Thursday, April 26, 2012

فیس بوک: به نام بلاک کنندهء ظالمین!!

موضوع انشاء: فیس بوک

 به نام لایک زنندهء مومنین و بلاک کنندهء ظالمین
 
 ما به
همراه دوستمان عضو فیس بوک میباشیم. فیس بوک جای خوبی است اما بیشتر اعضایش باهم فامیل هستند و از نام خانوادگیشان میشود فهمید. مثل سبز یا ایرانییا پرشین یا پارسی. اکثراً هم شبیه هم هستند طوری که ما اوائل فکر میکردیم دوقلو باشند .

وقتی وارد فیس بوک شدیم تازه فهمیدیم که اسم این اقدس چپول دختر همسایه مان پرمیس بوده و چقدر هم خوشگل بوده و ما نمیدانستیم. یک عالمه دوست پسر دارد که مدام برایش عکس میفرستند. تا کلاس دوم راهنمایی بیشتر درس نخوانده بود اما یک شعرهایی میگذارد در والش که ما معنیش را نفهمیدیم. از دختر عمویمان پرسیدیم گفت:جز جگر گرفته کپی پیست میکند  ایکبیری .
 
فیس بوک دونفر عضو فعال دارد که مدام حرف میزنند .یکی اسمش کورش است و نام خانوادگیش بزرگ و دیگری هم باید پزشک باشد که به او علی آقای شریعتی میگویند.  

هرچقدر از خانه بیرون میرویم و از مردم فحشهای بد بد میشنویم ، در عوض در فیس بوک همش حرفهای گل و بلبل است و همه مهربانند. البته یکی دوتا از همسایه هایمان که فحش بدبد میدهند را در فیس بوک شناختیم و دیدیم در فیسبوک قربان صدقهء همه میروند و از انسانیت حرف میزنند ،اما نمیدانیم چرا تا خودمان رامعرفی کردیم بلاکمان کردند.
 فیس بوک جای عجیبی است. دیروز که به اتفاق پدرمان از کنار مسجد شهر رد میشدیم شنیدیم که حاج آقا طاهری امام جماعت مسجد پشت بلندگو میگفت: این فیس بوک ساخت شیطان است و میخواهد جوانان مارا از راه بدر کند. خدا را شکر میکنیم که حاج آقا طاهری که خودشان هم عضو فیسبوک هستند سنشان زیاد است وگرنه ایشان هم از راه بدر میشدند. 
ما خودمان یکبار از ایشان پرسیدیم که چرا خودتان عضو فیس بوکید؟ ایشان فرمودند: برای تحقیق وبررسیه مکر دشمنان در آنجا عضو شده ایم. گفتیم چرا فقط با دخترها دوست میشوید و عکس برایشان میفرستید؟ ایشان گفتند میخواهیم براه راست هدایتشان کنیم و منظورمان امر به معروف است دوباره پرسیدیم پس چرا اسمتان را گذاشته اید پسر بلا؟ ایشان اخم کردند و گفتند: شما اصلاً مارا چجوری در فیسبوک شناختید؟ گفتیم ،خوب آخر عکستان را دیدیم که کلّهء خودتان را روی بدن آرنولد چسبانده اید. دیگر نشنیدیم ایشان چه گفتند چون یک چک بما زدند که تا دو ساعت گوشمان بوق اشغال میزد .
  خلاصه ما فیسبوک را دوست میداریم، آنجا اقدس چپول پرمیس جیگر میشود . ابرام شتر خفه کن پسر آریایی میشود، همه مهربانند و حاج آقا طاهری هم آهنگ رپ میگذارد و گاهی هم حرفهای قشنگ میزند و از چک زدن خبری نیست. این بود انشای ما

Wednesday, April 25, 2012

فعل الهي (Divine Act)

فعل الهي (Divine Act)

انسان انديشه‌نگر و خداي‌محور، هموراه از خود پرسيده‌است:

آيا در نظام هستي جبر استوار است يا اختيار؟
سرنوشت اگر هست، پس اختيار چيست؟ قسمت اگر هست پس كوشش چيست؟
اگر خواست يا مشيت خداوند دركار است، پس كردار ما به چه كار مي‌آيد؟
اگر نظام هستي با حساب دقيق و بر اساس سنن الهي اداره‌مي‌شود، بنابراين خداوند ‹فعال ما يريد› و ‹يفعل ما يشاء› چه معنايي دارد؟
اگر چنين است كه ‹ليس للانسان الا ماسعي›، پس ‹يهدي من يشاء و يضل من يشاء› چه مي‌شود؟
آيا ما در چمبره‌اي ويژه راه‌مي‌پوييم يا ما را آزاد و رها به حال خود واگذاشته‌اند تا از بوتة آزمايش خداوندي سربلند يا سرافكنده سربرون آريم؟
   
همة اين پرسش‌ها يك موضوع را به شكل‌هاي گوناگون مي‌نمايانند و در ميانة انديشمندان شرق و غرب و در نظام اسلامي ريشه‌اي كهن دارد.
جوان امروزي نپندارد اين پرسش‌ها تنها به مسائل اعتقادي و زندگي اجتماعي او بازمي‌گردد؛ بلكه نزديك به صد سال است كه به حوزة كاري دانشمنداني كه در دانشهاي نوين راه پيموده‌اند و دستكم فرصت انديشيدن به مسائل اجتماعي و اعتقادي را كمتر داشته‌اند نيز راه يافته است؛ و آنان نيز به جرگة فلسفه‌دانان و متكلمان كهن  و امروزين پيوسته‌اند؛ ولي تاكنون به پاسخي دست‌نيافته‌اند.

براي روشن‌شدن انديشه‌ها در اين زمينه از همانان كه به تازگي به اين جرگه پيوسته‌اند، آغازمي‌كنيم؛ تا شايد از راه و روش علمي آنان به اصلي اعتقادي‌ ـ اجتماعي نيز نزديك شويم:
آغاز قرن بيستم نقطة عطفي در دگرگونگي دانش انسان بود. تا پيش از قرن بيستم و پيدايش اينشتين، نظام علمي نيوتني بر جهان دانش فرمان مي‌راند. در نيمة دوم قرن نوزدهم، دو ابرمرد دانش پا بر پهنة هستي نهادند. آنان در جواني با انديشه‌هاي خود، قوانين نيوتني را به زير سؤال بردند و در نهايت آن را از درجة اعتبار تام علمي به‌زيركشيدند.
يكي از اين دو ‹اينشتين› بود كه ‹نسبيت› را پديد آورد و ديگري ‹پلانك› بود كه نتيجة كار او اصل ‹عدم قطعيت› نام‌گرفت. نسبيت با سنن الهي و قوانين طبيعت همخواني دارد، و ‹قطعيت نداشتن› با فعال لما يريد و يفعل ما يشاء برابري مي‌كند.
همان‌گونه كه قرآن كريم هر دو را قبول‌دارد، دانشمندان امروزين نيز هر دو را به عنوان دو اصل اساسي در دانش امروزين پذيرفته‌اند؛ ولي تضاد ميانة آن دو را هنوز نتوانسته‌اند كه رفع‌كنند؛ همان‌گونه كه متكلمان و فلسفه‌دانان تاكنون نتوانسته‌اند با پاسخ قاطعي اين تضاد را در زمينة اعتقادي و اجتماعي رفع‌كنند، بلكه همواره حتي بين خود اختلاف‌داشته‌اند.

اينشتين در رد اصل عدم قطعيت گفته‌است: خداوند هيچگاه تاس نمي‌‌اندازد. آري خداوند تاس نمي‌اندازد زيرا خود مي‌داند چه‌ مي‌كند؛ ولي از سويي اصل عدم قطعيت براي ما و قوانين طبيعي است نه براي خداوند. از سوي ديگر چون خود مي‌گويد من هرانچه را كه بخواهم انجام مي‌دهم و هركه را كه بخواهم به راستي يا گمراهي مي‌افكنم، پس نتيجة كار او براي ما همان تاس انداختن است، زيرا بسيار رخ داده‌است كه از كار خود اطمينان نداريم و تنها به خواست خداوند ‌اميدو‌اريم.

