Tuesday, July 14, 2015

شوهر ایدئال.....!!!

طنز

نوجوانی آمد اندر منزلی از بهر کار
گفت خانم: چیست نامت؟ گفت اسمم اکبر است​

گفت: در اینجا اگر خواهی شوی مشغول کار ​
از زبان باید تو باشی لال و گوشانت کراست​

گفت روی چشم، هر امری که تاصادر شود​
من اطاعت میکنم از هر که اینجاسرور است​

گفت خانم: هر چه اینجابشنوی ازنیک و بد​
گوشهایت یک بود دیوار و آن دیگر در است​

هرغذایی را که خوردی خام و پخته تند و شور ​
حق نداری تا بگویی کاین بد و کان بدتراست​

گر زدم یک لنگه کفشی بر سرت از روی خشم​
نوش جان کن، باش ساکت کاین روال نوکراست​

نوجوان با خنده از منزل برون گردید و گفت​
اینکه میخواهی تو، نوکر نیست، نامش شوهر است

«سرمایه‌گذاری» معاون احمدی‌نژاد «در ده کشور خارجی»

«سرمایه‌گذاری» معاون احمدی‌نژاد «در ده کشور خارجی»
    (برای اینکه کابینه احمدی نژادی جایی برای زندگی پس از خشک کردن و خشک شدن کشور داشته باشد؟)
۱۳۹۴/۰۴/۲۰
روزنامه قانون به نقل از رئیس هیئت رسیدگی به تخلفات اداری نهاد ریاست جمهوری ایران اعلام کرد که حميد بقايی، معاون اجرايی محمود احمدی‌‌نژاد در دوران رياست جمهوری، اموالی را از کشور «خارج کرده» و در «ده کشور خارجی سرمايه‌گذاری کرده است».
حمید بقایی، معاون اجرایی رئیس جمهور و رئیس دبیرخانه شورای عالی مناطق آزاد در دولت دهم، روز دوشنبه، ۱۸ خرداد، بازداشت شد و علی‌اصغر حسينی، يکی از وکلای مدافع آقای بقایی، اتهام موکلش را «اختلاس» عنوان کرد.
به گزارش شماره روز شنبه، ۲۰ تير، روزنامه قانون، محمد اشرفی اصفهانی، رئیس هیئت بدوی رسیدگی به تخلفات اداری نهاد ریاست جمهوری، گفت: «پريروز يکی از مسئولان امنيتی کشور در جلسه ما توضيح داد که بقايی در ده کشور سرمايه‌گذاری مالی کرده است.»
بر اساس این گزارش، آقای اشرفی اصفهانی در مراسم افطار «مجمع آذری‌های مقيم تهران» اضافه کرد: «آن قدر خورده و برده که ما بايد چند سال بگرديم تا اموالی که غارت کرده و از کشور منتقل کرده را فقط شناسايی کنيم. نه اين که برگردانيم.»
انتشار اين گزارش در روزنامه قانون در حالی است که پيش از اين نيز وب‌سايت تابناک روز دوشنبه، ۱۸ خرداد، به نقل از غلامعلی جعفرزاده ايمن‌آبادی، نماينده رشت در مجلس، «یکی از تخلفات» آقای بقايی را «انتقال ۲۰ هزار ميليارد تومان از داخل کشور به صرافی‌های کشورهای عربی» عنوان کرده بود.
این خبر ساعاتی پس از انتشار از وب‌سايت تابناک حذف شد، اما وب‌سايت کلمه، نزديک به ميرحسين موسوی، آن را بازنشر کرد.
مقامات قوه قضائیه ایران تاکنون به گزارش‌های منتشر شده از «تخلفات» آقای بقایی واکنشی نشان نداده‌اند.
اتهامات مطرح شده علیه آقای بقایی درباره «انتقال پول به صرافی‌های کشورهای عربی» در حالی است که اسحاق جهانگيری، معاون اول حسن روحانی، روز ۱۸ آذر ۹۳ گفته بود که «در دولت گذشته، ظرف کمتر از ۱۸ ماه، حدود ۲۲ ميليارد دلار ارز به بهانه اين که می‌خواهند قيمت آن را در داخل کنترل کنند، از کشور خارج شده و در بازارهای استانبول و دوبی به فروش رسيده است».
در مهرماه همان سال نيز ارسلان فتحی‌پور، رئيس کميسيون اقتصادی مجلس ايران، گفته بود که «سه صراف» سودی «هفت هزار ميليارد تومانی» با استفاده از «رانت بانک مرکزی» به دست آورده‌اند.
پس از بازداشت آقای بقایی همچنین گزارش‌هایی درباره «تخلف ۱۳ هزار میلیارد تومانی» در واگذاری زمین‌های منطقه آزاد قشم منتشر شده است.
در سال ۹۰ و پس از بازداشت علیرضا مقیمی، علی‌‌اصغر پرهیزکار و آزاده اردکانی، روسای مناطق آزاد اروند و ارس و رئیس موزه ملی ایران که از آنان به عنوان نزدیکان اسفندیار رحیم مشایی و حمید بقایی نام برده می‌شد، شایعه احتمال بازداشت این دو نفر نیز به اتهام تخلفات مالی مطرح شد.
محمود احمدی‌نژاد در واکنش به این شایعات کابینه را «خط قرمز» خود خواند و گفت که «اگر بخواهند به آن دست‌‌اندازی کنند، دیگر من باید وظیفه قانونی خود را انجام دهم

وداع با سرزمین مادری!!

وداع با سرزمین مادری!!
ایران به زودی می‌میرد!!

