بخشی از کتاب رفیق آیتالله: جنبش سبز، زمانی برای افتادن نقاب از چهره ماموران کا گ ب در ایران
یکشنبه, ۲۶ام اردیبهشت, ۱۳۹۵
«اختصاصی
آمدنیوز»- چندی است کتاب جنجالی «رفیق آیتالله» تالیف امیرعباس فخرآور
توسط نشر کتاب به بازار خارجی کتاب عرضه شده است. این کتاب به جهت
حساسیتهای موجود، در حال حاضر برای علاقهمندان داخلی قابل دسترس نیست و
متاسفانه امکان انتقال آن به ایران وجود ندارد. اما «آمدنیوز» با هدف «گردش
آزاد اطلاعرسانی» و «رسالت مطبوعاتی» خود، قسمت سوم از فصل دوم این کتاب
را منتشر میکند. قسمتهای بعدی این کتاب نیز به مرور در این پایگاه خبری
منتشر خواهد شد. بدیهی است علاقهمندان به مطالعه این کتاب میتوانند به وبسایت
این کتاب مراجعه و برای مطالعه جزییات و مشاهده اسناد، نسبت به خرید
اینترنتی آن اقدام نمایند. لازم به ذکر است مباحث مطرح شده در این کتاب،
«دیدگاه آمدنیوز نیست» و این پایگاه اطلاعرسانی آمادگی خود را جهت انتشار
توضیحات افراد مختلف نسبت به موارد مطروحه در این کتاب اعلام میکند.
در بخش نخست
از فصل دوم کتاب «رفیق آیتالله» به «تمام مردان کا گ ب در ایران»، «سفر
علی خامنهای به نجف برای تشکیل حزب الدعوه اسلامی عراق»، «عشق و علاقه
خامنهای به انقلاب بولشویکی روسیه و جوزف استالین»، «سفر رمز آلود
خامنهای به شوروی»، «تناقضهای فاحش در تاریخنگاری رسمی از زندگینامه
خامنهای»، «نیمه کاره رها کردن تحصیل علوم دینی توسط علی خامنهای در حوزه
علمیه قم برای سفر به شوروی در ۱۳۴۳» و «رمز گشایی از نامه خامنهای به
پدرش در آستانه سفر به اتحاد جماهیر شوروی ، ۱۸ تیرماه ۱۳۴۳» پرداخته شده
است.
در بخش دوم از فصل دوم این کتاب نیز به «نامه خامنهای به پدرش
به دست ساواک می افتد»، «سیدمحمد جواد فضل الله، همسفر خامنهای در سفر به
شوروی»، «خامنهای پس از بازگشت از شوروی»، «خاطرات عجیب خامنهای از زندان
و آشناییاش با سحر و جادوگری»، «اصلاح طلبان حکومتی به رهبری سیدمحمد
موسوی خویینیها»، «موسوی خوئینیها و تکثیر نوارهای خمینی در مراکز کا گ ب
در قم» پرداخته شده است.
انتشار بخش نخست و بخش دوم
از فصل دوم کتاب «رفیق آیتالله» با استقبال گسترده مخاطبان «آمدنیوز»
مواجه گردیده است. به دلیل آنکه کتاب «رفیق آیتالله» با «سانسور» گسترده
در ایران، از دسترس خارج بودن «خرید آنلاین» و عدم امکان ارسال آن به ایران
از طریق «پست» مواجه و از دسترس بخش زیادی از مخاطبان فارسی زبان داخل
کشور خارج گردیده، شورای سردبیری «آمدنیوز» تصمیم گرفت بخشهایی از این
کتاب را با رعایت اخلاق حرفهای، اطلاعرسانی و منتشر نماید.
بخش سوم از فصل دوم کتاب «رفیق آیتالله» را در زیر با هم میخوانیم:
گزارشهای کا گ ب در نوفل لوشاتو به دست خمینی می رسید
دکتر
صادق طباطبایی که خواهر زاده امام موسی صدر و برادر همسر سید احمد خمینی
بود، خردادماه ۱۳۹۱ خورشیدی در مصاحبهای با روزنامه شرق به راز ارتباط
سازمان امنیت شوروی با حلقه یاران خمینی در فرانسه اشاره کرد. وی نیز
همانند داییاش امام موسی صدر، با حکومت حافظ اسد در سوریه که وفادارترین
متحد شوروی در خاورمیانه شناخته میشد، روابط نزدیکی داشت. صادق طباطبایی
در این مصاحبه برای نخستین بار عنوان میکند که گزارشهای تحلیلی و محرمانه
کا گ ب یا همان سازمان امنیت شوروی در زمان حضور خمینی در فرانسه به دست
وی می رسید تا درک بهتری از آخرین شرایط و تحولات اجتماعی در ایران داشته
باشد و بتواند درست تصمیم بگیرد. گزارشهای تحلیلی سازمان امنیت شوروی
طبقهبندی محرمانه داشته و چیزی نبوده است که در دسترس عموم گذاشته شود.
اینکه چه کسی به این گزارشهای محرمانه در ماههای پر آشوب انقلاب دسترسی
داشته و آنها را به خمینی میرساند، رازی بود که برای دههها سر به مهر
باقی مانده بود. به خاطر داشته باشیم که سیدمحمد موسوی خویینیها
فارغالتحصیل دانشگاه پاتریس لومومبا یا همان مرکز تربیت کادر برای سازمان
امنیت شوروی بود که توانست خود را از طریق دوستی با پسر خمینی به اتاق
کناری حجره خمینی در نوفل لوشاتو برساند. بدون شک وی میتوانست یکی از
افرادی باشد که به این گزارشها دسترسی داشته و از طرف کا گ ب موظف باشد تا
آنرا به خمینی برساند. اگر چه یکی دیگر از گزینهها میتوانست خود صادق
طباطبائی باشد که وی نیز روابط خوبی با سازمان امنیت شوروی داشت، اما یکی
از نکاتی که در همین مصاحبه به آن اشاره میشود، همه نگاهها را به سمت
موسوی خوئینیها میچرخاند. به گفته طباطبایی در گزارش سازمان امنیت شوروی
آمده بود که «تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه» رمز پیروزی خمینی در فتح سنگر به
سنگر موانع در ایران انقلابی خواهد بود. این گزارش در پاییز سال ۱۳۵۷
خورشیدی به دست خمینی رسانده شد و فراموش نکنیم که یکسال پس از این تاریخ،
یعنی در آبانماه ۱۳۵۸ خورشیدی، همین عبارت «تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه»
شعار محوری و حتی نام تشکیلاتی مجموعهای از نیروهای ویژه سپاه پاسداران شد
که خود را در آغاز «دانشجویان پیرو خط امام» مینامیدند و مدتی بعد نام
«دفتر تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه» را بر خود گذاشتند و با حمله به سفارت
ایالات متحده آمریکا در تهران، دیپلماتهای آمریکایی را برای ۴۴۴ روز به
گروگان گرفتند. در واقع این عملیات توسط سپاه پاسداران که در آغاز انقلاب
با اسلحههای ارسال شده توسط شوروی تجهیز شده بود، به انجام رسید و تنها از
عنوان دانشجو به عنوان پوششی برای این نیروهای سپاه استفاده میشد تا
وانمود شود که مردم و دانشجویان ایرانی در اعتراض به سیاستهای آمریکا،
سفارت این کشور را تسخیر کردهاند و نگاهها متوجه سپاه پاسداران و یا
سازمان امنیت شوروی نشود. طراح و هدایت کننده این عملیات موسوی خوئینیها
بود. در اینکه کا گ ب در فرانسه به خمینی پیشنهاد داده بود که تحکیم وحدت
حوزه و دانشگاه، رمز پیروزی انقلاب خواهد بود و پس از انقلاب همین عبارت
عنوان تشکیلاتی شد که به سفارت آمریکا در تهران حمله کردند و منافع سرشاری
برای سازمان امنیت شوروی به ارمغان آمد، اسرار فراوانی نهفته است که در فصل
ششم از همین کتاب به آن پرداخته خواهد شد.
ارتباط موسوی خوئینیها با گروه تروریستی فرقان
مجله
یادآور که یکی از مجموعه نشریات وابسته به وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی
میباشد و از سوی موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران منتشر میشود، در «کتاب
ماه فرهنگی- تاریخی» شماره بهار ۱۳۸۹ خورشیدی، ویژه نامهای در مورد گروه
فرقان و ارتباطات این گروه با سیدمحمد موسوی خوئینیها منتشر کرد. این ویژه
نامه در ابتدا مجموعهای از عملیاتهای تروریستی گروه فرقان را شرح داده و
در ادامه با توجه به اینکه تمام اعضای این گروه از شاگردان، طرفداران و
پامنبریهای کلاس تفسیر قرآن سیدمحمد موسوی خوئینیها در مسجد جوستان در
محله نیاوران بودهاند، نتیجه گرفته است که انحرافات تفسیری وی، نقش کلیدی
در تحریک اسلامگرایان ماتریالیست داشته است و اشغال سفارت ایالات متحده در
تهران، اقدامی برای فرار به جلو از عواقب اقدامات فرقان بود.
