Monday, June 8, 2015

آيا خدايي هست؟(مرلين آدامسون)



آيا خدايي هست؟
مرلين آدامسون
آيا تا كنون برای داشتن رابطه اي با خدا کوشیده ايد؟ مقاله زیر راهنمای شما در این زمینه است:
در اينجا شش استدلال صريح و واضح وجود دارد تا به خداوند هستی بخش ایمان بیاورید.

پیشگفتار:
آيا مايل نيستيد براي يك بار هم كه شده كسي شواهد و مداركي را كه دال بر وجود خداوند است به شما نشان دهد؟ بدون اينكه دستان خود را پيچ و تاب داده و يا اظهاراتي از اين قبيل را بيان كند كه: «تو لاجرم مجبور هستي باور كني.» اين مقاله تلاشي خالصانه است تا از طريق ارائة دلايلي چند، وجود خدا را ثابت نمايد.
ابتدا اين را در نظر داشته باشيد كه اگر كسي حتا امكان وجود خدا را نيز نپذيرد و با اين موضوع مخالفت كند، در اين صورت هر دليلي كه ارائه شود، توجيه كرده و با تعبير و توضيحي آن را مردود خواهد شمرد. درست شبيه اين ميماند كه كسي كلاً نپذيرد كه انسان توانسته است بر روي كرة ماه قدم بزند. در اين صورت هيچ فرقي نميكند كه درباره اين موضوع چه مقدار اطلاعات به او داده شود؛ طرز فكر او تغيير نخواهد كرد. اگر به اين شخص عكسهاي مستندي از فضانوردان نشان داده شود كه در حال راه رفتن بر روي كره ماه هستند، و يا مصاحبه هايي را كه با فضانوردان شده است به او نشان دهند و يا حتا سنگهايي را كه از سطح كره ماه جمعاوري شده ببيند، تمامي اين شواهد و مدارك براي چنين شخصي بي ارزش خواهد بود. زيرا كه او قبلاً اين نتيجه گيري را كرده است كه انسان قادر نيست به كره ماه برود.
(به تعبیری دیگر او نمیخواهد بداند. تفهیم چیزی به کسی که نمیداند ولی میخواهد که بداند ممکن است ولی کسی که چیزی را نمیداند و نمیخواهد که بداند محال است. این شعر نیز همین را میگوید: آنکس که نداند و بداند که نداند لنگان خرک خویش به منزل برساند. آنکس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند. و نیز گفته اند: کسی که خواب است میتوان بیدارش کرد. ولی کسی که خود را به خواب زده است چگونه میخواهی بیدارش کنی؟)
وقتي كه صحبت از امكان وجود خداوند پيش ميآيد، كتاب مقدس ميفرمايد: "هستند مردماني که به اندازه کافي شواهد و مدارک قانع کننده را ديده اند اما حقيقت وجود خدا را زير پا گذاشته اند"(روميان 1 : 19 - 21). (قرآن کریم در این زمینه میفرماید:‌ و ان تدعهم الي‌الهدي فلن يهتدوا اذاً ابداً(كهف: 57) یعنی و اگر آنان را به سوی رستگاری بخوانی پس هرگز به راه راست نخواهند آمد تا ابد.)
از طرف ديگر كتاب مقدس درباره كساني كه مايلند بدانند آيا خدا واقعاً وجود دارد، ميفرمايد: «و مرا خواهيد طلبيد و چون مرا به تمامي دل خود جستجو نماييد، مرا خواهيد يافت»(ارميا 29 : 13 - 14).
(قرآن در این زمینه میفرماید: وهو اقرب الیکم من حبل الورید. یعنی و او(خداوند) از رگ گردن به شما نزدیکتر است. و نیز میفرماید: ادعونی استجب لکم. مرا بخوانید تا اجابت کنم شما را.)
پیش از اينكه به حقايقي كه وجود خدا را در بر دارد نگاه كنيد، از خودتان بپرسيد: اگر خدا وجود دارد، آيا من ميخواهم او را بشناسم؟ اگر اين چنين است در اينجا دلايلي را مطالعه خواهيد كرد كه ميتوانيد درباره آنها تفكر و تعمق كنيد:
استدلال اول:
پيچيدگي سياره ما بر يک طراح انديشمند دلالت دارد كه نه تنها تعمداً عالم هستي را آفريده، بلكه امروز نيز از آن حمايت و نگهداري ميكند.
نمونه هاي بيشماري را ميتوان نشان داد كه گواهی بر طراحي خداوندند. در اينجا شمار معدودي از اين نمونه ها را خواهید دید:
اندازه ها و معیارهای كرة زمين کاملاً متناسبند.
اندازة كرة زمين و هماهنگي و تناسب آن با نيروي جاذبة زمين باعث ميشود كه لاية نازكي كه حاوي گازهاي نيتروژن و اكسيژن است، در فاصلة تقريباً 50 مايلي سطح كرة زمين قرار گيرد.
اگر اندازة كرة زمين همانند سيارة عطارد کوچکتر بود، وجود جو يا اتمسفر در پيرامون كرة زمين غيرممكن ميشد.
اگر اندازة كرة زمين همانند سياره مشتري بزرگتر بود، در اين صورت اتمُسفر تنها حاوي هيدروژن آزاد ميبود.(برگرفته از مقاله اي به قلم آر. اي. دي. کلارک، مجله آفرينش، انتشارات تيندل، لندن، 1946، صفحة 20)

كرة زمين تنها سيارة شناخته شده اي است كه مجهز به جو يا اتمسفر حاوي ترکيب مناسبي از گازهاست و میتواند زندگی گياهان، جانوران و انسان را حفظ كند.

كرة زمين در فاصلة مناسبي از خورشيد قرار گرفته است. نوسانات دماي هوا را كه با آن مواجه هستيم و چيزي در حدود 30 تا 120 درجه است را در نظر بگيريد.

اگر كرة زمين از خورشيد دورتر بود همة ما يخ ميزديم.
اگر کره زمین نزديكتر به خورشيد بود، همة ما ميسوختيم.
اگر كوچكترين تغييري در موقعيت كرة زمين نسبت به خورشيد وجود داشت، زندگي بر روي  زمين ناممكن ميشد.

در حالي كه كرة زمين با سرعت 67000 مايل در ساعت به دور خورشيد ميگردد، فاصله مطلوب خود را نيز از خورشيد حفظ ميكند. كرة زمين دور محور خود نيز ميگردد و با اين عمل اين امكان را به وجود ميآورد كه تمامي سطح كرة زمين هر روز به طور مناسب گرم و خنك شود.

كرة ماه نيز با در نظر گرفتن نيروي جاذبه اي كه دارد، در اندازة درست و در فاصلة صحيح از كرة زمين قرار گرفته است. كرة ماه باعث ايجاد جزر و مد و حركات مهمي در اقيانوسها ميشود كه در نتيجة اين حركات آب اقيانوسها راكد و ساكن نميماند و در عين حال از سرازير شدن آب حجيم اقيانوسها به قاره ها نيز جلوگيري ميشود.(شگفتيهاي خلقت خداوند، انجمن علوم مودي، شيكاگو، ايلينوي)

