Tuesday, October 23, 2018

ولایت، ویژه خداوند است (الله ولیّ المؤمنين)

ولایت، ویژه خداوند است
(الله ولیّ المؤمنين)
احمد شمّاع زاده

ومن اظلم ممن ذكّر بايات ربه فاعرض عنها و نسي ماقدّمت يداه انّا جعلنا علي قلوبهم اكنّه ان‌يفقهوه و في آذانهم وقراً و ان تدعهم الي‌الهدي فلن يهتدوا اذاً ابداً(كهف: 57)
ترجمه: چه کسی ستمگر از کسی است که آیه ها و نشانیهای پروردگارش به او یاداوری میشود. پس از این یاداوری دوری میگزیند و فراموش میکند که پیشتر چه کرده است. (در نتیجه) ما بر دلهای آنان پرده هایی قراردادیم که نفهمند آن(قرآن) را و در گوشهایشان سنگینی قراردادیم و اگر آنان را به سوی هدایت بخوانی پس هرگز به راه راست نمیروند به هیچوجه.
ـ در قرآن‌كريم نزديك به دويست‌ آيه داراي واژه‌اي با ريشه ولي وجوددارد؛ که مشهورترین آنها، آيه‌هاي پس از آية‌الكرسي است: الله وليّ‌الذين آمنوا يخرجهم من‌الظلمات الي‌النّور و الذين كفروا اولياءهم‌الطاغوت يخرجونهم من‌النّور الي‌الظلمات
ـ مفهوم همه اين آیات، بر اين اصل استوار است كه خداوند وليّ(به معنای سرپرست) مؤمنين است؛ و كس ديگري نمي‌تواند ولي مؤمنين باشد،‌ زيرا او تنها كسي است كه عهده‌دار و توانا بر اين مهم است؛ و در سوره کهف(آیه 44) حجت را تمام کرده و فرموده:
الولایه لله الحق یعنی ولایت برای خداوند، حق است؛ و سوی دیگرش این است که برای غیرخدا حق نیست!! و در دنباله آیه میفرماید که اگر چنین باشد و شما ولایت را تنها از آن خدا بدانید، هم ثواب آخرت را خواهید برد و هم در دنیا عاقبت به خیر خواهید شد. یعنی تنها در این صورت است که فیض دنیا و آخرت را خواهید برد: هو خیرٌ ثواباً و خیرٌ عقباً
یعنی ممکن است با حیل مختلف ولایت و سرپرستی مردم را از آن خود کنید و با رسیدن به مقام و منصب، خیر دنیا را هم ببرید ولی هرگز عاقبت به خیر نخواهید شد و به جای ثواب آخرت، عذاب الهی در انتظار شماست!
- خداوند اسماء و صفات بسياري دارد كه فراگيرند و همه آفريدگان را دربرمي‌گيرد؛ مانند رحمن، خالق، رازق، ربّ. اما صفت ‹ولي› صفتي اختصاصي براي خداوند نسبت به مؤمنين، و ويژه آنان است؛ يعني نه خداوند ‹وليّ› كس يا چيز ديگري است؛ و نه مؤمنين مي‌توانند جز خداوند ‹وليّ› ديگري داشته‌باشند. اين معنا از همه دويست آيه بر‌مي‌آيد؛ مانند:
مالكم من دون‌الله من ولي و لانصير(توبه: 116)
جز خداوند برای شما سرپرست و یاوری وجود ندارد.
قل اغیرالله اتخذوا ولیاً فاطرالسموات والارض و هو یطعم و لایطعم(مائده: 14)
بگو آیا جز خداوند را که آفریننده کیهان است و میخوراند و نمیخورد، سرپرست گرفتند؟
یعنی آیا آنان را که مانند شما انسانند و نیازمند خوروخواب، ولی خود مگیرید؟ هرچند انسانهایی بسیار والا و بلندمرتبه و مقرب درگاه الهی باشند؛ مانند ائمه اطهار.
