Mohammad Nourizad,
امامرود
یک: حضرت آیت الله سید محمد حسینی شاهرودی، از قم راه می افتد و میرود به کردستان و درهمانجا برای نمایندگی مجلس خبرگان اسم می نویسد. که یعنی بشود نماینده ی مردم کردستان در مجلس خبرگان رهبری. خب، استانی که به سُنی بودن معروف است چرا باید وی را که از اعماق قم و عراق و بیت رهبری برخاسته، به نمایندگیِ خود بر بگزیند؟ اما نه که استانهای اینجوری همیشه از یک فرایندِ همینجوری برخوردار بوده اند و خواستِ مردمشان نیز همینجوری خمیر می شده و به هیچ گرفته می شده و می شود، در این یک گزینه نیز ای بسا ناگهان بشود اسم این آیت الله را از صندوقِ همینجوری بیرون کشید و هیچ نیز نگرانِ فهم و خرد و اعتراض مردم نشد.
دو: چند سال پیش خودِ سپاه یک هیولایی را در کردستان و مناطق کرد نشین برساخت و برکشید به اسم "هیوا تاب". که می زد و کولبرها و بچه های مردم را می کشت و می رفت پولش را هم می گرفت از سپاه. اسم هیوا تاب مترادف شده بود با غولِ هزار چشمی که ممکن بود از هرکجا سر در بیاورد و یکی را ببرد و دیگری را بکشد. ای وای از آنانی که سربه نیست رفتند و خبری از آنان نشد و پرپر زدن پدرها و مادرهایشان نیز بجایی نرسید. شگرد هیوا تاب این بود که رخت و لباس و دست و سرِ کسانی را که زده بود و کشته بود به رسمِ سند می برد و تحویل می داد و پول می گرفت. که یعنی اینها مثلا عضو فلان گروه معارض بوده اند و منِ هیوا تاب و دستیارانم لب مرز زده ایم و کشته ایمشان. سابقاً نیز برای خونخوار نشان دادنِ کردها و امنیتی کردن منطقه، هیوا تاب ها، سر و دست و بدن کشته ها را می بریدند تا کردستان مترادف شود با "سربریدن". جوری که بلافاصله اسم کردستان با همین سربریدن پیوند خورد و وحشتی به جانِ خامخواران انداخت. خامخوارانی که همینجوری هر سخنی و خبری را خام خام می پذیرفتند و هیچ نه انگار که آنان را خردی و فهمی و درایتی باید باشد. در همین نوروزِ گذشته شاید کردستان استانی بود با کمترین مسافر و گردشگر. وحال آنکه هم مردم کردستان و هم مناظر بدیعِ آن از انسان ترین ها و دیدنی ترین هایند. نگاهی که مردمِ خود ما به کردستان دارند، غلیظ ترش را مردم دنیا به کل ایران دارند. که ای گردشگران به ایران نروید که در آنجا سنگ بر سنگ بند نیست و ای بسا بروید و خورده شوید و باز نگردید اصلاً.
سه: این روزها کردستان زخمی که برادران سپاه به امنیتی و پرمخاطره بودنِ همیشگی اش دل بستگیِ مفرط دارند تا بزرگان مغز فندقی را از یک لولوی ترسناک به اسم کرد و کردستان بترسانند و تا می توانند پول ازشان واستانند، انگار مواجه شده با یک هیوا تاب حکومتی. چگونه؟ می گویمتان. انتخابات مجلس خبرگان انجام می شود و حضرت آیت الله سیدمحمود هاشمی شاهرودی می شود نفر چهارم. این خبر از رسانه های کشوری و استانی نیز اعلام می شود. که یعنی: کردستانی که دو نماینده برای مجلس خبرگان می خواهد، از نعمت جناب شاهرودی بی نصیب ماند و تمام شد و رفت. به گمان شما آیا ماجرا به همین سادگی پایان پذیرفت؟ نخیر. پس چه؟ ناگهان خبری در می پیچد که کی گفته شاهرودی نفر چهارم شده؟ پس چه؟ رأی فلانجا که مردمش شیعه اند تازه رسیده. خب بعدش؟ بعدش این که جناب آیت الله با احتساب این آراء تازه از راه رسیده می شوند نفر دوم.
