Monday, November 13, 2017

رضاشاه، آیا دیکتاتور بود؟

رضاشاه

رضاشاه را اگر با عرف امروز بسنجیم، دیکتاتور بود. اما برای درک این مرد، باید به دو موضوع دقت کرد:
- شرایط جهان در آن دوره
- شرایط ایران در آن دوره

شرایط جهان:
-
همدوره رضاشاه در شوروی، استالین بود که برای تثبیت قدرت خود، ۱٫۵ میلیون نفر را اعدام کرد.
- در همان دوره، در کشور ترکیه نیز ۱٫۵ ارمنی کشتار شدند.
- همزمان، در ژاپن پانصدهزار دختر از منچوری ربوده شدند.
- در دهها کشور دیگر نیز اوضاع بدتر از این بود.

با توجه به این شرایط، رضاشاه را باید یکی از دموکرات‌ترین سران حکومتهای جهان زمان خود نامید؛ که بدون کشتار مردم، و بدون قتل عام و نسل کشی به قدرت رسید!
شرایط ايران:
رضاشاه زمانی به قدرت رسید که ايران از لحاظ اوضاع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و امنیت ملی در قهقرا به سر می‌برد:
- وی زمانی شاه شد که یک سوم از جمعیت کشور در ماجرای قحطی بزرگ، از گرسنگی مرده بودند.
- همچنین کشور هیچ درآمدی از نفت و گاز و منابع معدنی نداشت.
- مملکت فاقد ارتش، پلیس و هر ارگان حکومتی و نظامی بود.
- نیروهای تجزیه‌طلب از خراسان تا گیلان، از آذربایجان تا کردستان و از خوزستان تا بلوچستان با تمام قدرت داعیه جدایی سرداده بودند. اگر او با خشونت این گروهها را سرکوب نمی‌کرد، ایرانِ فعلی شامل کشورهای جمهوری سوسیالیستی گیلان، جمهوری دموکرات کردستان، آذربایجان، عربستان (خوزستان) و... می‌شد.

بر همه این خدمات بزرگ ملی، بیفزایید:
- بنیان‌گذاری دانشگاه تهران،
- تهیه و تصویب نخستین قانون مدنی ایران،
- بنیان‌گذاری ثبت اسناد و ثبت احوال، و اجباری کردن صدور شناسنامه،
- لغو کاپیتولاسیون دوره قاجار برای انگلیس و روسیه،
- ملی‌کردن جنگل‌ها و مراتع ایران،
- براندازی سیستم خان‌سالاری و بستن حرمسرای قجری،
- متحدکردن نیروهای نظامی و تشکیل ارتش ایران،
- بنیان‌گذاری سیستم بانکی کشور،
-بنیان‌گذاری سیستم بیمه در ایران،
-ساخت راه‌آهن سراسری،
- تغییر تقویم رسمی از تقویم قمری به خورشیدی،
و ده‌ها اصلاحات و اقدامات ملی دیگر که باید توجه داشت، با توجه به جو سنتی و مخالفتهای جامعه مذهبی ایران در آن دوره، هرکدام از این اقدامات در نوع خود یک معجزه بود.
رضاشاه تنها یک بار تاجگذاری کرد و دیگر هرگز نه تاج نهاد و نه برتخت نشست. وی اولین حاکم ایران پس از اسلام بود که حرمسرا نداشت و در اولین روز سلطنتش حرمسرای بزرگ قاجاری را با ده‌ها زن و دختر تعطیل کرد. در حالی که میتوانست از خزانه مملکت به عیش و نوش بپردازد، اما این کار را نکرد. تنها یک سفر خارجی به ترکیه داشت. (در یکی از کاخ- موزه های لهستان جایی است که گفته می‌شود رضاشاه یک شب را در آنجا گذرانده، زیرا که مهمان شاه آن زمان بوده است. الله اعلم – شمّاع زاده ) و در تقریباً تمام دوران پادشاهی خود به جای استفاده از تاج و لباس شاهی، یونیفرم نظامی و خدمت بر تن داشت.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
بهمن انصاری (پژوهشگر تاریخ)
تابستان نود و پنج


