Friday, January 29, 2016

کودک پنج ساله ایرانی و سناتور استرالیایی!!

کودک پنج ساله ایرانی و سناتور استرالیایی

برگرفته از وبسایت اس بی اس

در دهه 1970، یک زوج جوان ایرانی تصمیم گرفتند که در شهری کوچک در ساحل دریای مازندران پنهان شوند.
ناصر و اِلا، دانشجویان دموکراسی خواه و چپگرای رشته مهندسی، که از فعالان دانشجویی بودند و به خاطر پیوستن به جریانهای سیاسی پیش از انقلاب ایران از دانشگاهی در تهران اخراج شده بودند و از خشم رژیم آن زمان در هراس بودند.

سام، پسر آنها که اکنون سناتوری نامدار از حزب کارگر است، از دفتر کارش در مرکز سیدنی می گوید که جنگ ایران و عراق که در دهه 1980 شعله ور شد، خطرات بیشتری را به والدین او تحمیل کرد.
او می گوید: "مخالفان سیاسی در آن دوره در هراس تغییر تمرکز رژیم به سمت داخل در پی پایان جنگ بودند. شرایط به سمت شکار و پیگرد مخالفانی که ممکن بود هنوز بر مواضعشان پایبند باشند، در حال چرخش بود".
هنگامی که جنگ به پایانش نزدیک می شد(که نهایتا با آتش بس سازمان ملل در اوگست  1988 و پس از کشته شدن حدود یک میلیون نفر به پایان رسید) این زوج جوان و دو فرزندشان موفق به دریافت ویزای استرالیا شدند تا در این کشور زندگی امنی را از نو آغاز کنند.


سناتور سام دستیاری سی و دو ساله امروز حتی روزی را که با بستگانشان خداحافظی کردند و رهسپار شدند، به یاد می آورد.

او می گوید: «دو چمدان را پر کردیم – همه آن چیزی را که اجازه داشتیم بیاوریم؛ همه زندگیمان – و آنها را در ماشین گذاشتیم».
او می گوید: "وقتی فقط 5 سال داری، مفهوم فاصله را درک نمی کنی. چیزی که یادم میاید تنها یک ایده مطلق از مفهوم فاصله است. برای من در آن زمان، سیدنی احتمالا دورتر از تهران نبود. گذاشتن چمدان ها توی ماشین، همه آن بچه ها توی خیابان، همه والدین، عمه و عمو و بستگانی که آمده بودند توی خیابون که با ما خداحافظی کنند. پدر بزرگ و مادربزرگ من هم اونجا بودند. و در آن لحظه بود که این فکر به ذهن ما خطور کرد. صبر کن. این فقط ما نیستیم که داریم میریم تهران. ما نمیخواهیم برگردیم. همینه. ما داریم میرویم".

خانواده او در ماه ژانویه به سیدنی رسیدند، جایی متفاوت از چشم اندازهای پوشیده از برف کشوری که آن را ترک کرده بودند.
سناتور دستیاری می گوید: «اولین خاطره ام از این کشور فقط آفتاب داغ تابستان سیدنی است که میخواست مرا منفجر کند».
آقای دستیاری که در میانه جشنهای دویست سالگی وارد استرالیا شد میگوید که زندگی در استرالیا مثل یک مهمانی به نظر میرسید.
او می گوید: "ما درست وسط یک جشن در سیدنی فرود آمدیم. ما درست در میانه جشنهای یادبود دویست سالگی به اینجا آمدیم. آتش بازی و darling harbor تجربه بی نظیری بود. وقتی شما بچه هستی همه چیز شگفت انگیز به نظر میرسد. الان که به گذشته نگاه می کنم هراس پدر و مادرم را در آن مقطع زمانی درک میکنم".

