Wednesday, January 29, 2014

مرد همیشه معلم

مرد همیشه معلم، ریزبین و دقیق، روزنامه نگاری در خروش و آرام، که علیرضا فرهمند باشد جهان را ترک گفت و از خود قصه ای پردرد باقی گذاشت که به بخشی از تاریخ ایران مربوط می شود. قصه ظلمی که از هیجان ها و غلیان های یک انقلاب سیاسی بر نخبگان ایرانی رفت.
فقط در یک نقطه دنیا ممکن بود که کسی این همه اثرگذار، نویسنده ای این همه دقیق، روزنامه نگاری این همه باسواد، سال های دراز چنین در شهر خود غریب، در گوشه ای تنها زندگی کند و نیمی از عمرش به زحمت و در نگرانی بگذرد.
علیرضا فرهمند در ۱۳۱۹ اوج جنگ جهانی دوم زاده شد، به قول خودش با آن جعبه سیاه - رادیو - زبان باز کرد و جمعه بیستم دی ۱۳۹۲ آرام در اتاقی در بیمارستان سجاد تهران، چشم بست و حسرت برای همه کسانی گذاشت که از وی عدالت جویی و شرافت حرفه ای آموختند و فرصت نشد تا چنان که باید قدرگذار وی باشند.
فرهمند چنانکه کارتش میگفت در سال ۱۳۴۱ در ۲۲ سالگی به روزنامه کیهان پیوست. از اولین روزی که وارد طبقه دوم ساختمان کیهان شد و روکش سفید آستینش را درآورد و کشید روی آستین های پیراهنش، با آن عینک پنسی، و نشست پشت میز چوبی سرویس خارجی روزنامه، همه کس می دید که نیامده تا برود.
مانند روزنامه نگاران فیلم های وسترن بود، انگار وظیفه داشت هر کس را که وارد دکان می شود، مطلع کند و سوادش بخشد.
اصلا خود نمیدانست در چه تاریخی دبیر سرویس خارجی کیهان و در جمع دبیران روزنامه بزرگ عصر قرار گرفت.
در زمانی که نه اینترنت بود و نه رادیو تلویزیونهای ماهواره ای خبر رسان، وقتی صبح وارد روزنامه میشد از همه جا باخبر بود، پس از کمتر چیزی به هیجان می آمد.
"فرهمند حتی نسبت به وقوع انقلاب از خود، بی طاقتی نشان نداد. تاریخ انقلاب ها را خوب خوانده بود، می دانست کی اتفاق می افتند. وقتی اعتصاب مطبوعات آغاز شد او که همیشه مورد احترام و علاقه جوانان روزنامه نگار آرمانخواه بود، کار بیشتری پیدا کرد."
حتی نسبت به وقوع انقلاب از خود، بی طاقتی نشان نداد. تاریخ انقلاب ها را خوب خوانده بود، می دانست کی اتفاق می افتند. وقتی اعتصاب مطبوعات آغاز شد او که همیشه مورد احترام و علاقه جوانان روزنامه نگار آرمانخواه بود، کار بیشتری پیدا کرد.
همه نشریات عالم از ایران می نوشتند و او گرچه روزنامه ای نبود اما باید همه را می خواند. تغییری در زندگیش پیدا نشد فقط کمی بیشتر فرصت داشت که به تنها تفریح مورد علاقه اش برسد. او عاشق بیلیارد بود.
مولف شفاهی، در زمانی که کتاب لغت های الکترونیک و گویا نبود، روزی ده بیست تلفن دور و نزدیک را جواب می داد که از وی معنای لغتی مهجور را می پرسیدند و او که به گفته دکتر رحمت مصطفوی نویسنده و حقوقدان برجسته، انگار بریتانیکا و وبستر و لاروس را با هم حفظ بود به آن ها پاسخ می داد.
گاهی که فرصت داشت، به پاسخ کوتاه اکتفا نمی کرد بلکه به ریشه کلمه هم می رفت. انگار رهنمایی سه نسل از روزنامه نگاران ایرانی را وظیفه خود می دید.
حسن خلق برای انتقال دانسته ها به نسل جوان، سختگیری در کار، عادتهای خاص و تکرارشونده از جمله مهم ترین خصوصیات مردی بود که چنان زیست که خطری تهدیدش نکند و آرامشش را به هم نریزد. اما این همه فایده ای نداشت.
انقلاب ۱۳۵۷ که علیرضا فرهمند آن را طبیعی ترین حادثه می دانست، و حاضر بود با منطق فلسفی و نشانه های تاریخی هم اثباتش کند، به او هم رحم نکرد و به زندگی سقراط وارش آتش زد.
وقتی در مقدم انقلاب، در همان پاییز غوغایی، جوانان هیجان زده و ویرانی طلب، کلوب بیلیارد پاتوق او را بستند و بعد آتش زدند، پذیرفت که این هم از تراشه های انقلاب است و وقتی کشمکش های درون موسسه کیهان آغاز شد، باز هم لبخند از صورتش دور نشد.
از بین سه گروهی که در روزهای انقلاب در موسسه کیهان شکل گرفتند، موسسه ای که بنیانگذارش دکتر مصطفی مصباح زاده بالای سرش نبود، فرهمند با همه راه میرفت اما به آرمانخواهان چپ نزدیک تر بود.
و زندگی کجدار و مریز با دسته های تازه ای که می آمدند تا کیهان را تصاحب و اداره کنند، می گذشت تا آبان ۱۳۵۸ که سفارت آمریکا در تهران اشغال شد و دولت بازرگان استعفا داد و کم کم خبرهای نگران کننده و احتمال بروز جنگ داخلی هویدا در جان ها لانه کرده بود.
علیرضا فرهمند در گنجینه دانسته هایش، برای تحولات بعد از انقلاب ها، ده ها مثال داشت که شنیدنش از زبان کسی که تاریخ جهان را خوب می دانست و بویژه جهانگشایی اروپاییان و حکایت قرون پانزده تا بیستم میلادی را، آموزنده ولذت بخش بود.
تا آن شب که از جعبه پاندورای لانه جاسوسی و از خاکستر گزارشهایی که میگفتند سوخته بود اما بازشان ساختیم و به هم دوختیم، خبری بیرون زد و راهی صفحه اول روزنامه هایی شد که یک روزنامه نگار حرفه ای بالا سرشان نبود. فهرستی با تیتر «مرتبطان با سفارت آمریکا» چاپ شد که نام علیرضا فرهمند هم در آن میان بود.
علیرضا فرهمند هر گاه که بنا به اقتضای شغلش در سرویس خارجی کیهان، به دیداری با یک مقام خارجی یا سفارتی میرفت، حکایت ها با خود به روزنامه میبرد که شنیدنی بود، برخی از دیپلمات ها را خبره و با هوش می دید اما درباره بیشترشان می گفت که تاریخ کشور خود را نمیدانند آمده اند برای شناخت تاریخ بقیه دنیا. و فرهمند با همان سادگی وودی آلن وار آنان را دست می انداخت و با جزییات گفته ها و شنیده ها را برای همکارانش نقل می کرد.
اما در اسناد کشف شده توسط دانشجویان اشغال کننده سفارت، دو بار دیدار او با باری روزن آخرین وابسته مطبوعاتی سفارت آمریکا، او را تبدیل کرده بود به یکی از «مرتبطان با آمریکا».
اتاقی در طبقه دوم کیهان که هفده سال قبل به آن وارد شد، با آن افشاگری نگهبانان لانه جاسوسی، بدون فرهمند ماند.
مرد آرام کتاب هایش را برنداشت که حمل بر چیزی نشود، و رفت. باید سال های سخت بعد را، آن نخبه مرد فرهیخته دست تنگ و تنها میگذراند. درگیری خیابانی و بمباران شهری را به سختی تحمل میکرد. کسی که از خون می ترسید.
