Sunday, July 17, 2016

شرحی بر: ما مجوسها



شرحی بر:
ما مجوسها

علمای اهل سنّت، روز عاشورا را روزه میگیرند و آن را سفارش میکنند؛ و معتقدند این موضوع ریشه در عرفی پیش از اسلام دارد که پیامبر اسلام هم بر آن صحه گذاشته و سنت شده است. دلایلی هم در این زمینه بیان میکنند. آنان در خطبه های نماز جمعه خود، که مصادف با عاشورا باشد، به هیچوجه اشاره ای به این موضوع نمیکنند که یزید بن معاویه در چنین روزی در سال 61 هجری، برای نوه پیامبر اسلام و خانواده و همراهان او در کربلا فاجعه آفرید و بقیه قضایا...
عاشورای گذشته برای همراهی با مسلمانان و اینکه روزه درهرصورت ثواب دارد و خلاف شرع نیست، با آنان روزه گرفتم و چون هرساله روزه داران برای افطاری مختصر به مسجد دعوت میشوند، به مسجد رفتم تا با آنان افطار کنم.

در آن روز که روز تاسوعا برای شیعیان بود، به مانند سالهای پیش، در کربلا به عزاداری شیعیان حمله شده، و شمار بسیاری شیعه کشته شده بودند. سخن از کشته شدن آنان بود که یک عراقی در حدود سی و پنچ ساله قوی هیکل گفت: یعنی چه که خود را میزنند و خونین و مالین میکنند... یک عراقی دیگر حدود پنجاه ساله که چندسالی است مرا میشناسد و میداند که ایرانی و شیعه هستم، با اشاره به من گفت: همه اش زیر سر این مجوسها و مزدکیهاست!!! 
من داشتم دیوانه میشدم... از اینکه شیعه ها را کشته اند! طلبکار هم شده اند! و به من که برای همراهی با مسلمانان روزه گرفته ام، جلو چشم چندین مسلمان، مرا و دستکم آباء و اجداد مرا مجوس و مزدکی خطاب میکند! جلّ الخالق!!

خودش هم که یعنی روز بود با زبان ظاهراً روزه، چه تهمتها و چه ستمهایی که بر من و شیعیان روا نمیدارد!
بلافاصله به او اعتراض کردم و به یک عراقی سنی دیگر که در کنارم نشسته بود و در دانشگاه اینجا، باستانشناسی درس میدهد و چند سالی است با هم سلام و علیکی داریم گفتم: نگاه کن چه آدمهایی وجود دارند!!؟ او دلداری ام داد که اینان نفهمند و... ولی من سفره افطار را به بهانه نماز ترک کردم. در نبود من آن دوست به او گفته بود این چه حرفی بود که تو زدی؟!! و... هنگامی که برگشتم توهین کننده از من دلجویی کرد و...

این موضوع را بیان کردم تا تأییدی باشد بر سخن استاد پورجوادی که این گونه نگاه کردن به ما ایرانیان، با گوشت و پوست آنان آمیخته و آغشته شده است و دست خودشان نیست! نمیتوانند خود را از آن جداکنند!
ما باید فکری به حال خود کنیم و حاکمانمان نباید تا این اندازه ملت ما را به آنان بفروشند! که نمونه های نمکناشناسی آنان(عراقیان و فلسطینیان و لبنانیان و غیره) را چندین بار دیده ایم. بزرگان گفته اند: چراغی که به منزل رواست به مسجد حرام است!!

