نامه استاد میردامادی (دایی رهبر) به رهبر
تنها برای درج در تاریخ و گر نه میدانیم که بی تأثیر است.
سایت خبری-تحلیلی کلمه
سیدحسین میردامادی، استاد بازنشسته الهیات دانشگاه فردوسی مشهد در نامهای به رهبری با اشاره به رفتار آیتالله خامنهای در پیام تسلیت برای مرحوم آیت الله هاشمی و همچنین حذف عبارتی در نماز میت هشدار داده است: آسیدعلی آقای عزیز! تا دیرتر از این نشده و دوران شما پایان نیافته و شیرازه امور به کل ازهمنپاشیده و مُلک و ملت از دست نرفته، مشی خود را تغییر دهید و این ناهنجاریها را جبران کنید.
به گزارش کلمه، این پژوهشگر که دایی آیتالله خامنهای نیز میباشد با تاکید بر اینکه «هنوز زمان، کاملا از دست نرفته و از آفتاب رو به غروب عمر شاید رشحهای باقی باشد» به خواهرزاده خود توصیه کرده است که محبت، مدارا و رعایت کرامت انسانی و وفا به «آیین وفا و مهربانی» را جایگزین خشونت، کینکِشی، مظلومکُشی و انحصارطلبی کند.
سیدحسین میردامادی همچنین در نامه خود با اشاره به نصایح آیتالله هاشمی در آخرین نماز جمعه خود، از وی خواسته است تا دیر نشده به حصر خانگی میرحسین موسوی و مهدی کروبی و زهرا رهنورد که هر سه از چهرههای دلسوز انقلاب و مورد تایید امام علیهالرحمه بودهاند، پایان دهید و دستور آزادی همه زندانیان سیاسی و عقیدتی، روزنامهنگاران و هواداران حقوق بشر، از زن و مرد، پیر و جوان، را که احیانا منتقد شما بودهاند و در زندانهای طویلالمدت به سر میبرند و برخی مادران اطفال خردسال هستند، صادر کنید.
وی در پایان نیز نوشته است: از حکم حکومتی خود استفاده کنید و به دادگاههای انقلاب و نظامی و انتظامی و دادگاه ویژه روحانیت دستور دهید که از صدور احکام خشن و بر خلاف رضای خدا، مانند حکم ۲۰ سال زندان برای آقای شیخ احمد منتظری به صِرف انتشار فایل صوتی سخنان دلسوزانه مرحوم آیتالله منتظری پس از درگذشت ایشان (که شما خوب میدانید که مجتهدی جامعالشرایط و فقیهی عالیقدر بودند)، قویا دوری گزینند.
متن این نامه که برای انتشار در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
بسمه تعالی
هفته گذشته رویداد تکاندهندهای در ایران به وقوع پیوست، و آن درگذشت یکی از ارکان عمدۀ انقلاب اسلامی ایران، زندهیاد آقای اکبر هاشمی رفسنجانی بود. رویدادی که نه تنها ایران را دچار شوکه کرد، که جهان را تحتتاثیر قرار داد. بیتردید مبارزات مرحوم هاشمی رفسنجانی در زمان شاه و خدمات ایشان به انقلاب و کشور عزیزمان ایران بر هیچ کس از مطلعان پوشیده نیست و این روزها از زبان دوست و دشمن، موافق و مخالف، زیاد گفته شده است که اینجا جای تکرار آن نیست.
با این همه، نکتهای که ذهن مرا مشغول ساخته اما به خاطر تقیّه و سانسور کمتر در مورد آن سخن گفته شده است، رفتار دوگانه نظام و رهبری قبل و پس از درگذشت این مرد بزرگ است. پرسش اینجاست: چرا در مورد آقای هاشمی رفسنجانی که به یقین میتوان ادعا کرد فرد دوم انقلاب بوده است، چنین رفتاری روا داشته شد که همه میدانیم و نیازی به تفصیل نیست؟ به ویژه آنکه، از نظر تاریخی، در رابطه با برکشیده شدن و ارتقای شخص آقای خامنهای –چنانکه این روزها کرارا از زبان مرحوم هاشمی در رسانههای ایران پخش شده است- این نکات در خور توجه است: فراخواندن آقای خامنهای از مشهد به تهران در بدو انقلاب و ورود ایشان به شورای انقلاب و امام جمعه شدن وی البته با کمک و پیشنهاد آیتالله العظمی منتظری و سلسله مراتب پیشرفت آقای خامنهای در مسؤلیتهای کلان تا رسیدن به جانشینی حضرت امام(ره) همه و همه با تاییدات و حمایت مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی بوده است. ولی با اینهمه شاهد رفتار بیمهر و حذف آقای هاشمی از سوی نظام و رهبری بودهایم، که اوج آن در ردصلاحیت آقای هاشمی بود، ردصلاحیتی که بدون دخالت و یا دستکم سکوت رهبر ممکن نبود.