آب، بيرنگ، بيبو و بیمزه است. ولی هيچ موجود زنده اي بی آن توانا بر ادامة زندگی نيست. بيشترين بخش از بدنه گياهان، حيوانات و انسانها را آب تشكيل ميدهد. (تقريباً دو سوم بدن انسان از آب تشكيل شده است). در اينجا خواهيد ديد كه چرا ويژگيهاي آب، منحصراً براي حيات جانداران مناسب است:
آب داراي نقطة جوش و نقطة انجماد بسيار بالايي است. آب به ما اين امكان را ميدهد كه در محيطي كه دماي هوا نوسانات متغيري دارد زندگي كنيم و آب باعث ميشود بدن ما دماي 37 درجة خود را حفظ كند.
آب حلالي جامع است. اين خاصيت آب باعث ميشود كه هزاران گونه مواد شيميايي مانند مواد معدني و مغذي به تمامي قسمتهاي مختلف بدن ما برسد و حتا در كوچكترين رگهاي خوني ما نيز جريان پيدا كند.
همچنين آب از لحاظ شيميايي خنثي است. آب قادر است غذا، داروها و مواد معدني را حمل کند تا در بدن جذب شده و مورد استفاده قرار گيرند بدون اينکه در ترکيب ماده اصلي تغييري ايجاد نمايد.
آب داراي ویژگی منحصر به فردي است. يعني تمايل به كشش به سمت بالا را دارد. به خاطر اين خاصيت، آب اين قابليت را دارد كه در گياهان، عليرغم وجود نيروي جاذبة زمين به سمت بالا حركت كند و آب و مواد مغذي حيات بخش مورد نياز براي گياهان را حتا در بلندترين درختان نيز فراهم سازد.
در زمستان آب از سطح به سمت پايين يخ ميزند و قابليت آن را دارد تا شناور شود، بنابراين ماهيان ميتوانند در فصل زمستان زنده بمانند.
نود و هفت درصد آبهاي كرة زمين را اقيانوسها تشكيل ميدهند. بر روي كرة ما سيستمي طراحي شده است كه نمك را از آب اقيانوسها جدا كرده و آب عاري از نمك را در تمامي نقاط كرة زمين تقسيم ميكند. با تبخير آب اقيانوسها، نمك آن باقي مانده و ابرها تشكيل ميشوند. باد قادر است تا به راحتي ابرها را پراكنده ساخته و در نتيجه آب در تمامي نقاط كرة زمين براي مصرف گياهان، حيوانات و انسان مهيا ميشود.
اين يك سيستم پالايش و تامين كننده آب است كه به صورت چرخه عمل كرده و آب لازم براي بقاي حيات بر روي كرة زمين را به طور مداوم قابل استفاده ميسازد.

مغز انسان همزمان و در آن واحد حجم شگفت انگيزي از اطلاعات را دريافت ميكند. مغز شما قادر است اطلاعاتي از قبيل رنگها و اشيائي را كه ميبينيد، دماي محيط اطراف، مقدار فشاري كه پاي شما بر زمين وارد ميكند، صداهاي پيرامونتان، احساس خشكي دهانتان و حتا نوع جنس صفحة كليد كامپيوترتان را دريافت كند.
مغز شما محل تجمع و دريافت تمامي احساسات، افكار و خاطرات شماست. مغز شما در آن واحد مراقب و پيگير اعمال ديگري نيز هست كه در بدن شما در حال انجام گرفتن است، مانند الگوي تنفسي، حركات پلك، گرسنگي و حركات ماهيچه هاي دستانتان.

مغز انسان ميتواند در هر ثانيه بيش از يك ميليون پيام را دريافت كند. مغز شما تمامي داده ها را سنجيده و پيامهايي كه از اهميت چنداني برخوردار نيستد را تصفيه ميكند. در نتيجة عمل غربال اطلاعات و داده ها، براي شما اين امكان به وجود ميآيد كه در دنياي خود بتوانيد تمركز کرده و عملكردي موثر داشته باشيد.
عملکرد مغز انسان با ديگر اعضاي بدن تفاوت دارد. مغز انسان داراي هوش و فراستي است که ميتواند استدلال کند، احساس کند، خواب ببيند و نقشه بکشد و قادر است با ديگران گفتگو کند. چشم قادر است هفت ميليون رنگ را از يکديگر تشخيص دهد. داراي قابليت تمرکز خودکار است و ميتواند همزمان با مقدار غير قابل تصور 5/1 ميليون پيام سر و کار داشته باشد.(هيو داوسون، فلسفه چشم، چاپ پنجم؛ نيويورک: مک گروهيل، 1991)

فرضيه تکامل بر جهش و تغييراتي تمرکز دارد که از درون آن اورگانيزم موجود پديد ميآيد. اما فرضيه تکامل به طور کامل توضيح نميدهد که منشاء به وجود آمدن چشم و مغز چيست. به عبارتي آغاز اورگانيزم زنده از ماده غير زنده چگونه امکان پذير است؟

استدلال دوم:
عالم هستي آغازي داشته است. چه چيزي عامل و سبب آن بوده است؟

دانشمندان بر اين عقيده اند که جهان هستي ما با انفجار عظيمي از انرژي و نور آغاز شده است که اينک آن را انفجار بزرگ ميناميم. اين آغاز منحصر بفردي است که شروع تمامي چيزها را باعث شده است: آغاز جهان هستي یعنی آغاز فضا و نیز آغاز زمان.

رابرت جاسترو، متخصص فيزيك نجوم، از منكرين وجود خداست كه خود سخنان خويش را توضيح ميدهد: «بذر تمامي آنچه تاكنون در جهان هستي اتفاق افتاده است در همان لحظه اول كاشته شد؛ وجود هر ستاره، هر سياره و هر موجود زنده اي نتيجه رويدادهايي است كه حركت آنها در لحظه انفجار كيهاني شروع شده است. به عبارتي، لحظه آفرينش. جهان هستي به يكباره بوجود آمد و ما نميتوانيم بفهميم كه چه چيزي سبب شد تا اين اتفاق بيفتد.» (رابرت جاسترو؛ «پيغام از جانب پروفسور رابرت جاسترو»؛ LeaderU.com؛ 2002)

استيون وينبرگ، برنده جايزه نوبل در فيزيك، توضيحات بيشتري ميدهد: «در آن لحظه انفجار، دماي عالم هستي تقريباً يكصد هزار ميليون (10 به توان 11) درجه سانتيگراد بوده است و عالم هستي از نور آكنده گشت.» (استيون وينبرگ؛ سه دقيقه اول: نگاهي مدرن به سرچشمه عالم هستي؛ (Basic Books، 1988)؛ صفحه(5

عالم هستي هميشه وجود نداشته است. آن داراي آغازي بوده...(یعنی عالم قدیم نیست بلکه حادث است. شماع زاده). چه چيزي باعث آغاز آن شده است؟ دانشمندان هيچ توضيحي براي انفجار ناگهاني نور و ماده ندارند.

استدلال سوم:
عالم هستي به وسيله قوانين يکدست(یکنواخت) طبيعي عمل ميکند. چرا اينگونه است؟

شايد به نظر برسد که بخش عمده اي از زندگي متغير است، اما به چيزهايي نگاه کنيد که ميتوانيم يک روز پس از روز ديگر بر روي وقوع آنها حساب کنيم:
جاذبه زمين ثابت است، اگر يک فنجان قهوه داغ را بر روي پيشخوان بگذاريم، پس از مدتي سرد خواهد شد، کره زمين در هر 24 ساعت يک بار دور خود ميچرخد، و سرعت نور هرگز تغيير نميکند. سرعت نور بر روي کره زمين و در کهکشانهاي ديگر همواره ثابت است.

چگونه ميتوانيم قوانين طبيعت را که هرگز تغيير نميکنند تشخيص دهيم؟ چرا عالم هستي تا اين اندازه منظم و قابل اطمينان است؟
حتا دانشمندان بزرگ نيز معترفند که اين موضوع تا چه اندازه عجيب است. هيچ نياز و ضرورت منطقي وجود ندارد که يک جهان هستي از اين قوانين پيروي کند، چه رسد به اينکه نسبت به قوانين رياضي نيز وفادار بماند. اين شگفتي از آنجا سرچشمه ميگيرد که هيچ الزامي وجود ندارد تا جهان هستي اينگونه رفتار نمايد.
تصور جهاني که در آن شرايط موجود به شکل غيرقابل پيشبينانه اي لحظه به لحظه تغيير كند، و يا حتا جهاني که در آن به ناگاه چيزي به وجود آيد و يا از بين برود کار بسيار ساده اي است. (دينيش دسوزا، چه چيزي درباره مسيحيت تا اين اندازه عالي است؛ انتشارات رگنري، 2007، فصل 11)
ريچارد فيمن، برنده جايزه نوبل در الكتروديناميك كوانتومي، گفت: «اينكه چرا طبيعت وابسته به رياضيات است يك معماست. اين واقعيت كه اصولاً قوانين به هر نوعي وجود دارند خود گونه ای معجزه است.» (ريچارد فيمن، «مفهوم همه اينها: افكار يك شهروند دانشمند»، (نيويورك: Basic Books، 1998)، صفحه 43)

استدلال چهارم:
کدهاي DNA رفتار يک سلول را برنامه ريزي کرده و به آن آگاهي ميدهند.

