با خدا یا بی خدا؟ کدام بهتر است؟
نوشته:
مهرداد وحدتی دانشمند
باز نویسی، ویرایش، توضیح
و روشنگری:
احمد شمّاع زاده
مقدّمه بحث:
چندی پیش در شبکه های اجتماعی، بحثی
پیرامون کتاب توهم خدا نوشته ریچارد داوکینز در گرفته بود. من هم خواستم
مطلبی را آماده کنم و منتشر کنم ولی چون آماده نشد، به فرصتی دیگر موکولش کردم. به
تازگی بخشهایی از کتاب زبان خدا نوشته فرانسیس کالینز را خواندم و
بخشهایی از تفکراتم را در آن دیدم. این موضوع به من قوت قلبی داد و بهانه ای شد تا
نوشته های پیشین را مرتب و خلاصه کنم و مطلب زیر را بنویسم.
گفتنی است فرانسیس کالینز مدیر
پروژه نوشتن ژنوم انسان بوده و اکنون نیزرئیس انستیتو تحیققات ژنتیک انسانی
در آمریکاست. نکته مهمتر این است که وی پیشتر بی خدا بوده و بعداً با
خدا شده! (واژگان بی خدا و با خدا تنها برای تفهیم سخن است وگرنه هیچ موجودی
بی خدا نیست و خدا همه را آفریده و روزی همه را میرساند تا زنده بمانند.) اگر کتاب توهم خدا را خوانده
اید، این کتاب را هم حتماً بخوانید. به هرصورت شنیدن سخنان هر دو طرف، لازم و
ملزوم یکدیگرند.
آغاز بحث
در آغاز، از نگاه کسانی که در مورد پیدایش جهان و حیات به
آفریننده هستی اعتقادی ندارند و به عبارتی دیگر خداناباورند، اشاره ای میکنم؛ سپس برخی
از نظرهای آنان را به چالش میکشانم. فرض من این است که شما در مورد نظریه تکامل داروین، هیچ شکی ندارید.
مثلاً اینکه چشم با این پیچیدگی چگونه به وجود آمده، برای شما پرسش بی پاسخی نیست.
عمده استدلال این گروه بر این دو محور میچرخد:
1- پیچیدگی بیولوژیکی جهان، در
قالب تئوری تکامل توضیح داده میشود.
2- بخشهایی که نیازمند تصادفهای
نادر هستند، با اصل انسانی توضیح داده میشود.
ما میدانیم که تئوری تکامل فقط روی موجودات زنده کار
میکند. بنابراین اولین موجود زنده (ساده ترین شکل حیات) باید تصادفی به وجود آمده
باشد. اگرچه احتمال این تصادف بسیار بسیار اندک هست، ولی از میان بیلیونها بیلیون
سیّاره بالاخره در چندتایی ممکن است این تصادف رخ دهد.
اما چرا در زمین؟ این پرسش اشتباهی است؛ چون ما نتیجه
این تصادف هاییم، و طبعاً هرجایی که ما هستیم این تصادف حیات اتفاق افتاده است.
هرکجای کیهان این اتفاق میافتاد نتیجه همین بود و ما اونجا میبودیم و اسمش را میگذاشتیم
زمین.
به طور مشابه نمیتوان پرسید چرا فاصله زمین تا خورشید
اینقدر دقیق تنظیم شده است؛ زیرا اگر فاصله خورشید کمتر یا بیشتر بود، ما به
وجود نمیآمدیم. ولی جای دیگری از جهان، از میان میلیاردها سیاره، به طور تصادفی یکی
پیدا میشد که هم فاصله خوبی تا خورشیدش داشته باشد و هم حیات در آن روی داده باشد.
بنابراین هرآنچه لازمه حیات ماست، نباید به پرسش کشیده شود.
مادّیگراها پرسش مهمی هم دارند تا نظر خداباوران را کیش
و مات کنند. آنان میگویند خدایی که توانسته است کیهانی به این عجیبی و پیچیدگی را
بیافریند، خود باید پیچیده تر از کیهان باشد و بنابراین، خود، بیش از کیهان
نیازمند آفریننده است!