ـ يكي از واژگان مرتبط به ‹ولي›، ‹مولا› به معني ‹سرور› است؛ كه در قرآن چندين بار در همان جهتي كه در پيرامون ‹ولي› بيان‌شد، آمده و توسط امام علي(ع) در دعاهايي مانند كميل، صباح، و مناجات آن حضرت، خطاب به خداوند به ‌كار گرفته ‌شده ‌است.
ـ واژه آميخته ‹اولي‌الامر› دو بار در آيه‌هاي 59 و 83 سورة نساء آمده كه مراد از آن به‌ قول شيعه، امام علي عليه‌السلام است؛ ولي اغلب اهل تسنن آن را واژه‌اي عام مي‌دانند كه به حكمران و رهبر مسلمين اطلاق‌ مي‌گردد. شيعه تنها امامان معصوم را ‹اولي‌الامر› مي‌داند.
ـ واژه اولي در ‹اولي‌الامر› ربطي به ‹ولي› پيدا نمي‌كند؛ زيرا به معناي ‹دارنده› و ‹صاحب› است؛ مانند ‹اولي‌العزم› يعني صاحب عزم. پس معناي ‹اولي‌الامر›، ‹ولي امر› نيست، بلكه ‹صاحب‌الامر› يا ‹داراي امارت› است.
بنابراین عبارت ولی امر مسلمین در فرهنگ قرآن جایگاهی ندارد و عنوانی ساختگی در زبان فارسی است. واژه آمیخته(مرکب) ولی عصر نیز که برای حضرت حجه بن الحسن المهدی(عج) به کار میرود یک واژه فارسی ساختگی است و نه تنها در فرهنگ قرآن جایگاهی ندارد، بلکه شیعیان عرب زبان ایشان را امام العصر و فارسی زبانان امام زمان میخوانند.
- تنها دعایی که واژه ولی امر در آن آمده دعای افتتاح است که آن هم نه به صورت ولی امر مسلمین بلکه ولی امر خدا آمده و عنوانی است که به حضرت حجة ابن الحسن(عج) داده شده؛ هرچند به همین نیز نمیتوان اعتماد کرد، زیرا دعاها از نفوذ غالیان در امان نبوده اند.
ـ آيه انما وليكم‌الله و رسوله و الذين آمنوا… (مائده: 55) نيز معناي ‹دوستي› مي‌دهد و نه ‹سرپرستي›، چنانكه از آية 51 تا آخر آيه 57 كه اين آيه نيز در ضمن آنها آمده سخن از دشمني اهل كتاب و كافران با مؤمنين، و توصية قرآن به اين است كه دوست‌ شما خدا، رسول(ص)، علي(ع) و ديگر مؤمنين اند.
- حضرت رسول اكرم(ص) در حديث مشهور به ‹حدیث ولايت›، در حجة الوداع و معرفی علی(ع) به مسلمانان به عنوان جانشین، واژه ولی را به کار نبرد. نگفت: من کنت انا ولیه فهذا علی ولیه، بلکه فرمود: من کنت مولاه فهذا علی مولاه. هر که را من مولای اویم، این علی مولای اوست. و نیز نفرمود که من کنت انا ولیه فعلی امیره بلکه فرمود: من کنت انا نبیه فعلی امیره. آن حضرت با این گونه جمله ها به ما فهماند که او نیز ولی مؤمنین نیست که ولایتی داشته باشد تا بتواند آن را به عنوان ودیعه به علی بدهد، و علی هم بتواند به فرزندان خود بدهد و آنان هم به علماء دین بسپرند؛ زیرا رسول اکرم(ص) که قرآن بر قلب او نازل شده، میداند که خداوند خوش ندارد که جز خود او را ولی و سرپست مؤمنین بدانند.
- بنابراین خداوند هم ولی(سرپرست) و هم مولا(سرور) مؤمنین است ولی دیگران مانند رسول اکرم(ص) و علی(ع) تنها سرور و نه سرپرست مؤمنین اند.
- مولا نیز صفتی فراگیر است و اختصاص به شخص خاصی ندارد؛ چنانکه جلال الدین محمد به مولانا(سرور ما) شهرت یافته است.
ـ واژه ‹ولايت› برای غیرخدا، يك بار در قرآن آمده كه معناي آن نيز دوست‌داشتن است.(انفال: 72)