خانواده این سناتور جوان ایرانی در یک آپارتمان یک خوابه کوچک نزدیک ریلهای راه آهن در محله غربی Black town در سیدنی اقامت کردند و ثبت نام بچه ها در یک مدرسه محلی انجام شد.   
او می گوید: "ما میتوانستیم واقعا قطارها را که از کنار خانه می گذشتند، ببینیم. مرا در یک مدرسه دولتی محلی ثبت نام کردند و من مدرسه را شروع کردم، در حالیکه حتی یک کلمه انگلیسی هم نمیدانستم".  
او اما تنها نبود.
آنگونه که او می گوید: "مدرسه پر از داستانهای مختلف مهاجرت افراد بود. پیشینه های فرهنگی متفاوت و همچنین هویتهای گوناگون".
پس از دو سال زندگی در یک اتاق، خانواده او به Penrith نقل مکان کرد. والدین او کاری پیدا کردند و سخت کار کردند تا برای کودکانشان زندگی خوبی بسازند.
او حتا بعد از ظهرها پس از مدرسه نیز به بیزنس خانوادگی اش که در واقع یک مغازه کوچک شیرینی فروشی بود، کمک میکرد.
آقای دستیاری می گوید: «وقتی والدینتان ایثار می کنند، به اندازه ای که والدین من برای من و خواهرم ایثار کردند تا به اینجا بیاییم و جزیی از این جامعه باشیم، شما همیشه مدیون آنها خواهید بود».
و البته تلاش مستمر خانواده او، موفقیت آمیز نیز بود.
چرا که سام دستیاری جوان در سن 30 سالگی توانست به عنوان سناتور حزب کارگر انتخاب شود.
این سناتور جوان حزب کارگر که در سال 2013 وارد سیاست فدرال شد در نخستین سخنرانیش در مجلس سنای استرالیا در حالی که پدر و مادرش در جایگاه حضار نشسته بودند، داستان سفرش به استرالیا را برای دیگر سیاستمداران استرالیایی تعریف کرد.

او گفت: «هیچکدام از ما در این مجلس نباید هرگز فراموش کنیم که با هر گرایش سیاسی که داریم و هر مشکلی که در آن روز وجود دارد، خوش شانس هستیم که در این کشور عالی زندگی می کنیم، جایی که برای دنبال کردن فرصتها و برابری به خود می بالد».
او سپس ضمن ابراز امیدواری خود به تغییر گفتمان ملی درباره آوارگان و پناهندگان افزود: «لفاظیهای گفتمان ملی ما درباره مردم به اصطلاح با قایق آمده، هنوز فاقد یک حس واقعی دلسوزی است».
و اکنون پس از گذشت بیش از دو سال از آن زمان، او می گوید که هنوز قدردان این است که در کشوری زندگی میکند که میتواند از طرف کسانی که صدایشان شنیده نمیشود، صحبت کند.
او می گوید: "من همه چیزم را به استرالیا بدهکارم و استرالیا به من هیچ بدهی ندارد. این کشور به من همه چیز داده است. این اصلا اهمیتی ندارد که من چه کسی هستم و چه کار میکنم یا چه چیزی را کسب کرده ام چرا که خاطره پیاده شدن یک پسر بچه پنج ساله از هواپیما همواره بخشی از وجود من خواهد بود".

این سیاستمدار جوان ایرانی استرالیایی میگوید: "هدف من در سیاست این خواهد بود تا چیزهایی را که به آنها معتقدم پیگیری کنم. بدین ترتیب خواهم توانست تا بخش کوچکی از دِین باورنکردنی ای را که همیشه به این کشور دارم، ادا کنم".
او می گوید که به دو دختر چهار و دو ساله اش چگونگی آمدنش را به استرالیا گفته است. اگرچه مطمئن نیست که آنها هیچوقت درک کنند که زندگی بدون آزادی و دموکراسی چگونه است.
سناتور دستیاری میگوید: "هرگز واقعا نمی توانید بفهمید که نداشتن این چیزها چگونه است و از سوی دیگر، من نمیخواهم که بچه هایم هیچوقت چنین چیزی را تجربه کنند".

Thursday, January 28, 2016

پاي پياده عليرضا افتخاري - Alireza Eftekhari

صابئین(صابئون) یا مندائیان



صابئین(صابئون)

در قرآن کریم نام پیروان دینی در سه آیه با یکی از دو گونه بالا آمده است.