تمامي دستورالعملها، تعاليم، و آموزشها با قصد و هدفي انجام ميگيرند. کسي که يک کتاب راهنما مينويسد اين کار را به منظور خاصي انجام ميدهد. آيا ميدانستيد که در هر يک از سلولهاي بدن ما يک کد راهنما با جزئيات کامل وجود دارد که شبيه به يک برنامه کامپيوتري بسيار کوچک است؟ شايد بدانيد كه يک برنامه کامپيوتري از تعدادي ارقام صفر و يك نظير 110010101011000 ساخته شده است. ترتيب قرار گرفتن اين ارقام به کامپيوتر ميگويد که چه بايستي بکند. کد DNA موجود در هر يک از سلولهاي بدن ما بسيار شبيه به اين است. DNA از چهار ماده شيميايي ساخته شده است که دانشمندان آنها را به صورت اختصاري A، T، G و C نامگذاري کرده اند. اين مواد شيميايي در سلول بدن انسان به اين شکل چيده شده اند: CGTGTGACTCGCTCCTGAT و غيره. در هر سلول انسان تعداد سه ميليارد از اين حروف وجود دارد!!

همانطور که شما ميتوانيد تلفن خود را طوري برنامه ريزي کنيد تا در مواقع معيني زنگ بزند، DNA  نيز سلول را راهنمايي ميکند.DNA برنامه اي است که حاوي سه ميليارد حرف ميباشد و به سلول دستور ميدهد که چگونه بايد عمل کند. اين يک کتاب راهنماي کامل است.
(فرانسيس اس. کالينز، مدير پروژه ژن انسان و نويسنده کتاب زبان خدا، Free Press، نيويورک، 2006)
چرا اين موضوع تا اين اندازه شگفت انگيز است؟ هر کس بايد اين سوال را از خود بپرسد. اين برنامه اطلاعاتي چگونه سر از سلول انسان در آورد؟ اينها صرفاً مواد شيميايي نيستند. اينها مواد شيميايي هستند که دستور ميدهند و با جزئيات کامل قانون وضع ميکنند و دقيقاً مشخص ميسازند بدن شخص چگونه بايستي پرورش يابد.
جايي که صحبت از اين اطلاعات برنامه ريزي شده وجود دارد، دلايل طبيعي و زيست شناختي قادر به ارائه توضيح نيستند. شما نميتوانيد دستورات و اطلاعاتي چنين جامع و دقيق را در جايي بيابيد بدون اينکه کسي عمداً آن را ايجاد کرده باشد.

استدلال پنجم:
همه ما ميدانيم كه خدا وجود دارد زيرا او به دنبال ما است. خداوند دائماً خود را به ما مينماياند و در جستجوي آن است كه ما به او روي آوريم.  (قرآن کریم: حیث تولوا وجوهکم فثم وجه الله- به هرجا که رویتان را بگردانید پس آنجاست روی خدا. و اذا سألک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان فلیستجیبوا لی ولیؤمنوا بی لعلهم یرشدون- بقره: 186 و هرگاه بندگانم مرا جویا شدند، پس من بسیارنزدیکم. پاسخ میدهم خواهانم را آنگاه که مرا بخواند. پس آنان نیز به من پاسخ میدهند و نیز به من ایمان میآورند، باشد که به رشدوبالندگی رسند.)
من خود زماني يك ملحد بودم، مانند اغلب ملحدين. موضوع ايمان مردم به خدا مرا بسيار آزار ميداد. نميدانم چرا ما منكران خدا اين همه وقت، توجه و انرژي خود را صرف تكذيب كردن چيزي ميكنيم كه حتا باور نداريم وجود دارد؟! چه عاملي باعث ميشود ما اينگونه رفتار كنيم؟ زماني كه من يك ملحد بودم، غرض و مقصود خود را با كمك و حمايت از مردم فقير و بيچاره نشان ميدادم، ميخواستم از خواب و خيال بيدارشان كنم و به آنها كمك كنم تا متوجه شوند كه اميدشان كاملاً واهي و بيهوده است.
اگر بخواهم صادق باشم بايد اعتراف كنم كه انگيزة ديگري نيز داشتم. در حالي كه ايمانداران را به مبارزه ميطلبيدم، كنجكاو بودم ببينم كه آيا آنها ميتوانند مرا طور ديگري متقاعد بسازند يا خير. قسمتي از تلاش و كوششم اين بود كه از موضوع مورد بحث دربارة خدا رهايي يابم. اگر ميتوانستم به طور قاطع و نهايي به ايمانداران ثابت كنم كه در اشتباه هستند، آن موقع ديگر بحثي در ميان نبود و من ميتوانستم به راحتي و آزادانه به دنبال زندگي خودم بروم.
من اين را درك نميكردم كه چرا موضوع و بحث خداوند تا اين حد بر ذهن من سنگيني كرده و فكرم را مشغول خود ساخته بود. دليلش اين بود كه خدا بر اين موضوع اصرار ميورزيد. من به اين نتيجه رسيده ام كه خدا ميخواهد تا ما او را بشناسيم. خداوند ما را با اين هدف و مقصود خلق كرده است كه او را بشناسيم. (قرآن در این زمینه میفرماید:‌ ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون. جن و انس را نیافریدم مگر که مرا بستایند؛ عرفا گفته اند منظور و پیشنیاز ستایش خدوند شناخت اوست.)
خداوند با شواهدي كه وجودش را ثابت ميكند، ما را احاطه كرده و اين پرسش را درست روبه روي ما قرار داده است كه آيا او واقعاً وجود دارد يا خير. من قادر نبودم از اين فكر كه ممكن است خدا واقعاً وجود داشته باشد خلاصي و رهايي بيابم. در واقع روزي كه اين واقعيت را تصديق كردم كه خدا وجود دارد، دعاي من اينگونه شروع شد: «خيلي خوب، تو برنده شدي.» ممكن است دليل نهفته اي كه باعث ميشود منكرين خدا هنگام روبه رو شدن با ايمانداران تا اين اندازه احساس ناراحتي و پريشاني كنند اين باشد كه خداوند فعالانه دارد آنها را دنبال ميكند.

من تنها كسي نيستم كه چنين تجربه اي را داشته است:
مالكوم ماگريج كه يك مولف سوسياليست و فلسفي است، ميگويد: «من به نوعي اين تصور و انديشه را داشتم كه در كنار تحقيق و جستجويي كه انجام ميدادم كسي در تعقيبم بود.»

سي. اس. لوييس ميگويد كه به خاطر دارد: « ... شبهاي متوالي زماني كه فقط يك لحظه ذهنم از كار دور ميشد، احساس ميکردم كسي كه به هيچ عنوان مشتاق نبودم ملاقاتش كنم بي امان و پيوسته سعي ميكرد به من نزديك شود. بالاخره تسليم شدم و پذيرفتم كه خدا، خداست و زانو زده دعا كردم: شايد آن شب من در تمام انگلستان محزونترين و بيميلترين كسي بودم كه زندگي اش تغيير كرده بود

در نتيجه شناخت خدا، لوييس كتابي با عنوان «شگفتزده از مسرت و شادي» نوشت. من نيز هيچ توقع و انتظاري جز اين نداشتم كه وجود خدا را آنگونه كه مستحق بود تصديق كنم. با اين حال پس از گذشت چندين ماه از محبتي كه خدا نسبت به من داشت شگفتزده شدم.