دست آخر اینکه خداباوران را متهم میکنند که پشت یک فلسفه
غیر قابل آزمایش یعنی وجود خدا یا خداباوری پناه گرفته اند.
استدلال خداباوران به این صورت است که همه حرفهای شما
قبول؛ ولی باید پتانسیل تشکیل جهان زندگان، از آغاز وجود داشته باشد تا در جایی
تصادفش رخ دهد. مثلاً ثابتهای فیزیکی باید به گونه ای باشند تا کیهان با شکل کنونی
اش شکل بگیرد.
فیزیکدانها نشان داده اند که اگر ثابت نیروی گرانش،
یک واحد در صد میلیون میلیون تغییر کند، کیهان تا آن اندازه متفاوت میشود که محال
است زندگی هوشمند در آن به وجود آید؛ و در نهایت این پرسش باقی است که چرا این
ثابت مقدارش دقیقاً همان عدد طلایی (Golden Ratio) است که باید
باشد. ثابت نیروی گرانش، یکی از هفت ثابت فیزیکی است که ثابتهای طلایی
عنوان دارند و اندازه هایشان به گونه ای شگفت، تنظیم شده؛ به همین دلیل فیزیکدانان،
بالاترین آمار اعتقاد به خداوند را دارند.
برای رفع مشکل ثابتهای طلائی، مادّیگرایان،
راه حل دیگری پیشنهاد میکنند:
کیهان تنها نیست و جهانهای متعددی وجود
دارند که موازی یکدیگرند و در عرض یکدیگرند و مستقل از یکدیگر عمل میکنند. ما تنها
در یکی از این جهان ها هستیم. اگر شمار این جهانها بسنده باشد، روزی فرا میرسد که
بر اثر تصادف، در یکی از این جهانها، ثابتهای
فیزیک اندازه های طلایی را نشان دهند. طبعاً ما در یکی از جهانهای خوب
هستیم، و در جهانهای بد، کسی زندگی نمیکند تا بخواهد این پرسشها را مطرح کند.
مشکلی که در این پاسخ وجود دارد، این
است که اصل ایده ماده گرایی از آنجا شروع میشود که میخواهند برای کیهان راه حلی کم
هزینه تر از خدا ارائه دهند؛ ولی با این توجیهات، به جهانهایی بیشماری میرسند که مشخّص
نیست از کجا آمده اند!! یعنی چند میلیارد میلیاد از این جهانها را لازم داریم تا
بتوانیم مشکل ثابتهای طلائی را حل کنیم.
حال ممکن است گفته شود این هم یک
نظریه است؛ ولی باید دانست که این نظریه اصولاً علمی نیست؛ زیرا هیچ راه اثبات یا
ردی برایش وجود ندارد. به عبارت دیگر این نظر ابطال ناپذیر است؛ در صورتی که ابطال
پذیری اولین شرط هر نظریه علمی است.
از سوی دیگر جهانهای موازی به این
مفهوم نیست که در آن دوردستها جهانهای دیگری هست؛ بلکه معنایش این است که میان این
جهان و جهانی دیگر، حتا فضا هم وجود ندارد. یعنی اصلاً مکان به مفهوم
صددرصد انتزاعی اش میان دو جهان وجود ندارد. آن جهان جهانی دیگر است. مکان خودش را
دارد. ولی به مکان جهان ما هیچ اتصالی ندارد. هیچ راه انتقال ماده و یا حتا
اطلاعات از یکی به دیگری وجود ندارد. هیچ گونه اثری برروی یکدیگر ندارند و ...
حوزه بررسی این گونه نظر یا نظریه
هایی که ابطال ناپذیرند فلسفه هستی است و نه دانش کیهانشناسی.
بنابراین، انتخاب ما آن گونه که مادّیگرایان
میگویند، میان دانش و خدا نیست. انتخاب ما بین فلسفه و فلسفه است. اما
واقعا کدام فلسفه بهتر از دیگری است؟
ممکن است بگویید خوبی نظریه مادّیگرایان،
دستکم این است که به وجود شگفتی به نام خدا نیاز ندارد. خدایی که خودش باید
پیچیده تر از آفریدگانش باشد.
