Tuesday, November 22, 2016

شرط رهبری جامعه در قرآن



شرط رهبری جامعه در قرآن
احمد شماع زاده

نتیجه این پژوهش را برای کسانی که علاقمند به بحثهای قرآنی نیستند، در آغاز میآورم:
پیام خداوند در آیه 124  سوره بقره که گفت و گوی خداوند با حضرت ابراهیم(ع) است (انی جاعلک للنّاس اماماً قال و من ذریتّی قال لاینال عهدی الظالمین) بسیار صریح، ساده، و روشن است:
خداوند به حضرت ابراهیم میگوید من تو را رهبر مردم قرارمیدهم. حضرت ابراهیم میپرسد و از ذریّه ام چه؟ (یعنی رهبری میتواند موروثی باشد؟) خداوند بی آنکه اشاره ای به ذریّه او کند، پاسخی مجمل و مفید، جامع و مانع، میدهد:  لاینال عهدی الظالمین

یعنی: چه موروثی باشد یا نباشد، شرط رهبرشدن یک شخص، آن است که ستمگر نباشد یا بعداً ستمگر نشود؛ و اگر شخص ستمگری به رهبری و امامت جامعه رسید، مخالف عهدوپیمان من با آدمیان است. زیرا عهدوپیمانی که با آدمیان بستم این بود که: مبادا ستمگر شوند.
***
استاد بهاءالدین خرمشاهی نقدی بر ترجمه مرحوم مهدی الهی قمشه ای نگاشته که در شماره سوم(1373) وقف میراث جاویدان به چاپ رسیده است.
دکتر احمد بهشتی که متوجه این نقد میشود و به قول خود آرزو داشته روزی فرارسد تا نقدی بر ترجمه الهی قمشه ای بنویسد از دیدن این نقد هم خرسند میشود و هم خود نقدی بر نقد استاد خرمشاهی مینویسد که در شماره پنجم(شماره اول سال دوم) همان فصلنامه به چاپ میرسد. بخشی از نقد ایشان که بسیار مهم و مربوط به رهبری جامعه است، قابل نقد و بررسی است که موضوع این گفتمان است.
در آغاز بخش کوتاه و مهم قابل بررسی نقد دکتر بهشتی را میآورم؛ سپس نقد خود را بر نظر این دو بزرگوار مینویسم:
دکتر احمد بهشتی:‌
این نقد متوجه شماره 22   و 23  مقاله آقای خرمشاهی درباره ترجمه مرحوم الهی قمشه ای است.
الف- شماره 22
ایشان در ذیل شماره 22  چنین نوشته اند:
در ترجمه آیه مشهوری که معرکه آراء مفسران و متکلمان فریقین است. یعنی بخش پایانی آیه 124  سوره بقره، که گفت و گوی خداوند با حضرت ابراهیم است: "انی جاعلک للناس اماماً قال و من ذریتی قال لاینال عهدی الظالمین" نوشته اند:  خدا بدو گفت: من تو را به پیشوایی خلق برگزینم. ابراهیم عرض کرد: این پیشوایی را به فرزندان من نیز عطاخواهی کرد؟ فرمود (آری اگر عادل و صالح و شایسته آن باشند که) عهد من هرگز به مردم ستمکار نخواهد رسید" بحث ما در ترجمه "الظالمین" به "مردم ستمکار" است که در اینجا اگر چه مناسب است و پیداست که ستمکاران نباید به عهد امامت یا نبوت برسند اما چنانکه خواهیم دید و اقوال مفسران را نقل خواهیم کرد مراد از الظالمین ستمکاران نیست بلکه مشرکان است.
مقایسه آیه 124 سوره بقره و آیه 82سوره انعام
آقای خرمشاهی با استناد به آیه 82  سوره انعام "الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم" استفاده کرده اند که الظالمین در آیه 124  سوره بقره: "لاینال عهدی الظالمین" به معنای مشرکین است چرا که "لم یلبسوا ایمانهم بظلم" به معنای "لم یلبسوا ایمانهم بشرک" است و به اقوال برخی از مفسرین و حدیثی از صحیحین استشهاد کرده و نظر خود را مسلم و رأی مرحوم الهی را باطل شمرده است.
در اینجا باید در فهم معنای آیه بر اساس اسلوبی صحیح دقت کرد و نباید از اینکه مفسران(بالاتفاق یا به اکثریت) مطلبی فرموده اند بیمناک باشیم و از اجتهاد و تأمل خودداری کنیم.
به نظر ما معنای کلمه "ظلم" در آیه 82  سوره انعام باید به معنای شرک باشد و کلمه "الظالمین" در آیه 124  سوره بقره باید به معنای ستمکاران باشد نه مشرکان که اولی اعم  و دومی اخص است..." - پایان نقل نوشته دکتر احمد بهشتی
مقدمه ای که پیشنیاز نقد این گفتار است:
در مورد قرآن، تفسیر، و مفسران، چند پرسش مرا همواره آزار میدهد و خود برای آنها دلایل و پاسخهایی یافته ام، ولی این توجیهات درد مرا دوا نمیکنند و مطمئن هستم کمتر کسی هم همدرد دارم تا این مسائل را با او در میان گذارم. در بالا مطلب کوتاهی از دکتر بهشتی را که بخشی از درد مرا بازگو میکند پررنگ یا سیاه کرده ام که میبینید.
پرسشها:
یک: چرا مترجمین ما به اقوال مفسرینی که افکارشان مربوط به چند یا چندین قرن پیش است استناد میکنند، ولی با توجه به دگرگونیهایی که در افکار و آثار و دانشها تاکنون در جهان رخ داده، نمیآیند در خود قرآن تدبر کنند و با توجه به اینکه کلام خداوند بی پیرایه است، تا اندازه ای به لب کلام خداوند دست یابند؟
دو: چرا مفسرین پیشین همواره از خود گفته اند که مراد و خواست و منظور) خداوند از این کلمه این است... چنین است... چنان است...؟ مگر خداوند از بیان منظور خود ناتوان بوده که این کار را برعهده مفسرین گذاشته تا آنان منظورخداوند را بیان کنند؟
سه: چرا مفسرین در تفسیرهای خود جای خالی برای اندیشه کردن دیگرانی که پس از آنان میآیند باقی نگذارده، و همواره چیزی به جای کلام و پیام خداوند قرارداده اند تا پرنده اندیشه دیگران به پرواز در نیاید و به منظورهای دیگری که ممکن است در پشت واژه های قرآن کریم نهفته باشد، دست نیابند؟
توجیه پرسشها:

