Monday, October 21, 2013

کاری کن تا بخواند تو را

اي دل اگر نخواندت ره نبري به سوي او      
بي قدمش كجا توان ره ببري به سوي او؟

گر نروي به سوي او راست بگو كجا روي؟      
هر طرفي كه بنگري ملك وي است و كوي او

آنچه ز ما شنيده اي آن ز خدا شنيده اي            
چون همه گفت و گوي ما هست ز گفت و گوي او

رو بر شمس تا دهد از تو خلاص مر تو را    
خوي بدت بدل كند جمله به خلق و خوي او

Friday, October 18, 2013

کعب الاحبار کیست؟

کعب الاحبار کیست؟
ویکیپدیا
کعب الاحبار،(نام کامل: ابو اسحاق کعب بن ماتع الحمیری الاحبار) یک یهودی از قبیله ذوالکیلا از یمن بود که مسلمان شده در روزگار عمر بن خطابزندگی میکرد. او اطلاعات زیادی از کتاب عهد عتیق و عهد جدید و داستانهای مربوط به پیامبران گذشته داشت. اخبار و اقوال زیادی که معمولاً به آنهااسرائیلیات می‌گویند از وی برجای مانده‌است.
زندگینامه
او در یمن به دنیا آمد. پدر او یک خاخام یهودی بود. کعب در زمان عمر به مدینه آمد و مسلمان شد. او تا زمان حکومت عثمان در مدینه بود. کعبمحمد را ملاقات نکرد.

در نظر اهل سنت
روایت شده است که کعب مرگ عمر بن خطاب را پیشگویی کرده بود. بر اساس این روایت آمده است:
کعب : امیرالمومنین، شما باید وصیت خود را بنویسید زیرا بعد از سه روز خواهید مرد. عمر: چگونه میدانی؟ کعب: آنرا در کتاب خدا (تورات) یافتم. عمر: سوگند به خدا، تو عمر بن خطاب را در کتاب تورات یافتی؟ کعب: سوگند به خدا که نه، بلکه شرح حال شما را یافتم و میدانم زمانتان به پایان رسیده است. عمر: ولیکن من احساس درد و یا مریضی نمیکنم. روز بعد کعب به سراغ عمر آمد و گفت: امیرالمومنین یک روز گذشت و شما فقط دو روز فرصت دارید. روز بعدی کعب دوباره به سراغ عمر آمد و گفت: امیرالمومنین دو روز گذشت و شما فقط یک روز و یک شب فرصت دارید. در روز بعد ابو لولو با خنجری دوسر در دست ظاهر شد و شش ضربه به عمر زد. یکی از این ضربه ها به ناف او خورد و او را کشت. [۱]
مدتی بعد کعب به سوریه رفت و یکی از مشاوران معاویه شد. او عمر درازی داشت و بیش از ۱۰۰ سال زندگی کرد.
ابن حجر عسقلانی در مورد او گفته است:
کعب ابن ماتع الحمیاری، ابو اسحاق که معروف به کعب الاحبار است قابل اعتماد است. او به دسته دوم تعلق دارد. او در زمان جاهلیت و اسلام زندگی کرد. او قبل از اینکه به شام مهاجرت کند در یمن زندگی میکرد. او در زمان خلافت عثمان در حالی که بیش از ۱۰۰ سال داشت فوت کرد. هیچیک از حدیثهای او در صحیح بخاری نیستند. یک حدیث از او از ابو حریره در مورد العماش از ابو صالح وجود دارد. [۲]
قیس ابن القیسی روایت کرده است که کعب گفته است:
هر اتفاقی که تا اکنون در هرجای زمین افتاده و خواهد افتاد در تورات نوشته شده است که خدا بر موسی نازل کرد.[۳]