در شرح حال مانی پیامبر ایرانی میخوانیم که:
"مانی بن پاتک به‌سال 215م در قریه‌ای در مرکز استان میشان زاده شد؛ که اکنون بخشی از آن در عراق قرار دارد و بخش ایرانی آن به دشت میشان مشهور است. (پس از انقلاب آن را دشت عباس نامیدند که کار شایسته ای نکرده اند.) پدرش را از مردمان ناحیه همدان دانسته‌اند. گویند که مادرش از زنان طایفه مغتسله(صابئین یا مندائیان، یکی از فرق گنوستیک) بود؛ که آن زمان در میان رودهای فرات و دجله(میان رودان یا بین النهرین) ساکن بودند. مانی به‌مانند جامعه پیرامون خود در دوران نوجوانی کیش مغتسله داشته است."

آنان قومی هستند پیرو حضرت یحیی بن زکریا که همزمان با حضرت عیسی مسیح میزیسته، پسرخاله وی بوده، پیش از او به پیامبری مبعوث شده، و در جوانی به شهادت رسیده است. حضرت زکریا همان پیامبری است که سرپرستی مریم مقدس را بر عهده داشته است و داستان فرزنددار شدن او(زاده شدن یحیی) در سالخوردگی زکریا و همسرش(الیزابت) که مقام والایی در نزد خداوند داشته اند و اینکه کسی پیش از او با نام یحیی خوانده نشده در قرآن کریم آمده است. 

در دو آیه از سه آیه ای که در آغاز به آنها اشاره شد نام آنان پس از یهود و پیش از نصاری آمده یعنی قرآن کریم دین آنان را در ردیف ادیان بزرگ یهود و مسیحیت آورده است و چنین به نظر میرسد که پیروان این دین بسیار زیادتر از شمار کنونی بوده اند که با گذشت زمان جذب دیگرادیان شده یا به دلایلی تحلیل رفته اند.

پیروان این دین در آغاز در شام و حلب زندگی میکرده و سپس به نواحی دیگر کوچ کرده اند. اکنون شماری از آنان در بغداد و اطراف آن و شماری دیگر در دزفول، دشت میشان، اهواز و خرمشهر ساکنند. در خرمشهر و دزفول محله ای به نام خود دارند. بومی هستند و به زبان عربی سخن میگویند.

نام کتاب آنان گنزا ربا به معنای گنج بزرگ یا کتاب خداست. قرآن مجید بر این موضوع  نیز تأیید میکند که آنان کتاب داشته و کتاب آنان کتابی بزرگ و سنگین همانند الواحی که خداوند در کوه طور به حضرت موسی داد، بوده است؛ آنجا که می فرماید: یا یحیی خذالکتاب بقوه(مریم:12) و باز از آنجا که قرآن مجید نام یحیی را در پنج آیه ذکر کرده و آیات بسیاری را به او اختصاص داده، ارزش وی در نزد خداوند بیشتر مشخص میشود. مانند همین آیه که پس از بقوه میفرماید در کودکی به او حکمت عطاکردیم. و در آیات پس از آن(13-14 و 15) او را همچون عیسی بن مریم وصف کرده است. یا آنجا که خداوند پیش از تولد یحیی خبر تولد او را برای پدرش چنین زیبا وصف میکند(آل عمران:39): 

ان الله یبشرک بیحیی مصدقاً بکلمه من الله و سیداً و حصوراً و نبیاً من الصالحین

لقب مشهوری که برای یحیی(ع) ذکر شده و به احتمال زیاد در انجیل آمده "تعمید دهنده" است. همان گونه که عیسی(ع) ملقب به "مسیح"(بسیار مسح کننده که با مسح کردن بیماران را شفا میبخشید) است. ظاهراً وی مبدع غسل تعمید بوده و این واجب شرعی که شرط ایمان بوده از دین او به دین مسیحیت رفته است.