اول اسفندماه نودوسهاحمد شماع زاده

به نام ِ خداوند ِ جان و خرد
ما مجوسها
دکتر نصرالله پورجوادی‏


بدیهیترین چیزی که دربارۀ روابط مردم خاورمیانه و احساسات آنها نسبت به یکدیگر میتوان گفت دشمنی عربها با اسرائیل است. اما از آن بدیهیتر کینه و نفاقی است که میان عرب و ایرانی یا به قول عربها «عجم» وجود دارد. عربها از ایرانیان بدشان میآید(البته نه همه) و ایرانیان هم از عربها بدشان میآید(باز نه همه). اما واکنش عربها نسبت به ایرانیان با واکنش ایرانیان نسبت به عربها، هر چند که هر دو خصم آلود است، باهم فرق دارند. عربها میتوانند از ایرانیان بدشان بیاید و آن را اظهارکنند و بگویند، ولی برای خیلی از ما ایرانیان اظهار آن احساسی که ما نسبت به  عربها داریم ساده نیست.
ما هر چه باشد پیغمبرمان عرب بوده و میخواهیم که حساب پیغمبر و اهل بیت او را از حساب عربها جداکنیم و این کار ساده ای نیست. ایرانیان با وجود اینکه از عربها بدشان میآمده، بزرگترین خدمتها را به زبان عربی و دین اسلام و تمدن اسلامی کرده اند و اگر ایرانیان نبودند اسلام در حد یک دین و آیین قبیله ای در قدوقواره ای محدود باقی میماند. ما هر چقدر که از عربها بدمان بیاید زبان عربی را نمیتوانیم از برنامۀ درسی مدارس خود حذف کنیم. ولی عربها اصلاً نیازی به آموختن زبان فارسی در خود احساس نمیکنند.
امروزه یک مسألۀ دیگر هم پیشآمده و آن مسألۀ نژادپرستی و قبح نژادپرستی است. ایرانیان همینکه بخواهند از احساس تاریخی خود نسبت به عربها سخن گویند انگ نژادپرستی بر پیشانی آنها میخورد. شاید این مسأله برای عربها هم باشد. صدام از ایرانیان متنفر بود؛ ولی به جای اینکه ما را ایرانی بخواند «مجوس» میخواند، یعنی مسأله را دینی میکرد. ما اصرار داشتیم بگوئیم که مسلمانیم و داریم از اسلام دفاع میکنیم ولی صدام ما را مجوس میخواند. یعنی چه؟ یعنی «اینها مسلمان نیستند. زردشتی اند. مسلمان منم و لشکر من و مائیم که داریم برای پیغمبر عربی خودمان میجنگیم. بنا برا ین دشمنی ما با ایرانیان دشمنی اسلام با کفر است

داعشیها هم درست همین کار را با ما ایراینان میکنند. آنها از ما ایرانیان بدشان میآید ولی نمیگویند که ما با ایرانیان دشمنیم. میگویند ما با رافضیان دشمنیم، کسانی که در دین اسلام بدعتگذاری کردند و از مذهب اهل سنت فاصله گرفتند. داعش در واقع وارث هزاروچهارصد سال کینه و دشمنی عرب نسبت به عجم است!! و همان طور که عربها در گذشته برای توجیه دشمنی خود با ایرانیان ما را مجوس میخواندند، یعنی کافر، امروز هم داعش ما را رافضی میخواند و رافضی از نظر ایشان به معنای کافر است. بدین ترتیب عربها راحت میتوانند دشمنی و کینۀ خود را آشکارا بیان کنند ولی ما ایرانیها نه. ما حتی به نهضت شعوبیه نیز که هنوز هم به نظرم زنده است با احتیاط و رودربایستی مواجه میشویم. نهضت شعوبیه خوب یا بد؟ عربها میخواستند هویت ایرانیان را محوکنند و ایرانیان مقاومت کردند. خوب بود یا بد؟ هنوز هم خیلی از آنها میخواهند ما را از صحنه هستی محوکنند. میگویند صدام آخرین حرفی که زد، فحش به ایران بود. بیهقی در هزار سال پیش در تاریخ مسعودی مینویسد که عرب و عجم هیچگاه با هم کنار نمیآیند(این مطلب چنانکه یادم میآید در ضمن داستان افشین است.)
خوب ، حالا ما باید چه کار کنیم؟ بعضیها نقل این واقعیتهای تاریخی را  هم به عنوان نژادپرستی تلقی، و ما را از آن منع میکنند.

در سال 2008 که در نیویورک بودم سازمان ملل متحد قرارگذاست شب رودکی برگزار کند. پیشنهاد آن از طرف تاجیکستان شده بود. افغانستان و بعد ایران هم استقبال کردند. از هر کشور فارسی زبان هم قرارشد یک نفر به زبان انگلیسی سخنرانی کند. از ایران من انتخاب شدم:
گفتم: رودکی خدمت بزرگی به زبان فارسی کرد، چون او در مقابل یک جبهۀ به ظاهر دینی ایستادگی کرد. اهل حدیث و سنت و سلفیهای آن روزگار زبان فارسی را بدعت میدانستند و برای اهل سنت هیچ چیزی بدتر از بدعت نیست. دو سه قرن طول کشید تا شاعران ایرانی مانند فردوسی و سنائی برای فارسی شناسنامه گرفتند و آن را در چارچوب دیانت اسلام موجه نمودند. اما در زمان رودکی هنوز فارسی شناسنامۀ اسلامی نداشت. رودکی در مبارزۀ خود تنها و غریب بود. عربها و ایرانیان عربزدۀ وابسته به اهل حدیث و خلافت عباسی با رودکی و امثال او مقابله میکردند و رودکی توانست با هنر کمنظیر خود زبان فارسی را زنده نگه دارد.