استدلال ششم:
بی شباهت با ديگر مكاشفاتي كه از خداوند به دست آمده، عيسي مسيح واضحترين و صريحترين تصويري است كه نشان ميدهد خداوند در پي ما است.

چرا عيسي؟ اگر به مذاهب و اديان بزرگي كه در دنيا وجود دارند نگاه كنيد در مييابيد كه بودا، محمد، كنفسيوس و موسي همگي خود را معلمين و يا انبيا معرفي كرده اند. هيچكدام از آنها ادعا نكرد كه با خداوند برابر است. حيرت انگيز است، اما عيسي اين ادعا را كرد. اين موردي است كه عيسي را از ديگران متمايز ميسازد. عيسي گفت كه خداوند وجود دارد و شما داريد به او نگاه ميكنيد. اگرچه او داشت دربارة پدر آسماني خود كه در بهشت است سخن ميگفت، اما اين سخن از موضع جدايي و دوري نبود، بلكه از موضع يك اتحاد و همبستگي نزديك و بينظير بين تمامي نوع بشر بود. عيسي فرمود هر كس كه او را ديده است پدرش را ديده است و هر كس به او ايمان آورد به پدر ايمان آورده است.

استدلال ششم متأسفانه هم با گفتارهای خود حضرت مسیح مباینت دارد و هم با قرآن کریم. ممکن است این ادعا از متن کتاب انجیل که توسط حواریون نگاشته شده به گونه ای به ذهن انسان واردشود ولی طبق آنچه که در قرآن کریم آمده و همان گونه که خود نویسنده گفته است هیچ پیامبری چنین ادعایی نکرده که با خدا برابر است و از آنجا که همه پیامبران هیچ اختلافی با هم نداشته اند(لانفرق بین احد من رسله) و تنها برای یکتاپرستی برانگیخته شده اند نه شرک پس در این مرحله نویسنده به وسیله انجیل از خط مستقیم هدایت منحرف شده است. برای اینکه بدانید که نوشته های انجیل دستنویس حواریون تا چه اندازه با تصدیقهای قرآن متفاوت است لازم است به آیاتی که پیرامون حضرت مسیح آمده و او را از نظر تواناییها و معجزاتش همچون دیگر پیامبران به ما مینمایاند توجه کنیم:
در آیات 16 تا 34 سوره مریم ضمن بیان نظرهای مشترک هر دو دین نسبت به حضرات مریم و مسیح علیهما سلام اختلاف نظرها نیز به شکلی زیبا بیان شده است. بخشی که مربوط به این بحث است:
انی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیاً(30) و جعلنی مبارکاً این ماکنت و اوصانی بالصلوة والزکوة مادمت حیا(31) و براً بوالدتی ولم یکن جباراً شقیاً(32) والسلام علی یوم ولدت و یوم اموت و یوم ابعث حیاً ذلک عیسی بن مریم قول الحق الذی فیه تمترون(34)
ترجمه: من بنده خدا هستم.(یعنی فرزند خدا که شما میخوانیدم نیستم.) به من کتاب داده است و مرا نبی قرارداده است.(یعنی ای قوم یهود قبول داریم که شما دارای عقاید ویِِژه خود هستید ولی عیسی نبی خدا و پیام آور اوست.) و قرارداد مرا برکت دهنده هرجا که باشم(یعنی هرچه از نیکی و برکات از من ببینید همه را خداداده است و من از خود چیزی ندارم.) و سفارش کرده است(خداوند) مرا به انجام نماز و دادن زکوة مادامی که زنده ام. سلام(و رحمت الهی) بر من است چه هنگامی که زاده شدم و چه هنگامی که بمیرم و چه آنگاه که در روز قیامت برانگیخته شوم.(یعنی اینکه قرآن و خود حضرت عیسی درباره عیسی مسیح یک حرف و نظر را دارند: او نیز مانند دیگر آدمیان از این سه مرحله زندگی گذر میکند.) اوست عیسی بن مریم که گفته حق است.(یعنی عیسی فرزند مریم و نه فرزند خدا که این گونه گفتن درست و از جانب حق است.) همان کسی که در آن تردید دارید.(یعنی با وارد کردن تثلیث خداوند و تصلیب عیسی در دین خود مردم و خود را به شک و تردید انداخته اید.) 
این آیات نیز ردیه است بر تمام نظرهای شرک آمیزی که در دین مسیحیت پس از مسیح در انجیل آمده و برخی از آنها مورد استشهاد نویسنده قرارگرفته است:
سوره مریم:‌ وقالوااتخذ الرحمن ولداً(88) لقد جئتم شیئاً اداً تکادوالسموات یتفطرن منه و تنشق الارض و تخرالجبال هداً ان دعوا للرحمن ولداً و ما ینبغی للرحمن ان یتخذ ولداً ان کل من فی السموات والارض الا اتی الرحمن عبداً لقد احصیهم وعدهم عداً وکلهم آتیه یوم القیامه فردا(95)
ترجمه: و گفتند رحمن(خداوند در این آیات خود را تنها با عنوان رحمن که معنای هستی بخش میدهد و همه آفریدگان را دربرمیگیرد یاداورشده و خواسته است بگوید کسی که همه هستی را آفریده هیچ نیازی ندارد تا برای خود نسبی و سببی قائل شود.) پسری برگزیده است! همانا که مطلبی را آورده اید که بسیار زشت و ناپسند است! نزدیک است آسمانها از هم شکافته شوند، از این نسبت ناروایی که(به ساحت قدسی خداوند) وارد میکنید و زمین شکافته شود و کوهها فروریزند و ویرانی به بار آوردند! چگونه است که برای رحمن پسری قائل میشوید و این در حالی است که هیچ نیازی به گرفتن فرزند ندارد. همانا هرکه در آسمانها و زمین است بی چون و چرا و بی استثناء نزد رحمن میآیند بنده وار. همانا که او آمار آنان را دارد و میشماردشان شمردنی. و همگی روز قیامت فرد فرد نزد او میآیند.(رد ادعای مسیحیان به نقل از انجیل، از جمله در مطالبی که در زیر میآید، از قول حضرت مسیح: هيچكس نزد پدر جز به وسيلة من نميآيد.)   
عيسي فرمود: «من نور عالم هستم.(قرآن میفرماید: الله نور السموات و الارض) كسي كه مرا متابعت كند، در ظلمت سالك نشود بلكه نور حيات را يابد.» (يوحنا 8 : 12) عيسي ادعا نمود كه صفاتي را داراست كه صرفاً متعلق به خداست: قادر است گناهان انسان را ببخشد، انسان را از عادت گناه كردن رها سازد، به انسان يك زندگي پر بركت ببخشد و حيات ابدي را در بهشت به انسان بدهد. برخلاف تعليم دهندگان ديگر كه مردم را متوجه سخنان خود ميساختند، عيسي مردم را متوجه خود ساخت.
عيسي نگفت: «از سخنان من پيروي و اطاعت كنيد تا حقيقت را بيابيد.» عيسي گفت: «من راه و راستي و حيات هستم. هيچكس نزد پدر جز به وسيلة من نميآيد.» (يوحنا 14 : 6)

عيسي چه گواه و دليلي ارائه نمود تا ثابت كند او الهي است؟ او كارهايي را انجام داد كه ديگران قادر به انجامش نبودند. عيسي معجزه كرد.(تمام معجزات همه از سوی خداوند یکتا و با اجازه اوست.) او بيماران را شفا داد... نابينايان، لنگان و ناشنوايان را شفا داد حتي چند نفر را از مردگان زنده كرد. عيسي بر روي اشياء بيجان نيز قدرت داشت... عيسي از هيچ، براي سير كردن هزاران نفر غذا به وجود آورد. او بر روي نيروي طبيعت نيز تسلط داشت و معجزه نمود... عيسي بر روي درياچه راه رفت و به خاطر دوستاني كه در درياچه داشت، به طوفان خشمگين و خروشان دستور داد تا آرام گيرد. همه جا مردم به دنبال عيسي راه ميافتادند زيرا كه او دائماً نيازهاي آنها را برآورده ميساخت و معجزه ميكرد.

