با نام او که آغاز و پايان هستي است او. گاهشماری از برخی وقایع اجتماعی و سیاسی ایران و جهان تا آیندگان بهتر امروزمان را بشناسند
Sunday, January 28, 2018
شرحی بر: ابوالحسن نجفی، ادیب و نویسنده
شرحی بر:
ابوالحسن نجفی، ادیب و نویسنده
ابوالحسن
نجفی، زبانشناس و مترجم برجسته ایرانی
در سن هشتاد و شش سالگی در روز جمعه دوم
بهمن ماه نودوچهار بر اثر بیماری قلبی در
بیمارستان مهر تهران درگذشت؛ روانش شاد
باد.
او
طی حدود نیم قرن فعالیت حرفهای خود در
چندین زمینه تلاش کرد و آثار ارزشمندی از
جمله غلط ننویسیم، ترجمه شازده
کوچولو و خانواده تیبو، و فرهنگ
فارسی عامیانه از خود بر جای گذاشته
است.
ابوالحسن
نجفی علاوه بر تدریس در دبیرستانهای
اصفهان و سپس دانشگاههای اصفهان، تهران
و علامه طباطبایی، در مؤسسه فرانکلین،
دانشگاه آزاد ایران، مرکز نشر دانشگاهی،
دانشنامه جهان اسلام و شورای عالی ویرایش
سازمان صدا و سیما، فعالیت داشت.
او
از سال ۱۳۶۹ تا پایان عمرش، عضو پیوسته
فرهنگستان زبان و ادب فارسی بود.
ویرایشگری
و فرهنگنویسی
با
وجود گوناگونی زمینههای فعالیت ادبی
ابوالحسن نجفی، ویرایشگری برای او اهمیتی
ویژه داشت.
او
زمانی گفته بود:
"در
دورانی که به زبان فارسی بیتوجهی شده و
رادیو تلویزیون و اینترنت به نوشتن آسیب
بسیاری رسانده، به گونهای که جوان امروز
به نوشتن بیتوجه شده است، این از وظایف
ویرایشگران است که برای درستنویسی زبان
راهی پیدا کنند."(راهش
را در طرح درس درستنویسی،
ویراش و پالایش زبان فارسی
به نگارش درآورده ام.)
نجفی
که خود ویرایشگری زبردست بود، حاصل تجربیات
خود در این زمینه را در کتاب "غلط
ننویسیم"
گردآوری
کرد که موجب شهرتش شد.
این
کتاب با عنوان فرعی "فرهنگ
دشواریهای زبان فارسی"
اولین
بار در سال ۱۳۶۶ منتشر شد و سپس بارها به
چاپ رسید.
غلط
ننویسیم زمانی منتشر شد که نجفی در مرکز
نشر دانشگاهی مشغول کار بود.
او
گفته بود:
"اگر
این کتاب را نوشتهام، مرهون تشویقهای[دکتر
نصرالله]
پورجوادی
[رئیس
وقت این مرکز]
بودم.
من
از قدیم یادداشتهایی نوشته بودم، اما
تشویق پورجوادی باعث شد آنها را به
عنوان کتاب چاپ کنم.
حتا
عنوان را او پیشنهاد داد."
این
کتاب، فهرستی است از غلطهای رایج در
متون معاصر، اعم از غلطهای املایی و
انشایی و کاربرد نادرست واژهها، از جمله
واژگان برگرفته از زبانهای بیگانه و
نیز اشتباهات صرفی و نحوی، بویژه آنچه به
"گرتهبرداری"
معروف
است.
علاوه
بر این، آقای نجفی در غلط ننویسیم،
دشواریهایی را که در خود زبان فارسی
وجود دارد و بیشتر اوقات نویسندگان را
هنگام نوشتن دچار تردید میکند، بررسی
کرده است.(دو
نمونه از این
دشواریها در پایان
این مقاله آمده است؛ که در ویرایش
این مقاله نیز
به کار گرفته
شد.)
با
این حال، خود نجفی درباره این کتاب گفت:
"این
کتاب حقیقتا انتظاری را که از آن میرود،
برآورده نمیکند.
همه
دشواریهای زبان فارسی را نمیگوید و
به نظرم حق مطلب را بیان نکرده است.
من
بیشتر به واژگان پرداختهام، اما مهمترین
مسائل به نحو زبان بازمیگردد، یعنی
جملهبندی زبان فارسی در خطر است."
این
موضوع نکته بسیار
مهمی است.
دومین
نکته بسیار
مهم این است که
فرهنگستان زبان و ادب
فارسی باید با توجه به
نوشته های صاحبنظران، واژگان
ویژه و آمیخته را تعریف
و تحدید کند و
به آگاهی نهادهای
کلان جهانی
که تکنولوژیهای نگارش
و ترجمه
زبانهای گوناگون را در اختیار دارند(مانند
میکروسافت)،
برساند تا بتوان
مقاله های نگارش
شده به زبان فارسی
را، از یک سو
هرچه زیبا و کامل
به نگارش
الکترونیکی
درآورد،
و از سوی
دیگر در افزارهای
ترجمه مانند گوگل
(Google
Translator) به
زبانهای دیگر به
راحتی ترجمه شوند.
زبانهایی
که نمیتوانند به درستی در اینگونه
نرم افزارها
ترجمه شوند، در
مرحله نخست
چینی،
و سپس فارسی
است؛ که در
جهان امروز موجب
بسی
زیانکاری
و واپس ماندگی از قافله تمدن و
پیشرفت
میشود.
برای
نمونه، لهستانیها توانسته اند از زبان
خود که به هیچ روی نه
پویایی
زبان فارسی را دارد، و
نه منابع کهنی همچون شعر و ادب پارسی
دارد،
به خوبی پاسداری کنند.
در
نتیجه هنگامی که یک متن لهستانی در این
نرمافزار قرارمیگیرد، بیش از نود درصد
درست ترجمه میشود.
عکس
آن در مورد زیان فارسی صورت
میگیرد؛ یعنی کمتر از ده
درصد درست ترجمه میشود که آنهم
قابل بهره برداری نیست؛
و زبان
ما به همین راحتی در جهان امروز از بهره
برداری بهینه از نرمافزاری
که موجب نزدیکی اندیشه ها، دانشها و
فرهنگهای گوناگون میشود،
محروم است و کسی هم به این مهم توجهی
ندارد!!
برای
نمونه، نگارنده پژوهشها و مقاله های
بسیاری به زبان فارسی دارد.
این
مقاله ها که ناگفته ها و کشفهایی را در بر
دارند، باید به آگاهی جهانیان برسد.
ولی
از میان انبوه این مقاله ها، تنها توانسته
ام تعداد
انگشت شماری از آنها را با زحمتهای
فراوان به زبان انگلیسی ترجمه کنم.