گروه
فرقان توسط تعدادی از شاگردان و طرفداران موسوی خوئینیها در سال ۱۳۵۵
خورشیدی تشکیل شد. این گروه در فردای روزی که از به هم پیوستن تعدادی از
گروههای شبه نظامی انقلابی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل شد، نخستین
عملیات تروریستی را به انجام رساند. گروه فرقان با بسیاری از گروههای شبه
نظامی تشکیل دهنده سپاه پاسداران اشتراکات زیادی داشت. برای نمونه محمد
کاظم پیرو رضوی، از رهبران گروه فلاح که یکی از همان گروههای تروریستی
اولیه تشکیل دهنده سپاه بود، در کلاسهای تفسیر قرآن موسوی خوئینیها در
کنار اکبر گودرزی رهبر گروه فرقان حضور منظم داشت. در ظهر روز دوشنبه سوم
اردیبهشت ۱۳۵۸ خورشیدی، در خیابان ولیعصر تهران، سپهبد محمد ولی قرنی که
نخستین فرمانده ارتش پس از انقلاب بود، توسط اکبر گودرزی، محمد متحدی، محسن
سیاهپوش، مهدی ملاحسینی و حسین قاسمی که همگی از اعضای گوه فرقان و از
شاگردان موسوی خوئینیها بودند، ترور شد. یک هفته بعد در آخرین ساعات روز
سه شنبه یازدهم اردیبهشت ۱۳۵۸ خورشیدی، آیت الله مرتضی مطهری که ریاست
شورای انقلاب را بر عهده داشت، در حال خروج از منزل دکتر یدالله سحابی در
یکی از کوچههای خیابان فخرآباد تهران، توسط گروه فرقان ترور شد. آیت الله
مطهری بارها و بارها موسوی خویینیها را مارکسیست نامیده و از دیگر
روحانیون انقلابی خواسته بود که از وی دوری کنند. آیتالله جعفر شجونی از
قول آیتالله سید رضی شیرازی که خود نیز بعدها قربانی ترورهای گروه فرقان
شد، آورده است:
«وقتی آیتالله انواری از زندان آزاد شدند با
آقای مطهری به دیدن ایشان رفتیم و وقتی به منزل ایشان وارد شدیم دیدیم
موسوی خوئینیها هم آنجا نشسته و چون با آقای مطهری بد بود تا چشمش به
ایشان افتاد بلند شد رفت بیرون! آقای مطهری با حالت عصبانیت و تحکّم از
آقای انواری پرسیده بود: شما او را میشناسید؟ آقای انواری جواب داده بود:
بله این آقای موسوی خوئینیها است. آقای مطهری میگوید: خبر دارید مارکسیست
شده؟»
اگر چه موسوی خوئینیها اصل وجودی چنین برخوردی را
تکذیب کرده است اما شواهد و مدارک اختلافات و درگیریهای آیت الله مطهری با
موسوی خوئینیها بسیار بیشتر از آن چیزی است که قابل تکذیب باشد. ترور
مطهری برای دیگر روحانیون انقلابی در اطراف خمینی که زیر سایه سنگین و
آوازه بلند آیت الله مطهری دیده نمیشدند، بسیار سودمند بود و میدان عمل
آنها را در شورای انقلاب افزایش داد. از آن جمله هاشمی رفسنجانی و سیدعلی
خامنهای بودند که البته با توجه به رفت و آمدها و نزدیکی آنها با اعضای
گروه فرقان، انگشتهای اتهام نیز به سمت آنها نشانه رفت. روز جمعه سوم
خرداد ۱۳۵۸ خورشیدی، خبرگزاریها خبر از ترور ناموفق هاشمی رفسنجانی توسط
گروه فرقان را مخابره کردند. آنچه در تمام گزارشهای پس از این حادثه منتشر
شد و حتی ولادیمیر کوزیچکین، افسر ارشد سازمان امنیت شوروی هم که به عنوان
دیپلمات در سفارت شوروی در تهران مشغول بود در خاطرات خود آورده است، حاکی
از این بود که این یک حادثه تروریستی نبود. هاشمی رفسنجانی و خانوادهاش
ضاربین را میشناختند و با اجازه آنها دو فرد ضارب وارد خانه هاشمی شده
بودند و در میانه گفتگو با وی بحث بالا گرفته بود که با دخالت عفت مرعشی،
همسر هاشمی رفسنجانی از اسلحه شخصی هاشمی تیرهایی شلیک شد و وی جراحت سطحی
برداشت. این حادثه سبب شد تا اتهام هدایت و همکاری با گروه فرقان از سر
هاشمی رفسنجانی و دوستان نزدیکش یعنی سیدعلی خامنهای و موسوی خوئینیها
رفع شود. موسوی خوئینیها اگر چه به دلیل دشمنی دیرینهاش با مطهری هیچگاه
نتوانسته بود به شورای انقلاب راه یابد و حتی در هسته موسسان حزب جمهوری
اسلامی هم جای نگرفته بود، اما دوستی بسیار نزدیکی با سیدعلی خامنهای داشت
که به سالهای حضور آنها در دانشگاه پاتریس لومومبا باز میگشت. وی در
جریان تاسیس سپاه پاسداران، اشغال سفارت آمریکا در تهران و رد صلاحیت
بسیاری از رقبای سیاسی مشترک در جریان انتخابات ریاست جمهوری و مجلس شورای
ملی در سال ۱۳۵۸ و همچنین مسکوت گذاردن پرونده انفجارهای تابستان ۱۳۶۰
خورشیدی، حق دوستی را برای خامنهای به تمام و کمال به جا آورده بود. هاشمی
رفسنجانی هم از این دوستی بینصیب نماند. پس از ماجرای ترور ساختگی هاشمی
رفسنجانی، گروه فرقان روز شنبه شانزده تیرماه ۱۳۵۸ خورشیدی، حاج تقی حاج
طرخانی را که یکی از تامین کنندگان اقدامات تروریستی آنها بود، پس از عدم
قبول تداوم همکاری مالی ترور کردند. چهارم شهریور ۱۳۵۸ خورشیدی هم حاج مهدی
عراقی و پسرش حسام در خیابان زمرد در نزدیکی منزل حاج حسین مهدیان ترور
شدند. حاج مهدی عراقی مسول تیم حفاظت از خمینی از زمان حضور وی در نوفل
لوشاتو تا پس از بازگشت وی به ایران بود و مزاحمتهای زیادی برای برخی
روحانیون انقلابی در برقراری ارتباط با خمینی ایجاد میکرد. جمعه یازدهم
آبان ۱۳۵۸ خورشیدی هم آیت الله قاضی طباطبایی پس از ترور توسط فرقان تشییع
شد. آخرین ترور این گروه در ۲۷ آذرماه ۱۳۵۸ خورشیدی انجام شد که آیت الله
محمد مفتح و دو پاسدار محافظ وی اصغر نعمتی و جواد بهمنی کشته شدند. تنها
بیست روز پس از ترور آیت الله مفتح، در ۱۸ دیماه ۱۳۵۸ خورشیدی، تمام اعضای
گروه فرقان دستگیر شدند. عجیبتر اینکه تنها بیست و پنج روز پس از دستگیری،
بدون اینکه تشریفات دادرسی به انجام رسیده باشد در سیزدهم اسفند ۱۳۵۸
خورشیدی، اعضای گروه به اعدام محکوم و بلافاصله تیرباران شدند. رهبر گروه
فرقان اکبر گودرزی هم در روز سوم خرداد ۱۳۵۹ خورشیدی تیرباران شد.
نکات
عجیب در مورد ماجرای گروه فرقان فراوان است. نخست اینکه قربانیان این گروه
عمدتا از مخالفان سرسخت مارکسیسم بودند. دوم اینکه همه قربانیان به نوعی
بر سر راه مثلث خامنهای، موسوی خوئینیها و هاشمی رفسنجانی مانع ایجاد
میکردند. سوم اینکه پس از اشغال سفارت آمریکا که عملیات اجرایی آن نیز بر
عهده سپاه پاسداران بود، موسوی خوئینیها توانسته بود جایگاهی مناسب برای
خود فراهم کند و گویا دیگر نیازی به اقدامات گروه تروریستی فرقان برای حذف
مهرههای با نفوذ در اطراف خمینی نبود و تنها چند هفته پس از اشغال سفارت
آمریکا همه اعضای گروه فرقان دستگیر شدند. از همه عجیبتر دادگاه گروه
فرقان بود که نام سه قاضی در آن مطرح شد، آیت الله محمدی گیلانی، حجت
الاسلام عبدالمجید معادیخواه و حجتالاسلام علی اکبر ناطق نوری.
