با نام او که آغاز و پايان هستي است او. گاهشماری از برخی وقایع اجتماعی و سیاسی ایران و جهان تا آیندگان بهتر امروزمان را بشناسند
Tuesday, February 27, 2018
Monday, February 26, 2018
آیا شیراز پایتخت کشوری عربی است؟!!
آیا
شیراز پایتخت کشوری
عربی است؟!!
احمد شمّاع زاده
احمد شمّاع زاده
به
نام برخی
از
خیابانهای
شیراز توجه کنید:
ابونصر-
حسینی
الهاشمی-
بنی
هاشمی-
داعی
الله-
فرزدقی-
فدک-ابوذرغفاری-
شقاقیان-
طلاب-
فتحیه-
سجّادیه-
منصوریّه-
فضیلت-
فلاحت-
رسالت-
والفجر-
یقطین
و…
این
نامها، نامهای خیابانهای
بغداد یا ریاض نیست؛ بلکه
نام خیابانهای شیراز، شهر شعر و
ادب پارسی است!
شهر
حافظ و سعدی، شهر کوروش و
هخامنشیان، شهر لطفعلی خان زند
وزندیان، و شهر فرهنگ
غنی پارسیان است.
به
راستی آیا زبان پارسی دارای فقر واژگانی
است و در نامگذاری چند خیابان ناتوان است
که نامهای عربی را بر
خیابانها گذارده
اند!
یا
موضوع به فراموشی سپردن فرهنگ ایران زمین
و جایگزین کردن فرهنگ عربی
و ظاهراً اسلامی و زدودن
فرهنگ ایرانی به دست کسانی است که در عراق
تربیت و بزرگ شده اند؛ و
پس از انقلاب پستهای حساس
را گرفتهاند!!؟
یعنی تکمیل همان
استراتژی و هدفهایی که
موجب شد در زمان خلیفه
دوم از
بخشی از عراق کنونی به
ایران یورش برند
و شهر بغداد،
شهر پادشاهان ساسانی را که حتا نامش فارسی
است، به تصرف دراورند و سپس تمام خاک
ایران به تصرفشان دراید؟
آیا کسانی که این نامها را برمیگزینند، هرگز به گویش سخت این نامها برای ایرانیان اندیشیده اند؟ چرا هیچیک از مسؤولین بویژه "فرهنگستان زبان و ادب فارسی" از یورش فرهنگ و زبان تازی نگران نیست؟!!
خیابان
داریوش در حکومت گذشته ساخته و نامگذاری
شد. چ
بیانیه عبدالفتاح سلطانی، محمود بهشتی لنگرودی و اسماعیل عبدی
بیانیه
عبدالفتاح سلطانی، محمود بهشتی لنگرودی
و اسماعیل عبدی
(درمورد
وقایع اخیر و نامه احمدی نژاد)
به
نام خداوند جان و خرد
ملت
شریف ایران!
همانگونه
که میدانید
اعتراضات
خیابانی دیماه ۹۶
زنگ
خطری برای تمامی گروههای سیاسی
به
ویژه در درون حاکمیت بود.
اصولگرایان،
اصلاحطلبان، اعتدالگرایان،
و
سایر نیروهای حاکمیت که از ابتدای انقلاب
بر
سر سفرهی آن نشستهاند، در کنار سایر
بخشهای حاکمیت مخاطبان اصلی اعتراضها
بودهاند.
با
این وضع و همچون گذشته هر یک از جریانها
تلاش نمودهاند تا مخاطب اصلی این
اعتراضها را جناح مقابل معرفی کنند، و
سهم خودرا ناچیز قلمداد کنند.
جریان
اصولگرا خواستههای معیشتی اوضاع نابسامان
اقتصادی را دلیل اصلی اعتراضها وانمود
کرده و به این بهانه به تخریب دولت و
اصلاحطلبان پرداختند.
اصلاحطلبان
نیز بدون در نظر گرفتن سهم خویش در ایجاد
نارضایتی ها، تلاش کردند ضعفهای جناح
مقابل را برجسته کنند.
در
همین راستا پس از سخنان اخیر رهبری مبنی
بر عدم تحقق عدالت و عذرخواهی رسمی ایشان
از ملت که مورد توجه نیز واقع شد، نامهای
از سوی آقای احمدینژاد خطاب به رهبری
منتشر شد که ادبیات آن برای بسیاری شگفتآور
بود.
قرار
گرفتن در جایگاه اپوزیسیون
و
طرح شعارهای آزادیخواهانه توسط فردی
که
طی ۸ سال ریاست جمهوری وی، آزادیخواهان
بسیاری
به زندان افکنده شدند و تندرویهای او
هزینههای سنگینی به جامعه تحمیل کرد،
آنهم بدون هیچگونه اظهار ندامت و
پشیمانی از گذشته و عذرخواهی از اعمال
پیشین، قطعاً متاثر از رویهی نامیمونی
است که برخی اصلاحطلبان بنیان نهادهاند.
بدیهی
است وقتی معیارها محدود شود،
و
ملاک اصلاحطلبی و آزادیخواهی تنها و
تنها
تغییر
ادبیات و شعارها شود اصلاحطلب و آزادیخواه
شدن سهل و ممکن خواهد بود، و هرکس با هر
گذشتهای با توجه به شرایط و اقتضائات
یا منافع، در چرخشی فرصتطلبانه در جرگهی
اصلاحطلبان و آزادیخواهان قرار خواهد
گرفت.
آری!
وقتیکه
برخی از مدعیان اصلاحطلبی
علیرغم
نقش پررنگشان در تندرویهایی همچون
خشونتهای ابتدای انقلاب، دوران دولت
موقت، حوادث دههی شصت، جنگ هشتساله،
تسخیر سفارت آمریکا، قتلهای زنجیرهای،
انقلاب فرهنگی و… هرگز به نقد عملکرد
خویش نپرداختهاند، از افرادی چون آقای
احمدینژاد نیز که علاوه بر نقش پررنگش
در حوادث مشابه، ظلمها و فجایع بسیاری
در دورهی هشتسالهی ریاست جمهوری به
نام او ثبتشده، توقعی بیش از این نمیتوان
داشت.
چنانچه
بنا باشد ادعای اصلاحطلبی بدون نقد
گذشته و عذرخواهی پذیرفته شود، و میزان،
ادعاهای فعلی افراد باشد، ادعای آزادیخواهی
آقای احمدینژاد نیز باور پذیر خواهد
بود.
مردم
بزرگ ایران!
ما
معتقدیم که دورهی شعار و عوامفریبی
به
پایان رسیده، و زمان آنست که تمامی گروهها
و جریانهای سیاسی و اشخاص حقیقی و حقوقی
ضمن نقد افکار و عملکرد گذشتهی خود، و
عذرخواهی صریح از ملت بابت هزینههایی
که به آنان تحمیل کردهاند، گامهای
عملی و جدی در جهت جبران آن بردارند.
اعتراضات
اخیر با دستگیری تعداد زیادی از معترضان
و تحریک احساسات ملی و مذهبی بخشهایی
از مردم خاموش شد، اما ریشهها و علتهای
بروز آن همچنان باقی است، و چنانچه پیام
مردم در این اعتراضها آنگونه که باید
شنیده نشود، احتمال وقوع حوادث مشابه با
شدت و گستردگی بیشتر دور از انتظار نخواهد
بود.