(قرآن کریم در سوره آل عمران آیات45 تا آخر 51 نوشته های انجیل در این زمینه را بدین گونه اصلاح کرده است: آن هنگام که فرشتگان گفتند ای مریم خداوند بشارت میدهد تو را به کلمه ای از خودش نام او مسیح عیسی بن مریم است که آبرودار و آبرومند در دنیا و آخرت و از مقربین درگاه اوست. و در گهواره و به هنگام رشدوبالندگی نیز با مردم سخن میگوید و او از درستکرداران است. مریم گفت پرودگارا چگونه فرزندی داشته باشم در حالی که باکره ام. گفت خداوند بدین گونه هرچه را که بخواهد میآفریند. هرگاه کاری را بخواهد که بشود پس همانا میگوید باش پس میشود. و میآموزد او را کتاب و حکمت و تورات و انجیل را. و رسولی به سوی بنی اسرائیل: همانا که من به درستی نشانه ای از پروردگارتان میآورم. همانا که من برای شما میآفرینم از گل چیزی به شکل پرنده. پس در آن میدمم پس میشود پرنده ای با اجازه خداوند. و دور میکنم امراض خوره و پیسی را. و زنده میکنم مردگان را با اجازه خداوند. و به شما خبر میدهم که چه چیزی در خانه هایتان میخورید و میاندوزید. در این موضوع نشانه ای است برای شما اگر ایمان بیاورید. و تصدیق میکنم هر آنچه را که آگاهم از تورات و حلال خواهم کرد بر شما برخی از چیزهایی که در دین یهود حرام شده است. و میآورم نشانه ای از پروردگارتان پس پرهیزگاری پیشه کنید و مرا فرمانبردار باشید. همانا که خداوند پروردگار من و شماست. پس بستایید او را. این است راه راستی و درستی.)
اگرچه خداوند ميتواند ما را مجبور سازد تا به او ايمان آوريم، اما او اين كار را نميكند. (این موضوع نیز چندین بار در قرآن کریم آمده است.) در عوض او به اندازة كافي شواهد و مدارك براي اثبات وجودش در اختيار ما گذاشته است تا با ميل خود به دعوت او پاسخ دهيم.
اگر ميخواهيد رابطة خود را با خدا آغاز كنيد هم اكنون ميتوانيد اين كار را انجام دهيد. اين تصميم خودتان است و هيچ اجباري در كار نيست.
و الهکم اله واحد لااله الا هوالرحمن الرحیم(بقره: 163)
تمام مطالبی که در پرانتز و با رنگ قرمز آمده و نیز نقل آیات قرآن از ویرایشگر است.
 خرداد نودوچهار- ویرایشگر علمی و فنی: ‌احمد شماع زاده
××××××××××××××××
دربارة نويسنده:  براي مرلين آدامسون، به عنوان كسي كه سابقاً يك ملحد بوده است، بسيار مشكل بود كه دعاهاي پاسخ داده شده و طريقة زندگي دوست صميمي خود را ناديده بگيرد. در حالي كه مرلين ايمان و اعتقادات دوستش را زير سوال ميبرد و به مبارزه ميطلبيد، از ديدن آن همه شواهد عيني در ارتباط با وجود خدا شگفت زده شد. پس از يك سال تحقيق مداوم و مصرانه، او به دعوت خدا براي ورود به زندگي اش پاسخ مثبت داد. مرلين دريافته است كه ايمان به خدا با دلايل و مدارك اثبات پذير است و بسيار با ارزش ميباشد.
تحقیقات در مورد دی ان ای و موسیقی ناشی از آن و به تبع ؛ موسیقی منتشرشده  در جهان هستی(کیهان) که در یک هارمونی و هماهنگی عظیم رخ می دهد موضوع تحقیق آقای فرانسیس کالینز و کرایگ ونتر است که دریک دهه گذشته از بزرگترین و دگرگون کننده ترین پژوهشهای درحال انجام است . کتاب زبان خدا از فرانسیس کالینز که گویا به فارسی ترجمه شده بیانگر بخشی از این پژوهش به زبان کالینز است.امید که مورد استفاده قرار گیرد.

فروپاشی بنیانهای اقتصادی و اجتماعی در دوران سیاه احمدی نژادی



فروپاشی بنیانهای اقتصادی و اجتماعی
در دوران سیاه احمدی نژادی

مهندس محسن صفائی‌فراهانی، از کارآمدترین مدیران اقتصادی در دولت خاتمی بود. در مصاحبه ای که در ادامه میخوانید متوجه تسلط او بر مسائل اقتصادی و اجتماعی ایران، پیش و پس از انقلاب میشوید.
در کودتای 88 او را نیز به جرم حضور در شورای رهبری جبهه مشارکت دستگیر و زندانی کردند و در دادگاهی که به شوی تلویزیونی بیشتر شباهت داشت، او را روی صندلیهای قرمز با دمپایی و لباس زندان نشاندند!
آن کودتا سرانجام به پایان خود رسید و میراث هشت سال دولت چاکرمآب تنها فقروفحشاء فراگیری است که مشخص نیست چه زمانی دامن ملت را رها خواهدکرد. مردم ایران همان گونه که از آغامحمدخان قاجار تا ابد به بدی یادمیکنند از محمود احمدی نژاد نیز به همان گونه یادخواهند کرد، زیرا جراحتهایی که او بر قلب این ملت وارد کرد هیچگاه از خاطره تاریخی مردم این مرزوبوم زدوده نخواهدشد.
این قربانی کودتای 88 نیز سرانجام آزاد شد. آنچه میخوانید گفت و گوی وی با خبرگزاری ایلناست:
ایلنا: اقتصاد ایران در چه مقاطع زمانی توانسته در راستای توسعه اقتصادی گام بردارد؟
صفایی فرهانی: بعد از کودتای 28 مرداد 1332 که عملاً رژیم شاه تثبیت شد، به ‌رغم قرارداد نفتی با کنسرسیوم، تا سال‌های 43-1342 کماکان کشور دچار شرایط اقتصادی نابسامان بسیار جدی بود. این دوره یکی از بدترین دوره های رکود بود. در سال 43 و با حضور تکنوکرات‌های توانا و نسبتا با تجربه و دانش در سطح بین‌المللی در اقتصاد ایران، فرصتی فراهم شد که بالاترین رشد اقتصادی تا سال 51 را شاهد شویم. کمترین تورم اقتصادی هم مختص به همین دوره است. نرخ تورم در این دوره از 8/0 درصد به حداکثر 5 درصد رسید و متوسط نرخ تورم در این دوره زیر 5/1درصد بود.