اگر
واژگان ویژه و آمیخته
زبان فارسی همچون زبان لهستانی تعریف و
تحدید شده بودند، میتوانستم
بسیاری از پژوهشهای خود را پس
از ترجمه به زبان انگلیسی
در گوگل ترانسلیتور و
ویرایش
آنها،
به آگاهی جهانیان برسانم
تا مورد بهره برداری
همگان
قرارگیرند.
فرهنگ
فارسی عامیانه
ابوالحسن
نجفی، سالها بعد، فرهنگ دیگری را با
عنوان "فرهنگ
فارسی عامیانه"
منتشر
کرد که شامل واژگان، ترکیبها و تعبیرهای
زبان عامیانه و روزمره در گویش مردم تهران
است.
نویسنده
در این کتاب (آن
گونه که در مقدمه کتاب آمده)
گویشهای
محلی و برواژگان و تعبیرهای شهرستانی را
کنار گذاشته و برای انتخاب مثالها، (به
استثنای دو کتاب از محمدعلی جمالزاده که
متولد اصفهان بوده.)
از
آثاری استفاده کرده که اولاً پس از سال
۱۳۰۰ خورشیدی نوشته و منتشر شده، و ثانیاً
نویسنده آنها زاده تهران یا پرورش یافته
تهران بوده است.
این
کتاب در سال ۱۳۸۱ جایزه کتاب سال را به
دست آورد و نویسندهاش از سوی محمد خاتمی،
رئیس جمهوری وقت ایران تقدیر شد.
زبانشناسی
ابوالحسن
نجفی که در ایران و فرانسه تحصیل کرده و
دارای کارشناسی ارشد "زبانشناسی
همگانی"
بود،
علاوه بر تدریس در این زمینه، کتاب "مبانی
زبانشناسی و کاربرد آن در زبان فارسی"
را
در سال ۱۳۵۸ منتشر کرد که در آن، با زبانی
ساده برخی مسائل زبانشناسی را شرح داده
است.
آقای
نجفی ویرایش دوم این کتاب را در سال ۱۳۷۱
منتشر کرد و در مقدمه آن نوشت که در نظر
داشته کتاب را کاملتر کند و مباحث دیگری
بویژه معناشناسی، تحول زبان، روابط زبان
و جامعه، سبکشناسی و ادبیات را بر آن
بیفزاید، اما این کار به درازا کشیده و
سرانجام ترجیح داده همان تحریر نخست،
همراه با بعضی اصلاحات به چاپ برسد.
نجفی
در سال ۱۳۸۷ در نشستی در "شهر
کتاب"
گفت:
"اعتقاد
ندارم زبان فارسی عقیم است."
به
عقیده او، فارسیزبانان به سه شیوه
میتوانند از امکانات بالقوه زبان خود
استفاده کنند:
اشتقاقهای
فعلی، استفاده از وندها (پیشوند
و پسوند)
و
ترکیبسازی (ترکیب
اسم و اسم، اسم و صفت، صفت و اسم، صفت و
صفت، قید و اسم، و ترکیب ضمیر و اسم).
با
این حال نجفی بر ضعفهای زبان فارسی واقف
بود:
"یکی
از مشکلات زبان فارسی، تتابع افعال است
که درک جمله را مشکل میکند.
این
مشکل بیشتر با ورود زبانهای خارجی و از
طریق مترجمان وارد زبان فارسی شده و به
این خاطر است که در زبان فارسی فعل در آخر
جمله قرار میگیرد."
ترجمه
ابوالحسن
نجفی کار انتشار کتاب را با ترجمه از
فرانسه به فارسی آغاز کرد.
او
در سال ۱۳۴۴ زمانی که تازه از فرانسه
بازگشته بود، ترجمه بچههای کوچک قرن،
نوشته کریستین
روشفور نویسنده فرانسوی را که به گفته
خودش در پاریس تقریبا تمام کرده بود، در
همان چند ماه اول ورودش به ایران آماده
کرد و تحویل انتشارات "نیل"
داد.
انتشاراتی
که به همراه مؤسسه فرانکلین، جزو نخستین
مراکزی در ایران بودند که
کار خود را بر ترجمه بنا کرده بودند.
نجفی
سپس آثار متعددی از نویسندگانی چون آلبر
کامو، آندره مالرو، رومن گاری، روبر مرل
و روژه مارتن دوگار ترجمه و منتشر کرد
و ترجمه دیگری نیز از کتاب معروف شازده
کوچولو نوشته
آنتوان دوسنت اگزوپری به فارسیزبانان
ارائه کرد.
او
معتقد بود دیگر مترجمهای ایرانی مشهور
"شازده
کوچولو"،
"مراتب
زبان را رعایت نکردهاند."
نجفی
در سال ۱۳۸۲ در نشستی با عنوان "نقد
کتابهای غیرتخیلی"
با
بیان اینکه "زبان
کتاب شازده کوچولو زبان معیار است و اصلاً
ادبی نیست"،
با تأکید بر "ادیبانه"
بودن
ترجمه محمد قاضی، گفت:
"ترجمه
شاملو افراط قاضی را به تفریط میکشاند
و برای اینکه کتاب از حالت ادبیانه خارج
شود، لحن را عامیانه میکند، عامیانههایی
که بعضاً کاملاً بیجا و بیمعناست."
نجفی
چند کتاب از ژان پل سارتر نیز ترجمه
کرد که "ادبیات
چیست؟"
از
جمله آنهاست که با همکاری مصطفی رحیمی در
سال ۱۳۴۸ منتشر شد.
همچنین
کتاب "ضدخاطرات"،
یکی دیگر از ترجمههای مشترک ابوالحسن
نجفی است که با همکاری رضا سیدحسینی
انجام شد.
نجفی
ترجمه این کتاب را "مشکلترین
ترجمه"
در
کارنامه خود خوانده است؛ زیرا به عقیده
وی، "مالرو
جملههای کوتاه بسیاری دارد که برگردان
آنها به فارسی بسیار مشکل است."
از
دیگر ترجمههای معروف ابوالحسن نجفی،
کتاب "وظیفهٔ
ادبیات"
است
که در سال ۱۳۵۶ منتشر شد و شامل مقالاتی
از نویسندگان مختلف است.
"بیست
و یک داستان از نویسندگان معاصر فرانسه"
نیز
جزو آخرین ترجمههایی است که ابوالحسن
نجفی روانه بازار کتاب ایران کرد.