در
مناظره عبدالمجید معادیخواه، رییس بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی و قاضی دوم
دادگاه گروه فرقان با حمید نقاشیان عضو تیم حفاظت خمینی و از بازجویان
پرونده گروه فرقان، که ۳۴ سال پس از اعدام اعضای این گروه انجام شد، دو طرف
یکدیگر را به شدت به دروغگویی و تحریف تاریخ متهم کردند. حمید نقاشیان
ادعا میکند که وقتی متوجه شد آیت الله محمدی گیلانی در دادگاه نسبت به
متهمان بی طرف نیست و از آنها نفرت دارد، به قم رفت تا با خمینی برای تعویض
قاضی پرونده صحبت کند. خمینی که مشغول خوردن شام بود، او را نزد آیت الله
منتظری میفرستد و ایشان هم به همراه آیت الله علی مشکینی برای معادیخواه و
ناطق نوری حکم قضاوت صادر میکنند.
اکبر گودرزی طلبه جوانی که رهبری گروه فرقان را برعهده داشت به همراه اعضای گروه با حکم دادگاهی عجیب، تیرباران شدند
دوازدهم
بهمن ۱۳۵۸ خورشیدی، حکمی به نام این دو نفر به عنوان قاضی پرونده گروه
فرقان صادر شد، در حالی که یک هفته پیش از صدور این حکم، دو متهم اصلی گروه
فرقان یعنی محمدعلی بصیری متهم به ترور آیت الله مطهری و حمید نیکنام متهم
به ترور سپهبد قره نی، بدون اینکه قضات پرونده آنها را دیده باشند، اعدام
شدند. حجت الاسلام عبدالمجید معادیخواه که یکی از قضات منتخب پرونده بود،
درباره ماجرای مواجه شدن با خبر اعدام آنها میگوید:
«من
وقتی رفتم اوین، رفتم که قاتل آقای مطهری را ببینم، گفتند: اعدامش کردیم!
پرسیدم: چطور با این عجله؟ گفتند: اینها حرف نمیزنند و میگویند شما
کافرید و چنین و چنان. گفتم: اینکه حرف نمیزنند که نشد جواب، بالاخره باید
کاری کرد.»
معادیخواه به عنوان قاضی این پرونده، در جای
دیگری در مورد صدور حکم اعدام برای رهبر گروه فرقان اعتراف میکند که به
متهم اجازه دفاع از خود را نداد و از شدت نفرتی که از اکبر گودرزی داشت، وی
را به اعدام محکوم کرد:
«متاسفانه یکی از نقصهای کارم این
است که شناختم از گودرزی خیلی کم بود و لذا نباید قاضی او میشدم. چون در
این قضیه بیطرف نبودم. برای من کاملاً روشن بود که منشأ همه فسادها اوست و
لذا از او به شدت متنفر بودم. از او بدم میآمد و احساس کردم تمام این
مجموعه را او به چنین روزی نشانده است و از آنجا که خیلی هم لجبازی میکرد
با او گفتگو نکردم. در دادگاه هم فقط سؤال میکردم و او هم پرت و پلا جواب
میداد. صحبتهای ما گفتگو نبود. چون او تن به گفتگو نمی داد و من هم بیشتر
سعی داشتم ماهیت او را برای مردم بر ملا کنم. الان که نگاه میکنم،
میبینم شناختم از او خیلی کم است و آن هم به خاطر نفرتی بود که از او
داشتم. در حالی که به عنوان قاضی پرونده او باید سعی میکردم بر این احساس
غلبه کنم. من فکر میکنم گودرزی مشکل روانی داشت یعنی کارهایش با هیچ
معیاری نمیخواند. دائماً لجبازی میکرد و چون مطمئن بود اعدام میشود، سعی
میکرد قهرمان بازی در بیاورد. ولی اگر کوچکترین امیدی به نجات پیدا
میکرد، بیشتر از همه افراد آن مجموعه التماس میکرد که کشته نشود! ابداً
هم آدم مقاومی نبود. متأسفانه به دلیل نفرتی که از او داشتم روی او وقت
نگذاشتم.»
علی اکبر ناطق نوری هم که دیگر قاضی این پرونده
بود، با بیان خاطرهای از دادگاه گروه فرقان، تلویحا موسوی خوئینیها را
رهبر معنوی این گروه معرفی کرد:
«من در دادگاه فرقان، از یکی
از اعضای گروهک فرقان سؤال کردم شما از کجا به اینجا رسیدید؟ او گفت: ما
اول تفسیر پرتوی از قرآن را خواندیم. بعد دیدیم یک کسی روشنفکرتر از او
تفسیر میگوید و رفتیم به مسجد جوستان که محل سخنرانیهای موسوی خوئینیها
در خیابان نیاوران قدیم بود. بعد دیدیم یکی انقلابیتر از همه اینها آمده و
روشنفکرتر از همه اینها هم هست و او اکبر گودرزی است.»
نقش موسوی خوئینیها و کا گ ب در تسخیر سفارت آمریکا در تهران
مرکز
اسناد انقلاب اسلامی که ارگان رسمی ثبت اسناد تاریخی جمهوری اسلامی
میباشد، موسوی خوئینیها را «عالیجناب سایه» لقب داده است و پروندهای با
همین نام در این مرکز برای وی وجود دارد که در آن موسوی خوئینیها را
تلویحا طرفدار ایدئولوژی مارکسیستی نامیده و وی را مسبب و طراح نقشه تسخیر
سفارت آمریکا دانسته است. همچنین به نقش محوری محمد موسوی خوئینیها در
مقام دادستان کل کشور برای مسکوت ماندن پرونده ترورهای تابستان سال شصت در
دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست وزیری اشاره شده است. مرکز اسناد
انقلاب اسلامی در سال ۱۳۶۰ خورشیدی به عنوان یک ارگان رسمی و حکومتی تاسیس
شد تا اسناد و مدارک مربوط به تاریخ انقلاب اسلامی در ایران را جمع آوری و
ثبت کند. در سال ۱۳۶۷ خورشیدی، با نامه رسمی روح الله خمینی، به عنوان
رهبر وقت جمهوری اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی مشروعیتی مضاعف در بین
ارگانهای حکومتی ثبت وقایع تاریخی انقلاب پیدا کرد. در سال ۱۳۷۴ خورشیدی
سیدعلی خامنهای، روح الله حسینیان را به عنوان رییس این مرکز برگزید که
همچنان پس از بیست سال ریاست آنرا به عهده دارد. در پیشگفتار پروندهای با
عنوان عالیجناب سایه که برای موسوی خوئینیها در این مرکز وجود دارد، آمده
است:
«هر واقعه تاریخی – سیاسی بازیگرانی دارد که یکی از لوازم فهم
حادثه شناخت بازیگران و چیستی نقش آنهاست. اما مهمتر از شناخت بازیگران
عیان، شناخت بازیگران پشت پرده یا بازیگردانان ماجراها و وقایع است. این
بازیگردانان و افکار و اندیشههای آنهاست که به مثابه نخ تسبیح برای
حوادثی است که گویا هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند و این بررسی نقش اینگونه
افراد است که سلسله حوادث و وقایع گوناگون را معنادار مینماید. هرچند شاید
عده این بازیگردانان نسبت به مهرههای شطرنج صفحه سیاست اندک باشد، اما
نقش آنها بسیار قابل توجهتر است. آنچه این بررسیها را دشوار مینماید
ناقص و پراکنده بودن اطلاعات در مورد چگونگی ایفای نقش اینگونه افراد در
حوادث گوناگون است و تنها با کنار هم چیدن قطعات جدا افتاده نقش این
بازیگردانان در حوادث مختلف است که شاید بتوان پازل ایفای نقش آنها را
تکمیل کرد. یکی از این بازیگردانان که از وی به عنوان پدر خوانده، پدر
معنوی و مرد خاکستری در جریان پروژه اصلاحات نام برده میشود، سیدمحمد
موسوی خوئینیها است.» مرکز
اسناد انقلاب اسلامی در ادامه به نقش وی در تسخیر سفارت آمریکا به عنوان
نخستین فعالیت عملی وی پس از انقلاب اشاره می کند و آنرا پر ابهام می
خواند و به انتقال اسناد سفارت آمریکا به مکانی نامعلوم اشاره می کند:
«تسخیر
سفارت، نخستین فعالیت عملی: یکی از حوادثی که بسیار مهم و پر ابهام دهه
اول انقلاب حادثه تسخیر لانه جاسوسی است این حادثه چه از نظر افراد
برنامهریز که حتی تا امروز نیز کاملا شناخته شده نیستند و چه از نظر اسناد
کشف شده و مسائل پیرامون آن پر ابهام است. برای بررسی تسخیر سفارت باید به
انجمن اسلامی توجه نمود که امام خمینی عدهای را به عنوان رابطین با انجمن
انتخاب کرد، آقایان خامنهای، موسوی خوئینی و حسن حبیبی. بعد از اینکه
پیشنهاد تسخیر سفارت در انجمن اسلامی اجماع عمومی پیدا نکرد، گروه طرفدار
تسخیر سفارت تصمیم گرفتند به تنهایی این کار را انجام دهند و با حذف و
چشمپوشی از سایر گزینههایی که از طرف امام برای مشورت به دانشجویان معرفی
شده بودند، نزد استاد تفسیر سابق خود می روند. ایشان نیز بدون در میان
گذاشتن این موضوع با امام و حتی با علم به این که امام با این امر مخالف
هستند، پیشنهاد دانشجویان را می پذیرد و ایشان را ترغیب به این امر میکند …
پس از تسخیر سفارت، افشای اسناد آغاز میشود. امام از دانشجویان میخواهد
که تمام اسناد بیکم و کاست افشا شوند. اما در عمل چنین کاری از سوی
دانشجویان پیرو خط امام صورت نمیگیرد. آنچه در افشای اسناد قطعی است، نقش
کلیدی موسوی خوئینیهاست که اسناد تا به تائید وی نمیرسید، افشا نمیشد.