باید محل زندگی‌، خانه و ماوا و آشیانش را ترک کند. باید دست خانواده‌اش را بگیرد و برود جای دیگری. باید ریشه‌هایش را قطع کند و به سوی مقصدی نامعلوم و آینده‌ای مبهم‌تر قدم بردارد. بی‌آبی و خشکی مفرط او را وادار به رفتن می‌کند. کوچکترین بختی برای ماندن و زیستن در این عرصه خشک و تفته وجود ندارد. این مهاجرت اجباری، گریبان میلیون‌ها ایرانی را خواهد گرفت. بی‌آبی، «مرگ زمین» را رقم می‌زند و چاره‌ای نیست جز بن‌کن شدن و کوچ کردن به دیاری نامعلوم.
وقتی فلامینگو‌ها به تالاب‌ ارومیه نیامدند زنگ خطر نواخته شد. کسی آن را جدی نگرفت. از ارومیه پهنه‌ای نمک باقی ماند. پیش از آن نَفسِ هامون بر اثر بی‌تدبیری به شماره افتاده و گاوخونی با کم‌آبی مفرط روبه‌رو شده بود. همین بلا بر سر دریاچه‌ها دیگر هم آمد. بختگان، پریشان و کل تالاب‌های فارس خشک شدند. امروز زریوار، میانکاله، انزلی، هورالعظیم، بندعلی خان و بسیاری دیگر از عرصه‌های آبی ایران حال خوشی ندارند. زاینده‌رود و کارون بارها در خلال این سال‌ها بی‌آب شدند. اما باز هم کسی موضوع را جدی نمی‌گیرد. سد‌سازی، توسعه کشاورزی و آبیاری سنتی هنوز هم ادامه دارد. وقتی مسئولی در وزارت کشاورزی از افزایش دو و نیم درصدی تولید گندم در سال‌جاری می‌گوید در حالی که میزان بارندگی به شدت کاهش یافته است، یعنی هنوز کسانی در مقام‌های اجرایی مساله بی‌آبی را جدی نگرفته‌اند. کسانی که برای پیشنهاد کارشناسان خبره و طرح «کاشت فراسرزمینی» کوچکترین ارزشی قائل نیستند. وقتی فلامینگوها و پلیکان‌ها منطقه‌ای را ترک کنند، چندی بعد نوبت اهالی و مردمان آن عرصه است که تن به کوچ‌ اجباری بدهند. سال‌ها پیش پرنده‌شناس و بوم‌پژوه آمریکایی، راجر توری پترسان همین را گفته بود: «پرندگان شاخص‌های محیط‌زیست هستند. اگر آنها در مخمصه باشند، به زودی ما هم گرفتار خواهیم شد.»
وداع با آب‌های سطحی 
موضوع بی‌آبی در ایران سابقه‌ای به قدمت تاریخ این سرزمین دارد. ساخت قنات، روشی بود برای مقابله هوشمندانه با دشواری‌هایی که طبیعت در طول قرن‌ها به این سرزمین تحمیل کرده است. اما به تدریج این روش به فراموشی سپرده شد. در دهه ۲۰ خورشیدی سدسازی و بهره‌برداری از منابع آب زیرزمینی با پمپ‌های پرقدرت به تدریج شروع شد و در سه دهه اخیر به اوج خود رسید. به طوری که امروز منابع رسمی اعلام می‌کنند ۶۷ درصد تالاب‌های ایران خشک شده و بیش از ۷۰ درصد منابع ‌آبی زیرزمینی مصرف شده است. فرونشست زمین که هر از گاهی فیلم و ویدئویی از آن منتشر می‌شود دلیلش نابودی منابع آب در زیر زمین است. این پدیده را «مرگ زمین» نامیده‌اند. بعد از این مرحله اگر آب به سطح یا زیر زمین وارد شود، تقریبا غیرممکن است که آن اراضی دوباره احیا شوند. عیسی کلانتری وزیر کشاورزی دولت سازندگی امروز اعتراف می‌کند که مدیریت منابع آب در سه دهه اخیر اشتباه بوده و کشاورزی بخش قابل توجهی از آب سرزمین را بلعیده است. او می‌گوید: «تنها دو کشور در جهان وجود دارد که با بهره‌برداری بی‌رویه از منابع آب‌های سطحی در معرض بحران جدی قرار گرفته‌اند و آن دو کشور ایران و مصر است. این در شرایطی است که میزان بهره‌برداری از آب‌های سطحی در مصر به ۴۶درصد و در ایران با اختلاف فاحش به ۹۷درصد رسیده‌است.»
"ایران سومالی آینده خواهد بود"؛ "کشوری خوفناک در ۳۰ سال آینده"
گزارش لوموند از خشکسالی در ایران را در پی می خوانید. امیدوارم دست کم لوموند باعث جلب توجه بایسته جهانیان و البته مردم ایران به پیامدهای خشکسالی در ایران شود: "تجربه کشورهای دیگر نشان می دهد که خشکسالی باعث تضعیف قدرت مرکزی شده و به رویارویی های نژادی، مذهبی، و اعتقادی، و همچنین افزایش خشونت دامن می زند."


گزارش لوموند از خشکسالی در ایران
ایران بسیار تلاش کرد تا وخامت بحران آب را تکذیب کند. اکنون کارشناسان محیط زیست براین باورند که دیگر برای جلوگیری از روند کنونی خشکسالی خیلی دیر شده. از دید کسانی که به شدت نسبت به این مسأله هشدار داده اند، "ایران سومالی آینده خواهد بود"؛ "کشوری خوفناک در ۳۰ سال آینده" که به یک "کویر بزرگ تبدیل شده".
این کشور که به داشتن آب و هوای قاره ای شناخته می شود، اکنون در معرض تغییرات شدید و ناگهانی قرار دارد.
طی دو سال اخیر، دریاچه ارومیه که یکی از بزرگترین دریاچه های خاورمیانه بود [۵۲۰۰ کیلومتر مربع] تا میزان ۹۵ درصد خشک شد.

آب از هر چیزی گران بها تر است...

بدون موبایل میتوان زندگی کرد ، بدون ماشین میتوان زندگی کرد، بدون طلا میتوان زندگی کرد و... اما بدون آب بیش از چند روز نمیتوان زنده ماند و حیات نابود خواهد شد. پس آب از هر چیزی ارزشمندتر و گران بها تر از هر گنچی است که روی زمین داریم. همانطور که می دانیم دمای کره زمین رو به افزایش است. این مسئله توازن میان آب مصرفی و آب مورد نیاز
را برهم می زند. دکتر پرویز کردوانی متخصص مسائل آب که از چند دهه پیش استاد دانشگاه و از چهره های ماندگار علمی کشور می گوید: یکی از تحفه هایی که به خیال عوام از نشانه های تمدن و فرهنگ به شمار میرود ، مصرف کردن است تا آنجا که مردم ما خانواده های پرمصرف و پرخرج را خانواده هایی با سطح بالا میدانند . بنابراین کسی که بداند تنها ماده ای که نمیتوان از خارج وارد کرد " آب" است میداند که باید آنرا درست مصرف کند... ایران همیشه با مسئله کمبود آب مواجه بوده ، هست و خواهد بود ما باید خومان را آماده کنیم که با شرایط سخت تر از اینهم مدارا کنیم. میزان بارندگی منطقه ما یک سوم میزان بارندگی دنیاست و کشاورزی مهمترین فعالیت ما بشمار میرود به همین دلیل به آب بیشتری نیاز داریم چرا که 90% آب کشور صرف کشاورزی میشود .دکتر کردوانی گفت جامعه ای که آب زیاد مصرف میکند آب بیشتری هم آلوده میکند . ما بهترین و گواراترین آب دنیا داریم و با ندانم کاری و عدم برنامه ریزی صحیح آن را به بدترین آب تبدیل میکنیم.
راههایی ارزان قیمت برای جلوگیری از هدر رفتن آب و صرفه جویی در مهمترین ماده برای حیات بشر::
1💧اگرچه توالت و حمام کوچکترین اتاق در منزل است اما حدود 75 درصد آب منزل در این مکان مصرف می شود. در یک دوش گرفتن به طور متوسط به مدت شش دقیقه حدود 60 لیتر آب مصرف می شود. مدت دوش گرفتن خود را به پنج دقیقه یا کمتر کاهش دهید ، از دوش با جریان کم آب استفاده کنید.
2💧بجای حمام رفتن های طولانی مدت دوش بگیرید. با دوش گرفتن 2-3 برابر کمتر از حمام رفتن آب مصرف می شود.در طول مدت حمام حتما در هنگام شامپو زدن به سر و یا شستن بدن با لیف آب را ببندید.
3💧شیر های آبی که چکه می کنند را تعمیر کنید. نشتی ها لوله ها را برطرف کنید . شیر آبی که در هر ثانیه یک بار چکه می کند سالانه 6000 لیتر آب را هدر می دهد که همین میزان آب می تواند آب مصرفی روزانه 40 نفر را تامین کند.
4💧در موقع مسواک زدن آب را بیهوده باز نگذارید. قبل از مسواک زدن یک لیوان آب با خود ببرید و با آن دهان خود را بشویید. 
5💧در زمان شستن میوه ها آب را باز نگذارید. ظرفی را پر از آب کنید و میوه را در آن بشویید و سپس آبکشی کنید.
6💧هنگام شستن ظرف ها آب را بیهوده و با فشار زیاد باز نگذارید ، بعد از شستن ظرفها با اسکاچ آب را با فشار کم باز کنید و بسرعت ظرفها بشویید. متاسفانه وسواس بسیاری از خانمها در شستن ظرف و شستن لباسها و کلا شستشوی زیاد در منزل باعث هدر روی بسیار زیادی از آب است.
7💧آبهایی که از شتشوی میوه ها و سبزیها بجای میماند دور نریزید ، آنها را به گلدانها بدهید. باغچه ها و گلدانهایمان را با آب درون لوله آبیاری نکنیم بلکه آب اضافی شست وشوی سبزی و کاهو را پای درخت و گلدانها بریزیم.
8💧در هنگام شستشوی اتومبیل بجای استفاده از شیلنگ آب از سطل آب استفاده کنید.
9💧از جریان آب به منظور آب شدن یخ گوشت یا دیگر مواد غذایی منجمد استفاده نکنید؛ و برای آب شدن یخ مواد خوراکی منجمد، انرا در هوای آزاد قرار دهید.
10💧فرزندانتان را در مورد نیاز به حفاظت از آب آگاه سازید. از خرید اسباب بازیها و سرگرمیهایی که به جریان ثابت آب نیاز دارند، اجتناب کنید.
11💧برای نظافت حیاط بجای مصرف آب، بهتر است از جاروب استفاده شود.
12💧هرگز آبی را که می توان به مصارفی نظیر آبیاری و یا شستشو رسانید، فاضلاب حساب نکنید.
13💧ماشینهای لباسشویی معمولاً مقداری زیادی آب مصرف می کنند. بنابراین اگر از تعداد دفعات کاربرد ماشین لباسشوئی بکاهید، عملاً در مصرف آب صرفه جویی کرده اید. نیازی نیست که از میزان شست و شوی لباسها بکاهید بلکه فقط صبر کنید تا مقدار لباسهای کثیف باندازه ظرفیت کامل ماشین برسد.
14💧در حالی که کمبود آب در شهر احساس می شود لزومی به شستشوی پیاده روی مقابل مغازه و منزل نیست.
15💧هنگام شستن ظرف ها به جای این که شیر آب را کاملا بر روی ظرف ها باز کنید از جریان کم آب برای شستشوی آن ها استفاده نمایید و برای خیساندن ظروف موقع شستشو با یک آب پاش کوچک آن ها را بخیسانید. این روش باعث ذخیره آب بین 800 تا 2000 لیتر در ماه می شود.