فهرست
ترجمهها
شازده
کوچولو (آنتوان
دو سنت اگزوپری)
شیطان
و خدا (ژان
پل سارتر)
گوشهنشینان
آلتونا (ژان
پل سارتر)
ضدخاطرات
(آندره
مالرو)
خانواده
تیبو (روژه
مارتن دوگار)
بیست
و یک داستان از نویسندگان معاصر فرانسه
بچههای
کوچک قرن (کریستیان
روشفور)
شنبه
و یکشنبه در کنار دریا (روبر
مرل)
کالیگولا
(آلبر
کامو)
ادبیات
چیست؟ (ژان
پل سارتر)
استادکاران
(آرتور
آدامُف)
همان
طور که بودهایم (آرتور
آدامُف)
پرندگان
میروند در پرو میمیرند (رومن
گاری)
ژان
پل سارتر (هِنری
پیر)
درباره
نمایش (ژان
پل سارتر)
نژاد
و تاریخ (کلود
لوی استروس)
وعدهگاه
شیر بلفور (ژیل
پرو)
عیش
و نیستی (تیری
مونیه)
گمگشته
(ژیل
پرو)
عروض
(وزن
شعر فارسی)
یکی
از حوزههایی که ابوالحسن نجفی به آن
پرداخت، عروض یا وزن شعر فارسی است.
فتحالله
مجتبایی، عضو پیوسته زبان و ادب فارسی در
این باره گفته است:
"نجفی
نکاتی را در عروض یافته که هیچکس آنها
را نیافته بود."
نجفی
در یک سخنرانی در سال ۱۳۸۶ در بنیاد
ایرانشناسی گفت:
"تعداد
کسانی که به وزن عروضی شعر میسرایند،
بیشتر از کسانی است که شعر آزاد میگویند،
و بر فرض محال که این وزن عروضی هم کنار
گذاشته شود، مفاخر بزرگ فرهنگی ما آثار
خود را با وزن عروضی عرضه کردهاند و
آنچه که ما به آن میتوانیم، فخر و
مباهات کنیم، آن آثاری است که با وزن عروضی
سروده شدهاند؛ بنابراین شناخت این وزن
بهنوعی وظیفه ملی ماست."
ادبیات
تطبیقی
نجفی
همچنین در حوزه "ادبیات
تطبیقی"
نیز
کار کرده بود و مدیریت گروه ادبیات تطبیقی
فرهنگستان زبان و ادب فارسی را بر عهده
داشت.
او
معتقد بود:
"کار
ادبیات تطبیقی این است که محققان و معلمان
و محصلان و نیز خوانندگان عادی را یاری
کند تا مقدم بر مطالعه شاخهای جزئی یا
چند شاخه مجزا از ادبیات، به شناخت بهتر
و درک کاملتر ادبیات به عنوان یک کل واحد
نائل آیند و این غرض تنها از طریق تطبیق
ادبیات با حوزههای دیگر دانش و کوشش
بشری، خاصه در زمینههای هنری و فلسفی،
بهتر حاصل میشود.
برای
این منظور باید قلمرو بحث و فحص ادبیات
را، هم از نظر جغرافیایی و هم از نظر ماهوی،
گسترش داد."
ابوالحسن
نجفی معتقد بود که "فاطمه
سیاح پایهگذار ادبیات تطبیقی در ایران
بود"
و
کتاب "از
سعدی تا آراگون"
نوشته
جواد حدیدی از مهمترین کتابهای منتشر
شده پس از انقلاب درباره ادبیات تطبیقی
است.
فعالیت
مطبوعاتی
ابوالحسن
نجفی پیش از انقلاب، مدتی سردبیری مجله
سخن را بر عهده داشت:
"من
در دوره قبل از علیرضا حیدری مدتی حدود
یک سال و نیم سردبیر بودم.
آن
زمان کسی به دفتر نمیآمد بیشتر من بودم
و خانلری.
بیشتر
کسانیکه میآمدند، برای دیدار با خانلری
بود.
دوستانش،
شاگردانش و گاهی هم نویسندگان هم سن و هم
سبک خانلری بودند.
اینها
میآمدند که سری بزنند و یا احیاناً
مقالهای بدهند.
در
این مدت همه زحمات بر عهده من بود.
از
تهیه و ترجمه مطالب تا غلطگیری در
چاپخانه با حروف سربی، چاپخانهها اذیت
میکردند؛ وعده میدادند اجرا نمیکردند
و... به
شکلی که میدیدم دارم از پا درمیآیم و
یک تنه نمیتوانم مجله را ماه به ماه
منتشر کنم.
و
بعد هم میدیدم مجله آن چیزی که من دلم
میخواست نشد؛ یعنی در آن دوره مقاله
مهمی که من به آن بنازم و بگویم دردوره
سردبیری من این مطلب چاپ شد، در مجله منتشر
نشد."
با
این حال، فتحالله مجتبایی، از نویسندگان
آن دوره "سخن"،
درباره این دوره گفته است:
"این
تشخیص نجفی بود که آن مجموعه از سخن
بهترین شمارههای مجله سخن شد."
نجفی
همچنین در جُنگهای ادبی نیز فعال بود:
"من
نمیخواهم درباره جنگ اصفهان که خودم
با آن همکاری داشتم اغراق کنم اما نمیشود
کتمان کرد که اصولاً انتشار این جنگها
خیلی تاثیرگذار بود و ظاهراً جنگ اصفهان
هم در همه چند شمارهای که منتشر شد به
نوعی یک سروگردن بالاتر از بقیه بود."
ابوالحسن
نجفی درباره شرایط موجود برای مطبوعات
ادبی ایران نیز میگفت:
"همیشه
تأسف میخورم از اینکه کارهایی شروع
میشود و درست وقتیکه میتوان به
اوجگیری آن امیدوار بود، یکدفعه متوقف
میشود و بعد مجله هم تعطیل میشود."
داوری
جوایز کتاب
عضویت
در بنیادهای خصوصی، از فعالیتهای جنبی
ابوالحسن نجفی بود.
زمانی
که به طور رسمی به بنیاد گلشیری مجوز
داده شد، نام ابوالحسن نجفی در میان اسامی
هیأت امنا به چشم خورد.
او
امیدوار بود که جایزههای ادبی در ایران
بتوانند در گسترش تیراژ کتابها و معرفی
آنها به علاقمندان تأثیر مثبت داشته
باشند.
داوری
در جوایزی همچون جشنواره کتاب کودک و
نوجوان و کتاب سال جمهوری اسلامی ایران
نیز از دیگر فعالیتهای نجفی در این زمینه
بود، اما گاهی این داوریها برایش
حاشیهساز میشد.