توجیه پرسش اول: تنها ترس است که مانع از آن میشود که کسی در قرآن تدبر کند. زیرا شخص مترجم یا شارح قرآن میترسد که متهم به تفسیر به رأی شود؛ بویژه با توجه به اینکه بسیاری از حوزویان معتقدند در پس هر تفسیری باید یک روایت از اهل بیت وجود داشته باشد. به همین دلیل قرآن در حوزه از جایگاه شایسته ای برخوردار نیست.(نظر خود را در این زمینه در آفتهای کارامدی قرآن آورده ام.) و این در حالی است که بزرگترین مفسرین به رأی را میتوان در میان مفسرین قدیمی قرآن کریم یافت.

پذیرش این حالت در طول تاریخ، موجب شده تا حقایق قرآن همواره در پرده بمانند و تفسیر(پرده برداری) نشوند و یا زمانی تفسیر شوند که کشفی علمی صورت گرفته باشد. نتیجه این شده که از چند دهه پیش تاکنون سخن از گفتاری بودن قرآن به میان آمده که نظرم را در قرآن به مثابه متن، نقدی بر قرآن به مثابه گفتار آورده ام.

توجیه پرسش دوم: مفسرین چون عنوان مفسر را با خود حمل میکرده اند، باید تمام نکته های قرآنی را در ظاهر برای مردم عامی توجیه میکرده اند و از آنجا که دانش و فهم آنان به مفاهیم بلند و کلام شگرف قرآن قد نمیداده، هرگاه با چنین آیه ها و واژگانی برخورد داشته اند، برای خالی نبودن عریضه، چیزی از خود جای کلام خداوند میگذارده و از موضوع گذر میکرده اند.

تنها یک نمونه از آیه ها و واژگان قرآنی بسیاری که با همه سادگی برای مفسران قابل فهم نبوده آیه الذی اخرج المرعی فجعله غثاء احوی سوره اعلی است که اگر به تفسیرها و برای نمونه به مهمترین تفسیر شیعی قرن بیستم یعنی المیزان که خلاصة التّفاسیر هم هست مراجعه کنید چیزی جز همان فهم ظاهری آیه دستگیرتان نمیشود.( برای فهم آن به مراحل ششگانه آفرینش بازگشت شود.)

توجیه پرسش سوم در بالا به گونه ای آمد. یعنی اگر چیزی از خود به جای کلام خداوند نمیگذاردند، مردم عامی آنان را به عنوان مفسر نمیپذیرفتند و به سردی از آنان استقبال میشد. با همه پیشرفتهای علمی و فرهنگی عصر حاضر، هنوز بسیارند کسانی که وقتی بیمار میشوند و نزد پزشکی میروند، اگر پزشک یک دارو تجویز نکند، او را به عنوان یک دکتر خوب نمیپذیرند و موجب کسادی بازار آن دکتر میشود. همین گونه بوده است در مورد تفسیر قرآن کریم؛ هرچند مستقیماً با مردم رو در رو نبوده اند، ولی برای خوانندگان تفسیرهایشان جای خالی نمیگذاشتند.

در مورد استاد بهاءالدین خرمشاهی: از پیش از انقلاب با نوشته های ایشان آشنا شده ام ولی تاکنون ایشان را ندیده ام. در مورد وی دو نکته همواره در ذهنم برجسته بوده است:
          ایشان که به قول آخوندها مکلاه(کلاه دار و نه عمامه دار) بوده و اهل تظاهر به دینداری از راه ریشگذاری هم نبوده است، چگونه به قرآن علاقمند شده اند و در این راه گام نهاده اند؟ میتوان گفت از این جهت در نوع خود بینظیرند!
          تا آنجا که برخی نوشته های ایشان را خوانده ام، وی همواره نسبت به آیات قرآن کریم دست به عصا راه رفته اند، و با همه تبحری که در قرآن و بویژه در قرآن پژوهی دارند، از خود جسارت اجتهاد و ارائه نظری که سنت شکن باشد و حرف نوی از قرآن را به دیگران برساند کمتر داشته اند؛ که دکتر بهشتی به این نکته در مورد ایشان نیز اشاره کردند.
          اینکه ایشان دکتر حداد عادل را تشویق به ترجمه قرآن کرده اند(به نقل از نوشته خود ایشان) به نظرم کار بجایی نبوده است؛ بویژه در این بحبوحه بازار ترجمه قرآن به زبان فارسی که اتیکت آور شده است و هرکس تنها نظرهای خود را در ترجمه ها بیان میکند و از منظور نظر خداوند چیزی دستگیر خلق خدا نمیشود.
          اصولاً ترجمه کل قرآن از سوره حمد تا سوره ناس کاری عبث است و ترجمه و تفسیر قرآن در عصر حاضر، تنها باید همانند نوشتن دانشنامه ها به صورت واژه نگاری علمی و تخصصی باشد؛ نه همسو با روش مترجمان و مفسران قرون و اعصار گذشته! (پایان مقدمه)
آوردن این مقدمه نسبتاً بلند برای این بود که به این دو بزرگوار بگویم:

چرا کلام خداوند را در این دو آیه مورد بحث، پیرامون واژه ظلم و ظالم که بسیار ساده و بی پیرایه است با چنگ زدن به ریسمان پوسیده تفاسیر کهن تغییر میدهید و نظری را بر قرآن تحمیل میکنید که تنها نتیجه اش دورکردن ذهن خوانندگان و پژوهشگران از منظور نظر خداوند است؟

هیچگاه شایسته نیست که اصل واژگان قرآن را تغییر دهیم. تفسیر آیات، دگرگون کردن آنها و تغییر واژگانشان نیست! تدبر آیات، پشت بینی آیه ها و واژگان آنهاست نه دگرگون کردنشان!

