Monday, April 20, 2015

بهبود اخلاق جامعه تنها مرهون دین نیست

بهبود اخلاق جامعه تنها مرهون دین نیست


مایکل شرمر
۱۳۹۴/۰۱/۱۳ 
تنها یک اشاره:
دین مقوله ای یگانه و یکدست نیست. هرکس به گمان خود از دین یک تصویر در ذهن دارد و به تناسب آن تصویر یک کارایی از دین انتظار دارد. بنا بر آنچه در کلیت قرآن آمده دینی که مبتنی بر عقل و دانش نباشد دین مورد قبول قرآن نیست در این صورت باید به هنگام خواندن مقاله این نکته را در نظر داشت که منظورنظر نویسندگان مسیحی از دین معمولاً دین مسیحیت و به ویژه گونه کاتولیک آن است. این موضوع را نیز نباید از نظر دور داشت که همه عملکردهای مسلمانان را منطبق بر قرآن و دیدگاههای آن بدانیم که خود خطایی فاحش است.  احمد شماع زاده
مایکل شرمر، سردبیر نشریه «اسکپتیک» و مدیرعامل موسسه‌ای با همین عنوان است. به قول خودش و در یکی از سخنرانی‌هایی که در «تد تاک» داشت، کارش این است که برود و هرجا دروغی به کسی قالب شده آن را دربیاورد و باور غلط را از ذهن‌ها بزداید. او یک شکاک در مباحث اخلاقی و اجتماعی است و در کتاب اخیر خود و به موازات بحثی که «استیون پینکر» در کتاب «فرشتگان بهتر ذات‌مان: چرا خشونت رو به کاهش است؟» بحث بهبود اخلاق را بررسی کرده است.

مایکل شرمر در کتاب «قوس اخلاقی: چگونه دانش و منطق بشریت را به سمت حقیقت، عدالت و آزادی هدایت می‌کند» این طور بهبود وضعیت اخلاقی را بسط می‌دهد که بقا و شکوفایی موجودات دارای احساس مد نظر است. منظور از بقا و شکوفایی، داشتن خوراک، امنیت، پوشاک، علقه گرفتن و داشتن جامعه‌ای که به زندگی روانی و اجتماعی ما مفید باشد. تعریف مایکل شرمر از موجودات دارای احساس هم، موجوداتی که عاطفه دارند، درک می کنند، حساسیت دارند، پاسخ می‌دهند و هوشیار هستند است. او به تاسی از جرمی بنتم، پایه حقوق حیوانات را نه در هوشمندی‌شان که در توانایی‌شان در درک رنج و مرارت می‌داند.

مایکل شرمر در گفت‌و‌گویی که با «سام هریس» در مورد کتاب خود داشته، می‌گوید به چهار دلیل در قوس اخلاق، بر بقا و شکوفایی «شخص» تاکید داشته است: اول، این که فرگشت در سطح شخص عمل می‌کند نه جامعه. دوم، عامل اخلاقی، شخص است نه قبیله جامعه یا ملت. سوم، از نظر تاریخی، بیشترین تضییع حقوق انسان‌ها و بیشترین کشتارها وقتی رخ داده که شخص، فدای جمع شده است و چهارم، انقلاب‌های حقوقی دو قرن اخیر، تقریبا به تمامه تمرکزشان بر حقوق اشخاص بوده نه جوامع یا قبایل. حقوق مدرنی چون اعلامیه حقوق بشر، افراد را از این که به صرف عضو یک گروه بودن، مورد تبعیض باشند، حفاظت می‌کند.

