این آدم چه مدت را در جبهات جنگ سپری کرده، چقدر آدم را کشته و پیش چشمانش شاهد کشتار چقدر مردم دیگر بوده. با آن‌که در دفتر کاری‌اش دور از دغدغه و مشکلات نشسته بود، ولی هنوز صدای انفجار و ناله و فریاد را می‌شنید."
دکتر عالمی می‌خواست ملا عثمانی را به‌صورت دوامدار ببیند تا مشوره‌های طولانی مدت بدهد، ولی عثمانی و بقیه بیماران آقای عالمی هر سه ماه بعد به ماموریت می‌رفتند و در این میان، فقط فرصت چند جلسه را با روانپزشک شان داشتند. ملا اختر عثمانی در یک حمله هوایی در اواخر سال ۲۰۰۶ کشته شد.
دکتر عالمی بقیه اعضای بلند پایه طالبان را هم معالجه می‌کرد. او می‌گوید: "با هم رفیق بودیم. یکی از آن‌ها از من خواست که در دفترش ببینم، دچار افسردگی و درد مزمن بود. برایش ادویه تجویز کردم، ولی دیگه ندیدمش."
دکتر عالمی می‌گوید که آمار دقیق از طالبانی را که نزدش مراجعه می‌کردند به یاد ندارد، ولی حدس می‌زند که تعداد طالبانی که نزدش مراجعه کرده اند از هزاران گذشته.
جنگجویان طالبان در خط مقدم جبهه
او می‌گوید: "سه سال آن‌ها را معالجه کردم تا این‌که طالبان در ۲۰۰۱ در مزارشریف شکست خوردند."
اکثریت بیماران دکتر عالمی قبلا نزد هیچ پزشکی مراجعه نکرده بودند که همین باعث می‌شد تا او فکر کند که ممکن است فرماندهان شان مانع آنها می‌شوند.
دکتر عالمی می‌گوید: "راستش آن‌ها آن‌قدر درگیر فعالیت‌های روزمره‌شان بودند که وقت کمی هم برای معالجه نداشتند. تعجب‌آور است که تقریبا همه شان به تداوی من اعتقاد داشتند."
"اکثر شان علت بیماری و افسردگی شان را بی سرنوشتی می خواندند. آنها کنترل خودشان را نداشتند، همه چیز توسط فرماندهان شان دستور داده می‌شد. آنها افسرده می شدند، چون نمی دانستند که یک دقیقه بعد چه اتفاق می افتد."
آن‌هایی هم که نزد دکتر عالمی می‌آمدند، برایش درد دل می‌کردند که خانواده‌های‌شان را برای ماه‌ها ندیده اند و بچه‌های شان آنقدر بزرگ شده که شک دارند آنها را بشناسد.

"آرزو دارم بمیرم"

برای همین آنهایی که نزد دکتر عالمی مراجعه می‌کردند برایش می‌گفتند که ترجیح می‌دهند که بمیرند. "آن‌ها به من می‌گفتند که می‌خواهند خودکشی کنند، ولی به دلیل اعتقادات مذهبی این کار را نمی‌کردند."
یکی از آن‌ها روزی به من گفت: "هر باری که خط اول جنگ می‌روم، آرزو می‌کنم که کسی شلیک کند و زندگی‌ام را خاتمه بدهد. آرزو دارم بمیرم. ولی هر بار زنده می‌مانم و از این‌طور زندگی متنفرم."
دکتر عالمی طالبان را مثل دیگران تداوی می‌کرد، با آن‌که ملامتی جنگ و خشونت‌ها را بر آن‌ها می‌انداخت: "گاهی آنها گریه می‌کردند و من دل‌داری می‌دادم."
طالبان در بدل هر جلسه مشوره‌دهی دکتر عالمی، یک دلار برایش حق‌الزحمه می‌دادند. این دست مزد کم باعث شده بود که طالبان گاهی همسر و دختران‌شان را هم برای تداوی نزد آقای عالمی بفرستند.
"خانواده‌های‌شان هم داشتند از افسردگی رنج می‌بردند. برای این‌که شوهران، پدران‌شان را برای ماه ها نمی‌دیدند و نمی‌دانستند آینده‌شان چه‌گونه خواهد بود."
حتی ماموران "امر به معروف و نهی از منکر" با فعالیت‌های آقای عالمی مخالفت نداشتند.
دکتر عالمی روزی را به یاد می‌آورد که یکی از آن‌ها در بلندگو مردم را به ادای نماز فرا می‌خواند.
"من هنوز داشتم مریض می‌دیدم که یکی از کارمندانم برای شان صدا زد که دکتر داره مریض می‌بینه. در جواب مامور امر به معروف گفت، بگذارش کارش را انجام بدهد."