این اسناد کاملا به صورت جهتدار افشا شدند. همچنین بسیاری از اسناد از
لانه خارج میشود تا اینکه برخی از اسناد سالها بعد در منزل یکی از افراد
اصلی دانشجویان پیرو خط امام و نزدیکترین افراد با موسوی خوئینیها کشف
شد.»
در فصل مربوط به تسخیر سفارت ایالات متحده، خواهیم دید که چگونه
سازمان امنیت شوروی با طراحی این عملیات که توسط یک نیروی ویژه از سپاه
پاسداران انقلاب اسلامی به انجام رسید، توانست از یک سو به اسناد محرمانه
سفارت ایالات متحده دست یابد و از سوی دیگر دست ابرقدرت غرب را برای دههها
از ایران کوتاه کند.
اشاره رسانههای داخلی و بین المللی به موسوی خویینیها به عنوان مامور کا گ ب
در
سالهای اخیر، پس از افشای برخی از ارتباطات موسوی خوئینیها با سازمان
امنیت اتحاد جماهیر شوروی، در کتب و مقالات متعددی به سابقه وی در همکاری
با کا گ ب پرداخته شده است، بدون اینکه هیچ اشارهای به هم دورهای وی یعنی
سیدعلی خامنهای در دانشگاه پاتریس لومومبا در مسکو صورت گیرد. رضا گلپور
در کتاب شنود اشباح که با همکاری وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی منتشر شده
است، به جمع آوری اسناد و مدارک در مورد عضویت موسوی خویینیها در سازمان
امنیت شوروی، پرداخته است. در ادامه به بخشهایی از این کتاب به روایت
افراد و چهرههای شناخته شده و نشریات بینالمللی از سوابق موسوی خویینیها
اشاره میشود:
«روزنامه فرانسوی لوموند در تاریخ یازدهم و دوازدهم
مارس ۱۹۸۴ میلادی مینویسد: سپس جای ژنرال پناهیان را موسوی خویینیها
معاون کنونی مجلس گرفت که آن زمان سفرهای متعددی بین نجف و لایپزیک بعمل
آورد. به گفته همین منابع حجت الاسلام دعایی منشی خمینی نیز با تنی چند از
مامورین ایرانی کا گ ب ارتباط داشت. وی در سال ۱۹۷۴ میلادی، با موافقت رییس
وقت کا گ ب یوری آندروپف، سرپرست بخش فارسی رادیو بغداد شد.»
«هفتهنامه
فرانسوی اکسپرس در سرمقاله ژروم دومولن: زائران ایرانی برای اینکه کسی
دچار اشتباه نشود، توسط موسوی خویینیها یک روحانی که گفته میشود با کا گ ب
در ارتباط است، هدایت میشدند. در سال ۱۹۸۲ میلادی، سعودیها ناچار شدند
وی را با ۱۴۰ نفر از زائران ایرانی که از نزدیکان او بودند، اخراج کنند.»
«نشریه
فرانسوی پاریس ماچ – بیست و هشتم ژوئن ۱۹۸۵ میلادی: این مرد اسرار آمیز
حجت الاسلام محمد موسوی خویینیها است … اشخاص وارد به امور کرملین،
معتقدند که او همکار و مامور سازمان امنیت شوروی در ایران و دوست قدیمی
حیدر علی اف تنها عضو مسلمان دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی است. علی اف،
اجداد ایرانی دارد و در گذشته هفده سال رییس پلیس مخفی آذربایجان بوده است.
دوستی آنها از دهه ۱۹۶۰ میلادی در مجارستان شروع شد. در آن زمان آندروپف،
سفیر شوروی در مجارستان بود و موسوی خویینیهای جوان در بوداپست یک دانشجوی
انقلابی بود. قبل از لیسانسه شدن به آلمان شرقی رفت و بالأخره لیسانس خود
را در دانشگاه پاتریس لومومبا در مسکو گرفت. موسوی خویینیها در گذشته در
اردوگاههای یمن جنوبی و جنوب لبنان آموزش دیده و بی قید و شرط جورج حبش را
تحسین میکند. در دهه هفتاد میلادی اکثر سرویسهای اطلاعاتی، خبر از رفت و
آمدهای او به بغداد، الجزایر، ژنو، مسکو، طرابلس و وین می دادند … وی با
آیت الله خمینی که از سال ۱۹۶۴ میلادی در اماکن مقدسه نجف در عراق در حال
تبعید به سر میبرد، ملاقات کرد و همچنین با ژنرال پناهیان، کمونیست قدیمی
که در سالهای ۱۹۴۴ و ۱۹۴۵ میلادی رئیس ستاد ارتش خلق جمهوری مهاباد بود،
ملاقات داشت. وی با ژنرال پناهیان و به خصوص با تیمور بختیار پایه گذار
ساواک نیز ارتباط داشت. لازم به ذکر است که تیمور بختیار توسط مردانی که در
قلب پلیس مخفی ایران تربیت کرده بود، کشته شد. خوئینیها که از سال ۱۹۷۵
میلادی در آلمان شرقی مستقر شده بود، تعلیمات خود را از مارکوس ولف ژنرال
آلمان شرقی و رئیس سرویسهای مخفی برلین شرقی دریافت میداشت … او دوست
ندارد نوعی کشش مذهبی را در خود پنهان نماید. بخصوص از زمانی که در عراق با
آیت الله خمینی ملاقات کرد … از دوران کودکی و نوجوانی او اطلاع زیادی در
دست نیست.»
«روزنامه ایتالیایی کوریره دلاسرا، مقاله روحانی سرخ: اگر
چه موسوی خویینیها دیدگان خود را در راه قرآن صرف کرده است، لیکن روزهایی
را نیز صرف آموزش متون انقلابی در جای دیگری نموده است. در کجا؟ در مسکو
یعنی پایتخت کفار در اتحاد جماهیر شوروی و در آلمان شرقی آن زمان. این ملا
در واقع تحصیلات خود را در دانشگاه پاتریس لومومبا در روسیه، یعنی مرکز
جهان سوم گرایی و تربیت و آموزش نیرو برای شورش، گذرانده است.»
«هفته
نامه انگلیسی اکونومیست در صفحه بولتن اطلاعاتی در سی ام ژانویه ۱۹۸۶
میلادی آورده است: بنا به گفته یکی از کمونیستهای ایرانی که اخیرا به غرب
فرار کرده است، یکی دیگر از رابطهای شوروی در ایران آیت الله سیدمحمد
موسوی خویینیها میباشد. این فراری گفت که او مأمور سازمان امنیت شوروی
برای تحت نظر داشتن خمینی بوده است. بنا بر گزارش سازمان سیا، موسوی
خویینیها پس از آنکه در دانشگاه پاتریس لومومبا در مسکو تحصیل نمود، به
عنوان عنصر نفوذی استخدام گردید. به نظر می رسد که در اواخر دهه شصت و
اوایل دهه هفتاد میلادی، موسوی خویینیها رابط بین دوستان آلمان شرقی خود
در شهر لایپزیک و آیت الله خمینی بوده است.»
«حجت الاسلام علی
فلاحیان، وزیر اطلاعات سابق جمهوری اسلامی، بیست و چهارم آبان ۱۳۷۹
خورشیدی: یک چنین تفکری را باید بگویم که در نوع نگاه یا به قول جماعت
اونها قرائت سوسیالیستی، خب شاخص خویینیها بود. .. خویینیها خب دیگر چنان
تفسیرهای وحشتناکی شروع کرد از قران که بالأخره آقای بهشتی اینها وارد
شدند و توصیه کردند که بالأخره ایشان قطع کرد … فرقانیها هم بیشتر دنبال
سوسیالیست کردن اسلام بودند.»
هفته نامه پنجره به مدیر مسولی علیرضا
زاکانی، از نمایندگان محافظهکار در دوره های هفتم، هشتم و نهم مجلس شورای
اسلامی، در مجموعه مقالاتی به سابقه موسوی خویینی ها و روابط وی با کا گ ب
میپردازد و مینویسد:
«وی در سال ۱۹۷۵ میلادی به آلمان شرقی میرود.