نجفی
در سال ۱۳۸۳، زمانی که داور بخش داستان
گروه ادبیات کتاب سال بود، از حذف کتاب
"نامها
و سایهها"
نوشته
محمدرحیم اخوت، علیرغم رأی مثبت همه
داوران به این کتاب در آخرین جلسه داوری
خبر داد، اما پس از آنکه معاون وقت امور
فرهنگی وزارت ارشاد، این خبر را تکذیب
کرد، نجفی گفت:
"هر
وقت خبرنگاران با من صحبتی کردهاند، جز
اینکه برایم دردسر شده باشد، هیچ سود
دیگری نداشته است."
یاداوریها
-
این
مقاله از
وبسیایت
بی
بی سی
فارسی نقل
شده است.
-
آنچه
که به رنگ زرشکی نگارش شده،
شرحی
بر این مقله به
قلم این نگارنده است.
- در
این مقاله هرجا واژه
ویراستار
نوشته شده بود، (چه
از قول آن مرحوم و چه از قول نویسنده این
مقاله)
به
ویرایشگر
تبدیل شد.
دلیل
این امر در طرح درس...
که
در متن به آن اشاره شد، آمده است.
- هرجا
واژه
حتی
نوشته شده بود به حتا
تبدیل شد.
حتی
عربی است و معنای تااینکه
را میدهد و حتا
فارسی است و معنای هرچندکه
را میدهد.
احمد
شمّاع
زاده
Friday, January 26, 2018
Wednesday, January 24, 2018
اعتیاد به خرید (Shopaholism)
اعتیاد
به خرید (Shopaholism)
تنها
سیگار، مشروبات الکلی و مواد مخدر نیستند
که اعتیادآورند، بلکه امکان دارد خوردن
شیرینی، رفتن پیش فالگیر، و یا خریدکردن
نیز اعتیادآور شوند.
گرچه
اعتیاد به خرید، سلامتی کسی را تهدید
نمیکند و برای جامعه زیان آور نیست، ولی
میتواند برای برخی افراد سعادتی واقعی
تلقی شود.
قربانیان
اعتیاد به خرید معمولاً خانمهایی
هستند که دستخوش وسواس فکری برای خریدن
هرچه بیشتر چیزهایی میشوند که ممکن است
غیرضروری هم باشند.
در
تصور آنان نمیگنجد که زندگی را بدون رفتن
به فروشگاهها و گذراندن ساعتهای طولانی
در میان قفسه بندیهای فروشگاهها بگذرانند.
آنان
به دلایل مختلفی خرید میکنند.
برخی
میخواهند بدین وسیله پرستیژی به دست
آورند؛ برخی دیگر به دنبال خواباندن حس
کنجکاوی هستند، و انگیزه برخی دیگر، اقناع
هوسهای درونی شان است.
در
هر صورت، بیشتر، خانمها معتاد به
خرید هستند؛ زیرا آنان هستند که بیشترین
مسائل جدِّی عاطفی را دارند.
خرید
یک بلوز و یا یک چفت کفش، میتواند جایگزین
کمبود عاطفی، تنهایی، عقده خودکمتربینی،
اعتماد به نفس پایین، یا ناامیدی آنان
شود.
آنان
خرید کردن را تنها لذت، و گونه ای از جبران
سختیهای دوران کودکی، کار سختی که
داشتهاند، یا برخورد سردی که همسرشان
با آنها داشته است، تلقی میکنند.
عمل
خریدکردن، راه فراری است برای مسائل حل
ناشده شان، تا برای لحظهای هم که شده،
حال خوشی داشته باشند.
متأسفانه
هنگامی که با غنائم!
تازه
شان به خانه برمیگردند، احساس گناه میکنند
و به ناگهان حال خوش خود را از دست میدهند.
احساس
میکنند چیزهایی را که خرید کرده اند، لذتی
به آنان نمیبخشد.
درعوض،
این احساس، آنان را عصبانی میکند و متوجه
میشوند که باز هم برای مقاومت کردن در
برابر وسوسه شدن، و خودداری از احساساتی
شدن، خیلی ضعیفند و تنها پول خود را خرج
کرده اند!!
بهترین
توصیه آن است که همواره لیستی از نیازمندیهای
خود و بویژه خانه را پیش از رفتن برای
خرید، تهیه کنیم و با خود داشته باشیم تا
گرفتار تبلبغات دروغین و یا غیرضروری
نشویم و پول خود را صرف خرید اشیایی نکنیم
که دوامی ندارند و نارضایتی را به دنبال
خود میآورند.
بنابراین،
به همه معتادان به خرید باید هشدار
داد که تا آنجا که میتوانند، منبع بهتری
را برای لذت بردن از زندگی بیابند و جایگزین
آن کنند.
روشنگری:
این
نوشته،
ترجمه بخشی
زیر عنوان
Shopaholism
از
کتاب کم حجمی است که خانمی لهستانی به نام
«مارگریت
چشلاک»
به
زبان انگیسی، و
به منظور تدریس زبان انگلیسی در سال 2003
گرداورده
و انتشار داده است.
بهمن
نودوشش
مترجم:
احمد
شمّاع زاده
Tuesday, January 23, 2018
Monday, January 22, 2018
Sunday, January 21, 2018
Friday, January 19, 2018
Thursday, January 18, 2018
پادماده کیهانی در قرآن (آخرین ویرایش: دیماه نودوشش)
پادماده
کیهانی در قرآن
احمد
شمّاع زاده
مشغول
خواندن مقالهای
با عنوان پادماده
كيهاني در
دانشنامة
شرق ـ خرداد
85
ـ
بودم كه با اين جمله روبهروشدم:«
اگر
يك ذرة مادي با ذرهاي از ضدماده برخورد
كند، هردو ناپديد ميشوند و در مقابل يك
پرتو پرانرژي گاما توليد ميشود.
به
زبان تراژيكتر، اگر يك انسان و ضدانسان
با هم دست بدهند، انرژي حاصل از انفجار و
ناپديدشدنشان چيزي معادل هزار انفجار
هستهاي يك مگاتني خواهدبود.
هركدام
از اين بمبها، براي نابودي كامل يك شهر
كوچك كفايتميكند».
سپس
در حاشيه دانشنامه
نوشتم:
«اين
جمله مرا به ياد داستان حضور فرشتگان در
نزد ابراهيم(ع)
يا
‹ضيف ابراهيم› مياندازد.
قرآن
ميفرمايد:
دست
لوط به آنها نرسيد.
چرا
كه طبق اين يافتة علمي، اگر دست انساني
مانند لوط كه از ماده است به فرشته كه
جنسش از ضدماده باشد
برسد، انفجاري عظيم رخخواهد داد.
پس
قرآن مجید بيجهت اين موضوع را بيان
نكرده».
