Monday, May 16, 2016

مناظره اصغرزاده و داوری پیرامون دو رئیس جمهور

اصغرزاده: جنایات پوتین و بشار اسد، از آمریکا کمتر نیست. مگر شعار انقلاب «نه شرقی نه غربی» نبود؟
  شنبه, ۱۸ام اردیبهشت, ۱۳۹۵
Monazereh-Amadnews

ابراهیم اصغرزاده خطاب به عبدالرضا داوری (از نزذیکان احمدی‌نژاد) گفت: «عده‌ای از صبح تا شب در صداوسیما و‌ تریبون‌های دیگر به ملت توهین می‌کنند. در انتخابات هفتم اسفندماه، عده‌ای می‌گفتند که این لیست، انگلیسی است؛ دیدید که ملت چطور توی دهن آنها زد. شما فکر کردید! یک عده لباس شخصی که فکر می‌کنند خونشان از همه رنگین‌تر است و خیال می‌کنند که نماینده‌ی انقلاب هستند، امروز شده‌اند سمبل و نماد دفاع از انقلاب! راه می‌افتند در خیابان‌ها، کفن می‌پوشند، جلوی مجلس تحصن می‌کنند و جلوی اکران فیلم‌ها را در سینماها می‌گیرند. شما به چه حقی به اسم اسلام این کارها را می‌کنید؟ مگر شما چه کاره هستید؟ !»
ابراهیم اصغرزاده، فعال سیاسی اصلاح‌طلب و عبدالرضا داوری، از حامیان احمدی‌نژاد و مشایی، با موضوع «اسفند ۹۴، خرداد ۹۶» در دانشگاه شیراز مناظره کردند. این مناظره از سوی انجمن اصلاح طلب «وفاق و توسعه»ی دانشجویان این دانشگاه روز چهارشنبه‌ی گذشته برگزار شده است. به گزارش انصاف نیوز، عبدالرضا داوری در ابتدا با گلایه از به کار رفتنِ عنوان «اصولگرا» زیر اسم خود و در پوستر برنامه، سخنان خود را با این سؤال آغاز کرد که: اصولگرا کیست و اصلاح‌طلب کیست؟ چیزی به نام قطب‌بندی اصلاح طلب و اصولگرا در فضای جامعه ایران مطلقاً امکان توضیح تحولات سیاسی کشورمان را ندارد. آنچه که به عنوان دوگانه‌ی اصلاح طلب و اصولگرا در نیمه دوم دهه ۷۰ مطرح شد و تا حدّی می‌توانست صحنه سیاست در ایران را توضیح دهد، امروز منسوخ شده و باید سعی کنیم‌ ترمینولوژی نو و ادبیات جدیدی را به صحنه بیاوریم. با ادبیات تاریخ مصرف گذشته‌ی دهه‌ی هفتاد و اوایل دهه‌ی هشتاد در این مقطع زمانی، امکان توضیح تحولات را نخواهیم داشت.
داوری با اشاره به کلیپی که در ابتدای این برنامه پخش شد و بخش‌هایی از سخنرانی سیدمحمد خاتمی، رییس دولت اصلاحات در سازمان ملل را نشان می‌داد، گفت: «سال ۲۰۰۰ آقای خاتمی در سازمان ملل سخنرانی کردند و سال ۲۰۰۱ سال گفتگوی تمدن‌ها نام گذاری شد و درست در همان سال که گفتمانِ دولت ما جهان را به برقراری گفتگو و دیالوگ تشویق می‌کرد و به پرهیز از خشونت فرا می‌خواند، به دلیل نبود مناسبات درست در سطح جهانی، در همان سال ایران در محور شرارت قرار گرفت؛ یعنی ایرانی که منادیِ گفتگوی تمدن‌ها بود از طرف حاکمیت آمریکا محور شرارت خوانده شد. آزادی در اندیشه، منطق در گفتگو و قانون در عرصه عمل از شعارهای کلیدی آقای خاتمی بود که من دوست داشتم در آن ایام که عده‌ای جامعه را به اغتشاش فرا می‌خواندند و قانون شکنی می‌کردند از اینکه قانون باید مبنای عمل باشد هم صحبت می‌کردند. سال ۷۶ که آقای خاتمی در انتخابات پیروز شد، بعد از حدود ۲ سال کلید واژه «اصلاحات» به صحنه آمد، یعنی در گفتارهای انتخاباتی آقای خاتمی در سال ۷۶ نشانی از اصلاحات نیست. در گفتمان اصلاحات یا اصلاح طلبی آن سالها، ۲ جریان با هم در رقابت بودند: یکی جریانی که تلقی‌اش از اصلاح طلبی، تغییرات زیربنایی و ساختاری در کشور بود و معتقد بود که مناسباتِ قدرت باید به صورت اساسی در ساختار قانون اساسی متحول شود و نماد آن را می‌توان در «مانیفست جمهوری خواهی» اکبر گنجی سراغ گرفت. جریان دیگر اما معتقد بود که گفتمان اصلاح طلبی باید در عین حفظ ساختار، گفتارها و مطالبات مشروطه خواهی را دنبال کند؛ یعنی محدود کردن قدرت مرکزی در ساختار موجود؛ تبیین کننده این بحث هم سعید حجاریان بود. رقابت و چالش این دو طرز تلقی موجب شد که جریان اصلاحات در یک دوره ۸ ساله، در بن بستی نظری گرفتار شود. نظریاتی مثل خروج از حاکمیت، اخراج از حاکمیت و… حاصل همین تعارضات بود. این ۲ جریان در سال ۸۸ تکلیفشان تعیین شد؛ در واقع در سال ۸۸ جریانی که به خیابان آمد به لحاظ نظری معتقد به گفتمان جمهوری خواهی بود و در بن بست عملی قرار گرفت و موجب پیروزی گفتمان مشروطه خواهی شد و همین گفتمان، امروز با محوریت آقای هاشمی و آقای خاتمی در حال پیشروی است. جریان اصولگرا در سال ۷۸ در یک پروسه‌ی کاملا انفعالی در برابر تجدیدنظر طلبی‌های جریان موسوم به اصلاحات قرار گرفت. من آن سال‌ها در جلساتی که توسط آقای شریعتمداری در روزنامه‌ی کیهان تشکیل می‌شد شرکت می‌کردم و به وضوح می‌دیدم که جنس اولیه‌ی گفتمان اصولگرایی، انفعالی است، یعنی جریان تجدیدنظرطلب وارد صحنه شده بود و عده‌ای می‌خواستند با شعار بازگشت به اصول با آن جریان مقابله کنند. به عبارتی، جریان اصولگرایی هیچ وقت اثباتی نبود و نتوانست هویتِ ایجابی خود را اثبات کند. جریان اصولگرایی برای مقابله با آن جریانِ تجدیدنظرطلب، ۴ اصل را به عنوان اصول اساسی خود انتخاب کرد: پایداری بر اندیشه‌های امام، پایداری بر اسلام، حمایت از مواضع رهبری و حمایت از مواضع انقلاب. درواقع، مردم از این گفتمان حذف شدند و به اعتقاد من بحران‌های بعدی جریان اصولگرا از همین جا شکل گرفت. از سال ۸۱ تا ۸۴ تحولاتی در جریان اصولگرا اتفاق افتاد و گرایشی در این جریان سر برآورد که توجه بیشتری به مردم داشت و ابتدا در قالب جریان «آبادگران» در انتخابات شورای شهر و سپس در دولت نهم و در گفتارهای دکتر احمدی نژاد تجلی پیدا کرد.»
داوری در پایان بخش اول صحبت خود گفت: «متأسفانه در دولت دهم، اصولگرایان باز به همان گفتمان سابق خود در دهه ۷۰ رجعت کردند و از دولت احمدی نژاد فاصله گرفتند. همان اتفاقی که در سال ۸۸ برای اصلاح طلبان افتاد، در قالب برجام و توافقات هسته‌ای و داستان هایی که در انتخابات مجلس در اسفندماه پیش آمد، برای اصولگرایان رخ داد و آنها را در یک بن بست قرار داد. امروز چیزی به نام اصلاح طلبی و اصولگرایی نداریم و تنها یک گفتمانِ منسجم در صحنه حاضر است که همان گفتمات مشروطه خواهی است و توانست انتخابات مجلس را تا حدّ زیادی از خود متأثر کند.»
احمدی‌نژاد یک نئومنجی‌گرا بود!
پس از داوری، نوبت به اصغرزاده رسید. این فعال سیاسی اصلاح طلب با تشکر از انجمن وفاق و توسعه دانشگاه شیراز و حاضران در سالن، ایجاد فضای گفتگو و مباحثه را مغتنم دانست و گفت: «آقای داوری برآمدنِ احمدی‌نژاد را حاصل ضعف در جریان اصولگرایی و مردمداریِ آقای احمدی‌نژاد و اطرافیانشان می‌دانند؛ برداشت من اما از آقای احمدی‌نژاد و دوستانشان چیزی جز این است. آقای احمدی‌نژاد و همراهانشان یک تیم هستند، تیمی که در ابتدای انقلاب در دانشگاه علم و صنعت نشریه‌ای را تحت عنوان «جیغ و داد» منتشر می‌کردند و تحت تأثیر دکتر آیت بودند و در آن نشریه غیر از فحش و هتاکی چیز دیگری نبود. دولت آقای احمدی‌نژاد که در سال ۸۴ به قدرت رسید، دارای یک دیدگاه کاملا ایدئولوژیک بود. من هم قبول دارم که ناتوانی تئوریک اصولگرایان و ضعف جریان راست، موجب قدرت یافتن احمدی‌نژاد در میان آنها شد؛ ولی احمدی نژاد برآمده از گفتمان انقلاب نبود، بلکه یک ایدئولوژی خاص داشت و همان روزهای اول که به ریاست جمهوری رسید صراحتا گفت که هدف آمریکا از حمله به عراق، چاه نفت و مسائل اقتصادی نبود و آمریکایی‌ها در عراق به دنبال امام زمان می‌گشتند! آقای احمدی‌نژاد یک نئومنجی‌گرا بود و برداشتی خاص از مهدویت داشت و فکر میکرد با استفاده از مهدویت می‌تواند به قدرت برسد. ایدئولوژی آقای احمدی‌نژاد مبتنی بر کسب قدرت بود و به همین دلیل از گفتنِ دروغ اِبایی نداشت. ایشان در شهرداری تهران هم که بود می‌خواست بین جمکران – تهران – مشهد جاده بکشد تا مسیر آمدن امام زمان را هموار کند! آسیبی که آقای احمدی‌نژاد به مسیر انقلاب و کشور زد جبران ناپذیر است. آقای احمدی‌نژاد به خاطر اطلاعات غلطی که روس‌ها به او داده بودند و گفته بودند که ما نخواهیم گذاشت قطعنامه‌ای علیه ایران در شورای امنیت صادر شود، فکر می‌کرد که می‌تواند هرچه خواست در عرصه‌ی بین الملل انجام دهد. نتیجه این شد که قطعنامه‌هایی علیه کشور ما صادر شد که ما را چه از نظر انزوای سیاسی و دیپلماتیک و چه از نظر تحریم‌های سنگین اقتصادی فلج کرد. آقای احمدی‌نژاد تصور می‌کرد، جریانی که در ذهن داشت و ما اسمش را «بنیادگرایی» می‌گذاریم، یا همان «فرقه‌ی احمدی‌نژادیه» یا هر عنوان دیگری که به کار ببریم در کشور پیاده می‌کند و اسمش را گذاشته بود: بازگشت به انقلاب. در حالی که انقلاب ما عناصر گفتمانی داشت و در قانون اساسی، آن عناصر تثبیت شده بود و انقلابی بود برای آزادی و عدالت و به رسمیت شناختن حقوق شهروندان. احمدی نژاد اما یک نگاه کاملاً فرقه‌ای نسبت به دین، نسبت به اسلام و نسبت به مهدویت داشت و به همین دلیل هم با بعضی از اصولگرایان دچار مشکل شد. احمدی‌نژاد‌ترکیبی بود از یک نگرش رادیکال و بنیادگرا که سخت دچار توهم توطئه بود و می‌خواست جهان را اداره کند. دروغ، ریاکاری، دست بردن در آمار و به کار بردن گفتمانی مملو از عناصرِ خشن داشت که ما آن را با گوشت و پوستمان لمس کردیم. احمدی نژاد حتی می‌خواست دانشگاهی بسازد که مطابق با چهارچوب ذهنی او باشد و به همین دلیل در آن دوران، بحث سه هزار بورسیه‌ی غیرقانونی و تفکیک دختران از پسران را می‌بینیم؛ چیزی که اصلا در قاموسِ انقلاب نبود و اوایل انقلاب که گروهی می‌خواستند این کار را انجام بدهند، امام جلوی آنها ایستاد. در دوران احمدی‌نژاد، دانشگاه‌های کشور شخم زده شد؛ دانشجویان ستاره دار شدند و اساتید به زور بازنشسته شدند. دولت احمدی نژاد درب تمام نهادهای مدنی را بست.»
در همین زمان، تشنج آفرینی یکی از حامیان احمدی‌نژاد در سالن، برنامه را با وقفه مواجه کرد و در نهایت به رغم تذکر چند باره‌ی مجری برنامه برای طرح سؤال شفاهی در پایان وقت، به خواست اصغرزاده یک دقیقه به وی زمان داده شد تا سخنش را بگوید.
اسیدپاشی، نتیجه‌ی گفتمان احمدی‌نژاد بود
ابراهیم اصغرزاده ادامه داد: «اتفاقی که در دولت آقای احمدی نژاد افتاد تزریق گفتمان پوپولیستی و حتی فراتر از آن، یک گفتمان لمپنیستی به اسم اسلام و انقلاب در جامعه بود که چهره‌ی انقلاب را زشت و غیرقابل تحمل کرد. همان اتفاقی که در اصفهان افتاد و همان اسیدی که به صورت آن زن اصفهانی پاشیده شد؛ همان اسیدپاشی به وسیله‌ی گفتمان احمدی‌نژاد به چهره‌ی انقلاب انجام شد و آقای روحانی و ظریف آمدند تا انقلاب را از این مسیر خطرناک نجات دهند. انجام برجام و تصویب آن، کشور ما را از جنگ، همان جنگی که خانم رایس اخیراً در مصاحبه‌ی خود با عصر اندیشه از آن صحبت کرده، نجات داد. همین شد که مردم ایران به رغم تمام سختی‌ها و تمام محدودیت‌هایی که برخی نهادهای نظارتی بر اصلاح‌طلبان وارد کردند و نگذاشتند این جریان کاندیداهای حداکثری خود را در صحنه داشته باشد و حتی اجازه ندادند که ما از تصویر خاتمی استفاده کنیم و امروز تنها می‌توانیم دستان او را بر روی پوسترهای تبلیغاتی خود بیاوریم و‌ای بسا تا سال آینده ما را از همین هم محروم کنند و می‌ترسم مجبور شویم در انتخابات بعد با «نعلینِ خاتمی» در انتخابات حاضر شویم! با این همه، مردم آمدند تا ایران را به ثبات و آرامش نزدیک‌تر کنند.»
بخش دوم سخنان داوری
عبدالرضا داوری در آغاز بخش دوم صحبت خود، با اشاره به سخنان اصغرزاده گفت: «من نمی‌دانم اگر آقای دکتر احمدی‌نژاد در صحنه‌ی سیاست ایران حضور پیدا نمی‌کردند، امروز آقای اصغرزاده و دوستانشان در سخنرانی‌ها و روزنامه‌هایشان چه حرفی برای گفتن داشتند! تمام صحبت‌های آقای اصغرزاده تشکیل شده بود از ادعاهای غیر مستند و تکراری. دوران این حرف‌ها دیگر گذشته است. به جای این حرف‌های بی‌پایه، من می‌خواهم چند جمله از سخنان آقای اصغرزاده در تاریخ هشتم آبان ۱۳۶۷ در دفاع از روز ۱۳ آبان به عنوان روز ملی مبارزه با استکبار جهانی، در مجلس سوم که ایشان نماینده‌ی مجلس بوده‌اند را بخوانم و ببینیم تعریف انقلاب از نگاه ایشان به چه صورت بوده است. آقای اصغرزاده در آن زمان می‌گوید: «انقلاب اسلامی و اندیشه‌ی انقلابی از بدو تولدش در لحظه‌ی ورود به صحنه‌ی سیاسی بین المللی دشمن اصلی خودش را آمریکا تشخیص داد و علاوه بر اینکه آمریکا را به عنوان دشمن شناخت، این رسالت را هم برای خودش قرار داد که رهبری مبارزات ضد آمریکایی را هم بر عهده بگیرد. من پیشنهاد می‌کنم سخنرانی ایشان را که یکسره ادبیاتی رادیکال دارد بخوانید. این سخنرانی در سایت کتابخانه مجلس شورای اسلامی با عنوان «مشروح مذاکرات روز هشتم آبان ماه ۶۷» موجود است. یکی از اشتباهاتی که آقای اصغرزاده در آن سال‌ها انجام دادند این بود که مفهوم استکبار را تنها در معنای استکبار جهانی و امپریالیسم جست و جو کردند و از استکبار داخلی و حاکمیتِ الیگارشیک داخلی صرف نظر کردند. نتیجه‌ی فکر ایشان همین شد که از دهه‌ی شصت تا هشتاد شبکه‌ای در کشور ایجاد شد و دور باطلی را بین خودشان به وجود آوردند که همیشه عده‌ای محدود در صحنه‌ی مدیریت کشور حضور داشته باشند. امروز اگر آقای اصغرزاده می‌گویند آقای احمدی‌نژاد بر صورت انقلاب اسید پاشید، احمدی نژاد فقط یک جرم داشت و آن هم اینکه کسانی که خود را مالک انقلاب می‌دانستند و فکر می‌کردند این انقلاب آمده تا آن‌ها بگویند انقلاب باید به کجا برود را سر جای خود نشاند. آن چیزی که آقای اصغرزاده می‌گویند، به نظر من از نقاط قوت کارنامه احمدی نژاد است. این که آقای احمدی نژاد گفته قطعنامه‌ها را ورق پاره می‌دانیم، عین صحبت امام است و من تعجب می‌کنم که آقای اصغرزاده که خود را دانشجوی مسلمان پیرو خط امام می‌دانند و هویت خود را از خط امام وام گرفته‌اند، چنین حرفی می‌زنند!
آقای دکتر اصغر زاده عزیز! آقای دکتر محمود احمدی‌نژاد بعد از مرحوم مهندس بازرگان دومین رییس دولتی بود در ایران که از پایگاه دانشگاه به عرصه‌ی دولت آمد. بقیه رؤسای جمهور ما، یا دانشگاهی نبودند یا از پایگاه حوزه به دولت رسیدند. ما دو رییس دولت داریم در تاریخ جمهوری اسلامی که از پایگاه دانشگاه آمدند؛ بعد ما بیایم این رئیس دولتِ دانشگاهی را یک فرد متوهّم و فاسد جلوه دهیم! کاری که شما به عنوان یک چهره دانشگاهی انجام می‌دهید، جفا به دانشگاه است.»
«آقای اصغر زاده علناً تحریف تاریخ می‌کنند. عزیزان! در مورد پرونده هسته‌ای، من شما را ارجاع می‌دهم به کتاب جناب آقای حسن روحانی با عنوان «پرونده هسته‌ای و امنیت ملی» که در سال نود منتشر شده است. بروید این کتاب را بخوانید. روایت بسیار دقیقی است. آقای روحانی به صورت مستند، از روند شکل گیری پرونده هسته‌ای در زمان دولت آقای خاتمی می‌گوید؛ اینکه پرونده هسته‌ای را چه کسی در این کشور ایجاد کرد. آیا آقای احمدی نژاد ایجاد کرد؟ آقای اصغر زاده عزیز! جناب آقای روحانی در این کتاب به خوبی اثبات میکند که پرونده هسته‌ای که علیه ایران ایجاد شد ناشی از ناکارآمدی، سوء مدیریت و سوء تدبیرِ سازمان انرژی اتمی و وزارت اطلاعات دولت آقای خاتمی بود. آقای روحانی صراحتاً می‌گوید که سازمان انرژی اتمی بهشت جاسوسان بوده است؛ ایشان می‌گوید من نزد البرادعی رفتم و گفتم این ادعاهایی که شما علیه ما دارید بیخود است! می‌گوید البرداعی به من خندید و گفت: آقای روحانی! برو در فلان ساختمان، در فلان اتاق، کشوی دومِ فلان میز را باز کن و ببین چه پرونده‌ای آنجاست! آقای روحانی می‌نویسد: من شوکه شدم در آن صحنه! آقای احمدی نژاد، یک پرونده بحران‌زا را از دولت آقای خاتمی به ارث برد. آقای اصغر زاده عزیز! اگر ما سکوت می‌کنیم؛ اگر ما به خاطر منافع ملی زیپ دهانمان را می‌کشیم و نمی‌گوییم که در دولت آقای خاتمی چگونه با سوء مدیریت پرونده هسته‌ای ایجاد شد؛ شما هم نباید پرونده هسته‌ای را گردنِ آقای احمدی نژاد بیاندازید. عده‌ای امروز وکیل مدافع شیطان بزرگ شده‌اند! دو میلیارد دلار پول ایران را آمریکایی‌ها توقیف کرده‌اند. همه مقصرند جز آمریکایی‌ها! این گفتمان خیلی عجیب است! گفتمانی که دنبال موجّه جلوه دادنِ رفتار آمریکاست. عزیزان! بروید مراجعه کنید و ببینید آقای روحانی می‌گوید، من پیش بینی می‌کردم که سال ۸۵ پرونده ما به شورای امنیت می‌رود. این عین جمله‌ی آقای روحانی است. من حتما آن را منتشر می‌کنم تا مردم ببینند. آقای روحانی می‌گوید ما آماده بودیم که در سال ۸۵ وارد شورای امنیت بشویم. پرونده ایران چه زمانی به شورای امنیت رفت آقای اصغرزاده؟ اسفند ۸۴٫ آقای احمدی‌نژاد در شهریور ۸۴ رئیس جمهور شد. ما نمی‌خواهیم این بحث را وارد مناقشات جناحی و سیاسی بکنیم؛ مثل کاری که متأسفانه امروز دولت آقای روحانی با این مسأله انجام می‌دهد. در کتابی که نام بردم، جناب آقای روحانی اثبات میکند که اگر سوء تدبیر، ناکارآمدی و بیسوادیِ حقوقی در دستگاه سازمان انرژی اتمی، در وزارت خارجه و در وزارت اطلاعات دولت آقای خاتمی نبود ما اصلاً گرفتار پرونده هسته‌ای نمی‌شدیم. آن وقت شما پرونده هسته‌ای را گردنِ احمدی نژاد می‌اندازید؛ آنهم پرونده‌ای که در سال ۸۲ ایجاد شده است.»
«جناب آقای اصغرزاده! امنیت زنان در این دولت به سادگی مخدوش می‌شود. پلیس مخفی نیروی انتظامی که اخیراً راه افتاده، زیر نظر وزارت کشور ایجاد شده است. عزیزان من! نیروی انتظامی تحت امر وزیر کشور است. علاوه بر این، دیروز وزیر کشور طی یک مصاحبه از طرح پلیس مخفی دفاع کرد. دولت روحانی پلیس مخفی به جان مردم انداخته است؛ حالا شما دارید دولت آقای احمدی‌نژاد را به ناامنی برای زنان متهم می‌کنید. این خیلی برای من عجیب است! من اذعان می‌کنم که حتما دولت آقای احمدی‌نژاد و شخص ایشان مبری از خطا نیست؛ ولی آقای اصغرزاده آنچنان در نقد احمدی‌نژاد غیر منصفانه وارد شدند که نگذاشتند ما تصویر واقعی این مرد و دولتش را ببینیم.»
پرونده‌ی کهریزک در کارنامه‌ی احمدی‌نژاد
ابراهیم اصغرزاده در ابتدای صحبت خود در بخش دوم مناظره گفت: «اگر حتی آقای روحانی را مقصّر این چند هزار نیروی نامحسوس کنترل بانوان در تهران بدانیم، فقط یک پرونده‌ی کهریزک در کارنامه‌ی شما اشک همه‌ی ملت ایران را در می‌آورد. ده‌ها زندانی که من می‌گویم می‌توانیم پشت سرشان نماز بخوانیم؛ آدم‌هایی که هیچ وقت در زندگیشان دروغ نگفته‌اند؛ صدها دانشجوی ستاره‌دار و… دوست عزیزم! این‌ها همه یک روزی بر ملا خواهد شد. زمانی که من و تو دیگر نیستیم و آن وقت می‌خواهند پرونده‌ی ما را محک بزنند. اتفاقی که در دولت احمدی‌نژاد افتاد و ایشان فکر می‌کرد با کمک نیروهای امنیتی و نظامی می‌تواند کشور را به هر مسیری که می‌خواهد ببرد، یک روزی اسنادش رو خواهد شد. صحبت ما این است که چرا دولتی که به اسم امام زمان بر سر کار می‌آید باید این‌اندازه به لحاظ مالی فاسد باشد! ایشان فکر می‌کرد علاوه بر تسخیر و تصرف دولت باید تمام منابع کشور را هم مالِ خودسازی بکند. دولت آقای احمدی نژاد آغاز کارش همزمان بود با سند چشم‌انداز کشور؛ یعنی سند چشم‌انداز ایران برای سال ۲۰۲۳٫ همراه ما دولت‌ ترکیه نیز سند چشم‌اندازش برای سال ۲۰۲۵ است. ما در سند چشم‌انداز خودمان از این صحبت می‌کنیم که ایران تبدیل به قدرت اقتصادی منطقه بشود. دوستان عزیزم! در این گزارش، مرکز پژوهش‌های مجلس اصولگرا گفته که روند و شرایط موجود در آن سالها اگر ادامه پیدا کند، در سال افق چشم‌انداز دولت‌ ترکیه که اقتصادش دارای تولید ناخالص داخلی هزار ملیارد دلار خواهد بود، جمهوری اسلامی ایران تنها ۳۰۰ ملیارد دلار تولید ناخالص داخلی خواهد داشت؛ یعنی اقتصاد ما، یک سوم اقتصاد‌ ترکیه خواهد بود. شما خودتان را گول می‌زنید؟ ! شما فکر می‌کردید دولت آقای احمدی‌نژاد معجزه‌ی هزاره است؟! دولتی که می‌خواست کشور ایران را نجات بدهد اما ایران را زمین‌گیر کرد. من دست شما را می‌گیرم تا به بوشهر برویم. چقدر از این جا تا بوشهر راه است؟ سه یا چهار ساعت. بوشهر پایتخت اتمی ایران است و من شما را می‌برم تا خانه‌ی آن آلونک نشین‌ها را به شما نشان بدهم. چرا کشوری که دائم شعار اتم سر می‌دهد، ملتش باید با بدبختی زندگی کند؟ »