"تا آن شب که از جعبه پاندورای لانه جاسوسی و از خاکستر گزارش هایی که می گفتند سوخته بود اما بازشان ساختیم و به هم دوختیم، خبری بیرون زد و راهی صفحه اول روزنامه هایی شد که یک روزنامه نگار حرفه ای بالا سرشان نبود. فهرستی با تیتر «مرتبطان با سفارت آمریکا» چاپ شد که نام علیرضا فرهمند هم در آن میان بود."
انگار می کرد سایه ای او را همیشه تعقیب می کند و همین انگار چنانش کاهید که حاضر نبود سراغ کتابی را بگیرد که یک سال پیش از انقلاب، چند ماه نخوابید تا به سرعت ترجمه اش کرد.
«ریشه ها» شاهکار الکس هیلی در سال ۱۹۷۶ در آمریکا منتشر شد و در عرض یک سال چند میلیون نفر آن را خواندند و به ده ها زبان مردم دنیا ترجمه شد.
یک نمونه درخشان از ترجمه ها هم کار علیرضا فرهمند بود و سازمان نشر کتاب های جیبی منتشرش کرد که متعلق به انتشارات امیرکبیر بود، موسسه ای که کوتاه مدتی بعد از انقلاب مصادره شده بود و اولین مدیران انقلابیش حاضر نبودند حقوق مترجمان و صاحبان اثر را به رسم بشناسند. چه رسد به «یکی از مرتبطان با آمریکا» که باید احتیاط می کرد.
پنج سال را در سختی و عزلت تمام گذراند تا روزگاری که دوستان قدیمش، مهدی سحابی - همکارش در سرویس خارجی کیهان را در پی او فرستادند تا وارد نشریات تخصصی شود. راهی که گروهی از روزنامه نگاران حذف شده یافته بودند، تا روزگار بگذرانند و به کاری جز آن که می دانند مجبور نشوند.
اولین نشریه، صنعت حمل نقل بود و بعد با همان گروه در پیام امروز، به سردبیری عمید نایینی ماند و نسل تازه ای این نعمت را یافتند که از حضورش و آموزه هایش بهره مند شوند.
حسن نمکدوست تهرانی، استاد علوم ارتباطات خاطرات همان روزها را بازگفته وقتی نوشته است: «بسياری از ديدگاه‌های من درباره روزنامه‌نگاری، درست يا نادرست، محصول گفت‌وگوها و بحث‌های مفصل و شيرينی است كه با علیرضا فرهمند داشته‌ام و بسيار چيزها كه از او آموخته‌ام. يك روزنامه‌نگار ايرانی صاحب‌نظريه، و نه فقط صاحب‌نظر
و ادامه همین آشنایی و حضور در مجلات تخصصی بود تا به دوم خرداد ۱۳۷۶ کشید و هنوز روزنامه جامعه منتشر نشده، یکی از جوانان که اول انقلاب در کیهان دیده بودش آمد تا دعوتش کند.
ماشالله شمس الواعظین در گام های اول برای ساختن اولین روزنامه جامعه مدنی کسی را بهتر و دقیق تر از علیرضا فرهمند برای سرویس خارجی ندیده بود.
این سرآغاز دوران تازه ای در زندگی مرد بود که در این فاصله فقط یک کتاب دیگر «ساعت نحس» را ترجمه کرد گرچه ده ها مقاله علمی را در زمان حضور در نشریات تخصصی با دقتی مثال زدنی ترجمه کرده بود.
"بنا به نوشته سایت رهبر جمهوری اسلامی، آیت الله خامنه ای در دیدار با ده‌ها هزار نفر از فرماندهان بسیج سراسر كشور ، وقتی به شاخصه‌های استعمار و استكبار پرداخت یک مثال روشن را برخورد مستکبرین با بومیان آمریکا ذکر کرد و خواستار آن شد تا همه کتاب «ریشه ها» را بخوانند. و همین حکایت، موضوع نقل طنزآلود علیرضا فرهمند بود از وضعیت خودش، که سرش شلوغ شده بود. «وکیل میرود، وزیر تلفن می کند، هنوز از مرحمت وزیر چیزی نگذشته استاندار می آید و شهردار می رود»"
حالا نسل سومی که همسن فرزندش بودند، همچون پروانه دور کسی می گشتند که از انتقال دانسته های خود به نسل دیگر خسته نمی شد و از دقت نمی کاست و هر حرکتش درسی بود برای آنان که می خواستند وارد این حوزه شوند. حتی کلاه بافتنی کجی که زمستان ها بر سر می نهاد.
وجودش برای نسل تازه غنیمت بود. اما این دوران هم نپایید و با توقیف روزنامه ها و حبس جوانانی که می شناخت به تلخی کشید.
و چنین بود تا از میان رنج تنهایی و سکوت، سرطان هم سر کشید و به جانش طمع کرد. و هم در این حال بود که یک صبح دانست خبری شده است.
کسانی یک به یک تلفن می کردند و سراغش می گرفتند. در عین تکیدگی و درد شوخی می کرد که «بالاخره شخصیت بزرگ را کشف کردند ولی چطوری». نمی دانست که کشف او از جایی دیگر آب میخورد. بنا به نوشته سایت رهبر جمهوری اسلامی، آیت الله خامنه ای در دیدار با ده‌ها هزار نفر از فرماندهان بسیج سراسر كشور ، وقتی به شاخصه‌های استعمار و استكبار پرداخت یک مثال روشن را برخورد مستکبرین با بومیان آمریکا ذکر کرد و خواستار آن شد تا همه کتاب «ریشه ها» را بخوانند.
و همین حکایت، موضوع نقل طنزآلود علیرضا فرهمند بود از وضعیت خودش، که سرش شلوغ شده بود«وکیل می رود، وزیر تلفن می کند، هنوز از مرحمت وزیر چیزی نگذشته استاندار می آید و شهردار می رود».
ریشه ها به سرعت دارد چاپ و فروخته می شود. پخش چاپ نهم آن آغاز شده که علیرضا فرهمند ساکن بیمارستان سجاد میشود، و زیر چادر مخصوص شیمی درمانی.
آخرین حضورش در جایگاهی که بدان تعلق داشت و جوانش می داشت چند ماه قبل بود زمانی که ماشالله شمس الواعظین دعوتش کرد تا سرویس خارجی نشاط را بگشاید.
تکیده بود اما استقبال کرد و رفت دو هفته ای هم گاه گاه رسید و با جوانان ساخت، اما این تنعم از او دریغ داشته شد که وقتی دوباره برای شیمی درمانی به بیمارستان می رود، نسخه ای از روزنامه تازه نشاط هم دریافت کند.
نشاط چاپ نشده از حرکت ماند. اما خاطره ای دلنشین شد از نسل چهارمی ها که در آن همان روزهای اندک چه چیزها که از مرد نخبه نیاموختند. فروتنی و خوش به دلی مهم ترینش بود.
فرهمند سی و پنج سال قبل وقتی بر خلاف اعتقادخود و به اصرار ناشر مجبور شد برای ترجمه « ریشه ها» مقدمه بنویسد - در اول آن نوشت:"ریشه همیشه ناپیداترین، اساسی‌ترین و مهم‌ترین قسمت درخت است. آن چیز كه به تمامه درخت را تغذیه می‌كند و بارور می‌دارد."
نویسنده این جمله خود ریشه داشت و در دوره ای، مهم ترین قسمت درخت اندیشه و اطلاع رسانی ایران بود. سرنوشتش این بود که دیگر نترسد و مقامات را ببیند که به دیدار و عیادتش آمده بودند اگرچه خیلی دیر.