مایکل شرمر به موضوعاتی مثل خشونت غیرنظامی، همچون کشتار با سلاح گرم، به عنوان موضوع بهداشت عمومی می‌پردازد. در دو قرن اخیر، نرخ قتل به شکل شگفت‌انگیزی سقوط کرده است. این موضوع، از این جهت مهم است که باز می‌توان اینطور گفت که از روش‌هایی مثل دولت کارآمد داشتن، روش‌های پلیسی بهتر و دهها مداخله دیگر«هست»، به این «باید» اخلاقی برسیم. چرا؟ چون نجات زندگی انسان‌ها به لحاظ اخلاقی مطلوب است. چرا مطلوب است؟ چون نجات جان انسان‌ها به بقا و شکوفایی موجودات دارای احساس منجر می‌شود.

امروز ما به تئوری جادوگری باور نداریم چون دانش آن را کنار زده است. ما امروز توضیح بهتری برای بیماری و خشکسالی داریم. همین‌طور دانش توانسته نشان بدهد که انسان‌ها به خاطر رنگ پوست‌شان با هم تفاوت ندارند، یا زنان «ضعیفه» نیستند. به جز دگرآزاران و کسانی که به لحاظ روانی سلامت کافی ندارند، اکثریت انسان‌ها دوست ندارند رنج دیگران را شاهد باشند. بنابراین وقتی می‌بینیم انسان‌ها دیگران را زجر می‌دهند، محتمل‌تر این است که آن‌ها درباره این‌که چه چیز خوب است و چه چیز بد، دچار «اشتباه» شده باشند

مایکل شرمر

مایکل شرمر می‌گوید: «اگر شما فکر می کنید رقص زنان دور آتش در میانه شب، عامل خشکسالی و از میان رفتن محصول می‌تواند باشد، یا دیوانه هستید یا پانصد پیش زندگی می‌کنید. ‌زمانی که تئوری جادوگری و ارتباط آن با این چیزها، پذیرفته شده بود. افرادی که زنان را به جرم جادوگری می‌سوزاندند، بیش از آنکه «بی‌اخلاق» باشند، دچار«اشتباه» بودند. آن‌ها بی‌شک فکر می‌کردند با سوزاندن زنان، کار درست را انجام می‌دهند. ولی چون باورهایشان ریشه در واقعیت نداشت، مرتبط اعمال ضداخلاقی می‌شدند.»

و اضافه می‌کند: «امروز ما به تئوری جادوگری باور نداریم چون دانش آن را کنار زده است. ما امروز توضیح بهتری برای بیماری و خشکسالی داریم. همین‌طور دانش توانسته نشان بدهد که انسان‌ها به خاطر رنگ پوست‌شان با هم تفاوت ندارند، یا زنان «ضعیفه» نیستند. به جز دگرآزاران و کسانی که به لحاظ روانی سلامت کافی ندارند، اکثریت انسان‌ها دوست ندارند رنج دیگران را شاهد باشند. بنابراین وقتی می‌بینیم انسان‌ها دیگران را زجر می‌دهند، محتمل‌تر این است که آن‌ها درباره این‌که چه چیز خوب است و چه چیز بد، دچار «اشتباه» شده باشند. دانش و منطق بهترین ابزارهایی هستند که ما برای پیشبرد اخلاق در اختیار داریم.

مایکل شرمر در مورد کتاب قوس اخلاقی، با رادیو فردا گفت وگو کرده است.

وقتی کتاب قوس اخلاقی را بخوانیم، جالب است که بدانیم کمتر به مبحث دین اشاره شده و یا درکل روند پرداختن به اخلاقیات، از راه ادیان پیش نرفته است، چطور توانستید چنین کاری کنید؟

البته در فصل چهارم کتاب به بحث ادیان پرداختم ولی بیشتر به دلیل این که در حوزه اخلاق نقش آن را رد کنم و بگویم این فرض که دین بزرگترین موتور محرک اخلاق است، گزینه نادرستی است.

در حقیقت، تمام ارزش‌های روشنگرانه تفکر سکولار، تفکر انتقادی و نگاه علمی و برخورد منطقی و قواعدی علمی که به تدریج آن را کشف کرده‌ایم، در چند قرن گذشته موتور محرک و اصلی شکل‌گیری اخلاق بوده است. (و ادیان در آن دخالتی به سمت بهبود، نداشته‌اند.)