آیه ابلاغ یا تبلیغ:
بسیار جالب توجه است که:
تنها آیه‌ای را که معتقدان به ولایت(سرپرستی) امیرالمؤمنین به آن استناد میکنند و آن را تأییدی مهم بر حدیث ولایت میدانند، یعنی آیه 67 سوره مائده، در میانه آیات 65 تا 70 قرار دارد که موضوع همه این ایات، اهل کتاب و خطاب به آنها، و نیز وظیفه رسول اکرم نسبت به چگونگی مواجهه یا رویارویی ایشان با اهل کتاب و کافران است؛ و هیچ ربطی به مسلمانان و بویژه ولایت امیرالمؤمنین ندارد!!
۞ يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ
ای رسول، آنچه از خدا بر تو نازل شده (به خلق) برسان که اگر نرسانی تبلیغ رسالت و اداء وظیفه نکرده‌ای، و خدا تو را از (شر) مردمان محفوظ خواهد داشت، (و دل قوی دار که) خدا کافران را (به هیچ راه موفقیتی) راهنمایی نخواهد کرد.
این ترجمه، ترجمه ای نسبتاً درست و بدون افزودن واژه‌ای در مورد ولایت داشتن امیرالمؤمنین بر مؤمنین است؛ که از دانشنامه اسلامی نقل شد.
شأن نزول:[۲]
«شیخ طوسی» گوید: در سبب نزول این آيه پنج قول است:
اول، محمد بن كعب القرظى و ديگران گويند كه يك نفر از اعراب در صدد قتل رسول خدا صلى الله عليه و آله برآمد و خواست پيامبر را با شمشير بكشد شمشير از دست وى افتاد.
دوم، رسول خدا صلى الله عليه و آله از قريش در بيم و هراس بود، خداوند به وسيله اين آيه ترس از قريش را از دل او برداشت.
سوم، رسول خدا صلی الله علیه و آله را نگهبانانى حراست و حفاظت مي‌نمودند وقتى كه اين آيه آمد، پيامبر به نگهبانان مزبور دستور داد كه بروند و فرمود: خداوند مرا حفظ خواهد كرد.[۳]
چهارم، عائشه گويد: مقصود آيه از بين بردن توهم است زيرا پيامبر بعضى از امور وحى را به عنوان تقيه ابراز نمىنمود.
پنجم، امامين باقر و صادق عليهماالسلام روايت نمايند كه خداوند به رسول خويش وحى فرستاد كه على بن ابى‌طالب عليه‌السلام را جانشين خود قرار دهد. پيامبر مى ترسيد كه اين موضوع بر بعضى از صحابه گران آيد لذا خداوند براى تشجيع به آشكار شدن اين امر و تهديد به اين كه اگر آن را انجام ندهد، تبليغ رسالت ننموده است. فرمان عملى ساختن جانشينى على عليه‌السلام را صادر فرمود.[۴][۵][۶]
(نقل از دانشنامه اسلامی، مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت علیهم السّلام)
به نظر نگارنده درستترین مورد از این شأنهای نزول، مورد چهارم است، که هم معقولتر و هم از کسی نقل شده که به حضرت رسول اکرم بسیار نزدیک بوده است؛ و دورترین مورد، مربوط به حدیثی جعلی از غالیان است که به صادقین علیهم السلام نسبت داده‌اند.
میدانیم که غالیان، احادیث بسیاری را جعل کرده و چون پیدایش این گروه همزمان با آن دو بزرگوار بوده‌است، احادیث جعلی خود را به آن بزرگواران نسبت داده اند.
پیرامون جعّال بودن غالیان و دیگر کارهایشان اشاره هایی در دو پژوهش زیر شده است:
بازشناسی شیعه حقیقی از شیعه سنّتی: https://www.academia.edu/33205818
نقدی بر زیارت عاشورای معروفه: https://www.academia.edu/9091151