ایراد دیگری که در کار مادّیگرایان
مطرح میشود و پایه محکمی ندارد، این فرض است که آفریننده، باید خود، پیچیده تر از آفریدگانش
باشد.
مگر حرکت فوق العاده پیچیده سیارات
و ستاره ها و کهکشانها با یک قانون ساده مثل جاذبه قابل توضیح نیست؟
مگر خود ماده گرایان، پیچیدگی
بیولوژیک کیهان را با قانون ساده تکامل داروینی توضیح نداده اند؟
مگر همه تلاش ماده گرایان این نیست
که بگویند این کیهان پیچیده، نیازمند آفریننده نیست و وجودش را میتوان با قوانین
ساده توضیح داد؟
پس چرا هنگامی که نام خداوند به
میان میآید، قائل به وجودی پیچیده تر از کیهان میشوند؟
حال به این پرسش واقعی میرسیم که
آیا قائل شدن به یک خدا برای آفرینش، کم هزینه تر از قائل شدن یه یک بیلیون بیلیون
دنیای موازی و هر یک دارای ابعادی بی اندازه بزرگ نیست؟
قرآن کریم این مفهوم را از قول
حضرت یوسف چنین بیان میکند:
أأرباب
متفرقون خیر ام الله الواحد القهار
در این آیه خداوند از زبان یوسف
نظر خداناباوران را رد نیمکند بلکه میپرسد در صورتی که معتقد به خدای یگانه نباشید
باید به چندین پروردگار و الهه باور داشته باشید! کدام بهتر است.؟
دانش تجربی با قطعیت باور دارد که
هر معلول مادی علتی دارد. (علت و معلول تنها در حوزه دانش تجربی نیست بلکه در حوزه های
علوم انسانی و دیگر حوزه ها کاربرد دارد.) اصل علت و معلول ا اصل علّیّت،
نیروی محرکه دانش است. اگر ناچاریم که به دنبال یک علت(خدا) بدون معلول بگردیم، به
نظر میرسد بهتر از این باشد که برای توجیه نظر خود به انبوهی از جرمها در انبوهی
از جهانها و یک سری قوانین فیزیکی که منشاءشان مشخص نیست، متوسل شویم. مشابه این
کار در جهان دانش به کرات انجام شده و زیاده خواهی و گزافه گویی نیست؛ زیرا:
هنگامی که معادلات فیزیک نیوتونی
به تناقض رسیدند، راه حل اینشتین این بود که یک بعد به مکان اضافه کند و زمان- مکان
یا (Space
time) را تعریف کند.
وقتی معادلات اینشتین با فیزیک کوانتمی
به تناقض رسیدند، فیزیکدانان با تئوری ریسمان، هفت بعد به ابعاد کیهان
افزودند، و با تصور یک جهان ۱۱ بعدی، عمده مشکلات خود را حل کردند.
اگر تئوری علیّت در مورد خداوند دارد
به تناقض میرسد، شاید راه حلش افزودن یک بعد (بعد متافیزیک) به کیهان باشد.
گاهی بد نیست انسان نگاهی از دور
به داستانش بیندازد تا ببیند تا چه اندازه داستان مرتبی دارد. کیهان وجود دارد، با
همه شکوه و عظمت خیره کننده اش! با قوانین ساده بسیار و بسیار ساده اش.
«اينشتين
به هنگام نوجواني در برن از خود پرسيد: اگر من بر پرتو نوري سواربودم و به جهان مينگريستم،
آن را چگونه ميديدم؟ همة فيزيك نوين و بهترين تبيين موجود از منشأ كيهان ما، از اين
پرسش معصومانه ولي سرشار از تخيّل نشأت يافت».
«اينشتين
تبيين ها را جستوجوميكرد ولي همواره به شگفتي موسيقي افلاك با اعجاب مينگريست.