برای مثال: ظالم یعنی ستمگر. اینکه ستمگر را به مشرک تبدیل کنیم، از یک شخص دیندار امروزین به دور است، چه برسد به شخصی قرآن پژوه! مگر خداوند از آوردن واژه مشرک ناتوان بوده که واژه ظالم را به کار برده است؟ مگر برای خداوند سخت بوده که واژه مشرک را به کار برد و ما میخواهیم با تغییر واژه، کار خداوند را آسان کنیم!؟ این روش شایسته هیچ اندیشمندی نیست و خود، مصداق یحرفون الکلم عن مواضعه است.

درست است که شرک خود ظلمی عظیم است زیرا که ستم بر خداوند است، ولی شرک شرک است و ستم ستم. مشرک مشرک است و ظالم ظالم. شرک گونه ای ستم هست ولی هر ستمی شرک نیست! چرا کلام ساده و بی پیرایه خداوند را با توجیهات خود دگرگونه میکنیم؟

پیام خداوند در آیه 124  سوره بقره که گفت و گوی خداوند با حضرت ابراهیم(ع) است(انی جاعلک للناس اماماً قال و من ذریتی قال لاینال عهدی الظالمین) بسیار صریح، ساده، و روشن است:
خداوند به حضرت ابراهیم میگوید من تو را رهبر مردم قرارمیدهم. و حضرت ابراهیم میپرسد و از ذریه ام چه؟(یعنی رهبری میتواند موروثی باشد؟) خداوند بی آنکه اشاره ای به ذریه او کند، پاسخی مجمل و مفید، جامع و مانع، میدهد:  لاینال عهدی الظالمین

یعنی: چه موروثی باشد یا نباشد، شرط رهبرشدن یک شخص آن است که ستمگر نباشد یا بعداً ستمگر نشود. و اگر شخص ستمگری به رهبری و امامت جامعه رسید مخالف عهدوپیمان من با آدمیان است. زیرا عهدوپیمانی که با آدمیان بستم این بود که: مبادا ستمگر شوند.

پیام بسیار صریح است. آیا از این صریحتر و بهتر هم میشد برای همه اعصار و دهور، پیامی انسانساز و جامعه ساز(سیاسی و جامعه شناختی) به این کوتاهی و پرباری داد؟ 

هرگز! و تنها از قرآن معجزه گر چنین کارهایی بر میآید و بس!

چرا شرط رهبری جامعه عدالت است؟
از این شرط قرآن، نکته های بسیاری میتوان دریافت که برای مدیریت جامعه تا ابد لازم است:
یک- تأکید بر العدل اساس الملک. به گونه ای دیگر شاید این حدیث بر مبنای این آیه از قرآن بیان شده باشد.
دو- تأیید این حدیث پیامبر اکرم که فرمود: الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم
سه- حکومت نباید ایدئولوژیک باشد. اگر حکومت ایدئولوژیک شد مثلاً کمونیزم، هر مشکلی که از حاکمان سربزند، به پای کمونیزم نوشته میشود و بنیانش را واژگون میکند.
چهار- جدایی دین از سیاست

همان گونه که در مورد گفتارهای کیهانشناسی قرآن آورده ام:
گویا اعجازهای قرآن، بیشتر در آیه های سه واژه ای نهفته است!: فلااقسم بمواقع النجوم، والنجم اذا هوی، وضاق بهم ذرعاً، وبالنجم هم یهتدون، والسماء ذات الحبک، الخنس الجوارالکنس
اکنون میبینیم که اعجازهای سه واژگانی در زمینه علوم انسانی نیز در قرآن کریم کارایی دارند: لاینال عهدی الظالمین

اکنون باید دید در کدام آیه خداوند با انسان عهد بست و پیمان او با آدم چه بود؟

یک- سوره اعراف آيه 22 و 23
وناداهما ربهما الم انهاکما عن تلکماالشجره و اقل لکما ان الشیطان لکما عدو مبین؟
قالا ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین.

دو- سوره یس آیه 60:
الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لاتعبدواالشیطان انه لکم عدو مبین.

از برابر گذاری این سه آیه مشخص میشود که عهدی را که خداوند از روز اول با انسان گذارده این بوده است که: مبادا از شیطان پیروی کند تا ستمگر شود.

ستم بر چهارگونه است که همگی مربوط به پیروی از شیطان میشود. زیرا انسان فطرتاً و ذاتاً ستمگر نیست. بلکه از آنجا که انسان از روح الهی بهرمند، و خداگونه است، تمام صفات الهی را در خود جمع دارد و تنها وظیفه اش این است که آن صفات الهی را که شایسته انسان است در خود، از قوه به فعل دراورد و دیگر صفات الهی مانند جباریت و تکبر را که تنها شایسته خداوند است در خود تعدیل کند.

گونه های ستم از ساده به پیچیده یا از کوچکی به بزرگی:

          ستم بر خود، یعنی گناهی که زیانش به خود ما برمیگردد وعلاجش توبه است.
          ستم بر دیگری(عضو خانواده یا جامعه)، و علاجش رفتن نزد قاضی عادل است.
          ستم بر جامعه(که ویژه رهبر یا رهبران، حاکمان و حکومتگزاران است.)
          ستم بر خداوند که فرمود: و من اظلم ممن ... (چندین آیه در این زمینه هست)