پس به این نتیجه میرسیم که تمام ادّعاهای شیعیان سنتی بر اساس احادیثی جعلی از سوی غالیان صورت گرفته که هچ پایه و مایه‌ای از قرآن و اسلام و نیز تشیع علوی ندارند!!
و به این نتیجه میرسیم که شیعیان سنّتی پیروان حقیقی غالیان اند و نه پیروان علی(ع)!!


از تمام موارد فوق برمي‌آيد كه:
در قرآن و اسلام، واژه وليبه معناي سرپرست، و واژه «ولایت» به معنای سرپرستی جز براي خداوند، براي كس ديگري، حتا پيامبر عظيم‌الشأنش به‌كارنرفته، و به‌كارگيري آن برای غیرخدا شرك است؛ به همین دلیل پیامبر اکرم(ص) نیز خود را ولی المؤمنین نمیداند؛ و به تبعیت از ایشان هیچیک از ائمه اطهار خود را ولی المؤمنین نمیدانسته اند.
تحريف دين در طول تاريخ
حال ببينيم كه اين واقعيت‌هاي اسلامي و شيعي، چگونه در طول تاريخ، تحريف‌شده‌اند(نقل از کتاب مفاتیح الجنان):
1ـ در ششمين عمل از اعمال مستحبي شب سيزدهم ماه رجب، تولد حضرت علي(ع) به نقل از امام صادق(ع) آمده‌است: ‹بعد از سلام چهارمرتبه بگويد: الله الله ربي لااشرك به شيئاً ولااتّخذ من دونه وليّاً و هرچه مي‌خواهد بخواند. و اين نماز را بدين طريق سيد از حضرت صادق عليه‌السلام روايت‌كرده؛ وليكن شيخ در مصباح فرموده(با چند نقل قول) ميگويي: الله‌الله‌ ربي‌ لااشرك‌ به ‌شيئاً و ما شاءالله‌ لاقوه الا بالله العلي‌العظيم
اولين دعاي نماز، كاملاً توحيدي است و دوري‌جستن حتا از هرگونه شرك خفي و كوچك و ‹ولي نگرفتن جز خداوند›؛ در آن تأكيد شده‌است؛ بويژه كه ‹الله› دوبار در آغاز دعا تكرار شده و كل دعا چهار بار بايستي تكرار شود.
اما مي‌بينيم كه نمي‌گذارند اين دعاهاي ضدشرك به همين شكل باقي بماند و فرهنگ قرآن در دعاها جاري و ساري شود؛ و شكل دوم دعا به‌وجود آمده است كه بخش دوم (ماشاء….) آن ربطي به بخش اول پيدانمي‌كند!!
چرا چنين كاري را كرده‌اند؟ زيرا مي‌بينيم اگر بخش دوم عوض‌نشود، چگونه مي‌توانند علي(ع) را ولي خود بگيرند، و بعد هم در شب ولادتش بگويند ‹اگر كسي جز خداوند را ولي بگيرد›، شرك ورزيده‌است؟
حقيقت اين است كه امام صادق(ع) مي‌خواسته به شيعه بگويد: بايستي در شب ميلاد آن حضرت چنين گفت تا به شرك آلوده‌نشويم؛ و با اين دعا، ايشان خواسته‌است، درسي به پسينيان از شيعه بدهد؛ كه متأسفانه غلوکنندگان در امور شیعه سخن امام معصوم را نادیده گرفته و گونه دوم دعا را ساخته اند!!
2ـ گفتيم كه هيچ‌يك از دعاهايي كه از معصومين واردشده، شرك‌الود نيست. و اگر شركي ديده‌شد بايد يقين بدانيم كه از معصوم نيست. از آنجا كه پيشگام ‹دعا› امام علي است و سپس در داشتن بيشترين دعاها، امام سجاد پيشگام است، براي ‹دعاسازي› دست شيعيان غلوكننده، تا اندازه‌اي بسته‌بوده،‌ و جز در مواردي همچون مورد بالا، نتوانسته‌اند در مفاهيم ضدشرك قرآن دستكاري‌كنند.
3ـ از آنجا كه در مورد زيارت‌ها قضيه عكس مي‌شود، يعني تنها برخي از زيارت‌هايي كه امامان معصوم بر سر مزار پدران خود خوانده‌اند، ثبت‌وضبط شده‌است، دست شيعه بويژه غلات، براي ‹زيارت‌سازي› بازشده و هرچه خواسته‌اند، ساخته‌ و يا كم‌وزيادكرده‌اند.
به برخي از آنها مي‌پردازيم:
ـ در اعمال مسجد كوفه: سلّمت لامرالله لااشرك به شيئاً و لااتخذ مع‌الله ولياً(در اينجا نيز مي‌گويد تسليم امر خدا شدم و چيزي را به او شريك قرارنمي‌دهم‌؛ و نمي‌گيرم با خدا كسي را ‹ولي›. يعني حتي در كنار خدا هم ولي ديگري نه، كه شرك است) ولي پس از آن مي‌خوانيم: انّ علياً والائمه المهديين من ذريته عليهم‌السلام اوليائي(در اينجا تمام امامان عليهم‌السلام را ولي یا سرپرست گرفته).
ـ در آخرين زيارت صاحب‌الامر: السلام علي محيي‌المؤمنين و مبيرالكافرين…
ـ در دعاي نماز اين زيارت: وليّ‌المؤمنين و مبيرالكافرين
با مقايسة اين دو جمله نيز متوجه‌مي‌شويم كه اين زيارت نيز دستكاري شده و ‹محيي‌المؤمنين› كه با ‹مبيرالكافرين› همخواني دارد، در شكل ديگر زيارت، به ‹ولي‌المؤمنين› تغييريافته‌ كه هم با ‹مبيرالكافرين› بي‌ارتباط ‌است؛ و هم خداوند گفته ‹ولي‌المؤمنين› منم و بس.
4ـ ‌هرجا كه ‹ولي‌الله› براي ائمة اطهار به‌كاررفته، اين معني از ولي با آن معني كه آورديم تفاوت بسيار دارد و اشكالي بر آن نيست؛ زيرا بر اساس همان حديث ولايت اميرالمؤمنين،  به معناي ‹تولّي› و دوست‌داشتن(و نه سرپرستي) اميرالمؤمنين و خاندان و فرزندان اوست. در آنجا ‹ولي‌المؤمنين›، به معني ‹سرپرست مؤمنين› است كه تنها شايستة خداونداست، اما در اينجا ‹ولي‌الله› به معني ‹دوست خداوند› است، كه شايسته امامان است: انّ علياً وليّ‌الله(علي دوست خداست) همچنانكه موسي كليم‌الله(هم‌سخن خدا) است.


