لخت
کردن آخوندهای ختنه نشده توسط
رضاشاه
احمد
شمّاع زاده
رضا شاه در ابتدای سلطنت خویش، ارادتی به روحانیون و بزرگان دین داشت و زمانی که به شهرهای مختلف سفر میکرد، حتما به دیدار این دسته از روحانیون میرفت!
از
قضا در سفری به جنوب، از اصفهان عبور میکند
که در آنجا آخوندی به نام آیت الله اصفهانی
حضور داشته، رضا شاه دورادور به او ارادتی
داشته و تصمیم به دیدار او میگیرد، اما
پس از رسیدن به منزل آخوند میبیند که حاج
آقا فوت کرده است!
رضا
شاه بزرگ پس از همدردی با اهالی خانه و
شاگردان، زمان مرگ و علت آنرا جویا
میشود؛
شاگردان، علت مرگ را سکته و زمان آن را حدود ده روز قبل بیان میکنند!
شاگردان، علت مرگ را سکته و زمان آن را حدود ده روز قبل بیان میکنند!
رضا
شاه غبار از تن نگرفته، میخواهد به مزار
حاج آقا برود و میگوید؛ مراسمی بر پا کنند
تا اینکه دستور ساخت مقبره و مراسمی در
خور برای حاج آقا بدهند!
اما
مریدان میگویند که حاج آقا را هنوز خاک
نکردند و ایشان هنوز در سرداب پایین خانه
هستند!
رضا شاه با تعجب برافروخته میشود و با نعره فریاد میزند؛ جنازه فاسد میشود. چه کسی همچین غلطی کرده؟!
رضا شاه با تعجب برافروخته میشود و با نعره فریاد میزند؛ جنازه فاسد میشود. چه کسی همچین غلطی کرده؟!
شاگردان
میگویند؛ این وصیت خود حاج آقاست، ایشون
خواستند که حتما حاج آقا اردبیلی از اردبیل
بیاد و ایشون رو بشوره…
رضا
شاه میگه :
ایشون
خیلی بی جا کرده، آمدیم حاج آقا اردبیلی
یکماه دیگه هم نیومد، تکلیف چیه ؟ همه
اهالی مریض میشن… برید پایین، بیاوریدش،
بشوریدش و خاکش کنید!
شاگردان
مانع میشن و رضا شاه دستور میده
کتک مفصلی به اونها بزنند!
پس از آنکه حاج آقا رو از پارچه باز میکنن تا بشورن میبینن که حاج آقا ختنه نشده!
پس از کتک زدن دوباره شاگردان، چیزی از اونها در نمی آید و بی اطلاعی همه در این مورد ثابت میشه!
رضا شاه میگه اینو خاکش کنید و شاگردا رو هم جایی حبس کنید و مراسمی برای آخوند بگیرید تا اردبیلی بیاد، ببینیم اون کیه دیگه...
بعد از چند روز حاج آقا اردبیلی پیداش میشه و میاد به خونه مرحوم. از راه که میرسه بهش میگن حاج آقا رو شستن و خاکش هم کردند…
تا به فکر فرار میفته، دستگیرش میکنن و میارنش پیش رضا شاه...
رضا شاه میگه لختش کنید ...
لختش میکنن و میبینن؛ اینم ختنه نشده!!
رضا شاه میگه داغ و درفش بیارید تا به حرف بیاد ... آخونده تا اسم داغ رو میشنوه میگه همه چیزو میگم… آخونده میگه:
ما انگلیسی هستیم و دو دوست قدیمی، ماموریت گرفتیم که از جوانی با خواندن زبان فارسی بیاییم نجف و با خواندن دروس حوزه علمیه نجف آخوند بشیم و بیاییم ایران برای جاسوسی و شوراندن مردم علیه دولت!
این مأموریت انجام شد؛ اول اون اومد اصفهان و شد حاج آقا اصفهانی و من رفتم اردبیل و شدم حاج آقا اردبیلی!
رضا شاه میپرسه چند تا دیگه مثل شما هستند؟
آخونده میگه نمیدونه و این دوستش رو هم از بچگی میشناخته و همیشه با هم بوده اند!
پس از آنکه حاج آقا رو از پارچه باز میکنن تا بشورن میبینن که حاج آقا ختنه نشده!
پس از کتک زدن دوباره شاگردان، چیزی از اونها در نمی آید و بی اطلاعی همه در این مورد ثابت میشه!