براي او تضادي میان يافتههاي علم و بينشهاي كيهانشناختي مذاهب جهان وجود
نداشت. او نوشت: «مسألة همواره غيرقابلدرك دربارة جهان، ادراكپذيري آن
است». (پيام يونسكو مهرماه 1365)
پذیرش این نکته که وجود صرفاً
وجود داشته و بیلیونها بیلیون کپی چه خوب و چه بدش وجود دارد و و آفریننده ای در
کار نیست، به نظر میرسد بسیار غیرقابل باورتر از آن است که بگوییم آفرینش یک آفریننده ای هم دارد که قوانین مادی و فیزیکی (و به قول
خداباوران، سنن الهی) آفریده خود او، بر ذات او منطبق و کارساز نیست.
اگر پرسش این است که چه کسی آفریننده
را آفریده، پاسخ آن است که آفریننده غیرمادّی است و او را در ظرف مادی و با
معیارهای مادّی نمیتوان سنجید و به وجودش پی برد. بلکه چشم سری باید تا او را
ببیند و درک کند.
جالب این است که خود داوکینز
در کتاب توهم خدا چنین مثالی میآورد، ولی برای رسیدن به نتیجه ای دیگر! وی
مینویسد: اگر شروع کنیم به دو نیم کردن یک تکه طلا، آیا تا ابد میتوانیم اینکار را
تکرار کنیم؟ هرچقدر هم این قطعه طلا کوچک باشد، باز به نظر میرسد که میشود کوچکترش
کرد. اما میدانیم که این گونه هم نیست؛ زیرا در نهایت به یک اتم طلا میرسیم و هنهگامی
که اتم را بشکافیم دیگر طلا نیست؛ بلکه عنصر دیگری است.
اصل علیت هم، آن گونه که
خداناباوران به کارش میگیرند، شاید همین گونه باشد. اگر ناچاریم تا ابد در
چرخه علّیّت بالا رویم و مرتّب بپرسیم آفریننده این آفریننده کیست، شاید به جایی برسیم
که کفیت و گونه آفریننده تغییر کند و آفریننده دیگر مادی نباشد! اصولاً بدان دلیل
برای خداوند صفات غیرمادی را به کار میبریم که وجودش مادّی نیست و با وسایل
مادّی نمیتوان او را سنجید.
خلاصه سخن اینکه، برخلاف ادعای مادّیگرایان،
موضوع تقابل دانش با خدا نیست؛ بلکه انتخابی میان دو فلسفه است که هیچیک آنقدرها هم
بر دیگری سنگینی نمیکنند بلکه میتوانند یکدیگر را تحمل کنند.
در مناظره ای تلویزیونی میانن
داوکینز و کالینز، آخرین جمله را داوکینز این گونه بیان داشت:
If there is a God, it's going to be a whole lot bigger
and a whole lot more incomprehensible than
anything that any theologian of any religion has ever proposed.
اگر خدایی در کار باشد، آن خدا بسیار بزرگتر و
بسیار غیرقابل تصورتر از هر آن چیزی است که دینداران هر دینی مطرح
کرده اند.
به نظر من خلاصه این سخن داوکینز میشود سبحان الله
میشود گفت سبحان الله؛ ولی از دیدگاهی که داوکینز عنوان
کرده، میشود الله اکبر!! زیرا سبحان الله معنای "از هر صفتی که
به ذهن انسانها برسد پاک و منزّه است" را میدهد که وی چنین مفهومی را بیان
نکرده است.
احتمال دارد داوکینز نمیدانسته که در اسلام سبحان
الله و الله اکبر وجود دارد که در دیگر ادیان نیست؛ وگر نه نمیگفت:
any
theologian of any religion has ever proposed.
بخشهایی که به رنگ سبز نگاشته
شده، توضیح و روشنگری است.
در زمینه شناخت خداوند از راه
دانش میتوانید به دو نوشته زیر بازگشت کنید:
من آن خدایی را میشناسم و میپرستم که... با نشانی زیر:
https://www.academia.edu/11997810
دستگاه آفرینش خداوندگاری با نشانی زیر:
https://www.academia.edu/11997813
کیهان سیستمی نه بعدی هدیه ای است به علاقمندان به
شناخت علمی ابعاد کیهان:
https://www.academia.edu/23026305
آذرماه نودوپنج- احمد شمّاع زاده