ضروری
است که با توجه به شرایط حساس داخلی،
منطقهای و بینالمللی، حقوق اساسی مردم
ایران جهت تعیین عدالت اقتصادی و حداقلهای
زندگی آبرومندانه به رسمیت شناخته شود،
و بر اساس مفاد قانون اساسی، اعلامیهی
جهانی حقوق بشر و میثاقهای بینالمللی،
آزادی احزاب، جمعیتها، سندیکاها،
نهادهای مردمی، اجتماعات مسالمتآمیز،
مطبوعات و رسانههای گروهی تضمین شود،
و برای ایجاد فضای نقد و گفتوگوی ملی از
تمامی ظرفیتها استفاده شود، تا از
تنشهای غیر قابل کنترل که ممکن است
باعث غرق شدن این کشتی طوفانزده گردد،
جلوگیری به عمل آید.
سرِ
چشمه شاید گرفتن به بیل،
چو
پر شد نشاید گذشتن
به پیل
عبدالفتاح
سلطانی،
محمود
بهشتی لنگرودی،
اسماعیل
عبدی، اوین 96/12/5
Friday, February 23, 2018
Thursday, February 22, 2018
Wednesday, February 21, 2018
Tuesday, February 20, 2018
Sunday, February 18, 2018
Friday, February 16, 2018
Wednesday, February 14, 2018
مقاله ای از دکتر کاووس سیدامامی (زندانی اسیری که به دست دژخیمان کشته شد.)
دینداری مردم با چه متر و معیاری قابل اندازه گیری است؟ / مقاله ای از دکتر کاووس سیدامامی
وقتی خط کش واحدی را برای سنجش دینداری توصیه میکنیم این خطر وجود دارد
که تحت تأثیر انواع ملاحظات فراپژوهشی مثل رابطه قدرت و دانش قرار گیریم.
مثلاً دینداری را از دید برداشت هژمونیک از دینداری در جامعه یا به زبان
سادهتر «دیدگاه رسمی» قرار دهیم، و در نتیجه عملاً انواع دینداریهای دیگر
را حذف کنیم یا کنار بگذاریم. جامعهشناس ملزم نیست تعریف متألهان از
دینداری را بپذیرد.
ایران آنلاین / گروه اندیشه:
یکی از موضوعات جدّیای که در میان جامعهشناسان دین در ایران محلِّ بحث
و گفتوگوی اساسی بود و هست، موضوع اندازهگیری دینداری انسانها است. در
این باره، بسیاری از جامعهشناسان ایرانی به تأسّی از جامعهشناسان غربی
معتقد به اندازهگیری دینداری در ایران هستند.
دکتر حسن محدثی در مقاله مفصّلی تحت عنوان “امتناع اندازهگیری دینداری و امکان رتبهبندی نوع دینداری” (مجله مطالعات اجتماعی ایران، دورهی هفتم، شمارهی ۱، بهار ۱۳۹۲) این نوع تحقیقات را بهنحو بنیادی مورد نقد قرار داد. که این مقاله او مورد نفد برخی جامعه شناسان دین از جمله دکتر کاووس سید امامی قرار گرفت. آنچه در ادامه می خوانید همین مقاله او است.
دکتر حسن محدثی در مقاله مفصّلی تحت عنوان “امتناع اندازهگیری دینداری و امکان رتبهبندی نوع دینداری” (مجله مطالعات اجتماعی ایران، دورهی هفتم، شمارهی ۱، بهار ۱۳۹۲) این نوع تحقیقات را بهنحو بنیادی مورد نقد قرار داد. که این مقاله او مورد نفد برخی جامعه شناسان دین از جمله دکتر کاووس سید امامی قرار گرفت. آنچه در ادامه می خوانید همین مقاله او است.
«کاووس سید امامی پس از دریافت کارشناسی ارشد در امور بینالملل از
دانشگاه اوهایو به ایران باز میگردد. در سال ۱۳۵۸ در دانشگاه جندیشاپور
اهواز جامعهشناسی تدریس میکند. در بحبوحه اغتشاشات اوایل انقلاب، با جمعی
از استادان و برای حفاظت از دانشجویان گروهی را تشکیل میدهد. با همسرش،
مریم ممبینی، آشنا میشود و در خردادماه ۱۳۵۹ ازدواج میکند. فرزند
نخستیناش، رامین، در شکم مادر است که ارتش عراق در شهریور ۱۳۵۹ به خاک
ایران و شهر اهواز حمله میکند. سیدامامی داوطلب میشود و به جبهه آبادان
میرود. همسر و فرزندش به بوشهر میروند. در اسفندماه روی پل خرمشهر ترکش
میخورد و برای مداوا به تهران ارسال میشود. همسرش در تهران به او ملحق
میشود. بلافاصله پس از مداوا به دانشگاه باز میگردد. رامین در بوشهر در
فروردینماه ۱۳۶۰ زاده میشود.»
در مباحث مربوط به امتناع یا امکان سنجش دینداری به نظر میرسد دست کم در سه زمینه بحث و اختلاف نظر وجود دارد:
۱_ آیا دین به عنوان امر قدسی را باید یک موضوع پژوهش متفاوت با دیگر موضوعات پژوهشی متعارف علوم اجتماعی در نظر داشت یا نه؟
۲_ با توجه به جنبههای بسیار ذهنی امر دینی و تجربه دینی، آیا همچنان
میتوان از روشهای رایج کمّی برای شناخت از رفتار دینی بهره برد یا
اصولاً باید به روشهای معناکاو کیفی رو آورد؟
۳_ آیا میتوان بر پایه ابزارهای سنجش “استاندارد” یا “معیار” دینداری
یا برخی جنبههای باور و کردار دینی را سنجید یا، با توجه به قیاسناپذیری
انواع رفتارهای دینی، باید سراغ دستهبندی انواع دینورزیها رفت؟
به اختصار موضوع بحث در هر زمینه را توضیح میدهم و نظر خود را نیز بیان میکنم.
۱_ برخی بر این باورند که دین با امر قدسی سروکار دارد و برای مطالعه و
فهم آن به گونهای که خود دینورزان احساس و تجربه میکنند نمیتوان از
ابزارهای متعارف تجربی علوم اجتماعی بهره گرفت.
بسیاری از دینداران (چه در دنیای مسیحیت و چه در دنیای اسلام) از ورود
جامعهشناسان یا دیگر دینپژوهانِ برون دینی به قلمروی دین ناخرسندند و
معتقدند که دین به عنوان امر قدسی یا ماورایی با رمزورازها و نمادهایی
سروکار دارد که با ابزارهای سنجش متعارف علوم اجتماعی نمیتوان آنها را
سنجید.
به طور مثال نمیتوان مفاهیمی چون توکل، اخلاص، خلوتهای عبادی،
مراقبه و نظایر آن را اصولا برای منظور پژوهشهای تجربی عملیاتی کرد. چنین
بحثی را دکتر آذربایجانی به گونهای ارائه دادند، اگر چه ایشان با اذعان به
پیچیدگیها همچنان سنجش دینداری را ممکن میدانند. یا مثلاً دکتر پارسانیا
معتقد است که در صورتی میتوان دین را ابژه یا موضوع شناسایی قرار داد که
سوژه یا فاعل شناسا خود دین باشد (که در نهایت شاید منظور ایشان دینشناسان
رسمی یا روحانیان باشد). چنین دیدگاهی را در میان متألهان مسیحی نیز
بهکرّات میبینیم. از دید این افراد با مسائل قدسی نمیتوان همچون مسائل
عادی زندگی برخورد کرد و آنها را به انواع برداشتهای جامعهشناسانه یا
روانشناسانه فرو کاست.