احمد علم الهدی؛ نماد تزویر و تظاهر

احمد علم الهدی؛ نماد تزویر و تظاهر

عباس خسروی فارسانی
یکشنبه ۲ تیر ۱۳۹۲ ه‍.ش.
«زاهدان کاین جلوه بر محراب و منبر می‌کنند
چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند»

با دیدن و شنیدن سخنان اخیر آقای احمد علم‌الهدی در مورد جشن‌های خیابانی پس از پیروزی آقای حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری و صعود تیم ملی فوتبال ایران به جام جهانی، بار دیگر خاطراتی در ارتباط با ایشان در ذهنم زنده گشت؛ من فارغ‌التحصیل دانشگاه امام صادق هستم، که آقای علم‌الهدی، همراه با آقای محمدرضا مهدوی کنی و برخی دیگر از سران جمهوری اسلامی، از مؤسسان آن بود و سالیانی دراز، معاونت آموزشی و تحصیلات تکمیلی دانشگاه را بر عهده داشت، که البته در این زمینه، کارنامه‌ای بسیار ناموفق بر جای گذاشت و به مشهد رفت؛ بنا بر این، می‌خواهم کمی بیش‌تر با احمد علم الهدی، عضو مجلس خبرگان رهبری و امام جمعه مشهد، آشنا شویم؛ البته در اینجا به هیچ وجه قصد نقض حریم خصوصی ایشان را ندارم، اما به هر روی، ماهیت فردی که این‌چنین تزویر می‌کند و مردم را از بدیهی‌ترین و اولین حقوق آنها یعنی حق زندگی، شادی و خوردن مرغ! منع و محروم می‌کند و توصیه به تناول «اشکنه» می‌کند، باید آشکار گردد؛ آری، حریم سیاست از حریم خصوصی، جدا و مجزاست، اما وقتی سیاستمداران، حرمت جان و نان مردم را هم نگاه نمی‌دارند و بر زورق تزویر و دروغ سوار می‌شوند، اخلاق و انسانیت، چاره‌ای جز گفتن حقیقت بر جای نمی‌گذارد؛ و تردید ندارم که در این دیدگاه، بسیاری از ایرانیان و دانشجویان و فارغ‌التحصیلان دانشگاه امام صادق، با من موافق هستند.

احمد علم‌الهدی در آخرین افاضات هدایت‌گرانه‌اش، عَلَم هدایت اسلام را به دروازده تیم ملی فرستاد و گفت:

«دیپلماسی ورزش به نقطه‌ای رسید که توفیق صعود به جام جهانی برای ورزش ما پیدا شد. این یک افتخار برای اسلام و نظام بود. یک حرکت قوی و عظیم در مقابل دشمنی بود که می‌خواهد ما را بایکوت کند. جشن آن هم برای اسلام و نظام است. حال یک طیف خاص تلاش می‌کنند این پیروزی را به نام خود مصادره کنند. عده‌ای هم پیدا شدند و جشنی که برای پیروزی اسلام بود را میدان ناهنجاری‌ها، بی‌عفتی‌ها، لاابالی‌ها و بی‌پروایی‌های فحشا و مفاسد خود قرار دادند. این درد آور است. در این رقابت‌ها اسلام پیروز شد اما در خیابان‌ها این موفقیت را به نام خود مصادره کردند. متأسفانه دستگاه‌های مسئول هم بی‌تفاوت تماشاچی می‌‌شوند.»

در سالیانی که در دانشگاه امام صادق درس می‌خواندم، آقای علم‌الهدی در سمت معاونت آموزشی و تحصیلات تکمیلی دانشگاه، در واقع فعال ما یشاء و همه‌کاره بود؛ شب‌های جمعه نیز زحمت می‌کشید و به خوابگاه تشریف می‌آورد و ما را از درس‌های «ولایت فقیه» مستفیض می‌کرد! اما همواره یکی از ویژگی‌های او برای من برجستگی خاصی داشت: تزویر و تظاهر و دروغ و نیرنگ؛ یکی از پسران او آقای علی علم‌الهدی - که وی نیز مثل برخی دیگر از فرزندان ذکور و اناثش - از جمله چهار نفر از آنها که من می‌شناختم، در دانشگاه امام صادق، درس خوانده بود - ریاست دفتر نشر دانشگاه امام صادق را به عهده داشت، من نیز چند ماهی به عنوان کارشناس مسئول دفتر نشر با او مستقیماً همکاری داشتم، برایم جالب بود که این پسر او، گویا دل در گرو پدر ندارد و درونش از روحیات و منش و روش پدر و تزویر و «آن کار دیگر» او در «خلوت»، آشفته و ناخرسند است؛ هر چند چیزی بر زبان نمی‌آورد؛ شاید او که در دانشگاه، درس فلسفه خوانده بود، به جایگاه عقلانیت و اخلاق در زندگی انسان‌ها توجه داشت...

خاطره دردناک دیگری که با عَلَم هدایت جناب علم‌الهدی در مورد «اشکنه پیاز خوردن مردم» در ذهنم ظاهر گشت، مربوط به «رستوران و کبابی آویشن» در خیابان علامه طباطبایی در «منطقه سعادت‌آباد» تهران – روبه‌روی دانشگاه امام صادق - است؛ دانشجویان و فارغ‌التحصیلان دانشگاه و ساکنان «سعادت‌آباد» تهران به خوبی این رستوران و کباب‌های معروف، باکیفیت و گران‌قیمت آن را می‌شناسند؛ در آن زمان که قیمت یک وعده کباب در جاهای دیگر حدود هشتصد تومان بود، کباب‌های آنجا هر وعده حدود سه هزار تومان بود؛ یک بار همراه با یکی از دوستان، به مناسبتی ولخرجی کردیم و تصمیم گرفتیم به این کبابی برویم؛ با توجه به روحیات من و دوستم، خیلی زود با کارگر این رستوران، که به نظر می‌رسید یک شهرستانی ساده و بی‌آلایش است، ارتباط دوستانه‌ای برقرار شد، او وقتی فهمید ما دانشجوی دانشگاه امام صادق هستیم، گویا بلافاصله سؤال بزرگی در ذهنش زنده شد؛ خیلی سریع و با هیجان پرسید:

راستی، راستی؟! شما آقای علم‌الهدی را می‌شناسید؟
گفتیم: بله، چطور مگر؟
گفت: چه کاره دانشگاه شماست؟
گفتیم: آدم مهمی است، خرش می‌رود! حالا چطور؟
گفت: هیچی می‌خواستم بدانم کی هست این آدم. اینجا اشتراک دائم داره. خیلی از شب‌ها از خانه‌اش زنگ می‌زنند و ده پرس، بیست پرس کباب سفارش می‌دهند! تقریباً کار هر شب آنهاست!
گویا این کارگر زحمت‌کش، برایش بس دشوار بود که برخی به ظاهر این‌گونه خوشبخت هستند و او، این‌چنین بیچاره و درمانده. البته او با سیاست نیز غریبه بود و نمی‌دانست آقای علم‌الهدی آخوند است و بنا بر این، کاملاً صادقانه و بی‌پیرایه، حس کنجکاوی و دلزدگی درونی‌اش را آشکار ساخت؛ هرچند برای ما که علم‌الهدی را می‌شناختیم، این سخن هیچ تعجبی ایجاد نکرد.

