طنز
نوجوانی آمد اندر منزلی از بهر کار
گفت خانم: چیست نامت؟ گفت اسمم اکبر است
گفت: در اینجا اگر خواهی شوی مشغول کار
از زبان باید تو باشی لال و گوشانت کراست
گفت روی چشم، هر امری که تاصادر شود
من اطاعت میکنم از هر که اینجاسرور است
گفت خانم: هر چه اینجابشنوی ازنیک و بد
گوشهایت یک بود دیوار و آن دیگر در است
هرغذایی را که خوردی خام و پخته تند و شور
حق نداری تا بگویی کاین بد و کان بدتراست
گر زدم یک لنگه کفشی بر سرت از روی خشم
نوش جان کن، باش ساکت کاین روال نوکراست
نوجوان با خنده از منزل برون گردید و گفت
اینکه میخواهی تو، نوکر نیست، نامش شوهر است
No comments:
Post a Comment