Monday, November 6, 2017

فوبیا (Phobia)

فوبیا (Phobia)

هریک از ما از چیزی میترسیم. مانند ترس از بلندی، سرعت، عمق آب، تاریکی، تنهایی، سرطان، عنکبوت یا موش. تاکنون روانشناسان پانصد گونه ترس را تشخیص داده و دسته بندی کرده اند؛ ولی این فهرست بلندتر از این است و هرساله بلندتر هم میشود. با توسعه تمدّن، از مواردی همچون کامپیوتر، تروریسم، یوفوها یا ایدز نیز همواره میترسیم.

همگان احساس ترس را تجربه کرده و آن را به خوبی میشناسند. ترس موجب می‌شود تا قلب ما تندتر بزند، فشار خونمان ناگهانی بالا برود، دهان و گلویمان خشک شود، و عرق سردی وجودمان را فراگیرد. ترس، واکنش طبیعی بدن انسان نسبت به حالتی پراسترس یا خطرناک است؛ که گاهی میتواند عاملی برای به حرک درآوردن همه نیروهای بدن آدمی شود.
حالتهای ستایش برانگیز ترس، زمانی است که موجب بالارفتن سطح آدرنالین یک ورزشکار می‌شود تا نتایج بهتری بگیرد و یک شخص لاغر، بتواند بر حریف قدر خود چیره شود. گاهی احساس ترس برای ما خوشایند است؛ مانند هنگامی که یک فیلم وحشتناک را از تلویزیون تماشا میکنیم، یا زمانی که از یک صخره بالا میرویم.

از سوی دیگر، ترس میتواند همراه با احساس زیانباری نیز باشد:
ترس زیانبار و بسیار شدیدی که موجب شود نتوانیم به کارهای روزانه مان بپردازیم، «فوبیا» نامیده میشود. این برواژه از واژه‌ یونانی فوبوس گرفته شده و معنای آن ترسی بی‌پایه و وسواسانه و غیرقابل کنترلی است که تنها با واکنش نشان دادن نسبت به خطری واقعی، قابل قیاس است. به عبارتی دیگر، چنین احساسی تنها با واکنش شخصی «عادی» که به طور ناگهانی مورد حمله یک شیر واقع شده، قابل مقایسه است.

شخصیتهای مشهوری گرفتار فوبیا بوده اند. مایکل جکسون دارای فوبیا نسبت به میکروبها بود.(محمدرضا پهلوی شاه ایران نیز چنین فوبیایی داشت. - مترجم) آندره آغاسی، نسبت به عنکبوت فوبیا داشت. در گذشته، آلکاپون کانگستر مشهور از واکسن زدن به طور افراطی واهمه داشت؛ که پزشکها نتوانستند بیماری جنسی واگیردار سفلیس او را درمان کنند. هانس کریستین اندرسن نویسنده شهیر دانمارکی، نسبت به آتش وسواس داشت، و نویسنده لهستانی بالسواو پروس از تندر و توفان میترسید به گونه‌ای که هرگاه توفانی میآمد او توی کمد لباس قایم میشد.

طبق آمار، در حدود60% مردم، (بویژه زنان که آسیب‌پذیرتر از مردان در برابر استرس هستند.) از فوبیاهای گوناگونی رنج میبرند:
مشهورترین فوبیا، کلاوستروفوبیا (Claustrophobia)، یعنی مشکوک بودن و واهمه داشتن بیش از حد نسبت به جاهای بسته است. پس از آن، اگورافوبیا (Agoraphobia)، یعنی ترس از محلهای باز و وسیع است. نوزوفوبیا (Nosophobia)، ترس شدید از بیماریهاست. تکنوفوبیا (Technophobia)، ترس بیجا از اختراعات تازه و تکنولوژی است؛ و دنتوفوبیا (Dento phobia) ترس شدید از دندانپزشک است.