باتوجه به اینکه آن مرحوم نسبت به آقای خامنهای بارها و بارها اظهار عشق کرده بود و در عمل هم این واقعیت را به اثبات رسانید، گیرم که پس از وفات ایشان آقای خامنهای گفته باشد من ۵۹ سال است با آقای رفسنجانی دوست بودهام، با این که ما اختلاف دیدگاههایی باهم داشتیم ولی اینها هیچگاه علاقۀ ایشان را نسبت بهمن کاهش نداد! ولی در عمل، ما ناظران بیرون از گود قدرت، این دوستی را یکسویه دیدیم. سؤال اساسی، حال، اینجاست که خودِ شما در قبال اینهمه حمایتها و خدمات و علاقۀ آقای هاشمی رفسنجانی به نظام و رهبری چه رفتاری با ایشان داشتید؟ بگذارید برخی از این رفتارها را با هم مرور کنیم: حذف از امامت جمعه، کنارگذاشتن از ریاستِ خبرگان، ردصلاحیت در کاندیداتوری ریاست جمهوری سال ۹۲ که قطعا همه این موارد بدون اذن، اجازه و مشورت با رهبری و یا دستکم سکوت او صورت نگرفته است.
از اینها گذشته، در زمان حیات آقای هاشمی شاهد آزاد گذاشتن فضای رسانههای هتاک حکومتی و تریبونهای نماز جمعه برای اهانتها و هجمهها و فشارها به ایشان بودیم. پس از وفات هم این بیمهریها ادامه یافت، از جمله این که، بر آگاهان پوشیده نیست که مراتب علمی و تحصیلات حوزوی آقای هاشمی رفسنجانی بر آقای خامنهای تفوق داشته (و یا دستکم مساوی بوده است)، و عنوان آیت الهی آقای هاشمی محرز بوده است (نشان به آن نشان که برخی از مراجع تقلید نزدیک به حکومت هم در پیام تسلیت از هاشمی به عنوان آیتالله یاد کردند)، با این حال میبینیم در بیانیه تسلیت رهبری از عنوان متضمّن تخفیفی مثل «حجه الاسلام» استفاده میشود که امروزه بر هر روحانی ساده منبری و هر طلبه شرح لمعهخوانی هم تواند که اطلاق شود.
از همه مهمتر نماز میتی است که برای آن مرحوم خوانده میشود، از باب «اذکروا موتاکم بالخیر» (از درگذشتگان خود به نیکی یاد کنید)، خواندن این دعا که: «انا لانعلم منه الا خیرا» (ما جز خوبی از وی سراغ نداریم) در نماز میت مستحب است. اما دیدیم که حتی از قرائت این دعا هم برای درگذشته دریغ شد، گویا به خیر کثیر درگذشته هم اعتقادی نداشتهاند، چنانکه معاون فرهنگی قوه قضائیه هم، به خیال دفاع از رهبری افشای سرّ آشکار کرده و گفت که چون رهبری به خیر هاشمی اعتقاد نداشت، اگر این دعا را میخواند، کذب گفته بود!
در این مرحله، ذهن ناظران مستقل و منتقد بیرون از گود قدرت، به این واقعیت معطوف میشود که: همانگونه که در صحبتهای رهبری مکرر نام خدا برده میشود و رضای خدا تکرار میشود، اگر با همۀ این تفاصیل بخواهیم از دایرۀ «حمل بر صحت» فراتر نرویم، آیا میتوانیم در این برخوردها جایی برای خداوند و رضای او بیابیم؟ به قول لسانالغیب: «عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس / که وعظ بیعملان واجب است نشنیدن». اگر نبود آن تشییع میلیونی مردم، چه بسا دستگاههای تبلیغی نظام هم آن همه تجلیل نمیکرد از آن مرحوم.