در آن مجلس گویا عربی نبود، یا اگر بود اهمیتی به سخنان من نداد و به هر حال کسی اعتراضی نکرد. یکی از دیپلماتهای تاجیکستان خوشش آمده بود. ولی برای برخی از دیپلماتهای ایرانی این حرفها خوشآیند نبود. ما ایرانیان حتا تاریخ دشمنی عربها با خودمان را هم نمیتوانیم به راحتی بازگو کنیم. به نظر من غفلت از این خصومتی که عربها با ما دارند به زیان ماست. ما نباید از این دشمنی غافل باشیم. جنگ عراق یکی از نمودهای این خصومت بود. در اوائل انقلاب، قبل از جنگ ایران و عراق، یکی از دوستان که سالهاست مرحوم شده است وقتی میدید که ایران چقدر منت عربها را میکشد، میگفت: روزی خواهد آمد که عربها نه تنها قدر دوستی ایرانیان را و حمایت ایشان را در مقابل اسرائیل نخواهنددانست بلکه حاضر میشوند که با اسرائیل علیه منافع رافضیان مجوس! متحد شوند.

برگرفته از برگه‌ فیسبوکِ استاد پورجوادی - 26 دی ماهِ  1393

pourjavady/posts/10204385539490942 

فهم قرآن



فهم قرآن
احمد شمّاع‌زاده

حکایت ترجمه های مختلف از قرآن کریم(که چند سالی است مد هم شده است) و اظهار نظرهای گوناگون در این زمینه بویژه با انتشار مقاله هایی پیرامون نوع فارسی آن- به این میماند که بخواهند ابروی کسی را درست کنند، ولی چشمش را هم کور میکنند. با مثالی دیگر، ترجمه، کوری است که میخواهند ابرویش را وسمه کشند!... نمیشود! عزیران! نمیشود! عرض خود میبرید و زحمت دیگران میدارید. موارد قابل نقد بسیار زیادند ولی در اینجا تنها به یک نمونه اکتفا میشود تا خود حدیث مفصل بخوانید از این مجمل:
نویسنده و قرآن پژوهی که پیرامون حذف نحوی مقاله مفصلی نگاشته، مینویسد:
حذف صنعتی بدیع و آرایه ای ادبی است که با هدف اقتصاد کلامی و به عنوان برانگیزنده تفکر از آن استفاده میشود. این صنعت کلامی در زبانهای متفاوت تحت شرایط ویژه ای مورد استفاده قرارمیگیرد. به عنوان مثال در زبان عربی هنگام قرائت آیه 13 سوره مبارکه انعام که میفرماید: "وله ما سکن فی الیل والنهار و هوالسمیع العلیم" به ناگاه متوجه حذف واژه "ماتحرک" میشویم(ماسکن و ما تحرک)."ما سکن فی الیل و ما تحرک فی النهار".(ترجمان وحی شماره 22 ص: 9)
مهمترین ایرادهای وارده بر این پاراگراف از مقاله ایشان:
-         تعریفی که در باره حذف نحوی آمد، در مورد کلام حقتعالی یعنی قرآن کریم صادق نیست. یک مثال ساده با آیه ده از سوره شوری: ومااختلفتم فیه من شیء فحکمه الی الله ذلکم الله ربی علیه توکلت و الیه انیب. در این آیه ذهن خواننده قرآن متوجه این نکته میشود که یک قل پیش از ذلکم حذف شده. هرکس میتواند قضاوت کند که این حذف چه ربطی به تعریف حذف نحوی نویسنده پیدا میکند؟ مثلا چگونه حذف قل موجب انگیزش اندیشه در خواننده این آیه میشود؟