پس از آن سال‌ها، در سال 53 نرخ تورم تا حدود 15درصد افزایش یافت و در سال 1355 به 25 درصد رسید. در این سال‌ها با تغییر ناگهانی قیمت نفت، ارز هنگفتی به اقتصاد ایران تزریق شد. چنانچه از تجربیات یک دهه قبل استفاده می‌شد، اقتصاد ایران فصل جدیدی را تجربه می‌کرد؛ اما چون حاکمیت مستبد، اعتقادی به مدیریت علمی و نیروهای کارشناسی نداشت، این نیروها را مثل آب خوردن کنار زد و شرایط به گونه‌ای شد که به جای امکان شروع یک توسعه اقتصادی توام با توانایی جدید، با دخالت‌های ناآگاهانه شاه در برنامه‌های اقتصادی، بیماری هلندی به سراغ اقتصاد ایران آمد و عملاً واردات جای تولید را گرفته و شرایط کاملاً برعکس شد.
بعد از این مرحله، وارد دوران انقلاب می‌شویم. اسم انقلاب کاملاً مشخص است. طبیعی است که یک دگرگونی بسیار اساسی در سازمان اداری کشور رخ می‌دهد. نیروهای مدیریتی و کارشناس کشور قریب به اتفاق بازنشسته یا پاکسازی و از صحنه اجرایی و اقتصادی کشور دور شدند. متاسفانه بلافاصله بعد از انقلاب، کشور از نیمه سال 1359 وارد شرایط جنگی تحمیلی و طولانی شد. آن شرایط و فشارهای عدیده داخلی ناشی از دوران جنگ و تحمیل یکسری تحریم‌ها و فشارهای بین‌المللی به ایران، فضای اقتصادی کشور را به سمتی هدایت کرد که در سال‌های 67 - 1365 تورم به بالاترین حد خود (25 تا 27 درصد) رسید. در سال 1367 جنگ پایان یافت و در سال 1368 انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد و این فرصت به آقای هاشمی واگذار شد. ایشان باید هم خرابی‌های گسترده جنگ و هم عقب‌افتادگی صنعت و نابسامانی شهرها را بازسازی می‌کرد و هم در حد امکان به رفاه اجتماعی که در دوران جنگ مشکلات زیادی داشت می‌پرداخت؛ اما برای کارهای اجرایی و حل مسایل و مشکلات، منابع مالی کافی در کشور وجود نداشت؛ بنابراین کشور به سراغ استفاده از منابع خارجی سوق پیدا کرد. استفاده از منابع خارجی، تخصص و شناخت از مکانیزم‌های رایج بانک‌های بین‌المللی را طلب می‌کرد که از این نظر دولت کاملا خلع سلاح بود.
استفاده گسترده از منابع مالی کوتاه ‌مدت به دلیل نبود نیروهای کارآمد و توانمند که توانایی استفاده متنوع از منابع و مساعد کردن شرایط بازپرداخت را داشته باشد، عملا باعث سررسید زودهنگام وام‌ها و عدم بازپرداخت اقساط و تشتت شدید در شرایط پولی و ارزی داخلی شد که منجر به بی‌اعتباری در سطح بین‌المللی و تجربه وحشتناک تورم 5/49 درصد شد که در اقتصاد ایران سابقه نداشت.
- یعنی در آن مقطع به دلیل نبود نیروهای متخصص و کارآمد، تورم به نزدیک 50درصد رسید؟
- از نظر من دقیقاً. جوان بودن، فقدان تجربه، عدم آشنایی با انواع تامین منابع مالی از بانک‌های خارجی ودریافت وام‌هایی با سررسید اقساط کوتاه‌ مدت‌ و وابستگی کامل کشور به درآمدهای محدود ارز نفت در آن زمان شرایط بسیار نگران‌ کننده‌ای برای اقتصاد کشور بوجود آورد. نرخ ارز به صورت غیرقابل کنترلی درآمد و یکباره به بالای 700 تومان رسید و ارزش پول ملی بیش از 50 درصد کاهش یافت. با دخالت ارکان حکومت این نرخ به صورت دستوری به 300 تومان کاهش یافت؛ ولی بازار ارز کاملاً چند نرخی شد. بانک مرکزی مجبور شد تمام وام‌های دریافتی را استمهال کند. اعتبارات اسنادی بانک‌های ایرانی در بانک‌های اروپایی پذیرفته نمی‌شد. بانک‌های محدودی وجود داشت که تا سقف 10 میلیون دلار را با مکافات قبول می‌کردند. بیمه‌های صادراتی هم حداکثر تا همین سقف را پوشش می‌دادند؛ از همین رو سال‌های 77-1373 دورانی سخت برای اقتصاد و روابط بین‌المللی بود.
با انتخابات دوم خرداد سال 1376 و با وجود گذشت 18 سال از پیروزی انقلاب، نیروهایی که مسئولیت داشتند از رخدادهای برشمرده تجربیات قابل توجه اندوخته و شناخت کامل‌تری از فضای کسب و کار در داخل و خارج به دست آورده بودند. تغییر در رویکرد دولت و امکان استفاده از نیروهای متخصص به دلیل تنگ‌ نظری کمتر، تغییر در سیاست خارجی و رویکرد تعاملی و تشنج‌ زدایی با دنیا، عملا باعث شد امکانات مالی بیشتر داخلی و خارجی برای کشور فراهم شود؛ از طرفی شرایط سیاسی اتخاذ شده توسط دولت اصلاحات، امید و اعتماد زیادی در بین مردم ایجاد کرد و مردم احساس ‌کردند می‌توانند با دولت همراهی بیشتر داشته و به آن اعتماد کنند.
نهایتاً با تشکیل مجلس ششم و توجه بیشتر به زیرساخت‌های اقتصادی و اصلاح قوانین مرتبط و تک نرخی شدن ارز و کسب اعتماد فعالان اقتصادی داخلی و امکان توافق با بانک‌ها و بیمه‌های بین‌المللی، عملا شرایط اقتصادی وارد چرخه رشد قابل قبول شد.
نتیجه این شد که رفتارهای سیاسی و اجتماعی و اعتماد متقابل، نمودار خود را در رشد بهره‌ وری نشان داد و این نرخ که در سال 1378 با رشد منفی 5/1 درصد همراه بود، بتدریج مثبت شد و رشد بهره ‌وری کل در سال 1381 به6/2 درصد و در سال 82 به 8/2 درصد رسید که این نشان ‌دهنده اطمینان مردم و تلاش همه‌جانبه آنهادر بالا بردن نرخ بهره‌ وری محیط کار و همچنین سرمایه است.
درچنین رویکردی مدیران و کارشناسان اقتصادی کشور به اصلاح زیرساخت‌ها جدی‌تر پرداختند. قانون سرمایه‌گذاری خارجی و اصلاح مالیات‌ها و اجازه برای فعالیت بانک‌ها و بیمه‌های خصوصی، دروازه‌های جدیدی برای توسعه اقتصادی کشور گشود.
به‌ رغم اینکه در سال دوم دولت اصلاحات درآمدهای نفتی به پایین‌ترین حد یعنی زیر 10میلیارد دلار در سال رسید، در این دوره این توان به وجود آمد که ارز را تک نرخی کنند و این روند به‌ رغم رویکرد ضعیف دولت نهم تا سال 1388 ادامه یافت.
با توجه به برنامه سوم که رشد 12 درصدی را پیش‌‌بینی کرده بود امر سرمایه‌گذاری در آن دوره محقق شد و عملاً شرایطی به وجود آمد که اشتغال شرایط عادی خودش را پیدا کرد.
رشد نرخ بیکاری در دوره اصلاحات نه تنها متوقف شد بلکه رو به کاهش گذاشت، این امر می‌توانست شرایطی را به وجود بیاورد که کشور در طول برنامه چهارم از تمامی نیروهای توانمند خود بهره گیرد. در سال 1384 به دلیل همین شاخص‌ها و شرایطی که به وجود آمد رهبری اعلام کرد که «فضای کشور به گونه‌ای است که برای جهش‌های بزرگ در اقتصاد ایران همه شرایط آماده شده است».
- در سال ۸۴ هم باردیگر مدیران با تجربه کنار گذاشته شدند. آیا این اقدام موجب نشد که کشور به سال‌های پس از انقلاب بازگردد؟
- به دلیل رویکرد غلطی که دولت داشت بعد از سال‌ها دوباره به وضعیت سال 58 بازگشتیم، یعنی فرصت بهره وری از تخصص و تجربه های نیروهای مدیریتی و کارشناسی کشور به بهانه‌های واهی و انگ‌های مختلف از بین رفت؛ در حالی‌ که بیش از نود درصد آن خبرگان کار، رشد یافته پس از انقلاب بودند!
نیروهای آگاه و کارآمد کنار گذاشته شدند و نیروهای بی‌تجربه و فاقد کارایی را جایگزین آنان کردند؛ نتیجه این کار را در پایان هشت ساله دوره احمدی‌نژاد می‌بینید؛ یعنی با توجه به بالاترین درآمد حاصل از فروش نفتی ایران در این دوره که معادل یک ‌صد سال گذشته بود(بالغ بر 750 میلیارد دلار)، اقتصادی بحران‌زده و نگران‌کننده وغارت زده به ارث گذاشته شد.
درآمد هشت سال دوران احمدی‌نژاد را مقایسه کنید با کل درآمدهای نفتی هشت ساله آقای هاشمی‌رفسنجانی که حدود 126 میلیارد دلار و درآمد نفتی دولت اصلاحات که حدود 157 میلیارد دلار بود.
میراث دولت اصلاحات برای دولت بعد در صندوق ذخیره نزدیک به 15 میلیارد دلار بود، دولت اصلاحات اقساط بدهی‌های ارزی گذشته را نیز کاهش داده و به حداقل خود رساند؛ در حالی ‌که میراث دولت دهم بدهی‌های چند صد هزار میلیارد تومانی و اقتصادی نابسامان برای دولت بعد بود! با سیاست‌های غلط، عملا طبقه متوسط بشدت آسیب دید و درصد قابل توجهی از آنها کلا از بین رفتند، بهره‌ وری در سال 85 به 3/1درصد و در سال 86 به زیر یک درصد رسید که این روند معکوس ادامه یافت و به ‌رغم درآمد افسانه‌ای نفت، رشد اقتصادی و سرمایه‌گذاری دچار سقوط آزاد شد تا اینکه در هر دو مورد رشد منفی در یک شرایط غیرقابل تصور تجربه شد، به جای رشد اقتصادی مستمر بالای 8 درصد و اقتصاد رقابتی مبتنی بر دانایی، متاسفانه اقتصادی مبتنی بر فساد گسترده و کاملا غارتی نصیب کشور شد.
- چگونه تیم اقتصادی دولت اصلاحات موفق به بهبود شاخص‌های اقتصادی شد؟
- رشد اقتصادی در دولت اصلاحات به 7/6 درصد رسید که می‌توان گفت در سال‌های بعد از انقلاب رقم قابل توجهی بود؛ این نتیجه نظم و انظباط مالی، اعتقاد به قانون وعمل واقعی در چارچوب قوانین و رعایت برنامه‌های مصوب، تعامل با کشورهای منطقه و اکثر کشورهای اروپایی و شرق دور بود. به نحوی که در سال‌های 84 - 1380 اکثر بانک‌های بزرگ دنیا با سیستم بانکی ایران تفاهمنامه‌های اعتباری داشتند که سقف مجموع آنها بالغ بر 40 میلیارد دلار بود و بیمه‌های صادراتی کشورهای صنعتی هیچ سقفی برای صادرات به ایران نداشتند. این نتیجه یک کار هماهنگ در ارکان دولت بود که اثر آن ایجاد شرایط مناسب در فضای اقتصادی کشور بود؛ این در حالی ست که در سال 1376 حداکثر سقف اعتباری بانک‌های بزرگ برای ایران به 10 میلیون دلار برای هر پروژه تنزل یافته و بیمه‌ها هم حداکثر تا همین سقف بود. برعکس در دوره دولت دهم به ‌رغم درآمد افسانه‌ای بالای 100میلیارد دلاری فروش نفت در سال، می‌بینیم که به علت ورود مسئولان، مدیران و نیروهای کم‌ تجربه و ناتوان در راس مدیریت‌های اجرایی و عدم توان هماهنگی در مدیریت و اجرا و بی‌اعتمادی بخش خصوصی به دولت و ناتوانی مدیران، دستگاه‌های اجرایی دولتی نابسامان‌ترین دوره خود را طی کرده و قریب به اتفاق شرکت‌های تولیدی و پیمانکاری و خدماتی به پایین‌ترین سطح از توانایی خود رسیدند.