داشتن یک فوبیا، ممکن است واقعاً دردسرساز شود. کسانی که از اگورافوبیا رنج میبرند، برای رفتن به جاهای دور، از اینکه خانه خود را ترک کنند، واهمه دارند. خیابانها آن‌ها را میترساند و فکر میکنند غیرممکن است سوار اتوبوس یا مترو شوند و به خانه برگردند.
%4 مردم هم گرفتار فوبیای اجتماعی هستند. این‌ فوبیا، گونه‌ای افراطی از شرم داشتن است که قربانیان آن، نمیتوانند در جامعه و جاهای شلوغ حضور داشته باشند. آنان از تماس و داشتن رابطه با دیگران، و از حضور در محلهای شلوغ، رستورانها، سوپرمارکتها، یا پارکها میهراسند. درنتیجه، هم زندگی خصوصی، و هم زندگی حرفه‌ای آنان ناکارامد میشود. بدین ترتیب، جوانان این گروه، تمایل به بسته شدن مدرسه دارند. به دلیل ترس از احساس حقارت در برابر همکاسهای خود، رابطه خود را با همسالان خود قطع میکنند، مدرسه گریز می‌شوند و تمایل به رها کردن درس و مدرسه پیدا میکنند.
کسانی که احساس میکنند دارای گونه‌ای از فوبیا هستند، هم میتوانند بر علیه آن بستیزند و هم میتوانند تابع آن شوند. روانشناسان میگویند آنانی که عمداً و آگاهانه از حالتها و چیزهایی که محرک ترس زیادشان هستند دوری میکنند، مشکل را بدتر هم میکند. زندگیهایشان تبدیل به کابوس میشود؛ ترسهایشان افزایش مییابد، آنان از افسردگی رنج میبرند و در بیشتر موارد، به خوردن انواع قرصها، آرامبخشها و مشروبهای الکلی معتاد میشوند. بنابراین آنان باید تشخیص دهند که تنها درمان پزشکی کامل میتواند آنان را از احساس ترس بیجا (فوبیا) رهایی بخشد.

این نوشته‌، ترجمه بخشی زیر عنوان (Fears and Phobias) از کتاب کم حجمی است که خانمی لهستانی به نام «مارگریت چشلاک» به زبان انگیسی، و به منظور تدریس زبان انگلیسی در سال 2003 گرداورده و انتشار داده است.
پایان ترجمه: پانزدهم آبان نودوشش، (ششم نوامبر 2017)
احمد شمّاع زاده

Sunday, November 5, 2017

ما به نادیده گرفتن عشق بیشتر عادت داریم تا دیدن عشق

کانال رسمی محمد نوری زاد
مهرابی فرستاده:

دختری دستش را بریده بود اندازه ای که نیاز به بخیه زدن داشت.
باشوهرش آمده بود.
وقتی خواست روی تخت دراز بکشد شوهرش نشست و سرش را روی پاهایش گذاشت.
تمام طول بخیه زدن دستش را گرفت و نازش را کشید و قربان صدقه اش رفت.
وقتی رفتند
هرکسی چیزی گفت
یکی گفت زن ذلیل
یکی گفت لوس،
یکی چندشش شده بود
و دیگری حالش بهم خورده بود!
 
یادم افتاد به خاطره ای دور روی همان تخت.
خاطره ی زنی با سر شکسته که هرچه گفتم چطور شکست فقط گریه کرد و مردی که می ترسید از پاسخ زن.
زن آنقدر از بخیه زدن ترسیده بود که بازهم دست مرد را طلب می کرد و مرد آنقدر دریغ کرد که من کنارش نشستم و دستش را گرفتم و آرام در گوشش گفتم لیاقت دستانت بیشتر از اوست.
اما وقتی آن ها رفتند کسی چیزی نگفت! هیچکس چندشش نشد و هیچ کس حالش بهم نخورد...
همه چیز عادی بنظر آمد ....

و من فکر کردم ما مردمی هستیم که به ندیدن عشق بیشتر عادت داریم تا دیدن عشق.