چرا وليّ‌المؤمنين، تنها خداست؟
حال اين سؤال پيش مي‌آيد كه چرا خداوند تا اين اندازه اصراردارد كه ‹ولي‌المؤمنين› تنها خود او باشد و نه كس ديگري، حتا اگر آنكس رسول اكرم(ص) باشد؟
همواره خودشناسي پايه خدا‌شناسي است. هرگاه به مشكلي خداشناسي و یا مشکلی اجتماعی در رابطه با خداشناسی برخورد كرديد، خود را مثال بزنيد. مثلاً اگر مي‌خواهيد بدانيد خداوند چقدر شما را دوست‌دارد،‌ ببينيد شما چقدر فرزند خود را دوست‌داريد. آنگاه تا اندازه‌اي ميزان دستتان مي‌آيد. بنابراين، براي پاسخگويي به اين پرسش نيز ناگزيرم اين مثال را بياورم:
شما خانواده‌اي داريد. آن خانواده را شما به ‌وجود آورده؛ و با منظور و هدفي تشكيل‌ داده‌ايد. به ‌پاي آن زحمت كشيده‌ايد؛ تا سروسامان يافته است.
آيا دلتان راضي مي‌شود كس ديگري حتا اگر بهترين عضو خانواده شما باشد، تا هنگامي كه شما زنده‌ايد، سرپرستي خانواده شما را برعهده‌بگيرد؟
مسلم است كه پاسخ، قاطعانه، هرگز خواهد بود.
خداوند هم كه خود را مالك و صاحب همه‌چيز ما مي‌داند، چگونه مي‌شود راضي‌ به چنين وضعي شود؟ همان‌گونه كه شما در چنان شرايطي خود را بي‌هدف و آن وضع را توهيني به خود مي‌دانيد،‌ خداوند نيز چنين وضعي را توهيني به خود و شرك مي‌داند، و كاملاً هم حق دارد كه چنين فرضي را داشته‌باشد.
پس نتیجه میگیریم:
کسانی که بپذیرند خداوند سرپرستی خود را به دیگران(رسول اکرم- ائمه اطهار و رهبران کشورهای اسلامی) محول کرده است، تهمتی عظیم بر ساحت خداوند کریم وارد کرده اند. زیرا بدان معناست که خداوند پس از آوردن دویست آیه در قرآنش که من ولی مؤمنین هستم، از کار خود پشیمان شده و بر آنها خط بطلان کشده و به یکباره سرپرستی خود را به دیگران واگذارده است!!


