Friday, March 29, 2019

لخت کردن آخوندهای ختنه نشده توسط رضاشاه

لخت کردن آخوندهای ختنه نشده توسط رضاشاه
احمد شمّاع زاده

رضا شاه در ابتدای سلطنت خویش، ارادتی به روحانیون و بزرگان دین داشت و زمانی که به شهرهای مختلف سفر میکرد، حتما به دیدار این دسته از روحانیون میرفت!
از قضا در سفری به جنوب، از اصفهان عبور میکند که در آنجا آخوندی به نام آیت الله اصفهانی حضور داشته، رضا شاه دورادور به او ارادتی داشته و تصمیم به دیدار او میگیرد، اما پس از رسیدن به منزل آخوند میبیند که حاج آقا فوت کرده است!
رضا شاه بزرگ پس از همدردی با اهالی خانه و شاگردان، زمان مرگ و علت آنرا جویا میشود؛
شاگردان، علت مرگ را سکته و زمان آن را حدود ده روز قبل بیان میکنند!
رضا شاه غبار از تن نگرفته، میخواهد به مزار حاج آقا برود و میگوید؛ مراسمی بر پا کنند تا اینکه دستور ساخت مقبره و مراسمی در خور برای حاج آقا بدهند!
اما مریدان میگویند که حاج آقا را هنوز خاک نکردند و ایشان هنوز در سرداب پایین خانه هستند!
رضا شاه با تعجب برافروخته میشود و با نعره فریاد میزند؛ جنازه فاسد میشود. چه کسی همچین غلطی کرده؟!
شاگردان میگویند؛ این وصیت خود حاج آقاست، ایشون خواستند که حتما حاج آقا اردبیلی از اردبیل بیاد و ایشون رو بشوره…
رضا شاه میگه :
ایشون خیلی بی جا کرده، آمدیم حاج آقا اردبیلی یکماه دیگه هم نیومد، تکلیف چیه ؟ همه اهالی مریض میشن… برید پایین، بیاوریدش، بشوریدش و خاکش کنید!
شاگردان مانع میشن و رضا شاه دستور میده کتک مفصلی به اونها بزنند!
پس از آنکه حاج آقا رو از پارچه باز میکنن تا بشورن میبینن که حاج آقا ختنه نشده!
پس از کتک زدن دوباره شاگردان، چیزی از اونها در نمی آید و بی اطلاعی همه در این مورد ثابت میشه!
رضا شاه میگه اینو خاکش کنید و شاگردا رو هم جایی حبس کنید و مراسمی برای آخوند بگیرید تا اردبیلی بیاد، ببینیم اون کیه دیگه...
بعد از چند روز حاج آقا اردبیلی پیداش میشه و میاد به خونه مرحوم. از راه که میرسه بهش میگن حاج آقا رو شستن و خاکش هم کردند…
تا به فکر فرار میفته، دستگیرش میکنن و میارنش پیش رضا شاه...
رضا شاه میگه لختش کنید ...
لختش میکنن و میبینن؛ اینم ختنه نشده!!
رضا شاه میگه داغ و درفش بیارید تا به حرف بیاد ... آخونده تا اسم داغ رو میشنوه میگه همه چیزو میگم… آخونده میگه:
ما انگلیسی هستیم و دو دوست قدیمی، ماموریت گرفتیم که از جوانی با خواندن زبان فارسی بیاییم نجف و با خواندن دروس حوزه علمیه نجف آخوند بشیم و بیاییم ایران برای جاسوسی و شوراندن مردم علیه دولت!
این مأموریت انجام شد؛ اول اون اومد اصفهان و شد حاج آقا اصفهانی و من رفتم اردبیل و شدم حاج آقا اردبیلی!
رضا شاه میپرسه چند تا دیگه مثل شما هستند؟
آخونده میگه نمیدونه و این دوستش رو هم از بچگی میشناخته و همیشه با هم بوده اند!
همین میشه که دستور رضا شاه برای لخت کردن آخوندها در کوی و برزن راه میفته که داستانش رو همه میدونند و عکسهاش رو دیدند! از همه مهمتر اینکه رضا شاه دستور میده که اونها رو حلع لباس کنند.
تصاویر بسیاری از آخوندهایی که در سفارت انگلیس پناهنده شده اند موجود است که بیانگر این واقعه بوده و فرار آنان به وطن اصلی خودشان یعنی انگلیس را حکایت میکند...!
و اکنون باید دنبال نشانه های دیگری برای انگلیسی بودن جاسوسان خارجی در لباس روحانیت گشت.
این حکایت از طریق شبکه‌های اجتماعی به دست نگارنده رسیده و منبع آن را تاریخ معاصر ایران ذکر کرده اند که البته نشانی کاملی نیست.