همچنانکه حضرت یحیی در قرآن بسیار ارزشمند وصف شده در انجیل نیز چنین است. متاسفانه نامگذاری یحیی در میان مسلمانان بسیار کم است؛ ولی مسیحیان نام او را بر فرزندان خود میگذارند؛ بدین گونه:
یوحنّا(نامی عبری که نام اصلی اوست)، جوانّی(ایتالیایی)، خوان(اسپانیولی)، جان (انگلیسی)، یانا(لهستانی)، ژان(فرانسوی)، ایوان(روسی)، یوهانس (آلمانی)، ژوهانس (؟)، جوهانس(؟)- یوهان و یان(؟)

همچنین در دین مسیحیت شب اول تابستان که کوتاهترین شب است به نام شب یحیی نامگذاری شده و روز آن را جشن میگیرند؛ و بویژه عید کسانی است که نام آنان یحیی است. شب دوم را به احترام بانوانی که نام آنان یحیی(با تفاوت  در مؤنث بودن) است نیز جشن میگیرند. 
کشته شدن معصومانه و سربریدن یحیی در جوانی به خواسته زنی یهودی به نام سالومه او را به شهیدی اسطوره ای و جاویدان مبدل ساخته که طرز شهادتش بسیار دردناک و اندوهناک است. اسکار وایلد نمایشنامه ای دارد با عنوان سالومه که موضوع شهادت یحیی(ع) را به تصویر کشیده است. البته ممکن است نویسندگان مسیحی دیگری نیز در باره او و بویژه شهادتش کتاب یا نوشته ای داشته باشند.
*******
در فرهنگ واژگان آمده است که صابئه یا صابئون خود را پیرو دین نوح میدانند و گفته میشود که ستاره پرست بوده اند و نیز آمده است که صابئی کسی را گویند که از دین خود خارج شده و به دین دیگری بگرود. 

روشنگری پیرامون این تعریف:
یک- در همین راستا، برخی ترجمه های قرآن نیز این قوم را ستاره پرست تلقی و معرفی کرده اند که درست نیست. البته علت اینکه آنان بدین عنوان شهرت یافته اند آن است که رو به سوی ستاره شمالی یا قطبی نماز میگزارند و به عبادت میپردازند.

دو- در خرمشهر آنان را صبّی(با ضم صاد) میخوانند و در فرهنگ واژگان آمده است که صبّ و صبّا یعنی آب را ریخت یا در رود فرود آمد و صبیب یعنی عرق تن. از سوی دیگر چون در خرمشهر به آنان منداوی نیز میگویند و مندّی(با ضم میم) یعنی جای آب دادن یا به عرق دراوردن اسبان. و به این دلیل که مقر و محله های آنان همواره در کنار آب بوده است و در آب فرورفتن(غسل تعمید) شرط ایمان آنهاست، به این نتیجه میرسیم که آنان نه تنها دین خود را تغییر داده اند که نام دین خود را نیز(که با آن خوانده میشدند) در طول تاریخ تغییر داده اند؛ یعنی نام آنان که طبق قرآن از ریشه صبأ به معنای اول بوده به ریشه صبب به معنای دوم تغییرشکل و محتوی داده است. 
در سالهایی دور، رضاعلیشاه تابنده، از بزرگان درویشهای گنابادی، با بزرگان صابئین خرمشهر دیدار داشته و نقل کرده اند که صابئین از توابع یهود بوده و بعدها از یهود خارج شده اند. مهمترین مشخصه آنان این است که باید پنهانی خدا را یاد کنند. از اینرو حدس زده اند که آنها صوفیه زمان خود بوده اند.
در دین آنان خوردن گوشت خوک(مانند دین اسلام) و ازدواج مبلغین دینی(همچون کاتولیکها) حرام است.
صبیها پیشتر به شغل و حرفه زرگری و نقره کاری مشغول بوده اند ولی اکنون (سال 1355) تنها پیرمردانشان که ریش خود را نمیتراشند و لباس عربی بر تن میکنند، به این کار اشتغال دارند. جوانهای آنها توانسته اند میزان تحصیلات خود را بالا برده و مانند دیگران به کارهای دیگری مشغول شوند. آنان مصمم هستند در دین خود اصلاحاتی صورت دهند. زیرا آنان ملزم به انجام مراسم مذهبی خود هستند ولی شکل برپایی مراسم موجب رنجش آنان شده است. برای مثال آنان در مراسم ازدواج همانند غسل تعمید باید به میان آب رودخانه بروند و غسل کنند. جوانان بر این موضوع خرده گرفته میگویند چون امکان آلودگی آب رودخانه هست (و احتمال دستمایه تمسخر قرارگرفتن در میان دیگر همشهریان است) پس بهتر است از آب پاکیزه در خانه استفاده کرد. 
همین جوانان از دهه پنجاه(1350 شمسی) مانند دیگر جوانان خوزستانی برای کسب دانش و زندگی بهتر راهی کشورهای اروپایی، آمریکا و کانادا شده، و در آنجا ساکن شده اند. در نتیجه نمیتوانند به مراسم و مناسک دینی خود زیاد پایبند باشند.