۱۵ سال پس از آن دوره

پانزده سال پس از آن زمان، دکتر عالمی هنوز افغان‌هایی را که به دلیل جنگ‌های دوامدار افسرده شده‌اند، معالجه می‌کند. در تنها بیمارستان خصوصی روان‌پزشکی‌اش در شمال افغانستان صدها زن و مرد صف بسته‌اند – همه شکایت دارند، از افسردگی، کم حوصلگی و کابوس.
آقای عالمی می‌گوید که بزرگ‌ترین مشکل مردمش بی‌سرنوشتی و عدم اعتماد شان به آینده‌است – کسانی‌که با مشکلات اقتصادی، سیاسی و امنیتی دست و پنجه نرم می‌کنند و هیچ‌کس نمی‌داند که آینده برای شان چه در چانته دارد.

Thursday, November 27, 2014

روانیها کیانند؟


پرونده قتل معلم بروجردی
ابراهیم نبوی
خدا رحمتش کند. یک معلم بروجردی توسط شاگرد پانزده ساله اش کشته شد. مسئولین منطقه گفتند که این پسر نوجوان « مشکل روحی دارد.» دو ماه قبل هم در اصفهان اسیدپاشی شد، گفته شده که « اسیدپاشان مشکل روحی دارند.» بعضی ها فکر می کنند اگر بگویند کسی که مرتکب عمل خلافی می شود، مشکل روحی داشته باشد، مسئله تمام است و دیگر مجازاتی در کار نیست. در حالی که داستان چیز دیگری است. فقط لازم است یک بار یک کتاب روانشناسی دستتان بگیرید و فقط بخوانید که بیماران خطرناک روانی و روحی چه خصوصیاتی دارند. بعد نگاه کنید به مسئولین کشور.
نگاه کنید به نمایندگان مجلس و قاضیان کشور، نگاه کنید به رهبر کشور تا ببینید که تقریبا اغلب این مسئولان بیماران روانی اند. بعد از خودتان می پرسید که چطوری می شود که اغلب مسئولان یک حکومت بیمار روانی باشند، ولی اینجا دقیقا جایی است که شما اشتباه می کنید. این حزب اللهی ها نیستند که همه بیمار روانی می شوند، این بیماران روانی هستند که خیلی هاشان حزب اللهی می شوند. آدمی که تعادل روانی داشته باشد که پشت آن میز و روی صندلی مجلس و پشت میز قاضی جمهوری اسلامی نمی نشیند. در همین راستا من به چند بیماری اصلی در میان رهبران حکومت ایران اشاره می کنم.
پرخاشگری: یکی از بیمارهای شایع روانی که در مورد آقای مهدی کوچک زاده نماینده محترم مجلس دیده شده، عارضه پرخاشگری است. این عارضه در مورد سردار سعید قاسمی، حسن عباسی، سردار نقدی، احمد خاتمی و احمد جنتی هم دیده شده است. بیمار در این وضعیت با شنیدن کوچکترین نشانه مخالفت از سوی دیگران کش تنبان سیستم عصبی اش درمی رود و یک دفعه حمله می کند. گاهی دیگران را گاز می گیرند( محسنی اژه ای) گاهی دست و پا را دراز می کند و دهانش را به اندازه غار علی صدر باز می کند( کوچک زاده) و گاهی چشم هایش یک متر جلوتر از صورتش مثل احمد خاتمی به بیرون می تراود. تقریبا اکثر برادران بسیج عارضه پرخاشگری دارند.