سپس برای تحصیل عازم دانشگاه پاتریس لومومبا در مسکو میشود، دانشگاهی که
تربیت کننده بسیاری از نیروهای کمونیست یا وابسته به شوروی همچون کارلوس
تروریست مشهور، یا ابومازن و مصطفی برغوثی بوده است. آنچنان که در آن
سالها او را “کریپتو کمونیست” مینامیدند.»
هفته نامه پنجره در
ادامه با اشاره به ماجرای اشغال سفارت ایالات متحده آمربکا در تهران که با
هدایت موسوی خویینیها صورت گرفت، در مورد مخالفت وی با اقدام مشابه علیه
سفارتخانههای شوروی و انگلستان مینویسد:
«اگرچه با توجه به سابقه
سیدمحمد موسوی خویینیها بعید نیز نیست. مخالفت یاران موسوی خویینیها با
نظر حلقه علم و صنعت برای اقدام مشابه درباره سفارت شوروی قابل تامل است،
آنچنان که دور از انتظار نیست.»
رضا گلپور نویسنده کناب «شنود اشباح» در مصاحبه با همین هفتهنامه در مورد پیامدهای اشغال سفارت میگوید:
«رفرنسهای
مختلفی هست که قبل، حین و بعد از اشغال لانه جاسوسی به تاثیر پذیری
سیدمحمد موسوی خویینیها از سرویس کا گ ب اشاره میکند و بنده برخی از
موارد آنها را در کتاب شنود اشباح عینا نوشتهام. موسوی خویینیها در دوران
پیش از انقلاب، کلاسهای تفسیر قرآنی داشت و مشهور بود چون پدر وی در
جریانات پیشهوری کشته شده بود، ایشان نگاههای شدید مارکسیستی دارد.
دستگیری وی به همین دلیل هست. یک نوع بینش شدیدا مارکسیستی و دیالکتیکی و
تلاش برای استفاده از پتانسیل داغ موجود در برخی افراد مرتبط با حوزههای
علمیه و همراهی و همگرایی با افرادی که مارکسیسم را محور مبارزه می دانند.
تفاسیری که خوئینیها در کلاسهای خود ارایه میکرد، به هر شکل ممکن قصد
داشت اعلام کند که آیات قرآن با مبانی مدرن جهان مارکسیسم در تعارض نیست و
به یک شکلی میخواهند آیات قرآن را با مطالب به ظاهر مدرن و دیالکتیکی
منطبق کنند.»
موسوی خویینی ها تحصیل در دانشگاه پاتریس لومومبا را تکذیب نکرد
تا
پیش از دسترسی به اسناد مربوط به فارغالتحصیل شدن موسوی خوئینیها از
دانشگاه پاتریس لومومبا، آنچه درستی مجموعه این اطلاعات را درباره روابط وی
با سازمان امنیت شوروی تایید میکرد، عدم تکذیب وی در مورد این ادعا ها
بود. سیزدهم آبان ماه ۱۳۸۵ خورشیدی، در بیست و هشتمین سالگرد حمله به سفارت
آمریکا در تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی مصاحبهای با سیدمحمد موسوی
خویینیها ترتیب داد. وی در پاسخ به این پرسش که آیا آن زمان احتمال اشغال
سفارت کشورهای دیگر مانند سفارت شوروی یا سفارت انگلیس وجود داشت، میگوید:
«خیر.
البته در آن ایام در داخل جلسههای انجمن اسلامی که در دانشگاه تهران یا
دفتر تحکیم برگزار می شد، برخی از افراد بودند که به شدت طرفدار دولت موقت
بودند و اصلا با تسخیر لانه جاسوسی مخالفت میکردند. بدین جهت دانشجویانی
که مصمم به تسخیر سفارت بودند سعی میکردند این افراد در جلساتی که در این
مورد تصمیمگیری می شود حضور نداشته باشند. چون فکر می کردند اگر آنان نیز
در این جلسات حاضر باشند موضوع را با دولت موقت در میان میگذارند و دولت
نیز قبل از هرگونه اقدامی جلوی آنها را خواهد گرفت. ناگفته نماند تمام
دانشجویان مسلمانی که تابع امام بودند طرفدار دولت موقت نیز بودند، اما بخش
اعظم آنها انتقاداتی نیز به دولت موقت داشتند. در مقابل نیز عدهای بودند
که بسیار طرفدار دولت موقت بودند. این گروه از دانشجویان به این حرکت اصلا
نگاه علمی یا اسلامی نداشتند و در ذهنشان این بود که این حرکت بیتاثیر از
تحریکات شوروی نیست. چراکه تصور می کردند در ایران بند ناف هر حرکت ضد
آمریکایی و ضد امپریالیستی به اتحاد جماهیر شوروی متصل است. در سالهای
اخیر کتابی به نام شنود اشباح منتشر شد که در ارتباط با من یادداشتهایی را
از مجلات خارجی جمع آوری کرده بود و مرا این طور معرفی کرد که یک عنصر
وابسته به شوروی هستم، تحصیلاتم نیز در دانشگاه پاتریس لومومبا در مسکو
بوده است. این کتاب این طور میخواهد القا کند که چون من از نزدیکان امام
بودم، خواستههای شوروی را به امام القا میکردم و بنابراین آن حرکتهای
تند ضد آمریکایی امام القائات و زمینه سازیهای شوروی بوده است که مهمترین
عنصرش من بودم. البته من در مقام تخطئه این نگاه و این کتاب نیستم. هر کسی
آزاد است هر طور که میخواهد فکر کند. این نگاه و این طرز تفکر آن زمان نمی
توانست باور کند که یک حرکت ضد آمریکایی کاملا مستقل و خودجوش صورت گرفته
که بی ارتباط با شوروی است. حتی به خاطر دارم اولین سالی که بنده به عنوان
امیر الحاج به مکه مشرف شدم، در تمام نشریات عربستان این مطالب را چاپ
کردند که بگویند این کسی که آمده، مارکسیست است و وابسته به شورویهاست و
اصلا بزرگ شده مسکو است.»
موسوی خویینیها در پاسخ به این پرسش بدون
مقدمه به اتهاماتی که در کتاب شنود اشباح نوشته رضا گلپور به وی زده شده
است، اشاره می کند و بدون اینکه اصل اتهامات را تکذیب کند، از عبارت «من در
مقام تخطئه این نگاه و این کتاب نیستم» استفاده میکند. در ادامه پاسخ هم
با اشاره به ماجرای حمله به سفارت ایالات متحده آمریکا و اشغال آن از عبارت
«این نگاه و این طرز تفکر، آن زمان نمیتوانست باور کند که یک حرکت ضد
آمریکایی کاملا مستقل و خودجوش صورت گرفته که بی ارتباط با شوروی است»
استفاده کرده است و همانطور که می بینید در هیچکدام از این موارد، اصل
اخبار و اطلاعات مطرح شده درباره تحصیل در دانشگاه پاتریس لومومبا، وابستگی
به سازمان امنیت شوروی و القای نظرات شوروی به خمینی با توجه به نزدیکی به
وی و حمله به سفارت آمریکا با نظر سازمان امنیت شوروی را که هر کدامشان
اتهامات بسیار بزرگی هستند تکذیب نمیکند و تنها میگوید نمیخواهد این
کتاب را که چنین اتهاماتی به وی زده است، تخطئه کند! پرسش بزرگ اینجاست که
چرا وی این اتهامات را تکذیب نکرد؟ با توجه به سوابق رفتاری و
موضعگیریهای وی میدانیم که موسوی خویینیها کسی نیست که نسبت به افرادی
که به وی اتهامی وارد می کنند بزرگواری به خرج دهد. برای نمونه وقتی حجت
الاسلام جعفر شجونی با بیش از هشتاد سال سن، در مورد روابط سرد موسوی
خویینیها با آیت الله مطهری گفت و این اتهام را مطرح کرد که مطهری، موسوی
خوئینیها را مارکسیست می دانست، با برخورد بسیار توهین آمیز و تکذیب همراه
با تاکید از طرف موسوی خوئینیها مواجه شد. حتی در تکذیبنامهای رسمی،
توهینهای فراوانی هم از طرف موسوی خوئینی ها نثار جعفر شجونی شد. اما
اینکه چرا در مورد اتهامات بسیار بزرگی که رضا گلپور که شاید همسن نوه
جعفر شجونی باشد، به موسوی خوئینیها زده می شود، وی از تکذیب اصل اتهامات
سر باز می زند. به متن تکذیب نامه رسمی سیدمحمد موسوی خوئینیها که توسط
خود وی نوشته و در وبسایت رسمی وی منتشر شد، دقت کنید:
«آن واعظی که
از قول مرحوم شهید مطهری بنده را با ذکر نام تکفیر کرده است جناب آقای شیخ
جعفر شجونی است. حیفم می آید با توجه به سوابق مبارزاتی این پیرمرد تقریبا
هشتاد ساله وی را تکذیب کنم، ولی ناگزیرم از ساحت یک مسلمان (خودم) دفاع
کنم و نیز نشان دهم که شأن یک عالم شهید والاتر از چیزی (تکفیر یک مسلمان)
است که به وی نسبت داده شده است. جناب آقای شجونی گفتهاند: ایشان (آیت
الله آقا رضی شیرازی) تعریف میکرد که وقتی آیت الله انواری از زندان آزاد
شدند، با آقای مطهری به دیدن ایشان رفتیم و وقتی به منزل ایشان وارد شدیم،
دیدیم موسوی خوئینیها هم آنجا نشسته و چون با آقای مطهری بد بود تا چشمش
به ایشان افتاد بلند شد رفت بیرون! آقای مطهری با حالت عصبانیت و تحکّم از
آقای انواری پرسیده بود: شما او را میشناسید؟ آقای انواری جواب داده بود:
بله این آقای خوئینیها است. آقای مطهری می گوید: خبر دارید مارکسیست شده؟
آقای مطهری واقعاً درباره آقای موسوی خوئینیها همینطور فکر می کرد و بخشی
از هشدارهایی هم که در مقدمه کتاب گرایش به مادیگری داد درباره همین آدم و
اطرافیانش بود. لازم به ذکر است، زمانیکه آیت الله انواری از زندان آزاد
شدند بنده در زندان بودم. ایشان در بهمن سال پنجاه و پنج از زندان آزاد
شدند و من ماهها پس از آن تاریخ در مرداد پنجاه و شش از زندان آزاد شدم.
