Monday, May 20, 2013

در آیین بودایی، کشتار چرا؟



در آیین بودایی، کشتار چرا؟

در میان همه آموزه‌هایی که به راهبان بودایی یاد داده می‌شود، تعهد پرهیز از قتل اولین آنهاست، و می‌توان گفت  جایگاه اصل عدم توسل به خشونت در آیین بودایی از هر آیین دیگری بالاتر است. پس چرا راهبان بودایی علیه مسلمانان نفرت‌پراکنی می‌کنند و در اقداماتی شرکت کرده اند که در نتیجه آنها ده‌ها نفر کشته شده اند؟
این اتفاق در دو کشوری در حال افتادن است که بیش از ۱۵۰۰ کیلومتر با هم فاصله دارند؛ برمه و سری‌لانکا. نکته شگفت انگیز این است که هیچیک از این دو کشور در معرض تهدید اسلامگرایان افراطی قرار ندارند. مسلمانان در  این کشورها عموما صلح‌جو هستند و اقلیت کوچکی را تشکیل می‌دهند.
در سری‌لانکا مسأله ذبح اسلامی نقطه آغاز ماجرا بود. اعضای سازمان بودوبالاسنا(یک سازمان سینهالی- بودایی در سری‌لانکا) دست به راهپیمایی می‌زنند و خواهان برخورد با این کار هستند. گفته اند مغازه‌ها و شرکت‌های متعلق به مسلمانان را تحریم می‌کنند، و بر پرجمعیت بودن خانواده‌های مسلمان ایراد می‌گیرند.
در سری‌لانکا هیچ مسلمانی کشته نشده است، اما وضعیت در برمه به‌مراتب وخیم‌تر است. در این کشور طلایه‌دار دشمنی‌ها گروه ۹۶۹ است که رهبری آن را راهبی بنام آشین ویراتو برعهده دارد. او در سال ۲۰۰۳ به‌خاطر ترویج خصومت و نفرت مذهبی به زندان افتاد. بعد از آزادی در سال ۲۰۱۲، او در کمال تعجب خود را "بن‌لادن برمه‌ای" خواند.
در ماه مارس خشونت‌های گروهی علیه مسلمانان در شهر کوچک میکتیلا در مرکز برمه اوج گرفت، و در این خشونت‌ها دست‌کم ۴۰ نفر کشته شدند. همه چیز از یک مغازه طلا فروشی شروع شد، که به‌خودی خود مسأله جالب توجهی است. این جنبش‌ها در هر دو کشور برمه و سری‌لانکا بر سوء استفاده از نارضایتی‌های اقتصادی مبتنی است، و در هر دو مورد، از یک اقلیت مذهبی به‌عنوان سپر بلای آرزوهای ناکام اکثریت استفاده می‌شود.
چند روز پیش، پس از اینکه در شهر اواکان در شمال رانگون یک دختر مسلمان دوچرخه‌سوار با یک راهب پیاده برخورد کرد، گروهی از بودایی‌ها به مساجد حمله کردند و دست‌کم ۷۰ خانه را سوزاندند. در جریان این حملات یک نفر کشته شد و ۹ نفر هم مجروح شدند. اما آیا راهبان بودایی قرار نیست آدم‌های نیکوکار مذهبی باشند؟
افکار پرخاش‌گرانه مخالف همه تعالیم بودایی است. این آیین برای حذف چنین رفتارهایی حتی راه حل عملی هم دارد. مراقبه مذهبی باید تمایز احساسات فرد و دیگران را از بین ببرد، و احساس همدردی و شفقت او را نسبت به دیگران بیشتر کند. البته در آیین مسیحیت هم رگه‌های پررنگی از صلح‌طلبی وجود دارد.
عیسح مسیح در موعظه معروفش در بالای کوه می‌گوید: "دشمنانتان را دوست بدارید و برای کسانی که شما را مورد آزار و اذیت قرار می‌دهند، دعا کنید." اما صرفنظر از اینکه تعالیم اولیه ادیان چه می‌گویند، همه آنها دیر یا زود با قدرت حکومت کنار می‌آیند و با آن وارد معامله‌ای فاوستی می‌شوند. راهبان بودایی همیشه برای حمایت، بخشندگی و برقراری نظم به پادشاهان، یعنی اربابان خشونت‌ورزی در حد اعلای آن، چشم داشته اند. در عوض پادشاهان هم از راهبان می‌خواستند که برای آنها مشروعیت مردمی بیاورند. در واقع هیچ چیز بجز چنین دیدگاه اخلاقی والایی توان مشروعیت‌بخشی به شاهان را نداشت.
نتیجه این معامله می‌تواند طعنه‌آمیز باشد. اگر کسی قویا معتقد باشد که نگاهش به دنیا برتری اخلاقی ویژه‌ای نسبت به دیگران دارد، از نظر چنین فردی ضرورت حفاظت و ترویج دیدگاهش مهم‌ترین وظیفه خواهد بود. صلیبیون مسیحی، پیکارجویان اسلامگرا، یا رهبران "ملت‌های عاشق آزادی" همگی بنام مصالح مهم‌تر آنچه را که از نظرشان خشونت ضروری است، توجیه می‌کنند. راهبان و حاکمان بودایی هم از این قاعده مستثنی نبوده‌اند.