اصغرزاده مدعی شد: «فارغ التحصیلان دانشگاه‌های ما در خیابان‌ها بیکار می‌گردند، اما کافی است یک نفر وابسته به یک نهاد امنیتی باشد و یک اسلحه هم به کمربندش بسته باشد تا از بهترین امکانات و بهترین پروژه‌ها سر در بیاورد و در آنها دخالت بکند. این عدالتی بود که ما در انقلاب دنبالش بودیم؟ آقای داوری! من راوی انقلاب هستم. دانشجویی بودم که سال ۵۳ وارد دانشگاه شدم. برای این انقلاب چه کارها که نکردیم. این انقلاب محصول مشترک همه‌ی ملت ایران بود. همه‌ی گروه‌ها، از گروه‌های مسلح، چریک، کمونیست، مسلمان تا هر گروه ملی‌گرا یا گروهی که با شاه مبارزه می‌کرد. قرار نبود که انقلاب را در یک قوطی بکنیم و در اختیار یک باند یا فرقه‌ی خاص قرار بدهیم.»
انقلاب ایران انقلابی بود که محصول زحمات یک ملت بود. تمام گروه‌ها، فرهنگ‌ها، سنی‌ها و شیعه‌ها در آن مشارکت داشتند. من به شما نشان می‌دهم که در دولت آقای احمدی نژاد بخش مهمی از اهل سنتِ ایران به چه بدبختی گرفتار شدند. این بود حقوق شهروندی که انقلاب برای ایرانیان آورد؟ حاشیه شهرها را بروید نگاه کنید. شما فکر کرده‌اید اگر ۴۵ هزار تومان به مردم ایران بدهید آن‌ها را ثروتمند می‌کنید؟! من به شما ثابت خواهم کرد که ملت ایران سفره‌اش در پایان دولت احمدی‌نژاد کوچک‌تر شده است. چرا باید کشور ایران دارای این وضعیت باشد؟ این همه آدم بیکار، کارتن خواب و محروم را در کشور ببینید؛ نرخ تورم را ببینید؛ نرخ‌های مختلفی که در شاخص‌های اقتصاد هست را ببینید. شما از چه دفاع می‌کنید؟ عده‌ای از صبح تا شب در صدا و سیما و‌تریبون‌های دیگر به ملت توهین می‌کنند. در انتخابات هفتم اسفندماه، عده‌ای می‌گفتند که این لیست، انگلیسی است؛ دیدید که ملت چطور توی دهن آنها زد. شما فکر کردید! یک عده لباس شخصی که فکر می‌کنند خونشان از همه رنگین‌تر است و خیال می‌کنند که نماینده‌ی انقلاب هستند، امروز شده‌اند سمبل و نماد دفاع از انقلاب! راه می‌افتند در خیابان‌ها، کفن می‌پوشند، جلوی مجلس تحصن می‌کنند و جلوی اکران فیلم‌ها را در سینماها می‌گیرند. شما به چه حقی به اسم اسلام این کارها را می‌کنید؟ مگر شما چه کاره هستید؟! همین آقای احمدی نژادی که شما از او دفاع می‌کنید، اولین کاری که کرد این بود که قانون را زیر پا گذاشت. سازمان برنامه و بودجه را منحل کرد تا بتواند به منابع مالی دسترسی داشته باشد.
دو میلیارد دلار اوراق قرضه از آمریکا خریده و همان موقع سفیر ایران در ایتالیا به او گفته که این کار خلاف است. منابع کشور را راحت تاراج کردند؛ آن وقت شما به این راحتی چشمتان رو می‌بندید؟ من دلم می‌خواست اینجا با آقای دکتر داوری بحث آرامتری را جلو ببریم؛ به شرطی که آقای داوری بپذیرد کشور با قاعده و با علم اداره می‌شود. ایدئولوژی علم نیست. کاری که آقای احمدی نژاد و اطرافیان او کردند، آن بود که به توده‌های مردم آگاهی کاذب دادند. به توده‌های مردم می‌گفتند ما این پول را به شما می‌دهیم؛ نفت را سر سفره شما می‌آوریم؛ اما به آنها نمی‌گفتند که این پول بعداً چگونه میتواند قدرت خرید مردم را نابود کند و چطور به توده‌های مردم آسیب خواهد رساند. من با این حرف آقای داوری موافقم که در مسائل مهمی مثل پرونده هسته‌ای باید منافع کلان کشور را در نظر بگیریم. اگر برجام به نتیجه نرسیده بود، کشور ایران شرایط بسیار بدتری را تجربه می‌کرد. یک لیتر نفت هم نمی‌توانستیم بفروشیم. در انتهای صحبتم خواستم بگویم بنده گریه‌ام گرفت که در شهر شیراز، شهر مدارا، شهر آشتی و صلح، به کسی مثل علی مطهری با آجر حمله بشود. واقعا خجالت آور است.»
سپس عبدالرضا داوری در پاسخ، رو به اصغرزاده گفت: «آقای اصغرزاده! آرام‌تر لطفا!» یکی از دانشجویان حاضر در سالن گفت: چطور آرام باشند؟ آقای دکتر اصغرزاده هشت سال‌تریبون نداشته‌اند!» داوری هم گفت: «آقای دکتر اصغرزاده، در بهترین زمان و ساعت در سال ٩١ به تلویزیون دعوت شده‌اند؛ چطور‌ تریبون نداشته‌اند؟! آن زمان که به من اجازه حضور در صداوسیما داده نمی‌شد، ایشان برنامه داشتند. اتفاقاً برای من جالب است که همان حاکمیتی که آقای اصغرزاده را با محرومیت مواجه کرده است؛ خود آقای اصغرزاده در شکل‌گیری همین حاکمیت یکی از حامیان جدی بوده‌اند. ما که نمی‌توانیم امروز نقش گذشته خودمان را انکار کنیم. آقای اصغرزاده بالاخره در دورانی، معاونت شخص آقای خاتمی را برعهده داشتند؛ نماینده مجلس بودند؛ مسوولیت‌های متعددی داشتند. جناب آقای اصغرزاده! شما سهمتان در این انقلاب، خیلی بیشتر از آقای احمدی نژاد تا قبل از سال ٨۴ بوده است. ما از این نباید غفلت کنیم. البته من نمی‌دانم چرا ما هرجا می‌رویم و صحبت می‌کنیم، بحث دوباره می‌آید بر سرِ آقای احمدی نژاد! من مقاله‌ای نوشته‌ام با عنوان «احمدی نژاد در عرصه مبارزه با اشرافیت بروکراتیک» . یک اشرافیتِ بروکراتیک، یک حلقه و یک طبقه از سال ۶٠ حولِ شخص آقای هاشمی رفسنجانی شکل گرفت و تمام روندهای مدیریتی کشور از انتصابات گرفته تا سیاست‌های نظام بر اساس تدبیر و نگاه آقای هاشمی شکل گرفت و به دنبال آن یک ساختار حقیقی پدید آمد. شما می‌توانید ببینید که آقای هاشمی حتی به مسوول دفتر مقام معظم رهبری امر و نهی می‌کند. این کدها را می‌توانید در کتاب خاطرات ایشان ببینید. شما می‌بینید که ساختار حقیقی جمهوری اسلامی بر مدار ایشان همینطور جلو می‌آید. مسأله‌ی آقای احمدی نژاد که امروز یک امپراتوری رسانه‌ای و تبلیغاتی را علیه‌اش ایجاد کرده است، اصلاً مسأله یارانه و چاوز و این مسائل نیست؛ بلکه این است که آقای احمدی نژاد، این بازی اشرافیتِ بروکراتیک را بر هم زد. آقای احمدی نژاد، شبکه الیگارشی را که در بروکراسی جمهوری اسلامی رسوخ کرده بود کنار زد و حلقه‌های جدیدی را به عرصه مدیریتی کشور وارد کرد. الان می‌گویند که آقای احمدی نژاد فرقه‌ای است و گفته است که من جهان را مدیریت می‌کنم! کجا آقای احمدی نژاد همچین حرفی را زده است؟ او گفته است که جهان باید بر اساس مدیریت مشترک همه کشورها اداره بشود و این هم، تئوری آقای احمدی نژاد نیست، بلکه تئوری جوزف استیگلیتز در کتاب «نابرابری و جهانی‌سازی» است. شما بروید این کتاب را بخوانید. او می‌گوید، شورای امنیت و صندوق بین المللی پول، نهادهایی هستند که دنیا را در اختیار آمریکا و سایر قدرت‌ها قرار می‌دهند. جوزف می‌گوید ما در این شرایط نابرابر باید کاری کنیم که همه ملت‌ها در آن سهم داشته باشند. این نظریه، کاملا یک نظریه علمی است. چرا آن را مبتذل می‌کنیم؟! یا همان بحث هوگو چاوز. بحثی که آقای احمدی‌نژاد در مورد چاوز گفته‌اند جزو روایات قطعی شیعه است که می‌گوید همراه موعود، افرادی از فرق و مذاهب دیگر خواهند آمند. بنابراین طبق مستندات شیعه، این روایت وجود دارد.»
داوری که حرارت بیشتری در صدایش دیده می‌شد، ادامه داد: «اینها را آقای اصغرزاده بهتر از من می‌دانند. من مواضع آقای اصغرزاده را در خصوص مقابله آمریکا با دولت‌های ملی خوانده‌ام. مواضع ایشان در این خصوص بسیار روشن است. امروزه چرا دولت مادورو در ونزوئلا دچار بحران است؟ درست به همان دلیلی که آمریکایی‌ها مصدق را سرنگون کردند؛ به همان دلیلی که آمریکایی‌ها آلنده را ساقط کردند؛ به همان دلیلی که آمریکایی‌ها ٣٧ سال است علیه جمهوری اسلامی توطئه می‌کنند. عزیزان من! امروز اگر دولت ونزوئلا تحت شدیدترین فشارها و تحریم‌ها قرار گرفته است، درست به دلیل مواضع استقلال طلبی آنها در حیات خلوت آمریکایی‌هاست. ما فراموش نکنیم زمانی که آقای احمدی نژاد رئیس جمهور کشور بود، با ادبیات انقلابی و گفتمان مبتنی بر گفتمان امام، با آمریکایی‌ها صحبت می‌کرد. اینها در تاریخ ثبت می‌شود. رئیس جمهور آمریکا در دی ماه سال ٩١ (ژانویه ۲٠١٢) قانون مقابله با نفوذ ایران در نیم کره غربی را امضا کرد؛ یعنی در زمان آقای احمدی نژاد، دغدغه آمریکا این بود که ایران دارد در حیات خلوت آمریکا نفوذ می‌کند، اما می‌بینیم که در دولت آقای روحانی، ورق بر می‌گردد. درست می‌بینیم در دولتی که با گفتمان تنش زدایی، همگرایی و تعامل با غرب سرِ کار می‌آید، نفوذ به مسأله ما تبدیل می‌شود. دقت کنید که سال ٩١، نفوذ مسأله آمریکایی هاست، اما سال ٩۴ نفوذ، مسأله ماست. رهبری بارها در سخنانشان، کلیدواژه استقلال را به کار می‌برند؛ چرا باید رهبری مسأله نفوذ را مهمترین مساله بداند؟ »
«این نشان می‌دهد که اتفاقاتی افتاده است، یک اتفاق راهبردی افتاده است. نه فقط یک اتفاق راهبردی بلکه یک اتفاق در عرصه تاکتیک و عمل افتاده است. امروز، دولتی بر سر کار است که وقتی پول ایران توقیف می‌شود، دولت سابق را متهم می‌کند، نه توقیف کننده پول را! مال را دزد برده است؛ می‌گویند چرا مال را از آن طاقچه گذاشته‌اید در آن طاقچه. انگار که دزد مشکلی ندارد. آقای اصغرزاده! شما به مصاحبه آقای زهره‌وند اشاره کردید. لطفا به همه آن اشاره کنید. آقای زهره‌وند، سفیر وقت دولت آقای احمدی نژاد در ایتالیا و معاون آقای جلیلی در شورای عالی امنیت ملی، در مصاحبه‌شان گفتند که این اوراق در زمان آقای خاتمی خریداری شده است. زمان آقای طهماسب مظاهری، رئیس کل وقت بانک مرکزی که امروزه هم از منتقدان آقای احمدی نژاد است. آن اوراق به سررسید خود می‌رسد که آقای مظاهری دستور داده است تمدید شود. ما نمی‌خواهیم وارد این بحث‌ها شویم، اما واقعیت این است که آقایان مطالبی میگویند که ناچاریم آنها را پاسخ دهیم. از همه بدتر، دل آدم اینجا به عنوان یک انسان به درد می‌آید که ١٢ تیر ۶٧، ٢٩٠ مسافر ایرانی را در پرواز بندرعباس به دوبی، آمریکایی‌ها در آب‌های سرزمینی ما ساقط کرده اند؛ و تنها ۵۵ میلیون دلار بابت ٢٩٠ نفر، به دولت ایران پرداخت کردند و از دولت وقتِ ایران تعهد گرفتند که دیگر ادعایی نداشته باشد. در یک واقعه دیگر آمریکایی‌ها عملا به لبنان لشکرکشی کردند و ۲۴۱ نظامی آمریکایی در بیروت طی یک بمب‌گذاری کشته شدند. امروز آمریکایی‌ها ۲ میلیارد دلار بابت چنین اتفاقی از ایران می‌گیرند. آنجا ۵۵ میلیون دلار و اینجا ۲میلیارد دلار! رفتار مسوولین ما را ببینید. دیه هر ایرانی تقریبا! یک چهل و پنجم هر نظامی امریکایی می‌شود! آقای روحانی گفت من حقوقدانم ولی نمی‌دانستیم حقوقدان بودنِ ایشان یعنی وکیل مدافع شیطان بودن!»
«آقای دکتر اصغرزاده دارند به پوپولیسم انتقاد می‌کنند اقای دکتر اصغرزاده! من شخصا خیلی برای شما احترام قائلم، اما بینی و بین الله این گفته‌های شما عینِ پوپولیسم است. میگویند یارانه! چه کسی خواسته به مردم صدقه بدهد؟ از محل یارانه ۴۵ هزار تومانی، در آب و برق و گاز آزادسازی قیمت‌ها رخ داده و ما به ازاء آن بین مردم توزیع شده است. یک خانواده ۴ نفره در دهک دهم که بالاترین دهک درآمدی است، با افزایش قیمت حامل‌ها، ماهانه یک تا یک میلیون و دویست هزار تومان بیشتر پرداخت کرده‌اند. ما به ازای آن چهارتا ۴۵هزار تومان دریافت کرده اند. در مقابل، یک خانواده دهک اول هزینه‌هایش ۳۰-۴۰ هزار تومان افزایش پیدا کرده، و در مقابل چهار تا ۴۵ هزار تومان به آنها پرداخت شده است. چرا نمی‌گویید که ثروتمندان به دلیل مصرف بیشترشان، هزینه‌هایشان هم بیشتر شده است؟ در مورد یارانه‌ها می‌خواهم نکته‌ای به شما بگویم. دوستان مدام می‌گویند که دولت کسری بودجه دارد. گزارش رسمی مرکز پژوهش‌های مجلس در مورد آمار برنامه هدفمندی یارانه‌ها که زیر نظر آقای دکتر لاریجانی و آقای کاظم جلالی اداره می‌شود -که ارادتی به آقای احمدی نژاد ندارند – در گزارش خود می‌گوید در سال ۹۴، ۶۹ هزار و ۴۰۰ میلیارد تومان درآمد دولت آقای روحانی از محل افزایش قیمت حامل‌های انرژی بوده است؛ یعنی حدود ۷۰ هزار میلیارد تومان. دولت آقای روحانی از محل افزایش قیمت آب و برق و… این مقدار پول را کسب کرده است. چقدرِ آن را دولت باز توزیع کرده است؟ آنهایی که می‌گویند شبِ پرداخت یارانه، شب مصیبت ماست؛ از ۷۰ هزار میلیارد تومان، تنها ۳۴ هزار میلیارد تومان را هزینه کرده‌اند. من این را خدمتتان عرض کنم به عنوان نکته آخر؛ آقای اصغرزاده گفتند آقای احمدی نژاد آمار را دست کاری می‌کرده‌اند. کسی که ذره‌ای با فرآیند تولید آمار آشنایی داشته باشد، می‌داند که شاید بشود آمار را بد تفسیر کرد، اما نمی‌شود آمار را دستکاری نمود. ممکن است شما به جای تورم اصلی، تورم نقطه به نقطه را نشان بدهید، ولی آمار را نمی‌شود دست زد. چون شما اگر به یک گوشه اش دست بزنی، مثل قانون ظروف مرتبطه، خودش را به همه تسری خواهد داد. در پایان بحث، از برگزارکنندگان محترم برنامه، حاضران و آقای اصغرزاده تشکر می‌کنم. ان شاءالله در فرصت مناسب‌تری بشود نسبت فضای سیاسی را با شعارهای انقلاب مورد بررسی تحلیلی قرار دهیم. والسلام.»
ابراهیم اصغرزاده بخش پایانی صحبت خود را این‌چنین آغاز کرد: «در اردیبهشت ۹۳ دولت آقای روحانی که تازه رأی اعتماد گرفته بود، به مردم گفت که شما نیایید یارانه بگیرید و انصراف بدهید. روزنامه‌ها، رسانه‌ها، سیاسیون، ائمه جمعه، طیف‌های سیاسی، رادیو و تلویزیون و… همه از مردم خواستند که انصراف بدهند. اغلبِ مردمی که از یارانه استفاده می‌کردند رفتند و پای ورقه‌ای برای ادامه گرفتن یارانه را امضا کردند؛ آقای داوری اگر در زمان شاه این پیشنهاد را به مردم می‌کردید، عزت نفسشان اجازه نمی‌داد پای چنین برگه‌ای را امضا کنند و اعتراف کنند که ما نیازمندیم. اینها یعنی که یا مردمِ ما فقیرند، که خاک بر سر ما؛ یا اینکه ملت می‌گویند ما به شما اعتماد نداریم که این هم یعنی وای بر احوال ما. این مردم تغییری در مصرف‌شان اتفاق نیفتاده، چون که کالای اساسی مصرف می‌کرده‌اند؛ ولی بقیه‌ی طبقه‌ها و بالأخص طبقه متوسط مجبور شدند سهم خود را به خوراک، پوشاک، مسکن و… اختصاص بدهند. چرا سرمان را مثل کبک می‌کنیم توی برف؟ در سال ۹۱ ملت ایران به خاطر پرداخت یارانه‌ها فقیرتر شد. برای اینکه شما فقط یارانه‌ها را برحسب ضریب جینی می‌سنجید. می‌گویید فلان کارگر یا کارمند این ۴۵ هزار تومان را می‌گیرد و همین برایش کافی است. درصورتی که همان معلم و کارگر و… نه تنها از حقوقش دفاع نمی‌شود که هیچ، اگر هم بخواهد تشکّلی به خودش بدهد یا تظاهراتی سازمان بدهد، اجازه نمی‌دهید. تنها برگ برنده دولت احمدی نژاد این است که منابع را فروخته و توانسته تنها ۴۵ هزار تومان به حساب مردم بریزد؛ آنهم با بدتر شدنِ آمارهای فلاکت و تورم و… که یک کشور را ورشکست خواهد کرد.»
اینهمه اسکله‌های قاچاق متعلق به کیست؟
«آقای داوری گفتند که امام خمینی فلان حرف را زده و فلان شعار را داده است. آقای داوری عزیز! من راجع به جنایات آمریکا اطلاعاتم از شما بیشتر است؛ ولی جنایات پوتین و بشار اسد، از آمریکا کمتر نیست. مگر شعار انقلاب «نه شرقی نه غربی» نبود؟ شما برای اینکه در بیفتید با غرب، حاضرید در دامانِ چین و روسیه بروید و بازار ایران را پر از جنس‌های بنجل چینی کنید تا کارگرهای آنها نان داشته باشند و کارگرهای ما بیکار و بدبخت شوند. اینهمه اسکله‌های قاچاق متعلق به کیست؟»
اصغرزاده با اشاره به بهبود روابط بین المللی ایران در دولت دکتر روحانی، گفت: «اخیراً شخصی به ایران آمده به اسم الکساندر دوگین. دوگین یک آدم دیوانه‌ای است که به چیزی به نام اوراسیا معتقد است و می‌گوید روسیه و هم‌جوارانش می‌توانند در مقابل غرب بایستند. او را به قُم آوردند و برایش سخنرانی گذاشتند؛ آخرش هم اعلام کرد که پوتین هم مثل شما به آخرالزمان اعتقاد دارد! اینها کارِ همان جریانی است که فکر می‌کند روسیه می‌تواند ناجی کشور ایران باشد. من به شما می‌گویم که غلتیدنِ سیاست خارجی ایران به سمت شرق و روسیه انحراف از انقلاب بود. حُسنِ کار ظریف و روحانی این بود که دوباره چرخ سیاست خارجی ایران را به یک مسیر منطقی برگرداندند. وقتی من می‌گویم سیاستِ «چاوزی»؛ یعنی اینکه نهایتِ بازی سیاست خارجی دولت آقای احمدی نژاد این بود که برود و در ونزوئلا تحویلش بگیرند. در برزیل که به جز چند سرباز تحویلش نگرفتند و رییس جمهورِ آنجا به دیدارش نیامد و آخرش هم توانست با دو سه کشور مثل بورکینافاسو و جزیره قناری و جیبوتی ملاقات انجام بدهد. شما موقعیت کنونیِ ایران را در نظر بگیرید که در منطقه به عنوان یک بازیگر جدی در نظر گرفته می‌شود و این، به خاطر بازی دیپلماتیک دیپلمات‌های دولت دکتر روحانی است؛ و اتفاقاً همان نقطه ایست که شما حاضر نیستید به آن ورود کنید؛ همان نرمش قهرمانانه‌ای که رهبری گفت و مسیر را باز کرد؛ اما شما چشمتان را می‌پوشانید و نمی‌خواهید ببینید که چرا چنین سخنی گفته شد. وقتی جنگ تحمیلی تمام شد، سازمان ملل یک قطعنامه داد و در آن آمده بود که متجاوز بعداً شناسایی خواهد شد و همان متجاوز خسارت جنگ را باید بدهد. ملت ایران که این همه شهید و مجروح داده بود و این همه ضربه دیده بود، نمی‌پذیرفت که سازمان ملل تصمیم بگیرد و شورای امنیتش که آقای داوری می‌گوید قطعنامه‌هایش ورق پاره است، درباره جنگ داوری کند؛ لذا همه انتظار داشتند که امام خمینی قطعنامه را نپذیرد، اما امام ایستاد و قطعنامه را پذیرفت و گفت من تا آخر پای آن می‌ایستم. همانقدر که در جنگ جدی هستیم، در پذیرش قطعنامه هم جدی هستیم. شما میخواهید بگذارید جمهوری اسلامی دچار فروپاشی و فقر و بدبختی و تجزیه بشود؟ ما هم قبول داریم که غرب دنبال منافعش است و اگر در منطقه دستش برسد منافع ما را خواهد گرفت. ما در منطقه باید کشور قدرتمندی باشیم. …ولی دوستان عزیز! قدرت یک کشور با موشک نیست، بلکه با ملت است. شما اگر ملتی داشتید که پای صندوق رأی آمد؛ اگر ملتی داشتید که از حکومت رضایت داشت و از نیروهای نظامی و امنیتی‌ترس نداشت و حرف خودش را زد، آن ملت در صحنه جهانی هم خواهد توانست از حقوق خودش دفاع کند. من معتقدم داشتن نیروی نظامی و امنیتی و موشک لازم است، ولی اینها خط مقدمِ ما نیستند. نیروهای نظامی و امنیتی ما حق ندارند برای سیاست خارجی و داخلی ما تصمیم بگیرند.»
«مملکت، سیاست‌مدار دارد. یک زمان آقای احمدی نژاد فکر کرد اگر به مدّاحان میدان بدهد، اینها می‌شوند یک طبقه جدید. آنچنان مداحان الفاظ زشتی به کار بردند که واقعا خودِ ایشان هم از مداحان تبری جست. شما نمی‌توانید وسط بازی را به هم بزنید و یک برداشت رادیکال از دین ارائه کنید که دنیا را به چالش و ستیز می‌کشد و دنیا را وارد جنگ و دعوا می‌کند. موقعیتی که امروز خاورمیانه و ایران و انقلاب دارد، نیازمند درایت و خردورزی است و اتفاقا محور هاشمی و خاتمی و روحانی و ظریف، محور قابل قبولی است؛ به همین دلیل مردم به آنها اعتماد دارند.»