در نظر شیعیان
دیدگاه شیعیان نسبت به کعب عموما منفی است. به طور مثال سایت al-islam در مورد او مینویسد:
عمر و بعضی از صحابه نظر بسیار مثبتی نسبت به کعب داشتند. ولیکن داناترین و دور اندیشترین آنان که امام علی بود او را طرد کرده بود. کعب جرات نزدیک شدن به امام علی را نداشت، با اینکه او در زمان امام علی در مدینه بود. گفته میشود که امام علی در مورد او گفته است: او حقیقتا یک دروغگوی حرفه ای است. [۴]
همچنین در نظر شیعیان کعب داستانهای بسیاری را به دروغ به عهد عتیق نسبت داد. افراد زیادی نظیر : ابوهریره، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عمرو عاص، معاویه بن ابو سفیان داستانهای او را نقل کردند.
در روایتی دیگر آمده است :
به ابن عباس گفته شد: کعب گفته است که در روز قیامت خورشید و ماه مانند دو گاو جلو خواهند آمد و به جهنم انداخته خواهند شد. با شنیدن این حرف ابن عباس خشمگین شد و گفت: کعب یک دروغگوست !! کعب یک دروغگوست !! کعب یک دروغگوست !! این یک دیدگاه یهودی است که کعب میخواهد به اسلام وارد کند. خداوند منزه است از چیزهایی که به او نسبت میدهند. مگر نشنیده ای که خدا در قرآن فرموده است: و خورشيد و ماه را كه پيوسته روانند براى شما رام گردانيد و شب و روز را مسخر شما ساخت ( سوره ابراهیم آیه 33) ابن عباس سپس ادامه داد که لغت دائبین در این آیه نشاندهنده مطیع بودن دائمی نسبت به خدا است. او ادامه داد: چگونه ممکن است خداوند خورشید و ماه را مجازات کند در حالی که آنها را به دلیل مطیع بودن ستایش کرده است. خدا این دانشمند یهودی و تعلیماتش را لعنت کند. چه بهتان بزرگی که دروغ به خدا بسته شود و به دو ساخته مطیع خدا گناه نسبت داده شود. بعد از این حرف ابن عباس سه بار گفت: انا لله و انا الیه راجعون انا لله و انا الیه راجعون انا لله و انا الیه راجعون سپس ابن عباس حرف پیامبر درباره خورشید و ماه را نقل کرد: خدا دو منبع روشنایی خلق کرد. آن را که خورشید نامید مانند زمین است، هر روز طلوع و غروب میکند. و آنرا که بعضی اوقات تاریک میکند ماه نامید و کوچکتر از خورشید قرار داد. هر دوی آنها به نظر کوچک میآیند زیرا ارتفاع آنها در آسمان و فاصله آنها از زمین زیاد است. [۵]
محمد تیجانی عالم شیعه تونسی در مورد او گفته است:
او یک یهودی اهل یمن بود که وانمود کرد به اسلام ایمان آورده و در زمان خلافت عمر به مدینه رفت. او سپس به سوریه رفت و یکی از مشاوران معاویه شد. [۶]
محمد جواد شری عالم شیعه مسجد میشیگان در مورد او بعد از نقل حدیثی در مورد او گفته است:
این گفتگو باید هشدار دهنده باشد در مورد تلاشهای فریبکارانه و موفقیت آمیز کعب برای تحت تاثیر قراردادن وقایع آینده با القائات شیطانی باشد. این تلاشها دارای فریبکاری زیادی بود که ضرر زیادی متوجه اسلام و مسلمین کرد.[۷]
همچنین در نظر شیعیان، داستان روایت قتل عمر قبل از اتفاق آن نشاندهنده دست داشتن او در این ماجرا است. زیرا در هیچ جای تورات اشاره ای به عمر بن خطاب نشده است و در صورتی که اسمی از او به میان آمده بود، یهودیان دیگری نیز آنرا با افتخار بیان میکردند. حال آنکه تنها کسی که چنین ادعایی مطرح کرد کعب بود. به همین دلیل، تنها در صورتی کعب میتوانست از قتل عمر اطلاع داشته باشد که خود در این نقشه سهیم بوده باشد. [۸]
گفته میشود که کعب در زمان عثمان قدرت زیادی پیدا کرد به طوری که در بسیاری موارد، احکام اسلامی صادر میکرد. در این زمان معمولا خلیفه با او موافق بود و تنها کسانی که به مخالفت با او بر میخواستند افرادی مانند ابوذر غفاری بودند. همچنین آمده است که در زمان عثمان، او به همراه معاویه از حج بازمیگشت که مسئول کاروان شعری خواند و پیشبینی کرد که بعد از عثمان، علی به خلافت برگزیده خواهد شد. کعب به او گفت: دروغ میگویی. خلیفه بعد از عثمان کسی خواهد بود که سوار بر الاغ روشن (معاویه) است. [۹]
از میان نویسندگان و خطبای معاصر ایران تنها کسی که در نوشته ها و سخنرانی هایش از او و حیله هایش با زبان و عمل ابوذر غفاری یاد کرد و او را به جوانان شناساند دکتر علی شریعتی بود. 