ادیان موتور محرک اصلی نبوده‌اند و جزئی از این جریان بوده‌اند. به این معنا که هر وقت با جنبش اجتماعی توانسته باشند همراه باشند، به یکی از عناصر بهبود اخلاق هم تبدیل شده‌اند. ولی اگر به روند حرکت دین به سمت اخلاق‌گرایی نگاه کنید، می‌بینید که به طور معمول همیشه از جریان‌ها عقب هستند. برای مثال (در آمریکا) و در قضیه حق ازدواج همجنسگرایان، اصلی‌ترین مخالفان آن، افراد مذهبی و دینی هستند. از طرف دیگر، اصلی‌ترین حامیان این جنبش هم سکولار‌ها و افراد غیردینی و کسانی هستند که به کلیسا نمی‌روند. اگر هم گروه یا تشکل دینی پیدا کنید که حمایت کند، آن هم گروه‌های اصلاح‌یافته و یا با تفکر بازتر هستند مثل یهودیان لیبرال یا کلیسای اپیسکوپال.

در نتیجه باز هم می‌گویم، دین در بهبود اخلاق نقش داشته ولی نقش آن اصلی نبوده است. عهده‌دار اصلی اخلاق، خرد و علم بوده است.

پس چطور است که این طور دین خود را با اخلاق گره زده است. در نگاه عامیانه به محض این که حرفی از اخلاق به میان آید، فکر اصلی که به ذهن افراد خطور می‌کند، ادیان است. چطور شده که ادیان این طور بحث اخلاق را در تفکر عام قبضه کرده‌اند؟

یک دلیلش این می‌تواند باشد که دین از زمان حرکت به سمت ادیان سازمان‌یافته، خود را به عنوان نهادی برای اخلاق معرفی کرده است. برای ما هم در تفکر ساده و اولیه همین طور است، تا بحثی از اخلاق بشود، فکر می‌کنیم ربطی به دین دارد یا از آن‌جا می‌آید. ولی همه زندگی‌ما و همه چیزمان با اخلاقیات گره خورده و فقط بحث دین نیست. فکر کنم این بیشتر یک شیوع تاریخی است که دین این طور خود را در ذهن همه با اخلاق گره زده است.

چطور می‌شود افراد را تشویق کرد که از این تفکر مرسوم بیرون بیایند و اخلاق را خودشان پیدا کنند بدون این که به دین گره خورده باشد؟

یک راهش همین کتاب است و یا مراجعه به سایت «مورال آرک دات اورگ» و یا خیلی منابع دیگر. از جمله کتاب استیون پینکر و یا حتی کتاب سام هریس در مورد چشم‌انداز اخلاقی. کتاب من به طور دقیق‌تر روی اخلاقیات متمرکز شده و حساب آن را از ادیان جدا کرده و نشان داده خرد و شعور و آگاهی، ارکان اصلی اخلاق هستند.

وقتی هم کسی بداند که به واقع در شکل‌گیری اخلاقیات چه اتفاقی می‌افتد، دیگر برایش کافی است و دیگر فقط دنبال این خواهد بود که چطور بهتر می‌توان به اخلاقیات دست یافت یا آن را بهتر کرد. در واقع این بحثی است که برای چند قرن در جریان است و من فقط در این کتاب شکل‌گیری اجرایی آن را نشان داده‌ام.