Sunday, October 29, 2017

آیا روحانی وارد بازی فریبنده بیت شده است؟ (پیشبینی آینده سیاسی رئیس جمهور)

آیا روحانی وارد بازی فریبنده بیت شده است؟
(پیشبینی آینده سیاسی رئیس جمهور)
رضا علیجانی

بحث «نسبت رئیس جمهور و رهبر» در سیستم دوگانه قدرت در ایران موضوع راهبردی مهمی است که باید مستقلا به آن پرداخت. (نگارنده سه سال پیش طی سه مقاله مستقل به این امر پرداخته ام.)
بعید است کسی در اینکه حسن روحانی دچار چرخش شده و به راست روی افتاده و سعی در هماهنگی با جریان بیت رهبری دارد، تردیدی داشته باشد. فهرست کابینه نماد مهمی از این رویه جدید است. مهمتر اینکه هیچگاه معلوم نشد در دیدار وی با جمعی از فرماندهان سپاه چه گذشته است. روشن شدن مفاد این جلسه از رفتار روحانی پس از این دیدار رمزگشایی می کند. اما هیچ یک از طرفین چیزی در این باره نمی گوید الا اینکه برخی سپاهیان از آن جلسه و رفتار عمومی روحانی پس از آن جلسه ابراز رضایت می کنند.
بازار گمانه زنی پر رونق است. یکی از دم دستی ترین توضیحات معامله بر سر پرونده برادر آقای روحانی بوده است. اما به نظر نمی رسد چنین مسئله ای که از قبل هم وجود داشت بتواند تغییر رفتاری چنین مهم را توضیح بدهد.
گمانه زنى قوی تر این بوده است که روحانی میخواهد با کم کردن از مزاحمت ها در دولت دومش بتواند کار اجرایی قوی تری ارائه دهد. هر چند این موضوع قابل اعتنایی است اما از آن به بعد نیز تغییر محسوسی در رفتار جریان مقابل مشاهده نشد و در حوزه سیاست خارجی و منطقه ای همچنان در به پاشنه سابق می چرخد و در نتیجه نیاز حیاتی دولت به سرمایه گذاری خارجی به شدت دچار اختلال شده است. در سیاست داخلی نیز تسهیل محسوسی در بستر حرکت دولت مشاهده نمی شود.
اگر این رویه دولت را در کنار کوتاه آمدن غیرموجه اش در مورد وزیر شدن زنان قرار دهیم و نیز بی مهری که به هموطنان اهل سنت داشته است؛ شاید باز باید بر گزینه دیگری که زیاد هم مطرح شده مکث کرد و آن تلاش روحانی برای بهبود ارتباط با جریان سنتی و نیز محافظه کاران میانه رو جهت بسترسازی دراز مدت برای آینده سیاسی اش و مشخصا نیم نگاهی است که به مسئله جانشینی و شانسی که برای پوشیدن قبای رهبری دارد.
برخی اظهار تمایل روحانی برای شرکت مجدد در جلسات جامعه روحانیت تهران را نیز در همین راستا می بینند.
بعضی درس خارج اخیر روحانی در حوزه علمیه لواسان را با موافقت ضمنی بیت تلقی می کنند. (آیا این در باغ سبز برای عدم مخالفت با ورود او به رقابت برای رهبری آینده؛ دامی نیست که سر راه روحانی قرار داده شده است؟)
برخی طرفداران افراطی دولت روحانی این «معامله» را معامله خوبی می دانند که هرچند باعث کم دستاوردی دولت دوم روحانی میشود اما امتیاز بزرگی را در ازايش دریافت می کند.

