نقدی بر:
محمد(ص)، راوی رؤیاهای رسولانه
آنکه شهره است به
"سروش" شده راوی رؤیای "رسول"
به تازگی دکتر عبدالکریم سروش که پیشتر
نیز تشکیکهایی در گفتمان قرآن کرده بود اقدام به انتشار مرحله به مرحله نظرهای خود
زیر عنوان محمد راوی رؤیاهای رسولانه کرده است:
محمّد(ص): راوی رویاهای رسولانه
عبدالکریم سروش
قرآن، «خوابنامه»ای است که
زبانش، زبانِ بیداری نیست، بلکه زبانِ خواب است و آن را معادل زبانِ بیداری گرفتن،
خطایی مهلک و عظیم است.
به نام خدا
آغاز
نوشتن روز مبعث نبوی:
۲۷ رجب ۱۴۳۴ قمری
۱۷ خرداد
۱۳۹۲ خورشیدی
جالب توجه آنکه ایشان
در همان آغاز گفتار، سخن آموزگار و معشوق خود یعنی مولانا را دگرگونه میکند تا سخن
خود را بر کرسی نشاند:
یکم. جلالالدین محمّدبلخی گفت:
«هست قرآن حالهای انبیا»[۱]، و من میخواهم با کسب اجازه از روح آن عزیز چنین
بگویم:
«هست قرآن خوابهای مصطفی»، و
البته از آن خوابها که:
خواب
می بینم ولـی، در خواب نه
مـدّعـی
هـســتم ولـی کـذّاب نه[۲]
لزومی ندارد در این زمینه بحث
مفصلی صورت گیرد زیرا روشنگریهای بسیاری در طی نوشته هایی صورت گرفته است که
عنوانهای برخی از آنها در پی خواهد آمد و همگی در محیط مجازی اینترنت موجودند ولی
خلاصه سخن این است که:
پایه و دستمایه سخنان
و نظرهای متفکرینی همچون محمد ارکون الجزائری- نصر حامد ابوزید مصری- عبدالله یوسف
علی هندی و دکتر عبدالکریم سروش ایرانی و امثال آنان پیرامون قرآن
کریم ناتوانی، بدفهمی و کجفهمی مفسران و بویژه مفسران عظام از فهم آیات الهی بوده
است. آنان(به استثناء یوسف علی) به جای اینکه با اندیشه کردن در آیات الهی و نگاه
عاقلانه انداختن به آنها و با دستمایه قراردادن دستاوردهای دانش روز به فهم درست
آیات الهی برسند(شاید هم نرسند) و نظرهای نادرست و یا ناقص آن مفسران را اصلاح و
صورت قضیه را درست کنند، که وظیفه هر صاحبنظری است؛ اصل قضیه را منکر شده و در
کلیت قرآن کریم تشکیک کرده و به پیروی از متکلمان و نظریه پردازان مسلمان قرون دوم
و سوم قلم فرساییده اند. در نتیجه همگی از قرآن دور شده اند. در این میان کسی که
از خطر انحراف خود را دور نگه داشته و بی باکانه نظر نداده عبدالله یوسف علی
است که برخی نظرهایش که نتیجه اندیشه درست و تدبر عاقلانه در قرآن است، پس از
درگذشت وی به گونه ای علمی محقق شده اند.
برای دانستن روش درست
نفی یا اصلاح تفسیرهای نادرست چهارپایان ویژه قرآنی را به عنوان یک نمونه
مفید و مؤثر بخوانید.
برای درک درست از
آنچه که در بالا آمد نوشته های زیر را مورد بررسی قرار دهید:
قرآن به مثابه متن(نقدی بر تفکر قرآن به مثابه گفتار)- بهشت!
آنچنانی یا اینچنینی؟- فهم قرآن- یحرفون الکلم عن مواضعه- آفتهای کارامدی قرآن(افلا
یتدبرون القرآن)
برای فهم صور
اسرافیل که در نوشته دکتر سروش به آن اشاره شده شکل کیهان در قرآن و مهنورد
در قرآن را بخوانید.
برای دانستن مفهوم تسبیح
آفریدگان که در نوشته دکتر سروش به آن پرداخته شده تسبیح گویان در هستی
را بخوانید.