کارهای او
ساختن مسجد الاقصی
کعب در هنگام ورود عمر به قدس با او بود و به او کمک کرد که محل هیکل سلیمان را بیابد، که عمر در آنجا مسجد الاقصی را ساخت. همچنین او در زمانی که به دنبال مقدسترین مقدسات میگشت محل صخره را یافت. عمر آنرا تمیز کرد و بعدا یک خلیفه در آنجا قبه الصخره را بنا کرد که جزء مهمی از مسجد الاقصی است.
حدیثهای او
مسلم، ابو داود و ترمذی حدیثهایی از او نقل کرده اند. هیچیک از نقل قولهای او در بخاری نیامده است.
منابع
·         رسول جعفریان. «آيا کعب الاحبار در قتل خليفه دوم دست داشته است؟». کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران.
·         ویکیپدیای انگلیسی، "Ka'ab al-Ahbar"، بارگرفته شده در 9 خرداد 91.
1.     Jump up تاریخ طبری، جلد چهارم، صفحه 191
2.     Jump up تقریب التهذیب، نوشته ابن حجر العسقلانی
3.     Jump up الاستیاب نوشته ابن عبدل بر، جلد 3، صفحه 1287، چاپ قاهره.
5.     Jump up تاریخ طبری، جلد اول، صفحه 62-63.
6.     Jump up شیعیان: پیروان واقعی سنت پیامبر نوشته محمد التیجانی
7.     Jump up شیعیان تحت حملات نوشته محمد جواد شری
9.     Jump up تاریخ طبری، جلد چهارم، صفحه 343


·         اسرائیلیات

·         تابعین



رجایی اگر می‌ماند جلوی آیت الله خمینی می‌ایستاد

رجایی اگر می‌ماند جلوی آیت الله خمینی می‌ایستاد
جلال یعقوبی - روزنامه نگار بی بی سی
جمعه 30 اوت 2013 - 08 شهریور 1392