درست است که گونه سوم ستم، ویژه رهبر یا رهبران میشود، ولی از آنجا که خداوند واژه ستمگر را به گونه ای عام به کار برده، شرط رهبری از نظر قرآن آن است که رهبر به عمد، مرتکب هیچگونه ستمی نشود تا شرط رهبری را همواره در خود داشته باشد.
حضرت آدم زمانی به پیامبری برگزیده شد که پس از اقرار به ستم بر نفس خود(ظلمنا انفسنا به دلیل پیروی از شیطان که در بالا آمد) توبه کرد.
حضرت موسی نیز پس از آنکه قبطی را کشت و پیش از آنکه به پیامبری برگزیده شود، توبه کرد و نزد خداوند اعتراف کرد و گفت: ظلمت نفسی. ظاهراً کشتن قبطی از روی سهو بوده که ستم بر نفس تلقی شده است. الله اعلم.
اینکه مولاعلی در دعای کمیل میگوید ظلمت نفسی، برای ما گفته وگرنه این جمله در مورد شخص او صدق نمیکند و آن حضرت هیچگاه آن گونه نافرمانیهایی که حضرات آدم و موسی کرده اند مرتکب نشده است.
نقد و بررسی آیات 82 و 83 سوره انعام:
الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون82 و تلک حجتنا آتیناها ابراهیم علی قومه نرفع درجات من نشاء ان ربک حکیم علیم83
در آیه 82 نیز ظلم به معنای اصلی آن یعنی ستم است و به معنای شرک نیست که آن دو بزرگوار به پیروی از مفسرین مدعی شده اند.
دلایل:
یک- کسانی که ایمان آوردند و هرگز ایمان خود را با ستم نپوشاندند آنان در امنیت و مصونیت اند(از حیله های شیطان در امان هستند.) و آنان هدایت یافتگانند.(و همینان میتوانند هدایت و رهبری جامعه را در دست گیرند.)
اینکه بیاییم واژه ستم را به شرک تغییردهیم، خود ستمی بر کلام خداوند و مصداقی از یحرفون الکلم عن مواضعه است و آیه را بی محتوی و پوچ کرده ایم. زیرا که شرک و ایمان نقیض یکدیگرند و با یکدیگر جمع نمیشوند، که یکدیگر را بپوشانند یا نپوشانند!!
شرک ایمان را نمیپوشاند بلکه آن را میزداید و از میان برمیدارد و تنها با ستم است که یک شخص، بویژه رهبر و پیشوا که در ظاهر مؤمن به خداوند است با ستمی که بر مردم روا میدارد و با اینکه مردم او را نه به عنوان یک مشرک، بلکه به عنوان یک مؤمن بالله میشناسند، ایمانش رنگ و رو و نشانی از اصل ندارد، بلکه ستمگری اش آمده و روی ایمانش را پوشانده است. او مشرک نیست. او مؤمن ستمگری است که رهبری اش مورد پذیرش خداوند نیست، زیرا به عهد خداوند با آدمیان عمل نکرده است.
دو- چرا این آیه نیز به امامت یعنی رهبری برمیگردد؟
زیرا در آیه بعد(83) میخوانیم که: آن است حجت ما. دادیم آن را به ابراهیم بر قومش. بلندمیگردانیم درجات و مراتب هرکه را که بخواهیم همانا که پرودگارت حکیم و بسیار داناست.
پرسش اول: حجت خدا چیست که خداوند آن را به ابراهیم عطاکرد تا بر قومش حکم براند؟ آیا در آیه سوره بقره نگفت که تو را امام(رهبر) مردم قرار میدهم تا بر مردم حکم برانی؟
پرسش دوم: چرا خداوند موضوع بلندپایه کردن هر کسی را که بخواهد(یعنی بدون ارتباط آن کس با حضرت ابراهیم) را در اینجا آورده است؟ جز این است که میخواهد موضوع امامت عام یعنی رهبری جامعه، بدون وابستگی به موضوع نبوت و حضرت ابراهیم و موروثی نبودن آن را بیان و بازگو کند؟
موضوع این آیه و آیه سوره بقره به یقین امامت عام(رهبری جامعه) است و اصولاً نبوت و رسالت(که آیات بسیاری را به خود اختصاص داده اند،) در این دو آیه موضوعیت ندارد، و خداوند به عمد سخن از امامت(رهبری) را با حضرت ابراهیم در میان گذارده تا موضوع امامت جامعه و شرط آن را به پسینیان اعلام کند و مفسرین اهل تسنن نتوانند آن را به نبوت پیوند دهند و موضوع با ختم نبوت مختومه شود و مفسرین شیعه نتوانند این امامت یا رهبری عام را به امامت به معنای رهبری خاص(امامت ائمه معصومین) ربط دهند که امثال دکتر بهشتی هم از این نظر حمایت کرده اند.( این موضوع در دنباله نقد ایشان آمده که در متن چاپی پیوست موجود است.)
یکی از مخاطراتی که با این گونه تفسیرها گریبانگیر قرآن کریم میشود، این است که کاربرد همه زمانی و همه مکانی آیات قرآن را از آن میگیرند.(البته تفاسیر و ترجمه ها پر است از این گونه ستم کردن بر قرآن!!).
بنابراین باید پرسید: اکنون که در نبوت بسته است. شرایط امامت خاص هم که موجود نیست، اگر بخواهیم کارایی این دو آیه را که موضوعشان شرط رهبری جامعه از نظر قرآن است از آنها بگیریم، پس تکلیف مدیریت جامعه و ویژگی رهبری که میخواهد مدیریت جامعه ای مسلمان را برعهده بگیرد از دیدگاه قرآن کریم چه میشود؟
بحثی تاریخی در این زمینه:
مسلمانان از معنای ستم در آیه‌ "کسانی که ایمان آوردند و هرگز ایمان خود را با ستم نمیپوشانند" (سوره‌ انعام آیه‌  ۸۲) که شرحش در بالا گذشت از پیامبر اکرم(ص) پرسیدند؛ و پیامبر پاسخ داد معنای ستم در اینجا "شرک" است.
همان گونه که در مقاله سه مقام هستی آورده ام، با اینکه رسول اکرم مقام عصمت را دارد بعید به نظر میرسد که از خطا مصون باشد، زیرا مقام عصمت بازدارنده از گناه است و نه از خطا؛ و تنها کسی که از خطا مصون است، خداوند کریم است.
در صورتی که این حدیث صحیح باشد که احتمال صحت آن هم زیاد است، پیامبر اکرم در این زمینه نیز مانند برخی موارد که در قرآن آمده است، دچار خطا شده اند.  ایشان هرآنچه را که در حین دریافت وحی و پس از دریافت وحی برای تنظیم حدود آیات و سوره ها مستقیماً از خداوند دریافت میکرده، و کژی و نادرستی در آنها راه ندارد، در مواردی که در مقام انسانی جایزالخطا قرارداشته اند و از ایشان پرسشی شده، ممکن است دچار خطا شده باشند.
در صدر اسلام مردم به ندرت به یکدیگر ستم میکردند؛ و در مورد حکومت و دولتمداران نیز تصور اینکه روزگاری حکومتی تشکیل شود که هم عنوان اسلامی داشته باشد و هم ستمگر باشد، در تصور و تخیلشان نمیگنجید؛ پس برای آنان این پرسش پیش آمده بود که یعنی چه که ایمان خود را هرگز با ستم نپوشانند؟!! مگر میشود کسی به خدا و رسولش ایمان بیاورد و سپس ستم بکند؟ به کی؟ به خودش؟ به خانواده اش؟ به رسول اکرم؟ به افراد جامعه؟
میخواستند بدانند کدام گونه از ستم مد نظر خداوند بوده که چنین آیه ای را نازل کرده است؟ در نتیجه از بهترین شخصی که به نظرشان تفسیر آیات را میداند، یعنی پیامبر اکرم(ص) میپرسند و ایشان چون به مانند دیگران، در همان جامعه که ذکرش رفت بزرگ شده بود، نمیداند چه بگوید؟ در نتیجه میگوید که ستم در اینجا معنای شرک را میدهد؛ و این در حالی است که تنها یکی از مصادیق ستم شرک است و آنهم ستم بر خداوند است، ولی این آیه همه مصادیق ستم را در بر میگیرد.
چرا چنین استدلالی؟
مسلم است هر که ایمان بیاورد، نباید و نمیتواند به خداوند شرک بورزد. جمع نقیضین محال است؛ و اگر شرک ورزید دیگر مؤمن بالله نیست. پس در این آیه معنای ستم همان ستم است و نه شرک؛ تا حاکمان همه زمانها و مکانها بدانند که اگر نامی از ایمان آوردند و خود را مسلمان خواندند نباید ستمگر باشند؛ و اگر ستمگر شدند دیگر نباید خود را حاکم مسلمان و حکومت خود را حکومت اسلامی بدانند.
هرچند کاربرد این آیه، اصولاً برای تعیین روش و منش حاکمان مسلمان است، ولی همه مسلمانان و همه کارهایشان را نیز دربرمیگیرد و کسی نمیتواند مدعی باشد که مسلمان است و ستمگر هم باشد. در جایی که پیامبر اکرم میفرماید من اصبح ولم یهتمّ بامور المسلمین فلیس بمسلم (هر که صبح را آغاز کند و به کارهای مسلمانان رسیدگی نکند مسلمان نیست.)
چگونه کسی میتواند به خدا ایمان داشته باشد و به خداوند و رحمتش امید نداشته باشد؛ بلکه با ستم بر دیگران بخواهد به هدفی دست یابد؟ حتا این هدف ممکن است ظاهراً نیکو باشد، مانند کمک به نهضتهای آزادیبخش؛ ولی همین هدف پسندیده و محمود، هرگاه با ستم به ملت همراه شد، و موجب فقر و فحشاء در میان ملت شد، از نیّت خدایی بودنش جدا شده و پیروی از هوی و هوس و قدرتنمایی و اقتدارگرایی است و نه هدفی با محوریت خدا و مظلومین!!
هفتم اردیبهشت نودوچهار
ویرایش دوم: پنجم تیرماه نودوپنج
ویرایش سوم: نوزدهم مهرماه نودوپنج - احمد شماع زاده