فراموش نشود که خروجی یک شیر آب در هر دقیقه حدود ده لیتر است.

درمان آلزایمر، و اعجاز ترکیب خرما و بادام

         اثبات اثرات پودرگل سرخ در درمان قطعی آلزایمر

تابناک: مدیر گروه علوم تشریحی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان گفت: در تحقیقی که در اصفهان انجام گرفته مشخص شد که بیماران آلزایمر با پودر کردن گل سرخ کامل، در ماست یا غذا درمان می شوند.
به گزارش تابناک به نقل از مهر، ابراهیم اسفندیاری اظهار داشت: صورتی که پودر گل سرخ که منظور ترکیبی از کاسبرگ، گلبرگ، پرچم آن است، سبب درمان کامل بیماران آلزایمر و بهبود علائم آلزایمری های پیشرفته می شود.

وی بیان داشت: اگر بیمار آلزایمری مراحل اولیه بیماری خود را بگذراند با مصرف پودر گل سرخ کامل می تواند پس از سه هفته درمان شود.

مدیر گروه علوم تشریحی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان یادآور شد: 
 فردی که آلزایمر وی کهنه شده و سال های زیادی است که با این بیماری دست و پنجه نرم می کند با مصرف پودر گل سرخ در ماست یا غذا علائم بیماری در بدن وی پس از سه هفته بهبود می یابد.

وی اظهار داشت: پژوهشی در اصفهان انجام شده که طی این تحقیق عصاره گل سرخ برای درمان بیماران آلزایمر استفاده شد که در ۲ هفته اخیر عصاره دارویی گل سرخ در بیمارستان نورعلی اصغر وارد فاز درمانی شده و برای درمان بیماران آلزایمری استفاده می شود.

اسفندیاری اضافه کرد: تاکنون درمان آلزایمر با عصاره گل سرخ در بیمارستان ها و مصرف پودر گل سرخ در غذا بسیار موفقیت آمیز بوده است.

وی با بیان اینکه این روش از سال گذشته باید وارد فاز درمان می شد اما بنا به دلایلی این امر میسر نشد، ادامه داد: با توجه به اینکه نتایج پژوهش عصاره گل سرخ برای درمان بیماران آلزایمر بسیار موفقیت آمیز بود اما این تحقیق خیلی دیر وارد فاز درمان و استفاده در بیمارستان ها شد که این امر هم به علت متقاعد کردن همکاران بالینی بوده است.


نکته های پزشکی

فواید خرما

ﺧﺮﻣﺎ ﻭ ﺑﺎﺩﺍﻡ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ، ﭼﺮﺍ؟؟؟
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺷﺐ 10 ﺍﻟﯽ 15 ﺗﺎ ﻣﻐﺰ ﺑﺎﺩﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﺎ 3 ﺍﻟﯽ 5 عدد ﺧﺮﻣﺎ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﺗﺎ آﺧﺮ ﻋﻤﺮﺵ ﻧﻪ ﺳﺎﯾﺪﮔﯽ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﺳﺮﺍغش می آید ﻧﻪ آﺭﺗﺮﺯ مي ﮔﯿﺮﺩ، ﺧﺮﻣﺎ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻭﯾﺘﺎﻣﯿﻦD ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺬﺏ ﮐﻠﺴﯿﻢ موجود در بادام مفيد است ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺷﮕﻔﺘﯽ ﻫﺎ ي ديگر خرما ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﭘﺘﺎﺳﯿﻢ ﺍﺳﺖ لذا میتوان ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻟﺒﻨﯿﺎﺕ، ﺧﺮﻣﺎ ﻭ ﺑﺎﺩﺍﻡ استفاده کرد . ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺷﮕﻔﺘﯽ ﻫﺎﯼ ديگر ﺑﺎﺩﺍﻡ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ روزانه از آنﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ميﮐﻨﻨﺪ براحتي ﻋﺼﺒﯽ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ.


تکنیک ماساژ سر انگشتان را می دانید ؟
اگر گاهی عصبانی یا نا آرام هستید،این تکنیک ژاپنی به شما کمک می کند که به آرامش برسید.

هر کدام از انگشت های دست مسؤلیت یک احساس رو به عهده داره:

انگشت شصت مسؤل دلشوره

انگشت اشاره مسؤل ترس

انگشت وسط مسؤل عصبانیت

انگشت انگشتری مسؤل ناراحتی

و بالاخره انگشت کوچک مسؤل استرس هستند.

کافیست هر کدام از انگشت ها رو به مدت یک دقیقه فشار دهید. خیلی سریع بدن شما آرام می شود.

اولین نشست خبری ظریف پس از توافق هسته ای در ایران

Friday, July 10, 2015

راه بهشت(پائلوکوئلو)

داستان کوتاه : "راه بهشت"  به قلم: [ پائولوکوئلو]