در نتیجه، از منظر تاریخی مسیحیت کمتر از آیین بودایی بر صلح تأکید نداشته است. یکی از نامدارترین پادشاهان تاریخ سری‌لانکا دوتوگامونو نام دارد. او در قرن دوم پیش از میلاد کل جزیره سیلان را تحت یک حکومت واحد جمع کرد، و داستان این اتحاد در وقایع‌نامه مهمی به نام ماهاوامسا آمده است. بنا بر این روایت، دوتوگامونو یک یادگار بودایی به نیزه‌اش وصل کرد، و همراه ۵۰۰ راهب بودایی به جنگ پادشاه غیربودایی بخش دیگر جزیره رفت. او همه رقبایش را از میان برد. بعد از جنگ و خونریزی، برخی افراد روشن‌بین به او دلداری دادند و گفتند: "کشته شده‌ها مثل حیوان بودند؛ تو باعث درخشش آیین بودا خواهی شد." حاکمان برمه با لقب "پادشاهان درستکاری" شناخته می‌شدند، و جنگ‌هایشان را به اسم آموزه‌های بودا توجیه می‌کردند.
در ژاپن بسیاری از سامورایی‌ها از پیروان سرسخت آیین ذن(شاخه‌ای از آیین بودایی) بودند و برای توجیه خشونت‌ورزی خود استدلال‌های مختلفی می‌آوردند؛ مثلا اینکه کشتن کسی که در آستانه ارتکاب جنایتی بزرگ است، در واقع اقدامی از سر دلسوزی است.
زمانی که ژاپن برای شرکت در جنگ جهانی دوم آماده می‌شد، دوباره استدلال‌های مشابهی مطرح شد. زمانی که برمه و سری‌لانکا برای رهایی از یوغ امپراتوری بریتانیا تلاش می‌کردند، آیین بودایی در جنبش ملی‌گرایانه‌ این دو کشور نقش بسیار مهمی بازی کرد. این نقش در بعضی موارد رنگ خشونت هم به‌خود گرفت. در دهه ۱۹۳۰ در شهر رانگون راهبان بودایی چهار اروپایی را با چاقو زدند. مهم‌تر از آن اینکه برای بسیاری از برمه‌ای‌ها بودایی بودن به بخشی جدایی‌ناپذیر از هویت ملی‌شان تبدیل شد. به‌همین دلیل هم در کشور جدیدالاستقلال برمه، اقلیت‌ها در وضعیت راحتی قرار نداشتند. در سال ۱۹۸۳، تنش‌های قومی در سری‌لانکا باعث وقوع جنگ داخلی شد. بعد از آزار و کشتار اقلیت تامیل، گروه‌های جدایی‌طلب تامیل در شمال و شرق این جزیره سعی کردند از حکومت اکثریت سینهالی مستقل شوند.
در دوران جنگ داخلی، مسلمانان سری‌لانکا بیشترین خشونت‌ها را از جانب شورشیان تامیل متحمل شدند. اما از موقعی که این جنگ خونین در سال ۲۰۰۹ با شکست شورشیان به پایان رسیده، بنظر می‌رسد اقلیت مسلمان به هدف جدید اکثریت سینهالی تبدیل شده است. در برمه راهبان بودایی با استفاده از پشتوانه اخلاقی خود، هیأت حاکمه نظامی را به چالش کشیدند، و در انقلاب زعفرانی سال ۲۰۰۷ از دموکراسی‌خواهان حمایت کردند. در این دوره اعتراضات مسالمت‌آمیز سلاح اصلی راهبان بود، و آنها هزینه شرکت در این اعتراضات را با جانشان پرداختند. اما حالا راهبان سرمایه اخلاقی‌شان را برای هدفی کاملا متفاوت به کار می‌گیرند. آنها ممکن است از نظر تعداد در اقلیت باشند. اما در میان جمعیت ۵۰۰ هزار نفری آنها، خیلی‌هایشان از دوران طفولیت برای فرار از فقر یا یتیمی به معابد سپرده شده اند، و قطعا در میانشان مردان جوان خشمگین زیادی پیدا می‌شوند.
ماهیت دقیق رابطه میان افراطیون بودایی و احزاب حاکم در برمه و سری‌لانکا روشن نیست. گوتابایا راجاپاکسا، وزیر دفاع مقتدر سری‌لانکا، مهمان افتخاری مراسم افتتاح آموزشگاه سازمان بودوبالاسنا بود. او در این مراسم راهبان بودایی را کسانی خواند که "از کشور، دین و نژاد محافظت می‌کنند."
اما به نظر می‌رسد که گفتمان ضد مسلمانان به گوش بخش‌هایی از مردم نشسته است. بودایی‌ها در برمه و سری‌لانکا اکثریت جمعیت را تشکیل می‌دهند، اما بسیاری از آنها بر این باورند که ملتشان باید یکپارچه شود، و دینشان در خطر است. فضای جهانی هم در این میان تأثیری حیاتی دارد. مردم معتقدند که در سراسر جهان، اسلام افراطی در کانون بسیاری از درگیریهای خشونت‌بار قرار دارد. آنها همچنین احساس می‌کنند که آیین‌های توحیدی تبشیری(میسیونری) به ‌دنبال گسترش خود در سرزمین‌های دیگر هستند، و فکر می‌کنند که اگر ادیان دیگر شیوه برخورد سرسختانه‌تری در پیش گرفته اند، آنها هم باید همین کار را بکنند.

No comments:

Post a Comment