Sunday, May 15, 2016

انتشار بخش دیگری از کتاب رفیق آیت الله

بخشی از کتاب رفیق آیت‌الله: جنبش سبز، زمانی برای افتادن نقاب از چهره ماموران کا گ ب در ایران
  یکشنبه, ۲۶ام اردیبهشت, ۱۳۹۵
rafigh-Aiatollah-Amadnews

«اختصاصی آمدنیوز»- چندی است کتاب جنجالی «رفیق آیت‌الله» تالیف امیرعباس فخرآور توسط نشر کتاب به بازار خارجی کتاب عرضه شده است. این کتاب به جهت حساسیت‌های موجود، در حال حاضر برای علاقه‌مندان داخلی قابل دسترس نیست و متاسفانه امکان انتقال آن به ایران وجود ندارد. اما «آمدنیوز» با هدف «گردش آزاد اطلاع‌رسانی» و «رسالت مطبوعاتی» خود، قسمت سوم از فصل دوم این کتاب را منتشر می‌کند. قسمت‌های بعدی این کتاب نیز به مرور در این پایگاه خبری منتشر خواهد شد. بدیهی است علاقه‌مندان به مطالعه این کتاب می‌توانند به وب‌سایت این کتاب مراجعه و برای مطالعه جزییات و مشاهده اسناد، نسبت به خرید اینترنتی آن اقدام نمایند. لازم به ذکر است مباحث مطرح شده در این کتاب، «دیدگاه آمدنیوز نیست» و این پایگاه اطلاع‌رسانی آمادگی خود را جهت انتشار توضیحات افراد مختلف نسبت به موارد مطروحه در این کتاب اعلام می‌کند.
در بخش نخست از فصل دوم کتاب «رفیق آیت‌الله» به «تمام مردان کا گ ب در ایران»، «سفر علی خامنه‌ای به نجف برای تشکیل حزب‌ الدعوه اسلامی عراق»، «عشق و علاقه خامنه‌ای به انقلاب بولشویکی روسیه و جوزف استالین»، «سفر رمز آلود خامنه‌ای به شوروی»، «تناقض‌های فاحش در تاریخ‌نگاری رسمی از زندگینامه خامنه‌ای»، «نیمه کاره رها کردن تحصیل علوم دینی توسط علی خامنه‌ای در حوزه علمیه قم برای سفر به شوروی در ۱۳۴۳» و «رمز گشایی از نامه خامنه‌ای به پدرش در آستانه سفر به اتحاد جماهیر شوروی ، ۱۸ تیرماه ۱۳۴۳» پرداخته شده است.
در بخش دوم از فصل دوم این کتاب نیز به «نامه خامنه‌ای به پدرش به دست ساواک می افتد»، «سیدمحمد جواد فضل الله، همسفر خامنه‌ای در سفر به شوروی»، «خامنه‌ای پس از بازگشت از شوروی»، «خاطرات عجیب خامنه‌ای از زندان و آشنایی‌اش با سحر و جادوگری»، «اصلاح طلبان حکومتی به رهبری سیدمحمد موسوی خویینی‌ها»، «موسوی خوئینی‌ها و تکثیر نوارهای خمینی در مراکز کا گ ب در قم» پرداخته شده است.
انتشار بخش نخست و بخش دوم از فصل دوم کتاب «رفیق آیت‌الله» با استقبال گسترده مخاطبان «آمدنیوز» مواجه گردیده است. به دلیل آن‌که کتاب «رفیق آیت‌الله» با «سانسور» گسترده در ایران، از دسترس خارج بودن «خرید آنلاین» و عدم امکان ارسال آن به ایران از طریق «پست» مواجه و از دسترس بخش زیادی از مخاطبان فارسی زبان داخل کشور خارج گردیده، شورای سردبیری «آمدنیوز» تصمیم گرفت بخش‌هایی از این کتاب را با رعایت اخلاق حرفه‌ای، اطلاع‌رسانی و منتشر نماید.
بخش سوم از فصل دوم کتاب «رفیق آیت‌الله» را در زیر با هم می‌خوانیم:
گزارش‌های کا گ ب در نوفل لوشاتو به دست خمینی می رسید
دکتر صادق طباطبایی که خواهر زاده امام موسی صدر و برادر همسر سید احمد خمینی بود، خردادماه ۱۳۹۱ خورشیدی در مصاحبه‌ای با روزنامه شرق به راز ارتباط سازمان امنیت شوروی با حلقه یاران خمینی در فرانسه اشاره کرد. وی نیز همانند دایی‌اش امام موسی صدر، با حکومت حافظ اسد در سوریه که وفادارترین متحد شوروی در خاورمیانه شناخته می‌شد، روابط نزدیکی داشت. صادق طباطبایی در این مصاحبه برای نخستین بار عنوان می‌کند که گزارش‌های تحلیلی و محرمانه کا گ ب یا همان سازمان امنیت شوروی در زمان حضور خمینی در فرانسه به دست وی می رسید تا درک بهتری از آخرین شرایط و تحولات اجتماعی در ایران داشته باشد و بتواند درست تصمیم بگیرد. گزارش‌های تحلیلی سازمان امنیت شوروی طبقه‌بندی محرمانه داشته و چیزی نبوده است که در دسترس عموم گذاشته شود. اینکه چه کسی به این گزارش‌های محرمانه در ماه‌های پر آشوب انقلاب دسترسی داشته و آنها را به خمینی می‌رساند، رازی بود که برای دهه‌ها سر به مهر باقی مانده بود. به خاطر داشته باشیم که سیدمحمد موسوی خویینی‌ها فارغ‌التحصیل دانشگاه پاتریس لومومبا یا همان مرکز تربیت کادر برای سازمان امنیت شوروی بود که توانست خود را از طریق دوستی با پسر خمینی به اتاق کناری حجره خمینی در نوفل لوشاتو برساند. بدون شک وی می‌توانست یکی از افرادی باشد که به این گزارش‌ها دسترسی داشته و از طرف کا گ ب موظف باشد تا آن‌را به خمینی برساند. اگر چه یکی دیگر از گزینه‌ها می‌توانست خود صادق طباطبائی باشد که وی نیز روابط خوبی با سازمان امنیت شوروی داشت، اما یکی از نکاتی که در همین مصاحبه به آن اشاره می‌شود، همه نگاه‌ها را به سمت موسوی خوئینی‌ها می‌چرخاند. به گفته طباطبایی در گزارش سازمان امنیت شوروی آمده بود که «تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه» رمز پیروزی خمینی در فتح سنگر به سنگر موانع در ایران انقلابی خواهد بود. این گزارش در پاییز سال ۱۳۵۷ خورشیدی به دست خمینی رسانده شد و فراموش نکنیم که یک‌سال پس از این تاریخ، یعنی در آبان‌ماه ۱۳۵۸ خورشیدی، همین عبارت «تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه» شعار محوری و حتی نام تشکیلاتی مجموعه‌ای از نیروهای ویژه سپاه پاسداران شد که خود را در آغاز «دانشجویان پیرو خط امام» می‌نامیدند و مدتی بعد نام «دفتر تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه» را بر خود گذاشتند و با حمله به سفارت ایالات متحده آمریکا در تهران، دیپلمات‌های آمریکایی را برای ۴۴۴ روز به گروگان گرفتند. در واقع این عملیات توسط سپاه پاسداران که در آغاز انقلاب با اسلحه‌های ارسال شده توسط شوروی تجهیز شده بود، به انجام رسید و تنها از عنوان دانشجو به عنوان پوششی برای این نیروهای سپاه استفاده می‌شد تا وانمود شود که مردم و دانشجویان ایرانی در اعتراض به سیاست‌های آمریکا، سفارت این کشور را تسخیر کرده‌اند و نگاه‌ها متوجه سپاه پاسداران و یا سازمان امنیت شوروی نشود. طراح و هدایت کننده این عملیات موسوی خوئینی‌ها بود. در اینکه کا گ ب در فرانسه به خمینی پیشنهاد داده بود که تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه، رمز پیروزی انقلاب خواهد بود و پس از انقلاب همین عبارت عنوان تشکیلاتی شد که به سفارت آمریکا در تهران حمله کردند و منافع سرشاری برای سازمان امنیت شوروی به ارمغان آمد، اسرار فراوانی نهفته است که در فصل ششم از همین کتاب به آن پرداخته خواهد شد.
ارتباط موسوی خوئینی‌ها با گروه تروریستی فرقان
مجله یادآور که یکی از مجموعه نشریات وابسته به وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی می‌باشد و از سوی موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران منتشر می‌شود، در «کتاب ماه فرهنگی- تاریخی» شماره بهار ۱۳۸۹ خورشیدی، ویژه نامه‌ای در مورد گروه فرقان و ارتباطات این گروه با سیدمحمد موسوی خوئینی‌ها منتشر کرد. این ویژه نامه در ابتدا مجموعه‌ای از عملیات‌های تروریستی گروه فرقان را شرح داده و در ادامه با توجه به اینکه تمام اعضای این گروه از شاگردان، طرفداران و پامنبری‌های کلاس تفسیر قرآن سیدمحمد موسوی خوئینی‌ها در مسجد جوستان در محله نیاوران بوده‌اند، نتیجه گرفته است که انحرافات تفسیری وی، نقش کلیدی در تحریک اسلام‌گرایان ماتریالیست داشته است و اشغال سفارت ایالات متحده در تهران، اقدامی برای فرار به جلو از عواقب اقدامات فرقان بود.
گروه فرقان توسط تعدادی از شاگردان و طرفداران موسوی خوئینی‌ها در سال ۱۳۵۵ خورشیدی تشکیل شد. این گروه در فردای روزی که از به هم پیوستن تعدادی از گروه‌های شبه نظامی انقلابی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل شد، نخستین عملیات تروریستی را به انجام رساند. گروه فرقان با بسیاری از گروه‌های شبه نظامی تشکیل دهنده سپاه پاسداران اشتراکات زیادی داشت. برای نمونه محمد کاظم پیرو رضوی، از رهبران گروه فلاح که یکی از همان گروه‌های تروریستی اولیه تشکیل دهنده سپاه بود، در کلاس‌های تفسیر قرآن موسوی خوئینی‌ها در کنار اکبر گودرزی رهبر گروه فرقان حضور منظم داشت. در ظهر روز دوشنبه سوم اردیبهشت ۱۳۵۸ خورشیدی، در خیابان ولیعصر تهران، سپهبد محمد ولی قرنی که نخستین فرمانده ارتش پس از انقلاب بود، توسط اکبر گودرزی، محمد متحدی، محسن سیاهپوش، مهدی ملاحسینی و حسین قاسمی که همگی از اعضای گوه فرقان و از شاگردان موسوی خوئینی‌ها بودند، ترور شد. یک هفته بعد در آخرین ساعات روز سه شنبه یازدهم اردیبهشت ۱۳۵۸ خورشیدی، آیت الله مرتضی مطهری که ریاست شورای انقلاب را بر عهده داشت، در حال خروج از منزل دکتر یدالله سحابی در یکی از کوچه‌های خیابان فخرآباد تهران، توسط گروه فرقان ترور شد. آیت الله مطهری بارها و بارها موسوی خویینی‌ها را مارکسیست نامیده و از دیگر روحانیون انقلابی خواسته بود که از وی دوری کنند. آیت‌الله جعفر شجونی از قول آیت‌الله سید رضی شیرازی که خود نیز بعدها قربانی ترورهای گروه فرقان شد، آورده است:
«وقتی آیت‌الله انواری از زندان آزاد شدند با آقای مطهری به دیدن ایشان رفتیم و وقتی به منزل ایشان وارد شدیم دیدیم موسوی خوئینی‌ها هم آنجا نشسته و چون با آقای مطهری بد بود تا چشمش به ایشان افتاد بلند شد رفت بیرون! آقای مطهری با حالت عصبانیت و تحکّم از آقای انواری پرسیده بود: شما او را می‌شناسید؟ آقای انواری جواب داده بود: بله این آقای موسوی خوئینی‌ها است. آقای مطهری می‌گوید: خبر دارید مارکسیست شده؟»
اگر چه موسوی خوئینی‌ها اصل وجودی چنین برخوردی را تکذیب کرده است اما شواهد و مدارک اختلافات و درگیری‌های آیت الله مطهری با موسوی خوئینی‌ها بسیار بیشتر از آن چیزی است که قابل تکذیب باشد. ترور مطهری برای دیگر روحانیون انقلابی در اطراف خمینی که زیر سایه سنگین و آوازه بلند آیت الله مطهری دیده نمی‌شدند، بسیار سودمند بود و میدان عمل آنها را در شورای انقلاب افزایش داد. از آن جمله هاشمی رفسنجانی و سیدعلی خامنه‌ای بودند که البته با توجه به رفت و آمدها و نزدیکی آنها با اعضای گروه فرقان، انگشت‌های اتهام نیز به سمت آنها نشانه رفت. روز جمعه سوم خرداد ۱۳۵۸ خورشیدی، خبرگزاری‌ها خبر از ترور ناموفق هاشمی رفسنجانی توسط گروه فرقان را مخابره کردند. آنچه در تمام گزارش‌های پس از این حادثه منتشر شد و حتی ولادیمیر کوزیچکین، افسر ارشد سازمان امنیت شوروی هم که به عنوان دیپلمات در سفارت شوروی در تهران مشغول بود در خاطرات خود آورده است، حاکی از این بود که این یک حادثه تروریستی نبود. هاشمی رفسنجانی و خانواده‌اش ضاربین را می‌شناختند و با اجازه آنها دو فرد ضارب وارد خانه هاشمی شده بودند و در میانه گفتگو با وی بحث بالا گرفته بود که با دخالت عفت مرعشی، همسر هاشمی رفسنجانی از اسلحه شخصی هاشمی تیرهایی شلیک شد و وی جراحت سطحی برداشت. این حادثه سبب شد تا اتهام هدایت و همکاری با گروه فرقان از سر هاشمی رفسنجانی و دوستان نزدیکش یعنی سیدعلی خامنه‌ای و موسوی خوئینی‌ها رفع شود. موسوی خوئینی‌ها اگر چه به دلیل دشمنی دیرینه‌اش با مطهری هیچ‌گاه نتوانسته بود به شورای انقلاب راه یابد و حتی در هسته موسسان حزب جمهوری اسلامی هم جای نگرفته بود، اما دوستی بسیار نزدیکی با سیدعلی خامنه‌ای داشت که به سال‌های حضور آنها در دانشگاه پاتریس لومومبا باز می‌گشت. وی در جریان تاسیس سپاه پاسداران، اشغال سفارت آمریکا در تهران و رد صلاحیت بسیاری از رقبای سیاسی مشترک در جریان انتخابات ریاست جمهوری و مجلس شورای ملی در سال ۱۳۵۸ و همچنین مسکوت گذاردن پرونده انفجارهای تابستان ۱۳۶۰ خورشیدی، حق دوستی را برای خامنه‌ای به تمام و کمال به جا آورده بود. هاشمی رفسنجانی هم از این دوستی بی‌نصیب نماند. پس از ماجرای ترور ساختگی هاشمی رفسنجانی، گروه فرقان روز شنبه شانزده تیرماه ۱۳۵۸ خورشیدی، حاج تقی حاج طرخانی را که یکی از تامین کنندگان اقدامات تروریستی آنها بود، پس از عدم قبول تداوم همکاری مالی ترور کردند. چهارم شهریور ۱۳۵۸ خورشیدی هم حاج مهدی عراقی و پسرش حسام در خیابان زمرد در نزدیکی منزل حاج حسین مهدیان ترور شدند. حاج مهدی عراقی مسول تیم حفاظت از خمینی از زمان حضور وی در نوفل لوشاتو تا پس از بازگشت وی به ایران بود و مزاحمت‌های زیادی برای برخی روحانیون انقلابی در برقراری ارتباط با خمینی ایجاد می‌کرد. جمعه یازدهم آبان ۱۳۵۸ خورشیدی هم آیت الله قاضی طباطبایی پس از ترور توسط فرقان تشییع شد. آخرین ترور این گروه در ۲۷ آذرماه ۱۳۵۸ خورشیدی انجام شد که آیت الله محمد مفتح و دو پاسدار محافظ وی اصغر نعمتی و جواد بهمنی کشته شدند. تنها بیست روز پس از ترور آیت الله مفتح، در ۱۸ دیماه ۱۳۵۸ خورشیدی، تمام اعضای گروه فرقان دستگیر شدند. عجیب‌تر اینکه تنها بیست و پنج روز پس از دستگیری، بدون اینکه تشریفات دادرسی به انجام رسیده باشد در سیزدهم اسفند ۱۳۵۸ خورشیدی، اعضای گروه به اعدام محکوم و بلافاصله تیرباران شدند. رهبر گروه فرقان اکبر گودرزی هم در روز سوم خرداد ۱۳۵۹ خورشیدی تیرباران شد.
نکات عجیب در مورد ماجرای گروه فرقان فراوان است. نخست اینکه قربانیان این گروه عمدتا از مخالفان سرسخت مارکسیسم بودند. دوم اینکه همه قربانیان به نوعی بر سر راه مثلث خامنه‌ای، موسوی خوئینی‌ها و هاشمی رفسنجانی مانع ایجاد می‌کردند. سوم اینکه پس از اشغال سفارت آمریکا که عملیات اجرایی آن نیز بر عهده سپاه پاسداران بود، موسوی خوئینی‌ها توانسته بود جایگاهی مناسب برای خود فراهم کند و گویا دیگر نیازی به اقدامات گروه تروریستی فرقان برای حذف مهره‌های با نفوذ در اطراف خمینی نبود و تنها چند هفته پس از اشغال سفارت آمریکا همه اعضای گروه فرقان دستگیر شدند. از همه عجیب‌تر دادگاه گروه فرقان بود که نام سه قاضی در آن مطرح شد، آیت الله محمدی گیلانی، حجت الاسلام عبدالمجید معادی‌خواه و حجت‌الاسلام علی اکبر ناطق نوری.
در مناظره عبدالمجید معادی‌خواه، رییس بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی و قاضی دوم دادگاه گروه فرقان با حمید نقاشیان عضو تیم حفاظت خمینی و از بازجویان پرونده گروه فرقان، که ۳۴ سال پس از اعدام اعضای این گروه انجام شد، دو طرف یکدیگر را به شدت به دروغگویی و تحریف تاریخ متهم کردند. حمید نقاشیان ادعا می‌کند که وقتی متوجه شد آیت الله محمدی گیلانی در دادگاه نسبت به متهمان بی طرف نیست و از آنها نفرت دارد، به قم رفت تا با خمینی برای تعویض قاضی پرونده صحبت کند. خمینی که مشغول خوردن شام بود، او را نزد آیت الله منتظری می‌فرستد و ایشان هم به همراه آیت الله علی مشکینی برای معادیخواه و ناطق نوری حکم قضاوت صادر می‌کنند.
Forghan-Amadnews
اکبر گودرزی طلبه جوانی که رهبری گروه فرقان را برعهده داشت به همراه اعضای گروه با حکم دادگاهی عجیب، تیرباران شدند
دوازدهم بهمن ۱۳۵۸ خورشیدی، حکمی به نام این دو نفر به عنوان قاضی پرونده گروه فرقان صادر شد، در حالی که یک هفته پیش از صدور این حکم، دو متهم اصلی گروه فرقان یعنی محمدعلی بصیری متهم به ترور آیت الله مطهری و حمید نیکنام متهم به ترور سپهبد قره نی، بدون اینکه قضات پرونده آنها را دیده باشند، اعدام شدند. حجت الاسلام عبدالمجید معادی‌خواه که یکی از قضات منتخب پرونده بود، درباره ماجرای مواجه شدن با خبر اعدام آنها می‌گوید:
«من وقتی رفتم اوین، رفتم که قاتل آقای مطهری را ببینم، گفتند: اعدامش کردیم! پرسیدم: چطور با این عجله؟ گفتند: اینها حرف نمی‌زنند و می‌گویند شما کافرید و چنین و چنان. گفتم: اینکه حرف نمی‌زنند که نشد جواب، بالاخره باید کاری کرد.»
معادی‌خواه به عنوان قاضی این پرونده، در جای دیگری در مورد صدور حکم اعدام برای رهبر گروه فرقان اعتراف می‌کند که به متهم اجازه دفاع از خود را نداد و از شدت نفرتی که از اکبر گودرزی داشت، وی را به اعدام محکوم کرد:
«متاسفانه یکی از نقص‌های کارم این است که شناختم از گودرزی خیلی کم بود و لذا نباید قاضی او می‌شدم. چون در این قضیه بی‌طرف نبودم. برای من کاملاً روشن بود که منشأ همه فسادها اوست و لذا از او به شدت متنفر بودم. از او بدم می‌آمد و احساس کردم تمام این مجموعه را او به چنین روزی نشانده است و از آنجا که خیلی هم لجبازی می‌کرد با او گفتگو نکردم. در دادگاه هم فقط سؤال می‌کردم و او هم پرت و پلا جواب می‌داد. صحبت‌های ما گفتگو نبود. چون او تن به گفتگو نمی داد و من هم بیشتر سعی داشتم ماهیت او را برای مردم بر ملا کنم. الان که نگاه می‌کنم، می‌بینم شناختم از او خیلی کم است و آن هم به خاطر نفرتی بود که از او داشتم. در حالی که به عنوان قاضی پرونده او باید سعی می‌کردم بر این احساس غلبه کنم. من فکر می‌کنم گودرزی مشکل روانی داشت یعنی کارهایش با هیچ معیاری نمی‌خواند. دائماً لجبازی می‌کرد و چون مطمئن بود اعدام می‌شود، سعی می‌کرد قهرمان بازی در بیاورد. ولی اگر کوچکترین امیدی به نجات پیدا می‌کرد، بیشتر از همه افراد آن مجموعه التماس می‌کرد که کشته نشود! ابداً هم آدم مقاومی نبود. متأسفانه به دلیل نفرتی که از او داشتم روی او وقت نگذاشتم.»
علی اکبر ناطق نوری هم که دیگر قاضی این پرونده بود، با بیان خاطره‌ای از دادگاه گروه فرقان، تلویحا موسوی خوئینی‌ها را رهبر معنوی این گروه معرفی کرد:
«من در دادگاه فرقان، از یکی از اعضای گروهک فرقان سؤال کردم شما از کجا به اینجا رسیدید؟ او گفت: ما اول تفسیر پرتوی از قرآن را خواندیم. بعد دیدیم یک کسی روشنفکرتر از او تفسیر می‌گوید و رفتیم به مسجد جوستان که محل سخنرانی‌‌های موسوی خوئینی‌ها در خیابان نیاوران قدیم بود. بعد دیدیم یکی انقلابی‌تر از همه اینها آمده و روشنفکرتر از همه اینها هم هست و او اکبر گودرزی است.»
نقش موسوی خوئینی‌ها و کا گ ب در تسخیر سفارت آمریکا در تهران
مرکز اسناد انقلاب اسلامی که ارگان رسمی ثبت اسناد تاریخی جمهوری اسلامی می‌باشد، موسوی خوئینی‌ها را «عالیجناب سایه» لقب داده است و پرونده‌ای با همین نام در این مرکز برای وی وجود دارد که در آن موسوی خوئینی‌ها را تلویحا طرفدار ایدئولوژی مارکسیستی نامیده و وی را مسبب و طراح نقشه تسخیر سفارت آمریکا دانسته است. همچنین به نقش محوری محمد موسوی خوئینی‌ها در مقام دادستان کل کشور برای مسکوت ماندن پرونده ترورهای تابستان سال شصت در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست وزیری اشاره شده است. مرکز اسناد انقلاب اسلامی در سال ۱۳۶۰ خورشیدی به عنوان یک ارگان رسمی و حکومتی تاسیس شد تا اسناد و مدارک مربوط به تاریخ انقلاب اسلامی در ایران را جمع آوری و ثبت کند. در سال ۱۳۶۷ خورشیدی، با نامه رسمی روح الله خمینی، به عنوان رهبر وقت جمهوری اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی مشروعیتی مضاعف در بین ارگان‌های حکومتی ثبت وقایع تاریخی انقلاب پیدا کرد. در سال ۱۳۷۴ خورشیدی سیدعلی خامنه‌ای، روح الله حسینیان را به عنوان رییس این مرکز برگزید که همچنان پس از بیست سال ریاست آن‌را به عهده دارد. در پیشگفتار پرونده‌ای با عنوان عالیجناب سایه که برای موسوی خوئینی‌ها در این مرکز وجود دارد، آمده است:
«هر واقعه تاریخی – سیاسی بازیگرانی دارد که یکی از لوازم فهم حادثه شناخت بازیگران و چیستی نقش آنهاست. اما مهم‌تر از شناخت بازیگران عیان، شناخت بازیگران پشت پرده یا بازی‌گردانان ماجراها و وقایع است. این بازی‌گردانان و افکار و اندیشه‌های آنهاست که به مثابه نخ تسبیح برای حوادثی است که گویا هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند و این بررسی نقش اینگونه افراد است که سلسله حوادث و وقایع گوناگون را معنادار می‌نماید. هرچند شاید عده این بازی‌گردانان نسبت به مهره‌های شطرنج صفحه سیاست اندک باشد، اما نقش آنها بسیار قابل توجه‌تر است. آنچه این بررسی‌ها را دشوار می‌نماید ناقص و پراکنده بودن اطلاعات در مورد چگونگی ایفای نقش این‌گونه افراد در حوادث گوناگون است و تنها با کنار هم چیدن قطعات جدا افتاده نقش این بازی‌گردانان در حوادث مختلف است که شاید بتوان پازل ایفای نقش آنها را تکمیل کرد. یکی از این بازی‌گردانان که از وی به عنوان پدر خوانده، پدر معنوی و مرد خاکستری در جریان پروژه اصلاحات نام برده می‌شود، سیدمحمد موسوی خوئینی‌ها است.» Mohamad-Mousavi-Khoeiniha-Amadnewsمرکز اسناد انقلاب اسلامی در ادامه به نقش وی در تسخیر سفارت آمریکا به عنوان نخستین فعالیت عملی وی پس از انقلاب اشاره می کند و آن‌را پر ابهام می خواند و به انتقال اسناد سفارت آمریکا به مکانی نامعلوم اشاره می کند:
«تسخیر سفارت، نخستین فعالیت عملی: یکی از حوادثی که بسیار مهم و پر ابهام دهه اول انقلاب حادثه تسخیر لانه جاسوسی است این حادثه چه از نظر افراد برنامه‌ریز که حتی تا امروز نیز کاملا شناخته شده نیستند و چه از نظر اسناد کشف شده و مسائل پیرامون آن پر ابهام است. برای بررسی تسخیر سفارت باید به انجمن اسلامی توجه نمود که امام خمینی عده‌ای را به عنوان رابطین با انجمن انتخاب کرد، آقایان خامنه‌ای، موسوی خوئینی و حسن حبیبی. بعد از اینکه پیشنهاد تسخیر سفارت در انجمن اسلامی اجماع عمومی پیدا نکرد، گروه طرفدار تسخیر سفارت تصمیم گرفتند به تنهایی این کار را انجام دهند و با حذف و چشم‌پوشی از سایر گزینه‌هایی که از طرف امام برای مشورت به دانشجویان معرفی شده بودند، نزد استاد تفسیر سابق خود می روند. ایشان نیز بدون در میان گذاشتن این موضوع با امام و حتی با علم به این که امام با این امر مخالف هستند، پیشنهاد دانشجویان را می پذیرد و ایشان را ترغیب به این امر می‌کند … پس از تسخیر سفارت، افشای اسناد آغاز می‌شود. امام از دانشجویان می‌خواهد که تمام اسناد بی‌کم و کاست افشا شوند. اما در عمل چنین کاری از سوی دانشجویان پیرو خط امام صورت نمی‌گیرد. آنچه در افشای اسناد قطعی است، نقش کلیدی موسوی خوئینی‌هاست که اسناد تا به تائید وی نمی‌رسید، افشا نمی‌شد. این اسناد کاملا به صورت جهت‌دار افشا شدند. همچنین بسیاری از اسناد از لانه خارج می‌شود تا اینکه برخی از اسناد سال‌ها بعد در منزل یکی از افراد اصلی دانشجویان پیرو خط امام و نزدیک‌ترین افراد با موسوی خوئینی‌ها کشف شد.»
در فصل مربوط به تسخیر سفارت ایالات متحده، خواهیم دید که چگونه سازمان امنیت شوروی با طراحی این عملیات که توسط یک نیروی ویژه از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به انجام رسید، توانست از یک سو به اسناد محرمانه سفارت ایالات متحده دست یابد و از سوی دیگر دست ابرقدرت غرب را برای دهه‌ها از ایران کوتاه کند.
اشاره رسانه‌های داخلی و بین المللی به موسوی خویینی‌ها به عنوان مامور کا گ ب
در سال‌های اخیر، پس از افشای برخی از ارتباطات موسوی خوئینی‌ها با سازمان امنیت اتحاد جماهیر شوروی، در کتب و مقالات متعددی به سابقه وی در همکاری با کا گ ب پرداخته شده است، بدون اینکه هیچ اشاره‌ای به هم دوره‌ای وی یعنی سیدعلی خامنه‌ای در دانشگاه پاتریس لومومبا در مسکو صورت گیرد. رضا گلپور در کتاب شنود اشباح که با همکاری وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی منتشر شده است، به جمع آوری اسناد و مدارک در مورد عضویت موسوی خویینی‌ها در سازمان امنیت شوروی، پرداخته است. در ادامه به بخش‌هایی از این کتاب به روایت افراد و چهره‌های شناخته شده و نشریات بین‌المللی از سوابق موسوی خویینی‌ها اشاره می‌شود:
«روزنامه فرانسوی لوموند در تاریخ یازدهم و دوازدهم مارس ۱۹۸۴ میلادی می‌نویسد: سپس جای ژنرال پناهیان را موسوی خویینی‌ها معاون کنونی مجلس گرفت که آن زمان سفرهای متعددی بین نجف و لایپزیک بعمل آورد. به گفته همین منابع حجت الاسلام دعایی منشی خمینی نیز با تنی چند از مامورین ایرانی کا گ ب ارتباط داشت. وی در سال ۱۹۷۴ میلادی، با موافقت رییس وقت کا گ ب یوری آندروپف، سرپرست بخش فارسی رادیو بغداد شد.»
«هفته‌نامه فرانسوی اکسپرس در سرمقاله ژروم دومولن: زائران ایرانی برای اینکه کسی دچار اشتباه نشود، توسط موسوی خویینی‌ها یک روحانی که گفته می‌شود با کا گ ب در ارتباط است، هدایت می‌شدند. در سال ۱۹۸۲ میلادی، سعودی‌ها ناچار شدند وی را با ۱۴۰ نفر از زائران ایرانی که از نزدیکان او بودند، اخراج کنند.»
«نشریه فرانسوی پاریس ماچ – بیست و هشتم ژوئن ۱۹۸۵ میلادی: این مرد اسرار آمیز حجت الاسلام محمد موسوی خویینی‌ها است … اشخاص وارد به امور کرملین، معتقدند که او همکار و مامور سازمان امنیت شوروی در ایران و دوست قدیمی حیدر علی اف تنها عضو مسلمان دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی است. علی اف، اجداد ایرانی دارد و در گذشته هفده سال رییس پلیس مخفی آذربایجان بوده است. دوستی آنها از دهه ۱۹۶۰ میلادی در مجارستان شروع شد. در آن زمان آندروپف، سفیر شوروی در مجارستان بود و موسوی خویینی‌های جوان در بوداپست یک دانشجوی انقلابی بود. قبل از لیسانسه شدن به آلمان شرقی رفت و بالأخره لیسانس خود را در دانشگاه پاتریس لومومبا در مسکو گرفت. موسوی خویینی‌ها در گذشته در اردوگاه‌های یمن جنوبی و جنوب لبنان آموزش دیده و بی قید و شرط جورج حبش را تحسین می‌کند. در دهه هفتاد میلادی اکثر سرویس‌های اطلاعاتی، خبر از رفت و آمدهای او به بغداد، الجزایر، ژنو، مسکو، طرابلس و وین می دادند … وی با آیت الله خمینی که از سال ۱۹۶۴ میلادی در اماکن مقدسه نجف در عراق در حال تبعید به سر می‌برد، ملاقات کرد و همچنین با ژنرال پناهیان، کمونیست قدیمی که در سالهای ۱۹۴۴ و ۱۹۴۵ میلادی رئیس ستاد ارتش خلق جمهوری مهاباد بود، ملاقات داشت. وی با ژنرال پناهیان و به خصوص با تیمور بختیار پایه گذار ساواک نیز ارتباط داشت. لازم به ذکر است که تیمور بختیار توسط مردانی که در قلب پلیس مخفی ایران تربیت کرده بود، کشته شد. خوئینی‌ها که از سال ۱۹۷۵ میلادی در آلمان شرقی مستقر شده بود، تعلیمات خود را از مارکوس ولف ژنرال آلمان شرقی و رئیس سرویس‌های مخفی برلین شرقی دریافت می‌داشت … او دوست ندارد نوعی کشش مذهبی را در خود پنهان نماید. بخصوص از زمانی که در عراق با آیت الله خمینی ملاقات کرد … از دوران کودکی و نوجوانی او اطلاع زیادی در دست نیست.»
«روزنامه ایتالیایی کوریره دلاسرا، مقاله روحانی سرخ: اگر چه موسوی خویینی‌ها دیدگان خود را در راه قرآن صرف کرده است، لیکن روزهایی را نیز صرف آموزش متون انقلابی در جای دیگری نموده است. در کجا؟ در مسکو یعنی پایتخت کفار در اتحاد جماهیر شوروی و در آلمان شرقی آن زمان. این ملا در واقع تحصیلات خود را در دانشگاه پاتریس لومومبا در روسیه، یعنی مرکز جهان سوم گرایی و تربیت و آموزش نیرو برای شورش، گذرانده است.»
«هفته نامه انگلیسی اکونومیست در صفحه بولتن اطلاعاتی در سی ام ژانویه ۱۹۸۶ میلادی آورده است: بنا به گفته یکی از کمونیست‌های ایرانی که اخیرا به غرب فرار کرده است، یکی دیگر از رابط‌های شوروی در ایران آیت الله سیدمحمد موسوی خویینی‌ها می‌باشد. این فراری گفت که او مأمور سازمان امنیت شوروی برای تحت نظر داشتن خمینی بوده است. بنا بر گزارش سازمان سیا، موسوی خویینی‌ها پس از آنکه در دانشگاه پاتریس لومومبا در مسکو تحصیل نمود، به عنوان عنصر نفوذی استخدام گردید. به نظر می رسد که در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد میلادی، موسوی خویینی‌ها رابط بین دوستان آلمان شرقی خود در شهر لایپزیک و آیت الله خمینی بوده است.»
«حجت الاسلام علی فلاحیان، وزیر اطلاعات سابق جمهوری اسلامی، بیست و چهارم آبان ۱۳۷۹ خورشیدی: یک چنین تفکری را باید بگویم که در نوع نگاه یا به قول جماعت اونها قرائت سوسیالیستی، خب شاخص خویینی‌ها بود. .. خویینی‌ها خب دیگر چنان تفسیرهای وحشتناکی شروع کرد از قران که بالأخره آقای بهشتی اینها وارد شدند و توصیه کردند که بالأخره ایشان قطع کرد … فرقانی‌ها هم بیشتر دنبال سوسیالیست کردن اسلام بودند.»
هفته نامه پنجره به مدیر مسولی علیرضا زاکانی، از نمایندگان محافظه‌کار در دوره های هفتم، هشتم و نهم مجلس شورای اسلامی، در مجموعه مقالاتی به سابقه موسوی خویینی ها و روابط وی با کا گ ب می‌پردازد و می‌نویسد:
«وی در سال ۱۹۷۵ میلادی به آلمان شرقی می‌رود. سپس برای تحصیل عازم دانشگاه پاتریس لومومبا در مسکو می‌شود، دانشگاهی که تربیت کننده بسیاری از نیروهای کمونیست یا وابسته به شوروی همچون کارلوس تروریست مشهور، یا ابومازن و مصطفی برغوثی بوده است. آنچنان که در آن سال‌ها او را “کریپتو کمونیست” می‌نامیدند.»
هفته نامه پنجره در ادامه با اشاره به ماجرای اشغال سفارت ایالات متحده آمربکا در تهران که با هدایت موسوی خویینی‌ها صورت گرفت، در مورد مخالفت وی با اقدام مشابه علیه سفارتخانه‌های شوروی و انگلستان می‌نویسد:
«اگرچه با توجه به سابقه سیدمحمد موسوی خویینی‌ها بعید نیز نیست. مخالفت یاران موسوی خویینی‌ها با نظر حلقه علم و صنعت برای اقدام مشابه درباره سفارت شوروی قابل تامل است، آنچنان که دور از انتظار نیست.»
رضا گلپور نویسنده کناب «شنود اشباح» در مصاحبه با همین هفته‌نامه در مورد پیامدهای اشغال سفارت می‌گوید:
«رفرنس‌های مختلفی هست که قبل، حین و بعد از اشغال لانه جاسوسی به تاثیر پذیری سیدمحمد موسوی خویینی‌ها از سرویس کا گ ب اشاره می‌کند و بنده برخی از موارد آنها را در کتاب شنود اشباح عینا نوشته‌ام. موسوی خویینی‌ها در دوران پیش از انقلاب، کلاسهای تفسیر قرآنی داشت و مشهور بود چون پدر وی در جریانات پیشه‌وری کشته شده بود، ایشان نگاه‌های شدید مارکسیستی دارد. دستگیری وی به همین دلیل هست. یک نوع بینش شدیدا مارکسیستی و دیالکتیکی و تلاش برای استفاده از پتانسیل داغ موجود در برخی افراد مرتبط با حوزه‌های علمیه و همراهی و همگرایی با افرادی که مارکسیسم را محور مبارزه می دانند. تفاسیری که خوئینی‌ها در کلاس‌های خود ارایه می‌کرد، به هر شکل ممکن قصد داشت اعلام کند که آیات قرآن با مبانی مدرن جهان مارکسیسم در تعارض نیست و به یک شکلی می‌خواهند آیات قرآن را با مطالب به ظاهر مدرن و دیالکتیکی منطبق کنند.»
موسوی خویینی ها تحصیل در دانشگاه پاتریس لومومبا را تکذیب نکرد
تا پیش از دسترسی به اسناد مربوط به فارغ‌التحصیل شدن موسوی خوئینی‌ها از دانشگاه پاتریس لومومبا، آنچه درستی مجموعه این اطلاعات را درباره روابط وی با سازمان امنیت شوروی تایید می‌کرد، عدم تکذیب وی در مورد این ادعا ها بود. سیزدهم آبان ماه ۱۳۸۵ خورشیدی، در بیست و هشتمین سالگرد حمله به سفارت آمریکا در تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی مصاحبه‌ای با سیدمحمد موسوی خویینی‌ها ترتیب داد. وی در پاسخ به این پرسش که آیا آن زمان احتمال اشغال سفارت کشورهای دیگر مانند سفارت شوروی یا سفارت انگلیس وجود داشت، می‌گوید:
«خیر. البته در آن ایام در داخل جلسه‌های انجمن اسلامی که در دانشگاه تهران یا دفتر تحکیم برگزار می شد، برخی از افراد بودند که به شدت طرفدار دولت موقت بودند و اصلا با تسخیر لانه جاسوسی مخالفت می‌کردند. بدین جهت دانشجویانی که مصمم به تسخیر سفارت بودند سعی می‌کردند این افراد در جلساتی که در این مورد تصمیم‌گیری می شود حضور نداشته باشند. چون فکر می کردند اگر آنان نیز در این جلسات حاضر باشند موضوع را با دولت موقت در میان می‌گذارند و دولت نیز قبل از هرگونه اقدامی جلوی آنها را خواهد گرفت. ناگفته نماند تمام دانشجویان مسلمانی که تابع امام بودند طرفدار دولت موقت نیز بودند، اما بخش اعظم آنها انتقاداتی نیز به دولت موقت داشتند. در مقابل نیز عده‌ای بودند که بسیار طرفدار دولت موقت بودند. این گروه از دانشجویان به این حرکت اصلا نگاه علمی یا اسلامی نداشتند و در ذهنشان این بود که این حرکت بی‌تاثیر از تحریکات شوروی نیست. چراکه تصور می کردند در ایران بند ناف هر حرکت ضد آمریکایی و ضد امپریالیستی به اتحاد جماهیر شوروی متصل است. در سال‌های اخیر کتابی به نام شنود اشباح منتشر شد که در ارتباط با من یادداشت‌هایی را از مجلات خارجی جمع آوری کرده بود و مرا این طور معرفی کرد که یک عنصر وابسته به شوروی هستم، تحصیلاتم نیز در دانشگاه پاتریس لومومبا در مسکو بوده است. این کتاب این طور می‌خواهد القا کند که چون من از نزدیکان امام بودم، خواسته‌های شوروی را به امام القا می‌کردم و بنابراین آن حرکت‌های تند ضد آمریکایی امام القائات و زمینه سازی‌های شوروی بوده است که مهمترین عنصرش من بودم. البته من در مقام تخطئه این نگاه و این کتاب نیستم. هر کسی آزاد است هر طور که می‌خواهد فکر کند. این نگاه و این طرز تفکر آن زمان نمی توانست باور کند که یک حرکت ضد آمریکایی کاملا مستقل و خودجوش صورت گرفته که بی ارتباط با شوروی است. حتی به خاطر دارم اولین سالی که بنده به عنوان امیر الحاج به مکه مشرف شدم، در تمام نشریات عربستان این مطالب را چاپ کردند که بگویند این کسی که آمده، مارکسیست است و وابسته به شوروی‌هاست و اصلا بزرگ شده مسکو است.»
موسوی خویینی‌ها در پاسخ به این پرسش بدون مقدمه به اتهاماتی که در کتاب شنود اشباح نوشته رضا گلپور به وی زده شده است، اشاره می کند و بدون اینکه اصل اتهامات را تکذیب کند، از عبارت «من در مقام تخطئه این نگاه و این کتاب نیستم» استفاده می‌کند. در ادامه پاسخ هم با اشاره به ماجرای حمله به سفارت ایالات متحده آمریکا و اشغال آن از عبارت «این نگاه و این طرز تفکر، آن‌ زمان نمی‌توانست باور کند که یک حرکت ضد آمریکایی کاملا مستقل و خودجوش صورت گرفته که بی ارتباط با شوروی است» استفاده کرده است و همانطور که می بینید در هیچ‌کدام از این موارد، اصل اخبار و اطلاعات مطرح شده درباره تحصیل در دانشگاه پاتریس لومومبا، وابستگی به سازمان امنیت شوروی و القای نظرات شوروی به خمینی با توجه به نزدیکی به وی و حمله به سفارت آمریکا با نظر سازمان امنیت شوروی را که هر کدام‌شان اتهامات بسیار بزرگی هستند تکذیب نمی‌کند و تنها می‌گوید نمی‌خواهد این کتاب را که چنین اتهاماتی به وی زده است، تخطئه کند! پرسش بزرگ اینجاست که چرا وی این اتهامات را تکذیب نکرد؟ با توجه به سوابق رفتاری و موضع‌گیری‌های وی می‌دانیم که موسوی خویینی‌ها کسی نیست که نسبت به افرادی که به وی اتهامی وارد می کنند بزرگواری به خرج دهد. برای نمونه وقتی حجت الاسلام جعفر شجونی با بیش از هشتاد سال سن، در مورد روابط سرد موسوی خویینی‌ها با آیت الله مطهری گفت و این اتهام را مطرح کرد که مطهری، موسوی خوئینی‌ها را مارکسیست می دانست، با برخورد بسیار توهین آمیز و تکذیب همراه با تاکید از طرف موسوی خوئینی‌ها مواجه شد. حتی در تکذیب‌نامه‌ای رسمی، توهین‌های فراوانی هم از طرف موسوی خوئینی ها نثار جعفر شجونی شد. اما اینکه چرا در مورد اتهامات بسیار بزرگی که رضا گلپور که شاید هم‌سن نوه جعفر شجونی باشد، به موسوی خوئینی‌ها زده می شود، وی از تکذیب اصل اتهامات سر باز می زند. به متن تکذیب نامه رسمی سیدمحمد موسوی خوئینی‌ها که توسط خود وی نوشته و در وب‌سایت رسمی وی منتشر شد، دقت کنید:
«آن واعظی که از قول مرحوم شهید مطهری بنده را با ذکر نام تکفیر کرده است جناب آقای شیخ جعفر شجونی است. حیفم می آید با توجه به سوابق مبارزاتی این پیرمرد تقریبا هشتاد ساله وی را تکذیب کنم، ولی ناگزیرم از ساحت یک مسلمان (خودم) دفاع کنم و نیز نشان دهم که شأن یک عالم شهید والاتر از چیزی (تکفیر یک مسلمان) است که به وی نسبت داده شده است. جناب آقای شجونی گفته‌اند: ایشان (آیت الله آقا رضی شیرازی) تعریف می‌کرد که وقتی آیت الله انواری از زندان آزاد شدند، با آقای مطهری به دیدن ایشان رفتیم و وقتی به منزل ایشان وارد شدیم، دیدیم موسوی خوئینی‌ها هم آنجا نشسته و چون با آقای مطهری بد بود تا چشمش به ایشان افتاد بلند شد رفت بیرون! آقای مطهری با حالت عصبانیت و تحکّم از آقای انواری پرسیده بود: شما او را می‌شناسید؟ آقای انواری جواب داده بود: بله این آقای خوئینی‌ها است. آقای مطهری می گوید: خبر دارید مارکسیست شده؟ آقای مطهری واقعاً درباره آقای موسوی خوئینی‌ها همین‌طور فکر می کرد و بخشی از هشدارهایی هم که در مقدمه کتاب گرایش به مادی‌گری داد درباره همین آدم و اطرافیانش بود. لازم به ذکر است، زمانی‌که آیت الله انواری از زندان آزاد شدند بنده در زندان بودم. ایشان در بهمن سال پنجاه و پنج از زندان آزاد شدند و من ماه‌ها پس از آن تاریخ در مرداد پنجاه و شش از زندان آزاد شدم. من در سلول زندان اوین بودم و چند ماهی بود که هیچ چیز برای مطالعه به دستم نرسیده بود. یک روز سرباز نگهبان بند، در سلول را باز کرد و یک بغل روزنامه را به داخل سلول ریخت. اوراق پراکنده روزنامه‌ها را که ورق می زدم چشمم به عکس صفحه اول روزنامه‌ای افتاد و جمعیتی را نشان می‌داد که از زندان آزاد شده بودند. چند نفر از آنها را شناختم از جمله آقایان کروبی، عسگراولادی و انواری و …. . با این حساب اگر داستان این دیدار از اساس دروغ نباشد، فرد دیگری غیر از من در آن جلسه بوده است و در نقل داستان، اشتباهی رخ داده است و یا …! از این گذشته، یکی از عالمان به‌نام و از دوستان نزدیک آیت الله آقارضی شیرازی نقل کردند که من از ایشان سؤال کردم که این مطلبی که آقای شجونی از شما نقل کرده صحت دارد؟ ایشان آن‌را تکذیب کردند. آقای شجونی گفته‌اند: این آقای موسوی خوئینی‌ها هم به گفتن تفاسیر مارکسیستی معروف بود، آقای مطهری چندباری به او هشدار داده بودند ولی او کار خودش را می کرد. در مورد هشدارهای آقای مطهری باید به آقای شجونی گوشزد کنم که ایشان حتی یک بار هم به من هشدار یا تذکّر نداده بودند و هرکس این مطلب را ادّعا کرده است سخنی صد درصد دروغ است. مایل بودم خاطره‌ای از یک سخنرانی آقای شجونی پس از آزادی حضرت امام (ره) از اولین زندان نقل کنم تا حقّ نمک ادا شود، چون بانی آن جلسه و آن سخنرانی من و جمعی از دوستانم بودیم و مایل بودم از رفتار آقای شجونی با خودم در جلسات پیش از پیروزی انقلاب بگویم، تا معلوم شود که ایشان در آن زمان نه تنها بنده را مارکسیست نمی‌دانسته است، بلکه به عنوان یک روحانی … با من برخوردی در کمال احترام و ارادت داشته است. سیدمحمد موسوی خوئینی‌ها»