مردی با اسب و سگش در جاده‌ای راه می‌رفتند. 
هنگام عبوراز کنار درخت عظیمی، صاعقه‌ای فرود آمد و آنها را کشت. 
اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. (گاهی مدت‌ها طول می‌کشد تامرده‌ها به شرایط جدید خودشان پی ببرند…)!
پیاده ‌روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق می‌ ریختند و به شدت تشنه بودند. 
در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی باسنگفرش طلا باز می‌شد و در وسط آن چشمه‌ای بود که آب زلالی از آن جاری بود.
رهگذر رو به مرد دروازه ‌بان کرد و گفت: "روز بخیر، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است؟"
دروازه‌بان: "روز به خیر، اینجا بهشت است."
- "چه خوب که به بهشت رسیدیم، خیلی تشنه‌ایم."
دروازه ‌بان به چشمه اشاره کرد و گفت: "می‌توانید وارد شوید و هر چقدر دلتان می‌خواهد بنوشید."
- اسب و سگم هم تشنه‌اند.
نگهبان:" واقعأ متأسفم . ورود حیوانات به بهشت ممنوع است."
مسافر خیلی ناامید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد. 
ازنگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد. 
پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند،به مزرعه‌ای رسیدند. 
راه ورود به این مزرعه، دروازه‌ای قدیمی بود که به یک جاده خاکی با درختانی در دو طرفش باز می‌شد. 
مردی در زیر سایه درخت‌ها دراز کشیده بود وصورتش را با کلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود.
مسافر گفت: " روز بخیر!"
مرد با سرش جواب داد.
- ما خیلی تشنه‌ایم . من، اسبم و سگم.
مرد به جایی اشاره کرد و گفت: میان آن سنگ‌ها چشمه‌ای است. هرقدر که می‌خواهیدبنوشید.
مرد، اسب و سگ به کنار چشمه رفتند و تشنگی‌شان را فرو نشاندند.
مسافر از مرد تشکر کرد. 
مرد گفت: هر وقت که دوست داشتید، می‌توانید برگردید.
مسافر پرسید: فقط می‌خواهم بدانم نام اینجا چیست؟
مرد گفت: بهشت!
- بهشت؟!! اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است!
- آنجا بهشت نیست، دوزخ است.
مسافر حیران ماند وگفت:" باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی می‌شود! "
آن مرد گفت: کاملأ برعکس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما می‌کنند!!! چون تمام آنهایی که حاضرندبهترین دوستانشان را ترک کنند، همانجا می‌مانند...
برگرفته از: کتاب "شیطان و دوشیزه پریم"- پائولوکوئیلو

رک گوییها و انتقادهای امام جمعه یزد

امام جمعه یزد: اگر امیرالمومنین الان حاضر بود، می‌گفتند تو ضد انقلابی! تو ضد پیغمبری!

Moezzodini-Yazd-saham-newsامام جمعه موقت یزد با بیان این‌که دوست و دشمن می‌گویند اخلاق در جامعه در حال جان دادن است و باید دفن اخلاق را اعلام کرد، افزود: «عده‌ای که امروز به تیم مذاکره کننده هرحرفی می‌زنند، دیروز در مقابل غارت بیت‌المال خفقان گرفته بودند.»
به گزارش خبرآنلاین از یزد، حجت‌الاسلام محمدحسن معزالدینی در مسجد حظیره یزد با اشاره به این‌که حضرت علی (ع) زندگی خود را در سطح پایین قرار داده بود، گفت: حضرت علت این امر را احتمال وجود افراد ناتوان در جامعه ذکر می‌کند و می‌گوید مبادا کسی شب گرسنه سر به بالین بگذارد. این استاد برجسته حوزه علمیه تصریح کرد: این رفتار حضرت است که وی را پیش همه از جمله مسیحیان و یهودیان محبوب می‌کند و آنان درباره علی می‌نویسند.
وی گفت: فکر می‌کنم اگر امیرالمومنین الان حاضر بود، می‌گفتند تو ضد انقلابی! تو ضد پیغمبری! چرا؟ چون مسیحیان از تو تعریف می‌کنند! باید دید تو چه کرده‌ای که آنان از تو تعریف می‌کنند! معزالدینی افزود: این افراد نمی دانند وقتی انسانی بزرگ شد و دل دریایی پیدا کرد، روح وسیع پیدا کرد، شعاع وجودش به همه پرتو افکنی می‌کند و مانند خورشید به همه نور و حرارت می‌دهد.
وی بیان داشت: این ایام که متعلق به امیرالمومنین است ببینیم حضرت نسبت به چه مسائلی حساسیت داشته؟ آیا جز راحتی مردم چیزی او را مشغول کرده است؟ معزالدینی گفت: علی حاکم مسلمین است ولی وقتی خلخال از پای زن یهودی در می‌آورند، می‌فرماید جا دارد انسان از این غصه بمیرد. پراکنده کردن اخلاق و ادب در جامعه نگرانی امیرالمومنین است ولی الان جامعه ما چگونه است؟ دوست و دشمن می‌گویند اخلاق در جامعه در حال جان دادن است و باید دفن اخلاق را اعلام کرد.
استاد برجسته حوزه علمیه یزد با تقبیح دشنام دادن حتی به دشمن تصریح کرد: امیرالمومنین عازم جنگ صفین بود که یک‌نفر به شامیان بد و ناسزا گفت، حضرت در حین جنگ واکنش نشان می‌دهد و می‌گوید دوست ندارم زبان‌تان لق باشد و فحش بدهید. وی تاکید کرد: حضرت امیر حساسیت همه جانبه دارد، هم به عبادت مردم حساس است، هم به نان مردم، هم به اخلاق مردم و هم به اینکه مردم او را بت نکنند و تا حد پرستش بالا نبرند.
معزالدینی سپس گفت: ماها به چیز حساس هستیم؟ نواده شهید صدوقی با اظهار تاسف گفت: برخی روحانیون امروز به آستین کوتاه جوان و موسیقی حساس هستیم ولی به شکم‌های گرسنه‌ای که به تن فروشی افتاده حساس نیستیم. وی گفت: بگوییم چرا آستین‌ها کوتاه شد ولی از آن طرف هم بگوییم چرا بیت‌المال کم آورد؟ متاسفانه به اسلام و ارزش‌ها نگاه کاریکاتوری داریم.
حجت الاسلام معزالدینی تاکید کرد باید به همه چیز حساس بود، امیرالمومنین هم به همه چیز حساس بود، هم به گرسنگی مردم، هم به بندگی مردم، هم به اخلاق مردم و هم به سرد شدن زندگی‌های مردم. وی سپس گفت: در دارالعباده یزد چه کسی خبر دارد در خانواده‌ها چه می‌گذرد و مسائل اخلاقی در چه سطحی است؟
نواده شهید صدوقی در واکنش به گفته یکی از نمایندگان مجلس که ما دست کسی که توافق بد را امضا کند، می‌شکنیم(حمید رسایی)، گفت: ما هم با این گفته موافقیم ولی ای‌کاش آن آقای نماینده دست کسانی که بیت‌المال را غارت کردند هم می‌شکست!
وی افزود: متاسفانه آن‌جا خفقان گرفته‌ایم ولی درمورد مذاکرات مدام حرف می‌زنیم. در حالی‌که باید هر دو جا دست بشکنیم و این است تفاوت ما با امیرالمومنین.
معزالدینی در پایان با تاکید بر بهبود روابط فردی و اجتماعی گفت: در روایات داریم که بهبود رابطه دو نفر از عبادات یکسال بالاتر است. وی گفت: اگر عینک بدبینی را از جلوی چشم‌مان برداریم خواهیم دید دنیا دنیای دیگری خواهد شد.
تنهایی اسرائیل
این استاد برجسته حوزه گفت: این آشوب‌ها و جنگ‌های منطقه به‌خاطر سیرآوری نداشتن مهاجمان است ولی اگر خود را کنترل کنند و فکر کنند که این کسانی که زیر بمب‌ها جان می‌دهند هم انسان هستند، آن‌موقع آن خلبان عربستانی خانه و زندگی مردم یمن را خراب نمی‌کند.

Thursday, July 9, 2015

نقد حال تشیّع: امیدها و نومیدی‌ها

نقد حال تشیّع: امیدها و نومیدی‌ها

آیت الله دکترحسین مدرسی طباطبایی


مطلب زیر متن سخنرانی پرفسور حسین مدرسی طباطبایی است که در اوایل نوامبر 2007، در جمعی از دانشجویان مسلمان، درمونتریال کانادا ایراد شده است .

دوستان:
بحث امروز ما بحثی نظری نیست. گزارشی است از وضع و حال مکتب ما در این روزگار عسرت. سخن از طغیان و غلبه‌ یک جریان به شدّت افراطی، انحرافی، متحجّر و واپس‌نگر بر علمی‌ترین، عقلانی‌ترین و نیرومندترین مکتب فکری و مذهبی جهان اسلام است.
پدیده‌ای که تا کنون ضربات مهلکی بر مصالح مکتب ما زده و اکنون کلیّت زیربنای فکری و نظری و عملی آن را تهدید می‌کند و تصویری تاریک از آینده تشیّع در برابر دیدگان مجسّم می‌سازد.