در میان مسلمانان حتی گروهی معتقدند که بنا به ملاحظات شرعی نمیتوان
در چند و چون ایمان افرادی که اقرار به مسلمانی دارند تشکیک کرد و آنها را
در معرض آزمون (یا سنجش) قرار داد. جمله معروف منتسب به ابوالحسن خرقانی
شاید بهترین نمونه این دیدگاه باشد: «هر که در این سر درآید نانش دهید و از
ایمانش مپرسید؛ چه، آن کس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد البته بر
خوان بوالحسن به نان ارزد.»
این نگاه به دینپژوهی نتیجه منطقیاش معمولاً فقط امتناع سنجش
دینداری نیست بلکه امتناع جامعهشناسی دین است. البته در این میان باید به
دینداران حق داد که نخواهند خود را در معرض نگاه جامعهشناس قرار دهند و
بیمناک باشند که در این بازنمایی در نهایت سوژهای باشند که، با توجه به
رابطهی نابرابر قدرت که ناشی از موقعیت پژوهشگر است، آن طور که هستند
معرفی نشوند. این شبیه همان اعتراضی است که “بومی” یا “فرودست” (subaltern)
میتواند به انسانشناس اروپامدار یا به شرق شناس داشته باشد.
۲_ مناقشه دیگر از نوع معرفتشناختی/ روششناختی است.
مثلاً اختلاف نظرهای رایج میان طرفداران روشهای کمّی و کیفی. در برخی
زمینهها فکر میکنم نقد دکتر محدثی از سنجش دینداری در اصل نوعی اختلاف
نظر روششناختی است. اگر استدلال ایشان این باشد که سنجش دین به دلیل
معنادار بودن احساس و رفتار دینیْ خارج از حوزه مطالعات کمّی قرار میگیرد،
پس از نظر ایشان اصولاً روش کمّی در مجموع و شاید کلاً رویکرد پوزیتیویستی
که «سودای اندازهگیری تمامی امور انسانی را دارند» و آن را مبتنی بر
مفروضاتی درباره انسان مثل «ماشین وار دیدن عالم و آدم» قرار میدهند،
مردود شمرده میشود.
دکتر فراستخواه نیز بدون آنکه امکان سنجش دینداری را رد کرده باشند
معتقدند که رد یا قبول آن به نوع پارادایمی که داریم برمیگردد. اگر در
چارچوب پاردایم پوزیتیویستی دست به مطالعه دینداری بزنیم امکان سنجش
دینداری را کاملاً میپذیریم و دغدغه اصلی ما دقیق کردن ابزارهای سنجش
میشود. البته به نظر میرسد ایشان ترجیح میدهند در شرایط حاضر به مطالعات
عمیق و ژرفکاوانه (کیفی) برای مطالعه دینورزی رو بیاوریم و «دینورزی در
شهر» را بفهمیم.
جدالهای معرفتشناختی/ روششناختی را البته نمیتوان محدود به
اختلافنظر در باب تواناییهای بیشتر روشهای کمّی در برابر کیفی یا بالعکس
کرد و میتوان از سایر اختلافنظرهای بنیادی روششناختی نیز سخن به میان
آورد. به طور مثال، بسیاری از ایرادهایی که منتقدان به روشهای سنجش
دینداری میگیرند ایرادهایی است که اصولاً به روش پیمایشی میتوان گرفت،
مثل مشکل واکنشدهی در این روش یا محدودیت این روش در فهم عمیقتر پدیده
مورد بررسی.
موضع خود من در این میان یک موضع پراگماتیستی (عملگرا) است. اگر
بخشها یا مؤلفههایی از امر دینی را نمیتوان با روشهای کمّی سنجید،
نباید آن را به همه مؤلفههای دیگر تعمیم داد. ابعادی از رفتار دینی را به
سهولت میتوان با ابزارهای متعارف کمّی سنجید، مثل میزان حضور در نماز
جماعت یا جمعه، یا شرکت در انواع مراسم و مناسک دینی.
۳_ بحث قیاس ناپذیری (incommensurability).
در بحث سنجش دینداری به طور اخص، برخی صاحبنظران این طور ابراز عقیده
کردهاند که با توجه به تفاوتها و تنوعی که در نوع دینورزی افراد وجود
دارد نمیتوان بر پایه یک شاخص کلی، که ترکیبی از سنجههای گوناگون ابعاد
دینداری است، این پدیده را سنجید و در عمل ناچار از مطالعه انواع
دینداریها خواهیم بود. به نظر میرسد موضع دکتر میرسندسی چنین باشد و
دفاعی که ایشان از مطالعه «انواع دینداری» به جای «میزان دینداری» به عمل
میآورند در تأیید چنین مدعایی باشد. البته ایشان امکان سنجش دینداری را
نفی نکردهاند اما مطالعه انواع دینداری و تفکیک و دستهبندی و فهم دقیق
آنها را مهمتر از «اندازهگیری دینداری» افراد میدانند.
دکتر محدثی و دکتر شریعتی نیز کم و بیش همین مطلب را بیان کردهاند و
بر وجود «انواع دینداریها» که الزاماً نیز با معیار واحدی قابل قیاس
نیستند تأکید داشتهاند.
مدل معیار و سنجههای استاندارد
_ در طول این نشستها، دکتر شجاعیزند اصرار داشتهاند که برای سنجش
دینداری در ایران اولاً باید برای تعریف مفهوم دینداری سراغ خود دین رفت و
معیارهای دیندار بودن را از خود دین گرفت؛ و ثانیاً بر پایه آموزههای خود
دین، باید به یک «مدل معیار از دینداری و سنجههای استانداردی» که بتوانند
دینداری را دقیق اندازهگیری کند دست یافت. درباره این ادعای دکتر
شجاعیزند که باید از خود دین معیارهای دینداری را بگیریم باید گفت که چنین
برداشتی به دو راه حل عملی منتهی میشود:
(۱) برویم سراغ مفسران رسمی دین (روحانیون) و نظر آنان را در مورد
ابعاد و مؤلفههای دینداری بگیریم و سپس به کمک فنون روششناختی علوم
اجتماعی سنجههایی را برای اندازهگیری آن مؤلفهها بسازیم.
(۲) با عقل و برداشت خود در متون دینی بگردیم و با تفسیر خودمان
معیارهای دینداری را تعریف کنیم و سپس سنجهها را بسازیم. (یا اگر بشود
تلفیقی از این دو).
به نظر میرسد دکتر شجاعیزند معتقد نیست که الزاماً میتوان مدل
مناسب و معیار دینداری را از علما گرفت. مثلاً ایشان در یک جا میگویند مدل
سه بعدی علما از دین (یعنی عقاید، اخلاق، و احکام) کافی نیست و در ساختن
مدل سنجش دینداری باید رو به تفصیل آورد.