مطلب
را كه نوشتم، پيش خود گفتم براي اطمينان
كه كلام خداوند را جابهجا نكرده باشم،
به ذهن خود اكتفا نكرده و به قرآن بازگشت
كنم تا اگر اشتباهكردهام، كلام خداوند
از جايگاه خود به بيراهه نرود، كه گناهي
عظيم است.
در
آغاز ‹المعجمالمفهرس› را بازكردم.
در
زير ‹ضيف›(ابراهيم)
آيات24
سورة
ذاريات، 27
قمر،
و78
هود
را انتخابكردم، ولي در هر سه آيه نشاني
از ‹دست› نيافتم .
پيش
خود گفتم پس چرا چنين در ذهن من ماندهاست،
و اگر واقعاً نيست، چه بهتر كه چنين برداشتي
را حتا در حاشيه ننويسم.
در
همين هنگام مانند برخي موارد ديگر، خداوند
خود راهنما شد و چشمم به ‹ضيق› افتاد كه
درست زير ‹ضيف› قرارداشت و باز هم آيات
77
هود،
و 33
عنكبوت
مربوط به داستان ضيف
ابراهيم را
ديدم.
جمله
‹وضاق بهم ذرعاً› در هر دو آيه وجودداشت.
ميدانستم
كه ‹ذرعاً› يعني "دستي"
چنانكه
در سورة كهف ميخوانيم ‹و كلبهم باسط
ذراعيه بالوصيد› يعني كه سگشان دو دستش
روي زمين گشاده بود.
براي
يافتن آيه كامل،
به قرآني كه جلو دستم بود و ترجمه
مرحوم الهي قمشهای
را داشت، بازگشتكردم.
ترجمه
را هم خواندم.
با
شگفتي ديدم كه آن مرحوم جمله بالا را در
هر دو آيه ترجمه نكرده و از آن درگذشتهاست!!
به
ترجمه استاد خرمشاهي بازگشتكردم.
متأسفانه
ايشان نيز در هر دو آيه، جمله را چنين
ترجمه كردهاست:
‹و
(از
كمك به آنان)
دستش
كوتاه شد›.
ترجمه
واژگاني آیه چنين است:
‹و
تنگآمد به آنان(فرشتگان)
دستي›.
خلاصه
اينكه:
دستي
به آنان نرسيد.
يا
حضرت لوط نتوانست با فرشتگان مصافحهكند.
وضعيت
مرحوم الهي قمشهاي در ترجمة آيات الهي
روشن است.
ولي
چرا استاد خرمشاهي چنين جملهای را بر
كلام خداوند افزوده است، بسیار شگفت
انگیز است!!
زيرا
مفهوم آيه كاملاً دگرگونشده!
فرشتگان
براي كمك كردن آمدهبودند، نه كمكخواهي.
تنها
توجيه اين است كه اگر جمله را واژگانی
ترجمه كنيم، به نظر نامفهوم ميرسيد، كه
باز هم بهتر از ترجمه واژگونه و دگرگونه
آن است!
به
نظرميرسد كه در ترجمه هایمان هيچگاه
لازم نباشد چيزی بر كلام خداوند بیافزاییم
مگر آنجا كه واژهاي در دل آيه نهفته
باشد و بخواهیم در ترجمه آشكارش كنيم.
ولي
هرگاه واژه يا عبارتی را بر كلام خداوند
بيفزاييم كه بر اساس درك ما از آيه شكل
گرفته باشد، و يا يك واژه يا بخشي از آيه
را ترجمه نكنيم تا ترجمهمان روان شود،
مصداق اين كلام خداوند است كه:
يحرفون
الكلم عن مواضعه
يكي
از دلايلي كه بايد گفت كاربري استعاري و
مجازي از واژه حقيقي ‹ذرع› به معناي دست
صحيح
نيست، كه مترجمان و مفسران (از
جمله استاد خرمشاهی)
به
جای
كلام خداوند میگذارند،
مربوط به خود قرآن كريم است كه اين واژه
را كه به دو صورت در سه آيه ذكر كرده، در
هر سه مورد معناي حقيقي دست را در نظرداشته
و گرنه مانند ديگر موارد واژة ‹يد› يا
‹يمين› را بهكارميبرد كه در قرآن كريم
فراوان يافتميشود، مانند:
غلّت
ايديهم بل يداه مبسوطتان، يدالله فوق
ايديهم، و السموات مطويّات بيمينه
از
سوي ديگر، خداوند در آيههاي 69
و
70
سورة
هود بر نظر خود تأكيدمي ورزد تا ما از
موضوع سرسری نگذريم:
در
اين دو آيه ميفرمايد هنگامي كه فرستادگانمان
براي بشارت نزد ابراهیم
رسيدند، پس از سلام و عليك،
چيزي نگذشت كه يك گوساله بريان براي آنان
آورد.
پس
هنگامي كه ديد دستان فرستادگان به گوساله
نميرسد!،
آنها را بيگانه (نامأنوس
و عجيبوغريب)
دانست.
‹فلما
رءا ايديهم لايصل اليه،
نکرهم و
اوجس
منه خیفه›.
ميبينيم
كه خداوند اين دو آيه را تنها براي همين
موضوع آورده و اين دو آيه ظاهراً چيز ديگري
به ما نميدهند.
بويژه
كه در اين آيه به موضوع از ديدگاه ديگری
نگريستهشده، در دو آيه
ذرعاً
دار، دست لوط به فرستادگان نرسيد،
ولي در اينجا دست فرستادگان به گوساله
نميرسد.
مرحوم
الهي قمشهاي ترجمه كرده است:
«و
چون ابراهيم ديد كه آنان بطعام دست دراز
نميكنند...»،
درصورتيكه خداوند ميگويد دست درازكردند،
ولي دستشان نرسيد.
شايد
خود فرستادگان نميدانستند که اگر دستشان
به غذا (
كه
مادي است)
بخورد
چه فاجعهای
رخ خواهد داد و براي حفظ ظاهر ميخواستند
از غذا بخورند.
ولي
ديدند كه دستشان به غذا نميرسد!
استاد
خرمشاهي اين آيه را دقيق ترجمه كردهاست:
«و
چون ديد كه دستانشان به سوي آن نميرسد،
به آنان احساس بيگانگي كرد».
حتا
اگر كسي بخواهد از ترجمههايی كه مفسران
و مترجمان براي دو آية ‹ذرعاً› دار
نوشتهاند بگذرد، ديگر نميتواند از
اين آيه نيز بگذرد.
در
اينجا نيز بسيارروشن بيان شده كه تماس
میان فرشتگان و چيزي مادی
(مانند
گوساله بريانشده، نه جاندار تا كسانی
نتوانند در اين آيه هم انقلت بگذارند)
امكانپذير
نبودهاست.