یک بحث دیگر بود که در گفت وگویی با سام هریس مطرح کرده و گفته بودید فرگشت، فردی عمل می‌کند و نه جمعی. با این حساب، آیا بحث اخلاق را هم باید مسئله‌ای دانست که فرگشت آن به افراد وابسته است و نه به جمع؟

اگر اختلافی در جامعه باشد، ما باید بتوانیم حقوق افراد را در نظر بگیریم و نمی‌شود حق افراد را قربانی کرد. برای مثال به قانون اساسی آمریکا نگاه کنید. موارد بسیار برای حفظ حقوق افراد در نظر گرفته شده و مهم نیست چه شرایطی حاکم است، به هیچ‌وجه نمی‌شود این حقوق را از افراد گرفت، حتی این که اکثریت چطور فکر می‌کنند یا این که اکثریت چطور رای می‌دهند. هرقدر هم همه‌جانبه‌نگرانه باشد، باز هم این حقوق اساسی را از افراد نمی‌شود گرفت. بحث من هم همین است، این حقوق هستند که افراد را حمایت می‌کنند و افراد با حقوق می‌توانند در جامعه نقش داشته باشند. در نتیجه مهم نیست که کسی چه رنگ پوستی دارد یا چه نگرشی دارد یا چه گرایش جنسی دارد، او حق دارد رای بدهد. از همین رو تاکید من بر حقوق طبیعی است. چون فرگشت این پایه را به افراد داده که بقا داشته و پیشرفت کنند و از همان‌جاست که همه‌چیز شروع می‌شود.

جایی فکر کنم گفته بودید غیر از فلسفه علم بقیه فلسفه‌ها از بین خواهد رفت. هنوز هم این اعتقاد را دارید یا شاید منظورتان درست منتقل نشده؟

نه فکر کنم درست بیان نشده چون ما متفکران و فلاسفه خوبی از ارسطو تا جان راولز داریم که پایه‌های خوبی برای اخلاق گذاشته‌اند اما هیچ‌یک به تنهایی جوابگوی مسائل اخلاقی روز نیست. بحث من این است که باید به چنین بنایی که توسط فلاسفه اخلاق بنا شده، اخلاقی بر مبنای خرد و دانش استفاده کنیم. که البته داریم این کار را می‌کنیم و این کار دارد می‌شود من فقط گفتم که شرایط آن چیست. ما بحث‌هایی از اخلاق داریم و هرقدر بتوانیم به آن اضافه کنیم، نتیجه بهتری هم می‌گیریم.

در کتاب «قوس اخلاقی» به آمار زیادی اشاره کرده‌اید که با سند و مدرک نشان می‌دهد خشونت و کشتار در بشر روند رو به کاهش داشته و کمتر شده است. اما ناگهان با بروز آتشفشانی از خشونت روبرو می‌شویم، کسی مثل پوتین در روسیه و یا شبه‌نظامیانی به نام «حکومت اسلامی» یا خلافت اسلامی یا داعش. این سرباز کردن ناگهانی خشونت آن هم در زمانی که روند رو به کاهش خشونت را داریم را چطور می‌شود فهمید؟

اول از همه باید گفت آن بخش از قوس اخلاق خیلی هم راحت پایین نمی‌رود و به راحتی نیست. راه پرچالشی است، موانع و سرعت‌گیرهای زیادی دارد. جاهایی آدم یک قدم جلو می‌رود و بعد مجبور می‌شود دو قدم به عقب بازگردد. البته کسان زیادی هم هستند که نور دانش و خرد را نمی‌پذیرند و ارزش‌هایی چون مدارا، خردورزی و سکولاریسم را قبول ندارند. گروه‌های اسلام‌گرای افراطی مثل «حکومت اسلامی» یا القاعده، خواهان بازگشت به ارزش‌ها و اصول زندگی قرن هفتم و اجرای احکام شرعی هستند؛ جوامعی مردبرتری (پتریارکی)، توحش، جامعه بسته و غیرقابل انعطاف که هیچ حقوق فردی در آن به احترام گذاشته نشود. در واقع بروز چنین استثناهایی در روند کاهش خشونت در جهان، به شکلی تایید کننده نکته‌ای است که من در کتاب «قوس اخلاقی» به آن پرداخته‌ام.