چگونه شوهر خودم مرا بی‌آبرو کرد؟

قتل‌های زنجیره ای: زخمی که هنوز باز است

Monday, November 21, 2016

همگام با حزب توده در خطا امام! (حزب توده و انقلاب اسلامی)



برگی از تاریخ انقلاب اسلامی:
پژوهشی که در پی خواهد آمد و دربردارنده اسنادی از تاریخ آغاز انقلاب اسلامی است، همواره پرسشهایی را برایم مطرح کرده بود که از دغدغه های ذهنی ام شده بودند:
چرا جو سیاسی غالب در اوایل انقلاب چنین بود و چگونه چنین شد؟
چه رابطه ای میان حزب توده و حزب جمهوری اسلامی وجود داشته است؟
آیا تنها داشتن دشمنی مشترک، یعنی نهصت آزادی و یا روزنامه انقلاب اسلامی بنی صدر بوده، یا چیزی و چیزهایی است که من نمیدانم؟
چرا کیانوری پس از دستگیری و زندان، بدون محاکمه، با شوری مصالحه و به کشور شوراها باز گردانده شد؟
چرا توده ایها سوره حمد را با حروف بسیار درشت بر روی کاغذ کالک نوشته، و به مجله پیام انقلاب که در آنجا مقاله مینوشتم آورده بودند؟
***
ولی اکنون که سال نودوپنج است و سی و هفت سال از آن زمان میگذرد، و اولین بخش از کتاب رفیق آیت الله در پایگاه خبری- تحلیلی آمدنیوز منتشر شده، پاسخ پرسشهای خود را مییابم، زیرا سیدعلی خامنه ای که یکی از بانیان حزب جمهوری اسلامی بوده، مهمترین شخص با نفوذ، هم در حزب جمهوری اسلامی، و هم در حکومت نوپای جمهوری اسلامی بوده که درس خوانده دانشگاه پاتریس لومومبای شوروی بوده است.
البته با این نشانی درست دادن، خط ربط میان قضایا و حوادث، و پاسخ پرسشهای بسیاری روشن میشود؛ از جمله:
آیت الله منتظری در شرح کشتارهای سال 67 موضوع و خاطره ای را مطرح میکند که اگر از این بعد به آن نگریسته شود، معقول و منطقی به نظر میرسد و به ظن و گمانها پایان میبخشد:
آقای خامنه ای پیش من آمد و گفت کمک کنید تا چپیهای زندانی را نکشند. من به او گفتم دارند مجاهدین که هرچه باشد مسلمانند را میکشند و شما مدافع چپیها شده ای؟ پاسخ داد مگر منافقین را دارند میکشند؟ و من گفتم شما که رئیس جمهور هستید یعنی نمیدانید که در زندانها چه خبر است!!؟
و اینکه: چرا موسوی خوئینیها سردمدار آشکار طرح حمله به سفارت آمریکا بود؟ و چرا حمله به سفارت صورت گرفت که ضربه جبران ناپذیری بر منافع ملی کشور زد.
سال نودوپنج- احمد شمّاع زاده