حال كه مي‌بينيم حتي دانشمندان تجربي با اين مشكل روبه‌رويند، پس ما چگونه مي‌خواهيم با عقل و گفتار خود موضوع را حل‌وفصل‌كينم؟ بهترين گفتار همان است كه امام جعفر صادق فرموده‌اند: لاجبر و لا تفويض بل امر بين الامرين (نه جبر است و نه اختيار، بلكه ميانة آن دو است.) و به گونه‌اي ديگر: ما در دايره‌اي بسته، آزاديم.
    محيط دايره مرز ميان جبر و اختيار ماست. آنجا كه خود فكرمي‌كنيم، كوشش مي‌كنيم، و كاري را به‌انجام‌مي‌رسانيم، در دايرة اختيار عمل‌كرده‌ايم. آنجا كه با همة كوشش خود موفق به انجام كاري نمي‌شويم، كاري بيرون از دايرة اختيار ما بوده كه انجام نگرفته. البته در بسياري گاه‌ها خداوند بر اساس اصل فعال لما يريد، براي ما كاري كه در خارج از دايره اختيار ما بوده انجام داده و ما از اين موضوع بي‌خبريم، زيرا كه نسبت به ريزه‌كاري‌‌هاي نظام هستي ناآگاهيم و در انديشة خود، كار را ما انجام داده‌ايم.

به بياني ديگر، هرگاه در كارهايمان به در بسته(يا همان دايرة بسته) برخوردكنيم، متوجه‌مي‌شويم كه كاري از اختيار ما بيرون بوده ولي هرگاه كه چنين نشود، كمتر متوجه كمك‌هاي خداوند در انجام كاري مي‌شويم و همة كارهاي انجام‌گرفته را نتيجة كوشش و توان خود مي‌دانيم. البته برخي گاه‌ها گونة دوم را نيز متوجه مي‌شويم.

از نظر عقل و منطق نيز كار خداوند (فعل الهي) درست است؛ زيرا اگر انسان و ديگر انديشمندان كيهاني اختيار كامل داشتند، چون هيچ كسي جز خداوند از خطا و اشتباه(نه گناه) در امان نيست، طبيعي بود كه با كردار ناشايست و يا دستكم اشتباه‌هاي پي‌درپي آنان تاكنون، نظام هستي دگرگون شده‌باشد.
از آنجا كه خداوند براي فهماندن منظورهايش در قرآن كريمش همواره مثل‌ها را به‌كارمي‌گيرد، نيكو خواهدبود كه ما نيز چنين كنيم:
هرگاه كارخانه‌داري كارخانة خود و دستگاه‌هاي آن را به دست مديران و كارگران بسپارد و وظايف همه را به آنان بگويد و اختيار كامل به آنان بدهد؛ سپس همه را رهاكرده تا به توليد بپردازند، آيا كار عاقلانه‌اي انجام‌داده‌است؟ روش عاقلانه آن است كه كارخانه‌دار، نظارت و كنترل دقيقي نيز بر كاركرد كارخانه داشته باشد تا اگر خطايي سرنوشت‌ساز كه هستي كارخانه را تهديدمي‌كند از مديران و ديگركاركنان سرزد، خود تدبير كار و هدايت كارخانه را به‌دست بگيرد و از انحراف بنيادين پيشگيري‌كند. 

به همين دليل خداوند خود را مدير نمي‌نامد بلكه مديريت و ادارة كارها را به دست بسياري از جمله فرشتگان، پيامبران، اولياء، صالحين و صديقين سپرده‌است؛ ولي براي تدبير امور هستي كسي را نگمارده است؛ چنانكه در دعاي جليل‌القدر نور مي‌خوانيم كه: بسم‌الله الذي هو مدبرالامور
يعني بسيار روشن و قطعي مي‌فرمايد كه تدبير كارها تنها به دست اوست. زيرا مي‌توانست بگويد بسم‌الله الذي مدبرالامور ولي افزودن هو براي تأكيد است كه جز او كسي مدبر هستي نيست. پس چگونه مي‌شود كه تدبير به دست او باشد، ولي فعال لما يريد و يفعل ما يشاء نباشد.

مثالي ديگر: چون خداوند مدبر هستي است، شخصي را براي كاري برمي‌گزيند تا مرحله‌هاي زندگي را بپيمايد و آمادگي مورد نياز را به‌دست‌‌آورد. در درازناي زندگي، آن شخص بر اثر اشتباه از سرنوشت خود دورمي‌شود. آيا اگر خداوند با فعل خود از نتيجة اشتباه او پيشگيري نكند، كار درستي انجام داده‌است يا هنگامي كه خود دست‌به‌كار شود؟ كداميك درست است؟ در اين مثال مي‌بينيم كه سرنوشت او با كار خداوند (فعل الهي) به انجام رسيده ولي ما چون از ريزه‌كاري‌هاي هستي ناآگاهيم، مي‌پنداريم كه اگر سرنوشت وجوددارد، پس اختياري دركار نيست. پس ثابت‌ شد كه: لاجبر و لا تفويض بل امر بين الامرين
ديماه 1385 ـ احمد شماع‌زاده

دل‌شناسي(فيزيولوژي انساني)

فيزيولوژي انساني
‹دل‌شناسي›
 خودشناسي پيش‌نياز خداشناسي است

تن انسان،‌ واحد كاملي است سازمان‌يافته، و منظّم؛ يعني يك سيستم يا نظام را شكل‌مي‌دهد كه كاركردهايي را برعهده دارد. اين سيستم،‌ كاركردهاي اجرائي خود را با سه روش، يكي دروني و ديگري بيروني و سومي دروني بيروني انجام‌مي‌دهد:
دست‌ها و پاها وظايف اجرائي بيروني را برعهده دارند. دستگاههايي نيز در درون بدن به انجام وظيفه مشعولند، مانند دستگاه گردش خون، گوارش و تنفسي. اعضائي نيز تنظيم كنندة ‌رابطة ميان بيرون و درون جسم آدمي هستند؛ مانند چشم كه مركز ديده‌باني است، و به‌همراه گوش،‌گيرنده نيز هست؛ وحنجره و زبان كه فرستنده‌اند.
همة اين عضوها و دستگاه‌ها، زير نظر و فرمان يك مركز فرماندهي كه خود، بخشي از دستگاه عصبي به شمارمي‌رود، يعني ‹مغز› انجام وظيفه مي‌كنند.
كار مغز انديشيدن، و براي هركار اجرائي فرمان صادركردن است، و داراي بخشهاي است كه هربخش آن، كاركرد ويژه‌اي دارد؛ ‌مانند مركز نوشتن و خواندن.