پارانویا: اغلب رهبران سیاسی ایران، اعم از درون حکومت و بیرون حکومت، و اعم از امروز و دیروز و سی سال و صد سال قبل، پارانویا داشتند و دارند. حتی کسانی که می خواهند در ایراان قدرت به دست بیاورند هم غالبا پارانویا دارند. نشانه های پارانویا خیلی واضح است؛ اول اینکه فکر می کنند همه می خواهند علیه شان توطئه کنند، همه فتنه گرند، همه جاسوس سیا هستند، یا همه عامل جمهوری اسلامی اند، دوم اینکه احساس عظمت و ریاست دارند و از اینکه کسی به جای آنها تصمیم بگیرد خوششان نمی آید. نسبت به دیگرا احساس بیزاری و خشم دارند، گوشه گیر هستند و میل به خشونت دارند و از قاطعیت خوششان می آید. شما یک رهبر ایران را در دویست سال گذشته نشان بدهید که هشتاد درصد این خصوصیات را نداشته باشد.
شخصیت نمایشی: شخصیت هایی مثل محمود احمدی نژاد( بیماری مشترک خودشیفتگی و شخصیت نمایشی دارد)، حسن عباسی، شجونی، مصباح یزدی همه شان از این بیماری برخوردارند. ویژگی های رفتاری: جلب توجه دیگران، بیمار تمایل دارد بطور دائمی درباره او حرف بزنند، حتی اگر به او فحاشی هم کنند خوشحال می شود، دوست دارد مرکز توجه باشد، در همه عکس ها وسط جمعیت می ایستد، اگر کسی جز او مطرح باشد و دیگران به شخص دیگری علاقمند باشند، احساس رقابت می کند و شاید به همین دلیل بطور کلی خاتمی را حذف می کند، فقط بخاطر اینکه دیگران دوستش دارند. فریبکاری می کند، هیجان زده است، کلی گوئی می کند، دیگران را سرزنش و تحقیر می کند و آنها را عامل دشمن و استکبار می داند، احساسات دیگران را نادیده می گیرد و آنها را خش و خاشاک می نامد، همه را رقیب خودش می داند، فکر می کند هاشمی و خاتمی و حتی خمینی و شاه و مصدق هم رقیبش هستند. از اینکه درباره هر کسی حرف زده شود، حتی اگر کسی بگوید گاندی مرد خوبی بود، احمدی نژاد و خامنه ای ناراحت می شوند. مسئولیت نمی پذیرد، برای هر کار غلطی که انجام می دهد دلیل تراشی می کند و استکبار و بی بی سی و فیسبوک و حکومت پهلوی و صهیونیسم را دلیل مشکلات می داند. تقریبا بخش مهمی از روسای کشور دارای شخصیت نمایشی هستند، ولی این ویژگی در نیروهای سیاسی اپوزیسیون هم دیده می شود.
خودشیفتگی: نیاز به توضیح بیشتر ندارد، نیم ساعت چشم تان را ببندید و به رفتارهای احمدی نژاد فکر کنید، اگر حال تان به هم خورد، آبلیمو بخورید و دوباره فکر کنید، اگر حال تان به هم نخورد موفق به فهم شخصیت ایشان می شوید. فکر کنید کدام دیوانه ای بعد از این که دیگر کاره ای نبود و همه پرونده های خرابکاری و دزدی اطرافیان در دادگاه ها بود، خیابان را نرده بکشد و مردم محتاج و گرفتار را امید بیخودی بدهد، این فقط یک بیمار است که از گرفتاری هایی که خودش درست کرده استفاده این طوری می کند. بعد هم معلوم می شود چون شنیده کوچه اختر را نرده فلزی کشیده اند فکر کرده اگر کوچه کثیف آن ها هم نرده بکشند محبوب می شود. خب خودشیفته همین است دیگه . یک موقع با پول ملت مردم گرسنه را به خیابان ها می کشد و ادعا می کند همه جهان ممود مموت می کنند، یک موقع هم با دست خالی سر مردم را گول می مالد.