برای دانستن چگونگی پی کردن شهاب دیو(جن) را که
باز هم در نوشته دکتر سروش به آن اشاره شده جن موجودی که از نو باید شناخت
را بخوانید.
همه این نوشته ها نتیجه اندیشه علمی و تدبر قرآن و پیروی نکردن از تفسیرها و
ترجمه های قدیم و جدید از قرآن کریم اند.
من الله توفیق و علیه التکلان – سوم تیرماه 1392-
احمد شماع زاده
نقدی بر بخش دوم
محمد(ص) راوی رؤیاهای رسولانه
یاداوری: این نقد در بخش نقد و
نظرهای نوشته ایشان در وبسایت جرس درج شده است.
سخنی با دکتر: آن دسته از دوستداران شما که فرضیه شما را
قبول ندارند بیش از دیگران از رویارویی تان با قرآن رنج میبرند و میگویند دکتر
سروش با آن سوابق درخشان و پایداریهای تحسین برانگیز چرا و به قیمت چه چیزی فرضیه
ای را ارائه کرده که اگر درست هم میبود دردی را دوا نمیکرد... قرآن مفاتیح نیست.
قرآن بر زمین زننده است و آنگاه دشمنانت بیشتر شاد میشوند. صادقانه عرض میکنم بیا
و بیش از این ادامه مده تا بیش از این دشمن شاد نشوی که ما دوست نداریم دشمنانت
شاد شوند. گفتنی است که فرضیه شما به گوساله سامری میماند. هنگامی که حضرت موسی از
سامری میپرسد چرا مردم را به گمراهی کشاندی پاسخ داد: من بصیرتی
یافتم که دیگران توانا بر آن نیستند. مشتی از اثر پای تو را برگرفتم و با آن چیزی
ساختم که نفسم برایم آراسته بود.
***
خوانندگان و
نقدکنندگان عزیز میبینند که جای قرآن پژوهان در این میان خالی است یا برخی با نام
مستعار مطالبی نوشته اند در حالیکه آنان باید بیشتر در اینجا مشارکت میکردند. به
نظر میرسد آنان در فرضیه دکتر سروش آنقدر چاله و حفره دیده اند که سرگردان شده و
ترجیح داده اند وقت خود را تلف نکنند. ولی اگر بتوان در برابر همه نابجاگوییها و حتا
اهانتها مانند "تخت خداوند بر دوش..." سکوت کرد در قسمت دوم مسائلی مطرح
شده که بویژه برای جوانان خواننده ای که به مباحث کلامی- عرفانی- علمی و فلسفی آگاهی
و در فلسفه بافی! سررشته ندارند منحرف کننده است و دستکم وظیفه انساندوستانه حکم
میکند که باید در مورد برخی نکته ها روشنگری کرد:
1- اگر از دکتر سروش
پرسیده شود چگونه پیشگوییهای قرآن مانند موضوع "جسد فرعون" میتواند به
رؤیای رسول اکرم آمده باشد پاسخی خواهید شنید که رسول اکرم را در حد "نوستر
آداموس" پایین خواهد آورد. چنانکه فرضیه ایشان پیامبر اکرم را در حد
"ادوارد کیس آمریکایی" پایین آورده است. زیرا همان پروسه ای را که ادوارد
کیس اجرا میکرد فرضیه ایشان به رسول اکرم نسبت میدهد. او هم به خواب میرفت و "کاتب
وحی!" او که همسرش بود سخنان او را به هنگام خواب مینوشت. او هم بسیاری از بیماران
لاعلاج را از سراسر گیتی شفا داد. بیشتر شفاهای جسمانی و بعضا شفای روحی. با این
حال آنقدر انسان والایی بود که ادعای پیامبری نکرد. روح پرفتوحش شاد باد.
2- دکتر سروش با هدفی آیه ای از قرآن را آورده که از قضا در آن آیه پروسه وحی
شامل چهار عامل و یک نتیجه گیری میشود:
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ؛
عَلَىٰ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ؛ بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ.[۴۵] (روحالامین این قرآن را به زبان عربی بر قلب تو وارد
کرده است)
اگر در ترجمه دقت
کنید میبینید که دکتر سروش "تا از منذرین باشی" را حذف(مصادره به مطلوب)
کرده و نتیجه گیری را از میان برداشته تا بتواند سخن خود را بر کرسی نشاند. زیرا نتیجه
گیری خواسته خداوند را میرساند که در قرآن منظور نظر ایشان خداوند سخنگو و نتیجه
گیر نیست.