طرح يك سؤال فراگير:
در سازمان تن، ضابطه‌هاي ‹مركز فرماندهي تن›(مغز) براي تشخيص و صدور هرفرمان چيست؟ اين ضوابط كدامند و در كجاي سازمان تن جاي دارند؟
به عبارتي ديگر:
مركز همة ‹كنش‌واكنش‌هاي رواني انسان› كه نمي‌توان آنها را جزء عوامل اجرائي قرارداد، و در حكم قواي مقنّنه و قضائية ‹سازمان تن› هستند، در چه جايي از اين سازمان قراردارند؟

از ويژگي‌هايي كه اين مركز بايد داشته‌باشد،‌آن است كه:
ـ از جايي فرمان نگيرد،‌ بلكه خود مستقل عمل‌كند.
ـ ارتباطي مستقيم با مركز فرماندهي(مغز) داشته‌باشد و به آن جهت بدهد.
ـ ضوابط و مقررات اجرائي را براي مغز تعيين‌، و پس از اجراء، ارزيابي و داوري‌‌كند. اين مركز، ‹مركز عدل و عشق› يعني «قلب» است. قلبي كه خودرأي و خودكار است و از مغز فرمان نمي‌گيرد.
شگفت آن است كه دانشمندان تاكنون به چگونگي كاركرد روانشناسانة اين مركز دست نيافته‌اند؛ و براي آن همچون مغز، تقسيم بندي‌هايي كه مشخص كنندة بخشهاي عشق، خشم، حسادت، و باشد، ‌نيافته‌اند
شايسته است درصورتي كه دانشمندان به چنين مهمي دست يافتند، اين رشته را ‹دل‌شناسي› بنامند. دراين مقام عبارتهاي زير نيز انديشيدني هستند:
قلبم به درد آمد، قسي‌القلب(سنگدل)، رقيق القلب(نازك‌دل)، خوشدل و بددل. در دعاها نيز مي‌خوانيم كه:
الهي هب لي قلباً يدنيه منك شوقه و لساناً يرفع اليك صدقه و نظراً يقربّه منك حقّه الهي هب لي كمال‌الانقطاع اليك و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتّي تخرق ابصارالقلوب حجب‌النور فتصل الي معدن‌العظمه
يا مقلب‌القلوب والابصار ثبت قلبي علي دينك ولاتزغ قلبي بعد اذهديتني

و نتيجه‌مي‌گيريم كه:
ايمان زاييدة دل، و دانش زاييدة مغز است و هر دو مكمل يكديگرند.

چنـد آيـه پيرامـون قلـب:
الابذكرالله تطمئن‌القلوب(رعد:28)
فانّهـا مـن تقـوي‌القـلـوب (حج: ۲۲)
فـانه نزله علـي قلبك باذن‌الله  (بقرة:97) 
ولاتطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا(كهف: 28)
واعلموا ان‌الله يحول بين‌المرء و قلبه(انفال:24)
ما جعـل‌الله لرجل من قلبين في جوفه  (احزاب: 4)
انما‌المؤمنون‌الذين اذا ذكر‌الله وجلت قلوبهم (انفال:2)
فتكون لهم قلوب يعقلون بها او آذان يسمعون (حج:46)
آيه آخر به ما مي‌گويد كه قلب هم تعقل مي‌كند و اين موضوع به ما مي‌آموزد كه تعقل تنها كار مغز نيست بلكه قلب هم تعقل مي‌كند و اين موضوعي است كه قابل بحث ميان اهل نظر است و از اين نكته قرآني نبايد گذشت.
احمد شماع‌زاده
اولين نوشتار: 1363
آخرين ويرايش: 1388
دل در اشعار پارسی
سوزد دل  از  برای  من  و  من  برای دل       
امشب   امیدوار   شدم   از   وفای  دل
 
عماد خراسانی
 
 
نفس درسینه می‌لرزد زدست دل تپیدن‌ها        
نگه دردیده می‌رقصد ز شور وشوق دیدن‌ها
 
پژمان بختیاری
 
 
به  تكلّم  به  تبسّم  به  خموشی  به نگاه       
می توان برد به هر شیوه دل آسان از دست
 
كلیم كاشانی
 
 
گر ز بی مهری مرا از شهر بیرون می‌كنی       
دل كه در كوی تو می‌ماندبه او چون می‌كنی؟
 
همایی نسائی
 
 
هر كه در سینه دلی داشت به دلداری داد       
دل نفرین شده ماست كه تنهاست هنوز
 
ابولحسن ورزی
 
 
همچو گل می‌سوزم  از  سودای   دل       
آتشی  در  سینه  دارم  جای   دل
 
رهی معیّری
 
 
دل  بیمار  مرا  هر  كه  گرفتار  تو خواست        
یا  رب  آزاد   نگردد  ز   گرفتاری    دل
 
دل  به  راه    غمت   افتاد   خدایا   مددی       كه در  این راه ثواب است مددكاری دل
 
هلالی جغتائی
 
 
دلی  است   در   برم  از   آبگینه    نازك تر       
كه گر غبار نشیند بر او شكسته شود
 
ملك قمی
 
 
به  هر  گل  می‌رسد   می‌بوید    این   دل       
نمی دانم   كه  را   می‌جوید  این دل؟
 
همدانی
 
 
هر  آن  دل را كه سوزی نیست دل نیست       
دل  افسرده  غیر  از  آب  و  گل نیست
 
وحشی بافقی
 
 
به چه مشغول كنم  دیده و دل  را كه مدام      
دل  تو  را  می‌طلبد  دیده  تو را می‌جوید
 
صائب تبریزی
 
 
آن  كه از  درد دل  خود به فغان است منم       
و آنكه از زندگی خویش به جان است منم
 
هلالی جفتائی
 
 
دل خون  شد  از امید  و  نشد  یار  یار  من       
ای  وای  بر  من   و   دل  امیدوار   من
 
هلالی جفتائی
 
 
به فغانم از دل و تن دل وتن مگو دو دشمن       
دل سخت بی حیائی تن سست پرگناهی
 
حبیب یغمایی
 
 
از دل  من  به  كجا می‌روی  ای غم دیگر؟         
تو كه هـــر جـا روی آخر به برم  باز آئی
 
نظام وفا
 
 
دل  دشمن  به تهی دستی من می‌سوزد       
برق  از  این  مزرعه  با  دیدۀ تر می‌گذرد
 
صائب تبریزی
 
 
در  مجلس  خود  راه  مده  همچو منی را        
كه افسـرده دل افسـرده كند انجمنی را
 
مخلص هندوستانی
 
 
رفتی  ولی  كجا!  كه به  دل جا گرفته ای       
دل  جای  تست گر چه دل از ما گرفته‌ای
 
علی اطهری
 
 
چون  كرد  قصد سوختنم چشم مست او        
آتـش  ز  دل  گرفتــم  و دادم به دست او
 
نقی كمره ای
 
 
غافل مشــو ز پـــــاس دل بی قـــرار مـــن       
كاین مرغ پرشكسته قفس هاشكسته است
 
صائب تبریزی
 
 
تمام مشكل عــــالم در این گــــره بــــاشد       
چـــو دل گشــاده شــود مشكلی نمی‌ماند
 
صائب تبریزی
 
 
ای كه گویی دست بردل نه مكن بی طاقتی       
می نهـادم دست بر دل گر دلی می‌داشتم
 
صائب تبریزی
 
 
زاهد  نیم  به   مهره   گل   مشورت   كنم       
تسبیح   استخارة   من   عقدة   دل است
 
صائب تبریزی
 
 
این  لطافت  كه  تو داری همه دل‌ها بفریبد       
وین بشاشت كه تو داری همه غمها بزداید
 
سعدی
 
 
به  غیر دل كه  عزیز و نگاه داشتنی است       
جهان وهرچه درو هست واگذاشتنی است
 
صائب تبریزی
 
 
تو  اهل  صحبت دل  نیستی چه می‌دانی       
كه  سر  به  جیب كشیدن چه عالمی دارد
 
صائب تبریزی
 
 
دل   رم   كردة  ما  را  به   نگاهی  دریاب        
این چه صیدی است كه دائم به سر تیر آید
 
صائب تبریزی
 
 
دل چه تلخی های رنگارنگ ازآن دلبركشید       
قطرة خونی چه دریاهای خون برسركشید
 
صائب تبریزی
 
 
شكست شیشة دل رامگو صدایی نیست       
كه  این  صدا  به  قیامت  بلند  خواهد شد
 
صائب تبریزی
 
 
عالم   تمام  یك   گل   بی خار   می‌شود       
دل  را   اگر  ز   كینه   مصفا   كند   كسی
 
صائب تبریزی
 
 
نشد  یك  لحظه    از    یادت    جدا  دل         
زهی     دل،  آفرین     دل،    مرحبا     دل
 