همگام با حزب توده در خط امام!
(حزب توده و انقلاب اسلامی)
نکته ها:
علت نگارش: اکنون بیش از سی و دو سال از نگارش این نوشته میگذرد. علت نگارش این مطلب در آن زمان این بود که به حقیقتی رسیده بودم که باید آن را برای خود اثبات و سپس ثبت میکردم تا اگر امکان نشرش فراهم شد منتشر شود و اگر نشد به عنوان برگی از تاریخ ثبت شده باشد.
چرا اکنون؟: از آنجا که به تازگی نقل قولها از حال و هوای آن روزگار بیشتر شده و کسانی در مصاحبه ها و نوشته های خود به گونه ای تاریخ انقلاب اسلامی را بازگو و ترسیم میکنند انتشار اینترنتی آن را لازم دیدم.
چرا در زمان خود منتشر نشد؟: به آن دلیل که سلطه حزب جمهوری اسلامی بر همه جا سایه افکنده بود و انتشار چنین مطالبی تنها در روزنامه های مخالف(میزان نهضت آزادی و انقلاب اسلامی بنی صدر) امکانپذیر مینمود و از آنجا که نگارنده مخالف هرگونه تحزب و گروهبندیهای سیاسی طبق آیه ولاتکن من المشرکین من الذین فرقوا دینهم و کانوا شیعا کل حزب بما لدیهم فرحون بوده و هست از ارسال آن برای انتشار در روزنامه های مخالف نیز خودداری شد.
روشنگری: قرآن کریم در برابر مخالفت با تحزب آیه دیگری دارد که در همه جا میتواند کاربرد داشته باشد و بویژه در حکومتگزاری درست و عادلانه در همه کشورهای جهان. آن آیه در وصف بندگان هدایت یافته خداست از هردینی و کیشی که میفرماید: فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه. این آیه نشانه اعطای آزادی گفتن و نوشتن به انسانها از سوی خداوند و میزان سنجش عادلانه بودن حکومتهاست. در زمانی که روزنامه میزان منتشر میشد این آیه در کنار عنوان درشت روزنامه به چشم میخورد. دنباله آیه چنین است: اولائک الذین هدیهم الله و اولئک هم اولوالالباب(زمر: 17و18)
ترجمه: پس بشارت ده بندگانم را که گوش فرا میدارند به گفته ها. سپس پیروی میکنند بهترین سخنان را. آنان کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده و هم آنان خردمندان و رایمندانند.
این پژوهش به همان صورتی که در آن زمان نگارش شده، تایپ میشود تا گویای موقعیتها و شرایط زمان نگارش آن، و نیز شیوه نگارش نگارنده در آن زمان باشد.                                        
                     18/4/92 – احمد شماع زاده
*****
در ماههای اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هنگامی که با چپیها(چپ فکرها) در دانشگاه بحث میکردیم میگفتم اگر هم حرفتان درست باشد روشتان درست نیست. در کشوری که مردمش مسلمانند و نودوهشت در صد مردم به جمهوری اسلامی رای داده اند، نمیتوان با فکر کمونیستی و با اسلحه گرم پیش رفت. دستکم برای پیشبرد هدفهایتان از راه اسلام وارد شوید. هرچند این روش به زیان ماست ولی راه و روش این است.
حال که اوایل سال شصت(1360) است چند ماهی است که متوجه شده ام پیشنهاد من به آنها از همان ابتدا از سوی حزب توده اجرا میشده و هم اکنون نیز ادامه دارد. بعدها هم که اکثریت فدائیان خلق پس از شکستهای پی در پی در کردستان، به تجربه دیدند که روش صحیح نفوذ در مردم، شبیه آنها شدن و سپس القاء ایدئولوژی کمونیزم است و این روش است که حزب توده از ابتداء دنبال کرده و به نتایج خوبی هم رسیده، این روش را پذیرفته و از بقیه انشعاب کردند.
در هر صورت این حزب توده و چریکهای فدائی خلق (اکثریت) هستند که خطرناکند و در صورتی که ما به خود نیاییم و به روش فعلی ادامه دهیم، امکان دارد آنها به اهداف خود برسند و بر اسلام ضربه ای سهمگین وارد سازند.
حزب توده از آنجا که نمیتواند بگوید من مسلمانم میگوید پیرو خط امامم. امام را تنها از بعد ضد امپریالیستی اش میشناسند. در صورتی که خط امام چیزی جز اسلام نیست. حتا اگر روش امام را در نظر بگیریم ابتداء باید تقوی گزینیم، سپس اخلاق اسلامی داشته باشیم؛ که نه حزب توده دارد و نه آنانکه هر گونه افترایی را به برادران مسلمان خود وارد میسازند و آنان را پیرو امام نمیدانند.
قرآن میگوید اعراب گفتند ایمان آوردیم، بگو ایمان نیاورده اید؛ بگویید اسلام آورده ایم. و هنوز ایمان در دلهای شما وارد نشده... مؤمنان آنانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آوردند و سپس(در تصمیم خویش) شک نکردند و با مالها و جانهای خود در راه خدا جهاد و مبارزه کردند. آنان راستگویانند. بگو آیا شما دین خود را به خدا یاد میدهید؟ در صورتی که خداوند آنچه را که در زمین و آسمانهاست  میداند (سوره حجرات: 12- تا 15)  
این آیات در مورد جزب توده چه خوب مصداق یافته است. آیا این حزب در این برهه از زمان جای اعراب دوران جاهلیت را نگرفته است؟
آری حزب توده خود را پیرو خط امام میداند. بنابراین همانند کعب الاحبار یهودی قرآن را تفسیر میکند و نهج البلاغه را. تفسیری اسرائیلی! یا توده ای! و این ضربه ای را به اسلام و مسلمین وارد میسازد که چریکهای فدائی اقلیت و پیشگام و راه کارگر و... با سلاحهایشان هیچگاه چنین ضربه ای را نخواهند زد. زیرا این ضربه با روشی درست به آرامی و از پشت است!! چیزی را نمیبینیم و احساس درد نیز نمیکنیم.
آری حزب توده این مارخورده افعی شده، پیرکفتاری است که جوانهای خیلی انقلابی و دو آتشه مسلمان، نمیتوانند به کنه وجود او پی ببرند. در برابر کعب الاحبار، ابوذرمانندی را باید تا فریاد براورد که: تو بهتر از من قرآن را میشناسی و علی را!!؟ ای یهودی!؟ ای توده ای!؟
حزب توده با ملیّت مخالفت میکند. در مردم تخم ضدیّت با ملی بودن، ملّت و ملّیّت میپراکند. چرا که اولاً خود خائنند و بی ملّیّت. در ثانی برای نفوذ شوروی ارباب باوفا، باید که ملتی در کار نباشد تا راحت بتوان وارد شد!
اینان برای پیشبرد اهدافشان روش امام را دلیل میآوردند: "ایشان هم ضد ملّی هستند. نگاه کنید فلان جا چه گفت؟... فلان موقع چه گفت؟" در صورتی که امام در بسیاری از سخنرانیهای خود از ملت، ملیت، وطن و ایران یاد میکنند و تنها با ملّیگرایی یا ناسیونالیزم که تفکری انحرافی و ضد اسلامی است و با ملیگراها مخالفند. (خدا داند؛ شاید آن مرحوم هم در آن زمان از القائات حزب توده در امان نبوده است.)
حزب توده به رهبری کیانوری به دو طریق جو سیاسی کشور را شکل میدهد:
از یک سو با برگزاری مصاحبه ها و مجالس پرسش و پاسخ و انعکاس آنها در روزنامه مردم و نوشتن مقاله های حساب شده، در افکار مردمی که دستکم روزنامه ها را ورانداز میکنند نفوذ میکند؛ بویژه جمله ها را به گونه ای انتخاب میکند که به جایی برخورد نکند و همه ظاهراً ضد آمریکایی هستند.
از سوی دیگر از طریق افراد دست پرورده و مزدوران و نیز هواداران خود، که معمولاً در سخنرانیها و مجالس و غیره حضور دارند، با نقل القائات مورد نظر از طریق شایعه و نیز از راه دستنویسی روی مقوا و کاغذ و نصب آن بر درودیوار بخشهای شلوغ شهر، که شکلی کاملا مردمی دارد، به آن عدّه از مردم که وقت روزنامه خواندن را ندارند افکار خویش را القاء میکنند.
این روشها بهترین روشهای نفوذ در اذهان توده مردم است که بدین وسیله میتوانند تا اندازه ای جو اجتماعی و سیاسی جامعه را در کنترل خویش داشته باشند ولی:
-         هرگاه این روشها از سوی معتمدین مردم هوشیارانه تشخیص داده شده و سپس نفی گردد مردم از جو سیاسی موجود پیروی نخواهند کرد.
-         هرگاه معتمدین مردم خود جذب جو مصنوعی شوند توده مردم تصور میکنند این جو توسط معتمدین ایجادشده و تبعیت میکنند؛ آن گونه که اکنون شاهد آنیم.
-         و هرگاه جو ایجاد شده را عده ای از معتمدین تأیید و بخشی دیگر نفی کنند وحدت فکری و عملی جامعه متزلزل شده و تفرقه ایجاد میشود؛ چنانکه در حال رسیدن به چنین مرحله ای هستیم؛ و در این صورت باز به نفع گروه سازنده جو است.
اکنون از میان واژه ها و القائات، و به عبارتی دیگر، کاتالیزورهای تشنج در جو سیاسی با ابتکار حزب توده همچون خط امام، لیبرال و ملّیگرایی، به خط امام اشاره و لیبرال را بررسی میکنیم:
گفتیم که حزب توده از "خط امام" دم میزند چون میخواهد بگوید که امام ضد آمریکاست. البته راست هم میگوید ولی راستی که ابتر است؛ زیرا که امام ضد شوروی هم هست.
نمونه های دفاع از خط امام:
مردم- شماره 237 مورخ 28/2/59- ما میتوانیم با شریعتی ها و همه مبارزان هواداران راه امام خمینی برای انجام یک تحول به سود توده های زحمتکش در کنار هم و به اتفاق هم برزمیم.
مردم- شماره 319 مورخ 6/6/59 – قطب زاده علیه خط امام قیام کرده.
مردم- شماره 365 درود و افتخار بر دانشجویان پیرو خط امام.