هشتم شهریور ۱۳۶۰ با انفجار دفتر نخست وزیری در ایران و کشته شدن رییس جمهور و نخست وزیر، بحران سیاسی در دولت انقلابی و نوپای ایران به اوج خود رسید.
دو ماه قبل از آن نیز انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی این بحران را دامن زده بود. ایران در آستانه جنگ داخلی قرار داشت و انگشت اتهام به سوی سازمان مجاهدین خلق ایران بود. (سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام- جلد دوم - ص۶۳۷) روزنامه جمهوری اسلامی دو روز بعد از انفجار و در روز دهم شهریور خبری منتشر ساخت که سازمان مجاهدین خلق مسئولیت این اقدام را بر عهده گرفته است. اما این سازمان بلافاصله دست داشتن خود در این اقدام تروریستی را تکذیب کرد. (همان - ص۶۳۱)
نهادهای امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی ایران که تصفیه مخالفان و منتقدان از همه نهادهای حکومتی را از سال‌ها قبل آغاز کرده بودند، با اوج گیری بحران، به آن شتاب دادند و بسیاری از انقلابیون سابق و مسئولان اولیه حکومت جدید، مشمول این حذف نهایی شدند.
این حوادث، منجر به بازنویسی دوباره تاریخ توسط دستگاه های ایدئولوژیک جمهوری اسلامی ایران شد. مورخان حکومت ایران در این بازنویسی، می‌بایست بخش بزرگی از تاریخ را نادیده می‌گرفتند. در همین چهارچوب، تلاش شد تا در زندگی آن عده از شخصیت های جمهوری اسلامی که سابقه مبارزاتی شان با نیروهای حذف شده فصل مشترک زیادی داشت، چنین فصل‌هایی مسکوت بماند.
برای نمونه مصطفی چمران که تمام مبارزات سیاسی‌اش در جبهه ملی و بعد نهضت آزادی ایران سپری شده بود، تبدیل به یکی از نیروهای "مکتبی" همسو با محافظه کاران حاکم شد.
مهدی و حمید باکری که برادر بزرگترشان علی باکری از کادرهای مرکزی سازمان مجاهدین خلق ایران بود و حتی خود، به دلیل سابقه برادرشان و همچنین همفکری با جنبش مسلمانان مبارز از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تصفیه شده بودند، پس از مرگ در جنگ، ناگهان به عنوان وفادارانی سرسخت به محافظه کاران حاکم به تصویر کشیده شدند.
برادر آیت الله خمینی، آیت الله مرتضی پسندیده نیز که منتقد سرسخت شیوه حکومت برادرش بود و تا پایان عمرش از نزدیکان نیروهای ملی ایران باقی ماند، از صحنه تاریخ نگاری رسمی ایران حذف شد.
"ما جزء نفرات اولی بودیم که در نهضت [آزادی] ثبت نام کردیم. سپس کم‌کم به عنوان عضو نهضت آزادی در دبیرستان کمال مشغول تدریس بودم"محمدعلی رجایی
دستبرد در تاریخ، حتی درباره مرتضی مطهری، محمدحسینی بهشتی، محمدجواد باهنر، محمد مفتح و محمدعلی رجایی نیز اعمال شد.
همکاری مرتضی مطهری با انجمن پادشاهی فلسفه ایران مسکوت ماند و یا کتاب "بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی" او جمع آوری و خمیر شد و اجازه انتشار نیافت. اشارات اسناد سفارت آمریکا به بهشتی نیز منتشر نشد(بعدها و حدود سی سال بعد در بهار ۱۳۸۷ مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی متن کامل‌تری از این اسناد را منتشر کرد). به همین ترتیب، همکاری باهنر و مفتح با وزارت آموزش و پرورش در دوران فرخ رو پارسا نادیده گرفته شد و همکاری محمد علی رجایی با مجاهدین خلق و عضویتش در نهضت آزادی از تاریخ رسمی بیرون آمد.
تا اواسط دهه هفتاد، تاریخ تنها با روایت رسمی حاکمیت ایران گفته می‌شد. اما از اواسط دهه هفتاد و با گسترش تریبون‌های غیررسمی و امکان انتشار روایت های رقیب و بعد با عمومی شدن اینترنت، انحصار روایت تاریخ از دستگاههای ایدئولوژیک جمهوری اسلامی ایران گرفته شد و حتی تریبون‌های رسمی نیز گاه ناچار به بخش‌های ناگفته اشاره کردند.