در
معناي ‹وصل› كه ‹رسيدن دست به چيزي›
است نيز نميتوان شك كرد، زيرا در آية 81
همين
سوره(هود)
آمدهاست:
‹لن
يصلوا اليك›
يعني همان فرشتگان به لوط گفتند ‹دست
قومت هرگز به تو نميرسد›.
كه
براي دلداري دادن حضرت لوط بود تا از قوم
خود بيش از اين نترسد تا فردا فرارسد كه
قومش به ديار نيستي رهنمون ميشدند.
روشنگری:
ممکن
است برای برخی ذهنهای کنجکاو دو پرسش پیش
آید:
یک-
فرشتگان
اگر از پادماده باشند، چگونه به صورت ماده
دیدنی در میآمده اند؟
دو-
با
توجه به اینکه زمین و هوا هم از عناصر مادی
شکل گرفته اند، چگونه با ورود فرشتگان به
جو زمین و برخورد جسم فرشتگان با هوا و
زمین، انفجار رخ نمیداده است؟
در
طول تاریخ موجودیت انس و جن بر روی کره
زمین، سخن بسیار از آن رفته است که فرشتگان
با زمین رفت و آمد داشته اند.
برخی
آیات قرآن نیز بر این موضوع صحه میگذارند.
پس
با پاسخ به این موضوع تمام رفت و آمدهای
فرشتگان با سیاره زمین، منطقی و عقلانی
توجیه میشوند؛ و اگر قرآن در داستان ضیف
ابراهیم این موضوع را یاداورمان شده، به
مانند دیگر مسائل و موضوعهای قرآنی، به
دلیل موجَز و مجمل بودن روش بیان قرآن
کریم است.
زبان
حال قرآن آن است که:
تو
خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
پاسخ
به پرسش اول:
فرشتگان
بویژه و جنها با احتمال، تنها موجوداتی
هستند که میتوانند تغییرشکل، هیأت و صورت
دهند؛ به آن دلیل که از عناصری برخوردارند
که این تغییر و دگرگونی را برای آنها
فراهم میسازد.
دانشمندان
نیز در فرضیه، به این موضوع پی بردهاند
ولی هنوز آن عناصر را کشف نکرده اند.
پاسخ
به پرسش دوم:
مثالهایی
را که خداوند برای بیان این موضوع آورده،
نشان و دلالت بر این دارند که باید به
موضوع با دید فراگیرتری بنگریم و بدانیم
که رادع و مانعی فراگیرتر در این میان
کاربرد داشتهاست.
بنابراین،
خداوند به ما میگوید هرگاه فرشتگان را به
سیاره زمین اعزام کرده ایم، همواره یک
هاله
محافظ (Protective
Halo) به
همراه آنها بوده است.
(که
به نظر میرسد این هاله، در ظاهر نورانی
بوده است.)
این
تصویر میتواند نموار فرشتگانی باشد که
قرآن کریم آنها را با عنوان هاروت
و ماروت
خوانده است:
بررسی
موضوع از دیدگاهی دیگر
موضوع
ضیافت یا مهمانی ابراهیم وپذیرایی ایشان
است از فرستادگان خداوند.
در
این گونه مهمانيها چهار واقعه حتمی است:
-
سلام و احوالپرسی
-
دست دادن یا مصافحه
-
بیان موضوع اعزام سفیران و پیام آنان
-
پذیرایی از مهمان
درباره
این ضیافت در چندین آیه بیان شده که دو
مورد اول و سوم که شفاهی
بوده انجام شده ولی دو مورد دوم و چهارم
که عملی
بوده به انجام نرسیده است.
چرا؟
-
آیا جز این است که منظور از این آیات بیان نکته و موضوع مورد نظر بوده است؟
-
اگر نباشد آیا این آیات کاربرد دیگری هم دارند؟
-
اگر دارند چیست؟
-
آیا در گذشتن از موضوع در ترجمه و تفسيرها راهی برای فهم آیه است یا روشی برای شانه خالی کردن از زیر بار فهم آن؟
حتا
اگر در نظر آوريم كه سطحي نگري مترجمين و
مفسرين درست بودهباشد.
پرسش
اين است كه آيا در آن صورت،
به قرآن كريم و عظیم تنها به گونه يك كتاب
قصه ننگريستهايم؟ درصورتي كه تمام
نكتههاي بديع قرآن را در ميان همين
قصهها و ضربالمثلها و برخورد با مشركان
و كافران ميتوان يافت.
قرآن
كتاب هدايت است، از هر ديدگاهي:
نزلالقرآن
علي سبعه احرف
يعني همين.
از
ترجمه ها و حتّا
تفسیرها كه بگذريم، آيا
بهتر از اين ميشد يك نكتة مهم در دانش
فیزیک کیهان را به گونهاي مختصر و مفيد
ولي در سه آيه كه نشان از اهميت آن دارد،
ياداور انسان امروزي شد؟ كه
اين نوع راهنماييها و ياداوريها
وگوشزدها ويژه
قرآن كريم است،
تا ما به بيراهه نرويم؛
درصورتي كه ما با جايگزين كردن دانستههاي
سطحي و پيشپاافتاده خود به
جای كلام
خداوند، خوانندگان قرآن را در فهم آیات
قرآن به بيراهه ميبريم.
داستان
ضيف ابراهيم
براي خداوند بسيار ارزشمند بوده كه در
چند سوره و طي چندين آيه به آن پرداخته
است و يقيناً نكتههاي بديع ديگري را نيز
در خود نهفته دارد.
از
جمله اینکه به احتمال زیاد خداوند با همین
روش شهرهای سودوم
و گومورا (شهرهای
قوم لوط)
را
نابود کرده است زیرا:
-
در سوره هود آیه 82 میفرماید: آنگاه که فرمان ما فرارسید زیرورو کردیم آنها را و آنان را سنگباران کردیم با سنگهایی از سجیل منضود (سنگ گل انبوه)
-
و در سوره عنکبوت آیه 34 در همین زمینه (نابودی قوم لوط) میفرماید: به درستی برجاگذاشتیم از آن (بلای آسمانی) نشانه ای آشکار برای پژوهشگران (قوم یعقلون).
-
و در آیه های 8 و9 سوره انعام میفرماید: کافران گفتند چرا خدا بر حضرت رسول فرشته ای نمیفرستد؟ (که قابل دیدن برای ما باشد و آشکارا آن فرشته را ببینیم و خداوند خود پاسخ میدهد که) و اگر میفرستادیم فرشته ای را همه چیز تمام میشد.(نکته مندرج در این آیه نیز اشاره به پادماده بودن جنس فرشتگان است. بنابراین) هرگاه قراردهیم فرشته ای را حتماً او را به شکل مردی( تغییرشکل و ماهیت تا قابل تحمل برای زمین باشد و انفجار رخ ندهد.) قرارمیدهیم و میپوشانیم بر او از همان لباسهایی که آنان میپوشند. (یعنی به صورت ناشناس همان گونه که برای حضرت ابراهیم و لوط و قومهایشان ناشناخته شان کردیم.)