شخصیت های ضداجتماعی: این شخصیت ها فکر می کنند همه مردم فاسدند، فکر می کنند همه ایرانیانی که در پاریس زندگی می کنند از صبح تا شب در حال رقص در دیسکو هستند، فکر می کنند هر کسی به خزرشهر می رود از همان لحظه ورود تا صبح در حال فسق و فجور است، از اینکه زنی زیبا باشد یا مردی خوش لباس باشد ناراحت می شوند، خندیدن مردم ناراحت شان می کند، حاضرند بمیرند، بشرط اینکه بقیه هم نابود شوند. از اینکه دیگران موفق، پولدار، خوشحال، تحصیلکرده و مشهور باشند عذاب می کشند و دچار سندروم حسادت شدید هستند. بطور خلاصه بسیجی اند.
اسکیزوفرنیا: این بیماری تقریبا در کل شخصیت اجتماعی مردم و هر چه بیشتر به سیاست نزدیک شوند در آنها شدیدتر است. در این حالت از یک طرف عاطفی اند و از یک طرف عقلانی. قلب شان شرقی و عاشق است و عقل شان غربی و منطقی. با عقل شان برای زندگی به خارج از کشور می روند، ولی با قلب شان عشق ایران دارند و در آمریکا با آمریکایی ها دشمن می شوند. با عقل شان پولدار می شوند، ولی با قلب شان سعی می کنند در خانه ویلایی شیک شان شرقی زندگی کنند. با عقل شان از زن شان طلاق می گیرند و خودشان با زنی دیگر ازدواج می کنند، ولی تا آخر عمرشان به آن زن سابق غیرت دارند. خوششان می آید که پسرشان دخترباز باشد، ولی اگر دخترشان اگر با یک پسر دوست باشد غیرتی می شوند. هر وقت مدرن می شوند به سنت فکر می کنند و هر وقت سنتی می شوند دوست دارند مدرن باشند. از ترکیب چادر عربی و آیفون شش، از ترکیب نوحه خوانی و فیسبوک، از ترکیب پیتزا و ترشی لیته، از ترکیب لباس سکسی و چفیه، از ترکیب حقوق بشر آریایی و توهین های نژادپرستی به عرب ها و مردم افغان خوششان می آید.
روان پریشی و روان نژندی: بخشی از برادران حزب الله که روانپریش نیستند، روان نژندند. تعدادی از آنها نمی دانند دو دو تا می شود چهار تا، فکر می کنند می شود پنج تا. دوست دارند ایران با آمریکا سازش کند، ولی هنوز هم مرگ برآمریکا بگویند و پرچم آتش بزنند. فکر می کنند که اگر سوار قطار تهران تبریز بشوند، ممکن است اگر خدا بخواهد به شیراز برسند. در واقع این افراد فکر می کنند دو دو تا می شود هشت تا، نه هفت تا، حداقل پنج تا، ولی نه چهار تا. عده ای هم می دانند که دو دو تا می شود چهار تا، مثل مصباح یزدی، ولی از این موضوع ناراحتند.
البته بیماری های روانی زیادند، و ملاحظه می کنید که تقریبا اغلب آدمهایی که در فضای سیاسی ایران زندگی می کنند، حداقل یکی از این بیماریها را دارند. بعد گیر می دهند که اسیدپاش بیمار روانی است. البته که بیمار روانی است، ولی بخش مهمی از مسئولان کشور و برادران بسیج بیمار روانی اند. می توانستند قرص شان را بخورند و به موقع دوش بگیرند تا حال شان خوب شود، ولی حالا که این کار را نکردند، باید مجازات شوند. البته اگر سرنخ به نتیجه رسید.