در بخشی از محوطه بسیار بزرگ و سرسبز دانشگاه امام صادق، که میان دانشجویان دانشگاه به «زندان سبز» معروف بود، در سعادت‌آباد، از بهترین و خوش آب و هواترین مناطق تهران، سه نفر اقامت دائم در منازلی ویلایی، بزرگ و بسیار شیک، با درب مجزا و همراه با تدابیر امنیتی داشتند، یکی آقای محمدرضا مهدوی کنی، ریاست مادام‌العمر دانشگاه، دیگری آقای احمد علم‌الهدی، معاون آموزشی و تحصیلات تکمیلی دانشگاه و نفر سوم، آقای حبیب‌الله مباشری، معاون دانشجویی و فرهنگی مادام‌العمر دانشگاه؛ البته من فقط یک بار داخل یکی از اتاق‌های منزل مسکونی آقای مهدوی کنی را به دلیل حضور در یک مناسبت مذهبی و با سخنرانی آقای حسین سعادت مصطفوی دیدم، که البته منزلی بزرگ و مجلل به نظر می‌رسید؛ همچنین درون منزل آقای علم‌الهدی را ندیده‌ام، اما این محل سکونت او نیز، بزرگ و مجلل به نظر می‌رسید؛ اما یک بار به دلیلی توانستم داخل منزل آقای مباشری، که نسبت به دو نفر دیگر، دون‌پایه‌تر و به نوعی، مرید آنها بود را به صورت دقیق‌تری ببینم؛ با توجه به فعالیت‌های کامپیوتری که من در دانشگاه داشتم، زمانی پسر آقای مباشری از من خواست که برای تعمیر کامپیوتر او به خانه‌شان بروم، به همراه هم به آنجا رفتیم، خانه‌ای بزرگ، مجلل، تو در تو، با اتاق‌های زیاد و دارای استخر بزرگ؛ کامپیوتر را تعمیر کردم، موقع بازگشت، پسر او با تردید و اندکی شرم، از من پرسید «فیلم سوپر سراغ نداری؟!»؛ که من نیز، با حیرت فراوان و با جواب منفی، خداحافظی کردم و به خوابگاه برگشتم.

نابینایی ژنتیکی درمانپذیر است


درمان نسبی نوعی نابینایی ژنتیکی
بی بی سی- دوشنبه 20 ژانويه 2014 - 30 دی 1392
موفقیت جراحان بریتانیایی در بازگرداندن بخشی از بینایی شش بیمار که در معرض خطر کوری بودند، هشدار در مورد خطر انقراض جمعیت شیرها در آفریقای غربی، تاثیر ورزش بر جلوگیری از دیابت در زنان و تداخل چای سبز در جذب یک داروی فشار خون.

جراحان در آکسفورد با استفاده از تکنیک های ژن درمانی توانسته اند قوه بینایی شش بیمار که با خطر نابینایی کامل روبرو بودند را بازگردانند.
بیماران مورد معالجه به بیماری کورویدرمیا choroideremia مبتلا بودند که باعث مرگ سلول های دریافت کننده نور در پشت چشم می شود.
محققان یک ژن خاص را به چشم این بیماران تزریق کردند، عملی که سلول های دریافت کننده نور را احیا کرد.
پزشکان آکسفورد معتقدند که این درمان می تواند در آینده برای معالجه کوری به دلایل شایع دیگر رخ میدهد به کار گرفته شود.
پروفسور رابرت مک لارن، سرپرست تیم جراحان، گفت او از این نتایج "بی نهایت خوشحال" است. او گفت که واقعا نمی توانسته انتظار نتیجه ای بهتر از این را داشته باشد.
اولین بیمار جاناتان وایات ۶۳ ساله بود که معالجه اش دو سال قبل شروع شد. او نه تنها شاهد توقف روند وخیم تر شدن بیماری بوده بلکه بینایی اش بهبود یافته است. همسرش می گوید که او اکنون به تنهایی برای خرید بیرون میرود. دیگر بیماران که در مراحل پایینتر این بیماری بودند نیز بینایی شان بهبود یافته است.
یکی از آنها گزارش داده که اکنون بعد از عمل درختان و گلها را خیلی روشنتر میبیند و برای اولین بار از ۱۷ سالگی زمانی که بینایی اش رو به وخامت گذاشت میتواند ستارگان را نیز ببیند. این درحالی است که او زندگی اش را با پذیرش این واقعیت سپری می کرد که پایان کارش جز نابینایی نیست.
اگر تاثیر این درمان پایدار باشد در مرحله بعد در بیماران جوان مبتلا به کرویدرمیا به کار گرفته خواهد شد تا مانع از دست رفتن بینایی در آنها شود.
کرویدرمیا یک بیماری نادر است اما پروفسور مک لارن معتقد است که موفقیت در مورد این بیماری نشان دهنده این اصل است که ژن درمانی می تواند برای درمان سایر انواع کوری که ریشه ژنتیکی دارد از جمله دژنراسیون ماکولار به کار رود.

دژنراسیون ماکولار عامل نابینایی ۳۰۰ هزار نفر در بریتانیاست و باعث وخیم شدن قوه بینایی در یک چهارم جمعیت ۷۵ سال بالاتر در بریتانیا می شود.

انسان باستانی اروپا

اشاره

انگارگرایی انسانشناسان به ژنتیکدانها نیز سرایت کرده و آنان نیز نمیتوانند رابطه انساننماها و انسان نئاندرتال و انسان کرومانیون و انسان امروزی را دریابند. در نتیجه با حدس و گمان اظهار نظر میکنند. انسان امروزی تنها در حدود ده هزار سال است که بر کره زمین زندگی میکند. پس طبیعی است که دگرگونیهای ژنتیک آنان نیز پیش از ده هزار سال باشد و ربطی به انسانها و یا انساننماها و یا دیگر انواع پیش از خود نداشته باشند. برای آگاهیهای بیشتر دو پژوهش زیر در محیط وب قابل دسترسی است:  

بررسی تکامل انسان از دیدگاهی والا با افزاری کارا 
جن موجودی که از نو باید شناخت

انسان باستانی اروپا، چشم آبی و پوست تیره داشت

ربکا مورل
خبرنگار علمی بی بی سی
سه شنبه 28 ژانويه 2014 - 08 بهمن 1392

آزمایش‌های ژنتیک نشان داد که موهای انسان باستانی ساکن اروپا قهوه ای تیره و یا مشکی و رنگ پوست او بسیار تیره بوده است. آنان نکات بسیار مهمی را در مورد ظاهر انسان‌های باستانی ساکن قاره اروپا کشف کرده اند.
آزمایش‌های ژنتیک نشان می دهد که انسان‌های شکارچی- گردآورنده که حدود هفت هزار سال پیش در بخش‌های جنوبی اروپا زندگی می کردند از نظر ظاهر، ترکیب بسیار غیرمعمولی داشتند، چشم‌های آنها آبی و پوست بدن و موهای بسیار تیره ای داشتند.
کشف این اطلاعات دانشمندان را بسیار متعجب کرده چون تاکنون این گونه تصور میشد که اکثریت ساکنان اروپا از ده‌ها هزار سال پیش پوست و موهای روشنی داشتند. این تحقیقات جدید توسط "مؤسسه زیست شناسی تکاملی" در شهر بارسلون اسپانیا انجام شده و نتایج آن در مجله علمی "نیچر" ( طبیعت) منتشر شده است.
یکی از مسئولان این پژوهش گفت: "یکی از دلایل آن میتواند این باشد که تغییرات در رنگ پوست و موی انسانهای باستانی اروپا بسیار دیرتر از آنچه که تصور میشد، روی داده است."