این تکذیب نامه رسمی که سراسر طعنه و توهین و کنایه به پیرمردی است که از دوستان قدیمی موسوی خوئینی‌ها نیز بوده است با عباراتی همچون «هرکس این مطلب را ادعا کرده است، سخنی صد در صد دروغ است» به تکذیب اتهاماتی بسیار کوچک‌تر از آنچه در کتاب شنود اشباح مطرح شده است، می‌پردازد، اما جالب است که در مورد اتهامات بسیار بزرگتر از قبیل مامور کا گ ب بودن، موضع موسوی خوئینی‌ها عدم تخطئه اتهام زنندگان می‌شود.
خامنه ای، موسوی خوئینی ها و هاشمی رفسنجانی در اتحاد مثلث
تصویری که با کنار هم گذاشتن مجموعه داده‌های تحقیقاتی به دست می آید، این است که سیدعلی خامنه‌ای و سیدمحمد موسوی خویینی‌ها بی‌شک دو تن از صدها مامور سازمان امنیت شوروی در ایران بوده‌اند که از سالهای آغازین دهه چهل خورشیدی برای سرنگونی حکومت شاه تحت تعلیم بودند. اما مثلث دوستان همکار در سالهای نخست پس از انقلاب ضلع سومی هم داشت که برای هموار کردن مسیر تصاحب قدرت توسط این گماشته‌های کا گ ب در ایران بسیار سودمند نیز بوده است، اکبر هاشمی رفسنجانی که نقش وتر این مثلث را داشت.
Khamenei-hashemi-Khoeiniha-Amadnews
اتحاد مثلث موسوی خوئینی‌ها، هاشمی رفسنجانی و سیدعلی خامنه‌ای، در دهه شصت، کنترل هر سه قوه حکومت را در اختیار گرفتند
موسوی خویینی‌ها که در ماه‌های نخست پس از وقوع انقلاب، حتی با وجود دوستی نزدیک با سید احمد خمینی نتوانسته بود جایگاه مناسبی برای خود دست و پا کند، از شرایط راضی نبود. به ویژه اینکه در شورای انقلاب به ریاست آیت الله مطهری هیچ شانسی برای عضویت نداشت. اما با اقدامات گروه فرقان که از شاگردان و طرفداران قدیمی وی بودند، مطهری و بسیاری دیگر از روحانیون و مقامات انقلابی که مزاحم ترقی وی بودند، از سر راه برداشته شدند. تاسیس سپاه پاسداران و تجهیز آن توسط کا گ ب و سپس اشغال سفارت آمریکا با هدایت وی، فرصتی طلایی برای تثبیت موقعیت سیاسی او بود. چهل و پنج روز پس از حمله به سفارت آمریکا، موسوی خویینی‌ها که توانسته بود رضایت و توجه خمینی را جلب کند، از سوی وی به عنوان مسئول تایید صلاحیت کاندیداهای نخستین انتخابات ریاست جمهوری منصوب شد. موسوی خویینی‌ها در این سمت با رد صلاحیت کاندیدای مورد نظر حزب جمهوری اسلامی، انتقام سختی از موسسان این حزب که وی را در تاسیس حزب به بازی نگرفته بودند، گرفت. در این دوره جلال الدین فارسی کاندیدای حزب جمهوری اسلامی بود که با مطرح شدن این موضوع از سوی موسوی خویینی‌ها که به دلیل ایرانی الاصل نبودن وی امکان رد صلاحیتش وجود دارد، مجبور به کناره‌گیری از انتخابات شد. کاندیدای سازمان مجاهدین نیز با این بهانه که به قانون اساسی و اصل نظام جمهوری اسلامی اعتقاد نداشته است، رد صلاحیت شد. در ماجرای تعیین صلاحیت نمایندگان نخستین دوره مجلس شورای ملی پس از انقلاب نیز این مجموعه «اتحاد مثلث» یعنی موسوی خویینی‌ها در مقام مسول تایید صلاحیت کاندیداها، هاشمی رفسنجانی در مقام سرپرست وزارت کشور و سیدعلی خامنه‌ای در مقام سرپرست وزارت دفاع، همکاری بسیار نزدیکی برای تار و مار کردن تمام رقبای سیاسی‌شان داشتند. ترکیب نخستین مجلس شورای ملی پس از انقلاب اسلامی، نتیجه همین مهندسی انتخابات و اقدامات خامنه‌ای، هاشمی رفسنجانی و موسوی خویینی‌ها بود. این همکاری سه‌گانه از زمستان ۱۳۵۸ خورشیدی تا سی ام مرداد ۱۳۶۸ خورشیدی برای مدت ده سال ادامه پیدا کرد.
هر سه آنها با تقلب گسترده در انتخاباتی که خودشان بانی و ناظر برگزاری اش بودند، به اولین مجلس شورای ملی پس از انقلاب راه یافتند. در مجلس اول هاشمی رفسنجانی روی صندلی ریاست نشست و موسوی خوئینی‌ها در جایگاه هیات رییسه قرار گرفت. در خرداد ۱۳۶۰ خورشیدی، موسوی خویینی‌ها و سیدعلی خامنه‌ای سخنرانان اصلی در جریان استیضاح رئیس جمهور وقت ابوالحسن بنی صدر بودند که به برکناری وی منجر شد. ریاست مجلس را هاشمی رفسنجانی بر عهده داشت که اجازه صحبت به مخالفان طرح استیضاح رییس جمهور نمی داد و موافقان طرح استیضاح یعنی خامنه‌ای و موسوی خویینی‌ها را به شدت حمایت می‌کرد. این دو مامور سازمان امنیت شوروی در ایران نیز که حالا از یک سو پس از تسخیر سفارت آمریکا و راه‌اندازی انقلاب فرهنگی، کنترل فضای آموزشی و فرهنگی کشور را در اختیار داشتند و از سوی دیگر سپاه پاسداران را مانند شمشیری خون آلود بر بالای سر مخالفان گرفته بودند، در فضایی آکنده از رعب و وحشت، رییس جمهور محبوب و منتخب مردم را برکنار کردند و پس از آن انفجارهای و ترورهای زنجیره‌ای تابستان ۱۳۶۰ خورشیدی را ترتیب دادند تا مسیر تصاحب قدرت را هموار سازند. پس از ترورهای تابستان شصت، خامنه‌ای در کمال حیرت همه ناظران به ریاست جمهوری رسید. موسوی خویینی‌ها نیز در سال ۱۳۶۴ با حکم خمینی دادستان کل کشور شد و به شورای عالی قضایی راه یافت. به این ترتیب هر سه ضلع این مثلث توانستند، به بالاترین مرتبه سه قوه حکومت دست یابند، سیدعلی خامنه‌ای به عنوان رییس جمهور ریاست قوه مجریه را در دست داشت، هاشمی رفسنجانی در مقام رییس مجلس ریاست قوه مقننه را عهده‌دار بود و موسوی خویینی‌ها هم در صدر قوه قضاییه در شورای عالی قضایی جای گرفت. آنچه از اسناد و شواهد تاریخی بر می آید، هاشمی رفسنجانی نقش یک شریک نا آگاه را در بازی شطرنجی که سازمان امنیت شوروی با دو مهره تربیت شده‌اش علی خامنه‌ای و محمد موسوی خوئینی‌ها بازی می‌کرد، عهده‌دار بود.
شروع دشمنی موسوی خوئینی‌ها با سیدعلی خامنه‌ای
ماجرای قهر سیاسی محمد موسوی خوئینی‌ها و سیدعلی خامنه‌ای که ریشه اصلی انشعاب در گروه خودی‌های انقلابی و تشکیل جریان موسوم به جناح چپ یا اصلاح طلب در ایران می باشد، برای بیست و دو سال از اسرار مگوی سران جمهوری اسلامی باقی مانده بود تا اینکه در بهار سال ۱۳۹۰ خورشیدی، برابر با ۲۰۱۱ میلادی با انتشار هشتمین جلد از مجموعه خاطرات اکبر هاشمی رفسنجانی، از این راز پرده برداری شد. هاشمی رفسنجانی از سال ۱۳۵۷خورشیدی نوشتن خاطرات روزانه‌اش را آغاز کرد که با توجه به عملکرد غیر شفاف، محرمانه و رمزآلود سران جمهوری اسلامی در تمام سال‌های پس از انقلاب، انتشار این مجموعه خاطرات وی برای تاریخ نگاری و کشف اسرار انقلاب اسلامی بسیار مفید بوده است. خاطرات وی از ده سال نخست انقلاب در ده کتاب کارنامه و خاطرات منتشر شده است که به ترتیب انقلاب و پیروزی مربوط به سالهای ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸، عبور از بحران سال ۱۳۶۰، پس از بحران سال ۱۳۶۱، آرامش و چالش سال ۱۳۶۲، به سوی سرنوشت سال ۱۳۶۳، امید و دلواپسی سال ۱۳۶۴، اوج دفاع سال ۱۳۶۵، دفاع و سیاست سال ۱۳۶۶، پایان دفاع و آغاز بازسازی سال ۱۳۶۷و در نهایت کتاب جنجالی بازسازی و سازندگی مربوط به حوادث سال ۱۳۶۸ خورشیدی، نام دارند. در صفحه ۲۸۰ از کتاب بازسازی و سازندگی، که مربوط به خاطرات روز سی ام مرداد ۱۳۶۸ خورشیدی می باشد، هاشمی رفسنجانی به نخستین دیدار رسمی‌اش به عنوان رئیس جمهور با سیدمحمد موسوی خوئینی‌ها اشاره می‌کند و می‌نویسد:
«آقای موسوی خویینی‌ها آمد. از رهبری رنجیده به خاطر اینکه ایشان را رییس قوه قضائیه نکرده است. گفتم آیت الله خامنه‌ای مایلند در دفتر خودشان کاری به ایشان واگذار نمایند. نپذیرفت و گفت بنا دارد با انتخابات میاندوره‌ای به مجلس برود. پیشنهاد همکاری با نهاد ریاست جمهوری را هم دادم. گفت اگر بنا باشد کاری را بپذیرد، این را می‌پذیرد.»
رسانه‌های رسمی جمهوری اسلامی پس از انتشار این کتاب با اشاره به رفتار موسوی خویینی‌ها، آن‌را سهم خواهی و باج‌گیری آشکار وی از سیدعلی خامنه‌ای در روزهای نخست نشستن وی بر تخت رهبری دانستند. لازم به ذکر است که موسوی خویینی‌ها تنها کسی نبود که پس از رسیدن سیدعلی خامنه‌ای به رهبری به قهر سیاسی رفت. یک هفته پس از موسوی خویینی‌ها، میرحسین موسوی که تا آن زمان سمت نخست‌وزیری را در اختیار داشت، از پذیرفتن سمت جدیدی که خامنه‌ای در مقام رهبر جمهوری اسلامی به وی داده بود، سر باز زد. اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات مربوط به روز دوازدهم شهریور ۱۳۶۸ خورشیدی، نوشته است:
«شب آیت الله خامنه‌ای به دفتر من آمدند. درباره سمت مهندس موسوی و بنیاد جانبازان مذاکره شد. آقای خامنه‌ای می‌خواهند به عنوان رییس بنیاد جانبازان با قید زمان سه سال نصب کنند و آقای موسوی حاضر نیست با قید زمان بپذیرد.» رسانه‌های جمهوری اسلامی این اقدام میرحسین موسوی را نیز سهم خواهی وی از خامنه‌ای تلقی کردند. میر حسین موسوی که در تمام دوران نخست وزیری اش از ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ خورشیدی، با حفظ سمت رییس بنیاد مستضعفان و جانبازان نیز بود، سه روز پس از این دیدار خامنه‌ای و هاشمی رفسنجانی، در پانزدهم شهریور ۱۳۶۸ خورشیدی، توسط خامنه‌ای از این سمت برکنار و به جای وی محسن رفیقدوست عهده‌دار این پست گردید.
به این شکل پس از مرگ خمینی، موسوی خویینی‌ها، میر حسین موسوی و بسیاری دیگر از انقلابیونی که در مسیر تصاحب قدرت توسط سیدعلی خامنه‌ای نقش داشتند، از گردونه سیاست ایران کنار گذاشته شدند و نطفه جریانی موسوم به اصلاح طلبان شکل گرفت. موسوی خویینی‌ها ابتدا در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری را تاسیس کرد تا پایگاهی باشد برای یاران و طرفدارانش، به ویژه آنها که پس از ماجرای اشغال سفارت آمریکا هنوز به وی وفادار مانده بودند. وی مدتی بعد در پی بروز اختلاف با هاشمی رفسنجانی، مرکز مطالعات استراتژیک را ترک کرد و روزنامه «سلام» را به راه انداخت که در ابتدا تبدیل به کانون اصلی انتقادات به هاشمی رفسنجانی شد. این روزنامه همچنین در جریان انتخابات دوم خرداد سال ۱۳۷۶ خورشیدی، نقش موثری در شکست علی اکبر ناطق نوری داشت که کاندیدای مورد نظر سیدعلی خامنه‌ای بود.
به این ترتیب با انتخاب سیدمحمد خاتمی که از حمایت تمام و کمال موسوی خویینی‌ها برخوردار بود، جنبش اصلاح طلبی در ایران پس از انقلاب اسلامی پا به عرصه کلان حکومتی گذاشت. پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ خورشیدی، موسوی خویینی‌ها، این هم‌کلاسی سابق سیدعلی خامنه‌ای در دانشگاه پاتریس لومومبا، در قامت پدر معنوی اصلاح طلبان حکومتی نقشی محوری در مخالفت با جبهه محافظه‌کاران به رهبری خامنه‌ای به عهده گرفت.
دسته سوم: محافظه کاران جدید به رهبری محمود احمدی‌نژاد
همانطور که دیدیم، پس از وقوع انقلاب اسلامی یک جریان سیاسی که از هویت مبارزاتی پر رنگی نیز برخوردار نبود، با تکیه بر کمک‌های آشکار و پنهان سازمان امنیت شوروی، توانست همه رقبای سیاسی را از صحنه خارج کند و در پایان دهه اول انقلاب اسلامی، قدرت را به طور کامل در اختیار بگیرد. پس از مرگ خمینی اختلافات عمیقی در درون اتحاد مثلث خامنه‌ای، هاشمی رفسنجانی و موسوی خویینی‌ها به‌وجود آمد و این مجموعه به دو بخش محافظه‌کاران به رهبری سیدعلی خامنه‌ای و اصلاح‌طلبان حکومتی به رهبری سیدمحمد موسوی خویینی‌ها تقسیم گشت. هاشمی رفسنجانی هم به گونه‌ای شرایط را مدیریت کرده بود که در هر دو جریان بتواند حضور و تاثیر داشته باشد. در سال ۱۳۸۴ خورشیدی، با روی کار آمدن محمود احمدی نژاد به عنوان رییس جمهور، جریان سومی که می‌توان نام «محافظه‌کاران جدید» یا «نئو محافظه‌کاران» را بر آن گذاشت، ظهور کرد. بر پایه اطلاعات به دست آمده از اسناد محرمانه دانشگاه پاتریس لومومبا در مسکو، مشخص شد که مشاوران ارشد محمود احمدی‌نژاد نیز در دهه نود میلادی دوره‌های ویژه‌ای را در دانشگاه پاتریس لومومبا گذرانده‌اند. به این ترتیب این جریان سوم نیز همانند رهبران دو جریان سنتی قدرت در ایران پس از انقلاب یعنی محافظه کاران و اصلاح طلبان حکومتی، به واسطه سوابق همکاری با سازمان امنیت شوروی، فرمانبردار سیاست های دیکته شده همسایه شمالی بوده اند.
daneshjoo-Ahmadinejad-Amadnews
کامران دانشجو وزیر علوم احمدی نژاد، محمود ملاباشی و ارسلان قربانی هم‌کلاسی‌های دهه نود در دانشگاه پاتریس لومومبا
کامران دانشجو که در دهه شصت خورشیدی زمانی که در انگلستان دانشجو بود به اتهام شرکت در توطئه آتش زدن کتابفروشی پنگوئن در اعتراض به انتشار کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی دستگیر و از انگلستان اخراج شده بود، به روسیه می رود و پس از گذراندن دوره‌های آموزشی ویژه زیر نظر اساتید و افسران کا گ ب در دانشگاه پاتریس لومومبا، به ایران باز می‌گردد. وی در تاریخ ۱۶ آبان ۱۳۸۷ از سوی علی کردان، وزیر کشور وقت در دولت احمدی‌نژاد، ابتدا به عنوان استاندار تهران و سپس قائم مقام و معاون سیاسی وزارت کشور انتخاب می شود. پس از استیضاح علی کردان از سوی نمایندگان مجلس شورای اسلامی و برکناری وی، کامران دانشجو با حکم محمود احمدی‌ نژاد به عنوان سرپرست وزارت کشور منصوب می گردد. کامران دانشجو در اسفند ۱۳۸۷ خورشیدی و در آستانه برگزاری دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، به‌ عنوان رییس ستاد انتخابات وزارت کشور ایران معرفی می‌شود تا مهندسی گسترده در آرای مردم و تقلب بزرگ انتخاباتی را که به تمدید چهار ساله ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد می انجامد، سازماندهی کند. نتیجه این تقلب انتخاباتی، فوران بیش از سه دهه خشم مردم ایران در پاسخ به جنایات سران رژیم جمهوری اسلامی بود که به تولد جنبش تاریخی دموکراسی‌خواه و آزادی‌خواه مردم ایران در خرداد ۱۳۸۸ خورشیدی، معروف به جنبش سبز انجامید. احمدی نژاد که چهارسال دوم ریاست جمهوری‌اش را مدیون کامران دانشجو و همکارانش بود، وی را در دومین کابینه‌اش به عنوان وزیر علوم برمی گزیند. وزارت علوم سمتی کلیدی بود که سازمان امنیت شوروی از همان آغاز دوران رهبری نیکیتا خورشچف بر اتحاد جماهیر شوروی، توجه خاصی به آن نشان داده بود. کامران دانشجو هم بلافاصله هم‌کلاسی‌هایش در دانشگاه پاتریس لومومبا یعنی محمود ملاباشی و ارسلان قربانی را به عنوان معاونین خود در وزارت علوم منصوب کرد. محمود ملاباشی معاونت امور آموزشی و ارسلان قربانی معاونت امور بین‌الملل در وزارت علوم را به عهده گرفتند و به این ترتیب موج جدیدی از سرکوب دانشجویان فعال و آزادی‌خواه و همچنین مخالفان سیاسی را در دانشگاه‌های سراسر کشور ترتیب دادند. همین مجموعه در نوامبر سال ۲۰۱۱ میلادی با امضای یک قرار داد رسمی، برای ده سال ارتباط دانشگاه پاتریس لومومبا و سازمان امنیت فدراسیون روسیه را با بزرگ‌ترین دانشگاه‌های ایران برقرار کردند.
جنبش سبز، زمانی برای افتادن نقاب از چهره ماموران کا گ ب در ایران
بازیگران حکومتی در آن خواهد بود. برای نمونه جنبش سبز که در محدوده زمانی خرداد ماه ۱۳۸۸ خورشیدی، برابر با ژوئن ۲۰۰۹ میلادی، در بحبوحه انتخابات ریاست جمهوری دهم، تا بهمن ماه همان سال رخ داد و خیابان‌های تمام شهرهای بزرگ کشور را تبدیل به صحنه اعتراضات گسترده مردمی علیه حکومت جمهوری اسلامی کرده بود، بی‌تردید بزرگ‌ترین چالش رژیم جمهوری اسلامی در طول حیاتش بود. تنها در روز ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ خورشیدی، در تهران بیش از چهار میلیون نفر در اعتراض به حکومت و تقلب در انتخابات به خیابان آمدند که رکورد بزرگ‌ترین اعتراض خیابانی در تاریخ ایران را شکست. محمدباقر قالیباف شهردار وقت تهران، در گزارش به مجلس شورای اسلامی از حضور بیش از سه میلیون معترض در میدان آزادی تهران خبر داد که البته با فشارهای پشت پرده مجبور به تکذیب این خبر شد. جنبش سبز، نقاب از چهره‌ها انداخت و برای نخستین بار این سه جریان عمده و تاثیرگذار حکومتی دیده شدند. از یک‌سو میرحسین موسوی به نمایندگی از اصلاح طلبان و با توصیه و حمایت مستقیم محمد موسوی خویینی‌ها پس از بیست سال سکوت و دوری از سمت‌های دولتی، کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری شده بود و همه شواهد نشان می داد که پیروز انتخابات بوده است. رنگ سبز که جنبش سبز بر اساس آن نام گرفت، رنگ تبلیغاتی انتخاباتی وی بود که توسط میلیون‌ها جوان آزادی‌خواه و تحول طلب استفاده می‌شد و فضای سیاسی شهرهای بزرگ کشور را در آن روزها به وضوح سبز کرده بود. در سوی دیگر طرفداران احمدی نژاد که خط محافظه کاران جدید بودند و با تقلب آشکار انتخاباتی در وزارت کشور جمهوری اسلامی نتایج آرا را دست‌کاری کرده و به نفع رییس جمهور وقت، محمود احمدی نژاد تغییر دادند. هدایت این تقلب بزرگ انتخاباتی را تیم کامران دانشجو، محمود ملاباشی و ارسلان قربانی در ستاد انتخابات وزارت کشور در دست داشتند. جریان سوم هم سیدعلی خامنه‌ای و محافظه‌کاران سنتی ایران بودند که تلاش می کردند در تمام اختلافات و درگیری‌های درون حکومتی، نقش میانجی و بی طرف را بازی کنند. اما شدت گرفتن اعتراضات مردمی در جنبش سبز، آنها را وادار کرد تا نقاب از چهره بیاندازند و آشکارا به حمایت از محافظه‌کاران جدید به صحنه بیایند. با نگاهی دوباره به لیست فارغ التحصیلان ایرانی دانشگاه پاتریس لومومبا، مشخص می شود که رهبری جریان محافظه‌کار یعنی سیدعلی خامنه‌ای، رهبری جریان اصلاح طلب یا همان سیدمحمد موسوی خوئینی‌ها و همین‌طور رهبری جریان محافظه‌کاران جدید یعنی معاونان و مشاوران ارشد محمود احمدی نژاد، همگی تجربه مشترکی در دانشگاه پاتریس لومومبا در مسکو داشته‌اند. دانشگاهی که در واقع مرکز رسمی تربیت جاسوس برای سازمان امنیت شوروی سابق و فدراسیون روسیه فعلی بوده است. این صفحه شطرنج برای عرصه سیاسی ایران به گونه‌ای چیده شده است که هر طرفی در بازی برنده شود، کنترل همچنان در دست سازمان امنیت همسایه شمالی ایران باقی خواهد ماند. آنچه در این بین کارشناسان جنگ روانی و بازیگردانان این شطرنج روسی را غافلگیر کرد، اعتراضات میلیون‌ها ایرانی در سراسر کشور بود که شعارهای «مرگ بر روسیه» و «مرگ بر چین» را در تظاهرات خیابانی علیه حکومت جمهوری اسلامی به جای شعار حکومتی «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» سر دادند. jonbeshe-Sabz-Amadnews