«اگر» چنین پشت صحنه ای درست باشد به نظر می رسد علیرغم همه تجارب شخص روحانی از بندبازی های قدرت در ایران؛ وی بازی خطرناکی را شروع کرده است. در این بازی جریان مقابل با عنایت به برخی ویژگی های فردی روحانی و اشتیاق فراوان او به آینده سیاسی شخصی اش؛ با در باغ سبزهایی که نشان می دهند او را مهار و آرام می کنند تا چهار سال دولت دومش هم بگذرد و جریان بیت از دست او خلاص شود!
آنها به هیچوجه برای هیچ سمتی حتی در حد فعلی، چه رسد به بالاتر از آن؛ به فردی که غربگرایش می دانند اعتماد نخواهند کرد. این نکته ای است که روحانی نباید به هیچوجه فراموش کند.
در این میان برای ما شهروندان ایران چه اتفاق می افتد؟ دولتی که با هزار ضرب و زور در برابر افرادی چون رئیسی رای آورده است، با دستان خودش دست به خودکشی می زند و این یعنی فقر و فلاکت برای مردمی که به هزار امید برای بهبود اوضاع مانع قدرت گیری تندروها شده اند. آنها اینک در عمل با میدان داری بیت در صحنه سیاست ایران مواجه شده اند و گروگان شدن ملت تحت فشار طاقت فرسای زندگی روزمره در برابر سیاستهای ماجراجویانه و بی پشتوانه منطقه ای و جهانی آنان. آن هم در دوره ای که فرد ناهنجاری چون ترامپ در راس بزرگترین قدرت سیاسی- اقتصادی - نظامی جهان قرار گرفته است.
بدین ترتیب دولت و وضعیت اقتصادی کشوری که نمی تواند حقوق عقب افتاده انبوهی از کارگران خود را بدهد و روز به روز بر آمار بیکاری و کمبود بودجه های عمرانی افزوده می شود؛ تازه باید اندک توان خویش را صرف مسائل نظامی و مداخله جویی های ضد ملی در بحران های منطقه ای کند.
وارد شدن در این بازی خطرناک و فریبنده برنده ای جز جناح های قدرت حاکم بر ایران ندارد و بار دیگر رویاهای تغییر مردم ایران و این بار به دست آقای روحانی به تحلیل می روند. همانطور که حسن روحانی نیز در این معامله چیزی نصیبش نخواهد شد