مرحوم جلال آل احمد در سال 1345 برای تحقیق در مورد این دین به خرمشهر آمد. بیاد دارم که دبیر ادبیاتمان(آقای فخّاری که بعدها شد دکتر فخّاری حقوقدان از دانشگاه سوربن، و استاد دانشگاه شهید بهشتی) چند نفر از صبّیهای کلاسمان را به هتلی که آن مرحوم در آن اقامت داشت، برد تا ویژگیهای دین خود را برای او بازگویند.                                                                     
   پژوهش میدانی و نگارش اول: شهریور 1355
پژوهش کتایخانه ای و نگارش دوم: بهمن 1390
ویرایش و برخی افزودنها: بهمن ماه 1394
احمد شماع زاده

متن پیوست:
خلاصه مصاحبه دكتر مسعود فروزنده، پژوهشگر تاريخ با "عصر ایران" پس از ویرایش کامل، جهت آگاهی خوانندگان و پژوهشگران درج میگردد:
مندائیان
قوم «صابئين» یا «مندائیان»، پيروان حضرت "يحيى" هستند كه نزديك به 1950  سال پيش به دليل اذيت و آزار برخى از اهالى اورشليم به سوى رودخانه فرات مهاجرت كردند.
اولين محل سكونت آنها شهر معروف تاريخى «حران»(در عراق امروزی) بود؛ سپس در امتداد رودخانه فرات به جنوب حركت كرده و ضمن استقرار برخى از آنها در شهرهاى بغداد و بصره و عماره، در نهايت آخرين گروه به شهرهاى خرمشهر و هويزه و شوشتر رسيدند.
مندائیان مانند کاتولیکها ازدواج دارند، ولی طلاق ندارند. يكى از قسمتهاى جالب عروسى آنها اين است كه روحانى سر عروس و داماد را سه بار به آهستگى به هم متصل میكند كه نمادى از وصل روحانى آنهاست. عروس و داماد قبل از محرم شدن با یکدیگر، بايد غسل تعميد شوند. لباس مراسم تعميد سفيد و از جنس كتان است. روحانی تهمید دهنده، در حين غسل تعميد عصايى از چوب درخت زيتون در دست میگیرد.
معبد آنان «مندى» نام دارد كه به معناى عقل و عرفان است و از نى و حصير درست شده؛ و باید قبله اش رو به ستاره شمالی باشد. سه بار در شبانه روز نماز میخوانند ولی نمازشان ركوع و سجود ندارد. در هر سال، سی و چهار روز روزه می گيرند. یکی از آداب و رسوم دینی «مندایی» این است که در روزهاى يكشنبه در آب جارى كارون غسل تعميد میكنند.
روحانیون مندائی کسی را به دین خود نمیپذیرند. اولین مقام روحاني آنان عنوان گنجور یا گنزورا دارد. پس از او مقام ترمیده قرار میگیرد، و سومین که آخرین مقام است، اشکندا(یاور) است. آنان برای برگزاری مراسم و شعائر دينى پولى دريافت نمیكنند؛ بدین معنا که در روش دینی آنان شغلی به نام روحانی، مانند کشیش و ملا و واعظ وجود ندارد. 
به غذاهاى گياهى و ماهى علاقه دارند، ذبحشان با چاقو است و این شايعه كه آنها حيوانات را خفه ميكنند حقيقت ندارد.
زنان با مردان «مندايى» برابر هستند و جالب اينكه هر مندايى يك نام شناسنامه اى دارد و يك نام دينى كه نام دينى بر اساس نام مادر اوست.
زبان مندايى شاخه اى از زبان آرامى قديمى است و خط مندايى هم شايد بتوان گفت تركيبى از خط عبرى و مانوى است. آنان عيد نوروز را نیز جشن میگيرند.
"صابئین" براى بازماندگان طوفان نوح(که همه مردم روی زمین را شامل میشود.) يك غذاى متبرك به عنوان خيرات درست میكنند كه هريسه نام دارد و با عدس تهيه می شود.
از آنجا که آنان به عرفا بیشتر نزدیکترند تا شریعتمداران، به سياست علاقه اى ندارند و تبليغ و تبشير و ترویج دینی، در اين دين وجود ندارد. حتا برعکس دین اسلام، ورود ممنوع و خروج آزاد است!Top of Form
Bottom of Form