لاهوتی
 
 
یك دل به سینه دارم و یك شهر  دلستان       
بازار  من  ز  گرمی  سودا  شكسته  است
 
هادی رنجی
 
 
ای  كه  بر  زاری  دل  می‌كنی  انكار   بیا      
گوش  بر  سینة  من  نه  بشنو   زاری   دل
 
جامی
 
 
به موئی بسته صبرم نغمة تاراست پنداری      
دلم  از  هیچ  می‌رنجد دل یار است پنداری
 
ملك قمی
 
 
بی توصدجادلم ازداغ شكایت ریش است       
این قدرهست كه صبرمزشكایت بیش است
 
بیاضی
 
 
دل  را به كف  هر كه نهم باز پسآرد       
كس    تاب  نگهداری   دیوانه   ندارد
 
پژمان
 
 
بترس ازتیرآه من كه چون شدگرم نالیدن       
دل  دیوانة من  دوست  از دشمن نمی داند
 
آصف خان
 
 
آن قدر  با آتش دل  ساختم تا سوختم       
بی تو ای آرام جان  یا  ساختم  یا سوختم
 
رهی معیّری
 
 
زاریم  دیدی و  آن   قدر    تغافل   كردی       
كه   خبر   دار   ز   حال   دل   زارم  نشدی
 
گلچین معانی
 
 
باز  هم مهر تو  می‌پرورم اندر دل تنگ       
گر چه عمری به تو دل بستم و یارم نشدی
 
گلچین معانی
 
  آن  دل  كه  پریشان شود از نالة بلبل       
بر دامنش   آویز كه   با وی خبری هست 
 
عرفی شیرازی  
 برون آی از    دلم     ترسم     بسوزی       
از این آتش كه  بر جان دارم از تو
 
میروالله قمی  
 بشكن   دلم   كه   رایحة   درد بشنوی       
كس از برون شیشه نبوید گلاب را
 
اسرار سبزواری  
 كرامت      كن      درونی     درد   پرور    
   دلی  در وی درون درد و برون درد
 
وحشی بافقی
 
  زین پس تو  و  من  من و تو  زین پس    
  یك دل به میــان مـا دو تــــــن بــس
 
نظامی



آيه‌ قياس

آيه‌ قياس

سورة بقره:
الم(1) ذلك‌ الكتاب لاريب فيه هدي للمتقين(2) الذين يؤمنون بالغيب و يقيمون‌ الصلوه و مما رزقناهم ينفقون(3) و الذين يؤمنون بما انزل اليك و ما انزل من قبلك و بالاخره هم يوقنون(4) اولئك علي هدي من ربهم و اولئك هم ‌المفلحون(5)

سورة لقمان:
الم(1) تلك آيات‌ الكتاب ‌الحكيم(2) هدي و رحمه للمحسنين(3) الذين يقيمون الصلوه و يؤتون الزكوه و هم بالاخره هم يوقنون(4) اولئك علي هدي من ربهم و اولئك هم المفلحون(5)

مقايسه آيه هاي اين دو سوره

1.  آيه‌هاي يكم و پنجم (اولين و آخرين از پنج آيه) عين يكديگرند.
2. در آيه دوم بقره مي‌فرمايد آن كتابي كه هيچ شكي در آن نيست، هدايتي براي پرهيزگاران است. در اين آيه كتاب كليتي نظري است.
3. در آيه دوم و سوم لقمان مي‌فرمايد آن آيات كتاب حكيم است، كه هدايتي و رحمتي براي نيكوكاران است. در آيه دوم به كليت كتاب اشاره ندارد بلكه به آيات آن اشاره مي‌كند و از حكمت كه نشانه عمل است يادمي‌كند و در آيه سوم آن را هدايت و رحمت كه با كردار مناسبت دارد، مي‌داند. براي چه كسي؟ براي نيكوكاران، يعني پرهيزگاراني كه از نظر گذشته و به عمل رسيده‌اند.
از اين نكته نتيجه مي‌گيريم آن هنگام كه كليت قرآن كريم به يكباره نازل شده، و نزول دفعي نام گرفته، توجه خداوند بر نظري بودن قرآن بوده كه قرآن منظومه هستي نظري است؛ و آنگاه كه به تناسب پيشامدهايي كه بروز مي‌كرده، و آياتش در ارتباط با كردار مسلمانان به تدريج نازل مي‌شده‌، نزول تدريجي نام گرفته است؛ كه قرآن كتاب عمل است. چنانكه فرمود:
الر كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير (هود: 1)
و قرآناً فرقناه لتقرأه علي الناس علي مكث و نزلناه تنزيلاً (اسراء: 106)

4. آيه‌هاي سوم و چهارم بقره شرح ويژگي‌هاي شخصي متقين است:
ـ ايمان به غيب (آنچه كه از احساس‌هاي پنجگانه ما به ‌دور است).
ـ اقامه نماز
ـ انفاق از روزي (شخصي است زيرا اجباري در عمل به آن نيست.)
 ـ ايمان به قرآن و كتاب‌هاي پيامبران پيشين
ـ ايقان به روز بازپسين

5. آيه چهارم سوره لقمان شرح ويژگي‌هاي كرداري محسنين است:
ـ اقامه نماز
ـ ‌پرداختن زكوه (اجتماعي است زيرا پرداختن آن براي گردش امور مسلمانان واجب است.) از سوي ديگر پرداخت آن شرط پذيرش نماز است كه همه‌جا در قرآن كريم نماز و زكوه با هم آمده.
ـ ايقان به روز بازپسين

متقي كسي است كه عملش از خودش تجاوز نمي‌كند؛ ولي محسن كسي است كه خيرش به ديگران مي‌رسد. يعني كردار نيك اجتماعي داشته است كه شايسته چنين صفتي شده‌است. بنابراين: محسن، متقي هم هست، ولي متقي الزاماً محسن نيست.


نكته قابل قياس ديگر در اين پنج آيه از اين دو سوره، آن است كه سوره بقره (بنابر نظر برخي از دانشمندان علوم قرآني بر مبناي آيه سبعاً من المثاني و القرآن الكريم، چون فاتحه الكتاب را خلاصه‌اي از كل قرآن مي‌دانند، بقره را اولين سوره قرآن مي‌شمارند.) اولين سوره و آياتش ناظر بر حكمت نظري است كه بايد مبناي عمل مسلمانان قرارگيرد ولي سوره لقمان مانند سوره حجرات، بيشتر آياتش اخلاقي و دربردارنده دستورهاي عملي، در رابطه با اجتماع است.

بهمن ماه 85 ـ احمد شماع‌زاده

جور ديگري بايد ديد قرآن را

الله
به نام "او"
چشم‌ها را بايد شست
جور ديگري بايد ديد قرآن را

پيشگفتار
شناخت هر چيز با سه‌گانه زير كه مكمل يكديكرند ممكن مي‌گردد:
  1. شناخت ماهوي(چيستي از راه كشف و مكاشه)  2. شناخت كيفي(چگونگي از راه پي‌بردن به ويژگي‌ها و محتوي)  3. شناخت ظاهري(از راه حواس پنجگانه)
شناخت ماهيت اشياء چيزي نيست كه همواره ممكن گردد. شناخت ظاهر ممكن و زودياب است ولي اساسي نيست. بنابراين مهمترين بخش از سه‌گانه بالا همانا شناخت كيفي و پي‌بردن به صفت‌ها- تاثيرها- و به گونه‌اي كلي‌تر- ويژگي‌ها- كارامدي‌ها و ناكارامدي‌هاست.
چون قرآن كريم موجودي بي‌نظير است شناخت آن به مراتب ديرياب‌تر است و در چارچوب اين سه‌گانه بايد گفت:
  1. شناخت ماهيت آن تنها از راه "انوار خدايي" ممكن مي‌گردد كه خود قرآن بي‌واسطه‌ترين نور خداوند است.
  2. شناخت شكل ظاهري قرآن و اجزاء آن كه در فهم همگان باشد خوب است ولي به‌تنهايي كارساز نيست بلكه مكمل است و بدون آن نيز شناخت قرآن كامل نيست.
  3. مي‌ماند شناخت كيفيت قرآن از راه پي‌بردن به محتواي آن كه آن هم تنها از طريق تدبركردن در آن ممكن مي‌گردد چنانكه خود مي‌فرمايد: افلايتدبرون‌القرآن؟ يعني تدبر كنيد قرآن را.