در این دوره متاسفانه به دلیل سیاست‌های غلط در روابط خارجی، موج ایران‌هراسی بوجود آمد و بدتر از آن از دیماه سال 1385 با صدور قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل، آمریکا و اتحادیه اروپا، خودخواسته کشور را در محاصره اقتصادی قرار دادند! امکاناتی که می‌توانست بزرگترین جهش را در اقتصاد بوجود بیاورد تا یک رنسانس اقتصادی در ایران رخ بدهد تا همه عقب‌افتادگی‌های اقتصادی ایران جبران شود و این امکان به وجود بیاید که به جمع کشورهای پیشرو و در حال توسعه بازگردد؛ اما عملا همه چیز وارونه شد و بزرگترین و گسترده‌ترین نابسامانی در اقتصاد ایران و فضای اجتماعی کشور رخ داد.
- آیا توجه به قانون اجرایی اصل 44 قانون اساسی می‌توانست برای بخش خصوصی فرصت جدیدی باشد؟
- قانون اجرایی اصل 44 درابتدای دولت نهم به تصویب رسید و عملاً فرصتی بود که مسئولان اجرایی کشور از موقعیتی که این قانون بعد از حدود سه دهه برای باز شدن درهای بسته به روی بخش خصوصی به وجود آورده بود، استفاده و بهره‌گیری کنند و با توجه به درآمدهای بالای نفتی و قانون صندوق ذخیره ارزی، شرایط رشد و گسترش در زمینه‌های مختلف برای بخش خصوصی در اقتصاد ایران را فراهم کنند که بستر اولیه آن در دولت اصلاحات فراهم شده بود؛ یعنی بخش خصوصی قادر شد به فضای سرمایه‌گذاری در صنایع حمل و نقل و بانک و بیمه ورود پیدا کند، چنانچه برابر قانون مذکور واگذاری‌ها به بخش خصوصی فعال و مرتبط انجام می‌شد؛ از طرفی با ایجاد اطمینان‌های بین‌المللی با توجه به اصلاح قانون سرمایه‌گذاری خارجی که در دولت اصلاحات انجام شده بود، امکان مشارکت سرمایه‌گذاران خارجی و همکاری با شرکت‌های ایرانی جهت حضور قوی‌تر در بازارهای بین‌المللی فراهم شده و صادرات صنعتی ایجاد می‌شد و بخش خصوصی جایگاه و سهم مناسبی در اقتصاد کشور و منطقه برای خود پیدا می‌کرد؛ یعنی صادرات صنعتی ایران می‌توانست به سمتی برود که که سهم قابل قبولی از صادرات منطقه را صاحب شود.
دولت اصلاحات به لحاظ سیاسی و توان کارشناسی که در مدیریت کشور به وجود آورد، عملا بستر مناسبی برای حرکت‌های بزرگتر و وسیع‌تر ایجاد کرد؛ اما با شروع کار دولت بعدی همانطور که توضیح داده شد چنین اتفاقی رخ نداد.
اگر از سال 1332 تا امروز را بررسی کنید متوجه خواهید شد که فقط در دو دوره کشور توانست از بستر و فرصت ایجاد شده استفاده مناسب ببرد، دوره اول سال‌های 52-1343 که این به خاطر برنامه چهارم رژیم سابق بود. باید به عامل موفقیت برنامه چهارم توجه شود، حضور افرادی مثل عالیخانی، خداداد فرمانفرما، مهدی سمیعی، محمد یگانه و... در این دوره که سکاندار مراکز برنامه‌ ریزی، بانکی واقتصادی کشور بودند در اقتصاد ایران با تجربه‌های بین‌المللی که در فرآیند بالاتری از حجم اقتصادی ایران اندوخته بودند، برای مدیریت اقتصاد ایران پتانسیل بالایی ایجاد کرد.
دوره بعدی هم بین سال‌های 84-1376 و اجرای نسبتا موفق برنامه سوم توسعه بعد از انقلاب است که شرایط اقتصادی به دلیل توجه به زیرساخت‌های جامعه مدنی و بهینه شدن فضای عمومی کشور طوری شد که بهره‌وری به بالاترین رشد خود رسید.
من عامل عمده آن را فضای سیاسی حاکم در آن دوره، اعتقاد و اطمینان به استفاده از توان مدیریتی و کارشناسی کشور می‌دانم؛ یعنی فرصت و شخصیتی به مدیران و کارشناسان کشور داده شد طوری که می‌توانستند در تصمیم‌سازی‌ها مشارکت جدی داشته باشند. این دو تجربه با دو روش بود که می‌تواند مورد ارزیابی دقیق به‌عنوان تجربه‌های موفق50 سال اخیر قرار گیرد.
متاسفانه کشور بعد و قبل از انقلاب هیچ وقت دارای استراتژی اقتصادی نبوده‌، یعنی کشور براساس استراتژی بلند مدت حرکت نکرد که تصور ما این باشد که با اتمام یک دوره، دولت بعدی هم مجبور باشد چارچوب آن استراتژی را رعایت کند و فقط در تاکتیک‌ها وروش‌ها بتواند مانور دهد، در ادوار مختلف بهترین امکانات درآمدی با فروش نفت خام برای حکومت‌هافراهم شده است مثل سال‌های 55-1353 که درآمد زیر هشت میلیارد دلار در سال به بالای 20 میلیارد دلار می‌رسد؛ اما به دلیل فقدان استراتژی واعمال نظر غلط حاکم وقت، نظرات کارشناسی شنیده نمی‌شود. همین اتفاق را در سال 1384 مشاهده می‌کنید که فروش نفت خام حدود 30 میلیارد دلاری تا 118 میلیارد دلار در سال نیز رسید و باز هم نظر خبرگان وصاحب‌ نظران بی‌ارزش شد. بر این اساس با بررسی این دو دوره به یک نتیجه‌گیری می‌رسیم که در هر دو دوره به دلیل نبود استراتژی و اعتقاد به قانون و برنامه، طرد مدیران وکارشناسان با دانش و استفاده ازنیروهای ناتوان و گفتارها و رفتارهای نامعقول،عملاً فضای اقتصادی کشوربه صورت نگران‌کننده نزول یافت و شرایط پیچیده‌ای را به وجود آورد.
- در صحبت‌های شما بحث اطمینان به دولت مطرح شد. چه اتفاقی رخ داد که مردم، بخش خصوصی و اقتصاد بین‌المللی به دولت اصلاحات اعتماد کردند؟
- اتخاذ سیاست تشنج‌زدایی در روابط خارجی، برگزاری موفق اجلاس کنفرانس سران کشورهای اسلامی در تهران، مذاکره مستقیم با سران کشورها به خصوص پرنس عبدالله، ولیعهد وقت دولت سعودی، تبادل هیأت با اروپای غربی و بازگشت سفرای کشورهای غرب اروپا به تهران در سال 1376، شرایط ایران در روابط خارجی را کاملا تغییر داد. همه این اقدامات، همراه با تثبیت اوضاع سیاسی داخلی و همدلی با جامعه مدنی و احزاب، تشکیل شوراهای شهر و روستا که به فراموشی سپرده شده بود، اجازه فعالیت به نیروهای متخصص و توانمند و بهره‌گیری از تجربیات، یک هم‌افزایی مثبت و بزرگ برای کشور به وجود آورد.
دولت اصلاحات فرصتی به وجود آورد که تمام نیروهای توانمند جامعه بتوانند در جایگاه خود به نفع ملت و به صلاح کشور کار کنند، وزارت امور خارجه توانست روابط خارجی سیاست‌های کشور را تبیین و ارتباطات خوبی برقرار کند. وزارت صنایع از تولید داخلی به خوبی حمایت کرد. وزارت جهاد کشاورزی با حمایت و برنامه‌ریزی خودکفایی گندم در دوره اصلاحات را به‌ رغم شرایط نامناسب آبی که ایران همیشه با آن دست به گریبان بوده، عملی کرد. بانک مرکزی سیاست تک نرخی ارز را با موفقیت جلو برد و...