از سابقه‌ی تاریخی شروع کنیم: در ادوار نخستین اسلامی دو گرایش و جریان در مکتب تشیّع پدیدار شد، پدیده‌ای که مشابه آن در تسنّن و بسیاری از ملل و نحل دیگر نیز روی داده ‌است.

یک گرایش عالمانه که ائمه اطهار را جانشین به حق پیامبر در رهبری سیاسی، علمی و معنوی جامعه، و مرجع اعلی در تبیین الهیات، معارف و احکام و مظهر و مجلای معنویت، روحانیت و اخلاق و فضیلت می‌دانست و باورهای خود را بر مبنای عقلانیت و استدلال و اعتدال و تعامل با جهان بیرون از جامعه محدود شیعی بنا کرده و در متن داد و ستد فرهنگی و علمی روزگار حضور داشت، و یک گرایش مردمی که بر پایه‌ی دلبستگی و احساس عاطفی شدید نسبت به خاندان پیامبر به وجود آمده و شیفتگی به شخصیت و فضائل و مقامات، و تألّم از مظالمی که بر آن پاکان گذشت، درونمایه اصلی و زیربنای عقیدتی آن را تشکیل می‌داد و باورهای خود را بر تحلیل تاریخی خاص خود و آن چه در فضائل و مقامات و مصائب ائمه اطهار شنیده بود بنا می‌نهاد.

این گرایش دوم بر خلاف آن یک، درون گرا و بیگانه گریز بود و بار عاطفی شدیدی که در بینش عقیدتی و نظری داشت بر روش و سلوک عملی آن تأثیر می‌نهاد و گاه در تقابل با دیگران، راه تند زبانی و پرخاشگری پیش می‌گرفت.

در تداوم روزگار، این دو گرایش با یکدیگر زندگی کرده و هر یک نقش و مساهمت ویژه خود را در شکوفایی فکر و جامعه شیعی داشتند.
گرایش نخست با تلاش خود، بنیاد اندیشه و معارف شیعی را پی افکند و گرایش دوم، مشعل مهر به خاندان پیامبر را که سنگ بنا و خمیرمایه اصلی فکر شیعی است، گاه به قیمت جان و با سرمایه گذاشتن از تمامت هستی خود، در طی قرون روشن نگاه داشت.

آنچه همه‌ پیروان اهل بیت پیامبر را گرد هم می‌آورد، اعتقاد به فضائل معنوی و حق الهی ائمه اطهار در جانشینی پیامبر بود، هر چند دیدگاه‌ها در اعتبار برخی منابع و روایات مذهبی، و به تبع آن حدود ولایت معنوی آن بزرگواران، یکسان نبود و این امر گاه به تقابل دو بینش و دو گرایش می‌انجامید .

هواداران گرایش دوم به طبیعت تعلق عاطفی شدید خود به ائمه اطهار، تأکید بر فضائل و مقامات آن بزرگواران را اولویت تشیع دانسته و هر گزارش و دعوی را در کرامات و معجزات آنان با دلی باز می‌پذیرفتند و در هر نسل، چیزی بر آن مزید می‌کردند.

از سوی دیگر انتظار داشتند که دیگر پیروان اهل بیت نیز در این مورد همین گونه فکر و رفتار کنند و موانع نظری، مانند موازین نقد علمی روایات، را برای عرصه‌های دیگر گذارده و در این زمینه‌ خاص به کار نبندند. سخنانی نیز در تأیید روش خود در این باب، به پیشوایان دین منتسب می‌یافتند از این قبیل که: «ما را خدا نخوانید اما هر چه دیگر خواستید در باره ما بگویید

هواداران گرایش نخست، دانشوران و داعیان اعتدال و عقلانیت در جامعه‌ شیعه، که وظیفه خود را در نگاه‌بانی از معتقدات و اصول تفکر مذهب اهل بیت و جلوگیری از «تحریف غالین و انتحال مبطلین و تأویل جاهلین» می‌دانستند همواره از این که مهر و عاطفه شدید، آن گروه دیگر را به ابتذال و افراط عملی و انحراف عقیدتی بکشاند نگران بودند.

آنان برخی از معتقدات و اعمال آن گروه را مسأله‌دار و با اصول کلامی و موازین علمی، ناسازگار می‌یافتند و آنان را به اعتدال و رعایت اصول فرا می‌خواندند، فراخوانی که بسیاری اوقات مورد خرسندی آن گروه نبود.
با این همه تا مسأله‌ حادّی پیش نمی‌آمد همزیستی مسالمت‌آمیز حاکم بود و دو گرایش، یکدیگر را تحمّل می‌کردند و هیچ‌یک، دیگری را از حوزه‌ی تشیع خارج نمی‌دانست و طرد و تکفیر و تهدید به مرگ نمی‌نمود.

شهیدی عالی مقام مانند قاضی نورالله شوشتری که سر و جان در راه ولایت امیر مؤمنان(ع) فدا می‌کرد، در «اسئله یوسفیه» خود اعتقاد به علم غیب امام، در معنی حضور و انکشاف تفصیلی تمام عالم وجود را برای او (نه به گونه اکتساب و «تعلّم من ذی علم» که امکاناً در موارد خاص، آن هم بدون علم به همه جزییات واقعه می‌توانست بود)، با شدّت و حدّت محکوم می‌نمود و کسی هم او را به خاطر این عقیده، معاند و مکابر و منکر فضائل ائمه طاهرین نمی‌خواند.

یا محقق عالیقدر و فقیه برجسته اصفهان در دوره قاجار، سید محمد باقر خوانساری، نگارنده روضات الجنات، در ذیل سرگذشت حافظ رجب بُرسی از همان کتاب خود، در اعتبار کتب قدیم فضائل تردید می‌نمود و تندروی مؤلفان آن آثار را منشأ پیدایش گروه‌هایی مانند شیخیه و بابیه می‌خواند، امّا ندیده‌ام کسی به او به خاطر این گفته اهانتی کرده باشد.

بهار امسال که ناشر مجموعه آثار قدیم من، پرونده‌ای از مقالات سال‌های پیش از مهاجرت مرا فراهم کرده و برای بازبینی من فرستاده بود. دیدم که در مقاله‌ای که درست چهل سال پیش در باره همین بُرسی نوشته بودم سخن علامه امینی را(که آن زمان هنوز در قید حیات بود) در ذیل غدیریه بُرسی در جلد هفتم الغدیر، نقل کرده‌ام که به استمرار و همزیستی این دو گرایش در کنار یکدیگر در طول تاریخ اشاره و از اخلاص و خدمات پاکان هر دو گروه به تشیع (به رغم آن که به گفته او:
«ولم تزل الفئتان على طرفى نقيض وقد تقوم الحرب بينهما على أشدّها») تقدیر می‌کند.

روزگاری دراز، اختلاف دیدگاه دو گرایش سنتی مکتب شیعی در حد اختلاف نظر در اعتبار برخی منابع و منقولات، و تفسیر مضیق یا موسع برخی متون بود که گاه از آن به اختلاف نظر در سعه و ضیق قلمرو فضائل ائمه تعبیر می‌شد. تا آن که در ادوار متأخرتر، تحلیلی فلسفی - باطنی در میان گروهی از فلسفه خوانان شیعی به ارائه‌ نوعی جهان‌بینی جدید انجامید که به شکلی، احیاء و تجدید اندیشه گروهی تندرو با نام «مفوضه» در ادوار اقدم تاریخ تشیّع بود.