Monday, November 24, 2014

برادر بابک زنجانی!!؟

حسین هدایتی، از سپاه پاسداران تا لالیگا

حسین هدایتی، سرمایه‌دار و مدیر ورزشی ایرانی
حسین هدایتی، سرمایه‌دار و مدیر ورزشی ایرانی، ۵۵ درصد سهام باشگاه ختافه اسپانیا را خرید. سایت تسنیم وابسته به سپاه پاسداران با اعلام این خبر نوشته: او نوزدهم آذر راهی اسپانیا می‌شود «تا باشگاه را تحویل بگیرد.»
ورود حسین هدایتی به فوتبال با کمک مالی به پرسپولیس و در ادامه نیز تأسیس باشگاه استیل‌آذین در نیمه دوم دهه ۸۰ صورت گرفت که باعث شد نشریات ورزشی به او لقب «عابر بانک» بدهند.
استیل آذین ستاره‌های پرتعدادی از جمله مهدوی‌کیا، علی کریمی و فریدون زندی را جذب کرد اما به دسته پایین‌تر افتاد. فروردین ۹۰ نیز هدایتی خبر از انحلال باشگاه داد.
او امتیاز ملوان بندرانزلی را خرید و امتیاز تیم گهر زاگرس دورود را نیز به نام برادرش ثبت کرد اما در این دو تیم نیز مانند استیل آذین ناموفق بود. هنوز گاهی در نشریات ورزشی، خبر شکایت بازیکنان یا عوامل این سه باشگاه از هدایتی به خاطر عدم پایبندی به تعهدات، منتشر می‌شود.
هدایتی در مصاحبه‌ای که خبرگزاری مهر منتشر کرد، درباره سوابق‌اش در سپاه پاسداران هم صحبت کرده.
او گفته: «وقتی از سپاه خارج شدم سردار دهقان فرمانده نیروی هوایی سپاه گفت تو به درد اقتصاد می‌خوری. همان زمان سپاه به همه‌مان عیدی می‌داد. مثلاً ۲۵۰۰ تومان، برکت زندگی‌ام بود. زمینی را خریدم دو میلیارد، اخیراً از من خریدند سیصد میلیارد. سال ۱۳۷۵ یک زمین خریدم ۲۱ میلیارد الان می‌خرند ۱۶۰ میلیارد.»
آیا ثروت افسانه‌ای هدایتی، به «برکت پاداش ۲۵۰۰ تومانی» سپاه انباشته شده؟ روزنامه جام جم در شماره نوروز ۸۷ به شرح دارایی‌های هدایتی پرداخته‌است.
مالکیت صنایع استیل‌آذین، کارخانه‌های فولادسازی و ورق، شرکت پرورش میگو، برج‌سازی در امارات، مالکیت اراضی زراعی، فعالیت در بازار مبل، ریاست شرکت‌های تجاری در خاورمیانه.
جستجو در روزنامه رسمی کشور، فهرست شرکت­‌هایی که هدایتی طی یک دهه تاسیس کرده و یا در آن سمتی کلیدی گرفته را نشان می‌دهد: کشت و صنعت خلیج نای‌بند، مدیا گستر رونا، سرمایه‌گذاری اتحاد شکوفا، توسعه صنعت خاور آذین، صنایع گالوانیزه فجر، موسسه رهروان حضرت زهرا، شرکت افروز آذین، توسعه صنعت خاورساز، صنایع غذایی کرانه جنوب البرز و فرآورده‌های لبنی گیلان‌شیر.
با این حال، او همواره مدعی خصوصی‌سازی بوده. گرچه دولتی، نظامی یا خصوصی، او ناگهان برای خرید البسه تیم استیل آذین هم با بحران مواجه شد و به قول علی کریمی، ناگزیر شد از تولیدی گمنام ایرانی، لباس رایگان دریافت کند.
نکته دیگر، گردهمایی افرادی با سوابق چشمگیر کشوری و لشگری در تیمی بود که خود را نماد خصوصی‌سازی در فوتبال ایران می‌دانست.
نصرالله سجادی معاون فعلی وزیر ورزش، محمدجعفر صافی مدیر سابق صداوسیمای ایران در دفتر لندن، فرخی معاون حقوقی باشگاه که خواستار مجازات تازیانه برای آب نوشیدن علی کریمی در ماه رمضان شده بود، همچنین سردار مصطفی آجورلو، همگی کارمند هدایتی شده بودند.
تیمی که قرار بود سرمربی‌اش را از بین بزرگانی مثل فرانک رایکارد و فاتح تریم انتخاب کند، به خاطر بدهی‌های معوقه، حق تمرین در استادیوم دستگردی را هم نداشت.
شهریور ۸۹ هدایتی در متن استعفای خود نوشت: «با سلام به ارواح طیبه شهدا و رهبر عظیم‌الشان انقلاب اسلامی؛ این جانب حسین هدایتی دولابی متولد روز عاشورای حسینی افتخار نوکری اهل بیت عصمت و طهارت را داشته‌ام. در شرایطی که رهبر فرزانه انقلاب می‌فرمایند هر شخصی عمداً به وحدت اسلامی آسیب وارد کند گناه کرده، جایز نمی‌دانم در فوتبال بمانم.»
اما حالا شاید رخنه سپاه پاسداران به یکی از معتبرترین لیگ‌های فوتبال جهان، آسیبی به وحدت اسلامی وارد نخواهد کرد که هدایتی سهام باشگاه ختافه را خریده.
مهر ۱۳۹۱ خبر زندانی شدن او نیز منتشر شد. سایت بازتاب نوشت هدایتی «از بدهکاران سرشناس بانکی که تلاش کرده بود خود را از گزند برخوردهای معمول در امان نگه دارد» بازداشت شده.
این سایت، مجموع بدهی هدایتی به سیستم بانکی را ۱۸۰ میلیارد تومان برآورد کرد که فقط هفت میلیارد تومان وثیقه برای این بدهی ارائه شده بود.
در گزارش بازتاب، هدایتی به «پرداخت پول‌های شبهه‌ناک به مداحان مشهور و فعالیت‌های غیرقانونی اقتصادی، تحت پوشش مراسم مذهبی» متهم شد. اتهاماتی که همواره از طرف او بی‌پاسخ مانده‌است.
مجموعه‌ای از ناکامی‌ها، اتهامات و تخلفات که شاید اهمیتی برای هواداران مادریدی روی سکوهای ورزشگاه آلفونسو پرز نداشته باشد. آنها با هدایت کاسمین کونترا سرمربی رومانیایی، به بقا در لالیگا می‌اندیشند.