رضا شاه میگه اینو خاکش کنید و شاگردا رو هم جایی حبس کنید و مراسمی برای آخوند بگیرید تا اردبیلی بیاد، ببینیم اون کیه دیگه...
بعد از چند روز حاج آقا اردبیلی پیداش میشه و میاد به خونه مرحوم. از راه که میرسه بهش میگن حاج آقا رو شستن و خاکش هم کردند…
تا به فکر فرار میفته، دستگیرش میکنن و میارنش پیش رضا شاه...
رضا شاه میگه لختش کنید ...
لختش میکنن و میبینن؛ اینم ختنه نشده!!
رضا شاه میگه داغ و درفش بیارید تا به حرف بیاد ... آخونده تا اسم داغ رو میشنوه میگه همه چیزو میگم… آخونده میگه:
ما انگلیسی هستیم و دو دوست قدیمی، ماموریت گرفتیم که از جوانی با خواندن زبان فارسی بیاییم نجف و با خواندن دروس حوزه علمیه نجف آخوند بشیم و بیاییم ایران برای جاسوسی و شوراندن مردم علیه دولت!
این مأموریت انجام شد؛ اول اون اومد اصفهان و شد حاج آقا اصفهانی و من رفتم اردبیل و شدم حاج آقا اردبیلی!
رضا شاه میپرسه چند تا دیگه مثل شما هستند؟
آخونده میگه نمیدونه و این دوستش رو هم از بچگی میشناخته و همیشه با هم بوده اند!
همین
میشه که دستور رضا شاه برای لخت کردن
آخوندها در کوی و برزن راه
میفته که داستانش رو همه میدونند و عکسهاش
رو دیدند!
از
همه مهمتر اینکه رضا شاه
دستور میده که اونها رو حلع
لباس کنند.
تصاویر
بسیاری از آخوندهایی که
در سفارت انگلیس پناهنده شده اند موجود
است که بیانگر این واقعه بوده و فرار آنان
به وطن اصلی خودشان یعنی انگلیس را حکایت
میکند...!
و اکنون باید دنبال نشانه های دیگری برای انگلیسی بودن جاسوسان خارجی در لباس روحانیت گشت.
و اکنون باید دنبال نشانه های دیگری برای انگلیسی بودن جاسوسان خارجی در لباس روحانیت گشت.
این
حکایت از طریق شبکههای اجتماعی به دست
نگارنده رسیده و منبع آن را تاریخ
معاصر ایران ذکر کرده
اند که البته
نشانی کاملی
نیست.
نظر:
بعید
به نظر نمیرسد که این روند مختص زمان
رضاشاه نبوده، بلکه همواره ادامه داشته
و دارد.
آنگونه
که دکتر مهدی خزعلی
تعریف میکرد،
پدر لاریجانیها یعنی شیخ ابوالقاسم از
روستایی بوده که همه یهودی بودهاند.
از
سوی دیگر باز همو نقل میکرد که
آیت الله خمینی
گفته بود که
به فرزندان شیخ ابوالقاسم
پستی داده نشود، (لابد
خمینی
هم از این موضوع اطلاع
داشته و اصولاً اطلاع دکتر مهدی باید از
طریق پدرش بوده باشد که با آیت الله خمینی
نزدیک بوده)
و
از سوی دیگر دختر رئیس قوه قضائیه ایران!
صادق
لاریجانی جاسوسی و ارتباطش با سفارت
انگلیس ثابت شده است.
نتیجه
میگیریم هیچ بعید به نظر نمیرسد که پدر
لاریجانیها نیز یکی از همان آخوندهای
زمان رضا شاه باشد؛ که مستقیماً به نجف
رفته و نه به قم،
و در آنجا
درس خوانده تا کمتر شناخته
شود.
از
روش و منش فرزندان وی که همواره پول و
مسائل اقتصادی را بر هر چیزی ترجیح میدهند
که یکی از ویژگیهای یهودیان است، میتوان
متوجه شد که قصه اینان نیز میتواند ریشه
در حقیقت داشته باشد.
جاسوس
درامدن دختر لاریجانی را دست کم نگیریم
و اینکه به
بولتنهایی که به دست پدرش میرسیده ربطش
دادند، اکتفا نکنیم.
از
سوی دیگر ویدئوهایی که احمدی نژاد از
برادر کوچکتر لاریجانیها به دست داد را
نیز دستکم نگیریم.
هشتم
فروردین نودوهشت-
احمد
شمّاع زاده