کودک پنج ساله ایرانی و سناتور استرالیایی
برگرفته از وبسایت اس بی اس
در دهه 1970، یک زوج جوان ایرانی تصمیم گرفتند که در شهری کوچک در ساحل دریای مازندران پنهان شوند.
ناصر و اِلا، دانشجویان دموکراسی خواه و چپگرای رشته مهندسی،
که از فعالان دانشجویی بودند و به خاطر پیوستن به جریانهای سیاسی پیش از
انقلاب ایران از دانشگاهی در تهران اخراج شده بودند و از خشم رژیم آن زمان
در هراس بودند.
سام، پسر آنها که اکنون سناتوری نامدار از حزب کارگر است، از دفتر کارش در مرکز سیدنی می گوید که جنگ ایران و عراق که در دهه 1980 شعله ور شد، خطرات بیشتری را به والدین او تحمیل کرد.
او می گوید: "مخالفان سیاسی در آن دوره در هراس تغییر تمرکز
رژیم به سمت داخل در پی پایان جنگ بودند. شرایط به سمت شکار و پیگرد
مخالفانی که ممکن بود هنوز بر مواضعشان پایبند باشند، در حال چرخش بود".
هنگامی که جنگ به پایانش نزدیک می شد(که نهایتا با آتش بس
سازمان ملل در اوگست 1988 و پس از کشته شدن حدود یک میلیون نفر به پایان
رسید) این زوج جوان و دو فرزندشان موفق به دریافت ویزای استرالیا شدند تا
در این کشور زندگی امنی را از نو آغاز کنند.
سناتور سام دستیاری سی و دو ساله امروز حتی روزی را که با بستگانشان خداحافظی کردند و رهسپار شدند، به یاد می آورد.
او می گوید: «دو چمدان را پر کردیم – همه آن چیزی را که اجازه داشتیم بیاوریم؛ همه زندگیمان – و آنها را در ماشین گذاشتیم».
او می گوید: "وقتی فقط 5 سال داری، مفهوم فاصله را درک نمی
کنی. چیزی که یادم میاید تنها یک ایده مطلق از مفهوم فاصله است. برای من در
آن زمان، سیدنی احتمالا دورتر از تهران نبود. گذاشتن چمدان ها توی ماشین،
همه آن بچه ها توی خیابان، همه والدین، عمه و عمو و بستگانی که آمده بودند
توی خیابون که با ما خداحافظی کنند. پدر بزرگ و مادربزرگ من هم اونجا
بودند. و در آن لحظه بود که این فکر به ذهن ما خطور کرد. صبر کن. این فقط
ما نیستیم که داریم میریم تهران. ما نمیخواهیم برگردیم. همینه. ما داریم
میرویم".
خانواده او در ماه ژانویه به سیدنی رسیدند، جایی متفاوت از چشم اندازهای پوشیده از برف کشوری که آن را ترک کرده بودند.
سناتور دستیاری می گوید: «اولین خاطره ام از این کشور فقط آفتاب داغ تابستان سیدنی است که میخواست مرا منفجر کند».
آقای دستیاری که در میانه جشنهای دویست سالگی وارد استرالیا شد میگوید که زندگی در استرالیا مثل یک مهمانی به نظر میرسید.
او می گوید: "ما درست وسط یک جشن در سیدنی فرود آمدیم. ما
درست در میانه جشنهای یادبود دویست سالگی به اینجا آمدیم. آتش بازی و
darling harbor تجربه بی نظیری بود. وقتی شما بچه هستی همه چیز شگفت انگیز
به نظر میرسد. الان که به گذشته نگاه می کنم هراس پدر و مادرم را در آن
مقطع زمانی درک میکنم".
خانواده این سناتور جوان ایرانی در یک آپارتمان یک خوابه کوچک
نزدیک ریلهای راه آهن در محله غربی Black town در سیدنی اقامت کردند و ثبت
نام بچه ها در یک مدرسه محلی انجام شد.