پشت پرده بازداشت «آفرین چیت‌ساز»


بخشی از پشت پرده بازداشت «آفرین چیت‌ساز» به بهانه پروژه نفوذ
  شنبه, ۱۸ام اردیبهشت, ۱۳۹۵
Afarin-Chitsaz-Amadnews
«اختصاصی آمدنیوز»
«در یک جامعه مردم‌سالار هر گروهی حق دارد مواضع خود را نسبت به سیاست داخلی و خارجی ابراز کند کما این‌که در کشورهای توسعه یافته هر گروهی با طی مراحل قانونی و البته ذیل تابلو حزب و جناح خود تجمع یا تظاهرات برگزار می‌کند. آنچه در قاموس دموکراسی پذیرفته نمی‌شود توسل یک گروه یا محفل سیاسی به تاکتیک‌های پوپولیستی مثل تحریک احساسات عمومی یا سوء استفاده از نام و اعتبار مردم یا قشری از اقشار جامعه است. به طور مثال یک گروه سیاسی حق ندارد در تجمع خود نام مردم را مصادره کند و اجتماع چند نفره خود را حرکت خودجوش و ملی معرفی کند. یا برای دستیابی به منویات سیاسی خویش به تعبیر روحانی از جیب مردم یا اصنافی مثل دانشجویان یا انقلابیون و… خرج کند.»
جملاتی که خواندید، بخشی از آخرین یادداشت «آفرین چیت‌ساز اول» در سایت ایرنا است. یادداشتی که با عنایت به خبر و حواشی رخ داده پیرامون «سفر توریستی جک استراو وزیر سابق امور خارجه بریتانیا» نوشته شده و خوشبختانه همچنان قابل دسترسی و مطالعه است.
سلسله یادداشت‌های منسجم و خواندنی «آفرین چیت‌ساز» در صفحه اول روزنامه متعلق به خبرگزاری دولتی ایرنا – ایران – پس از شروع به کار دولت روحانی به رشته تحریر درآمدند. یادداشت‌هایی که غالبا در حوزه سیاست خارجی نوشته می‌شدند و در اکثر آنها موافقت با سیاست‌های دولتی و نقد مخالفان و تندروی‌های گذشته و دلواپسان کاملا مشهود بود. انتشار این یادداشت‌ها در صفحه اول روزنامه ایران از خانم چیت‌ساز که بیشتر به‌عنوان هنرمند، بازیگر و طراح لباس پروژه‌های سینمایی شناخته می‌شد، مخاطبان روزنامه را با نام تازه و قلم توانایی آشنا کرد. این یادداشت‌ها همزمان شاخک‌های حساسیت مخالفان دولت روحانی و عوامل امنیتی‌شان در سازمان موازی حفاظت اطلاعات سپاه را برانگیخت. تا جایی که سرانجام نام او را در لیست مغضوبان خود در پروژه نفوذ قرار داده و وی را بازداشت نمودند.
در روز ۱۲ بهمن ۱۳۹۴. «آمدنیوز» برای نخستین بار خبر بازداشت «آفرین چیت‌ساز» توسط سازمان اطلاعات سپاه پاسداران را اعلام کرد. یک روز پیش از آن، سازمان اطلاعات سپاه اطلاعیه‌ای صادر و اعلام کرد: «چند تن از اعضای شبکه نفوذی همکار با دولت‌های متخاصم غربی را که در فضای مجازی و مطبوعات کشور فعال بودند، بازداشت کرد. این اقدام پس از ماه‌ها رصد مستمر اطلاعاتی و اشراف همه‌جانبه به ابعاد فعالیت‌های این شبکه انجام شده است.» با انتشار این بیانیه نام آفرین چیت ساز، سامان صفرزایی، عیسی سحرخیز، احسان مازندرانی و داود اسدی – فرد دیگری که به تازگی مشخص شده برادر هوشنگ اسدی از مدیران وب‌سایت روز آن‌لاین بوده و هیچ‌گونه فعالیت سیاسی یا مطبوعاتی نداشته – درصدر خبرها قرار گرفت.
بنا به گزارش منابع خبری «آمدنیوز»، «آفرین چیت‌ساز» در سالیان گذشته در شهر بیروت مدتی به تحصیل در دانشگاه اشتغال داشته است. ولی بنا به دلایلی تحصیل خود را نیمه تمام رها کرده و به ایران باز می‌گردد. وی در مدت حضور در لبنان با «حسن شمشادی» از خبرنگاران اعزامی صداوسیما نیز در ارتباط بوده است. بنا به اطلاعات دریافتی از منابع خبری «آمدنیوز»، دانشگاه محل تحصیل وی همان دانشگاهی بوده که «نزار زاکا» نیز در آن دانشگاه مشغول به تحصیل بوده است. وجود همین نام در لیست دانشجویان یک دانشگاه، احتمالا دست‌مایه‌ای برای «اتهام‌زنی» بازجویان سازمان اطلاعات سپاه به خانم چیت‌ساز شده است. شایان ذکر است «نزار زاکا» یک‌سال قبل پس از سفر به ایران برای شرکت در یک کنفرانس به اتهام جاسوسی بازداشت شده است.
بازداشت رئیس انجمن ICT کشورهای عرب به اتهام جاسوسی در سال ۱۳۹۳ در خبرگزاری فارس چنین گزارش شده است: «یک جاسوس آمریکایی-لبنانی به نام نزار زاکا توسط نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران بازداشت شد. وی ارتباطات جدی با نظامی و امنیتی با ایالات متحده آمریکا به‌ویژه در پنتاگون و سازمان سیا داشته است.»
با شروع به کار دولت حسن روحانی، خانم چیت‌ساز در یکی برنامه‌های فرهنگی با «اسماعیل (حمید) سماوی» خواهرزاده رییس‌جمهور آشنا شده و سپس در چند مراسم دیگر نیز به‌طور مشترک حضور می‌یابند. یک منبع خبری در این‌باره می‌گوید: «در یکی از این برنامه‌ها، برخی از اعضای تحریریه روزنامه ایران نیز حضور داشته‌اند. از آنجا که اسماعیل سماوی، حسن روحانی و برادرش را با عنوان «دایی حسن و دایی حسین» معرفی می‌نموده، خانم چیت‌ساز هم رییس‌جمهور و برادرش را با همین لفظ خطاب می‌کرده و این به یک عادت محاوره‌ای تبدیل شده بود. این نحوه خطاب قرار دادن رئیس‌جمهور که گاها به‌صورت طنز و مطایبه در صفحه شخصی فیس بوک خانم چیت‌ساز هم تکرار شده، باعث شد تا برخی و از جمله مخالفان دولت روحانی تصور کنند که وی نیز خواهرزاده روحانی است. عدم توضیح خانم چیت‌ساز نسبت به این ابهام، ظاهرا در طول همکاری با روزنامه ایران از نظر نهادهای موازی امنیتی دور نمی‌ماند. خصوصا که به دلیل ارتباط کاری خود با اسماعیل سماوی، موفق به دیدار علی جنتی شده و تا جایی که به طور مرتب هفته‌ای یک‌بار با وزیر ارشاد دولت روحانی ملاقات داشته است. او حتا در مسیر فعالیت مطبوعاتی خود برای موضوعات مورد بحث خود بعضا موفق به دیدن حسین فریدون برادر رئیس جمهور نیز شده بود.»
«اسماعیل سماوی» معاون «محمد نهاوندیان» و رییس مرکز ارتباطات مردمی نهاد ریاست جمهوری است. بنا به گزارش سحام نیوز وی توانسته بود پس از تغییر دولت «جلوی حیف و میل میلیاردها تومان از بودجه بیت‌المال را در این نهاد بگیرد. دولت محمود احمدی‌نژاد بودجه هنگفتی را برای این معاونت در دو دولت پیشین در نظر گرفته بود که این بودجه، صرف خرید مجلات و نشریات مختلف – که اغلب وابسته به نهادهای امنیتی – نظامی و روزنامه کیهان و… بود – می‌شد. مرکز ارتباطات مردمی نهاد ریاست جمهوری در دولت قبل، وظیفه تهیه «بولتن‌های خاص» با استفاده از کارشناسان نهادهای امنیتی – فرهنگی وابسته به سپاه پاسداران و روزنامه کیهان را برعهده داشت. این مرکز برای انجام این خدمات، بودجه هنگفتی از بیت‌المال را صرف حقوق و دستمزدهای کلان و انتشارات محرمانه و گسترده خود می‌کرد.»
بر اساس گزارش منابع خبری «آمدنیوز»، نکته جالب ماجرا در پرونده روزنامه‌نگاران بازداشتی آن است که به فاصله چند روز پس از بازداشت خانم چیت‌ساز، «اسماعیل سماوی» خواهر زاده حسن روحانی نیز برای چند روز بازداشت شده است. چیزی که در مسیر طی شده در پرونده به چشم می‌خورد آن است که نیروهای اطلاعات سپاه تلاش داشته‌اند تا تحصیل در یک دانشگاه (دانشگاه محل تحصیل خانم چیت‌ساز و نزار زاکا در بیروت) و هم‌چنین ارتباط «اسماعیل سماوی» با «نزار زاکا» – در جریان برگزاری هفته فناوری اطلاعات پارسی‌زبانان ۸ و ۹ شهریور ۱۳۹۳ – که دبیر انجمن ICT کشورهای عرب است؛ را به پروژه «نفوذ غرب در دولت» متصل کنند.
هفتم اردیبهشت سال جاری سرانجام پس از ۱۸۰ روز بی‌خبری مطلق از «آفرین چیت‌ساز» توسط محمود علیزاده طباطبایی به رسانه‌ها اعلام شد که:
«خانم چیت‌ساز به تحمل ده سال زندان محکوم شده‌ است.» مادر آفرین چیت‌ساز، ستون ‌نویس روزنامه ایران در گفتگو با رسانه‌ها اعلام کرد دخترش به اتهام «اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت و ارتباط با دولت‌های بیگانه» به تحمل ۱۰ سال حبس تعزیری محکوم شده است. او در همان مصاحبه گفته است: «در حالی که چشمانش بسته بوده، با بطری آب او را زده‌اند تا اقرار بگیرند. بند بند اتهامات علیه او نادرست است و او به کشور و مسئولان نظام و دولت آقای روحانی علاقه زیادی دارد و اصولا فعال سیاسی نبوده است.» خانم آزادپور در ادامه این گفتگو در مورد محکومیت دخترش گفت: «من و بستگان درجه یک و دوستان ما همه در شوک هستیم. هنوز دنبال هیچ راه‌کاری نرفته‌ایم.»