Wednesday, January 27, 2016

رد صلاحیت سیدحسن خمینی!

چکیده : رد صلاحیت نوه بنیانگذار انقلاب در روزهایی که به سی و هفتمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی نزدیک می شویم بیشترین واکنش ها را از سوی کاربران به همراه داشت. کاربران شبکه های مجازی این رد صلاحیت گسترده را دنباله حصر و حذف دلسوزان انقلاب دانستند. آنان در نوشته های خود تاکید کردند که انقلاب از دستان صاحبان اصلی آن در حال خارج شدن است...

کلمه – گروه خبر: از صبح امروز که اخبار رد صلاحیت‌های گسترده کاندیداهای مجلس خبرگان توسط شورای نگهبان منتشر شد، کاربران شبکه‌های اجتماعی نسبت به آن واکنش زیادی داشتند.
رد صلاحیت نوه بنیانگذار انقلاب در روزهایی که به سی و هفتمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی نزدیک می شویم بیشترین واکنش ها را از سوی کاربران به همراه داشت.
کاربران شبکه های مجازی این رد صلاحیت گسترده را دنباله حصر و حذف دلسوزان انقلاب دانستند. آنان در نوشته های خود تاکید کردند که انقلاب از دستان صاحبان اصلی آن در حال خارج شدن است.
در زیر گوشه ای از واکنش های کاربران را با هم می خوانیم:
جمهوری اسلامی در یک مورد شوخی ندارد: حذف. حتی اگر دایره این حذف از نخست وزیر دوران جنگ و رئیس مجلس سوم و ششم بگذرد و به حسن خمینی برسد. سال ها پیش چه کسی گمان می کرد نوه آیت الله خمینی روزی از سوی فقهای شورای نگهبان رد صلاحیت شود؟ اما شد. قدرت شوخی ندارد. شاید اگر خود آیت الله هم بود حذف می شد. حتما می گویند قانون است. نه قانون نیست تفسیری قهقرایی از قانون است که ناظران یک انتخابات را همه کاره کرده. جنتی و دوستانش هم خبرگان را تایید صلاحیت می کنند و هم رقبای خود را گلچین می کنند و هم قرار است بر مقامی نظارت کنند که خودشان را منصوب کرده است.
با احتساب ۸۴ کرسی در مجلس خبرگان و تایید ۱۶۶ نفر برای این انتخابات تعداد نامزدها از دو برابر کرسی های مجلس خبرگان کمتر است. این بدان معناست که حتی نظریه “یک کیلو گلابی” مرحوم آذری قمی هم اینبار ملاک عمل نیست و ناچار در برخی از حوزه ها کلا گلابی نداریم..
در سی و هفتمین سالگرد انقلاب ۵۷ صلاحیت سید حسن خمینی نوه بینان گذار جمهوری اسلامی ایران رد شد تا عمق شکاف میان لایه های قدرت در ایران بیشتر و بیشتر نمایان گردد.
