Monday, October 8, 2018

زندگینامه کاری مهرداد کاظمی

زندگینامه کاری مهرداد کاظمی

کسی را دیدم که سیمایش مرا به یاد مهرداد کاظمی انداخت. گفتم خیلی وقته از او خبری ندارم. نامش را سرچ کنم و احوالش را جویا شوم. نتیجه وبگردی:
همشهری آنلاین در روز چهارم مهر نودویک مطلبی پیرامون زندگی او نگاشته، و در آخر نوشته بود: اول مهر سال 1391 به کما رفت.
دوشنبه سوم مهر: کمای کاظمی همچنان ادامه دارد. عیادت معاون وزیر ارشاد. طبقه بندی خبر: ورزشی!! (علامت تعجب از نگارنده است. آیا طبقه بندی هنری نداشته اند یا او را هنرمند نمیشناسند!)
تابناک پس از به کما رفتن وی مطلبی نگاشته که چند نفر کامنت گذاشته اند ولی نظرها تنها مربوط به یکی دو روز است و روز دوم مهر، جایی برای کامنت گذاری وجود ندارد.
خبرآنلاین در روز یکشنبه نهم مهر نودویک نوشته: مهرداد کاظمی دیروز به خانه رفت. یعنی تنها هشت روز درکما بوده است ویا کمتر.
سایت خبری ناشکیبا پس از دو سال در روز سه شنبه دهم تیر نودوسه نوشته: خواننده پرطرفدار موسیقی کشورمان اواخر تابستان امسال پس از مدتها دوری از وطن که به منظور تکمیل مراحل درمانی اش صورت گرفته بود به کشور باز خواهد گشت.
و با این خبر مطمئن شدم که او زنده است. ولی چرا این آقامهرداد، این هنرمند مشهور خرده خرده نامشهود و به کنارگذاشته شده؟

شرح مختصر دیدار مرا با او بخوانید:
در سال هفتادوشش روزی برای بازدید از صداوسیما با گروهی از همکاران به آنجا رفته بودم. مهرداد را دیدم که کاپشنش روی دستش بود و در اداره پرسه میزد. معلوم بود که در آنجا اتاقی یا میز کاری ندارد. سر صحبت را با او بازکردم:
وقتی سال شصت و پنج پادگان دوکوهه بودم به آنجا آمدی و اجرایی داشتی که لذت بردیم (او برای بچه های جبهه دورگذاشته بود و برای آنها موسیقی اجرا میکرد). درد دلش تازه شد و گفت خیلی اذیتم میکنند... هرکاری تونستیم کردم ولی استخدامم نمیکنند. او باید به استخدام صداوسیما درمیآمده ولی مانعش شده بودند.
در آن زمان سن و سال او را نمیدانستم ولی با خواندن شرح زندگیش دانستم او در آن زمان بیش از چهل سال داشته و نمیتوانسته به استخدام رسمی دراید. ولی جای پرسش این است که چرا در این مدت بلند، مثلا دهه شصت که دهه سی ام زندگیش بوده او را استخدام نکرده اند؟ گذشته از اینکه در همان زمان هم دستکم به صورت پیمانی کار نمیکرده و او را مانند یک دستمال مصرف شده دور انداخته بودند!
به هر حال و خلاصه کلام اینکه هر بلایی که به سرش بیاید مربوط به همین است که نمیخواهند حق مسلمش را به او بدهند. انسان در چنین مواقعی تحملش به قول معروف تاق میشود...
اگر به خدا ایمان نداشته باشد دست به خودکشی میزند؛ و اگر ایمانی برایش مانده باشد روانه تیمارستان! و یا دستکم بیمارستان!! میشود. گاهی هم از بیمارستان مستقیماً به گورستان!!! میرود.
دهم شهریور نودوسه – احمد شمّاع زاده

این هم بخشی از زندگینامه او در ویکیپدیا که تأییدی است بر اظهار نظرم که چهار سال پیش ارائه دادم:
مهرداد کاظمی در پائیز سال ۹۱ بر اثر تصادف دچار عارضه مغزی شد و پس از یک ماه کما، برای ادامه درمان توسط دخترش به آمریکا رفت. وی پس از ۳ سال در مصاحبه‌ای که با او در خارج از کشور شده بود ابراز امیدواری کرد که با پایان دوره درمان و بهبود، بزودی به ایران برگردد. وی در ادامه ضمن درد دل و گلایه از بی‌توجهی مسئولان هنری و فرهنگی کشور عنوان کرد:
«در کشور ما، ظاهراً هنرمندها تاریخ مصرف دارند، تاریخ آن‌ها که تمام می‌شود، یعنی دیگر تعطیل، بروید دنبال زندگی‌تان. در صورتی که در کشورهای دیگر، وقتی هنرمندی پیش‌کسوت می‌شود تازه حرمتش بالاتر می‌رود، امکانات بیش‌تر در اختیارشان می‌گذارند، راه‌ها برایشان بازتر می‌شود. اما در ایران برعکس است. نمی‌دانم چرا این‌طور است، من دلیلش را متوجه نشده‌ام… ما زمانی که اول انقلاب شروع کردیم، سه چهار نفر بودیم که این چرخ را گرداندیم. بعدها به هر حال سایرین هم آمدند. راه درستش هم همین بود که بیایند، جوان‌ها بیایند و از ما تحویل بگیرند، اما ما را هم نباید کنار بزنند، این کار، کار زشتی است. این نوع برخوردها روی حوزه‌ای مانند موسیقی چه تأثیری می‌تواند بگذارد؟ آیا باعث نمی‌شود خود همین جوان‌ها بعدها بی‌انگیزه و دلسرد شوند؟... خدا می‌داند ما با آقای گلریز، آقای وطن‌دوست، با این دوست‌ها چقدر جبهه رفتیم، چقدر آهنگ اجرا کردیم، شاید بالای هزار تا، شاید دو هزار تا. تمام برنامه‌های رادیو و تلویزیون را، از صبح جمعه گرفته تا برنامه‌های مذهبی و غیره، همه را ما راه انداختیم و کار کردیم. با این حال، الآن خیلی بد فراموش شده‌ایم، این دل آدم را می‌شکند…»
 
دومین ویرایش و و آماده سازی: مهرماه نودوهفت
احمد شمّاع زاده

No comments:

Post a Comment