با نام او که آغاز و پايان هستي است او. گاهشماری از برخی وقایع اجتماعی و سیاسی ایران و جهان تا آیندگان بهتر امروزمان را بشناسند
Sunday, April 8, 2018
انا عندالقلوب المنکسره (من نزد دلهای شکسته ام)
انا
عندالقلوب المنکسره
(من
نزد دلهای شکسته ام)
از
قدیم گفتهاند عجله کار شیطونه
بویژه
اگر در تصمیمگیری عجله بشه!
بویژه
اگر به حق و حقوق مردم مربوط بشه
دمِ
در دادسرا، نشسته بودم توی ماشین تا جای
پارک پیدا بشه.
مامور
کلانتری، پسر جوانی را با دستبند نگه
داشته بود کنار ماشین پلیس.
توی
این سرما یک لا پیراهن تنش بود و داشت
میلرزید.
دختر
جوانی با دماغ قرمز و چشمهای خیس، آمد
شالگردنی انداخت دور گردن پسر و گونهاش
را بوسید.
سرباز
تند شد.
چیزی
به پرخاش گفت و پسر جوان را هل داد داخل
دادسرا.
دختر
همانجا نشست روی زمین و زد زیر گریه.
از
توی ماشین برایش یک بطری آب بردم.
چند
خانم کمک کردند تا بلند شود و بنشید روی
صندلی.
میانِ
گریه و همهمه زنها و سئوال و جوابها،
گفت که تازه ازدواج کردهاند،
هر دو شهرستانی، و
هر دو دانشجوی فوقلیسانس،
و سرایدار برجی در ولنجک هستند.
دیشب
دزد میزند به پارکینگ ساختمان
و ضبط چند ماشین را میدزدند.
اینها
رفته بودند خرید.
همسایههای
خشمگین افتادهاند سرشان که در را عمداً
باز گذاشتهاید که همدستانتان بیایند
داخل و دخل ماشینها را دربیاورند.
با
کتک و فحش و فضاحت پسر را دادهاند تحویلِ
کلانتری و دختر را با چمدانهایش بیرون
انداخته اند.
ماشین
را پارک کردم.
جلوی
درِ شعبه جوان را با دستبند
نشانده بودند روی صندلی.
بازپرس
را میشناختم.
برایش
ماجرا را تعریف کردم که
زنش را هم انداختهاند
بیرون و شب را توی سرمای تهران، تا صبح
روی پلههای برج سر کرده.
گزارش
کلانتری را خواند و گفت دزدیها زیاد شده
و نوع سرقت نشان میدهد کار همان قبلیهاست
و این بندگان خدا هیچکارهاند.
پسر
را خواست داخل.
اسمش
مرتضی بود.
تهلهجه
شیرینِ یزدی داشت.
دانشجوی
ترم سوم علوم قرآنی، لاغر
و تکیده و رنگپریده بود.
توضیحاتش
را نوشت و همانجا برایش قرار صادر کرد.
"آزادی
با التزام به حضور با قول شرف”.
دستبندش
را بازکردند که برود.
مات
و مبهوت مانده بود دم در.
دادگاهم
که تمام شد،
آمدم سراغ ماشین.
دیدم
یک تکه کاغذی
را گذاشته زیر برفپاککن و
روش نوشته بود:
انا
عندِ القلوبِ المُنکَسِره /
من
نزد دلهای شکستهام.
نویسنده:
ناشناس
ویرایش
و آماده سازی:
احمد
شمّاع زاده
شگفتى هاى شب پرگان
شگفتى
هاى شب پرگان
از
زبان امام علی
احمد
شمّاع زاده
اشاره:
در
دهه چهل (1340)
مطلبی
را در مورد شب پرگان (برخی
به آنها شب کوره هم میگویند.)
در
یکی از مجله های آن روز خواندم که هنوز در
خاطرم نقش بسته است؛ و آن
اینکه:
زیست
شناسان چند شب پره را
در یک لوله ای نه چندان فراخ
(مثلاً
با قطر 30
سانتیمتر)
ولی
نسبتاً دراز (مثلاً
20
متر)
که
درونش دود اندود شده بود، رها ساختند تا
از آن بگذرند
و اینکه بیازمایند آیا بالهای این شب
پرگان به دیواره های لوله
برخورد میکند یا نه؟
آزمایش
را در روز انجام دادند که چشمان
شب پرگان بسته است.
زیست
شناسان مشاهده کردند که بی آنکه بالهای
شب پرگان دودی شود، از لوله
گذشتند.
آنان
نتیجه گرفتند که شب پرگان دارای راداری
هستند که میتوانند مسیر خود را بی آنکه
به مانعی برخورد کنند بیابند.
شب
پره تنها پستاناری است که بال دارد و پرواز
میکند.
شب
پرگان گونه های بسیار متنوعی دارند.
گونهای
از آنها خون آشامند؛ که خون دیگر
پستانداران مانند اسب و استر را میآشامند.
نمایی
از یک شب پره خون آشام:
اکنون
کلام مولا علی:
از
زيبايىهاى صنعت پروردگارى، و شگفتىهاى
آفرينش او، همان اسرار پيچيده حكيمانه
در آفريدن خفّاشان (شب
پرگان)
است.
در
روشنى روز كه همه چيز را میگشايد،
چشمانشان را مىبندد و تاريكى شب كه هر
چيز را به خواب فرو میبرد،
چشمان آنها را باز مىكند...
و
بالهايى از گوشت براى پرواز، آنها آفريد
تا به هنگام نياز به پرواز، از آن بهره
برگیرند.
اين
بالها چونان لاله هاى گوشند بى پی
و رگهاى اصلى، اما جاى رگها و نشانه
هاى آنها را به خوبى مشاهده خواهى كرد.
این
بالها نه آنقدر نازكند كه در هم بشكنند،
و نه چندان محكم كه بر آنها سنگينى كند.
پرواز
مىكنند در حالى كه فرزندانشان به آنها
چسبيده و به مادر پناه برده اند.
اگر
فرود آيند با مادر فرود میآيند
و اگر بالا روند با مادر اوج مىگيرند.
جوجهها
از مادر جدا نمىشوند تا آن هنگام كه
اندام جوجه نيرومند و بالها قدرت پروازكردن
پيدا كند و بداند كه راه زندگى كردن كدام
است و مصالح خويش را بشناسد.
چشمان
شب پره در روز چنان كمسوست
كه نتواند از نور آفتاب درخشنده روشنى
گيرد؛ نورى كه با آن راههاى زندگى خود
را بيابد.
روشنى
آفتاب خفّاش را از رفتن در تراكم نورهاى
تابنده باز مىدارد.
روشنگری:
به
نظر میرسد این همان دلیلی است که زیست
شناسان دریافتند که خفاش رادار دارد.
در
نتیجه شب پره نه تنها نیازی
به نور ندارد، بلکه
امواج نوری
در تزاحم و
تداخل با امواج رادار او
قرار میگیرند و شب پره را از رفتن در روز
بازمیدارد.
به
همین دلیل شبها به کار خود میپردازد.
پاك
و منزّه است خدايى كه شب را براى خفّاشان
چونان روز روشن و مايه به دست آوردن روزى،
و روز را چونان شب تار مايه آرامش و استراحت
آنها قرار داد.
منبع:
نهج
البلاغه /
فراز
هایی از خطبه ی ۱۵۴
Subscribe to:
Posts (Atom)