سیر تحول واژه لیبرال در دو روزنامه مردم(سازنده جو سیاسی) و جمهوری اسلامی(معتمد مردم): 
الف- روزنامه مردم:
به کارگیری اولین واژه های لیبرال در این روزنامه را، در میان جمله های مقاله هایی مییابیم که دربردارنده مصاحبه ای از کیانوری است:
مردم- شماره 238 مورخ 29/2/59: تحلیل گرایش بورژوازی لیبرال(عنوان)
مردم- شماره 260 مورخ 27/3/59: نقدی بر فیلم دادگاه ویژه با این تیتر: خدمت به امپریالیزم، زیر لوای لیبرالیسم.
این واژه در میان جمله ها خرده خرده مشخص تر شده و کم کم به صورت "سوب تیتر" و "تیتر" درامده و در نهایت در اوج بحثهای روز، بزرگترین تیترها را شکل میدهد:
شماره 331: توطئه آمریکا به کمک لیبرالها علیه انقلاب، در همان آغاز انقلاب فاش میشود.
شماره 370(23/8/59): لیبرالیسم را بشناسیم و در دامش نیفتیم.
شماره 372: تعرض لیبرالها نشانه ضعف آنهاست(تیتر)- پرسش و پاسخ کیانوری(1)
شماره 373: درباره علل گسترش و تشدید حملات اخیر لیبرالها- پریش و پاسخ کیانوری(2)
شماره 380: در دفاع از آزادی به دام لیبرالیسم نیفتیم.
شماره 381 مورخ 8/9/59- حجت الاسلام خامنه ای: یک عده میخواهند از شعار آزادی به عنوان حربه ای یا بهانه ای برای ضدیت با جمهوری اسلامی استفاده کنند. 
شماره 393: شخصیتهای خلقی و ضد امپریالیست نباید با لیبرالها در یک صف قرارگیرند(مصاحبه کیانوری- 3)
شماره 399: تلاش لیبرالها را برای ادامه تحمیل راه سرمایه داری به خلق انقلابی ما با قاطعیت تمام باید عقیم گذاشت(پرسش و پاسخ کیانوری- 4). گرایش سازشکارانه لیبرالیسم با امپریالیسم قانونمندانه است(مقاله).
شماره 403(3/10/59) آزادی چیست و حدود آن کدام است؟ (مقاله ای در باب لیبرالیسم)