زلزله انتخابات ۱۳۸۸ در ایران، زمینه ای جدید برای بازخوانی دوباره تاریخ در ایران شد. این بازخوانی هم از سوی حکومت و با توجه به صفبندی های جدید سیاسی بعد از ۱۳۸۸ صورت گرفت، هم از سوی نیروهای درگیر در عرصه سیاسی ایران آغاز شد و هم در میان افکار عمومی ریشه کرد. شعاری همانند "بسیجی واقعی، همت بود و باکری" نشانه‌ای از افول انحصار روایت حکومتی از تاریخ بود.
رابطه رجایی با مجاهدین و نهضت آزادی
محمدعلی رجایی از جمله شخصیتهایی است که تاریخ سازی رسمی درباره او مسیرهای مختلفی را طی کرده است.
"مدتی پس از درگذشت آیت الله خمینی، در حالی که تریبونهای رسمی سالی یک بار یادی از رجایی میکردند، نزدیکان او از جمله همسرش عاتقه صدیقی و دوست نزدیکش بهزاد نبوی اجازه شرکت در انتخابات مجلس را نیافتند و تصاویر و سخنان آنها از تریبونهای رسمی حذف شد"
رجایی بعد از انتخاب به ریاست جمهوری طی سخنانی به سوابق سیاسی خود اشاره کرده و می گوید: "[در سال ۱۳۴۰] مهندس بازرگان در ماه رمضان ما را دعوت کرد به افطار و نهضت آزادی ایران را اعلام کرد که ما جزء نفرات اولی بودیم که در نهضت ثبت نام کردیم. سپس کم‌کم به عنوان عضو نهضت آزادی در دبیرستان کمال مشغول تدریس بودم."
او درباره ارتباط با مجاهدین خلق نیز می گوید:"با اکثر بنیانگذاران سازمان مجاهدین از دوره دانشگاه و بعدها هم در جلسات مسجد هدایت که پای تفسیر آقای طالقانی بودیم آشنا شده بودم. در سال ۴۷ یک بار سعید محسن برای عضوگیری به من مراجعه کرد، ولی به علت اختلافاتی که در برداشتمان نسبت به مبارزه داشتیم، من موافقت نکردم به عضویت این سازمان درآیم، منتهی شرعا تعهد کرده بودم که تماس را به هیچ‌کس نگویم."
سال ۱۳۸۵ خبرگزاری فارس روایتی پرغلط از این متن را با عنوان "من محمدعلی رجایی هستم" منتشر کرده است.
اما ارتباط رجایی با مجاهدین گسترده تر بود. وی حتی رابط سازمان با بخشی از نیروهای آن شد و بخشی از جلسات این نیروها در خانه او تشکیل میشد. همسر رجایی نیز در فعالیتها سیاسی او همراه بود و برنامه ریزی و زمان بندی این اقدامات با او بود. محمدعلی رجایی به دلیل ارتباط نزدیک با سازمان مجاهدین در سال ۱۳۵۳ دستگیر شد و به گفته خودش هفته ها تحت شکنجه قرار گرفت.
ارتباط رجایی با بخشی از جریان‌های حذف شده در انقلاب ایران گرچه از سالها قبل آغاز شد اما حتی پس از رسیدن به نخست وزیری و بعدها ریاست جمهوری نیز ادامه داشت. لطف الله میثمی از دوستان رجایی در جایی گفته است: "آقای رجایی در دوران نخست وزیری به منزل ما می‌آمد. [...] در اولین سخنرانی ریاست جمهوری نیز به نام من اشاره کرد و گفت این آقای میثمی که چشم‌هایش را در مبارزه از دست داده است دوست ماست و من به همراه او و مهندس توسلی با هم جلسات بحث و تحلیل داشتیم اما آن زمان روزنامه‌ها این سخنان رجایی را منعکس نکردند. بعدها هم صداوسیما این سخنرانی را پخش نکرد."
به گفته میثمی: "رجایی یک بار که به منزل ما می‌آمد ماشین را چند خیابان قبل‌تر در آبشار پارک می‌کند و به گونه‌ای به منزل ما می‌آید تا مبادا محافظین خودش، او را ببینند. البته محافظین او را به طرز جالبی تعقیب کرده بودند و به منزل ما آمده و پلاک را هم یادداشت کرده بودند. آن موقع که رجایی می‌آمد ما تعدادی از بچه‌ها را مامور حفاظت از او می‌کردیم که در کوچه و بر روی بام نگهبانی می‌دادند. " (شهروند امروز - شهریور ماه ۱۳۸۷- شماره ۶)
"رجایی یک بار که به منزل ما می‌آمد ماشین را چند خیابان قبل‌تر در آبشار پارک می‌کند و به گونه‌ای به منزل ما می‌آید تا مبادا محافظین خودش، او را ببینند. البته محافظین او را به طرز جالبی تعقیب کرده بودند و به منزل ما آمده و پلاک را هم یادداشت کرده بودند. آن موقع که رجایی می‌آمد ما تعدادی از بچه‌ها را مامور حفاظت از او می‌کردیم که در کوچه و بر روی بام نگهبانی می‌دادند"لطف الله میثمی