Mohammad Nourizad, [07.04.16 07:50]
چهار: حالا شما در این میان پیدا کنید معنای الفاظی چون مردم و خواست مردم و رأی مردم و انصاف و حق و انسانیت و مسلمانی و فهم و شعور و این چیزها را که همه اش شوخی است انگار در این ملک. می گویم: داستان ولی فقیه از آنجا بالا گرفت که برای سرکیسه کردنِ مردم و برای این که برای بعضی ها کار و ضرورتی تراشیده شود تاریخی، مردم به دو طایفه ی بسیار بزرگ و بسیارکوچک قسمت می شوند. یک طایفه ی بزرگِ بزرگ بزرگ به اسم مجنون و کم عقل و هیچ نفهم و گوسفند و با اسم دیگرِ مردم، و چند تایی هم دانا و کاردان و چوپان با اسم دیگرِ ملا. این داستان از دوردست های اسلامی همینجور آمد و آمد تا به عصرِ نگونبختِ ما رسید و بیخ گلوی ما را گرفت که: نوبتِ ماست. می گویم: داستان کردستان نه به این است که جنتی ها دست به آراء مردم می برند و شاهرودی ها را زورچپان می کنند به مجلس و می نشانندشان بر سرِ مردم. بل به این است که: جماعتی از آخوندهای ما نان شان در امتداد چوپانیِ خودشان است و گوسفندیِ مردم. هرچه هم شما داد بزنید که آقایان ورق برگشته و فهم و شعور مردم بالا خزیده و اگر قضایا به دانش و دانایی مربوط است شما روحانیان اکنون در صفی از خردمندی ایستاده اید که جلوتر از شماها بسیارند. اما مگر روحانیان را گوش شنوایی هست؟ فوقش به مردم معترض و دانای کردستان بگویند: خاموش ای سربُرها، شما بدن تان گرم است و حالی تان نیست! یادم هست بلافاصله پس از انقلاب، انقلابیون هرچه اسم شاه داشت یا حذف می کردند یا با اسم امام می آمیختند. یک چند وقتی اسم شاهرود شده بود: امامرود!
سایت: nurizad.info
اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل: mnourizaad@gmail.com
محمد نوری زاد
هجده فروردین نود و پنج - تهران
امامرود
یک: حضرت آیت الله سید محمد حسینی شاهرودی، از قم راه می افتد و میرود به کردستان و درهمانجا برای نمایندگی مجلس خبرگان اسم می نویسد. که یعنی بشود نماینده ی مردم کردستان در مجلس خبرگان رهبری. خب، استانی که به سُنی بودن معروف است چرا باید وی را که از اعماق قم و عراق و بیت رهبری برخاسته، به نمایندگیِ خود بر بگزیند؟ اما نه که استانهای اینجوری همیشه از یک فرایندِ همینجوری برخوردار بوده اند و خواستِ مردمشان نیز همینجوری خمیر می شده و به هیچ گرفته می شده و می شود، در این یک گزینه نیز ای بسا ناگهان بشود اسم این آیت الله را از صندوقِ همینجوری بیرون کشید و هیچ نیز نگرانِ فهم و خرد و اعتراض مردم نشد.
دو: چند سال پیش خودِ سپاه یک هیولایی را در کردستان و مناطق کرد نشین برساخت و برکشید به اسم "هیوا تاب". که می زد و کولبرها و بچه های مردم را می کشت و می رفت پولش را هم می گرفت از سپاه. اسم هیوا تاب مترادف شده بود با غولِ هزار چشمی که ممکن بود از هرکجا سر در بیاورد و یکی را ببرد و دیگری را بکشد. ای وای از آنانی که سربه نیست رفتند و خبری از آنان نشد و پرپر زدن پدرها و مادرهایشان نیز بجایی نرسید. شگرد هیوا تاب این بود که رخت و لباس و دست و سرِ کسانی را که زده بود و کشته بود به رسمِ سند می برد و تحویل می داد و پول می گرفت. که یعنی اینها مثلا عضو فلان گروه معارض بوده اند و منِ هیوا تاب و دستیارانم لب مرز زده ایم و کشته ایمشان. سابقاً نیز برای خونخوار نشان دادنِ کردها و امنیتی کردن منطقه، هیوا تاب ها، سر و دست و بدن کشته ها را می بریدند تا کردستان مترادف شود با "سربریدن". جوری که بلافاصله اسم کردستان با همین سربریدن پیوند خورد و وحشتی به جانِ خامخواران انداخت. خامخوارانی که همینجوری هر سخنی و خبری را خام خام می پذیرفتند و هیچ نه انگار که آنان را خردی و فهمی و درایتی باید باشد. در همین نوروزِ گذشته شاید کردستان استانی بود با کمترین مسافر و گردشگر. وحال آنکه هم مردم کردستان و هم مناظر بدیعِ آن از انسان ترین ها و دیدنی ترین هایند. نگاهی که مردمِ خود ما به کردستان دارند، غلیظ ترش را مردم دنیا به کل ایران دارند. که ای گردشگران به ایران نروید که در آنجا سنگ بر سنگ بند نیست و ای بسا بروید و خورده شوید و باز نگردید اصلاً.