کاهش خشونت یا افزایش اخلاق‌گرایی، امری ناگریز نیست. این طور نیست که بگوییم فراری ازش نیست و به هر حال به آن می‌رسیم، که چند بازیگر و عامل هست که در آن موثر هستند و وقتی آن‌ها را به کار بگیریم، جواب می‌دهند. وقتی این اصول را به کار بگیریم، بهبود اخلاقی صورت می‌گیرد اگر هم کنارش بگذاریم، از بهبود اخلاقی خبری نیست. در واقع پس‌رفت اخلاقی روی می‌دهد که در مورد این‌ها (خشونت‌های اخیر) قضیه همین است.

درست است که گفتیم قوس اخلاقی همیشه کامل و خوب شاید پیش نرود، اما آیا عاملی یا چیزی درون ما هست که نسبت به اخلاقیات گریزان باشد و یا نیرویی باشد که نگذارد اخلاقی شویم؟

بله و البته به نگرشی که داریم برمی‌گردد. من همیشه می‌گویم قوس اخلاقی یک خط روی دیوار نیست و بیشتر واژه انتخابی «سام هریس» در کتابش «چشم‌انداز اخلاقی» را می‌پسندم. یعنی درست است که آرمانشهر یا یوتوپیا نداریم ولی قوس اخلاقی مث یک تپه نیست. قوس اخلاق در چند جهت و در چند بُعد است. فقط یک راه خوب برای زندگی کردن نیست، راه‌های متعددی برای خوب زندگی کردن هست. بعضی از بقیه بهتر هستند و هرکسی می‌تواند انتخاب کند.

در زمانه فعلی که ما خیلی بیشتر با هم در ارتباط هستیم و دیگر این طور نیست که از هم جدا افتاده و بی‌خبر باشیم، بهترین قدمی که برای بهبود اخلاقیات می‌توان برداشت، چیست؟

مهم‌ترین چیز این است که بدانیم حقایقی هست که باید کشفشان کرد. این که جهانی از واقعیت وجود دارد و فقط منظور از حقیقت این نیست که زندگی بیولوژیک را قبول کرد، که پذیرفت جهانی از روابط اجتماعی و اخلاقی هم وجود دارد. از این جا شروع می‌کنیم و بعد با دموکراسی و مدارا و دیگر ارزش‌ها پیش می‌رویم.

از نقطه نظر شخصی اما اگر کسی بتواند قبل از هرگونه حکم دادنی، از دیدگاه دیگران هم جهان را ببیند، هم آن وقت مدارای بهتری پیدا می‌کند، هم زندگی آن‌ها را بهتر درک می‌کند و هم حس همدردی نسبت به‌ آن‌ها خواهد داشت.

گره کور مذاکرات هسته ای مشخص شد!!(تکراری ولی هنوز به روزه)



گره کور مذاکرات هسته ای مشخص شد!!(تکراری ولی هنوز به روزه)

چندین ماه بود که شنیده میشد ایران در مذاکرات هسته ای خواهان برداشته شدن تمام تحریمها به صورت یکجاست. هرکس چنین خبری را میشنید بی آنکه آن را سبک سنگین کند حمل بر وطن دوستی طرف ایرانی میکرد! ولی غافل از اینکه نیتهای پنهانی پشت این خواسته ظاهراً نیکو نهفته است که تنها چند روزی از آشکارشدنش میگذرد!! یعنی مشخص شد که دولت موافق لغو گام به گام تحریمهاست ولی رهبر مخالف آن!! و در این صورت اگر تغیییری در خواست رهبر ایجاد نشود تمام زحمتهای دولت به باد خواهد رفت!! و ملت بیش از پیش زیان خواهد دید و فقروفحشاء در جامعه فزونی خواهد گرفت.
اما چرا؟؟؟