-         نویسنده به گونه ای تعریف خود را به پایان رسانده، که گویی در زبان عربی این گونه حذف بسیار رایج است و از جمله قرآن کریم، به پیروی از عرب زبانان این رویه را در آیه 13 سوره انعام خود به کار برده است!! والله که این گونه رفتار با قرآن کریم توهین به کلام حق است زیرا به قرآن عظیم به مانند یک کتاب ادبی پیرو و نه پیشرو(آوانگارد) نگریسته شده است. بویژه آنکه کلام خداوند در هیچ قالبی و هیچ تعریفی نمیگنجد.
-          نویسنده پس از نقل آیه مینویسد: به ناگاه متوجه حذف واژه "ما تحرک" میشویم. چه کسی جز این نویسنده گفته که ذهن به ناگاه متوجه حذفی شده است؟! آنهم نه یک واژه که یک عبارت!! بدین ترتیب میتوان نتیجه گرفت که قرآن بدون حساب و کتاب نگاشته شده و از این پس باید منتظر کسانی باشیم تا آیه های آن را تکمیل و سپس قابل فهم کنند!!
نگارنده که چند سال پیش این آیه نظرش را جلب کرد همراه چند آیه دیگر که درکشان سخت بود در مقاله اشاره های قرآنی و پرسشهای انسانی از فیزیکدانان استمداد کرد که آیا میدانند چه چیزهایی در این کیهان وجود دارد که در شب و روز ساکنند؟ و به تازگی به این نتیجه نیز رسیده است که حتا ممکن است منظور این نباشد که در کیهان چیزها و جاهایی وجوددارد که زمان بر آنها میگذرد ولی ساکنند، بلکه ممکن است بدین دلیل ساکنند که زمان بر آنها نمی گذرد. یعنی بجز عرش که زمان بر آن نمیگذرد(مقاله شکل کیهان در قرآن)  جاهایی دیگر و چیزهایی وجود دارد که بی زمان اند.
-         در هرصورت از این آیه این موضوع استنباط میشود که خداوند میخواهد مطلبی را به ما گوشزد کند و بگوید بروید در این زمینه تحقیق کنید. متاسفانه نویسنده، پیش پا افتاده ترین معانی را برای این کلام حق قائل شده اند. بویژه آنکه اصولاً چنین ترجمه ای کاملا نادرست و توهین به کلام حق است. چه کسی گفته است که همه آفریده های خداوند در شب ساکن و در روز متحرک اند؟ آیا جز یک بچه چند ساله کسی چنین تفکری دارد؟ بویژه در این عصر که بسیاری انسانها میدانند که بسیاری چیزها از جمله اجزاء درون اتمها شب و روز در حرکتند. کهکشانها و آنچه در آنهاست همواره در حرکتند و همه میدانند که قلب اگر بایستد انسان میمیرد. طبق این ترجمه آنها مال خداوند نیستند؟!
قرآن کریم یک منظومه(سیستم) کامل است و تمام ویژگیهای یک سیستم را داراست و در عین سادگی، همچون دیگر سیستمها پیچیدگیهای بسیاری دارد که ناشی از ویژگیهای منحضر به فرد آن است. بر یک سیستم قوانینی حاکم است. اجزاء آن با یکدیگر پیوسته و به یکدیگر بافته شده اند. کسی نمیتواند چیزی بر یک سیستم بیفزاید یا از آن کم کند یا حتا بگوید چرا سیستمی چنین شکل گرفته است. چرا خداوند اینگونه گفته یا چرا فلان آیه آنچنان نگاشته شده است مگر با شواهد و دلایل کافی بتواند ادعای خود را به اثبات برساند.
برای مثال در سوره اعراف آیه 69 به دستور خداوند واژه بسطه به صورت بصطه آمده. پژوهشگران اعجاز عددی قرآن کریم گفته اند که دستور بدین دلیل آمده که شمار ص های این سوره به عددی برسد تا مضرب نوزده درست درآید که خداوند این حرف را پس از الم در آغاز سوره به عنوان حروف مقطعه و پرمصرفترین حروف این سوره با مضرب نوزده آورده است. این میشود یک استدلال قابل قبول، هرچند ممکن است دلیل یا دلایل دیگری هم وجود داشته باشد که با تدبر بیشتر در آیات قرآن بازشناخته شوند.
از همین استدلال نیز میتوان نتیجه گرفت که تمام واژه ها، حروف و علامتهای قرآن کریم روی حساب و کتاب است تا یک سیستم به حساب آید؛ که این خواست خداوند بوده و ما نباید خواست خود را جانشین خواست خداوند کنیم. به همین دلیل خداوند برای استدلال اعجاز قرآن به کفار میگوید نمیتوانید حتا یک آیه هم مانند آیات قرآن بیاورید.
همان گونه که نمیتوانیم چیزی بر یک سیستم بیفزاییم یا کم کنیم و اگر چنین کنیم کل سیستم دگرگونه و واژگونه میشود با قرآن نیز نمیتوانیم چنین برخوردی داشته باشیم.
