Tuesday, August 7, 2012

تو آیا عاشقی کردی?

 
تو آیا عاشقی کردی بفهمی عشق یعنی چه؟
تو آیا با شقایق بوده‌ای گاهی؟
نشستی پای اشکِ شمعِ گریان تا سحر یک شب؟
 
توآیا قاصدک های رها را دیده‌ای هرگز
که از شرم نبود شاد ‌پیغامی
میان کوچه‌ها سرگشته می‌چرخند؟
نپرسیدی چرا وقتیکه یاسی،عطر خود تقدیم باغی
میکند،چیزی نمیخواهد
 
و چشمان تو آیا سوره‌ای از این کتاب هستی زیبا تلاوت کرده با تدبیر..؟
تو از خورشید پرسیدی، چرا
بی ‌منت و با مهر میتابد..؟

تو رمز عاشقی، از بال پروانه، میان شعله‌های شمع، پرسیدی...؟
تو آیا در شبی، با کرم شب‌ تابی سخن گفتی
از او پرسیده‌ای راز هدایت، در شبی تاریک...؟
 
تو آیا،یاکریمی دیده‌ای در آشیان،بی‌ عشق بنشیند...؟
تو ماه آسمان را دیده‌ای،رخ از نگاه عاشقان نیمه‌شب‌ها بربتاباند...؟
 تو آیا دیده‌ای برگی برنجد از حضور خار بنشسته کنار قامت یک گل...؟
و گلبرگ گلی، عطر خودش، پنهان کند،از ساحت باغی...؟
 

تو آیا هیچ میدانی
اگر عاشق نباشی، مرده‌ای در خویش...؟
نمیدانی که گاهی، شانه‌ای، دستی، کلامی را نمی‌یابی ولیکن سینه‌ات لبریز از عشق است
تو پرسیدی شبی، احوال ماه و خوشه زیبای پروین را...؟ جواب چشمک یک از هزاران اخترِ آسمان را، داده‌ای آیا...؟
 
ببینم، با محبت، مهر، زیبایی
تو آیا جمله میسازی..؟
نفهمیدی چرا دل ‌بستِ فالِ فالگیری میشوی با ذوق
که فردا میرسد پیغام شادی
یک نفر با اسب میآید
و گنجی هم تو را خوشبخت خواهد کرد
 
تو فهمیدی چرا همسایه‌ات دیگر نمیخندد...؟
چرا گلدان پشت پنجره، خشکیده از بی‌آبیِ احساس...؟
نفهمیدی چرا آیینه هم، اخمِ نشسته بر جبینِ مردمان را برنمیتابد...؟
نپرسیدی خدا را، در کدامین پیچ،ره گم کرده‌ای آیا...؟
 
جوابم را نمیخواهی تو پاسخ داد
 ای آئینه دیوار...! ز خود پرسیده‌ام در تو
که عاشق بوده‌ام آیا...!!؟
جوابش را تو هم،البته میدانی
سکوت مانده بر لب را
تو هم ای من
به گوش بسته میخوانی

No comments:

Post a Comment