دو مقدمه برای روشن شدن موضوع:
یک: دولت یعنی ملت. دولت اگر متمول باشد مردم خوش و خرمند و اگر نداشته باشد مردم فقیر و درمانده! دولت مسئول مردم است و وظیفه اش احقاق حقوق شهروندان و سروسامان دادن به وضع نابسامان اقتصادی(فقر) و اجتماعی(فحشاء) است.
دو: رهبر اولاً به هیچکس پاسخگو نیست. ثانیاً او خود را مسئول مردم کشور نمیداند و فراملیتی عمل میکند و اولین اولویتش سروسامان دادن به ماشین جنگی و تبلیغی خارج از کشور است. سوخت این ماشین پول است که اگر نباشد از حرکت باز میایستد.

چرا دولت موافق لغو گام به گام تحریمهاست؟
جامعه مانند یک بدن عمل میکند. اگر در بدن ویروسی وارد شود باید خرده خرده مداوایش کنید. اگر بخواهید یکجا همه قرصها و کپسولها را واردش کنید تا زودتر نتیجه بگیرید برعکس بر او شوک وارد میکنید و موجب اختلال در دستگاههای بدن شده و چه بسا که موجب مرگش شوید.

این از نظر طبیعی و طبیعت کار ولی از نظر سیاسی و سیاست کار اینکه:
دولت با برداشته شدن گام به گام تحریمها مشکلات اقتصادی و مسائل اجتماعی ناشی از مشکلات اقتصادی را کم کم و بدون واردشدن شوک مداوا میکند و کشور به طور طبیعی سروسامان میگیرد.

چرا رهبر مخالف لغو گام به گام تحریمهاست؟
اگر تحریمها یکجا برداشته نشوند طبق نظری که ارائه شد به نفع دولت است ولی در آن صورت دولت نمیتواند به رهبر پولی بدهد تا سوخت ماشینش فراهم شود و به قول معروف از دستی که مو ندارد نمیتوانی مویی بکنی. به عبارتی دیگر سر رهبر بی کلاه میماند!

پرسشی که پاسخ به آن دشوار است:
چرا رهبر که اینهمه نهادهای اقتصادی کلان را در اختیار دارد از آنها برای راه اندازی ماشین جنگی و تبلیغی خود بهره ای نمیگیرد و بر سر خوان دولتی مینشیند که در این مقطع دیگر توان مهمان نوازی ندارد و پای خرش در گل مانده است؟ دولتی که مالش مال الله و خزانه اش بیت المال است و باید ابتدا صرف مردم کشورش شود و اگر چیزی باقی ماند هزینه اهداف خارج از کشور شود.

نکته:‌ از یاد نبریم که وضعیت اقتصای و اجتماعی نابسامان امروز و گرفتاری دولت امروز نتیجه تأمین بی حساب و کتاب سوخت همان ماشین از بیت المال توسط دولت پیشین بود و به همین دلیل هم کسی حق ندارد آن دولت منقضی را مورد پرسش قراردهد.
چهاردهم بهمن ماه نودوسه

Saturday, April 18, 2015

من آن خدایی را میپرستم که...



من آن خدايي را مي‌شناسم، مي‌پرستم، و مي‌ستايم كه:

ـ تنها با انحراف كمي در محور گردش زمين، اختلاف شب‌وروز را به وجود آورد و فصل‌هاي چهارگانه را ايجادكرد كه از كارهاي سترگ و از نشانه‌هاي طبيعي اوست: 

ان في اختلاف‌الليل و النهار و ما خلق‌الله في‌السموات والارض لآيات لقوم يتقون(يونس: 6)

ـ او با يكي از كاربردهاي واژة ‹انعام› مرا به درون اجزاي بدن مردمان راهنمايي كرد تا شناخت آنها منشي براي توانمندي‌هاي آدمي و روشي براي درمان نارسايي‌هاي جسمي و روحي‌ مردمان باشد
جعل لكم من انفسكم ازواجاً و من الانعام ازواجاً يذرؤكم فيه (شوري: 11)