کهکشانها یک سیستم کیهانی را تشکیل میدهند (مقاله شکل کیهان در قرآن) منظومه شمسی همان گونه که از نامش پیداست یک سیستم است. یک وبسایت یک سیستم است. یک خانواده یک سیستم اجتماعی را شکل میدهد. آیا ممکن است تغییری در منظومه شمسی ایجاد شود؟ مثلا ماه زمین به جایی دیگر رود؟ آیا جز کسی که وبسایتی را ایجاد کرده کسی دیگری میتواند بر آن چیزی بیافزاید و یا چیزی از آن بکاهد؟ آیا یک غریبه میتواند وارد سیستم خانوادگی یک خانواده شود؟ 
آری قرآن کریم دایره المعارف کل هستی است. بنابراین ترجمه یا تفسیر کل آن غیرممکن است و ترجمه برخی آیات آن در صورتی که با پژوهش صورت گیرد تنها میتواند آگاهیهایی به ما بدهد. کدام دانشمندی وجود داشته یا دارد که بر تمام دانشها و آگاهیها احاطه علمی داشته باشد تا توانسته باشد یا بتواند کل قرآن را ترجمه یا تفسیر کند؟
اصولا ترجمه و تفسیر گتره ای یعنی از سوره حمد تا سوره ناس تنها یک سراب است. چگونه است وقتی میخواهیم دایره المعارفی را در زمینه ای تدوین کنیم هر واژه آن را به یک یا چند خبره و اهل فن میدهیم تا یک یا چند مقاله برای آن واژه بنویسند، ولی هنگامی که به دایره المعارف کل هستی یعنی قرآن کریم میرسیم این رسم را به کنار میگذاریم و از شرح واژه های کلیدی(و نه آیه های محوری) در یک آیه سپس در ارتباط با کل قرآن خودداری میکنیم و اجازه میدهیم هرکس که دستی بر قلم دارد به ترجمه کل قرآن بپردازد؟   
برخی میپرسند پس آنان که عربی نمیدانند چه کنند؟ نگارنده پاسخ این پرسش را در مقاله افلا یتدبرون القران(آفتها کارامدی قرآن) داده است. ولی به گونه ای خلاصه باید گفت:
هر آن کس که مسلمان باشد یا نباشد، عرب باشد یا غیر عرب، اصول زبان عربی را بداند یا نداند، برای فهم قرآن، طبق دستور قرآن، (افلا یتدبرون القرآن؟- نساء:82- محمد:24) باید قرآن را تدبر کند تا بتواند به اندازه دانش، درک، و جهان بینی خویش، از قرآن مجید بهره ای برگیرد و همواره این موضوع را نیز در نظر داشته باشد که تنها بهره گرفته و به کلیت آنچه که منظور نظر خداوند بوده دست نیافته است.
بدین ترتیب میتوان نتیجه گرفت که: تنها آنگاه ترجمه یا تفسیر برخی آیات میتواند مفید واقع شود که کسی را در تدبر قرآن یاری رساند.
چرا در مورد ترجمه و فهم قرآن کریم به چنین عقیده ای رسیده ام؟ با مثالی ساده ولی تفکر برانگیر پاسخ میدهم:
والنجم اذا هوی(نجم:1) تاکنون هیچ ترجمه یا تفسیری را ندیده ام که بگوید چرا خداوند واژه هوی را به کاربرده و از به کارگیری واژگان دیگری خودداری کرده است که معناهایی را میدهند که مترجمین و مفسرین به کارمیگیرند. بویژه آنکه این آیه یکی از آیه های مهم قرآن است و خداوند برای آن ارزش ویژه ای قائل است به دلایل زیر:
-         خداوند در اول سوره قرارش داده است.
-         نام سوره را از این آیه گرفته است.
-         به هوی شدن یک ستاره سوگند یاد کرده است.
پس معلوم میشود که موضوع آیه برای خداوند بسیار مهم است و اگر ما مدعّی هستیم که قرآن و خدا را دوست داریم باید به معنای اصلی واژه هوی پی ببریم؛ و شانه خالی کردن از زیر بار فهم آن، جفاکردن به قرآن است.
نگارنده در حد توان خود و با زحمتها و پژوهشهای فراوان در زمینه های کیهان شناسی و انسان شناسی و به مصداق الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و در نتیجه برخورداری از هدایتهای الهی که اگر نبود دستیابی به این حقایق امکان نداشت، برخی از آیات قرآن کریم در این زمینه ها را قابل فهم کرده است که هر نوجوان یا جوانی به دانستن این رمزورازها علاقمند است. مثلا در فهم واژه هوی که مربوط به شکل گیری یک سیاهچاله است، مقاله بلندی با عنوان ابواب السماء(سیاهچالگان) نگاشته است که هم مستدل و هم خرسندکننده هر خواننده ای است. (همه مقاله های یادشده در محیط مجازی اینترنت موجودند)  احمد شماع زاده - 28 دیماه 1390