تأثیر کاربردی “الله ولی المؤمنین”:
این پرسش همواره بوده است که: آيا خداوند كه تمام كيهان و از جمله زمين ما و خود ما را هدفمند و روشمند آفريده‌، در جزئيات زندگي ما نيز دخالت‌مي‌كند؟ يا اينكه ما را رهاكرده و بر مبنای مقررات و قانون‌های جهان، اگر راه درست را نرويم در زير سنت‌های الهي و قانون‌هاي مشخص اين طبيعت و جهان خردمي‌شويم؛ و هرگاه روش درستي انتخاب‌كنيم، به سعادت خواهيم رسيد؟
در پاسخ همان مثال خانواده را مي‌آوريم. تا هنگامي كه انسان به بلوغ نرسيده، و رشد بسنده‌ای نيافته، نيازمند هدايت مستقيم والدين است. ولي هنگامي كه به ‌رشد رسيد و تشكيل خانواده‌ جداگانه‌ای داد، والدين ديگر نه به‌گونه‌اي مستقيم، بلكه دورادور از فرزند خود مراقبت‌مي‌كنند؛ و آنگاه كه كاملاً بر زندگي چيره‌شد، ديگر تنها با او رابطة عاطفي و مشورتي خواهدداشت؛ و درصورتي‌كه مرتكب خطايي شد، (چه بزرگ و چه كوچك) طبق قانون و مقررات جامعه با او رفتارمي‌شود،‌ هرچند نابود شود.
خداوند نيز كه سرپرست ماست، همين گونه با ما رفتارمي‌كند. براي همين است كه تا هنگامي كه نادانيم، خطاها را مي‌بخشد، براي همين است كه روزی همه را مي‌رساند،‌ و هنگامي كه به رشد و نمو رسيديم، و در طول زندگانی، با ما رابطه عاطفي و مشورتی و وكالتی برقرارمي‌كند.
از سوي ديگر راه بازگشت را همواره بازگذارده‌است؛ مگر هنگامي كه بنده‌اش، به او شرك بورزد. ‹شرك›، خط قرمز خداوند و ‹شهر ممنوعة› اوست. مشرك‌، همانند فرزندي است كه نه تنها پدرش را به پدري پذيرا نباشد، بلكه شخص ديگري را پدر خود دانسته‌است، يعني غيرخدا را سرپرست خود قرارداده‌؛ و خداوند کریم کسی را که غیرخدا را سرپرست یا ولی خود قرار داده نمیبخشد: ان‌الله لايغفر ان يشرك به و يغفر مادون ذلك لمن يشاء(نساء: 48 و 116)
در اين ميان جايگاه ‹كافرين› نيز مشخص مي‌شود. خداوند گفته، من سرپرست مؤمنین یا ايمان‌آورندگانم و نگفته سرپرست مسلمين یا مسلمانانم. پس در خانوادة مؤمنين همه آناني كه سرپرستي خداوند را پذيرفته‌اند جاي‌مي‌گيرند، از هر دين و كيشي.
در فرهنگ قرآن، كافر به كسي گفته‌مي‌شود كه ولايت(سرپرستی) خداوند را نپذيرفته‌باشد؛ وسرپرست دیگری هم نگرفته‌باشند؛ همانند فرزندي كه پدر خود را پذيرا نبوده، ولي پدر ديگري را هم نپذيرفته؛ به همين دليل كافر برخلاف مشرك، هرگاه ايمان بياورد، در خانواده الهي عضو‌شده و جزء آن به‌‌حساب‌‌‌‌آمده، و خداوند ‹ولي› او نيز مي‌شود.
به این آیات از سوره فرقان نیز توجه کنید:
و یوم یحشرهم و ما یعبدون من دون الله فیقول ءأنتم أضللتم عبادی هوءلاء أم هم ضلواالسبیل(17) قالوا سبحانک ماکان ینبغی لنا أن نتخذ من دونک من أولیاء ولکن متعتهم و آباءهم حتی نسواالذکر و کانوا قوما بوراً(18)
ترجمه: و روزی که همه آنان و آنچه را که بجز خداوند میپرستیدند برمیانگیزیم. پس گفته میشود(به آنانکه پرستیده شده بودند.): آیا شما گمراه کردید این بندگان مرا؟ یا اینکه خود گمره شدند؟ (آنانکه پرستیده شده بودند. دقت شود که جاندارند و منظور بتهای دست ساز نیستند.) گفتند(میگویند) پاک و منزهی تو. برای ما انتخابی وجود ندارد که به جز تو را سرپرستانی بگیریم( ما که تو را تنها سرپرست خود میدانسته و میدانیم، چگونه به دیگران بگوییم تا ما را بپرستند؟) ولی آنقدر آنها و پدران آنها را از دنیا بهره مند ساختی تا اینکه دلیلهای یگانگی(ذکر) تو را فراموش کردند(یا از آنها غافل شدند) و شدند گروهی نابود یا فاسد شده.(همین موضوع موجب نابودی یا فسادشان شد.)
نکته ای که در این آیات باید مورد توجه قرار گیرد، آن است که هرکس به پیشینیان خود مینگرد(متعتهم و آباءهم) و این پیروی از گذشتگان و تجدیدنظر نکردن در رویه هایی که از پدرانمان به ما رسیده و پیروی کوکورانه از آنان بویژه در خداشناسی، یکی از مهمترین عوامل فراموش کردن ذکر(دلایل یگانگی خداوند) است که باید همواره مراقب آن باشیم و نگوییم: اگر چنین بود چرا علمای ما، بزرگان ما نفهمیدند و تو میفهمی؟ هرکس قرآن راهنمایش باشد میفهمد و هرکس قرآن را بی توجه به مفاهیم بلندش بخواند و همچون مشرکین صدر اسلام تنها از علما و بزرگانش پیروی کند گمراه میشود زیرا که قرآن هدی للمتقین یعنی هدایتی تنها برای پرهیزگاران است. والسلام علی من اتّبع الهدی