با این تفاسیر روشن است که مقامات امنیتی سپاه که به‌عنوان بازوی اجرایی مخالفان دولت روحانی با قوه قضاییه همکاری می‌کنند، در صدد آن هستند که با ربط دادن مسائل کوچک، وی را به «پروژه ساختگی نفوذ» مرتبط کنند. آن‌چه مسلم است این‌که شیوه طنز و مطایبه در گفتار خانم چیت‌ساز «خطاب قرار دادن رییس جمهور با عنوان دایی» و هم‌چنین حضور نیمه تمام جهت تحصیل در یک دانشگاه خارجی و یا همزمانی تحصیل «نزار زاکا» که با ادعای جاسوسی بازداشت شده، جرم تلقی نمی‌شود. حتا اقامت در پاریس پیش از روی کار آمدن دولت آقای روحانی و اشتغال به کارهای هنری از جمله نقاشی، طراحی لباس نیز نمی‌تواند جرم دانسته شود.
بازجویان سازمان اطلاعات سپاه پاسداران سعی دارند با کمک دستگاه قضایی، اتهامات نادرستی را به یک هنرمند و نویسنده‌ای وارد نموده و به دلیل ارتباطات کاری میان وی و مسئولان حکومتی، از وی چهره‌ای تحت عنوان «عامل نفوذ غرب به دولت» به حامیان خود ترسیم نموده و مقاصد سیاسی نامبارک خود را دنبال کنند؛ اتهاماتی که «آفرین چیت‌ساز» به‌دلیل آن‌که تاکنون حاضر به همکاری در این پروژه نشده، منتج به صدور حکم ده سال زندان برای او شده است.