یا ایشان میگویند مدل دینداری را از درون خود دین به طور کامل
دربیاوریم، ولو اینکه نتوانیم ابعادی از آن را بسنجیم و نباید به توصیههای
دیگران مبنی بر اینکه فلان مؤلفه باشد یا نباشد توجه کنیم. بنابراین
وظیفه اخذ معیارهای دینی را بر دوش خود جامعهشناس میگذارند. ایشان
همچنین میگویند «اگر مدل سنجش دینداری را از خود دین بگیریم خلاف روش یک
جامعهشناس عمل نکردهایم.» البته من با ایشان موافقم که اگر چنین مدلی از
خود دین گرفته شود خلاف روش جامعهشناختی عمل نشده است. اما مشکل چیز دیگری
است و آن مدلی است که ادعای انحصاری در زمینه سنجش دینداری در یک سنت دینی
واحد داشته باشد.
هر جامعهشناس بر اساس ملاحظات نظری یا پژوهشی خاص خود سراغ مطالعه
دینداری میرود و از پژوهشی به پژوهش دیگر ممکن است بخواهد، به فراخور
تحقیقی که انجام میدهد، از مدلها یا سنجههای گوناگون استفاده کند. محدود
و محصور کردن او به یک «مدل معیار» از این منظر پذیرفتنی نیست.
این بحثی است که دکتر سراجزاده نیز مطرح میکند. در میان غربیان نیز
دقیقاً وضع به همین صورت است. مدل گلاک و استارک را اگر خیلی ها به کار
بردهاند برای این بوده که مدل خوبی بوده و به لحاظ عملی جواب میداده است.
این در حالی است که بسیاری از پژوهشگران در مطالعه دینداری در آمریکا از
مدلهای دیگر استفاده کردهاند. گلاک و استارک هم نمیتوانستند مدعی یک مدل
انحصاری برای جامعهی پرتستان باشند.
از طرف دیگر، در برخی پژوهشها هدف اصلی سنجش دینداری نیست، بلکه
مطالعه رابطه دینداری با متغیرهای دیگر است. در چنین پژوهشهایی اغلب
ناچاریم با چند گویه محدود نوعی سنجه برای دینداری بسازیم و مثلاً مشخص
کنیم که افرادی که در مطالعه ما به هر حال دیندارترند در مقایسه با آنها که
دینداری کمتری ابراز میکنند در زمینه مشارکت انتخاباتی چگونه عمل
میکنند.
دکتر میرسندسی چنین نظری را بیان کرده است و من نیز با ایشان کاملاً
همعقیدهام. در اینجا آنچه مورد نظر محقق است نه مقیاس دقیقی برای
اندازهگیری همهجانبهی دینداری افراد بلکه سنجهای برای جدا کردن افراد
بر حسب درجات گوناگون دینداری آنان بوده است تا یک متغیر وابستهی دیگر را
با آن توضیح دهد.
مشکل دیگر این است که وقتی سراغ یک مدل معیار و سنجههای استاندارد
میرویم و خط کش واحدی را برای سنجش دینداری توصیه میکنیم این خطر وجود
دارد که تحت تأثیر انواع ملاحظات فراپژوهشی مثل رابطه قدرت و دانش قرار
گیریم. مثلاً دینداری را از دید برداشت هژمونیک از دینداری در جامعه یا به
زبان سادهتر «دیدگاه رسمی» قرار دهیم، و در نتیجه عملاً انواع دینداریهای
دیگر را حذف کنیم یا کنار بگذاریم.
جامعهشناس ملزم نیست تعریف متألهان از دینداری را بپذیرد. او بر پایه
یک پارادایم نظری یا یک تئوری منتخب تعریفی از دین یا جنبهای از آن را در
نظر میگیرد و بر پایه همان تعریف سعی میکند مدل مفهومی و ابزارهای سنجش
خود را بسازد. این را نیز باید در نظر داشت که سراغ دین رفتن برای برگرفتن
معیارهای دینداری کار چندان سادهای نیست. زیرا دین که خود سخن نمیگوید.
مفسرانی هستند که چنین میکنند و اغلب هم بین این مفسران اختلاف نظر وجود
دارد.
به باور من، میتوان هم با روشهای کیفی و هم با روشهای کمّی امر
دینی را مطالعه کرد اما باید نسبت به تحفیظهای دینداران که امر قدسی را
شاید نتوان مثل امور عادی مطالعه کرد و نیز تنوع دینداریها حساس بود.
یافتن یک مدل معیار و سنجههای استاندارد ممکن است نتواند به درستی
چنین حساسیتهایی را بازتاب دهد. البته بسته به نیازهای پژوهشی خودِ
پژوهشگر یا کارفرمایش، میتوانیم جنبههایی از رفتار و عمل دینی را با
روشهای تجربی مطالعه و حتی به کمک ابزارهای سنجش کمّی کمیت پذیر کنیم.
در این زمینه آنچه که من کاملاً مجاز میدانم روآوردن به مطالعاتی
است که با راهبرد عملیاتگرایی صورت میگیرند. یعنی به جای اینکه دو سطح
مفهومی و تجربی جدا داشته باشیم و با مشکل رابطه معرفتی میان این دو سطح
روبهرو شویم، پدیدههایی را بسنجیم که از دید ما یا سفارش دهنده نمودهای
دینداری محسوب میشوند. همین و بس. مثلاً میزان نماز خواندن، روضه گرفتن،
نماز جماعت رفتن، حجاب داشتن و غیره را بسنجیم و همان طور نیز گزارش کنیم،
بدون آنکه این رفتارها را جداگانه یا مجموعاً شاخصی کافی برای دینداری در
کل دانسته باشیم.
پانزده فعال سیاسی و مدنی ایرانی خواهان برگزاری رفراندوم شدند
پانزده فعال سیاسی و مدنی ایرانی طی بیانیهای جهت تعیین نوع حکومت ایران، خواهان برگزاری رفراندوم تحت نظارت سازمان ملل متحد شدند
نامه پانزده فعال سیاسی، مدافع حقوق بشر و سینماگر داخل و خارج ایران:
رفراندوم تحت نظارت سازمان ملل، راه گذار مسالمتآمیز از جمهوری اسلامی به یک دمکراسی سکولار پارلمانی
قریب چهاردهه از تاسیس جمهوری اسلامی مىگذرد؛ حکومتی که سودای اسلامی کردن، جایی برای جمهوریت آن باقی نگذاشته است. در این ۴۰ سال نه تنها از رنج و آلام اقشار مختلف کاسته نشده، بلکه با ایجاد زندگی دوگانه و تشویق مداوم تظاهر به دینداری، در عمل، زندگی مردم دستخوش بحرانها و رنجهای متعددی شده است. مسوولان امر به علت جهالت و ناکارآمدی ساختاری و فساد نهادینه، از حل مشکلات زندگی روزمره و عادی جامعه عاجزند. تبعیض، فساد و اختلاسهای نجومی بیداد میکند. محتواى بسیاری از قوانین ظالمانه، مولد تبعیض و مروج خشونت است. قوه قضاییه به جای اجرای عدالت و همین قوانین ناقص، مجری منویات سیاسی زمامداران شده است. افراد مختلف از زنان، وکلا، روزنامهنگاران، معلمان، دانشجویان، کارگران و کنشگران سیاسی و اجتماعی به اتهام انتقاد از مسوولان، روشنگری افکار عمومی، دعوت دولتمردان به جدایی نهاد دین از حکومت، و درخواست لغو حجاب اجباریِ زنان، تحت آزارهای مداوم قرار گرفته و بازداشت و با احکام سنگین روانه زندان شدهاند.