و اما چهار عامل:
اولین عامل: سخنگو(خداوند)
است.
دومین عامل: وحی
است که دکتر سروش در اینجا ظاهراً در باره آن چیزی نمیگوید ولی اولین پایه
فرضیه ایشان بر این اساس قرارگرفته که وحی چیزی جدای از "روایت رؤیاهای رسولانه"
نیست. بنابراین عامل دومی نیز وجود ندارد.
سومین عامل: روح
الامین است که دکتر سروش او را هم از میان برمیدارد و میگوید که رسول اکرم خود
روح الامین نیز بوده است.
عامل چهارم: مخاطب(رسول
گرامی) است.
با حذف سه عامل و
نتیجه گیری- از پروسه وحی چه باقی میماند؟
شیر بی یال و دم و اشکم که دید همچو شیری را خدا هم نافرید
چه چیزی نازل شده؟ چه
کسی نازل کرده؟ توسط چه کسی نازل شده؟ از همه مهمتر اینکه وقتی خداوند میگوید روح
الامین آنرا بر قلب تو نازل کرده معنایش این است که دریافت وحی "ادراک
قلبی" است و نه "ادراک بصری یا دیداری" آنهم در رؤیا!! که دومین
پایه فرضیه دکتر سروش بر آن نهاده شده. بدین ترتیب این آیه فرضیه ایشان را به
چالشی عمیق میکشاند که نجات از آن کار آسانی نیست.
3- چهارم. علاوه بر مأثورات ومنقولات که خواب انبیاء را
وحی میدانند...
این را میگویند
مغالطه از نوع زیرکانه:
الف- میان "خواب
انبیاء را وحی دانستن" که حدیث است و "وحی را خواب انبیاء دانستن"
که دکتر سروش مدعی آن است تفاوت از زمین تا آسمان است. مانند آن است که بگوییم
زمین جزئی از منظومه شمسی است(درست) و یا بگوییم منظومه شمسی جزئی از زمین است!!(نادرست).
ب- حدیث "خواب
انبیاء وحی است" خود مبتنی بر آیات قرآن و نمونه بارز و مشهور آن یعنی خواب
حضرت ابراهیم پیرامون ذبح اسماعیل است که دکترسروش با نقل سخن "محی الدین
عربی" آن را هم بی پایه میپندارد. یعنی ایشان به چیزی استناد میکند که در جای
دیگر خود آن را نفی کرده است!!
از این دو مورد نیز متوجه میشویم فرضیه ایشان نه تنها مستدل نیست که بسیار هم بی
انسجام است.
4- هیچ موجودی نیمتواند کل
کیهان و بخشهای عمده آن را ببیند.
دکتر سروش چون پژوهشی
در زمینه کیهانشناسی قرآنی ندارد(که شاید به همین دلیل به چنین فرضیه ای رسیده)
نادیدنیهایی همچون "عرش و کرسی" را و "جن و فرشتگان" را در یک
ردیف قرارداده و همه را به رؤیت رسول اکرم رسانده است. همین موضوع بنیان فرضیه
ایشان را برمیافکند. زیرا:
برخی اجزاء کیهان
مانند "عرش" و نیز "شکل کیهان" نادیدنی هستند که نه تنها عرفا
و کیهانشناسان بلکه حتی وجودی چون محمد(ص) که به معراج رفته و علی(ع) که میگوید من
به راههای آسمان از راههای زمین آگاهترم آنها را ندیده اند. دلیلش هم روشن است
زیرا همه آدمیان و جنیان و فرشتگان در درون کیهان قرارگرفته اند و تنها ذات
خداوندی است که جزئی از کیهان نیست و درون آن قرار ندارد بلکه بر کیهان و از جمله عرش
که ثقل هستی و منبع تغذیه کیهان است اشراف دارد. بنابراین:
تنها کسی که بر کل کیهان و از جمله عرش و کرسی احاطه علمی و
ایجادی دارد خداوند متعال است و بس. و تنها با کلام خداوند یعنی همین قرآن است که
میتوان به چیستی آنها پی برد و بس. انسان حتا اگر پیامبر اکرم باشد کیهان را- شکل
آن را و بخشهای آن را نمیتواند تصورکند چه برسد که ببیند آنهم در رؤیا!! و نه در
معراج. آن حدیث از پیامبر اکرم که نسبت عرش به کرسی و کرسی به عرش را به خوبی روشن میکند باز هم از آیات قرآنی که
گفتار خداوند است گرفته شده است.