او می گوید: "ما میتوانستیم واقعا قطارها را که از کنار خانه می گذشتند، ببینیم. مرا در یک مدرسه دولتی محلی ثبت نام کردند و من مدرسه را شروع کردم، در حالیکه حتی یک کلمه انگلیسی هم نمیدانستم".
او می گوید: "ما میتوانستیم واقعا قطارها را که از کنار خانه می گذشتند، ببینیم. مرا در یک مدرسه دولتی محلی ثبت نام کردند و من مدرسه را شروع کردم، در حالیکه حتی یک کلمه انگلیسی هم نمیدانستم".
او اما تنها نبود.
آنگونه که او می گوید: "مدرسه پر از داستانهای مختلف مهاجرت افراد بود. پیشینه های فرهنگی متفاوت و همچنین هویتهای گوناگون".
پس از دو سال زندگی در یک اتاق، خانواده او به Penrith نقل
مکان کرد. والدین او کاری پیدا کردند و سخت کار کردند تا برای کودکانشان
زندگی خوبی بسازند.
او حتا بعد از ظهرها پس از مدرسه نیز به بیزنس خانوادگی اش که در واقع یک مغازه کوچک شیرینی فروشی بود، کمک میکرد.
آقای دستیاری می گوید: «وقتی والدینتان ایثار می کنند، به
اندازه ای که والدین من برای من و خواهرم ایثار کردند تا به اینجا بیاییم و
جزیی از این جامعه باشیم، شما همیشه مدیون آنها خواهید بود».
و البته تلاش مستمر خانواده او، موفقیت آمیز نیز بود.
چرا که سام دستیاری جوان در سن 30 سالگی توانست به عنوان سناتور حزب کارگر انتخاب شود.
این سناتور جوان حزب کارگر که در سال 2013 وارد سیاست فدرال
شد در نخستین سخنرانیش در مجلس سنای استرالیا در حالی که پدر و مادرش در
جایگاه حضار نشسته بودند، داستان سفرش به استرالیا را برای دیگر سیاستمداران استرالیایی تعریف کرد.
او گفت: «هیچکدام از ما در این مجلس نباید هرگز فراموش کنیم
که با هر گرایش سیاسی که داریم و هر مشکلی که در آن روز وجود دارد، خوش شانس هستیم که در این کشور عالی زندگی می کنیم، جایی که برای دنبال کردن
فرصتها و برابری به خود می بالد».
او سپس ضمن ابراز امیدواری خود به تغییر گفتمان ملی درباره
آوارگان و پناهندگان افزود: «لفاظیهای گفتمان ملی ما درباره مردم به
اصطلاح با قایق آمده، هنوز فاقد یک حس واقعی دلسوزی است».
و اکنون پس از گذشت بیش از دو سال از آن زمان، او می گوید که
هنوز قدردان این است که در کشوری زندگی میکند که میتواند از طرف کسانی که
صدایشان شنیده نمیشود، صحبت کند.
او می گوید: "من همه چیزم را به استرالیا بدهکارم و استرالیا
به من هیچ بدهی ندارد. این کشور به من همه چیز داده است. این اصلا اهمیتی
ندارد که من چه کسی هستم و چه کار میکنم یا چه چیزی را کسب کرده ام چرا که
خاطره پیاده شدن یک پسر بچه پنج ساله از هواپیما همواره بخشی از وجود من
خواهد بود".
این سیاستمدار جوان ایرانی استرالیایی میگوید: "هدف من در
سیاست این خواهد بود تا چیزهایی را که به آنها معتقدم پیگیری کنم. بدین
ترتیب خواهم توانست تا بخش کوچکی از دِین باورنکردنی ای را که همیشه به این
کشور دارم، ادا کنم".
او می گوید که به دو دختر چهار و دو ساله اش چگونگی آمدنش را
به استرالیا گفته است. اگرچه مطمئن نیست که آنها هیچوقت درک کنند که زندگی
بدون آزادی و دموکراسی چگونه است.
سناتور دستیاری میگوید: "هرگز واقعا نمی توانید بفهمید که
نداشتن این چیزها چگونه است و از سوی دیگر، من نمیخواهم که بچه هایم
هیچوقت چنین چیزی را تجربه کنند".