بارها گفته‌ام که بعد از مجلس ششم، آقای خاموشی رئیس وقت اتاق بازرگانی ایران گفتند که «مجلس ششم تنها مجلسی بود که به زیرساخت‌های اقتصادی ایران در بعد از انقلاب توجه جدی کرد».این تعریف از ناحیه فردی است که اصولگرا و وابسته به حزب موتلفه بوده؛ اما از عملکرد خوب مجلسی تعریف می‌کند که در دوره اصلاحات بوده و طرح‌ها ولوایح قانونی را با استفاده از بدنه مدیریتی وکارشناسی دولت به تصویب رساند، دولت و مجلس فرصتی به دست آوردند که از توانایی‌های نیروهای مدیریتی وکارشناسی جامعه برای پیشبرد اهداف کشور بهره گیرند.
درآمد نفت ایران در آن زمان رشد زیادی نداشت و همواره حدود 20 تا 25 میلیارد دلار و در بهترین شرایط تا 30 میلیارد دلار رسید؛ اما در دولت اصلاحات نرخ ارز تثبیت و تک ‌نرخی شد و علت اصلی آن اطمینان مردم به دولت بود؛ البته نقش نیروهایی که در دولت به صورت همدل کار و تلاش می‌کردند را نمی‌توان انکار کرد.
اردیبهشت 1376 هیچ امیدی برای پیروزی دولت اصلاحات وجود نداشت. خوش‌بین‌ترین چهره‌های سیاسی پیش‌بینی نمی‌کردند که دولت اصلاحات روی کار بیاید؛ ولی به دلیل رویکرد، خواسته واقبال مردم به عملکرد گذشته نه گفتند و این اتفاق رخ داد، با گذشت 26 سال از انقلاب، نیروهای مدیریتی و کارشناسی توانمند وبا تجربه بسیار خوبی در کشور به وجود آمد و با تصویب برنامه چهارم توسعه و چشم‌انداز 20 ساله، بستر مناسبی در داخل وخارج به وجود آمد . در چنین موقعیتی با انتخابات سال 84 دولت نهم در راس امور اجرایی کشور قرار گرفت.
متاسفانه در این دولت، در صورت تعهد به قانون و اجرای قانون برنامه چهارم توسعه، کشور می‌توانست در مسیر بسیار مناسبی جلو برود؛ اما دو مرتبه شعارها جای شعور را گرفت. حذف نیروهای مدیریتی و کارشناسی از صحنه اجرایی کشور با انگ‌های مختلف با شدت و سرعت شروع شد. کشور از بعد اجرایی یک عقبگرد کامل کرد و به سال 58 بازگشت، با این تفاوت که سال 1358 شور انقلابی وجود داشت و در سال 1384 شعارهای دهان پرکن، بی‌تفاوتی وندانمکاری! به‌ رغم اینکه قریب به اتفاق مدیران و کارشناسان آن مقطع رشد یافته بعد ازانقلاب و در جمهوری اسلامی تربیت شده بودند و سابقه کاری ‌شان فقط به بعد از انقلاب محدود می‌شد؛ اما شاهد بودید که افراد در دولت نهم جایگاه خود را از دست دادند در حالی که کارآمدترین نیروها برای کشورشده بودند، بی‌شک این از دست دادن نیروها که سرمایه‌های واقعی کشور بودند باعث بی‌سامانی‌های بعدی شد؛ متاسفانه این اقدامات انقلابی قلمداد می‌شد ومورد تایید هم قرار می‌گرفت در حالی‌که 26 سال از انقلاب گذشته بود، حفظ ارزش‌های انقلاب باید مورد نظر بود نه اینکه روش‌های اجرایی سال 58 تکرار شود.
اعتقاد دارم پول به تنهایی کاری نمی‌کند؛ بلکه این مدیریت و تجربه و دانش است که می‌تواند از آن پول فرصت به وجود آورد، کما اینکه مدیریت کشور در دو دوره نشان داد که با پول خیلی کمتر ولی با اتکا به دانش وتجربه مدیران و کارشناسان مومن به کشور، فرصت‌های بسیاری در ایران به وجود آمد؛ اما در دوره احمدی‌نژاد درست بالعکس بود! پول بسیار زیاد بود ولی نیروهای مومن خانه‌نشین.
این عملکرد دولت نهم باعث شد از سال 84 به بعد فرار مغزها و فرار سرمایه در ایران حتی بیشتر از زمان جنگ اتفاق رخ دهد.
گفت و گو: محسن بیدی- یاسمن خالقیان