ب- روزنامه جمهوری اسلامی:
توضیح: تا آنجا که امکانات اجازه میداد اولین واژه های لیبرال استعمال شده در این روزنامه آمده است. تاریخ آغاز به کارگیری این واژه در روزنامه مردم مقدم بر روزنامه جمهوری اسلامی است که معنای آن اثرپذیری حزب جمهوری اسلامی از القائات حزب توده است.
شماره 304 مورخ 29/3/59- مسأله روحانیت در این موقعیت از دیدگاه دیگر نیز قابل بررسی است؛ و آن اینکه از موضع عدم دفاع از آیت، (منظور حسن آیت از تندروان حزب جمهوری اسلامی و عضو هسته مرکزی این حزب) به موضع دفاع از غربزدگان و لیبرالها کشانده شود. (از متن سرمقاله پس از درج سخنان آیت در روزنامه انقلاب اسلامی از یک نوار لو رفته)
شماره 358: حجت الاسلام ناطق نوری: اکثر گروههای چپ و چپنما و منافقین و همچنین لیبرالهای راستگرا و سازشکار هستند که با جمهوری اسلامی مخالفند.
شماره 369: حجت الاسلام رفسنجانی پس از سخنان بنی صدر در مراسم هفده شهریور: همانقدر که ایشان از حکومت مکتبی ما احساس وحشت میکنند ما هم به همان اندازه از حکومت لیبرالها وحشت داریم.
شمازه 418: محسن رضایی: روشهای لیبرالیستی ما را همیشه از روشهای انقلابی بازمیدارد.
شماره 428: دکتر بهشتی: لیبرالیسم انسان را از حکومت قوانین الهی آزاد میداند. لیبرالها کسانی هستند که بر روی آزادی به صورت مطلق تکیه میکنند.
شماره 431: القاء ایدئولوژی آمریکایی (بحث در باره لیبرالیسم- اولین قسمت از سلسله مقالات).
شماره 438: لیبرالیسم چه میگوید؟(عنوان سخنرانی دکتر بهشتی در کانون ابوذر).
شماره 444: لیبرالیسم- نژادپرستی و استعمار جدید (بحث در باره لیبرالیسم دومین قسمت).
شماره 448: 22/9/59- جلال الدین فارسی: خدای را شکر که نخست وزیرمان هرگز به لیبرالها رشوه نخواهد داد.

جزب توده پشتیبان روحانیت:
روزنامه جمهوری اسلامی در شماره 421 مورخ 24/8/59 نوشته ای دارد با این عنوان: جریانی سعی میکند روحانیت را بکوبد. که نقل قولی است از حجت الاسلام خامنه ای در نماز جمعه. روزنامه مردم در شماره 372 مورخ 25/8/59 مقاله ای با عنوان تضعیف روحانیت... مینویسد که مقاله ای است در دفاع از روحانیت و ضدیت با (به قول خودشان) لیبرالها. پس از آن روزنامه میزان با درج مقاله ای مینویسد: "خدا حزب توده را پشتیبان روحانیت کرده است." که مربوط به همین جانبداری است. در نتیجه روزنامه جمهوری اسلامی در شماره 441 خود مورخ 20/9/ 59 از روزنامه میزان و مقاله اش یاد میکند و مطالبی انتقادآمیز مینویسد.
*****
همان گونه که در آغاز گفتار آمد تنها روش است که در پیشبرد هدف اثر دارد. بدون روش درست بویژه در این قرن پیشرفتی امکانپذیر نیست. چرا که زمان، زمان روشهاست. روشهای علمی از یکدیگر پیشی میگیرند نه دانشها. همین گونه است روشهای فنی، تربیتی، پژوهشی، آموزشی و ...
دکتر شریعتی در روش شناخت اسلام مینویسد:
... چرا اروپا هزار سال متوقف بود و چه شد که ناگهان تغییرجهت داد و در مدت دو سه قرن حقایقی را کشف کرد که در طول هزار سال به آن نرسیده بود؟... عامل رکود اندیشه و تمدن و فرهنگ اروپا در هزار سال قرون وسطی، متد ارسطویی قیاس بود و هنگامی که این نوع نگریستن به اشیاء و مسائل عوض شد، علم و دنیا و جامعه عوض شد. در پی آن زندگی انسانی نیز تغییر یافت. در اینجا سخن از فرهنگ حرکت علمی است و این است که تغییر متد را عامل اصلی این جنبش تلقی میکنیم. (روش شناخت اسلام- ص: 2)
وظیفه ما:
حزب توده که دستاموز مکتب شرق است، چه خوب از عهده انتخاب روش درست برای رسیدن به هدفهای خویش برامده است. اکنون وظیفه ما چیست؟ برای مغلوب نشدن در برابر آنها و پیروی نکردن از خطوط القایی آنان و جذب نشدن در میدان القائی آنان باید با انتخاب روشهای درست در بازسازی جامعه اسلامی خویش بکوشیم.
مگر نه این است که الاسلام یعلو ولا یعلی علیه؟ پس چرا به جای پیروی از قرآن و انوار روحبخش آن، تا هرگونه ابهامی را بزداید وتاریکیها را روشن کند و سره را از ناسره تمیز دهد به حاشیه میرویم؟
بیاییم دشمنان اصلی اسلام و قرآن را بازشناسیم. ازتفرقه و نفاق بپرهیزیم. دست در دست هم نهیم و در صراطی مستقیم که زیتون چرغ راهش نه شرقی است و نه غربی، (زیتونه لاشرقیه ولا غربیه) به سوی جمهوری اسلامی که از آغاز هدف انقلاب ما بود گام برداریم.
فروردین 1360 – احمد شماع زاده
روشنگری:
در زمانی که تا اندازه ای دیرشده بود مسؤولان به خیانتهای حزب توده پی بردند و با یافتن اسلحه در مراکز آنها (آنگونه که در روزنامه ها آمد) بهانه ای یافتند تا این حزب را منحل اعلام کنند و رهبر آن یعنی کیانوری را دستگیر و زندانی کنند که پس از مدتی مورد معامله با شوروی قرار گرفت و به موطن اصلی خود بازگردانده شد.

خندوانه رامبد جوان و آخوند درباره رابطه با آمريكا و تحريمها بعد از دونال...