اولین نگارش و یرایش: آبانماه هشتادوپنج
آخرین ویرایش: اول آبانماه نودوهفت
احمد شمّاع زاده

Thursday, October 18, 2018

پیامبری ماجرا ساز و ماجراجو!

پیامبری ماجرا ساز و ماجراجو!

گذری بر زندگانی پرپیچ و خم موسای پیامبر

احمد شمّاع زاده


گذشته از آنچه که از ماجراهای زادروز وی و در رود نیل قراردادنش توسط مادرش، از آب برگرفتن وی توسط آسیه آن بانوی بزرگوار، و به فرزندخواندگی فرعون رسیدنش، همراه شدنش با حضرت خصر و مردودشدنش در کلاس مریدی و مرادی او به دلیل بیصبری اش، کشتن مرد قبطی و زیر پیگرد قرارگرفتنش، فرارش از مصر و ازدواجش با دختر شعیب پیامبر و دوری از وطنش به مدت هشت سال، و بازگشتش به سوی مصر و ابلاغ حکم برگزیده شدنش در این مسیر، در وادی مقدس صحرای سینا و رفتنش به دبار فرعون برای بازپسگیری و رهایی قوم بنی اسرائیل و در نهایت غرق شدن فرعون و برچیده شدن بساط فرعونیان و… شنیده و خوانده‌اید؛ ولی این پیامبر اولوالعزم، ناشنیده ها و یا کمتر شنیده هایی نیز دارد که بد نیست به آن‌ها نیز اشاره‌ای بشود.
بر طبق دعای نور، تنها دو بار خداوند نور وجود خود را به ظهور رسانده است:

اولین بار: آن زمان بی زمانی بود که ذره بسیار ناچیزی از نور وجود خود را آشکار ساخت و با انفطاری شگرف و باشکوه!، حرکت ایجاد شد و از حرکت، زمان به وجود آمد و این رخداد، به مهبانگ شهرت یافت.
دومین بار: آن زمان بود که پیامبر برگزیده اش، موسای کلیم الله از او درخواست کرد که خود را به من بنمایان. خداوند به او گفت تو هرگز مرا نخواهی دید (لن ترانی). سپس فرمود: من بر آن کوه (کوه طور در صحرای سینا) جلوه میکنم. اگر آن کوه بر جای خود استوار ماند، تو نیز مرا خواهی دید. پس از لحظه‌ای خداوند ذره بسیار بسیار ناچیزتر از آنچه که اولین بار از نور وجود خود بروز داده بود، (که اگر چنین نمیبود، کره زمین منفجر میشد.) بر کوه طور جلوه داد. کوه منفجرشد و موسی بیهوش بر زمین افتاد. (و خرّ موسی صعفاً).