در این جهان‌بینی، ائمه اطهار در سلسله مراتب عالم وجود در مرتبه مشیت الهی جای می‌گرفتند و تجسّم عملی اراده حق در جهان آفرینش بودند. لازمه ضروری و بی چون و چرای این تحلیل، اعتقاد به خالقیت و رازقیت ائمه اطهار نسبت به کل کائنات از ازل تا ابد، علم نامحدود و بالفعل آنان به ما کان و ما یکون و ما هو کائن (در معنی انکشاف حضوری تفصیلی از آن گونه که در مورد پروردگار صادق است)، و قدرت مطلقه و تصرف بالفعل آنان در سرتاسر عالم وجود است.

اینکه دیده می‌شود برخی از پیروان آن جهان‌بینی در روزگار ما گاه چنین اعتقادات را انکار کرده و گاه - با استناد به سخنان بزرگانی که نماندند تا شاهد طغیان موج افراطی این حرکت و ادعاهای شگفت آن باشند - به «تحلیل عامیانه» از نظر خود منتسب می‌سازند جز اقدامی زیرکارانه و سیاست گام به گام برای جا انداختن تدریجی آن تحلیل نیست. اعتقاد به خالقیت و رازقیت و قدرت و علم مطلق ائمّه، لازمه‌ ضروری و بی چون و چرای آن تحلیل است.

تا نیم قرن پیش، حضوری از این بینش افراطی باطنی در صحنه اجتماع، جز در میان یک نحله مذهبی خاص که اقلیتی منعزل را در یک دو شهر ایران تشکیل داده و شکلی دیگر از آن بینش را پیروی می‌نمود، نمی‌بینیم. گویی هواداران آن، به رغم توجیهات بی‌پایه و نامعقول، خود به بیگانگی آن اندیشه با اصل توحید که بنیاد اسلام و تشیع راستین است آگاه بودند.

اندیشه دینی امروز جهان نیز(در بخش ادیانی که بر اساس باور به خدا در نظام هستی بنیاد شده است) به هیچ روی، توحیدی بودن یک نظام عقیدتی را که معتقد باشد سراسر کائنات را از ازل تا ابد یک مجموعه چهارده نفری از انسان‌های این سیاره موسوم به زمین در یک وجود فراتاریخی، ولو با استناد نهایی به خدا، آفریده و روزی می‌دهد و گردش چرخ هستی را جزء به جزء مدیریت می‌نماید بر نمی‌تابد و ریشه‌های این عقیده را در جاهایی دیگر جستجو می‌کند.

در چند دهه اخیر، به طور مشخص از روزگار نشر کتاب شهید جاوید در پایان دهه‌ چهل، این بینش افراطی باطنی که تا آن زمان واقعیت عقائد خود را در لفافه پیچیده و از مردمان پنهان می‌نمود، سر برآورد و به خاطر اشتراک دیدگاه‌ها و منافع، با افراطیان گرایش سنتی تندرو در تشیع، جبهه‌ای واحد تشکیل داده و احیاگر یک جریان ستیزه‌جو شدند که خود را جریان «ولایتی» می‌نامید.

در گذشت زمان (به خصوص در سال‌های پس از انقلاب، در غیبت نخبگان و فرهیختگان ما که به ضرورت اولویت‌های مکتب، از کار نظری تا حدود زیاد باز مانده و درگیر مسائل عملی نظام بوده‌اند) این جریان با سوء استفاده از احساسات و عواطف شیعیان نسبت به خاندان پاک پیامبر، بی‌محابا ساخته‌ها و گفتمان غالیان قدیم را در سطحی وسیع در جامعه شیعه گسترده و جا انداخته است.

این جریان در بُعد درون دینی، با اصراری سازش ناپذیر بر محوریت آنچه آن را «ولایت تکوینی» می‌خواند (با گسترده ای بس فراتر از آنچه منابع معتبر دین اجازه میدهد)، تحلیل افراطی خود را مهم ترین و اساسی ترین رکن آیین تشیع و فاصل حق و باطل می‌داند، به گونه‌ای که هر چه را از آن کمتر و کوتاه‌تر باشد، عناد با اهل بیت پیامبر و مخالفت با ضروریات مذهب، و تشکیک کننده در صحت و اعتبار آن تحلیل را مشمول لعن بر منکر فضائل ائمه طاهرین شمرده و با اوصافی چون سنّی و ناصبی و یزیدی و وهّابی می‌نوازد، و در بُعد بیرونی با اصرار شدید بر تشویق مردمان به تظاهر و تجاهر به تبرّی و هتک صریح و آشکار نسبت به مقدسات بیش از یک میلیارد مسلمان دیگر جهان، گاه حتی در مرآی و منظر و جلوی چشم آنان (چنان که در هند و پاکستان در ایام عاشورا)، اصول بدیهی اخلاقی و مصالح مسلّم اسلام را در این روزگار عسرت پایمال می‌کند.
با تشیّع چه می‌کنید و مکتب پاک اهل بیت را به کجا می‌برید؟ تشیّع مگر چیزی جز تفسیر اصلی و اصیل اسلام است؟ اسلام مگر نه آخرین پیام و واپسین حلقه در زنجیره‌ای ممتد و مستمر از پیام‌های الهی بود که تکیه و تأکید همه بر توحید و اخلاق و احکام بوده و پیامبران و اوصیاء آنان همه طریق الی الله بودند؟ پس چرا در نسخه شما پیامبران همچنان طریقیّت دارند اما اوصیاء، موضوعیت یافته و اعتقاد به منشأیت و خالقیت و رازقیت و قدرت و تصرف فعلی آنان در جهان هستی چنان اصالت گرفته که بر همه اجزاء دیگر دین تقدم و اولویت یافته و همه چیز دیگر را به کلّی تحت الشعاع و اموری فرعی و ثانوی و هامشی ساخته است؟
این روزها، در سکوت فرهیختگانی که انحراف از جاده و اختلال طریقه را تذکر دهند و بزرگترهایی که برای این گونه مسائل حد و مرزی بگذارند و از تندروی بی حساب جلوگیری کنند، جامعه‌ شیعی، گویی به خود واگذارده و تک صدایی شده و دیگر سخنی از هیچ‌کس جز هواداران پر جوش و خروش یک جریان افراطی شنیده نمی‌شود.

به عنوان یک مسلمان شیعی معتقد و مؤمن، غلبه این جریان افراطی را بر مکتب اهل بیت فاجعه‌ای بزرگ می‌دانم و بی‌مجامله می‌گویم که نقد علمی و مبارزه با آن، اولویت اول در میان نیازهایی است که مکتب ما امروز در جهان با آن مواجه است.

تک صدایی شدن و یکه تازی بی‌منازع این جریان که یک قشر عامی و سطحی‌نگر و تند زبان و ستیزه جو را در زیر چتر حمایت خود گرفته و دست تطاول آن را بر مقدسات مذهب باز گذارده است، برای مکتب تشیع بسیار زیان‌بار بوده و تا همین امروز هم به بهایی گزاف تمام شده است.

از بزرگ ترین زیان‌ها یکی همین غلبه‌ تدریجی، امّا آشکار اخباریگری بر فکر شیعی است که به وضوح می‌بینیم. نه اینکه اصول فقه نخوانیم و ندانیم که می‌خوانیم و عمری مدید بر سر آن می‌گذاریم، امّا تمام میراث عظیم علمی خود را در همه ابعاد به سوی اخباریتی کور کشیده‌ایم و نظامی فکری در آن درجه از استحکام و غنا را با جمود و میخکوب شدن بر واقعیت‌های تاریخی دوران‌های دور، در دور و تسلسل باطل افکنده و در تارهای تنیده خود به بند کشیده‌ایم.
این البته مشکلی‌ست ریشه دار، امّا افراط و اصرار این عامیان، در تضادی روشن با بزرگان دین که در روش علمی و عملی خود به شدت متحفظ و هشیارند، بر تساهل جاهلانه و استناد بی رویه در اصول زیربنایی اعتقادی به هر نوشته که به زبان عربی است، هر چند اگر زمان و نویسنده و اصالت آن نیز مشخص نباشد(چنانکه گویی برای این عامیان هر چه عربی است قرآن است)، و اعتماد افسار گسیخته بر آنچه در بهترین فرض اخباری آحاد است، از عوامل مهم آن بوده است.