ـ اوست كه شناسنامة همة جانداران را در هر يك از اجزاي آنها قرارداده و آن را ‹كتاب حفيظ› خوانده تا در اين جهان براي نيازهاي گوناگون و در روز بازپسين براي بازسازي بدن آنها از استخوان‌هاي پوسيده به‌كاررود(ق: 3و4):
أءذا متنا و كنا تراباً ذلك رجع بعيد قد علمنا ما تنقص الارض منهم و عندنا كتاب حفيظ 

ـ او كسي است كه با يك آية پنج واژه‌اي گسترش روزافزون كيهان را ياداورمان شد تا دانشمندان پس از پنجاه سال بحث و گفت‌وگو و پژوهش و استدلال بدان دست‌نيابند كه متأسفانه چنين شد: انا بنينا‌السماء بايد و انا لموسعون

ـ آن خدايي كه دل مرا از راه آياتش به چيستي عرشش آگاه‌ساخت.

ـ اوست كه تنها با يك آيه، روش آغازيدن و پايان‌دادن به روند گسترش كيهان و شكل آن را به راحتي و با كمال زيبايي و ايجاز به من نماياند. شكلي كه كيهان‌شناسان جهان هنوز درپي آننديوم نطوي السماء كطي‌السجل للكتب كما بدأنا اول خلق نعيده(انبیاء: 104)

ـ اوست كه تنها با سوگند در يك آية سه‌واژه‌اي پيرامون شكل كيهان به گونه‌اي بي‌مانند روشنگري كردوالسماء ذات‌الحبك(ذاریات: 47)

ـ او تنها با يك آيه مرا از وجود كارگزاران خود كه دو، سه، يا چهار نيرو از نيروهاي چهارگانه را همزمان در خود دارند و هنوز دانشمندان به كاركرد اين كارگزاران با نيروهاي آميخته‌ آگاهي ندارند، ولي در آرزوي يافتن آنها هستند، آگاه‌ساخت
جاعل‌الملائكه اولي اجنحه مثني و ثلاث و رباع

ـ و با سوگنديادكردن تنها در يك آية سه‌واژه‌اي به كاربرد ستارگان در رسيدن كيهان‌شناسان به هدف‌هاي گوناگون‌شان آگاهم ساختو بالنجم هم يهتدون

ـ و با سوگندش در يك آية سه‌واژه‌اي ديگر، بر روش به‌‌وجودآمدن سياهچالگان مهر تأييد گذاشتوالنجم اذا هوي(نجم: یک)

ـ او با ايجاد يك اختلاف زماني بر روي همين كرة خاكي، دو جهان مادي براي ما و يپيشينيان ما در آفرينش، آماده‌ساخترب‌المشرقين و رب المغربين(الرحمن: 15)

ـ خداي من آن خدايي است كه آگاهم كرد كه با ايجاد يك دگرگوني ناگهاني و بي‌رويه و نه بر سنت خويش در آب‌وهواي زمين به زندگي انسان‌نما‌هاي پيش از نياي ما(آدم) مهر پايان زده تا زمين براي ورود موجود تازه آماده شود. واقعه‌اي كه انسان‌شناسان هنوز در پي يافتن آنند.

چه بگويم و از كدام بگويم كه برشمردن نشانه‌ها و واژگان پروردگارم پاياني ندارد، حتي اگر تمام درياها جوهر نوشتن و برشمردن آنها شوند:
قل لو كان‌البحر مداداً لكلمات ربي لنفدالبحر قبل ان تنفد كلمات ربي ولو جئنا بمثله مددا

1385- احمد شماع‌زاده

دستگاه آفرينش خداوندگاري


ويژگي‌هايي چند از دستگاه آفرينش خداوندگاري

ـ خداوندگار ما بوده و هميشه‌ خواهدبود. تدبيركنندة كارها هموست كه آفريش را از خود و براي خود و با آشكارسازي ذره و بيرون آوردن ذره‌ها  از ذرة آغازين و ذره‌ها از ذره ها آغازكرده‌است. 