خویشاوندی با مردمان اسکاندیناوی
این دستاوردهای علمی جدید نتیجه انجام آزمایش‌های طولانی روی دو اسکلت نسبتا کاملی است که در سال ۲۰۰۶ در کوهستانهای شمال غرب اسپانیا کشف شدند. آب و هوای سرد و نرسیدن نور به محل دفن این اسکلت ها باعث شده که بسیار سالم باقی بمانند.
پژوهشگران با برداشتن نمونه های دی ان ای از دندانهای یکی از این اسکلتها توانستند سلولهای مادر(ژنومهای) یکی از این انسانهای باستانی را بشناسند. آنها متوجه شدند که ترکیب سلول مادر این اسکلتها بیش از همه به مردمان ساکن فنلاند و سوئد شباهت دارد.
اما با وجودیکه چشمان این انسان باستانی به رنگ آبی بوده، آزمایشهای ژنتیک نشان داد که موهای آن قهوه ای تیره و یا مشکی و رنگ پوست او بسیار تیره بوده است. چنین نتیجه ای برای پژوهشگران عجیب و غیرقابل انتظار بود.
اسکلت نسبتا کامل هفت هزار ساله‌ای در سال ۲۰۰۶ در کوهستان‌های شمال غرب اسپانیا کشف شد. دانشمندان تاکنون بر این باور بوده اند تغییرات ظاهری انسانهای ساکن قاره اروپا پس از مدت کوتاهی که آنها قاره آفریقا را ترک کرده و به اروپا رسیدند، یعنی حدود ۴۰ تا ۴۵ هزار سال پیش، اتفاق افتاده و رنگ چشم ، پوست و موهای آنها روشن تر شد.

دکتر لالولزا فوکس مسئول این پژوهش در مؤسسه زیست شناسی تکاملی شهر بارسلون میگوید:"تصور میشد که تغییرات در ظاهر مردمان ساکن قاره اروپا تحت تاثیر زندگی در مناطق مرتفع و قرارگرفتن در برابر اشعه ضعیفتر ماوراء بنفش صورت گرفته است. کمبود این اشعه باعث می شود که رنگدانه های موجود در پوست ضعیف تر شده و به مرور رنگ پوست روشن تر شود. اکنون با توجه به نتایج این پژوهش جدید می توان گفت که این فرضیه صحت ندارد چون نمونه این دو اسکلت نشان داد که این گروه انسانی حتی پس از حدود ۴۰ هزار سال سکونت در اروپا پوست و موهای بسیار تیره ای داشته اند."

بررسی ژنوم های اسکلت این دو انسان که مربوط به دوره شکارچی- گردآورنده هستند اطلاعات جدیدی را در مورد دوران انتقال انسان از کوچ و گردآوری غذا به دوران سکونت دائم و کشاورزی در اختیار دانشمندان قرار داده است.

رژیم غذایی انسانهای اولیه ساکن اروپا عمدتا از مواد پروتئینی تشکیل می شد و آزمایشهای دی ان ای این اسکلت ها نشان می دهد که آنها به لاکتوز یا قند شیر به شدت حساسیت داشته و نمی توانستند نشاسته را هضم کنند. پس از آغاز دوران کشاورزی و دامپروری گسترده، انسانها به مرور لبنیات و مواد غذایی حاوی نشاسته را به رژیم غذایی خود افزودند.

دیوید رایش از دانشکده پزشکی دانشگاه هاروارد در مورد این پژوهش جدید می گوید:" نکته مهم این تحقیقات این است که قدیمی ترین توالی ژنوم ها در مورد ساکنان قاره اروپا را روشن کرده است، ژنوم هایی که مربوط به دوران ماقبل کشاورزی است. مو و پوست تیره این انسانها نکته بسیار مهمی است و بنابراین می توان نتیجه گرفت که پوست و موهای روشن که عناصر ظاهری بخش اعظم مردم امروزی قاره اروپا است تغییراتی هستند که در طول چندین هزار سال گذشته روی داده اند."

او می افزاید:" اگر در آینده شواهد مشابهی مثل این توالی ژنوم ها درنقاط دیگر اروپا کشف شوند می توان تصویر کلی تری از مردمان باستانی و دوران ماقبل کشاورزی دراین قاره به دست آورد."

پروفسور دیوید رایش در مورد ژنوم های انسانهای باستانی و اولین گروه های انسانهای کشاورز در قاره اروپا تحقیقات گسترده ای انجام داده است. تحقیقات او نشان می دهد که مجموعه ساکنان امروزی قاره اروپا از سه جامعه باستانی ساکن این قاره مشتق شده اند.

آیا خورشید رو به خاموشی است؟


آیا خورشید رو به خاموشی است؟
ربکا مورل
خبرنگار علمی بی بی سی
سه شنبه 28 ژانويه 2014 - 08 بهمن 1392




ریچارد هریسون، مسئول بخش فیزیک فضایی آزمایشگاه "روترفورد اپلتون" در آکسفوردشایر انگلستان می گوید: "سی سال است که من به عنوان یک فیزیکدان خورشیدی کار می کنم و هیچگاه چنین چیزی ندیده ام."
او همراه با گفتن این جملات تصاویر جدیدی را که اخیرا فضاپیماها از خورشید گرفته اند به من نشان می دهد. این تصاویر به نحوه خیره کننده ای تمام جزییات ستاره ما را نشان می دهند ولی چهره خورشید به شکل غریبی يكدست و بدون لکه به نظر می رسد.

این خمودگی و سکوت در چهره خورشید کنجکاوی دانشمندان را برانگیخته است چون در این ایام ستاره ما قاعدتا باید فعال ترین دوران خود را سپری کند. نقطه ای که در هر سیکل یا دوره یازده ساله خورشید به اوج فعالیت خود می رسد.دکتر ریچارد هریسون می افزاید:" آخرین باری که خورشید تا این حد غیر فعال بوده به صد سال پیش برمی گردد."

در یک چنین دوره ای سطح این گوی عظیم و آتشین باید مملو از آثار انفجارهای درونی باشد که معمولا خود را به صورت لکه های عظیم نشان می دهند. ابرهای غلیظ ناشی از خروج حرارت را باید بتوان در اطراف آن دید که در حقیقت نمادی از پرتاب شدن ذرات خورشیدی به درون منظومه ما هستند.


اما در دوره اخیر به غیر از مواردی از جوش و خروش های موسمی، خورشید به شکل تعجب آوری آرام بوده است. دوره های فعالیت شدید یا حداکثری خورشید در پایان یک دوره سکون و آرامش از راه می رسند. اما در کمال تعجب آخرین دوران آرامش خورشید نیز بیش از حد معمول طول کشید و سکون آن بیشتر از دوره های قبلی بود.
دکتر لوسی گرین از آزمایشگاه فضایی وابسته به دانشگاه لندن می گوید:" این موضوع تعجب من و تعداد زیادی از پژوهشگران دیگر را برانگیخته است."

کاهش فعالیت های خورشید با شتاب زیادی اتفاق افتاده و اکنون دانشمندان با دقت این موضوع را زیر نظر گرفته اند تا ببینند که آیا از این هم بیشتر کاهش خواهد یافت؟

لوسی گرین می افزاید:" اگر فعالیت های خورشید از این هم بیشتر کاهش یابد شرایط آن مشابه یک ستاره غیرفعال خواهد شد. گو اینکه این گوی بزرگ حاوی گازهای سوزان در مرکز منظومه ما دارد به خواب می رود."


البته این اولین بار نیست که خورشید چنین وضعیتی پیدا کرده است. در اواخر نیمه دوم قرن هفدهم میلادی خورشید دوران بسیار غیرفعالی را سپری کرد، دورانی که اصطلاحا "حداقل تحرک" نام گرفت. اسناد تاریخی نشان می دهند که در آن دوره تقریبا هیچگونه نمادی از فعالیت در سطح خورشید دیده نمی شد.


دکتر لوسی گرین می گوید:" شواهد قابل اتکایی وجود دارد که نشان می دهد رفتار خورشید در حال حاضر شبیه دوره قبل از آن وقوع حداقل تحرک است."


مایک لاکوود ، پروفسور فیزیک محیط های فضایی از دانشگاه ردینگ در انگلستان، معتقد است احتمال زیادی وجود دارد که تحرک خورشید از این هم بیشتر کاهش یابد. بررسی لایه های عمیق یخ در سطح کره زمین که سابقه نسبتا دقیقی از فعالیت خورشید را در خود نگه می دارند، نشان می دهد که در دوره فعلی روند کاهش فعالیت های خورشید از تمام ده هزار سال گذشته بیشتر بوده است.