ما و کارنامه‌ی پاکسازیِ رهبران و فرزندان انقلاب در آستانه‌ی سی و هفتمین سالگرد بهمن ۵۷
۱
•نوه‌ی پسریِ آیت‌الله خمینی؛ حسن خمینی (رد صلاحیت در مجلس خبرگان پنجم)
نوه‌ی دختریِ آیت‌الله خمینی؛ مرتضی اشراقی (رد صلاحیت در انتخابات مجلس دهم)
اعظم طالقانی، دختر آیت‌الله طالقانی (رد صلاحیت در انتخابات ادوار مجلس و ریاست جمهوری)
علیرضا بهشتی، فرزند آیت‌الله دکتر بهشتی (زندانی به اتهام «مشارکت در فتنه‌ی ۸۸»)
محسن و فاطمه هاشمی، فرزندان آیت‌الله هاشمی رفسنجانی (رد صلاحیت در انتخابات مجلس دهم)
عاتقه صدیقی، همسر شهید محمد علی رجایی دومین رییس جمهور (رد صلاحیت در مجلس چهارم)
فاطمه چهل‌امیرانی، همسر شهید حمید باکری سردار نامدار جنگ (رد صلاحیت در مجلس چهارم)
سید علی‌محمد دستغیب، فقیهِ عضو خبرگان و خواهرزاده‌ی سید عبدالحسین دستغیب، دومین شهید محراب (حذف از خبرگان چهارم به اتهام حمایت از «فتنه‌ی ۸۸»)
مجید جعفری‌تبار، مفسّر و استاد ارشد قرائات قرآنی در قم و نوه‌ی محمد صدوقی، سومین شهید محراب (زندانی به اتهام انحراف از دین)
محمد اشرفی اصفهانی، فرزند عطاءالله اشرفی اصفهانی، چهارمین شهید محراب (ردصلاحیت در انتخابات مجلس دهم)… بر این فهرست باز هم می‌توان افزود.
۲
•حذف و حصر خانگی قائم‌مقام رهبری (آیت‌الله حسینعلی منتظری)، حذف نخستین رییس جمهور (ابوالحسن بنی‌صدر)، حذف و حصر نخستین و آخرین نخست‌وزیر (مهدی بازرگان و میرحسین موسوی)، رد صلاحیت چهارمین رییس جمهور (اکبر هاشمی رفسنجانی) ممنوعیت تصویر، خبر و سفرِ پنجمین رییس جمهور (سید محمد خاتمی) حصر خانگی رییس مجالس سوم و ششم (مهدی کروبی)
۳
حذف سیاسى بیش از ۲۵ وزیر از کابینه‌های اول تا ششم، بیش از ۲۰۰ نماینده از ادوار مختلف مجلس، تعطیلی دهها حزب و تشکل سیاسی و زندانی کردن دبیرکل، رهبران و اعضای صدر و میانی. بازداشت هزاران و اعدام صدها عضو و هوادار احزاب مختلف بدون محاکمه و طیّ روند قانونی (دهه‌ی ۶۰)
۴
بر این فهرست می‌توان حصر خانگی مراجعی چون آیت‌الله سید کاظم شریعتمداری، آیت‌الله سید حسن قمی، آیت‌الله سید صادق شیرازی و آیت‌الله شیخ احمد آذری قمی (بنیانگذار جامعه‌ی مدرسین حوزه علمیه قم) را نیز افزود و از مهار سازمان‌یافته‌ی «زنان» در عرصه‌های مدیریت و قانونگذاری و نیز حذف اقلیت‌های دینی، مذهبی و آئینى (مسیحیان، مسلمانان اهل سنت و بهائیان) نیز سخن گفت.