من در سلول زندان اوین بودم و چند ماهی بود که هیچ چیز برای مطالعه به دستم
نرسیده بود. یک روز سرباز نگهبان بند، در سلول را باز کرد و یک بغل
روزنامه را به داخل سلول ریخت. اوراق پراکنده روزنامهها را که ورق می زدم
چشمم به عکس صفحه اول روزنامهای افتاد و جمعیتی را نشان میداد که از
زندان آزاد شده بودند. چند نفر از آنها را شناختم از جمله آقایان کروبی،
عسگراولادی و انواری و …. . با این حساب اگر داستان این دیدار از اساس دروغ
نباشد، فرد دیگری غیر از من در آن جلسه بوده است و در نقل داستان، اشتباهی
رخ داده است و یا …! از این گذشته، یکی از عالمان بهنام و از دوستان
نزدیک آیت الله آقارضی شیرازی نقل کردند که من از ایشان سؤال کردم که این
مطلبی که آقای شجونی از شما نقل کرده صحت دارد؟ ایشان آنرا تکذیب کردند.
آقای شجونی گفتهاند: این آقای موسوی خوئینیها هم به گفتن تفاسیر
مارکسیستی معروف بود، آقای مطهری چندباری به او هشدار داده بودند ولی او
کار خودش را می کرد. در مورد هشدارهای آقای مطهری باید به آقای شجونی گوشزد
کنم که ایشان حتی یک بار هم به من هشدار یا تذکّر نداده بودند و هرکس این
مطلب را ادّعا کرده است سخنی صد درصد دروغ است. مایل بودم خاطرهای از یک
سخنرانی آقای شجونی پس از آزادی حضرت امام (ره) از اولین زندان نقل کنم تا
حقّ نمک ادا شود، چون بانی آن جلسه و آن سخنرانی من و جمعی از دوستانم
بودیم و مایل بودم از رفتار آقای شجونی با خودم در جلسات پیش از پیروزی
انقلاب بگویم، تا معلوم شود که ایشان در آن زمان نه تنها بنده را مارکسیست
نمیدانسته است، بلکه به عنوان یک روحانی … با من برخوردی در کمال احترام و
ارادت داشته است. سیدمحمد موسوی خوئینیها»
این تکذیب نامه رسمی که
سراسر طعنه و توهین و کنایه به پیرمردی است که از دوستان قدیمی موسوی
خوئینیها نیز بوده است با عباراتی همچون «هرکس این مطلب را ادعا کرده است،
سخنی صد در صد دروغ است» به تکذیب اتهاماتی بسیار کوچکتر از آنچه در کتاب
شنود اشباح مطرح شده است، میپردازد، اما جالب است که در مورد اتهامات
بسیار بزرگتر از قبیل مامور کا گ ب بودن، موضع موسوی خوئینیها عدم تخطئه
اتهام زنندگان میشود.
خامنه ای، موسوی خوئینی ها و هاشمی رفسنجانی در اتحاد مثلث
تصویری
که با کنار هم گذاشتن مجموعه دادههای تحقیقاتی به دست می آید، این است که
سیدعلی خامنهای و سیدمحمد موسوی خویینیها بیشک دو تن از صدها مامور
سازمان امنیت شوروی در ایران بودهاند که از سالهای آغازین دهه چهل خورشیدی
برای سرنگونی حکومت شاه تحت تعلیم بودند. اما مثلث دوستان همکار در سالهای
نخست پس از انقلاب ضلع سومی هم داشت که برای هموار کردن مسیر تصاحب قدرت
توسط این گماشتههای کا گ ب در ایران بسیار سودمند نیز بوده است، اکبر
هاشمی رفسنجانی که نقش وتر این مثلث را داشت.
اتحاد مثلث موسوی خوئینیها، هاشمی رفسنجانی و سیدعلی خامنهای، در دهه شصت، کنترل هر سه قوه حکومت را در اختیار گرفتند
موسوی
خویینیها که در ماههای نخست پس از وقوع انقلاب، حتی با وجود دوستی نزدیک
با سید احمد خمینی نتوانسته بود جایگاه مناسبی برای خود دست و پا کند، از
شرایط راضی نبود. به ویژه اینکه در شورای انقلاب به ریاست آیت الله مطهری
هیچ شانسی برای عضویت نداشت. اما با اقدامات گروه فرقان که از شاگردان و
طرفداران قدیمی وی بودند، مطهری و بسیاری دیگر از روحانیون و مقامات
انقلابی که مزاحم ترقی وی بودند، از سر راه برداشته شدند. تاسیس سپاه
پاسداران و تجهیز آن توسط کا گ ب و سپس اشغال سفارت آمریکا با هدایت وی،
فرصتی طلایی برای تثبیت موقعیت سیاسی او بود. چهل و پنج روز پس از حمله به
سفارت آمریکا، موسوی خویینیها که توانسته بود رضایت و توجه خمینی را جلب
کند، از سوی وی به عنوان مسئول تایید صلاحیت کاندیداهای نخستین انتخابات
ریاست جمهوری منصوب شد. موسوی خویینیها در این سمت با رد صلاحیت کاندیدای
مورد نظر حزب جمهوری اسلامی، انتقام سختی از موسسان این حزب که وی را در
تاسیس حزب به بازی نگرفته بودند، گرفت. در این دوره جلال الدین فارسی
کاندیدای حزب جمهوری اسلامی بود که با مطرح شدن این موضوع از سوی موسوی
خویینیها که به دلیل ایرانی الاصل نبودن وی امکان رد صلاحیتش وجود دارد،
مجبور به کنارهگیری از انتخابات شد. کاندیدای سازمان مجاهدین نیز با این
بهانه که به قانون اساسی و اصل نظام جمهوری اسلامی اعتقاد نداشته است، رد
صلاحیت شد. در ماجرای تعیین صلاحیت نمایندگان نخستین دوره مجلس شورای ملی
پس از انقلاب نیز این مجموعه «اتحاد مثلث» یعنی موسوی خویینیها در مقام
مسول تایید صلاحیت کاندیداها، هاشمی رفسنجانی در مقام سرپرست وزارت کشور و
سیدعلی خامنهای در مقام سرپرست وزارت دفاع، همکاری بسیار نزدیکی برای تار و
مار کردن تمام رقبای سیاسیشان داشتند. ترکیب نخستین مجلس شورای ملی پس از
انقلاب اسلامی، نتیجه همین مهندسی انتخابات و اقدامات خامنهای، هاشمی
رفسنجانی و موسوی خویینیها بود. این همکاری سهگانه از زمستان ۱۳۵۸
خورشیدی تا سی ام مرداد ۱۳۶۸ خورشیدی برای مدت ده سال ادامه پیدا کرد.