Friday, November 21, 2014

خیلی بیجاکردی که به وطن بازگشتی!!


سراج الدین میردامادی روز ۲۰ اردبیهشت ماه امسال بازداشت شد و با دو اتهام محکوم به شش سال حبس شد.
یک منبع آگاه به پرونده سراج الدین میردامادی، فعال سیاسی و روزنامه نگاری که از روز ۲۱ آبان ماه از سلول انفرادی به بند زندانیان مالی زندان اوین منتقل شده است به کمپین بین الللی حقوق بشر در ایران گفت: «سراج هنوز به دلیل شلوغ بودن، جای خواب ثابتی در این بند پیدا نکرده و در راهرو بند می خوابد.»
این منبع آگاه به کمپین گفت: «هر کدام از اتاق های اندرزگاه ۸ یا بند زندانیان مالی زندان اوین تقریبا ۱۶ متر است که در ان چیزی حدود ۳۰ زندانی جا گرفته، سراج از ازدحام شدید داخل بند گفته که حتی در تمام اتاق ها، راهروها و حتی حسینیه و نمازخانه بند هم پر از زندانی است و جای راحتی برای خوابیدن و نشستن نمی توان پیدا کرد.» 
این منبع همچنین به سرمای شدید بند زندانیان مالی و ناکافی بودن سیستم گرمایشی اشاره کرد و گفت: «زندانیان اکثر مواقع در این بند سرما خورده اند چون سیستم گرمایشی درستی ندارد. سراج با توجه به شرایط جسمیش این وضعیت را به سختی تاب می آورد. او به دلیل ترکش های باقی مانده از دوران جنگ در ناحیه سینه، کمر و پا ناراحتی دارد.» 
سراج الدین میردامادی روز ۲۰ اردبیهشت ۱۳۹۳ به دنبال احضاریه ای که دریافت کرده بود به دادسرای زندان اوین مراجعه کرد و در همانجا بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. او از آن زمان تا روز ۲۱ آبان ماه در سلول انفرادی بند دو الف سپاه پاسداران بود. ا
ین روزنامه نگار در مرداد ماه از سوی قاضی صلواتی به یک سال حبس به اتهام تبلیغ علیه نظام و به پنج سال حبس به اتهام اجتماع و تبانی به قصد امنیت ملی محکوم شد. او به این حکم اعتراض کرد و پرونده اکنون در شعبه ۳۶ دادگاه تجدید نظر به سر می برد. همچنین با تقاضاهای مکرر وکیل و خانواده این زندانی برای آزادی او با قرار وثیقه تا زمان صدور حکم مخالفت شد.  
سراج الدین میردامادی پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ به فرانسه برای ادامه تحصیل رفت و در آنجا مدرک کارشناسی ارشد در رشته ارتباطات را گرفت و  پس از انتخاب حسن روحانی در مرداد ماه  سال ۱۳۹۲ به ایران بازگشت.
سید حسین میردامادی، پدر این زندانی سیاسی شهریور ماه امسال در نامه ای با عنوان “پسرم به دعوت شما به ایران آمد” خطاب به حسن روحانی نوشت که قاضی صلواتی با تهدید به فرزندش در جلسه دادگاه گفته است: «چنان برخوردی با شما بکنیم که هیچ ایرانی هوس آمدن به کشور را نداشته باشد.» آقای میردامادی با اشاره به این تهدید نوشت: «به واقع مایه تاسف است که این حرات به صرف ادعای باطل شان مبنی بر بیم قرار، آن هم برای کسی که با پای خودش به کشور بازگشته، بدون هیچ مجوزی با قرار وثیقه برای وی موافقت نمی کنند. از طرفی روند انتقال پرونده و رسیدگی در دادگاه تجدید نظر را هم عملا متوقف کرده ان تا کینه خود را به طور کامل نشان دهند.»