پس "قرآن کریم یقینا
کلام خداوند است" که در آن حقایق و واقعیتهای نادیدنی را با مثالهایی قابل
فهم برای ما روشن کرده و نمایانده و بارها به ما سفارش کرده که از هرچیزی در این
قرآن مثالی آورده ام تا آگاه شوید. بنابراین قرآن نمیتواند روایت باشد بویژه روایت
رؤیاها مگر راوی را به جای خداوند متعال قراردهیم که آنهم شرک است.
برای آگاهی بهتر و
بیشتر مقاله های "شکل کیهان در قرآن"(نگارش جدید)- "سازمان کیهان
در قرآن"- "مهبانگ در قرآن"- "مهنورد در قرآن" و نیز "اشاره
های قرآنی و پرسشهای انسانی" که همگی در محیط وب(اینترنت) موجودند قابل توجه
و امعان نظرند.
ستم بر پیامبر اکرم(ص):
یکی از ستمهایی که بر پیامبر اکرم اسلام ضمن این گونه بحثها
میرود این است که از واژه خلسه به هنگام وحی یاد میشود. این واژه به گونه
ای به کار میرود که کمتر کسی به آن شک میکند و تقریبا جا افتاده است. روشن نیست از
چه زمانی و توسط چه کسی این واژه وارد این گفتمان شده ولی آن را نمیتوان در
کتابهای تاریخ قرآن یافت. در کتابهایی که پیرامون تاریخ وحی و قرآن نگاشته
شده همواره از فشار بر پیامبر اکرم(ص) و برافروخته شدن چهره ایشان به هنگام دریافت
وحی سخن رفته است و نه خلسه.
اینجاست که میگوییم این تغییردادن مفهوم حالت دریافت وحی ستمی
است که بر ایشان میرود. زیرا خلسه حالت راحتی- بیخودشدن و ناهوشیاری را میرساند. همین
موضوع موجب شده خلسه را مقدمه به خواب رفتن هم تعبیر و تفسیر کنند چنانکه در
فرضیه دکتر سروش چنین شده است. این در
حالی است که فشار وحی حتا نه همچون فشار روحی بلکه فشار قلبی تا مرز سکته قلبی
یعنی شکنجه است!(اگر میگویند فشار قبر عذاب(شکنجه) است نه به آن دلیل است که
قبر واقعا فشار داشته باشد بلکه فشاری است که روح مرده به واسطه مشاهده یا تجسم
کردارهای بد خویش دریافت میکند.)
چرا دریافت وحی همچون شکنجه شدن است؟
دریافت وحی از نظر ظرف مکانی یعنی
ورود تدریجی کلام تنزل یافته خداوند از عالم معنا(سنگین و پرقدرتوهیبت) بر قلب مادی(لطیف
و کم ظرفیت) پیامبر اکرم(ص) است.
مثال: اگر بخواهیم یک سطل آب را در یک گوی لاستیکی قابل ارتجاع
ولی کوچک وارد کنیم گوی خرده خرده میپذیرد و گشاد میشود ولی فشار بسیار شدیدی را
تحمل میکند... گویی هر آن دارد از هم گسسته میشود. بنابراین آیا این ستم بر
پیامبر اکرم(ص) نیست که آنهمه رنج و درد را که برای دریافت کلام خداوند و رساندن
آن به ما تحمل کرده خلسه یعنی دریافت وحی در کمال راحتی و حتا خوشی و
سرخوشی تعبیر و تفسیر کنیم؟
31/4/92- احمد شماع زاده