روایت رجایی، بعد از درگذشت آیت الله خمینی
پس از مرگ آیت الله خمینی حذف نیروهای چپ مذهبی از حکومت آغاز شد. در حالی که تریبونهای رسمی سالی یک بار یادی از رجایی می کردند، نزدیکان او از جمله همسرش عاتقه صدیقی و دوست نزدیکش بهزاد نبوی اجازه شرکت در انتخابات مجلس را نیافتند و تصاویر و سخنان آنها از تریبون های رسمی حذف شد.
تلاش این نیروها در سالهای پایانی دهه هفتاد و آغاز دهه هشتاد برای تغییر توازن قدرت در ایران ناکام ماند و نهایتا بار دیگر و این بار به صورتی غیرمحترمانه حذف شدند. در سال ۱۳۸۸ و با دستگیری و محاکمه بخش بزرگی از بدنه مدیریتی چپ جمهوری اسلامی به اتهام براندازی و صدور احکام زندانهای طولانی برای مدیران سابق، بهزاد نبوی علنا در برخی رسانه ها متهم به مشارکت در قتل محمد علی رجایی شد.
این اتهام پس از واقعه هشتم شهریور از سوی عده ای از منسوبان جناح راست سنتی مطرح و اتهام با دخالت مستقیم آیت الله خمینی بررسی و رد شده بود. در زمان رهبری آیت الله خامنه‌ای، هر از گاه عده‌ای از منتقدان سرسخت بهزاد نبوی همین اتهام را تکرار کرده بودند و همین منتقدان بعد از انتخابات ۱۳۸۸، به گونه‌ای بیسابقه به تاکید بر اتهام خود پرداختند.
به نظر میرسد قابل انکار نبودن روابط نزدیک محمدعلی رجایی با محذوفان حکومت ایران، در مواردی حتی برخی از سخنگویان جناح محافظه کار را به نوعی تعیین تکلیف با شخص او هم متمایل کرده است.
در همین ارتباط، مهدی طائب رئیس قرارگاه عمار چندی پیش گفته است: "رجایی دو تا ویژگی داشت، که اگر شهادت به کمکش نمیآمد، جلوی امام می‌آمد به میدان. یکی اینکه اعتماد به نفسش بالا بود، دیگر اینکه بهزاد[نبوی] را خیلی قبول داشت. بهزاد رو ایشون آورد در گردونه اجرا."
"در ابتدای تشکیل سازمان مجاهدین خلق، محمدعلی رجایی با بنیانگذاران این سازمان ارتباط داشت. وی حتی رابط سازمان با بخشی از نیروهای آن شد و بخشی از جلسات این نیروها در خانه او تشکیل می‌شد"
وی افزوده است: "من معاون اطلاعات نخست‌وزیر بودم، وقتی ایشون بهزاد رو آورد، ما پرونده‌ی بهزاد رو دیدیم، عجب چیز خطرناکی بود. وقتی به رجایی گفتیم، قبول نکرد، گفت من بهزاد رو می‌شناسم... شدت اعتقاد رجایی به بهزاد، اگر شهادت به کمکش نمی‌آمد، باعث می‌شد که رجایی بهزاد رو جلوی امام به میدان بیاره." (پارسینه – ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۲)
با حذف مهدی کروبی و میرحسین موسوی و نیروی بزرگ همراه آنان، عده ای از محافظه کاران حاکم در حال بازنویسی دوباره تاریخ هستند و در حالی که "مقدسات" پیشین را کنار می زنند، می کوشند تا "تقدس جدید" را بر جای آنان بنشانند.

رجایی از مقدسات پیشین است و گویا حفظ او دیگر به کار این محافظه کاران نمی آید.