نتیجه بسیار ناخوشایند دیگر این کوته بینی و عامی‌گری و واپس نگری و جمود و میخکوب شدن، رکود مزمنی است که اکنون مکتب ما از نظر محدود شدن در چند نقطه سنتی جغرافیایی خود بدان مبتلا شده است.
چرا باید مذهبی که همین دو قرن پیش در یک جهش تبلیغی در عراق و شبه قاره هند به آفاق گسترده‌ای دست یافت در دنیای ارتباطات امروز نتواند آن تجربه را تکرار کرده و در جذب و هدایت جویندگان حقیقت، توفیقی دست‌کم در همان ابعاد داشته باشد.
امروز دیگر حتی در مورد ایران آمار رشد نسبی جمعیت در استان‌ها، و گزارش‌ها از برخی سرمایه گذاری‌ها و برنامه ریزی‌های دقیق دراز مدت، به خصوص از راه خرید املاک و پاک سازی برخی مناطق از ساکنان بومی، زنگ خطر را برای آینده تشیع در آن دیار به صدا در آورده است.

وقتی هیچ حرف تازه‌ای برای گفتن نداشتیم و به هیچ‌کس دیگر هم اجازه ندادیم چیزی بگوید، وقتی سال به سال یک اندیشه راهگشا و طرح نو در عرصه حقائق و معارف تشیّع عرضه نکردیم، ولی هر ماه صدها کتاب در معجزات و کرامات و مصائب و مراثی، با مضامین تکراری و بی هیچ ابداع و ابتکار یا احساس رقیق و لطیف، نشر و باز نشر نمودیم، وقتی از حل «شبهات» و پاسخ منطقی به ساده‌ترین سؤالات که پرسیدن و دانستن آن، نه حق که وظیفه‌ هر مکلف است عاجز بودیم و دانشی که از راه توغّل در منقولات کتاب‌های مجهول الهویه و بافته‌ها و ساخته‌های عامیانی چون خود به دست آورده‌ایم یک پول سیاه ارزش نداشت و گرهی از هیچ مشکل نگشود، اما لحظه‌ای فکر نکردیم چرا در جا می‌زنیم و اشکال کار در کجاست، آن وقت توقع داریم مردم فوج فوج در دین خدا داخل شوند؟

دل به این خوش می‌داریم که هر به یک ماه بگویند یک نفر در فلان دوردست به تشیع تشرف یافت، اما هیچ می‌دانیم تفسیر نا معقول ما از دین چه شمار از شیعه زادگان را در همان ماه در امّ القرای تشیع از صراط حق رویگردان ساخته است؟

اگر در بر همین پاشنه بچرخد و بزرگی، معتبری، صاحب نفسی جلوی این موج ویرانگر افراط گرایی عامیانه را نگیرد، بیم آن است که تشیع حیدرآبادی (آن مرکز بزرگ شیعه هند که اکثریت عظیم شیعیان آن با فهمی نادرست از منقولاتی چون «حبّ علی حسنه لا تضرّ معها سیّئه» احکام و عبادات به خصوص نماز را رسماً ملغی کرده و به این کار صریحاً افتخار می‌کنند و پیرو معتقد و مخلص ولایت را مساوی و مساوق با تارک نماز و سایر طاعات شرعی می‌دانند) به مرور بر سنت شیعی در همه جا چیره شود و حتی ارکان و عبادات منصوصه شریعت که مرز ایمان و کفر، و قدر مشترک، و شعار جمعی مسلمانان است تحت الشعاع برخی شعائر و مراسم قرار گیرد که در این ادوار و اعصار به نام ولایت و ارادت به صدّیقه طاهره یا حضرت سیدالشهداء ویا ولی عصر(سلام الله علیهم اجمعین) ظاهر یا احیاء شده و قبول و اقبال عظیم یافته و به شعائر عمده و اصلی مذهب تبدیل گردیده است، تا جایی که در آینده یک ناظر بیرونی به دشواری بتواند در چهره شعائر و مراسم (که دینشناسان اشتراک در آن را ملاک حکم بر ارتباط و وجود اصل مشترک میان خانواده‌های مختلف ادیان می‌گیرند) وجه وحدت و اشتراک چشمگیری میان این جامعه با جامعه بزرگ تر اسلامی بیابد.
اگر این آتش خانمان سوز عامیگری فرو کش نکند چه بسا سرزمین و جامعه‌ای که روزی روزگاری عرصه‌ تجسم عملی تفسیر پاک و مصفا و عقلانی و والای اهل بیت از اسلام بود، به هندوستانی دیگر تبدیل شود که در هر گوشه‌ آن صدها مدعی پیامبری و خدایی زندگی کرده و هر یک گروهی اتباع و اشیاع داشته باشند.

بیست و اند سال پیش که موج به چالش کشیدن تشیع در بیرون، و همزمان، تشویق و تبلیغ افراطگرایی و عامی‌گری و سطحی نگری و کوشش در منزوی ساختن مذهب در داخل(عمدتاً از سوی کسانی که مایه و توان مواجهه با آن چالش‌ها را در خود نمی‌دیدند، یا راه کسب شهرت و جلب مقام و جذب مرید، و گاه انتقام گیری شخصی و تشفّی خاطر خود از انقلاب، را در تبلیغ افراط گرایی و عامی‌گری، حتی به قیمت ضربه زدن به مصالح مسلّم اسلام و تشیع، می‌جستند) سر بر می‌داشت و خطیر بودن مرحله را فریاد می‌کرد، با خود می‌اندیشیدم که شاید از راه احیاء تفکر ثقلینی بتوان پیشاپیش سیلاب ایستاد و به نوعی به اعتدال و عقلانیت مکتب قم در دوران مرحوم آیت الله بروجردی باز گشت.

در تداوم همان امید، دو سالی بیش از عمر گرانمایه به گردآوری مواد و تدوین کتابی در معرفی آنچه آن را تشیّع راستین می‌دانم گذشت که با پیش آمد عارضه چشم در اوایل بهار امسال ناتمام ماند. اما تجربه نشان داد که در آن اندیشه اشتباه می‌کردم و آن هدف در آینده قابل پیشبینی در دسترس نیست.

هواداران آن جریان انحرافی که بر اندیشه و عمل شیعی در روزگار ما چنگ انداخته و نفوذ کلمه و آزادی عمل آشکار یافته و از هیچ بزرگی فرمان نمی‌برند، اهل بحث و نظر نیستند و عامیان فریبکار در حفظ و حمایت آنان در کشاندن جامعه به افراط و ابتذال و عامی‌گری هر چه بیشتر، و قلع و قمع هر صدا و گرایش مخالف با شدت هر چه تمام‌تر، عزم استوار دارند و کسی از بزرگان جامعه شیعی را نیز توان مقابله با این وضع نیست.
با این حال و واقع، انتظار پیشرفت و مقبول افتادن تحلیلی مهربان‌تر و فراگیرتر از مکتب تشیع و بازگشت به آن اعتدال و عقلانیت در بازمانده عمر امثال من، توقعی واقع بینانه نیست. در عمر شما جوان‌ها هم گمان ندارم.

مدیران تصادفی و آیت الله طالقانی

مدیران تصادفی‎ و آیت الله طالقانی

مدیران تصادفی کسانی هستند که به یک تصادف، به پست مدیریت رسیده‌اند. برخی از این تصادف‌ها که من با آنها مواجه شده‌ام به شرح زیر است:

- پدری که کارآفرین بوده و مدیر یک کسب و کار است، به صورت ناگهانی فوت یا مهاجرت می‌کند و فرزندی که تا دیروز سرگرم زندگی شخصی خود و گشت و گذار در خیابان‌ها بوده‌ است، ناگهان خود را پشت میز مدیریت می‌بیند.