Wednesday, May 11, 2016

شعری گویا و زیبا از حسین جنتی


نابلد!
بار سنگین، ماه پنهان، اسب لاغر نابلد
ره خطا بود و علامت گنگ و رهبر نابلد
ما توکل کرده بودیم این ولی کافی نبود
نیل تر بود و عصا خشک و پیمبر نابلد
از چه میخواهی بدانی؟ هیچیک از ما نماند
دشمن از هر سو نمایان، ما و لشکر نابلد

از سرم پرسی؟ جز این در خاطرم چیزی نماند
تیغ چرخان بود و گردن نازک و سر نابلد

مشتهامان را گره کردیم اما ای دریغ
مشتی از ما سست پیمان، مشت دیگر نابلد!

گاه غافل سر بریدیم از برادرهای خویش
دید اندک بود و شب تاریک و خنجر نابلد

نامه ها بستیم بر پاشان دریغ از یک جواب
باز و شاهین تیزچنگال و کبوتر نابلد

کشتی ما واژگون شد تا نخستین موج دید
ناخدای ما دروغین بود و لنگر نابلد


حسین جنّتی

Tuesday, May 10, 2016

بازهم رسوایی دیگری، این بار در آموزش و پرورش

بازهم رسوایی دیگری، این بار در آموزش و پرورش

آموزش و پرورش استان خوزستان
شهرستان لالی
روستای جمال اباد
مدرسه شهید نادر جمالپور
مردمفریبی به نام دین تا کی؟
با طرحی که مقامهای پرورش نایافته پرورشی میخواهند به اجرا دراورند، گویی نظام جمهوری اسلامی گامی بلندتر ازخداوند برداشته و  سن تکلیف را پایین آورده و از کودکی باید واجبات را انجام دهند.

این طرح از مهدکودکها شروع و باید تا پایان عمر، با زور به اجرا دراید.
 
واما داستان ما چیست؟
چند روز قبل دبیر پرورشی دبستان شهید نادر مشغول یاد دادن اجباری نماز برای دانش اموزان بود که در حین اموزش وضوء صحیح به اشتباه به جای مسح سر ، ابتدا مسح بر رو پا را انجام داد ولی چون دانش اموزان از معلم خود زرنگتر و فهمیده تر بودن به معلم گوشزد کردن که اشتباه کرده و شروع به تمسخر معلم کردن
از انجایی که دانش اموزان پایه چهارم بودن و نمیتوانستن جلوی خندیدن خود را بگیرن ، با حمله وحشیانه معلم روبرو شدند
بعد از اینکه چند نفر از انها رو کتک زد به زرنگ ترین شاگرد کلاس حمله کرده و همانند ابوبکر بغدادی و شاید هم بدتر و وحشیانه تر از تمام اعضای داعش کودک بیچاره را مورد ضرب و شتم قرار داده و کودک را بر زمین انداخته و با لگدهای محکم به شکم و کمر و سر و صورت او ضربه زده و بعد که کودک از زمین بلند شده تا برای کمک گرفتن از بقیه معلمها به بیرون از کلاس برود ، همانند توپ فوتبال چنان لگدی به شکم بچه زده بود که به دیوار برخورد کرد و نقش بر زمین شد و یک ساعت بیهوش شد
با سروصدای بقیه دانش اموزان مدیر سر رسیده و کودک را نجات داد
که اگر دیر رسیده بود معلوم نبود کودک زنده بماند
از انجایی که معلمین پرورشی زیر نظر عقیدتی سیاسی و اطلاعات انتخاب میشوند و مورد حمایت انان هستن کسی حریف انان نمیشود و شکایت از انان ره به جایی نمیبرد

بعد از این اتفاق حتی یک نفر از طرف اموزش و پرورش ویا نهادهای دیگر برای دلجویی و یا گزارش و یا بررسی این اتفاق تا کنون مراجعه نکرده اند
رییس بی لیاقت اموزش و پرورش لالی هم که اصلا بیسوادتر از این حرفاست که بخواهد کاری بکند و مسولین شهرلالی و استان خوزستان هم که بی عرضگیهاشون بر کسی پوشیده نیست !
ای کاش این بچه اهل فلسطین بود
ای کاش این اتفاق در مدارس امریکا اتفاق می افتاد
ای کاش این اتفاق در زمان شاه سابق اتفاق افتاده بود
صدا و سیما چنان جنجالی بپا میکرد که بیا و ببین !!
از انجایی که پدر این دانش اموز کارگر ساده ای بیش نیست و برای امرار معاش به نقاط دورافتاده کشور رفته و هنوز پسرمعصوم خود را ندیده و کاری هم از دستش برنمیاید
نفت و گاز خوزستان و جنوب ، برای ابادانی اﻳﺮاﻥ بفروش میرسد و سهم خودمان از این ثروت جزفقرو محرومیت و کتک چیزی نیست !
 از شما مردم عزیز خواهشمندم انقدر کپی کنید تا بدست وکیلی خبره و خیّر برسد که بتواند حق طفل معصوم را بگیرد ، یا در شبکه های خارجی پخش شود تا این بی فرهنگهای اموزش و پرورش رسوای عالم شوند .

نام دبیر پرورشی : پرویز غفاری
دانش اموز : حمیدرضا جمالپور

در انتشار این پیام بکوشید بلکه باری از دوش مردم محروم کشورمان برداشته شود.

کشفی شگفت پیرامون ژئوگرافی مراکش به وسیله ناسا(NASA)

05/03/2016 11:44 AM EDT
Expedition 47 Flight Engineer Jeff Williams of NASA captured this detailed photograph from the International Space Station during a daytime flyover of Morocco on May 2, 2016. Williams shared the image to social media and asked, "Reptile scales, or incredible and rugged geology in Morocco?"