هر
سه آنها با تقلب گسترده در انتخاباتی که خودشان بانی و ناظر برگزاری اش
بودند، به اولین مجلس شورای ملی پس از انقلاب راه یافتند. در مجلس اول
هاشمی رفسنجانی روی صندلی ریاست نشست و موسوی خوئینیها در جایگاه هیات
رییسه قرار گرفت. در خرداد ۱۳۶۰ خورشیدی، موسوی خویینیها و سیدعلی
خامنهای سخنرانان اصلی در جریان استیضاح رئیس جمهور وقت ابوالحسن بنی صدر
بودند که به برکناری وی منجر شد. ریاست مجلس را هاشمی رفسنجانی بر عهده
داشت که اجازه صحبت به مخالفان طرح استیضاح رییس جمهور نمی داد و موافقان
طرح استیضاح یعنی خامنهای و موسوی خویینیها را به شدت حمایت میکرد. این
دو مامور سازمان امنیت شوروی در ایران نیز که حالا از یک سو پس از تسخیر
سفارت آمریکا و راهاندازی انقلاب فرهنگی، کنترل فضای آموزشی و فرهنگی کشور
را در اختیار داشتند و از سوی دیگر سپاه پاسداران را مانند شمشیری خون
آلود بر بالای سر مخالفان گرفته بودند، در فضایی آکنده از رعب و وحشت، رییس
جمهور محبوب و منتخب مردم را برکنار کردند و پس از آن انفجارهای و ترورهای
زنجیرهای تابستان ۱۳۶۰ خورشیدی را ترتیب دادند تا مسیر تصاحب قدرت را
هموار سازند. پس از ترورهای تابستان شصت، خامنهای در کمال حیرت همه ناظران
به ریاست جمهوری رسید. موسوی خویینیها نیز در سال ۱۳۶۴ با حکم خمینی
دادستان کل کشور شد و به شورای عالی قضایی راه یافت. به این ترتیب هر سه
ضلع این مثلث توانستند، به بالاترین مرتبه سه قوه حکومت دست یابند، سیدعلی
خامنهای به عنوان رییس جمهور ریاست قوه مجریه را در دست داشت، هاشمی
رفسنجانی در مقام رییس مجلس ریاست قوه مقننه را عهدهدار بود و موسوی
خویینیها هم در صدر قوه قضاییه در شورای عالی قضایی جای گرفت. آنچه از
اسناد و شواهد تاریخی بر می آید، هاشمی رفسنجانی نقش یک شریک نا آگاه را در
بازی شطرنجی که سازمان امنیت شوروی با دو مهره تربیت شدهاش علی خامنهای و
محمد موسوی خوئینیها بازی میکرد، عهدهدار بود.
شروع دشمنی موسوی خوئینیها با سیدعلی خامنهای
ماجرای
قهر سیاسی محمد موسوی خوئینیها و سیدعلی خامنهای که ریشه اصلی انشعاب در
گروه خودیهای انقلابی و تشکیل جریان موسوم به جناح چپ یا اصلاح طلب در
ایران می باشد، برای بیست و دو سال از اسرار مگوی سران جمهوری اسلامی باقی
مانده بود تا اینکه در بهار سال ۱۳۹۰ خورشیدی، برابر با ۲۰۱۱ میلادی با
انتشار هشتمین جلد از مجموعه خاطرات اکبر هاشمی رفسنجانی، از این راز پرده
برداری شد. هاشمی رفسنجانی از سال ۱۳۵۷خورشیدی نوشتن خاطرات روزانهاش را
آغاز کرد که با توجه به عملکرد غیر شفاف، محرمانه و رمزآلود سران جمهوری
اسلامی در تمام سالهای پس از انقلاب، انتشار این مجموعه خاطرات وی برای
تاریخ نگاری و کشف اسرار انقلاب اسلامی بسیار مفید بوده است. خاطرات وی از
ده سال نخست انقلاب در ده کتاب کارنامه و خاطرات منتشر شده است که به ترتیب
انقلاب و پیروزی مربوط به سالهای ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸، عبور از بحران سال ۱۳۶۰، پس
از بحران سال ۱۳۶۱، آرامش و چالش سال ۱۳۶۲، به سوی سرنوشت سال ۱۳۶۳، امید و
دلواپسی سال ۱۳۶۴، اوج دفاع سال ۱۳۶۵، دفاع و سیاست سال ۱۳۶۶، پایان دفاع و
آغاز بازسازی سال ۱۳۶۷و در نهایت کتاب جنجالی بازسازی و سازندگی مربوط به
حوادث سال ۱۳۶۸ خورشیدی، نام دارند. در صفحه ۲۸۰ از کتاب بازسازی و
سازندگی، که مربوط به خاطرات روز سی ام مرداد ۱۳۶۸ خورشیدی می باشد، هاشمی
رفسنجانی به نخستین دیدار رسمیاش به عنوان رئیس جمهور با سیدمحمد موسوی
خوئینیها اشاره میکند و مینویسد:
«آقای موسوی خویینیها آمد. از
رهبری رنجیده به خاطر اینکه ایشان را رییس قوه قضائیه نکرده است. گفتم آیت
الله خامنهای مایلند در دفتر خودشان کاری به ایشان واگذار نمایند. نپذیرفت
و گفت بنا دارد با انتخابات میاندورهای به مجلس برود. پیشنهاد همکاری با
نهاد ریاست جمهوری را هم دادم. گفت اگر بنا باشد کاری را بپذیرد، این را
میپذیرد.»
رسانههای رسمی جمهوری اسلامی پس از انتشار این کتاب با
اشاره به رفتار موسوی خویینیها، آنرا سهم خواهی و باجگیری آشکار وی از
سیدعلی خامنهای در روزهای نخست نشستن وی بر تخت رهبری دانستند. لازم به
ذکر است که موسوی خویینیها تنها کسی نبود که پس از رسیدن سیدعلی خامنهای
به رهبری به قهر سیاسی رفت. یک هفته پس از موسوی خویینیها، میرحسین موسوی
که تا آن زمان سمت نخستوزیری را در اختیار داشت، از پذیرفتن سمت جدیدی که
خامنهای در مقام رهبر جمهوری اسلامی به وی داده بود، سر باز زد. اکبر
هاشمی رفسنجانی در خاطرات مربوط به روز دوازدهم شهریور ۱۳۶۸ خورشیدی، نوشته
است:
«شب آیت الله خامنهای به دفتر من آمدند. درباره سمت مهندس
موسوی و بنیاد جانبازان مذاکره شد. آقای خامنهای میخواهند به عنوان رییس
بنیاد جانبازان با قید زمان سه سال نصب کنند و آقای موسوی حاضر نیست با قید
زمان بپذیرد.» رسانههای جمهوری اسلامی این اقدام میرحسین موسوی را نیز
سهم خواهی وی از خامنهای تلقی کردند. میر حسین موسوی که در تمام دوران
نخست وزیری اش از ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ خورشیدی، با حفظ سمت رییس بنیاد مستضعفان و
جانبازان نیز بود، سه روز پس از این دیدار خامنهای و هاشمی رفسنجانی، در
پانزدهم شهریور ۱۳۶۸ خورشیدی، توسط خامنهای از این سمت برکنار و به جای وی
محسن رفیقدوست عهدهدار این پست گردید.
به این شکل پس از مرگ خمینی،
موسوی خویینیها، میر حسین موسوی و بسیاری دیگر از انقلابیونی که در مسیر
تصاحب قدرت توسط سیدعلی خامنهای نقش داشتند، از گردونه سیاست ایران کنار
گذاشته شدند و نطفه جریانی موسوم به اصلاح طلبان شکل گرفت. موسوی خویینیها
ابتدا در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، مرکز مطالعات استراتژیک
ریاست جمهوری را تاسیس کرد تا پایگاهی باشد برای یاران و طرفدارانش، به
ویژه آنها که پس از ماجرای اشغال سفارت آمریکا هنوز به وی وفادار مانده
بودند. وی مدتی بعد در پی بروز اختلاف با هاشمی رفسنجانی، مرکز مطالعات
استراتژیک را ترک کرد و روزنامه «سلام» را به راه انداخت که در ابتدا تبدیل
به کانون اصلی انتقادات به هاشمی رفسنجانی شد. این روزنامه همچنین در
جریان انتخابات دوم خرداد سال ۱۳۷۶ خورشیدی، نقش موثری در شکست علی اکبر
ناطق نوری داشت که کاندیدای مورد نظر سیدعلی خامنهای بود.
به این
ترتیب با انتخاب سیدمحمد خاتمی که از حمایت تمام و کمال موسوی خویینیها
برخوردار بود، جنبش اصلاح طلبی در ایران پس از انقلاب اسلامی پا به عرصه
کلان حکومتی گذاشت. پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ خورشیدی، موسوی خویینیها، این
همکلاسی سابق سیدعلی خامنهای در دانشگاه پاتریس لومومبا، در قامت پدر
معنوی اصلاح طلبان حکومتی نقشی محوری در مخالفت با جبهه محافظهکاران به
رهبری خامنهای به عهده گرفت.