قوم
لوط(شهرهای
سودوم و گومورا)
در
کودکی یک فیلم زیر عنوان سدوم
و گومورا که
هالیوود ساخته بود دیده بودم ولی چیزی از
آن را به خاطر ندارم.
اکنون
آن فیلم سینمایی در یوتیوب قابل دیدن است.
در
این فیلم که طبق روایت تورات به تصویر
درامده و همان گونه که در قرآن نیز اشاره
شده، هیچیک از همراهان
لوط نبایستی به هنگام مهاجرت سحرگاهی روی
خود را برگرداند و به سروصداهای
ناشی از انفجارها که میشنوند
توجه کند.
در
این فیلم نیز نشان داده شده که زنی از
همراهان لوط که طبق گفته قرآن باید زنش
باشد، ولی کارگردان زن را جوان انتخاب
کرده که با آیه قرآن منافات دارد، روی خود
را برمیگرداند و در همان حال گردوغبار
ناشی از انفجار، این زن را فرامیگیرد و
لایه ضخیمی از ماده انفجاری بدن او را
میپوشاند و به صورت سنگ در میآید.
حضرت
لوط زمانی متوجه میشود که کار از کار گذشته
و جلو چشمانش این واقعه رخ میدهد.
به
تازگی نیز فیلم مستندی از شهری دراردن و
آثار قوم لوط باز هم زیر عنوان قومهای
سدوم و گومورا
که طبق راهنماییهای تورات است تهیه شده
و درباره همان زن سنگ شده که به صورت مجسمه
در آن فیلم قدیمی آمده بود،
سخنانی بیان میشود.
این
فیلمها به آیه 34
سوره
عنکبوت (که
در بالا به آن اشاره شد)
تحقق
بخشیده اند و بدین ترتیب باستانشناسان
میتوانند با پژوهش های خود و فیزیکدانان
با بررسی آثار برجای مانده از انفجارهایی
که رخ داده،
نکات علمی تازه ای را از قرآن کریم بیاموزند.
یکی
از دلایلی که میتواند گمان ما را بر پادماده
بودن جنس فرشتگان بیشتر کند همین موضوع
است که دستکم جنس فرشتگانی که یک روز پیش
از واقعه از عالم ملکوت یا جهان فرشتگان
به زمین رسیده بودند، از پادماده بوده تا
سحرگاه فرارسد و آنان مأموریت خود را به
انجام برسانند.
زیرا
تنها در این واقعه است که موضوع ضیف ابراهیم
و آیه و ضاق
بهم ذرعاً
مطرح میشود و در موارد بسیاری که فرشتگان
به زمین گسیل و مأمور شده اند از این ویژگی
فرشتگان یاد نشده است.
نکته
دوم در این واقعه این است که سنگ شدن هرانکس
که به پرتوهای ناشی از برخورد ماده با
ضدماده (پرتوهای
گاما)
نگاه
کند یک مشیت مقطعی الهی نبوده بلکه این
سنتی الهی و قانونی طبیعی است که هرگاه
یک شیء مادی مستقیما در برابر این گونه
پرتوها قرارگیرد موجب جذب غبار اتمی روی
آن ماده شده و به طور طبیعی آن ماده به
جرمی همچون سنگ تبدیل میشود.
به
همین دلیل در این
فیلم نشان
داده
میشود
هنگامی که آن زن پرتوها را میبیند در آغاز
صورتش دگرگون میشود و سپس تمام بدنش به
جرمی سخت یعنی سنگ تبدیل میشود.
در
ارتباط مستقیم با این موضوع به این نکته
از نوشته پیوست که در پایان مقاله میآید
توجه شود:
اشعه
گاما خود
میتواند در اتاق حباب و در یک میدان
مغناطیسی قوی هنگام عبور از هیدروژن مایع
به الکترون
و پوزیترون یعنی به جرم تبدیل گردد.
چرا
جنس فرشتگان پادماده است؟
ممكن
است بر اين نظر خردهگرفته شود كه چرا
جنس فرشتگان را پادماده گرفتهاي و اگر
جنس آنها پادماده نباشد، تمام بحث
بيهودهاست.
پاسخ:
الف
ـ دستاوردهاي دانش:
در
جهان دانش، تا آنجا كه دانش انساني بدان
دست يافتهاست، تمام هستي از اين چهار
مورد شكلگرفتهاست:
ـ
پرتوهاي گوناگون مانند گاما، ايكس،
فرابنفش، نور معمولي، فروسرخ.
ـ
انرژي كه به ماده تبديل ميگردد.
ـ
ماده كه به انرژي تبديل ميگردد.
ـ
پادماده كه به شكلهای ديگر درميآيد.
دانشمندان
همه موارد بالا را شناسايي كردهاند، و
به اين نتيجه رسيدهاند كه پادماده بسيار
كمياب است.
منظور
از كمياب يعني به ديد انسان كم آمده است،
و جايگاه آن را نيز در كيهان نميدانند
وگرنه ممكن است پادماده بخش بزرگي از
كيهان را دربرگرفته باشد.
بخشي
را كه تاكنون گمكردهاند و نمیدانند
چيست و ما میتوانیم آن را عالم
ملکوت بنامیم
(که
در مقاله سازمان
کیهان در قرآن
به آن پرداخته ام).
در
مورد اینکه چرا دانشمندان نمیتوانند آن
را بازشناسند به بخش پایانی نوشته علمی
پیوست که در پایان مقاله خواهد آمد توجه
شود.
ب
ـ باورهاي ديني.
در
دين مبين اسلام بجز واجبالوجود كه خداوند
است(خداوند
نور است ولي نه نوري كه به چشمان ما بيايد،
بلكه مصدر انوار است)
مايه
اوليه نمودهاي هستي (ممكنالوجودها)
به
گونه زيرند:
انسان
از خاك آفريده شده.
جنها
از نار(انرژي
حرارتي)
آفريدهشدهاند.
فرشتگان
از نور آفريدهشدهاند.
روشنگري:
ـ
خداوند كه جايگاه خود را دارد.
ـ
انسان و جن يقيناً مادي هستند و از بسياري
جهات با يكديگر برابرند كه در سورة الرحمن
بدانها اشاره شده.
داراي
جسم و ديدني هستند، ولي براي گذران زندگي
بر اين كره خاكي و نيز در آخرت، با يكديگر
آميزش ندارند.(جن
موجودی که از نو باید شناخت
را ببینید.)