Mohsen Sazegara Saturday 6 Aban 1396 October 28, 2017

Thursday, October 26, 2017

بهره برداری آخوندها از جهالت مردم ایران

بهره برداری آخوندها از جهالت مردم ایران


سخن نخست:
در برخی از وبگاهها آمده، گزارشی که در زیر میآید، نادرست و بی سند است. من هم کمی در وب گشتم و چیزی نیافتم. این خاطرات چون قدیمی است، مسلماً اگر درست هم باشد در کتاب‌های قدیمی آمده و نمیتوان آن را در وب یافت. ولی مهمتر اینکه، نکته‌هایی که در گزارش آمده، بارها و بارها به اثبات رسیده و داستانها پیرامون آن نگاشته شده، چه به صورت فکاهی (همچون «خوردن پیاز مکه در مشهد» یا «خوردن پیاز مکه در حکه» و...) و چه به شکل واقعی؛ و موضوعی نیست که بتوان آن را نفی و نقد و محو کرد. از جمله نکته‌های واقعی، خاطراتی است که از دوران کودکی و جوانی خود تجربه کرده‌ام و سندش هم خودم هستم؛ بدین ترتیب:
یک- تا کنون نمیدانستم چرا در کودکی و نوجوانی که در بازار کار میکردم، همه جا میدیدم قند را در چای فرو میبرند سپس در دهان میگذارند و چای مینوشند!! و این کار همواره برایم شگفت بود، همراه با علامت پرسشی؟ اکنون با خواندن این گزارش پاسخ خود را گرفتم؛ که این خود سندی است بر واقعی بودن این گزارش.
دو- نکته ای را که نویسنده از قلم انداخته(البته ممکن است نمونه ها بسیار زیاد باشند) این است که مادرم تعریف میکرد ملّایی به نام شهرستانی (واعظ پیر خرمشهری) روی منبر، با لهجه خاص خودش میگفت: "ای مردم شمن جعفر سوار نشیییییی...د". و منظورش از شمن جعفر، شمندفر بود که در زمان رضاشاه که زبان بین المللی فرانسوی بود، به ترن و قطار شمندفر میگفتند.
چرایی اش را باید در مخالفت آخوندها با رضا شاه یافت که ترن را به ایران آورد تا جدای از کم شدن رنج سفر و طول مدت سفر، مردم از یورش راهزنان نیز در امان بمانند و بدین ترتیب به مردم کشورش خدمت بزرگی کرده باشد. (رضا شاه پس از مدتی کوتاه، راهزنی و راهزنان را هم از میان برد.)
سه- زمانی که دیپلم گفتم، قیمت دلار زیر هفت تومان بود، و با ارثی که به من رسیده بود، و با شوقی که به ادامه تحصیل و دانش اندوزی داشتم، میتوانستم به راحتی به آمریکا برای تحصیل بروم و درس بخوانم؛ ولی از آنجایی که جوانی مذهبی بودم، تحت تأثیر آخوندها که مرتباً تبلیغ میکردند که جوانان به کشورهای غربی نروند وگرنه دینشان را از دست میدهند، از ادامه تحصیل در خارج از کشور منصرف شدم، در حالی که برخی دوستان، حتا با هزار دلار برای تحصیل به آمریکا رفتند.
هرگاه به یاد این زیان بزرگ زندگی خود میافتم، بسیار از خود و ستمی که بر خود کرده‌ام شرمنده می‌شوم و بر خود اف میگویم. بویژه پس از انقلاب که دیدم نود درصد کسانی که هسته مرکزی سپاه را تشکیل داده بودند(و من هم همکار آنان شده بودم)، از دانشجویان انجمنهای اسلامی آمریکا و اروپا بودند، که بعدها بیشترشان پستهای کلیدی کشور را در دست گرفتند و برخی هم که روحیه مرا داشتند، دانش را بر پست ترجیح دادند به دانشگاه رفتند و به استادی دانشگاه رسیدند.
چهار- پیش از انقلاب آخوندها با کشیدن زمان یک ساعت به جلو در نیمه اول سال از سوی دولت، مخالفت میکردند. دلیلش را تغییر ظهر شرعی اعلام میکردند و تبعات آن؛ ولی پس از برقراری جمهوری ظاهراً اسلامی همان شیوه را به کار بردند، به دلایل افتصادی و نیز تجاری که روابطشان را با دیگر کشورها هماهنگ کنند. سوم آبانماه نودوشش- احمد شمّاع زاده

از خاطرات کلنل اف استیون کول، اولین فرمانده نظامی بریتانیا در ایران:

آنها (ایرانیها) خیلی ساده لوح و زود باورند. مهربانند و سخت کوش. هر حاکمی که بخواهد به آنها مستبدانه حکم فرماید راحت میتواند آنها را با بازی با باورهایشان فریب دهد و بر آنها حاکم شود؛ ولی اگر حاکمی بخواهد برایشان دل بسوزاند و حق مردم را به مردم دهد، او را سرنگون میکنند. مردمانی اند مستحق ظلم.
یادم نمیرود وقتی چای را از هند به مزارع تبرستان(مازندران) بردیم و کشت کردیم و با شکر مخلوط کردیم و به خوردشان دادیم، هنگامی که سودی سرشار به دست آوردیم، روحانی بزرگشان حاج ملا محمد کرمانی نزد من امد و گفت: اگر میخواهی به تجارت شکر و چایت در ایران ادامه دهی باید چهار یک سودت را به من بدهی.
من اورا ضعیف پنداشتم و به او خندیدم و از عمارت بیرونش انداختم. بعد از چند ماه گزارش آمد که دیگر در ایران مردم چای نمینوشند. باورم نمیشد. چطور ممکن بود؟!! اکثر مردم به چای معتاد شده بودند!!
پس از پاره ای تحقیقات فهمیدیم ملا محمد کرمانی چای و شکر را نجس و نوشیدنش را حرام اعلام کرده و مردم چشم و گوش بسته هم تنها مطیع اند.کلی به این ملت نفهم خندیدم.
او (ملامحمد کرمانی) را به عمارت فرا خواندیم.
به او گفتم حیف که چای را حرام اعلام کردی! اگر راه برگشتی بود و میشد هنوز سودی از چای به دست آوریم، چهار یک تو را پرداخت میکردیم.
ملا خندید و گفت تو عهدنامه را بنویس حرام و حلالش با من.
او این فتوا را داد که اگر شکر(حبه قند) را به چای برسانند و بعد در دهان بگذارند نجاستش بر کنار میشود وچای و شکر از حالت حرام خارج میشود.
بدین گونه باز حرامی به حلال تبدیل شد و ما و میرزا به سودمان رسیدیم و مردم به رضایت خدایشان.
یادم هست وقتی همین میرزای کرمانی شیاد مرد، باز همان مردم عکس او را در ماه میدیدند. نمیدانم چگونه خلقتی هستند قوم پارس. هر کس که به آنها خوش خدمتی کند را دزد میخوانند و هر کس آنها را بفریبد در ماه و خورشید میبینندش!!
یادم نمیرود مردم، شکر(حبه قند) را بین انگشتان میگرفتند و بزور آن را به چای ته استکان میرساندند تا پاک شود بعد بخورند و من فقط به انها میخندیدم و ته بسته های شکرم مینوشتم "شکر پاک ملای کرمانی"
(دلیلی بر مستند بودن این ترجمه آن است که در بالا نویسنده نوشته شکر که ترجمه شوگر است و در زبان انگلیسی برای قند و شکر یک واژه را به کار میبرند و مترجم توی پرانتز افزوده حبه قند، زیرا نمیشود شکر را میان انگشتان گرفت.)
نمیدانم این ملاها و میرزاها در آینده چه بر سر این ملت زود باور بیاورند. کاش رستگار شوند.
که متأسفانه رستگار نشدند و باز هم با بهره گیری از جهالت مردم، بر علیه شاه شوریدند تا حکومتی عاری از ستم برپاکنند ولی خود ستمگری بدتر از او از آب درامدند. و خسرانی دیگر!!
فتواهای شگفت انگیز شرعی اواخر دوره قاجاریه تا کنون و دلايل ابطال آنان
(این بخش ربطی به نوشته کلنل ندارد)
خزینه ها منبع انتشار بیماری و مرگ و میر شده بودند و تنها وجه بهداشتی آنها آب آهک انتهای روز بود و چوب زالزالک. لذا در حمامها دوش جایگزین آنها شد.علما فتوا دادند حرام است.مردم با رشوه پنهانی از خزینه استفاده میکردند.
حکومت از زور استفاده کرد علما کوتاه آمدند.
استفاده از لامپ برق حرام و غیرشرعی است.
علت: به سبب امکان انجام شب نشینی های طولانی، باعث میشود که مومنین، از نماز صبح غافل شوند!
البته بعدها، با پول هنگفتی که حاج امین الضرب، صاحب کارخانه برق به علما داد برق حلال شد! اما کارخانه برق مشهد در سال ١٩١١ میلادی به تحریک علما و روسها توسط ملت سلحشور مشهد در آتش سوخت.
استفاده از کله قند، حرام و غیرشرعی است. (افراطیون مذهبی شایعه ساخته بودند از استخوان مردگان الک شده و کله قند روسی درست می شود!!)
علت: نپرداختن وجوه شرعی، توسط واردکننده قند!
پر واضح است که پرداخت وجوهات، موجب گردید تا قند حلال گردد، البته به این شرط که قبل از خوردن، آن را در چای غسل کنند".
استفاده از ماشین لباسشویی حرام و غیرشرعی است.
علت: لباس های نجس، لباس های پاک را نجس می کنند!
در سال ١٣٤٢ خورشیدی در جریان انقلاب سپید علما گفتند رأی دادن بانوان خلاف شرع است!
علما ساخت راه آهن را در دوره ناصری خلاف شرع و حرام اعلام کرده بودند. علت: ملاعلی کنی آن را راه تسلط کفار می دانست.
خوردن گوشت ماهی خاویاری حرام است!
علت: انحصار گرفتن صید این ماهی ارزشمند توسط روسها.
بازی شطرنج حرام است!
علت: در روایتی ساختگی آمده بود که امویان شطرنج بازی می کردند.
استفاده از ویدئو حرام و غیرشرعی بود.
علت: چون افکار پاک ملت سلحشور با دیدن فیلمهای مستهجن خراب می شد. با ازدیاد آن و آمدن ماهواره و نت دیگر این حرام حلال شد.
علما مدرسه رفتن در تهران و تاسیس مدرسه مدرن به جای مکتب و رادیو و تلویزیون و تریبون به جای منبر را خلاف شرع و خلاف احکام الهی اعلام کرده بودند.
اولین بار که دوچرخه به ایران آمد آنرا ارابه جن معرفی کردند.
اولین بار که اعلام شد مردم برای گرفتن شناسنامه به شهربانی مراجعه کنند، علمای عظام فتوا دادند که این دسیسه انگلیس است تا نام دختران و همسران شما بدانند!
اوایل خود موسیقی و بعدها دیدن ساز موقع نواختن را حرام اعلام کردند چون انسان را از یاد خدا غافل میکند
آری چنین است که ملتی به خدمتگزاران اندکی که در طول تاریخ داشته، دشنام میدهد!