نظر:
بعید به نظر نمیرسد که این روند مختص زمان رضاشاه نبوده، بلکه همواره ادامه داشته و دارد.
آنگونه که دکتر مهدی خزعلی تعریف میکرد، پدر لاریجانیها یعنی شیخ ابوالقاسم از روستایی بوده که همه یهودی بوده‌اند. از سوی دیگر باز همو نقل میکرد که آیت الله خمینی گفته بود که به فرزندان شیخ ابوالقاسم پستی داده نشود، (لابد خمینی هم از این موضوع اطلاع داشته و اصولاً اطلاع دکتر مهدی باید از طریق پدرش بوده باشد که با آیت الله خمینی نزدیک بوده) و از سوی دیگر دختر رئیس قوه قضائیه ایران! صادق لاریجانی جاسوسی و ارتباطش با سفارت انگلیس ثابت شده است. نتیجه میگیریم هیچ بعید به نظر نمیرسد که پدر لاریجانیها نیز یکی از همان آخوندهای زمان رضا شاه باشد؛ که مستقیماً به نجف رفته و نه به قم، و در آنجا درس خوانده تا کمتر شناخته شود. از روش و منش فرزندان وی که همواره پول و مسائل اقتصادی را بر هر چیزی ترجیح میدهند که یکی از ویژگیهای یهودیان است، میتوان متوجه شد که قصه اینان نیز میتواند ریشه در حقیقت داشته باشد. جاسوس درامدن دختر لاریجانی را دست کم نگیریم و اینکه به بولتنهایی که به دست پدرش میرسیده ربطش دادند، اکتفا نکنیم. از سوی دیگر ویدئوهایی که احمدی نژاد از برادر کوچکتر لاریجانیها به دست داد را نیز دستکم نگیریم.
هشتم فروردین نودوهشت- احمد شمّاع زاده

Thursday, March 7, 2019

صفات و ویژگیهای «عباد الرّحمن»

صفات و ویژگیهای «عباد الرّحمن»

احمد شمّاع زاده

خداوند کریم در آیات 40 تا 42 سوره حجر، در پاسخ به ابلیس که «من با فرزندان این آدمی که بر من ترجیحش دادی چنین و چنان میکنم، مگر بندگان مخلص تو را»، میفرماید «تو بر بندگان من مسلط نخواهی شد”. تفاوت میان کلام ابلیس و خداوند، در واژه مخلص است که خداوند میفرماید اگر کسی تنها بنده من باشد و کسی را همراه با من نخواند، به خودی خود مخلص، یعنی کسی است که خود را برای من خالص کرده است؛ و تو بر بندگان من نمتیوانی مسلط شوی نه اینکه بتوانی و نخواهی!!
در این کلام خداوند این نکته نیز نهفته است که هرکسی هم شایستگی بندگی مرا ندارد و باید مراحلی را گذرانده باشد و خود را برای من خالص کرده باشد تا من هم او را برای بندگی خود انتخاب کرده باشم.

تا اینجای کار موضوعی مهم در رابطه‌ای سه جانبه میان انسان - شیطان - خداوند مطرح شد؛ ولی مسأله دیگر این است که این بندگان خدا کیانند و چه ویژگیهایی دارند که خداوند با قاطعیت میفرماید سلطه شیطان بر آنان ممکن نیست؟! بلکه ما هم بتوانیم با اسوه قراردادنشان، همانند آنان شویم. اینجاست که خداوند پاسخ ما را در سوره فرقان، در خلال آیات 63 تا پایان 74 داده است:
و عباد الرّحمن الذین…(و بندگان خداوند هستی بخش کسانی هستند که):
با وقار و تواضع بر زمین راه می‌روند، و آنگاه که اشخاص جاهل و نادان آنان را مورد خطاب قرار دهند، تنها پاسخشان به آن‌ها سلامی است و با آنان وارد مجادله یا بحث نمیشوند، تا از اذیت و آزارشان در امان باشند. (63)

برای پروردگارشان شب زنده داری میکنند سجده برندگان و برخاستگان. (64)

میگویند پروردگارا شکنجه جهنّم را از ما بگردان. همانا که شکنجه آن بسیار جانفرساست. (65)

هنگامی که انفاق میکنند، در انفاق نه اسراف میکنند و نه تنگ نظری روامیدارند؛ بلکه روشی میانه را برمیگزینند. (به یک شخص زیاد نمیدهند و به دیگری کم، بلکه حد هر کسی را نگه میدارند تا انفاق آنان به همه نیازمندان به نسبت نیازشان برسد، و نه به نسبت رابطه شان.) (67)

همراه با خداوند اله دیگری را نمیخوانند (اله یعنی جانشینی یا همترازی برای خداوند، مانند بسیاری شیعیان که به جای خداوند از ائمه معصومین یاری میجویند: یا علی ادرکنی... یا مهدی ادرکنی) و کسی را نمیکشند مگر به حق؛ و زناکاری نمیکنند… (68)

به ناحق گواهی و شهادت نمیدهند و آن هنگام که با کاری لغو و بیهوده رو به رو شوند، با کرامت و بزرگواری از کنار آن میگذرند. (امر به معروف نمیکنند و وارد مجادله با آنان نمیشوند.) (72)

و آنگاه که آیات و نشانه‌های پروردگارشان به آنان یادآوری شود، کرانه و کورانه با آنها برخورد
نمیکنند. (بلکه آیات الهی را با گوش جان میشنوند و با چشم بصیرت مینگرند.) (73)

میگویند پروردگارا! ببخش بر ما از همسرانمان و فرزندانمان نور چشمی، و قرار ده ما را رهبری و راهنمایی برای پرهیزگاران. (74)
پانزدهم اسفند نودوهفت – احمد شمّاع زاده