حمله نیروهای تندرو به معتمدآریا در کاشان



               حمله نیروهای تندرو به معتمدآریا در کاشان

فاطمه معتمدآریا در کنار پوستر فیلم یحیی سکوت نکرد
۱۳۹۴/۱۱/۰۵



حضور فاطمه معتمدآریا در شهر کاشان مورد اعتراض برخی مقامات این شهر قرار گرفت و جمعی از نیروهای تندرو به سالن سینمای محل حضور این بازیگر سرشناس ایرانی و خودروی حامل او حمله کردند.
فاطمه معتمدآریا بازیگر فیلم "یحیی سکوت نکرد" به همراه کاوه ابراهیم‌پور کارگردان اثر به کاشان رفته بودند تا در نشست نقد و بررسی این فیلم شرکت کنند اما نیروهای مذهبی تندرو به محل سینما حمله بردند و شیشه‌های خودروی حامل او را نیز شکستند.
آقای ابراهیم‌پور به خبرگزاری ایلنا گفت که با حضور نیروهای پلیس٬ مهاجمان امکان ورود به سالن سینما را پیدا نکردند اما "صدای جیغ، فریاد و فحاشی معترضان در طول برگزاری نشست و همچنین بعد از آن کاملا به گوش می‌رسید."
به گفته او خانم معتمدآریا پیشنهاد داد تا در پایان جلسه نقد و بررسی فیلم سالن تخلیه شود و گروه معترض به داخل سالن بیایند و او پاسخ سوالات آن‌ها را بدهد. اما با وجود آنکه نیروی انتظامی این پیشنهاد را پذیرفت معترضان تنها خواستار ترک شهر از سوی فاطمه معتمدآریا بودند.
مصطفی جوادی‌مقدم٬ رئیس اداره فرهنگ و ارشاداسلامی شهرستان کاشان نیز به ایلنا گفته که تنها کارگردان فیلم مجوز حضور در این نشست را داشته و معتمدآریا بدون کسب مجوز و باوجود مخالفت مقامات به این جلسه رفته است.
عبدالنبی نمازی٬ امام جمعه کاشان قبل از حضور خانم معتمدآریا در کاشان هشدار داده بود که "عواقب" آن برعهده برگزارکنندگان نشست است.
علی هاشمی طاهری رییس كمیسیون فرهنگی شورای شهر كاشان نیز در گفت‌وگو با رسانه‌های محلی فاطمه معتمد آریا را "خانم كشف حجابی" نامیده و گفته است: "شهرستان كاشان میدان تاخت و تاز عده ای ضد فرهنگ و ضد دین و ضد حجاب نیست چرا كه شهدای ما در راه دفاع از حجاب و ناموس ما به شهادت رسیدند."
فاطمه معتمدآریا به دلیل حمایت از میرحسین موسوی در انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ و استفاده از نمادهای مرتبط با جنبش سبز پس از انتخابات٬ مدتی ممنوع‌الخروج بود و ممنوع‌التصویر بودن او نیز به تازگی رفع شده است.
او یکی از بازیگران تحسین شده ایرانی در جشنواره‌های خارجی است
نظر:
نکته های قابل ملاحظه در این گزارش:
یک- از قول مسئولی نوشته شده که کارگردان اجازه ورود به شهر را داشته و از پیش موافقت شده بود ولی معتمد آریا بی اجازه وارد صحنه و نشست شده بوده. مانند مورد دیگری که در یکی از شهرستانها به یک گروه دانشجوی تهرانی بدان دلیل که پسران و دختران دانشجو با هم در یک اتوبوس بودند اجازه ندادند وارد شهر شوند. این را چه میتوان نام نهاد؟ جز اینکه این کشور کشوری بی قانون است و یا هرکس در هر شهری میتواند خواسته خود را بر دیگران تحمیل کند؟ در کجای دنیا سراغ دارید که یک شهروند یک کشور نتواند در شهر دیگری حضور پیدا کند؟!!
دو- امام جمعه از پیش گفته بوده که عواقب هر پیشامدی بر عهده برگزارکنندگان خواهد بود. این بدان معناست که کسی حق ندارد نشست هنری بدون اجازه امام جمعه آن شهربرگزار کند و اینکه از پیش تدارک دیده شده بود که به آنها حمله کنند.
سه- امام جمعه و دارودسته اش، پیشاپیش و یکطرفه به قاضی رفته اند و اعمال ناشایست خود را تطهیر کرده اند.
چهار- نیروی انتظامی که باید حراست را بر عهده بگیرد مفعول اعمال گروههای تندرو به زعامت امامان جمعه شهرهاست و امامان جمعه هم زیر نظر رهبری هستند.
پنج- نتیجه گیری: پس همه این کارها به حساب رهبری تمام میشود.