مجموعه تجربیات ۴۰ساله، حاکی از اصلاحناپذیری نظام جمهوری اسلامی ایران است؛ چرا که این نظام با پناه گرفتن در پشت مفاهیم الهی، استفاده ابزاری از دین، پیشه کردن دروغ و تزویر و عدم شفافیت، به هیچ گرفتن افکار عمومی، پشت پا زدن به حکومت قانون و موازین حقوق بشر، نقض نهادینه آزادی و حقوق ملت، ناتوانی مفرط از حل بحرانهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، و انسداد کلیه روشهای نظارت قانونی و اصلاح مسالمتآمیزِ امور، به مانع اصلی پیشرفت و رهایی ملت ایران تبدیل شده است.
به عقیده امضاکنندگان این بیانیه، راهکار برونرفت از این مشکلات بنیادین، گذار مسالمتآمیز از نظام جمهورى اسلامى به یک دموکراسى سکولار پارلمانى مبتنى بر آرای آزاد مردم، رعایت کامل حقوق بشر و رفع همه تبعیضهاى نهادینه به خصوص برابرى کامل زنان، قومیتها، ادیان و مذاهب در همه زمینههاى فرهنگى، اجتماعى، سیاسی و اقتصادى است.
ما امضاکنندگان این بیانیه، با تکیه بر حق تعیین سرنوشت ملتها، خواهان برگزاری رفراندوم، جهت تعیین نوع حکومت تحت نظارت سازمان ملل متحد هستیم تا ملت ایران بتواند با تعیین نحوه حکومت مطلوب، خود مسوولیت سرنوشتش را بر عهده بگیرد و برای رفع بحرانهای موجود، تلاشی موثر و همگانی به عمل آورد.
امضاکنندگان:
نسرین ستوده (وکیل مدافع حقوق بشر – ایران)
شیرین عبادی (وکیل مدافع حقوق بشر – انگلستان)
نرگس محمدی (فعال مدافع حقوق بشر – زندان اوین)
پیام اخوان (وکیل بینالمللی حقوق بشر – کانادا)
جعفر پناهی (کارگردان و فیلمساز – ایران)
محسن سازگارا (فعال سیاسی – امریکا)
محمد سیفزاده (وکیل مدافع حقوق بشر – ایران)
حسن شریعتمداری (فعال سیاسی – آلمان)
حشمتالله طبرزدی (فعال سیاسی – ایران)
ابوالفضل قدیانی (فعال سیاسی – ایران)
محسن کدیور (فعال و نویسنده مخالف – امریکا)
کاظم کردوانی (جامعهشناس و پژوهشگر – آلمان)
محسن مخملباف (کارگردان و فیلمساز – انگلستان)
محمد ملکی (فعال سیاسی – تهران)
محمد نوریزاد (فعال سیاسی – فیلمساز – تهران)
دیپلماسی قرآنی (به مناسبت آغاز چهلمین سال انقلاب ایران)
دیپلماسی
قرآنی
به
مناسبت آغاز چهلمین سال انقلاب ایران
احمد
شمّاع زاده
فهرست
یک:
تعریف
دیپلماسی
دو:
تجربههای
تاریخی و اجتماعی دکتر عطاءالله مهاجرانی
از دیپلماسی
سه:
ناآگاهی
بنیانگذار جمهوری اسلامی از دیپلماسی
چهار:
دیپلماسی
مبتنی بر قرآن، یا دیپلماسی قرآنی
پنج:
نتیجه
دیپلماسی کور ایران انقلابی نسبت به
آمریکا و اسرائیل
یک:
تعریف
دیپلماسی
دیپلماسی،
هنر و فن ایجاد روابط متوازن و مبتنی بر
مشاوره، تجربه، و دوراندیشی میان کشورها
به منظور نگهداشت و یا توسعه منافع ملی
است.
-
از
آن رو هنر
است که
ذوق،
ظرافتکاری
و صبوری
نیاز
دارد،
و بی آنها
نمیتوان موفق شد.
-
از
آن رو فنّ است که تجربه و
دوراندیشی نیاز دارد تا به نتیجه
برسد.
-
از
آن رو باید روابطی
متوازن
و هماهنگ
ایجاد
کنی
که همزمان تواناییهای خود
و طرف مقابل را در نظر آوری
تا
بتوانی بر
مبنای آنها تصمیمی درست
و یا نزدیک به درست بگیری.
-
از
آن رو باید مبتنی بر مشاوره
باشد که از یک سو از تجربه دیگران بهرمند
شوی و از سوی دیگر از استبداد رأی و خودمحوری
دوری گزینی.
-
از
آن رو باید مبتنی
بر تجربه
باشد
که
اگر تجربه تاریخی نداشته باشی،
شکستهای
تاریخی را در نظر نمیآوری و به
تواناییهای خود مغرور میشوی و تصمیمگیری
درست غیرممکن
میشود.
-
از
آن رو باید مبتنی
بر دوراندیشی
باشد که
اگر توان دوراندیشی نداشته نباشی،
تنها
توان
خود را در نظر میگیری و از توان طرف مقابل
غافل میشوی و در محاسباتت دچار خطا
میشوی و تصمیمی نادرست میگیری.
دو:
تجربههای
تاریخی و اجتماعی دکتر مهاجرانی مبنی
برآشنانبودن ایرانیان با دیپلماسی
بر
اساس نوشته
کوتاهی از ایشان در
محیط مجازی:
وقتی
حضرت محمد به
عنوان آخرین پیامبر
خدا فرستاده خود را به دربار ایران
فرستاد،
ایرانیان هیجانزده با توهین به فرستاده و گوینده پیام، وی را از دربار بیرون راندند و نامه وی را پاره کردند. همین، بهانه ای شد تا ایران بعدها به دست عمر فتح شود. نداشتن فرهنگ دیپلماسی و رفتار دیپلماتیک توسط ایرانیان درمقابل اعراب بادیه نشین، همان شد که میدانیم ایران زیر سم اسبان عربی تاخته شد.
ایرانیان هیجانزده با توهین به فرستاده و گوینده پیام، وی را از دربار بیرون راندند و نامه وی را پاره کردند. همین، بهانه ای شد تا ایران بعدها به دست عمر فتح شود. نداشتن فرهنگ دیپلماسی و رفتار دیپلماتیک توسط ایرانیان درمقابل اعراب بادیه نشین، همان شد که میدانیم ایران زیر سم اسبان عربی تاخته شد.
وقتی
ایرانیان فرستاده و بازرگانان
مغولان را کشتند، صدها هزار کشته دادند
و خاک ایران زیر سم اسبان مغولی به آسمان
میرفت.
اینجا
هم ایرانیان فرهنگ دیپلماسی و رفتار
دیپلماتیک در برابر مغولان اسب چران را
نداشتند.
وقتی
ایرانیان به سفارت روسیه تزاری حمله
بردند، انتقامش را در عهدنامه ترکمنچای
و گلستان پس دادند.
اینجا
هم فرهنگ دیپلماسی و رفتار دیپلماتیک
نداشتیم.