*****
خداوند در مواردی سنت شکنی میکند و استثناء قائل میشود؛ از جمله در مورد پیامبرانش.
از میان اینهمه نبی و رسول (124000)، یکی را برمیگزیند که پدرش مشرک است (ابراهیم خلیل الله) یکی را از روح خود به وجود میآورد و در اصل بی پدر است (عیسی بن مریم!) و یکی را نیز بی‌آنکه به او وحی کند، نبی و رسول قرار میدهد؛ و به او میگوید من تو را برای خودم ساخته ام (اصطنعتک لنفسی). به ترجمه آیات 163 و 164 سوره نساء توجه کنید:

ما وحی کردیم به سوی تو (ای پیامبر) چنانکه وحی کردیم به سوی نوح و پیامبران پس از او. و وحی کردیم به سوی ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون (برادر موسی) و سلیمان و به داوود زبور را دادیم. و نیز رسولانی که به درستی پیشتر بر تو داستانشان را برخوانده ایم و رسولانی که داستان آن‌ها را هرگز بر تو برنخواهیم خواند. و خداوند با موسی مکالمه میکرد.
بدین ترتیب مشخص می‌شود که حضرت موسی پیامبری است که به او وحی نمیشده است.

ممکن است برای برخی این پرسش پیش آید که: پس تورات چگونه بر او نازل شده است؟

در پاسخ باید گفت: تورات بر حضرت موسی نازل نشده، بلکه در اصل جزوه های آموزشی حضرت موسی در یک دوره چهل شبانه‌روزی بود که وی برای ملاقات و در اصل شرکت در کلاسهای هستی شناسی خداوند، به کوه رفت و آموزش دید و دست آخر به صورت الواحی به دست او دادند.
گفتنی است در این ملاقات، گذشته از گذراندن دوره آموزشی حضرت موسی، خداوند میخواست قوم بنی اسرائیل را در غیاب پیامبرشان بیازماید و به همین دلیل خداوند قرار ملاقات یک ماهه را ده روز تمدید کرد تا قوم او به خوبی آزمایش خود را پس دهند.

شبیه چنین الواحی را بعدها به دست یحیی زکریا که کودک یا نوجوانی بیش نبود نیز دادند و به او گفتند خذالکتاب بقوه... زیرا الواح سنگین بودند و وی توانایی حمل آن‌ها را به راحتی نداشت. ولی چون حضرت موسی مرد قوی بنیه ای بود، آن‌ها را به راحتی حمل کرد. وی در بازگشت، در لحظه‌ای که دید قوم وی گوساله پرست شده اند، از فرط ناراحتی الواح را بر زمین انداخت و ریش برادر را برگرفت که چرا؟!!
این الواح پس از بازنویسی، به صورت کتاب تورات در‌آمدند و اصل الواح قدسی تا مرگ حضرت موسی و نیز پس از مرگ حضرت هارون برادر وی، در صندوقی نگهداری میشدند که بعدها به تابوت الشّهاده یا تابوت السّکینه یا تابوت العهد شهرت یافت.

تنها آیه در این زمینه آیه 248 سوره بقره است:
و قال لهم نبیهم ان آیة ملکه أن یأتیکم التّابوت فیه سکینةٌ من ربکم و بقیة مما ترک آل موسی وآل هارون تحمله الملائکة ان فی ذلک لایة لکم ان کنتم مؤمنین
ترجمه: و پیامبرشان به آنان (بنی اسرائیل) گفت: علامت حکومت او (طالوت) این است که نزد شما آید آن صندوق که در آن است سکینه ای (آرامشی) از سوی پروردگارتان و باقیمانده ای از میراث آل موسی و آل هارون، که فرشتگان آن را حمل می‎کنند. همانا در آن است آیت و نشانه ای برای شما اگر ایمان داشته باشید.
بیست و ششم مهرماه نودوهفت
احمد شمّاع زاده