Monday, October 23, 2017

موسی صدر: قاتلان کربلا "کم خطرترین" دشمنان امام حسین(ع)

موسی صدر: قاتلان کربلا "کم خطرترین" دشمنان امام حسین(ع)
حسین(ع) سه گروه دشمن دارد؛ دسته اول آنان که او را کشتند. این دسته کم خطرترین دشمنان هستند، چون تنها جسم امام را که محدود بود، کشتند. دسته دوم آنان که تلاش کردند آثار امام را محو کنند؛ قبر امام را ویران کردند و از آمدن زائران جلوگیری کردند و کسانی که در اطراف قبر آن حضرت زندگی می‌کنند را مورد آزار و اذیت قرار دادند. خطر این دسته بیشتر از دسته اول است، ولی نتوانستند کاری از پیش ببرند».
▪️«ولی دسته سوم که خطرناک‌ترین دشمنان آن حضرت هستند، آنانند که کوشیدند اهداف امام حسین(ع) و ابعاد انقلاب حسینی را تحریف کنند و آن را ابزار کسب و درآمد قرار دهند و بهره برداری‌های بی‌ارزش از آن کنند و یا آن را مورد سوء استفاده برای منافع شخصی قرار دهند. اینان تلاش کردند بالاترین بُعد حسینی یعنی هدف نهضت حسینی را از بین ببرند.
▪️من از خودم و شما سؤال می‌کنم ما از روز عاشورا چه بهره ای برده‌ایم؟ چه سودی به دست آورده‌ایم؟ چه استفاده‌ای در عرصه عمومی و چه استفاده‌ای در زمینه فردی برده‌ایم؟ اگر استفاده نبرده باشیم و تنها گریه کرده باشیم من به شما خبر می دهم که این کار سودی ندارد؛ ما از کدام دسته هستیم؟ از کسانی که گریه می‌کنند و حسین را می‌کشند؟»
▪️«روشن است که امام حسین(ع) الان نیست تا کسی او را بکشد، ولی چیزی گرانبهاتر و مهم‌تر از خود امام حسین(ع) در دستان ماست: کرامت امت حسین، مقدسات حسین. اگر ما گریه کنیم ولی در عین حال برای تضعیف اهداف امام حسین(ع) تلاش کنیم؛ اگر گریه کنیم و در صف باطل باشیم؛ اگر گریه کنیم ولی گواهی دروغ بدهیم؛ اگر گریه کنیم ولی به دشمنان کمک کنیم و به اختلاف و تفرقه در جامعه خود دامن بزنیم؛ اگر گریه کنیم ولی گناهانمان بیشتر شود، در این صورت ما گریه می‌کنیم ولی در عین حال حسین را نیز می‌کشیم زیرا تلاش می‌کنیم هدف حسین را از بین ببریم که گرانبهاتر از خود اوست. ان شاء الله که ما از این دسته نباشیم».
منبع: کتاب سفر شهادت،گفتارهای امام موسی صدر دربارۀ قیام عاشورا و ابعاد و نتایج و پیامدهای این نهضت