الف - چيستي قرآن از زبان انوار حق:

1.     قرآن از فرقان سخن مي‌گويد:

از قرآن سؤال شد چيستي و كيستي؟

گفت:
از سوي حكيم آگاهم                 من لدن حكيم خبير(هود: 1)
وحي و سخن حكيم دانايم         من لدن حكيم عليم(نمل: 6) ان هو الاّ وحي يوحي(نجم: 4)
ذكري براي جهانيانم                  ذكر للعالمين(قلم: 52، ص: 82، تكوير: 27)
نور هدايتي براي متّقينم             هدي للمتقين(بقره: 2)
سند نبوت خاتم انبيائم                لايأتون بمثله(اسراء: 88)
قّجلوه‌اي از نور حم                    لوانزلناهذاالاقرآن‌علي‌جبل‌لرأيته خاشعاًمتصدعاًمن خشيه‌الله(حشر:21)
و از باطل به‌دورم                       لايأتيه‌الباطل من بين يديه ولا من خلفه(حم سجده: 42)
بل مميّز باطل و حقّم                 تبارك‌الذي انزل‌الفرقان علي عبده(فرقان: 1)
و جز پاكان روزگار،
مس‌نكنند مرا و درنيابند             ولايمسّه الاّالمطهرون(واقعه: 79)


۲ . "منزل وحي" (قلب محمد) از "وحي منزل" سخن مي‌گويد:
هنگامي كه انواع بلاها و شدايد روزگار مانند پاره‌هاي شب تاريك شما را فروپوشيد پس بر شماست كه به قرآن متوسل شويد.
چه آن شفاعت‌كننده‌اي است كه شفاعتش پذيرفته شده و خبرگزاري است كه خبرش تصريق شده. كسي كه آن را پيش رو قراردهد به سوي بهشتش مي‌كشاند و كسي كه آن را پش سر گذارد به سوي آتشش مي‌برد. رهبري است كه به گزيده‌ترين راه رهبري مي‌كند و كتابي است كه داراي تفصيل و تبيين و تحصيل است. فصل ميان حق و باطل است و هزل و بي‌هوده نيست. ظاهر و باطن دارد. ظاهرش حكمت و باطنش دانش است ظاهرش دلربا و باطنش ژرف است. ريشه‌هاي عميق دارد و ريشه‌هاي عميق آن را ريشه‌هايي است. عجائب آن به شمار نمي‌آيد و غرائب آن كهنه نگردد. داراي چراغ‌هاي هدايت و نورهاي راهنماي حكمت و دليل معرفت است. (1)
            قرآن هدايتي است كه از گمراهي و بيان روشني است كه از كوره‌راهي ميرهاند. موجب رهايي از لغزش است. نوري است كه از تاريكي و پرتوي است كه از پيش‌آمدها نجات مي‌بخشد. دستگيره‌اي است كه از هلاكت و رشدي است كه از حيرت‌زدگي و بياني است كه از فتنه‌ها بيرون مي‌برد. رساننده‌اي از دنيا به سوي آخرت است. كمال دين شما در آن است. و احدي از قرآن سرنپيچد مگر آنكه سوي آتش بپيچد.
قرآن را نيكو فراگيريد كه نبكوترين حديث است. در آن با تفكر بررسي كنيد كه بهار دلهاست و به نور آن بهبودي جوييد چه بهبوددهنده درون سينه‌هاست و آن را نيكو تلاوت كنيد ه گواراترين و شيرين‌ترين داستانهاست... (2)


۳ . قرآن "مجسم" (علي)از قرآن مدون سخن مي‌گويد:
بدان كه اين قرآن نصيحت‌كننده‌اي است كه خيانت نمي‌كند و راهنمايي است كه به گمراهي نمي‌افكند. گوينده‌اي است كه دروغ نمي‌گويد و هيچكس به آن همنشيني نمي‌كند مگر آنكه با افزايشي در هدايت و كاهش در نابينايي و ضلالت... پس شفاي دردهايتان را از آن بخواهيد و در گرفتاري‌ها از آن ياري جوييد. ... آنچه دوست داريد بواسطه قرآن از خدا بخواهيد و با دوستي آن به خدا توجه كنيد... آراء و افكارتان را در برابر قرآن متهم سازيد و اميال و هوس‌ها‌يتان را در باره آن مغشوش و نادرست انگاريد. (3)
قرآن امركننده و بازدارنده و ساكت و گوياست. حجت خداوند بر خلق است. خداوند در برابر آن از شما پيمان محكمي گرفته و نفوس شما را در گرو آن قرارداده و به وسيله آن نور خود را تمام و ايينش را كمال بخشيد. خداوند هنگامي پيامبر خود را قبض روح كرد كه خلق را از احكام هدايت‌بخش آن سرشار ساخت. (4)  


۴. "محو خدا"(امام سجاد) از "وحي خدا" سخن مي‌گويد:
... همان كتابي كه آن را به صورت نوري نازل كردي و آن را بر هر كتابي كه نازل كرده‌اي گواه قراردادي و آن را برهر گفته‌اي كه بيان كرده‌اي فضيلت بخشيدي و تميزدهنده‌اي كه به وسيله آن حلال و حرامت را از هم جدا ساختي و پديده‌اي كه به وسيله آن احكامت را تشريع كردي و نوشته‌اي كه آن را براي بندگانت تشريح كرده. و وحيي كه آن را بر نبي خود محمد كه درود تو بر او باد نازل كردي و آن را نوري قراردادي تا ما با پيروي از آن در تاريكي‌هاي ناداني و گمراهي راه يابيم و شفادهنده‌ دردهاي كسي كه براي فهميدن توام با تصديق آن خاموش گشته و گوش فراداده. و معيار سنجش قسطي كه زبانش از حق و راستي برنمي‌گردد. و نور هدايتي كه حجتش در برابر گواهان به خاموشي نمي گرايد. و علامت سخايي كه هر كس قصد آن كند و به راه آن رود گمراه نمي‌شود. و هر كس به رسمان عصمتش دراوريزد از مهلكه برهد. خداوندا تو آن را بر پيامبرت محمد (ص) به طور اجمال نازل كردي و علم عجائب آن را به طور كامل به او الهام بخشيدي و ما را با تفسير و توضيح وارث علم آن قراردادي و بر كسي كه علم آن را نمي‌داند فضيلت بخشيدي و ما را بر كسي كه طاقت حمل آن را نداشت قوي ساخته و برتري بخشيدي. (5)

نقش قرآن چونكه بر عالم نشست                    نقشه‌هاي پاپ و كاهن را شكست
فاش گويم آنچه در دل مضمر است                   اين كتابي نيست چيزي ديگر است
چونكه در جان رفت جان ديگر شود                    جان چو ديگر شد جهان ديگر شود
اقبال لاهوري

ب شناخت قرآن با شناخت محتوي و مطالب(داده‌ها) آن(6)