پروفسور لاکوود در توضیح این وضعیت می گوید:" این حد از کاهش واقعا غیرعادی است. حدس ما این است که طی ۴۰ سال آینده به احتمال ۲۰ درصد ما وارد یک دوره دیگر از حداقل تحرک خورشید خواهیم شد."
همزمان با دوران حداقل تحرک خورشید در اواخر قرن هفدهم میلادی سرمای شدیدی اروپا را دربرگرفت. مردم شهر لندن روی سطح رودخانه تیمز که کاملا یخ زده بود رفت و آمد می کردند، حجم بارش برف در کل اروپا به شکل چشمگیری افزایش یافت، بخش زیادی از سطح دریای بالتیک یخ زده بود و شرایط جوی چنان ناملایم شده بود که برخی از آن زمان به عنوان یک دوران یخبندان کوتاه یاد می کنند.
پروفسور لاکوود معتقد است که کاهش فعالیت های خورشید در بروز یک چنین شرایط جوی ای دخیل بوده و اگر ستاره ما به کم تحرکی خود ادامه دهد این وضعیت ممکن است تکرار شود. وی می افزاید:" در حال حاضر افت شدید در تحرک خورشید موضوع یکی از فعالترین پژوهش های علمی است. ولی حتی قبل از روشن شدن نتیجه این پژوهش ها ما می دانیم که قاره اروپا ویژگی هایی دارد که همزمان با کاهش تحرک خورشید زمستانهای سردتری را تجربه می کند."
به اعتقاد وی دلیل تاثیر گذاری این تغییرات فقط بر قاره اروپا این است که در دوران کم تحرکی خورشید زاویه تابش اشعه ماورا بنفش کاهش می یابد .به این خاطر میزان کمتری از این اشعه به جو کره زمین می رسد و این روی شدت و جهت جریان هوا در لایه های فوقانی جو زمین تاثیر می گذارد. پیامدهای این تغییرات بیش از هر نقطه دیگری روی اروپا تاثیر می گذارد.
پروفسور لاکوود می گوید:" این شرایط در مسیر حرکت جریان های بزرگ هوا موانعی ایجاد می کند که اصطلاحا به آن می گویند رخدادهای مسدود کننده. وقوع این حالت باعث می شود که جلوی حرکت جریان هوای معتدل و مرطوب از سمت اقیانوس اطلس به سمت اروپا گرفته شود و در عوض حجم بیشتری از جریان هوای سرد که از شمال روسیه و قطب شمال می وزد به سمت اروپا متمایل می شود."


ولی یک چنین تغییرات فاحشی در شرایط جوی اروپا روی آب و هوای بقیه نقاط کره زمین نیز تاثیر خواهد داشت؟ و تاثیرات آن روی روند گرمایش زمین چه خواهد بود؟


در گزارش اخیر هیئت علمی سازمان ملل متحد، کارشناسان تاکید کردند که به احتمال ۹۵ درصد فعالیت های بشر عامل اصلی گرمایش کره زمین از دهه ۱۹۵۰ میلادی به این سو بوده است و اگر حجم گازهای گلخانه ای با همین ضریب فعلی افزایش پیدا کند ممکن است درجه حرارت مبداء کره زمین بین ۴ تا ۵ درجه افزایش یابد.


با وجودیکه برخی از کارشناسان این نکته را مطرح کرده اند که نقش جزر و مد در فعالیت های خورشید از تاثیر گازهای گلخانه ای بیشتر است، هیئت علمی سازمان ملل متحد تاکید دارد که تغییرات در فعالیت خورشید در روند گرمایش کره زمین نقش بسیار ناچیزی ایفا می کند.


پروفسور لاکوود می گوید با وجودیکه میزان تابش اشعه ماورا بنفش تحت تاثیر چگونگی فعالیت های خورشید تغییر می کند ولی در سایر اشعه های خورشیدی که معمولا به بخش های عمقی تر جو زمین نفوذ می کنند تغییری ایجاد نمی شود. وی می افزاید:" اگر ما تمام اطلاعات علمی در مورد نقش گرما و نور خورشید در آب و هوای کره زمین را مبنا قرار دهیم و تحولات مربوط به دمای جو زمین را هم در نظر بگیریم، می بینیم که حتی در شدیدترین دوره های افت و خیز فعالیت خورشید تاثیر این عامل روی محیط زیست کره زمین بسیار ناچیز است."


پروفسور لاکوود در ادامه یادآوری می کند که حتی اگر در یک دوره مشخص فعالیت های خورشید روی آب و هوای بخشی از کره زمین تاثیر بگذارد طی یک مدت چند ساله این حد از تفاوت در آب و هوای عمومی کره زمین مستحیل خواهد شد. ولی در هر صورت نباید فراموش کرد که افت و خیز فعالیت های خورشید الگوهای شناخته شده آب و هوا در هر بخشی از کره زمین را تغییر خواهد داد.



"دوران بسیار عجیبی از حیات خورشید است ولی در عین حال نشان می دهد که دانش ما از این ستاره چقدر ناچیز است"


پروفسور ریچارد هریسون از آزمایشگاه فضایی روترفورد اپلتون


اما به گفته دکتر گرین تغییر در الگوی آب و هوای بخشهای مختلف کره زمین تنها پیامد کاهش فعالیت های خورشید نیست. او می افزاید:" اگر خورشید خیلی غیرفعال شود یکی از پیامدهای آن این خواهد بود که پدیده طبیعی که اصطلاحا به آن نورهای شمالی می گوئیم کمتر اتفاق خواهد افتاد. این پدیده محصول اصابت یا تماس بخشی از توده عظیم گازهای خورشیدی با قطب مغناطیسی کره زمین است که معمولا نور عظیمی را در جداره خارجی جو زمین تولید می کند وتابش آن به شمالی ترین نقاط زمین می رسد."


ولی در عین حال سکوت خورشید می تواند پیامدهای مثبتی نیز داشته باشد . حرکت توده های عظیم گاز خورشیدی در منظومه ما و به هنگام عبور از مدار زمین معمولا روی شبکه های توزیع برق، ماهواره ها، ارتباطات رادیویی و البته سیستم های جهتیاب تاثیر منفی می گذارند. بنابراین کاهش فعالیت های خورشید ممکن است باعث شود که برای ساختار و شبکه های خدماتی که بشر به شدت به آن نیاز دارد مشکلات کمتری به وجود بیاید.


با وجودیکه در مورد پیامدهای دوران غیرفعال خورشید هنوز دانش و اطلاعات کافی وجود ندارد، دانشمندان در یک نکته شک ندارند و آن این است که خورشید ما یک ستاره غیرقابل پیش بینی است و هر اتفاقی ممکن است در آن بیافتد.


پروفسور هریسون می گوید:" به نظر می رسد که این دوره بسیار عجیبی از حیات خورشید است ولی در عین حال همین تغییرات نشان می دهد که دانش ما در مورد این ستاره چقدر ناچیز و بی مقدار است. چون خورشید واقعا یک هیولای پیچیده ای است."