- مدیر ارشد یک سازمان یا شرکت به دلایل سیاسی یا اقتصادی یا شخصی، ناگهان از کار برکنار شده یا شغل خود را ترک می‌کند و یکی از مدیران میانی، بدون طی شدن فرایند رسمی و توسعه‌ی توانمندی‌ها، ناگهان میزی بزرگتر از میز قبلی خود را تصاحب می‌کند.

- یک سرمایه‌گذار، سهام غالب شرکتی را می‌خرد و تصمیم می‌گیرد مدیر معتمد خود را در آن شرکت منصوب نماید.

- یک مدیر در سازمان با لابی کردن و تخریب دیگران، عملاً تمام گزینه‌های دیگر را حذف کرده و مسیر را برای تصاحب پست‌های مدیریتی ارشد، تسهیل می‌کند.

- فردی به دلیل داشتن تعهد بالا و اعتبار زیاد، بدون داشتن دانش و تخصص، در یک پست مدیریتی قرار می‌گیرد.

مستقل از اینکه مدیران تصادفی با چه فرایندی در این موقعیت قرار می‌گیرند، ویژگی مشترک آنها این است که: در موقعیتی قرار گرفته‌اند که به آن تعلق ندارند…

من در جلسات مشاوره، با مدیران زیادی برخورد کرده‌ام که از «مدیران تصادفی هم‌رده» یا «مدیران تصادفی زیردست» یا «ارشد» شکایت می‌کنند. مستقل از تاریخچه و جنس این مدیران، بر اساس آنچه تا کنون دیده و شنیده‌ام، رفتارهای زیر در میان مدیران تصادفی، زیاد دیده می‌شوند (الزاماً نه همه‌ی آنها):

۱) مدیران تصادفی، بیشتر کارکنان سازمان را «تهدید» می‌دانند و همواره احساس می‌کنند همه در صدد هستند جایگاه آنها را تصاحب کنند.

۲) مدیران تصادفی، تصمیم‌های پراکنده‌ می‌گیرند و روند یکسانی در تصمیم‌های آنها مشاهده نمی‌شود. گاه برای یک بخش به طرز گسترده‌ای هزینه می‌کنند و گاه برای مدت طولانی، سرمایه‌گذاری برای یک واحد را فراموش می‌کنند.

۳) مدیران تصادفی، بسیار دهن بین هستند. از آنجا که آنها تخصصی در حوزه‌ی مدیریت خود ندارند، معمولاً نظرشان، نظر آخرین فردی است که از اتاقشان خارج شده است.

۴) مدیران تصادفی، تصمیم‌های تکانشی می‌گیرند. به سادگی افراد را جذب یا اخراج کرده و گاه به سادگی ارتقاء یا تضعیف می‌کنند. آنها استراتژی بلندمدت ندارند و تصمیم‌های آنها غیر قابل پیش‌بینی است.

۵) مدیران تصادفی، به نظام جاسوسی بسیار علاقمند هستند. آنها ترجیح می‌دهند هر یک از کارمندان، مدام اطلاعاتی از سایر کارمندان را برای آنها افشا کنند و حتی حاضرند سازمان را چاق‌تر کنند تا مطمئن باشند به ازاء هر کارمند، یک ناظر وجود دارد.

۶) مدیران تصادفی، معیار انتخاب اطرافیان خود را «وفاداری» می‌دانند و نه «تخصص». چرا که وجود نیروی متخصص، وجود آنها را زیر سوال می‌برد اما وجود متعهدان بی‌تخصص، می‌تواند چتر حمایتی مطمئن برای آنها باشد.

۷) مدیران تصادفی، تشنه‌ی عنوان، مدرک، تقدیرنامه و … هستند و هزینه‌های جدی برای خریداری این نوع اسناد پرداخت می‌کنند.

۸) مدیران تصادفی، سازمان را محل تفریح می‌دانند و نه محل کسب و کار. به همین دلیل گاه کارمندانی را در اطرافشان می‌بینی که هرگز نمی‌توانی توانمندی خاصی در آنها یافته و یا دلیل خاصی برای حضور آنها بیابی.

۹) مدیران تصادفی از کارکنان رده پایین‌تر فاصله گرفته و خود را ایزوله می‌کنند. چون درک چندانی از وضعیت سازمان، مشکلات، دغدغه‌ها و … ندارند و عملاً زبان مشترکی بین آنها و کارکنان وجود ندارد.

۱۰) مدیران تصادفی از جلسات متعدد استقبال می‌کنند. در جلسه‌های میان کارکنان، می‌توانند لغت‌های جدید بیاموزند و تا حدی با کار آشنا شوند و جملاتی را در حافظه‌ی خود،‌ برای استفاده‌های آتی و توبیخ سایر کارکنان ثبت کنند…

۱۱) مدیران تصادفی، کارکنان خود را فقط در زمانی که نیازمند آنها هستند، «می‌بینند». گاه کارمندی ماه‌ها در محل کار دیده نمی‌شود. برای یک جلسه یا یک پروژه صدا زده می‌شود و به محض اینکه کار مدیر با او تمام شد به فراموشی سپرده می‌شود. جالب اینجاست که بسیاری از همین مدیران، انتظار اولشان از کارکنانشان، دیده شدن است. آنها بیش از اینکه نگران کیفیت کار، خروجی یک جلسه یا سود سازمان باشند، می‌خواهند دیده شوند.

مدیران تصادفی این روزها در کشور ما رو به گسترش هم هستند. تزریق نقدینگی‌های زیاد به افراد و شرکت‌هایی با ظرفیت کم، موجب شده که از کنار هر شرکت و سازمانی که به رانت اقتصادی دسترسی دارد، ده‌ها شرکت قارچ گونه سبز شده و در راس بسیاری از این سازمان‌ها، مدیران تصادفی منصوب می‌گردند.

این مدیران را نمی‌توان حذف کرد اما می‌توان به مدیریت بهتر آنها فکر کرد.
نام و عنوان نویسنده را هنوز به دست نیاورده ام- احمد شماع زاده
×××××××××××××××××××

دو تن از دوستان من هم که کارشناس بودند و به مقامی رسیدند هر یک دستکم بخشهایی از این ویژگیها را داشتند و در مدیریت خود به کار میبردند. البته در جمهوری اسلامی بسیاری از مدیران چنین ویژگیهایی را دارند،‌ زیرا پس از سی و هفت سال هنوز روابط به جای ضوابط بر جامعه حاکم است که در رژیم شاه تأثیرش کمتر بود. 
یکی از ساخته های مهران مدیری نیز در لفافه طنز این موضوع را بسیار بجا برجسته کرده است.
 در اینجا به یاد این خاطره از مرحوم آیت الله منتظری میافتم که در روزهای پایانی رژیم پیشین در زندان رخ داده بود و بسیار مناسب این گفتمان است:

اوایل سال 1356 با آسید محمود(آیت الله طالقانی) هم سلولی بودم، یک شب بیوقفه سیگار میکشید و راه میرفت، نیمه شب بهش گفتم: "خفه شدیم از دود چرا نمیخوابی؟"

ایشان گفت:" مگر نمیبینی؟ مگر نمی شنوی؟"

گفتم: "چی رو؟"

گفت: "صدای مردمو! انقلابو! پیروز میشن!"

من گفتم: "خب بشن چه بهتر"

ایشان در جواب گفت: "چرا متوجه نیستی! شاه میرود، مردم به ما مراجعه میکنند، بلد نیستیم مملکت داری را، همین یک ذره دینی را هم که دارند از کف میدهند این مردم بینوا..."

نقل از میثم کریمی (در دیدار شخصی)- تیر ماه 1387