قرآن مجيد متضمن كليات برنامه زندگي بشر و مشتمل بر سه اصل كلي است كه اركان بناي رفيع اسلام را تشكيل مي‌دهند:
  1. اصول عقايد كه نوعي از آن اصول سه گانه دين است: توحيد- نبوت – معاد. و عقايدي كه از آنها ناشي مي‌شود مانند لوح و قلم- قضا و قدر- ملائكه و عرش و كرسي و آفرينش آسمان و زمين و نظائر آنها.
  2. اخلاق پسنديده يعني آنچه در وصول انسان به سعادت و كمال انساني مؤثر است.
  3. احكام شرعيه و قوانين علمي كه قرآن كريم كليات آنها را بيان فرموده و تفاصيل و جزئيات آنها را به بيان پيغمبر اكرم(ص) واگذار نموده است و ايشان نيز به موجب حديث ثقلين كه همه فرق اسلامي به نحو تواتر نقل نموده‌ند بيان اهل بيت خود را قائم مقام و جايگزين بيان خود قرارداده است.
روشنگري: دقت شود تا برخي از اين شرح بد بهره برداري نكنند كه نبايد غيرمعصوم در قرآن تدبر كند بلكه اين بيان و تبيين تنها به احكام شرعيه مربوط است و خطاب قرآن براي تدبر در آن همه مردم را دربرمي‌گيرد. به اين گفتار توجه كنيد:
ظهور يك معناي ساده و ابتدائي از يك آيه و ظهور معناي وسيعتري به دنبال آن- و همچنين ظهور و پيدايش معنايي در زير معنايي در سراسر قرآن مجيد جاري است كه با تدبر در اين معاني معناي حديث معروف پيامبر اكرم(ص) روشن مي‌گردد: ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطنا الي سبعه ابطن(7) در اين زمينه مي‌توانيد به مقاله "آفت‌هاي كارامدي قرآن كريم" بازگشت كنيد.

جهت سهولت كار پژوهشگران مطالب قرآن به سي و دو بخش تقسم شده كه در هر بخش تقسيم‌هايي نيز وجوددارد كه به اختصار رئوس مطالب هر بخش را بيان مي‌كنيم تا به محتواي مطالب قرآني آگاه شده و با عمل به دستورهاي اين كتاب كريم ببشتر از آن قدرداني كنيم.
  1. كالاها – رنگها – پوشيدني‌ها (72 مورد)
  2. مسائل و موضوع‌هاي اجتماعي (32 مورد): از جمله كاروكوشش- آشتي و سازش- مشاوره و مشورت- توانگري و زياده‌روي در عيش و نوش- آرايش و پيرايش- همسايگان- يتيمان- گفتار نيك- تعاون و همياري- وظيفه و تكليف- دوستي.
  3. احكام و حدود (40 مورد)
  4. اخلاق پسنديده (46مورد) از جمله: امر به معروف و نهي از منكر- برادري- ادب و شرم- ميانه‌روي- امانتداري- انفاق- ايثار- گشاده‌رويي- راضي بودن به رضاي خدا- سپردن كارها به خدا- تقوي- فروتني- توكل- رفتار نيك- دوركردن بدي به نيكي- ذكر نعمت‌هاي الهي.
  5. اخلاق نكوهيده (53 مورد)
  6. اسماء افراد و اشخاص يا اعلام قرآن (132مورد)
  7. باري‌تعالي (43 مورد)
  8. مثل‌ها- شامل: امثال سائره (245 مورد) تمثيل‌ها (57 مورد)
  9. امت‌ها و فرقه‌ها (20 مورد)
  10. پيامبران و پيامبري
الف - قرآن كريم بيست و پنج پيامبر را به نام ياداور شده بدين شرح: آدم- ابراهيم- ادريس- اسحق- اسماعيل- الياس- ايوب- داوود- ذوالكفل – ذكريا - سليمان- شعيب- صالح- عزيز- عيسي- لوط- موسي- نوح- هارون- هود- يحيي- اليسع- يعقوب(اسرائيل)- يوسف- يونس-
ب - محمد رسول‌الله از جمله: اثبات رسالت و وحي به او- اخلاق و صفاتش- رفتار مؤمنان با او- اهل كتاب او را مي‌شناسند- پاره‌اي از كارها و ويژگي‌هايش- مباهله- 
ج- پيامبري از جمله: فرستادن پيامبران براي حكم كردن ميان مردم- برتري برخي پيامبران- دشمن پيامبران- بر پيامبران جز ابلاغ پيام وظيفه‌اي نيست.

  1. انسان (16مورد) از جمله: آزمايش- خانواده- حالت‌ها و نشانه هاي انساني- اندام‌هاي انسان- شرف و پستي انساني- آفرينش انسان
  2. ايمان (19مورد)
  3. بني اسرائيل(15مورد)
  4. تاريخ و سرگذشت‌ها(76مورد)
  5. جنگ و جهاد و هجرت(17مورد)
  6. حيوانات و گياهان: الف- چهارپايان(88مورد) ب- گياهان يا رستني‌ها(50مورد)
  7. دين(14مورد)
  8. آسمان و كيهان: زمين- درياها- تقويم يا گاه‌شماري و نجوم- كوه‌ها- آسمان‌ها و زمين را در شش دوره آفريد- آسمان‌ها و زمين را به حق آفريد- زمين‌لرزه- ابرها- آسمانها- آسمان‌ها و زمين‌ها هفت‌اند. صاعقه آسماني- هيئت و نجوم- ستارگان- كاستن از زمين از اطرافش- وراثت زمين- زور در نزد خدا.
  9. شرك (12مورد)
  10. شيطان و جن (8مورد)
  11. عبادت(19مورد)
  12. عقايد(21مورد). بهشت- آيه‌هاي بسيار زيادي را دربرمي‌گيرد از جمله: نامهاي بهشت- بهشتي‌ها- وصف بهشت‌ها- پهناي بهشت
          دوزخ- آيه‌هاي بسياري را دربرمي‌گيرد از جمله: دوزخيان- صفت‌ها و نام‌هاي دوزخ- وصف دوزخ
  1. دانش(14مورد) 
  2. كتاب‌هاي آسماني.
الف- قرآن كريم: نام‌ها و نشانه‌ها- سوگندهاي آن- تاويل و تحريف آن- تغيير در احكامش- تكرار در قرآن به انواع مختلف- تلاوت قرآن و استعاذه به آن- دلايل قرآن- حقيقت قرآن- تصديق آن نسبت به كتاب‌هاي پيش از خود- سجده‌هاي تلاوت قرآن- شعر و قرآن- فواتح صور(حروف يا واژه‌هاي اول سوره‌ها) قرآن فراموش شده- شب قدر- محكمات و متشابهات- واژه‌هاي غيرعربي در قرآن- نسخ- ناسخ- منسوخ- وصف قرآن و وجوب ايمان به آن.
ب- ساير كتب مقدس: كتاب- انجيل- تورات- زبور و زبر- صحف ابراهيم- صحف موسي.
25. كفر- ارتداد- نفاق (35مورد)
26. مبهمات قرآن و مواردي كه در قرآن به آن اشاره‌شده ولي نامي برده‌نشده.
27. محرمات (28مورد)
28. خطاب‌ها و مخاطب‌ها(چهل مورد)
29. فرشتگان
30. نصاري يا مسيحيان
31. نظام اجتماعي
32. روز رستاخيز

ج – شناخت قرآن با شناخت ويژگي‌هاي ظاهري آن
پس از شناخت قرآن از نظر ماهيت و محتوي به شناخت آن از راه شكل ظاهرش مي‌پردازيم. شكل ظاهر به تنهايي شناخت درستي از قرآن به ما نمي‌دهد بلكه مي‌تواند وسيله‌اي براي شناخت  بيشتر قرآن باشد. هنگامي كه مي‌بينيم چه كوشش‌ها و زحمت‌هايي براي حفظ شكل ظاهر قرآن كشيده ‌شده و حتي روي حروف و صداهايش بحث شده و دقيقا به حساب آمده بيشتر متوجه عمق آن مي‌شويم.