Tuesday, January 28, 2014

اگر من خدا بودم

این نوشته رو نمیشه تأیید کرد نقدش هم خیلی ساده س ولی برای تفریح خیلی جالبه و لبخندی بر لبها مینشونه. تنها اینو بگم که اگر همه آنچه که نویسنده گفته عملی میشد باز هم آش همان بود و کاسه همان. نمونه اش هم خانواده است: بچه توی خانواده تا سن هفت سالگی همون جوریه که نویسنده آرزو کرده ولی میبینیم که آخرش چی میشه!! 
این رو هم بدونیم خدا خودخواه ترین وجوده. ما رو نیافریده که کیف کنیم. ما رو آفریده که خودش کیف کنه. و کیفش را هم میکنه. اولا ما رو آفرید تا از تنهایی دربیاد چون از تنهایی خیلی بدش میومد. نگفتم نیاز داشت. حواستون رو جمع کنین. تنها دوست داشت... چیزای دیگه هم پیامدهای آفرینشش بود. مثلا اگر میخواست اتوماتیک ستایش بشه که فرشته ها رو پیش از ما آفریده بود ولی میخواست کسی رو بیافرینه که بتونه سرپیچی کنه و نکنه!! تا ستایشش ارزش داشته باشه. برای همین میگم که خدا خیلی خودخواهه!! خودخواهی ما آدما هم به این دلیله که از روح خودش به ما هم بخشی رو داده. اگر ما خودخواه نبودیم که دنبال هیچ کاری نمیرفتیم و دپرس میشدیم!؟؟


اگه من خدا بودم
اگه من خدا بودم وقتی شیطان در برابر انسان سجده نکرد خشتکش رو در میاوردم و از بارگاه بیرونش میکردم !(که همین کار را هم کرد.)
چه معنی داره شیطان به حرف خدا گوش نکنه !
وقتی میخواستم پیغمبر خلق کنم از ۱۲۴۰۰۰ پیغمبر ۶۲۰۰۰ نفرش رو از زنان منصوب میکردم تا عدالت رعایت بشه !
کمی سلیقه به خرج میدادم و بجای اینکه خونه خودم رو در صحرای خشک و بی آب و علف عربستان بنا کنم در سواحل جزایر هاوایی یه خونه ی شیک و مدرن بنا میکردم با سوییت های مجهز و مجانی برای زواری که برای زیارت میومدن !
هیچوقت خونه ی خودم رو در انحصار مسلمون ها قرار نمی دادم و همه حق داشتن بیان خونه م …
حتی بی خدا ها ! قدمشون سر چشم ! زوار بجای اینکه تو صحرای عرفه بدو بدو کنن کنار ساحل بدو بدو کنن حالشو ببرن!
یه مشت از این حوری ها و قلمان رو هم مامور میکردم به حجاج سرویس بدن و پذیرایی کنن تا زیارت بهشون بهتر بچسبه !
اصلا نمیذاشتم آدما صبح و ظهر و شب هی نماز بخونن و سجده کنن و حرفای تکراری بزنن! کمبود که ندارم هی بخوام طفلکی ها رو اذیت کنم که !
همه مسجد ها رو هم جمع میکردم به جاش کافی شاپ و کتابخونه و سینما درست میکردم !
یه چند تاش رو هم قهوه خونه سنتی درست میکردم که توش سه تار بزنن و بخونن !
هر کسی هم که من رو صدا میزد و میگفت اِی خدا زود بهش میگفتم جونم …عزیز دلم …نه اینکه محل سگ هم نذارم! بنده آفریدم باید سرویس بدم دیگه … گوسفند که نیستن ول کنم تو بیابون !
قشری به نام روحانیت رو اصلا خلق نمیکردم! به بنده هام همه یه جو عقل میدادم تا بتونن بد رو از خوب تشخیص بدن و نیازی به فتوا و این مزخرفات نباشه !
عزراییل رو هم میفرستادم اونجا که عرب نی انداخت بره غاز بچرونه ! به جای عزراییل یه حوری خوش هیکل سفید و بلوری میفرستادم تا جون مرد ها رو بگیره و یک جوان رعنای خوش هیکل رو هم میفرستادم تا جون خانمها رو بگیره ! (اینجوری دیگه نه تنها کسی از مرگ نمیترسید بلکه این پیرزن پیرمردها هی از خدا مرگ میخواستن نصفه شبی) !
جون بچه ها رو هم اصلا نمیگرفتم ! اصلا اجازه نمیدادم انسان ناقص و معلول به دنیا بیاد … ریشه ی جنگ رو هم خشک میکردم بجاش عشق و عطوفت و مهربونی میکاشتم !
سعی میکردم حضورم اونقدر در زندگی مردم ملموس باشه که دیگه هیچ کس نگه خدای چی! کشک چی! ….. خدا کیلو چند؟ ….. کدوم خدا؟
آخ که اگه خدا بودم یه بهشت توی یکی از سیاره ها خلق میکردم آخرین مدل! نه اینجوری که توی جوب هاش (جوی هاش) شیر و عسل بیاد!! اونایی که بنده صالح بودن میفرستادم توی این بهشت و اونایی هم که خطا کار بودن و بنده های درست درمونی نبودن بجای جهنم میفرستادم توی ایران زندگی کنن قدر عافیت رو بدونن !

رشد 'چشمگیر' سرطان در استان خوزستان

رشد 'چشمگیر' سرطان در استان خوزستان



سه شنبه 28 ژانويه 2014 - 08 بهمن 1392

در دو دهه اخیر و درپی وخامت شرایط زیست محیطی استان خوزستان درنتیجه کاهش شدید آب ورودی به این استان و خشک شدن آن و به راه افتادن طوفان های شن، پزشکان نسبت به رشد سریع بیمارهای قلبی وعروقی وسرطان هشدار داده اند.
دکتر پدرام رئیس سابق بیمارستان شفای اهواز در ۲۳ مهرماه ۱۳۸۷ شمسی درخصوص رشد بیماری سریع بیماری سرطان وافزایش حالت های تشخیص داده شده دربیمارستان شفای اهواز گفت: "تعداد بیماران سرطانی در استان خوزستان رو به افزایش است بطوری‌که سالانه بیش از یک هزار مورد جدید ابتلا به بیماری سرطان در کودکان و بزرگسالان به ثبت می‌رسد."
همچنین دکتر شهرام ابراهیمی، کارشناس برنامه سرطان مرکز بهداشت اهواز گفته است که از میان بیش از صد نوع سرطان شناسایی شده، ۵۲ نوع سرطان در استان دیده می‌شود و مرگ و میر ناشی از سرطان به تنهایی بیش از مرگ و میر به علت بیماری‌های ایدز، سل و مالاریا است.درگزارشی که پیشتر روزنامه اعتماد منتشر کرده، به نقل رئیس جدید بیمارستان شفای اهواز، که یکی بیمارستان‌های تشخیص و معالجه سرطان است، بیان کرده که طی سالهای اخیر سرطان رشد ۵۰۰ درصدی داشته است.
به جز برخی اظهار نظرهای دیگر اطلاع بیشتری درباره رشد چشمگیر سرطان دراین استان نمی توان یافت. علت این امر نیز ممنوع شدن انتشار هرگونه آمار درباره بیمارهای قلبی وعروقی وسرطان ودیگر بیمارهای مرتبط به بحران فعلی محیط زیست اهواز، ازسوی مسئولان استانی است.
به منظور بررسی این پدیده، با استفاده گزارش های رسمی وزارت بهداشت درمان وآموزش پزشکی، آمارهای مربوط به تعداد مبتلایان به سرطان دراستان طی سالهای ۸۳ تا ۸۸ شمسی را جمع آوری کرده و پردازش آماری کرده ایم.
آمار رسمی شمار زنان مبتلا به سرطان از ۸۵۸ نفر درسال ۱۳۸۳ به ۲۴۰۶ و ۲۲۷۳ نفر درسالهای ۱۳۸۷ و۱۳۸۸ رسیده است. همین میزان درمردان از ۱۰۶۹ نفر درسال ۱۳۸۳ به ۲۶۶۹ و ۲۶۰۲ درسال های ۱۳۸۷ و۱۳۸۸ افزایش یافته ودرهمین سالها مجموع کل حالت های سرطانی دراستان از ۱۹۲۷ به ۵۰۴۷ و ۴۸۷۵ نفر رسیده است.
بررسی شمار مبتلایان به سرطان نشان میدهد که تعداد مردان وزنان مبتلا به سرطان از سال ۸۳ شمسی تا ۸۸ شمسی همواره درحال افزایش بوده است درسال ۸۷ و۸۸ شمسی جهش خیلی شدیدی درتعداد مبتلایان به سرطان نسبت به سالهای قبل دیده می شود. دراین زمینه پیشتر آمارهایی درباره وضعیت آلودگی شدید هوای اهواز به واسطه ذرات ریز منتشر شده است که نشان می‌دهد غلظت ذرات ریز آلاینده هوا دراین سال "دهها برابر حد مجاز است".