دسته سوم: محافظه کاران جدید به رهبری محمود احمدینژاد
همانطور
که دیدیم، پس از وقوع انقلاب اسلامی یک جریان سیاسی که از هویت مبارزاتی
پر رنگی نیز برخوردار نبود، با تکیه بر کمکهای آشکار و پنهان سازمان امنیت
شوروی، توانست همه رقبای سیاسی را از صحنه خارج کند و در پایان دهه اول
انقلاب اسلامی، قدرت را به طور کامل در اختیار بگیرد. پس از مرگ خمینی
اختلافات عمیقی در درون اتحاد مثلث خامنهای، هاشمی رفسنجانی و موسوی
خویینیها بهوجود آمد و این مجموعه به دو بخش محافظهکاران به رهبری
سیدعلی خامنهای و اصلاحطلبان حکومتی به رهبری سیدمحمد موسوی خویینیها
تقسیم گشت. هاشمی رفسنجانی هم به گونهای شرایط را مدیریت کرده بود که در
هر دو جریان بتواند حضور و تاثیر داشته باشد. در سال ۱۳۸۴ خورشیدی، با روی
کار آمدن محمود احمدی نژاد به عنوان رییس جمهور، جریان سومی که میتوان نام
«محافظهکاران جدید» یا «نئو محافظهکاران» را بر آن گذاشت، ظهور کرد. بر
پایه اطلاعات به دست آمده از اسناد محرمانه دانشگاه پاتریس لومومبا در
مسکو، مشخص شد که مشاوران ارشد محمود احمدینژاد نیز در دهه نود میلادی
دورههای ویژهای را در دانشگاه پاتریس لومومبا گذراندهاند. به این ترتیب
این جریان سوم نیز همانند رهبران دو جریان سنتی قدرت در ایران پس از انقلاب
یعنی محافظه کاران و اصلاح طلبان حکومتی، به واسطه سوابق همکاری با سازمان
امنیت شوروی، فرمانبردار سیاست های دیکته شده همسایه شمالی بوده اند.
کامران دانشجو وزیر علوم احمدی نژاد، محمود ملاباشی و ارسلان قربانی همکلاسیهای دهه نود در دانشگاه پاتریس لومومبا
کامران
دانشجو که در دهه شصت خورشیدی زمانی که در انگلستان دانشجو بود به اتهام
شرکت در توطئه آتش زدن کتابفروشی پنگوئن در اعتراض به انتشار کتاب آیات
شیطانی سلمان رشدی دستگیر و از انگلستان اخراج شده بود، به روسیه می رود و
پس از گذراندن دورههای آموزشی ویژه زیر نظر اساتید و افسران کا گ ب در
دانشگاه پاتریس لومومبا، به ایران باز میگردد. وی در تاریخ ۱۶ آبان ۱۳۸۷
از سوی علی کردان، وزیر کشور وقت در دولت احمدینژاد، ابتدا به عنوان
استاندار تهران و سپس قائم مقام و معاون سیاسی وزارت کشور انتخاب می شود.
پس از استیضاح علی کردان از سوی نمایندگان مجلس شورای اسلامی و برکناری وی،
کامران دانشجو با حکم محمود احمدی نژاد به عنوان سرپرست وزارت کشور منصوب
می گردد. کامران دانشجو در اسفند ۱۳۸۷ خورشیدی و در آستانه برگزاری دهمین
دوره انتخابات ریاست جمهوری، به عنوان رییس ستاد انتخابات وزارت کشور
ایران معرفی میشود تا مهندسی گسترده در آرای مردم و تقلب بزرگ انتخاباتی
را که به تمدید چهار ساله ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد می انجامد،
سازماندهی کند. نتیجه این تقلب انتخاباتی، فوران بیش از سه دهه خشم مردم
ایران در پاسخ به جنایات سران رژیم جمهوری اسلامی بود که به تولد جنبش
تاریخی دموکراسیخواه و آزادیخواه مردم ایران در خرداد ۱۳۸۸ خورشیدی،
معروف به جنبش سبز انجامید. احمدی نژاد که چهارسال دوم ریاست جمهوریاش را
مدیون کامران دانشجو و همکارانش بود، وی را در دومین کابینهاش به عنوان
وزیر علوم برمی گزیند. وزارت علوم سمتی کلیدی بود که سازمان امنیت شوروی از
همان آغاز دوران رهبری نیکیتا خورشچف بر اتحاد جماهیر شوروی، توجه خاصی به
آن نشان داده بود. کامران دانشجو هم بلافاصله همکلاسیهایش در دانشگاه
پاتریس لومومبا یعنی محمود ملاباشی و ارسلان قربانی را به عنوان معاونین
خود در وزارت علوم منصوب کرد. محمود ملاباشی معاونت امور آموزشی و ارسلان
قربانی معاونت امور بینالملل در وزارت علوم را به عهده گرفتند و به این
ترتیب موج جدیدی از سرکوب دانشجویان فعال و آزادیخواه و همچنین مخالفان
سیاسی را در دانشگاههای سراسر کشور ترتیب دادند. همین مجموعه در نوامبر
سال ۲۰۱۱ میلادی با امضای یک قرار داد رسمی، برای ده سال ارتباط دانشگاه
پاتریس لومومبا و سازمان امنیت فدراسیون روسیه را با بزرگترین دانشگاههای
ایران برقرار کردند.
جنبش سبز، زمانی برای افتادن نقاب از چهره ماموران کا گ ب در ایران
بازیگران
حکومتی در آن خواهد بود. برای نمونه جنبش سبز که در محدوده زمانی خرداد
ماه ۱۳۸۸ خورشیدی، برابر با ژوئن ۲۰۰۹ میلادی، در بحبوحه انتخابات ریاست
جمهوری دهم، تا بهمن ماه همان سال رخ داد و خیابانهای تمام شهرهای بزرگ
کشور را تبدیل به صحنه اعتراضات گسترده مردمی علیه حکومت جمهوری اسلامی
کرده بود، بیتردید بزرگترین چالش رژیم جمهوری اسلامی در طول حیاتش بود.
تنها در روز ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ خورشیدی، در تهران بیش از چهار میلیون نفر در
اعتراض به حکومت و تقلب در انتخابات به خیابان آمدند که رکورد بزرگترین
اعتراض خیابانی در تاریخ ایران را شکست. محمدباقر قالیباف شهردار وقت
تهران، در گزارش به مجلس شورای اسلامی از حضور بیش از سه میلیون معترض در
میدان آزادی تهران خبر داد که البته با فشارهای پشت پرده مجبور به تکذیب
این خبر شد. جنبش سبز، نقاب از چهرهها انداخت و برای نخستین بار این سه
جریان عمده و تاثیرگذار حکومتی دیده شدند. از یکسو میرحسین موسوی به
نمایندگی از اصلاح طلبان و با توصیه و حمایت مستقیم محمد موسوی خویینیها
پس از بیست سال سکوت و دوری از سمتهای دولتی، کاندیدای انتخابات ریاست
جمهوری شده بود و همه شواهد نشان می داد که پیروز انتخابات بوده است. رنگ
سبز که جنبش سبز بر اساس آن نام گرفت، رنگ تبلیغاتی انتخاباتی وی بود که
توسط میلیونها جوان آزادیخواه و تحول طلب استفاده میشد و فضای سیاسی
شهرهای بزرگ کشور را در آن روزها به وضوح سبز کرده بود. در سوی دیگر
طرفداران احمدی نژاد که خط محافظه کاران جدید بودند و با تقلب آشکار
انتخاباتی در وزارت کشور جمهوری اسلامی نتایج آرا را دستکاری کرده و به
نفع رییس جمهور وقت، محمود احمدی نژاد تغییر دادند. هدایت این تقلب بزرگ
انتخاباتی را تیم کامران دانشجو، محمود ملاباشی و ارسلان قربانی در ستاد
انتخابات وزارت کشور در دست داشتند. جریان سوم هم سیدعلی خامنهای و
محافظهکاران سنتی ایران بودند که تلاش می کردند در تمام اختلافات و
درگیریهای درون حکومتی، نقش میانجی و بی طرف را بازی کنند. اما شدت گرفتن
اعتراضات مردمی در جنبش سبز، آنها را وادار کرد تا نقاب از چهره بیاندازند و
آشکارا به حمایت از محافظهکاران جدید به صحنه بیایند. با نگاهی دوباره به
لیست فارغ التحصیلان ایرانی دانشگاه پاتریس لومومبا، مشخص می شود که رهبری
جریان محافظهکار یعنی سیدعلی خامنهای، رهبری جریان اصلاح طلب یا همان
سیدمحمد موسوی خوئینیها و همینطور رهبری جریان محافظهکاران جدید یعنی
معاونان و مشاوران ارشد محمود احمدی نژاد، همگی تجربه مشترکی در دانشگاه
پاتریس لومومبا در مسکو داشتهاند. دانشگاهی که در واقع مرکز رسمی تربیت
جاسوس برای سازمان امنیت شوروی سابق و فدراسیون روسیه فعلی بوده است. این
صفحه شطرنج برای عرصه سیاسی ایران به گونهای چیده شده است که هر طرفی در
بازی برنده شود، کنترل همچنان در دست سازمان امنیت همسایه شمالی ایران باقی
خواهد ماند. آنچه در این بین کارشناسان جنگ روانی و بازیگردانان این شطرنج
روسی را غافلگیر کرد، اعتراضات میلیونها ایرانی در سراسر کشور بود که
شعارهای «مرگ بر روسیه» و «مرگ بر چین» را در تظاهرات خیابانی علیه حکومت
جمهوری اسلامی به جای شعار حکومتی «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» سر
دادند.
|
No comments:
Post a Comment