نام‌ها و عنوان‌هاي قرآن(8)
قرآن كريم با نام‌ها و عنوان‌هاي زيادي مشهور است كه از اين نام‌ها در خود قرآن نيز يادشده است. ميان اين نام‌ها چند نام از شهرت بيشتري برخوردارند كه مورد اتفاق دانشمندان علوم قرآني است بدين قرار: 1. قرآن(58مورد) 2. فرقان(7مورد) 3- كتاب(25مورد) 4. ذكر 5. تنزيل

قرآن كريم از سوره‌هايي و سوره‌ها از آيه‌هايي شكل گرفته‌اند. پس براي شناخت شكل ظاهري قرآن بايد بدانيم سوره و آيه چيست.

تعريف آيه (9)
آيه بخشي از حروف و واژگان و جمله‌هايي است كه از طريق نقل و روايت حدود آنها مشخص شده است. شناخت حدود و مرزهاي آيات قرآني توقيفي است و نه اجتهادي. يعني حدود آنها را تنها از طريق بيان شارع و پيامبر اسلام(ص) مي‌توان مشخص كرد و اظهارنظر شخصي درباره آنها روا نيست.

تعريف سوره
بخشي از آيات قرآني كه داراي آغاز و انجامي باشند- از آن جهت كه آياتي از قرآن را دربرگرفته و پيرامون آياتي را احاطه كرده و آنها را بر يكديگر تركيب نموده و قسمتي از قرآن را تشكيل‌مي‌دهد سوره ناميده مي‌شود.(10)

تفكيك سوره‌ها و آيه‌ها به مكي و مدني(11)
دانشمندان اسلامي بحث‌هاي گسترده‌ و عميقي درباره آيات و سور مكي و مدني و طريقه شناخت آنها و نيز معيار و ضابطه آنها كرده‌اند. از نظر عده‌اي زمان و از نظر عده‌اي ديگر مكان و به نظر گروهي موضوع و از ديدگاه دسته‌اي ديگر مخاطبين معيار و ضابطه اين تشخيص است.
معروفترين و بهترين راي براي شناخت آيات و سور مكي و مدني زمان نزول آنهاست. آياتي كه پيش از هجرت نازل گرديده "مكي" است و آياتي كه پس از هجرت نزول يافته "مدني" است. اعم از آنكه در مكه نزول يافته باشد يا در مدينه. در سال فتح مكه يا در حجه‌الوداع. در سفر نازل شده باشد يا در حضر.

فوايد شناخت آنها(12)
شناخت آيات و سور مكي و مدني در تاريخ قرآن خالي از اهميت نيست. به همين جهت عده‌اي از دانشمندان كتاب‌هاي جداگانه‌اي را در اين زمينه تاليف كرده‌اند. از جمله فوايد اين شناخت اين است كه محقق به گام‌هايي كه اسلام در دعوت خود برداشته و اين گام‌ها با حوادث و شرايط و اوضاع- همزمان و هماهنگ بوده آگاهي مي‌يابد و به هماهنگي اين دعوت با محيط عربي اعم از مكه و مدينه و بيابان و شهر دست مي‌يابد و از سبك و اسلوب‌هاي متفاوت اين دعوت در خطاب به مؤمنين و مشركين و اهل كتاب آگاه مي‌گردد.

ترتيب آيات در سوره‌هاي قرآن(13)
از مجموع اسناد و مدارك و روايات چنين برمي‌آيد كه ترتيب آيا در سوره‌هاي قرآن با ارشاد و راهنمايي پيامبر اسلام(ص) صورت مي‌گرفته و راي و سليقه صحابه در به‌جودآمدن آنها دخالتي نداشته است.

سرآغاز سوره‌ها(14)
اين مبحث از موضوع‌هايي است كه از ديرباز نظر دانشمندان تفسير و علوم قرآني را به خود جلب كرده است و آنان محتاطانه در اين باره اظهارنطر كرده‌اند. و اين نشان‌دهنده آن است كه ما بايد بيش از پيش دربازيافتن ژرفاي قرآن كريم بكوشيم و از محتوي بيكران آن حقايق سازنده‌اي را بيرون بكشيم زيرا اين كلام آسماني هرگز در طرز برداشت علماء از آن به انتها نمي‌رسد بلكه هرچه در اين ژرفنا فرورويم گوهرهاي تابناكتر مي‌يابيم كه محيط افكار ما را ابهام‌زدايي مي‌ِكند.
            "سيوطي" در اين باره مي‌نويسد: خداوند متعال سوره‌هاي قرآن را با ده گونه تعبير و بيان آغاز كرده است كه همه سوره ها با يكي از آنها آغاز مي‌شوند:
  1. صفات مدح: الف- ستايش خداوند: حمد- انعام- كهف- سبا- فاطر- فرقان- ملك. كه به آنها حامدات مي‌گويند   ب- تنزيه خداوند كه با تسبيح او آغاز مي‌شوند و به آنها "مسبحات" مي‌گويند.
  2. حروف تهجي: كه در آغاز 29 سوره به كار رفته و به "حروف مقطعه" مشهورند.
(روشنگري:  درباره اين حروف بحث‌هاي زياد و نطرهاي متفاوتي ارايه شده ولي از آنجا كه بيشترين مباحث ذهني و نظري بوده و گرهي را نگشوده است از آوردن آنها صرف نظر شد. تنها مورد قابل پذيرش اعجاز عددي قرآن است و يك كتاب را در اين زمينه به خود اختصاص داده كه در اين مقاله نمي‌گنجد. نگارنده)
  1. نداء: كه در آغاز ده سوره به كار رفته. در پنج سوره نداء و خطاب به رسول اكرم(ص) است و در پنج سوره ديگر مخاطب مردمند: نساء- مائده- حج- حجرات- ممتحنه.
  2. جمله‌هاي خبريه: مانند برائه من‌الله (سوره توبه) كه در 23 سوره قرآن آمده است.
  3. سوگند: خداوند در پانزده سوره به امورو اشياء گوناگون سوگند يادكرده‌است. (اين سوگندها نشانه اهميت آنها براي خداوند و براي تشويق مردم به يافتن اهميت آنهاست – نگارنده)
  4. شرط: در آغاز هفت سوره آمده است: واقعه- منافقون- تكوير- انفطار- انشقاق- زلزال و نصر.
  5. صيغه امر: كه با قل آغاز مي‌شوند: جن- كافرون- اخلاص- فلق- و ناس.
  6. استفهام: هل اتي(انسان)- نبا- غاشيه- انشراح- فيل- ماعون.
  7. اخطار و نفرين: مطففين- همزه- تبت
  8. تعليل: لايلاف قريش

كوتاه‌ترين و بلند ترين آيات
كوتاهترين آيه "مدهامتان" (الرحمن: 64) و بلندترين آيه كه به آيه دين(بقره: 282) مشهور است سي جمله دارد.

اولين و آخرين آيات نازل شده(15):
دانشمندان علوم قرآني اولين آيات نازل شده بر رسول اكرم را پنج آيه اول سوره علق دانسته‌اند و آخرين آنها را آيات "ربا" (278 تا 280 سوره بقره) و در نهايت آيه 281 اين سوره كه با "واتقوا يوما ترجعون فيه الي الله" شروع مي‌شود ذكر كرده‌اند.

آيه محوري
آيه محوري آيه‌اي است در يك سوره كه بخش اصلي موضوع آن سوره را شكل مي‌دهد. مثال: آيه محوري سوره بقره آيه 67 اين سوره است و با "اذ قال موسي لقومه" شروع مي‌شود.