ـ
پس فرشتگان چگونهاند؟ از نورند، ولي
اكنون جسمشان از چه ساخته شده؟
ـ
اگر ميگوييم انسان از خاك است بدان معنا
نيست كه جنس كنوني او خاك است مسلم است كه
ما خاك نيستيم، بلكه جسم ما از گوشت و پوست
و استخوان و غيره شكل گرفته است.
ـ
اگر ميگوييم جن از حرارت است به معناي
آن نيست كه اكنون جنها حرارت اند بلكه
آنها نيز مانند ما جسمي دارند ديدني و
لمسكردني.
ـ
فرشتگان را اجسامي ناديدني دانستهاند
كه به خواست خداوند تغيير شكلداده و
براي مأموريتهای گوناگون به زمين
گسيلشده و میشوند.
نميتوان
گفت كه جسم كنوني آنها نور است، بلكه تنها
مايه
اوليه
آنها نور بودهاست.
پس
جسم كنوني آنها از چيست؟
با
برابرگذاري دستاوردهاي دانش و باورهاي
دين، متوجه ميشويم كه دستكم برخي از
فرشتگان بايستي از پادماده باشند زيرا
اگر غير از اين ميبود خداوند لزومي به
تغييرشكل آنان و گسيلشان به زمين نميديد،
بویژه آنکه تنها پادماه است که قابلیت
تغییرشکل را دارد.
اگر
روزگاری
ثابت شود که جنس فرشتگان از پادماده نیست،
به این نتیجه میرسیم که فرستادگان یا
فرشتگان ضیف
ابراهیم،
مجهز به پادماده شده و به زمین گسیل شده
اند تا انفجار مورد نظر تأمین شود.
حتا
ممکن است انفجارهای دیگری که اقوامی دیگر
را نابودکرده و در قرآن و احتمالاً تورات
از آنها یادشده با همین روش یعنی تماس
میان ماده و
پادماده صورت
گرفته باشد؛ ولی خداوند تنها در این واقعه
به این موضوع پرداخته است.
نتیجه
گیری:
با
خواندن این مقاله اکنون متوجه شدیم که
چرا در کیهان،
پادماده بسیار کم به دید کیهانشناسان
میآید.
تاریخ
نگارش:
دیماه
هشتادوپنج
ویرایش
دوم:
آبانماه
نودوسه
ویرایش
سوم:
بهمن
ماه نودوسه
ویرایش
چهارم:
مرداد
ماه نودوچهار
ویرایش
پنجم:
دیماه
نودوشش
احمد
شماعزاده
نوشته
ای علمی برای درک بهتر پادماده:
تاریخچه
کشف پادماده و برخی ویژگیهای آن
(برگرفته
از کتاب ماده،
انرژی و جهان هستی.
ص
117
تا
121)
در
سال 1932
روزی
اندرسون
مشغول عکسبرداری و ثبت پرتوهای کیهانی
در اتاق یونیزاسیون بود.
ناگهان
متوجه شد که روی عکسها ردپا و اثری مشابه
اثر الکترون معمولی ولی با انحراف و خط
سیری ضد و مخالف الکترون مشاهده میگردد.
اندرسون
از بررسی عکسها به این نتیجه رسید که
میبایست یک ذره با بار الکتریکی مثبت و
ضد الکترون باشد.
آزمایش
از پرتوهای کیهانی پس از نفوذ در یک صفحه
سربی نازک که در سر راهش قرارداده شده بود
به هنگام ورود در میدان مغناطیسی قوی
بارها تکرار و عکسبرداری شد.
اندرسون
با در دست داشتن عکسهای مختلف نشان داد
که این ذره جدید دارای بار الکتریکی مثبت
است ولی جرم آن عینا برابر با الکترون
بوده و بنابراین مخالف و ضد ذره الکترون
میباشد و آن را پوزیترون
نامید...
این
کشف برای اندرسون جایزه نوبل سال 1936
را
به ارمغان آورد.
عمر
پوزیترون بسیار کوتاه است.
به
محض اینکه پوزیترون با الکترون برخورد و
تماس بگیرد،
هر دو ذره به دلایلی که در آن زمان هنوز
ناشناخته بود،
همدیگر را متقابلا به نابودی کشیده و جرم
خود را از دست میدهند و در قبال آن،
انرژی آزاد میکنند...
اگر
جرم یک الکترون یا یک پوزیترون
را در مربع سرعت نور ضرب کنیم،
میزان انرژی حاصله یک میلیون (مگا)
ولت
است که به صورت اشعه گاما ظاهر
میشود.
اشعه
گاما خود میتواند در اتاق حباب و در یک
میدان مغناطیسی قوی هنگام عبور از هیدروژن
مایع به
الکترون و پوزیترون یعنی به جرم تبدیل
گردد...
اگر
پادماده در اختیار داشته باشیم و بتوانیم
آن را به میل خود با ماده در تماس قراردهیم،
به یک منبع عظیم انرژی رایگان دست یافته
ایم.
ولی
باید متذکر شد که محققاً،
نه بر روی کره زمین و نه در اطراف آن،
ضد ماده وجود ندارد و برای ایجاد آن به
صورت مصنوعی نیز باید میزان معتنابهی
انرژی صرف کرد که خود نقض غرض است.
با
اطلاعات و علم امروزی و با همه وسایلی که
تکنولوژی جدید در اختیار بشر گذاشته هنوز
خواب و خیال است که ضدماده را به عنوان یک
منبع انرژی قابل استفاده تصورکنیم...
تا
به حال راجع به ذره و ضدذره سخن رفت.
اگر
ضدماده را عمومیت داده و از آن به ساخت
اشیاء بپردازیم،
هیچگونه فرقی
میان چیزی که از ماده ساخته شده و چیزی که
از پاماده به وجود آمده،
نمی یابیم؛
مگر آنکه این دو شیء به هم نزدیک شوند و
در نتیجه به انرژی تبدیل گردند.
اگر
سیاره یا ستاره یا کهکشانی در اقصی نقاط
کیهان وجود داشته باشد که اتمهای آن از
ضدماده تشکیل یافته باشد،
شناخت
آن برای ما در شرایط امروزی غیرممکن است
و ما نمیتوانیم تشخیص بدهیم که آن کرات
یا کهکشانها از ماده تشکیل یافته اند یا
پادماده.
زیرا
همگی ستارگان از خود نور ساطع میکنند و
نور یک وجه مادی خنثی است و از
راه تلسکوپ نمیتوان به درک و شناخت ساختمان
ستاره که از ماده یا پادماده تشکیل شده
پی برد.
Subscribe to:
Posts (Atom)