سه: این روزها کردستان زخمی که برادران سپاه به امنیتی و پرمخاطره بودنِ همیشگی اش دل بستگیِ مفرط دارند تا بزرگان مغز فندقی را از یک لولوی ترسناک به اسم کرد و کردستان بترسانند و تا می توانند پول ازشان واستانند، انگار مواجه شده با یک هیوا تاب حکومتی. چگونه؟ می گویمتان. انتخابات مجلس خبرگان انجام می شود و حضرت آیت الله سیدمحمود هاشمی شاهرودی می شود نفر چهارم. این خبر از رسانه های کشوری و استانی نیز اعلام می شود. که یعنی: کردستانی که دو نماینده برای مجلس خبرگان می خواهد، از نعمت جناب شاهرودی بی نصیب ماند و تمام شد و رفت. به گمان شما آیا ماجرا به همین سادگی پایان پذیرفت؟ نخیر. پس چه؟ ناگهان خبری در می پیچد که کی گفته شاهرودی نفر چهارم شده؟ پس چه؟ رأی فلانجا که مردمش شیعه اند تازه رسیده. خب بعدش؟ بعدش این که جناب آیت الله با احتساب این آراء تازه از راه رسیده می شوند نفر دوم.
Mohammad Nourizad, [07.04.16 07:50]
چهار: حالا شما در این میان پیدا کنید معنای الفاظی چون مردم و خواست مردم و رأی مردم و انصاف و حق و انسانیت و مسلمانی و فهم و شعور و این چیزها را که همه اش شوخی است انگار در این ملک. می گویم: داستان ولی فقیه از آنجا بالا گرفت که برای سرکیسه کردنِ مردم و برای این که برای بعضی ها کار و ضرورتی تراشیده شود تاریخی، مردم به دو طایفه ی بسیار بزرگ و بسیارکوچک قسمت می شوند. یک طایفه ی بزرگِ بزرگ بزرگ به اسم مجنون و کم عقل و هیچ نفهم و گوسفند و با اسم دیگرِ مردم، و چند تایی هم دانا و کاردان و چوپان با اسم دیگرِ ملا. این داستان از دوردست های اسلامی همینجور آمد و آمد تا به عصرِ نگونبختِ ما رسید و بیخ گلوی ما را گرفت که: نوبتِ ماست. می گویم: داستان کردستان نه به این است که جنتی ها دست به آراء مردم می برند و شاهرودی ها را زورچپان می کنند به مجلس و می نشانندشان بر سرِ مردم. بل به این است که: جماعتی از آخوندهای ما نان شان در امتداد چوپانیِ خودشان است و گوسفندیِ مردم. هرچه هم شما داد بزنید که آقایان ورق برگشته و فهم و شعور مردم بالا خزیده و اگر قضایا به دانش و دانایی مربوط است شما روحانیان اکنون در صفی از خردمندی ایستاده اید که جلوتر از شماها بسیارند. اما مگر روحانیان را گوش شنوایی هست؟ فوقش به مردم معترض و دانای کردستان بگویند: خاموش ای سربُرها، شما بدن تان گرم است و حالی تان نیست! یادم هست بلافاصله پس از انقلاب، انقلابیون هرچه اسم شاه داشت یا حذف می کردند یا با اسم امام می آمیختند. یک چند وقتی اسم شاهرود شده بود: امامرود!
سایت: nurizad.info
اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل: mnourizaad@gmail.com
محمد نوری زاد
هجده فروردین نود و پنج - تهران
No comments:
Post a Comment