وقتی
به سفارت آمریکا حمله شد، تاوانش را طی
۳۷ سال با تحریم و جنگ و ....
دادیم.
وقتی
چهار سال پیش به سفارت انگلستان حمله شد،
تمام خسارتش را حتا شیشه
های شکسته شده مشروبات الکلی را ما
پرداخت کردیم.
اینجا
هم فرهنگ دیپلماسی و رفتار دیپلماتیک
نداشتیم.
و
چند وقت پیش که به سفارت عربستان حمله شد،
تمام تاریخ یادم آمد...!!!
چقدر
باید خسارت بپردازیم.
تاریخ
برگشت سر نقطه شروع:
نبود
فرهنگ دیپلماسی و رفتار دیپلماتیک.
ما
ایرانیان، اصولا و بنیادین
بلد نیستیم حرف بزنیم؛
مخصوصاً با جهانیان.
نتیجه
آنکه:
زبان
دیپلماسی اصولاً در
زبان و فرهنگ ما تعریف نشده است.
از اول ژانویه ۱۹۷۹ (۱۳۵۷) قرار بود دلار اوپک جایگزین دلار آمریکا در نظام پولی دنیا شود. در ایران شورش به راه انداختند تا اوپک عقاب خود را از دست بدهد و این تغییر ارزی هیچوقت اتفاق نیفتد، ما مردم ساده لوح ایران خیال کردیم که "انقلاب" کرده ایم!!
زمانی که ۲۱ میلیارد دلار پس انداز در آمریکا داشتیم و بیش از ۴۰ میلیارد قرارداد، در ایران ۵۲ آمریکائی را گروگانمان "کردند" تا آمریکا بدون حمله به ایران یک شبه بیش از ۶۰ میلیارد دلار پولمان را بلوکه کرده و بالا بکشد!!
با گروگانگیری، کشورهای نفتی عربی فوراً دلارهای خود را در بانک های جهان تبدیل به طلا کردند. قیمت هر اونس طلا ۱۵۱ دلار بود. با هجوم اعراب برای تبدیل دلار به طلا قیمت هر اونس طلا از ۱۵۱ دلار به ۸۵۰ دلار افزایش یافت. پس از آزادی گروگان ها، قیمت طلا به شدت سقوط کرد و اعراب طلای خود را به دلار آمریکا تبدیل کردند. آمریکا در اینجا به جائی طلا با دلار، ۱۸۶میلیارد دلار سود برد، خیال کردیم چه شجاعانه "لانه جاسوسی" را فتح کردیم!!
و
امروز ۳۷ سال است که در نوکری شان و خدمتشان
هستیم؛ اما با دهان کف کرده
"مرگ
بر آمریکا"
میگوییم
و تکه پارچه ای بی ارزش به شکل پرچمشان را
آتش میزنیم.
آنان
هم به ریشمان و هم به حماقتمان
میخندند!!
مقاله
ای از عطاالله مهاجرانی @eslam_news
سه:
ناآگاهی
بنیانگذار جمهوری اسلامی از دیپلماسی
با
نقل بخشی
از نقدی بر محدوده
ممنوعه
یا دیپلماسی ایرانی
انقلابی!
نوشته
نگارنده:
چو
خشتی را نهد معمار کج تا ثریّا میرود
دیوار کج
اشاره
به برخی از خشتهایی که معمار انقلاب
کج نهاد:
-
تأیید
یورش به سفارت
آمریکا:
معمار
انقلاب، آن
هنگام که بر اولین
حمله به سفارتی مهر تأیید نهاد و آن را
انقلاب دوم خواند،
حمله به سفارتخانه ها انگیزهای انقلابی
تلقی شد که با اصول دیپلماسی در مغایرت
کامل بود.
یورش
به سفارت آمریکا نه تنها زیانهای جبران
ناپذیری را بر ملت ایران تحمیل کرد بلکه
مستمسکی برای نااهلان شد تا بعدها به برخی
از سفارتها یورش برند و باقیمانده آبروی
دیپلماسی ایران را ببرند.
-
ما
انقلاب خود را صادر میکنیم:
در
آن هنگام
که کشور نیازی مبرم به آرامش از درون و
بازسازی نهادهای درون حکومت داشت، این
جمله موجب تحریک کشورهای عربی و بویژه
صدام و آغازیدن جنگ شد؛ و در زمانی که
بهترین زمان ترک مخاصمه بود و همه چیز
برای ترک
مخاصمه مهیا شده بود،
معمار بر طبل جنگ کوبید و آن شد که نباید
میشد!
-
اسرائیل
باید از صفحه روزگار محو شود:
این
جمله ظاهراً تنها
یک
جمله است؛
ولی تاکنون نتایج زیانبار و خانمانسوزی
را بر ملت ستمدیده ایران تحمیل کرده و
موجب هشیاری و توانمندی بیشتر اسرائیل و
پشتیبانان او شده
است.
اگر
قصد آن داریم که از کجراهه ای که تاکنون
پیموده ایم به راه درست بازگردیم
و
از افراطگرایی کور و بیحاصل دوری گزینیم
و مخالفت
خود را با از میان بردن حرث و نسل در کشوری
همچون سوریه نشان دهیم، باید طرحی
نو دراندازیم و آن
را بدین
مضمون و با
سربلندی به
جهانیان اعلام
کنیم:
شعار
سالهای آغازین انقلاب ما معقولانه و
حسابگرانه نبود، بلکه تنها شعاری بود که
در یک سخنرانی بیان و به آن پروبال داده
شد و تضمینی هم برای اجرا تاکنون نداشته
است.
ما
تنها یک کشور هستیم و همان گونه که نمیخواهیم
کشوری همچون فلسطین محو شود، خواهان محو
هیچ کشور دیگری نیستیم.
به
امید روزی که لجاجت و عصبیت بر مبنای
خودخواهی در جوامع انسانی، جای خود را به
عقلگرایی مبتنی بر احترام به حقوق دیگران
بدهد.
-
اعلام
برائت از مشرکین:
از
قدیم گفته اند که هر سخن جایی و هر نکته
مقامی(مکانی)
دارد.
معمار،
یک نظر و دستور فقهی را در جایی صادرکرد
که جای مناسبی نبود.
نه
از نظر عرف و راوبط دیلماتیک
و نه از نظر موقعیتی که ما داشتیم.
این
پیشنهاد موجب کشته شدن بیش از چهارصد
نفر از حجاج ایرانی در سال
1366
شد
و روزی به نام جمعه سیاه مکه را
در تاریخ رقم زد.
چهار:
دیپلماسی
قرآنی
دیپلماسی
امروزین، شکل تکامل یافتهای
است از
دیپلماسی معمول
و بی عنوان میان سیته
ها(و
به قول حکمای مسلمان،
مدینه ها)،
یا کشورهای
روزگار کهن که تاریخی
چندهزار ساله را پشت سرگذارده است؛
ولی قرآن کریم
هزاروچهارصد سال
پیش، راه و روش دیپلماسی
را به ما نشان داده که با
دیپلماسی امروزین
نه تنها در
اصول تفاوت ندارد، بلکه
نکتههایی را در بر دارد که مکمل دیپلماسی
کنونی است؛ و باز هم ثابت کرده است
که میتوانید به قرآن اعتماد
کنید و نیازمندیهای خود
را در
آن جویا شوید.