تخمین تعداد مبتلایان به سرطان

آمارهای رسمی بدست آمده تنها مربوط به سال های ۸۳ تا ۸۸ شمسی است. با استفاده از این آمارها، می‌توان تعداد مبتلایان به سرطان دراستان را با مقدار خطای معقولی تخمین زد. تخمین‌ها نشان می دهد که طی سالهای ۸۳ تا ۸۸ شمسی، به طور متوسط سالانه ۶۶۵ نفر به تعداد کل حالت های جدید ابتلا به سرطان، افزوده می شود.
تعداد کل مبتلایان به سرطان دراستان درسالهای ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۲ شمسی، به ترتیب ۵۶۲۹، ۶۲۹۳، ۶۹۵۸، ۷۶۲۲ نفر تخمین زده می شود.
براساس تخمین های صورت گرفته تعداد مبتلایان به سرطان درسال ۹۲ درمقایسه با سال ۱۳۸۳ افزایشی درحدود ۴۰۰ درصد نشان می دهد.

سرطان درمیان زنان استان

دردوره‌ای که آمارهای رسمی دردست است می توان میزان سرطان را درآغاز و پایان این دوره مقایسه کرد. ازآنجائیکه شمار حالت های سرطانی درسالهای ۱۳۸۷ و۱۳۸۸ تقریبا مشابه است اما به دلیل اینکه حداکثر میزان سرطان در دوره مذکور درسال ۱۳۸۷ ثبت شده است، لذا ۱۳۸۷ با سال ۱۳۸۳ مقایسه می شود.
مقایسه نشان می دهد درتمامی انواع سرطان، حالت های سرطانی درسال ۸۷ نسبت به سال ۸۳ افزایش زیادی نشان می دهند.
بیشترین افزایش تعداد حالتهای سرطانی درهر ۱۰۰ هزار نفر(ASR) درزنان، مربوط به سرطان پستان است که بیش از ۲۴ حالت درهر ۱۰۰ هزار نفر افزایش یافته است. پس ازآن سرطان پوست با بیش از ۸ حالت وسرطان ریه و سرطان روده هرکدام بیش از ۵ حالت درهر ۱۰۰ هزار نفر، افزایش نشان داده اند.
یکی دیگر ازراههای مقایسه تعداد حالتهای سرطانی درسالهای ۸۳ و۸۷، مقایسه نسبی آنها است. کمترین درصد افزایش حالتهای سرطانی(ASR) به سرطان غدد لنفاوی با ۳۱ درصد وبیشترین درصد افزایش با ۸۵۰ درصد مربوط به سرطان غدد بزاقی است. سرطان پستان که یکی ازشایع ترین انواع سرطان درزنان است ودرحدود ۲۵ درصد کل حالت های سرطان زنان استان را شامل می شود، از ۲۱۵ حالت سرطان در سال ۸۳ به ۶۴۳ حالت درسال ۸۷ افزایش یافته است. براین اساس سرطان پستان درمیان زنان ۱۵۰ درصد افزایش نشان می دهد.
سرطان های غدد لنفاوی، دهانه رحم، کیسه صفرا، تیروئید، تخمدان، معده، دستگاه خونساز، لب ودهان، مری، حلق از ۳۱ درصد تا ۷۷ درصد افرایش داشته اند. دیگر انواع سرطان نظیر پوست ۱۰۵ درصد، روده ۱۱۳ درصد، "سایر بخشهای رحم" ۱۱۶درصد، پستان ۱۵۰ درصد، حنجره ۲۱۲ درصد، مثانه ۲۳۱ درصد، لوزالمعده ۳۹۳ درصد، کبد ۴۱۵ درصد، مغزواعصاب ۴۳۰ درصد، کلیه ۴۳۲ درصد، ریه ۴۳۷ درصد و سرطان غدد بزاقی ۸۵۰ درصد افزایش یافته اند.
بررسی‌های سال ۸۷ شمسی نشان می دهد که سرطان پستان با بیش از ۲۶ درصد شایع ترین نوع سرطان درمیان زنان است. پس از آن سرطان پوست درحدود ۱۰ درصد، سرطان روده و سرطان دستگاه خونساز هرکدام درحدود ۶ درصد وسرطان معده وریه هرکدام درحدود ۵ درصد، دیگر انواع نسبتا شایع سرطان درمیان زنان این استان هستند

سرطان درمیان مردان

تعداد حالتهای سرطانی در هر ۱۰۰ هزار نفر جمعیت(ASR) در تمامی انواع سرطان به استثنای سرطان بیضه وسرطان تیروئید، درسال ۸۷ درمقایسه با سال ۸۳ افزایش یافته اند. بیشترین افزایش تعداد حالتهای سرطانی درمردان، مربوط به سرطان های ریه و معده وپروستات است که هرکدام بیش از ۷ حالت درهر ۱۰۰ هزار نفر افزایش یافته اند. پس ازآن سرطان های روده، کبد، دستگاه خونساز، پوست، سرطان مثانه و سرطان مغزواعصاب با بیش از ۵ حالت درهر ۱۰۰ هزار نفر، افزایش نشان داده اند.
مقایسه نسبی میزان افزایش حالتهای سرطان درهر ۱۰۰ هزار(ASR) نفر نشان می دهد، کمترین درصد افزایش حالت های سرطانی به سرطان لب ودهان با ۴ درصد وبیشترین درصد افزایش با ۷۱۹ درصد مربوط به سرطان کبد است. سرطان لوزالمعده ۵۰۷ درصد، سرطان مغز واعصاب ۲۶۸ درصد، سرطان پستان ۲۱۸ درصد وسرطان ریه ۱۲۷ درصد افزایش یافته اند.
انواع دیگر سرطان نظیر سرطان های مری، معده، روده، کیسه صفرا، پروستات وسرطان کلیه افزایشی بین ۹۰ الی ۱۲۳ درصد داشته اند. همچنین سرطان های غدد لنفاوی، حنجره، پوست، حلق، دستگاه خونساز افزایشی بین ۳۰ الی ۷۰ درصد داشته اند.
تنها دونوع سرطان تیروئید وسرطان بیضه هستند که به ترتیب ۱۸ درصد و ۷ درصد کاهش یافته اند. البته این دونوع سرطان کمیاب بوده وکمتر از یک ونیم درصد حالتهای سرطانی را شامل می شوند.
بررسی‌های درسال ۸۷ شمسی نشان می دهد که سرطان پوست با ۱۱.۶ درصد شایع ترین نوع سرطان درمیان مردان است. پس از آن سرطان های معده، ریه، پروستات هرکدام درحدود ۸ درصد، سرطان مثانه و سرطان روده هرکدام درحدود ۷ درصد، دیگر انواع نسبتا شایع سرطان درمیان مردان این استان هستند.
بررسی آمارهای رسمی مربوط به دوره ۱۳۸۳ - ۱۳۸۸ نشان می دهد تقریبا میزان ابتلا به تمامی انواع سرطان درزنان ومردان افزایش یافته است. درهمین دوره، درزنان ۱۲ نوع سرطان و درمردان ۱۰ نوع سرطان بیش از دوبرابر افزایش یافته اند. پیشتر نیز مسئولان استانی ازتشخیص ۵۲ نوع سرطان در این استان خبر داده بودند.