ـ او زنده بوده، و آغارگر زندگاني هموست. او آب را آفريد و آن را ماية زندگاني ساخت.

ـ هر زنده‌اي كه به سوي او رود زنده مي‌ماند و هرانچه كه از او دور شود، رو به سوي ‌نابودي دارد.

ـ همه چيز را هماهنگ(متقارن) آفريده جز زندگاني را؛ تا بگويد آن سوي ديگر زندگاني خود من هستم. بدين‌گونه باز هم زندگاني هماهنگ است؛ زيرا يك سوي زندگاني خداوند، و سوي ديگر آن آفريدگان اويند.

ـ همه چيز را ‹جفت› آفريده تا بگويد ‹تك› و تنها و يگانه من هستم و بس. من نمايندة يگانگي‌ام و آفريدگانم نمايندة چندگانگي و چندگونگي. زيرا از جفت‌هاست كه چندگونگي برمي‌آيد.

ـ پروردگار ما در روند آفرينش خويش، در آغاز، ماية هرچيزي را آفريده، سپس آفريده را سامان بخشيده و بياراسته. سپس انداره‌هاي آفريده را در نهاد آن گذارده. سپس راه‌وروش بالندگي را به او آموخته و او را به راستي و درستی رهنمون شده است، تا او به اوج توان خويش برسد. پس از اين پنج مرحله، كم‌كمك او را از اوج به سوي فنا مي‌برد تا هرچه جز اوست، پاينده نماند.

ـ او روشنايي كيهان است. او روشنايي‌بخش آفريدگان نيست بلكه روشنايي آنهاست يعني بي نور او؛ همة آفريدگان تنها كالبدهايي تاريك بوده‌اند و ناديدني؛ و اين نور خداوندي بوده كه به آنها زيور آشكارشدن را بخشيده. تاريكي را نيز آفريده تا ارزش روشنايي آشكار شود.

ـ ماده را كه آفريد، ‹پاد› آن را نيز آفريد تا به هنگامة نياز يكديگر را ناكارامد سازند و از چيرگي ماده بر كيهان پيشگيري شود.

ـ ماده و انرژي را نسبت به يكديگر دگرگون‌پذير ساخته تا روند كار آفرينش بسامان شود.

ـ چهار نيرو را بر كيهان چيرگي داده تا كار آن را سازمند كنند و از آشفتگي در آن جلوگيرشوند.

ـ همة آفرينش رو به سوي او دارد و اوست نگاهبان و نگاهدار آفريدگان.

ـ هرآنچه را كه از آفرينش او به چشم ما مي‌آيد، گنجينه‌اش نزد اوست و تنها به اندازة توان خود نسبت به آفريدگانش آگاهي داريم.

ـ هر چيزي را كه آفريده اندازة آن را نيز نگاه‌داشته تا به ما بفهماند از اندازه هيچ چيز درنگذريم و قدر هر چيزي را بدانيم.

ـ در دستگاه آفرينش خداوندی همه چيز استوار و پابرجا آفريده شده،‌ و كجي و كجروي در آن راه ندارد. آفرينش هرچيزي را نيز نيكوگردانيد.

ـ آمار همه آفريدگان را در كتاب خويش دارد و هيچ چيز از چشم بسيار بيناي او دور نمي‌ماند.

ـ همة آفريدگان چه زنده و چه بيجان، به آفرينش او آگاهي دارند و تسبيح‌گوي اويند. اين آگاهي و نيز بيان اين آگاهي را نيز خود او در نهاد آفريدگان نهاده است.

ـ او سرچشمة هستي است و همه آفريدگان به او پيوندخورده‌اند. از همين روي به همه چيز آگاه، و بر هر چيز تواناست. 
بهمن ماه 1385 ـ احمد شماع‌زاده