Saturday, February 2, 2013

ساده و یک رنگ


تقدیم به همه کسانی که
 هنوز ساده و یک رنگ هستن

پا به پای کودکی هایم بیا
کفشهایت رابه پا کن تا به تا
 
قاه قاه خنده ات را ساز کن
باز هم با خنده ات اعجاز کن
 
پا بکوب و لج کن و راضی مشو
با کسی جز عشق همبازی مشو
 
بچه های کوچه را هم کن خبر
عاقلی را یک شب از یادت ببر
 
خاله بازی کن به رسم کودکی
با همان چادرنماز پولکی
 
طعم چای و قوری گلدارمان
لحظه های ناب بیتکرارمان
 
مادری ازجنس باران داشتیم
در کنارش خواب آسان داشتیم
 
  با پدر اسطوره دنیای ما
قهرمان باور زیبای ما
 
قصه های هر شب مادربزرگ
ماجرای بزبزقندی و گرگ 
 
غصه هرگز فرصت جولان نداشت
خنده های کودکی پایان نداشت
 
هر کسی رنگ خودش بیشیله بود
ثروت هر بچه قدری تیله بود
 
ای شریک نان و گردو وپنیر!
همکلاسی! باز دستم را بگیر
 
مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست
آن دل نازت برایم تنگ نیست؟
 
حال ما را از کسی پرسیده ای ؟
مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟
 
حسرت پرواز داری در قفس؟
میکشی مشکل در این دنیا نفس؟
 
سادگیهایت برایت تنگ نیست؟
رنگ بیرنگیت اسیر رنگ نیست؟
 
رنگ دنیایت هنوزم آبی است؟
آسمان باورت مهتابی است؟
 
هر کجایی شعر باران را بخوان
ساده باش و بازهم کودک بمان
 
باز باران! با ترانه گریه کن!
کودکی تو کودکانه گریه کن!
 
ای رفیق روزهای گرم و سرد
سادگی هایم به سویم باز گرد!
 
 

No comments:

Post a Comment