چند آيه مشهور
  1. آيه‌الكرسي (بقره: 255)
  2. آمن‌الرسول (بقره: دو آيه آخر)
  3. و ان يكاد (قلم: دو آيه آخر)
  4. آيه نور (نور: 35)
  5. آيه‌الفر (اسراء: آيه آخر)
  6. آيه صيف (نساء: 176)
  7. آيه شهادت (آل عمران: 18- 19)
  8. آيه ملك (آل عمران: 26- 27)
  9. آيه سخره (اعراف: 56- 54)

لزوم شناخت حدود آيات:
            از ديرباز شمارش آيات قرآني در نتيجه اختلاف در شناخت حدود آيات مورد اتفاق قرآن‌‌َشناسان نبوده و تعداد آيات را به انواع مختلف شمارش كرده‌اند. به همين دليل موضوع شناخت حدود آيات به آن اندازه اهميت يافت كه اولين‌بار حمزه بن حبيب از قرآء سبعه در اوائل قرن دوم هجري درباره آن كتاب نوشت. بنابراين شناخت حدود صحيح آيات قرآني از لوازم شناخت قرآن است. و بايستي مسلمانان در گفتارها و نوشتارهاي خويش از اين موضوع مراقبت نمايند. زيرا تنها با شناخت آيات و رعايت حدود آنهاست كه مي‌توانيم با خودداري از به‌كاربردن صورت ناقص آنها دين خود را از جهت صيانت كلام الهي ادا كنيم. براي مثال هرگاه آغاز آيه‌اي و يا قسمت دوم از يك آيه كه مورد نظر است با حرف واو شروع شود نبايستي بدون توجه به آن و تنها به دليل آنكه حرف واو تاثيري در معناي جمله ندارد با سهل‌انگاري از نوشتن و يا گفتن آن درگذريم: نمونه: ... ولن تجد لسنت‌الله تحويلا (بخش دوم آيه 43 سوره فاطر)

لزوم شناخت روابط آيات با يكديگر
شناسايي روابط ميان آيات قرآن از جهات فراوان از جمله موارد زير اهميت بسيار دارد:
  1. آشنايي با متشابهات قرآن از جهت پيشگيري از استعمال نابجا و برداشت نادرست از آيات قرآن به هنگام بهره‌گيري از آنها.
  2. نكته‌اي كه در فهم و شناخت صحيح قرآن بسيار مؤثر است دانستن اين است كه در قرآن يك و يا بخشي از يك آيه مربوط به يك سوره در سوره و يا سوره‌هايي ديگر تكرار شده كه در هرجا معنا و مفهوم خاصي در رابطه با ديگر آيات پيشين و پسين خود دارد. مانند: "كل حزب بما لديهم فرحون" در مؤمنون:53 و روم:32
  3. توضيحاتي كه پيرامون مورد پيش بيان شد درباره تكرار برخي آيات در يك سوره نيز صدق مي‌كند. مانند: تكرار آيه "ولقد يسرناالقرآن للذكر فهل من مدكر" پس از آيات: 16- 21-31- 39 سوره قمر.
  4. درنظر گرفتن رابطه يك آيه با آيات پسين و پيشين آن جهت تدبر و بهره‌گيري درست. در اين زمينه توجه به نشانه‌هاي وقف ضروري است. مثال‌ها روشنگري مي‌كنند:
مثال اول: هرگاه آيه پنجم سوره قصص را بدون دنباله آن در آيه بعد نقل كنيم كلام الهي را ناقص رهاكرده‌ايم. آيه پنجم چنين است: و نريد ان نمن علي‌ الذين استضعفوا في‌الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين(لا) كه پس از اتمام آيه علامت "لا" آمده است. يعني بايستي دنباله مطلب را ادامه داد. دنباله مطلب "و نمكن لهم في‌الارض" است. مشيت و اراده الهي در اين دو آيه بر چهار مطلب و در چهار مرحله قرارگرفته است: منت- امامت- وراثت- و مكنت. پس هرگاه ناقل آيه مكنت را كه در آيه بعد آمده بيان نكند اراده الهي را نسبت به مستضعفين در سه مورد آورده و يك مورد را واگذارده است.
مثال دوم: ممكن است برخي كسان از يك روايت در قرائت برداشت نادرستي داشته باشند. براي مثال گفته شده كه مي‌توان در سوره انزال پس از سلام- وقف كرد ولي برخي اشخاص بويژه در نمازشان كه اين سوره را مي‌خوانند هم وقف مي‌كنند و هم بدون وقف آن را مي‌خوانند. بدين گونه: "سلام. سلام هي ..." و بدين ترتيب يك "سلام" را بر آيه نازله از سوي خداوند مي‌افزايند. درست آن چنين است: "سلام. هي حتي..." يا "سلام هي ..."
 
تقسيمات قرآن(16):
شمار جزءها: 30
شمار حزب‌ها: 120(توضيح نگارنده: در قرآن‌هايي كه در سال‌هاي اخير در عربستان چاپ شده مي‌بينيم كه هر حزب را نيز به چهار بخش تقسيم كرده‌اند.)
شمار سوره‌ها: 114
شمار آيه‌ها: 6236
شمار واژه‌ها: 77701
شمار حرف‌ها: 323671

اعجام قرآن(17)
اعجام مصدر باب افعال به معني رفع گنگي و ابهام در كلام است كه به وسيله نشانه‌هاي اعجام صورت مي گيرد. و تعدادشان در قرآن بدين گونه است:
فتحه: 73243 ضمه: 4814 كسره: 30583 نقطه: 15681 مد: 1771 تشديد: 1925 همزه: 3273

تعشير و تخميس(18)
كه به معناي نوشتن "اعشار" و "اخماس" يا نشانه‌گذاري بر انتهاي گروه‌هاي ده دهي يا پنج پنجي از آيات قرآن در سوره‌هاست. اين تقسيم‌بندي در قديم معمول بوده و بعدها جاي خود را به "احزاب" قرآن داده است. منتخب شمار اعشار قرآن 632 و اخماس آن 1236 است. اعشار جمع عشير و عشر و اخماس جمع خميس و خمس است.

ركوع‌هاي قرآن(19)
عثمان بن عقان (خليفه سوم) هنگام خواندن قرآن در نمازهاي مستحب هرگاه به انتهاي قصه يا مطلبي در آيات سوره‌ها مي‌رسيده يك ركوع انجام مي‌داده و سپس به مطلب بعدي مي‌پرداخته است. به همين دليل در قديم سوره‌هاي قرآن را به ركوع‌هاي مختلف تقسيم مي‌كرده‌اند. ما مي‌توانيم بر آغاز سوره‌هاي برخي قرآن‌ها شمار ركوع‌هاي آن را مشاهده كنيم. مثلا سوره‌هاي آخر قرآن فقط يك ركوع دارند. شمار ركوع‌هاي قرآن 557 مورد است و نشانه ركوع‌هاي قرآن "ع" است.

احمد شماع‌زاده 16/12/88


بازگشت‌ها:
1. ص 21 مقدمه پرتوي از قرآن و ص 398 جلد 4 اصول كافي
2. ص 22 مقدمه پرتوي از قرآن
3. نهج‌البلاغه نقل از صفحه 70 مقدمه تفسير نوين
4- ص 22 مقدمه‌ پرتوي از قرآن و ص 603 نهج البلاغه
5- دعاء چهل و دوم صحيفه سجاديه
6.  برگرفته از قرآن كريم و ملحقات آن چاپ صدر قم به نقل از قرآن دكتر محمود راميار
7. قرآن در اسلام علامه طباطبائي به نقل از سفينه البحار ماده بطن
8. ص 24 تا 27 تاريخ قرآن دكتر سيد محمد بافر حجتي چاپ اول – دفتر نشر فرهنگ اسلامي
9. ص64 و 65 تاريخ قرآن
10. ص 83 و 84 تاريخ قرآن
11. ص 75 تاريخ قرآن
12.  ص 73 پيشين
13. ص 66 پيشين
14. ص 111 تا 115 پيشين
15. ص 74 قرآن در اسلام
16. قرآن كريم و ملحقات آن چاپ صدر قم
17. ص 148 قرآن دكتر محمود راميار و پيوست‌هاي قرآن چاپ افست محمدعلي علمي 1337
18. منبع پيشين
19. منبع پيشين