دیپلماسی
رسول اکرم
اسلام بر
مبنای
قرآن، و
آن
گونه بود که قرآن به او یاد داده بود:
چگونگی
آن را خداوند ضمن بازگویی داستان حضرت
سلیمان و ملکه سبأ در سوره نمل (آیات
بیست و سه تا سی و هفت)
به
ما نمایانده است.
بازخوانی
این داستان به گونهای مجمل و مفید:
متن
آیات:
إِنِّي
وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ
وَأُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا
عَرْشٌ عَظِيمٌ ﴿۲۳﴾
من
زنى را يافتم كه بر آنها سلطنت میکرد و از
هر چيزى به او داده شده بود و تخت پادشاهى
بسیاربزرگی
داشت (۲۳)
وَجَدْتُهَا
وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ
مِنْ دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ
الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ
عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ
﴿۲۴﴾
او
و قومش را چنين يافتم كه خورشيد پرستند
بیآنکه خداپرست باشند؛
و شيطان اعمالشان را برايشان آراسته
و آنان را از راه [راست]
باز
داشته است؛ پس راه نايافته
اند (۲۴)
أَلَّا
يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ
الْخَبْءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ
وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا
تُعْلِنُونَ ﴿۲۵﴾
تا
براى خدايى كه نهان را در آسمانها
و زمین (کیهان)
بيرون
مىآورد و آنچه را پنهان مىداريد و آنچه
را آشكار مىنماييد،
میداند
سجده نكنند (۲۵)
اللَّهُ
لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ
الْعَظِيمِ ﴿۲۶﴾
خداى
يكتا كه هيچ خدايى جز او نيست پروردگار
عرش بسیاربزرگ است (۲۶)
قَالَ
سَنَنْظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ
الْكَاذِبِينَ ﴿۲۷﴾
(سلیمان)
گفت
خواهيم ديد آيا راست گفته اى يا از
دروغگويان بوده اى (۲۷)
اذْهَبْ
بِكِتَابِي هَذَا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ
ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ مَاذَا
يَرْجِعُونَ ﴿۲۸﴾
اين
نامه مرا ببر و به سوى آنها بيفكن.
آنگاه
از ايشان روى برتاب پس ببين چه پاسخ میدهند
(۲۸)
قَالَتْ
يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ
إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ ﴿۲۹﴾
[ملكه
سبا]
گفت
اى سران [كشور]
نامه
اى ارزشمند
به سوی من افتاده
است (۲۹)
إِنَّهُ
مِنْ سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ
اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ﴿۳۰﴾
آن
است از سليمان و آن است:
به
نام خداوند هستی بخش مهربان
(۳۰)
أَلَّا
تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ
﴿۳۱﴾
که
بر من برتری مجویید و
تسلیم من شويد (۳۱)
قَالَتْ
يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي
أَمْرِي مَا كُنْتُ قَاطِعَةً أَمْرًا
حَتَّى تَشْهَدُونِ ﴿۳۲﴾
گفت
اى سران [كشور]
در
كارم به من نظر دهيد كه بی
گواهی شما [تاکنون]
كارى
را به انجام
نرسانده ام (۳۲)
قَالُوا
نَحْنُ أُولُو قُوَّةٍ وَأُولُو بَأْسٍ
شَدِيدٍ وَالْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانْظُرِي
مَاذَا تَأْمُرِينَ ﴿۳۳﴾
(سران
و اشراف قوم)
گفتند
ما نيرومندیم و تواناییهای
بسیاری داريم
و (دست
آخر)
اختيار
كار با بانوست.
بانو
بررسی کنند تا چه دستور
دهند.
(۳۳)
قَالَتْ
إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً
أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ
أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَكَذَلِكَ
يَفْعَلُونَ ﴿۳۴﴾
[ملكه
پس از اندیشه و بررسیهای کامل]
گفت
پادشاهان چون به شهرى درآيند آن را تباه
و عزيزانش را خوار مىگردانند و اين گونه
میكنند (۳۴)
وَإِنِّي
مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ
فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ
﴿۳۵﴾
و
من ارمغانى برايشان
میفرستم
و منتظر میمانم
تا فرستادگان با چه (نتیجه
ای)
بازمیگردند
(۳۵)
فَلَمَّا
جَاءَ سُلَيْمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ
بِمَالٍ فَمَا آتَانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ
مِمَّا آتَاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ
بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ ﴿۳۶﴾
و
چون [فرستاده]
نزد
سليمان رسید،
[سليمان]
گفت
آيا (میخواهید)
مرا
با مالى آرام
کنيد؟ آنچه
خدا به من عطا كرده بهتر است از آنچه به
شما داده است؛ بلكه شما
به ارمغان خود دلخوشيد.
(۳۶)
ارْجِعْ
إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ
بِجُنُودٍ لَا قِبَلَ لَهُمْ بِهَا
وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا أَذِلَّةً
وَهُمْ صَاغِرُونَ ﴿۳۷﴾
به
سوى آنان بازگرد.
پس
به زودی با سپاهيانى بر آنان فرود میآییم
كه در برابر آنها تاب ايستادگى نداشته
باشند و از آن [ديار]
به
خوارى و زبونى بيرونشان میكنيم (۳۷)
شرح
آیات:
الف-
گزارش:
آیات
23
تا
26
خبرو
اطلاع رسانی طی یک گزارش است.
گزارشگر،
با توجه به آیات پیش از این آیات، خودسر
عمل کرده و دستور نداشته تا در کار دیگران
دخالت کند.
ب-
تبیین
درستی خبر و گزارش:
فرهنگ
قرآن بر است که هرگاه خبری شنیدید زود
باور میکنید، بلکه باید آن را تببین کنید.
خداوند
در آیه 27
میفرماید
سلیمان نبی بدین منظور به بازیابی
صدق خبر پرداخته است.
پیرامون
تصمیم سلیمان نبی نیز باید گفت:
هرچند
گزارشگر خودسر عمل کرده، ولی اکنون که
وی از وجود شرک در بخشی از زمین آگاهی
یافته، چون پیامبر خداست، وظیقه دارد پس
از آگاهی از درستی خبر، برای شرکزدایی
اقدام کند.
ج-
ارسال
نامه:
مشخص
میشود اولین گام در دیپلماسی مذاکره
است و از روزگاران قدیم ارسال نامه پیشنیاز
مذاکره بوده است.
توی
پرانتز:
به
یاد داشته باشیم که پس از انقلاب رؤسای
جمهور آمریکا به رهبران ایران نامههای
بسیاری به طور محرمانه و بعضاً آشکار
فرستادند تا باب مذاکره را باز کنند ولی
رهبران ایران آن نامهها را بی پاسخ
گذاردند و از مذاکره خودداری کردند!!
د-
ویژگیهای
نامه و درسهایی که باید در نامه نگاری از
قرآن فراگرفت:
یک:
قرآن
کریم وصف نامه را از زبان ملکه سبأ
بیان میکند تا نه تنها نیاز به تأیید
نداشته باشد، بلکه قابل تشکیک هم نباشد.
دو:
نامهای
کریم یعنی بزرگوار و ارزشمند و نه
توهین آمیز و تحکم کننده و دشمن ساز.
سه:
با
نام خدا شروع میشود.
یعنی
هدف الهی است و مسائل نفسانی و مقامهای
دنیایی در کار نیست.
پس
دیپلماسی منظور نظر قرآن، باید همسو با
توحید و یکتاپرستی، و هدفمند باشد.
چهار:
سلیمان
در نامه اش نمیگوید من برتر از شمایم؛
بلکه میگوید بر من برتری مجویید.
یعنی
با نهی طرف مقابل از یورش آغاز میشود و
پیشنهاد تسلیم مسالمت آمیز و بدون خونریزی
میدهد.
ه-
مشاوره:
-
ملکه
سبأ با اشراف قوم خود مشورت میکند.
به
آنان میگوید خود میدانید که من هیچ کاری
را بی گواهی شما بر درستی آن، قاطعانه
انجام نداده ام.
پس
در فرهنگ قرآن، مشورت و دوری جستن از
خودمحوری یکی از اصول دیپلماسی است.
-
مشاوران
میگویند:
ما
از نظر عدّه (شمار
رزمندگان)
و
عدّه (لجستیک)
بسیار
قوی هستیم.
با
این حال دستور نهایی از آن شماست.
بنگرید
و بررسی کنید تا چه فرمان دهید.
فرمان
شما مطاع است.
در
اینجا مشاوران اعلام میکنند که ما مقتدریم.
در
گزارش نیز آمده بود که ملکه سبأ دارای
تختی بسیار بزرگ (پادشاهی
قدرتمندی)
است.
بنابراین
مشخص میشود تصمیمی که ملکه پس از بررسی
میگیرد، از روی ترس نبوده بلکه از روی
حزم، دوراندیشی و احتیاط بوده است.
و-
تصمیمگیری
و نتیجه آن:
ملکه
سبأ با توجه به تجربه یا تجربههای
تاریخی، و با توجه به بینش و دوراندیشی
که داشته، میگوید:
هنگامی
که پادشاهان به شهری وارد شوند، آن را به
فساد میکشانند و بزرگان آن شهر را خوار
میگردانند.
من
هدیهای را برای آنان میفرستم و چشم به
راه نتیجه فرستاده خویش میمانم.
-
هنگامی
که فرستاده ملکه سبأ به حضور سلیمان نبی
میرسد و هدیه را تقدیم میکند، پیامبر خدا
هدیه را نمیپذیرد و به فرستاده میگوید:
میخواهید
نظر مرا به مال دنیا جلب کنید؟ در حالی که
آنچه خداوند از مال و شکوه دنیا به من
داده، بسی بیشتر از آن است که به شما
عطاکرده است.
به
سوی آنان بازگرد.
پس
به زودی با سپاهیان بسیار به سوی آنان
میآییم و آنان را از دیار خود با خواری
بیرون میکنم.
یعنی
تصمیم میگیرد که همان اقدامی را و یا دستکم
تهدیدی را صورت دهد که ملکه سبأ با توجه
به بینش و تجربه تاریخی خود،
به آن پی برده و روش قدرتمندان را یاداور
شده و بیان کرده بود.
قرآن
کریم بدین ترتیب یک اصل دیپلماسی را به
صراحت بیان میکند تا درس عبرتی برای همه
سیاستگزاران و دیپلماتهای جهان شود که:
هرگاه
طرف مقابل شما صاحب قدرت است، نباید او
را دست بیندازید، قدرت او را دستکم بگیرید
و برای او شاخ و شانه نشان دهید، و او را
ترغیب به یورش به خود کنید؛ که در آن صورت
آنکه زیان خواهد دید، شما، ملت و کشورتان
خواهدبود؛ بلکه باید با پیش گرفتن روش
مذاکره، اختلاف خود را مسالمت آمیز رفع
کنید؛ و نه تنها با قدرتمندان، بلکه با
کسانی که در اقتدار با شما همترازند و یا
از اقتدار کمتری برخوردارند نیز با ملایمت
رفتار کنید؛ مگر آنگاه که بخواهند بر شما
برتری بجویند و یا گسترش دهنده شرک و یا
تباهکننده حرث و نسل باشند.
پنج:
نتیجه
دیپلماسی کور ایران انقلابی نسبت به
آمریکا و اسرائیل:
-
چهل
سال پیش رهبر انقلاب گفت توی دهن آمریکا
میزنم؛ ولی دیدیم که آمریکا توی دهن ما
زد!
-
چهل
سال است که مرگ بر آمریکا میگوییم؛
ولی میبینیم که مرگ بر ما شده، یعنی نه
تنها انقلاب، که نیروی انسانی و منابع
کشورمان هم در این چهل سال تباه شده است!
-
چهل
سال گفتیم آمریکا هیچ غلطی نمیتواند
بکند؛ ولی دیدیم که همه غلطی توانست
بکند و ما را به خاک سیاه بنشاند!
-
تحریمهای
آمریکا و سازمان ملل را با عوامفریبی
کاغذپاره خواندیم، ولی آمریکا از طریق
همین کاغذها ما را به زانو دراورد!
متأسفانه
شعارها را حاکمیت بر زبان ملت جاری ساخت،
ولی زیان و بیچارگی اش را ملت کشید.
حاکمیت
از نظر مادی هیچ زیانی نکرد، هم به مقام
و منزلت رسیدند و هم در رفاه کامل زندگی
کردند.
حاکمیت
اگر مردم را شعارزده نکرده بود، شاید
نمیتوانست چهل سال دوام بیاورد.
تنها
این ملت بود که بازیچه دست حاکمیت شد.
اکنون
تنها مرگ بر ملتی شده که به او یاد دادند
تنها شعار دهد و به حاکمیت اعتماد کند.
در
نتیجه ملت نتوانست استبداد را پیش بینی
کند؛ و آنکس که در همان اوایل انقلاب
پیشبینی کرد و صدای پای فاشیسم
را نوشت، صدایش را در نطفه خفه کردند.
تنها
یک نمونه:
در
سال 1371
که
یک ماهی را در تاجیکستان بودم (همزمان
با فروپاشی شوروی و تنزّل سریع روبل)،
میدیدم سه هزاروپانصد روبل تاجیک برابر
یک دلار آمریکا شده و من بر بیچارگی تاجیکان
و تنزل ارزش پولشان افسوس میخوردم و آه
میکشیدم.
در
آن زمان یک دلار آمریکا حدود صد تومان
بود، یعنی تنها پانزده برابر نسبت به پیش
از انقلاب تنزل پیداکرده بود، من هرگز
نمیتوانستم تصور کنم که با دیپلماسی دشمنی
ایران با آمریکا روزی فراخواهد رسید که
باید برای کشور خود گریه کنم؛ که ارزش یک
دلار آمریکا که پیش از انقلاب نزدیک به
هفت تومان بود، به پنج هزار تومان برسد؛
یعنی بیش از هفتصد برابر تنزل کند!!
اگر
نموداری رسم کنیم که یک محورش زمان و محور
دیگرش ارزش برابری دلار و تومان باشد،
متوجه عمق فاجعهای میشویم که نتیجه
دیپلماسی کور ایران نسبت به آمریکا و
اسرائیل است.
سقوط
هر روزه تومان یعنی به تاراج رفتن منابع
ملتی که قربانی سیاستگزاریهای نادرست
داخلی و خارجی و دیپلماسی کارگزارانش شده
است.
بیست
و دوم بهمن ماه 1396
احمد
شمّاع زاده
Subscribe to:
Posts (Atom)