برمیگردم به آن پرسش اولیه که چرا با این مرد محوری انقلاب، با این همه سوابق درخشان و کم نظیر، چنین رفتاری صورت میگیرد؟! برای پاسخ به این پرسش، ابتدا باید بدانیم اصولا اختلاف دیدگاههای مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی با رهبری در چه مواردی خلاصه میشود؟ آیا آن آخرین نماز جمعۀ آقای رفسنجانی که نظام را به عطوفت و مدارا و «آیین وفا و مهربانی» نصیحت کرد و نیز مواضع ایشان مبنی بر درخواست رفع حصر خانگی آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی و خانم زهرا رهنورد و مطالبه ایشان در زمینه آزادی زندانیان سیاسی و روزنامهنگاران دربند که باشیوۀ کینکِشی و مظلومکُشی نظام مغایرت داشت، موجب این اختلاف نبود؟ و یا اینکه مسئله محدود شدن دوره رهبری (مثلا دهساله شدن آن) و شوراییشدن رهبری یا مخالفت هاشمی با کلمۀ «مطلقه» در ولایت فقیه موجب این اختلاف نبود؟
اما این برخوردهای حذفی، که سمّ مهلکی است در هاضمه انقلاب و اسیدی است پاشیده بر چهره انقلاب، دردا و دریغا که محدود به آقای هاشمی نمیشود. آقای خاتمی، «به رغم مدعیانی که منع عشق کنند»، با آرای بالایی رئیس جمهور شد و حتی رأی مرحلۀ دوم آقای خاتمی به مراتب از آرای مرحلۀ دوم ریاست جمهوری خودِ آقای خامنهای بیشتر بود (حتی اگر نسبت افزایش جمعیت به تعداد رأیدهندگان را هم لحاظ کنیم). آقای خاتمی با خلق و خوی استثنایی خود هرگز شنیده نشد که به مخالفین داخلی و خارجی خود از حدِ ادب و احترام فراتر رود یا تندی کند و ناسزا گوید، به ویژه تا هماکنون نسبت به شخص رهبر در نهایت احترام موضعگیری داشته و در زمان تصدی مسؤلیت که به طریق اولی پاس احترام رهبری را داشته است. حال، با توجه به محبوبیت داخلی و بینالمللی مثالزدنی آقای خاتمی و حرکتهای اثرگذار بینالمللی او مانند طرح و بسط نظریه «گفتوگوی تمدنها» و مخالفت با نظریه هانتینگون مبنی بر «برخورد تمدنها»، که از آقای خاتمی ماندگار شد و دنیا را به تحسین واداشت و برای ایران و جمهوری اسلامی آبرو و اعتبار جهانی جمع کرد، چه شد که علیرغم همه اینها و دستور به رعایت کرامت انسانی که در اسلام تاکید شده است و بر خلاف قانون مسّلم، ایشان ممنوعالتصویر و ممنوعالخروج و ممنوع از شرکت در تشییع شده است و چونان مجرمی تحتالحفظ و تحت نظر با ایشان رفتار میشود؟ و حتی در مراسم تشییع جنازه مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی، که همۀ آحاد مردم آزادانه در آن مشارکت گستردهای داشتند، به ایشان اجازۀ مشارکت داده نمیشود و، از قرار مسموع، حتی وقتی حاج سیدحسن آقای خمینی واسطه میشود که اجازه بدهند هنگام دفن در مرقد امام اجازه حضور آقای خاتمی داده شود، باز هم از بیت رهبری مانع میشوند؟ این از آن موقعیتهای تراژیک و تناقضآلودی است که از یکسو به قولی «یضحک به الثکلی» (مادربچه مرده خندهاش میگیرد)، و از سوی دیگر باید بر آن خون گریست.
در همۀ این رویّههای بدعتآمیز و خطرناک، آقای خامنهای سکوت تأییدآمیز میکنند و مانع نمیشوند. در چنین وضعی، هزار «چرا؟» کم است از برای پرسیدن. آیا این بند و بستها نه از آن رو است که آقای خاتمی برخوردار از محبوبیتی فراگیر است و مذاقی مستقل و مشیی منتقد دارد؟
در پایان خطاب به سیدعلی آقای خامنهای عزیز برای چندمین بار به زبان خودمانی نصیحت میکنم که اگر نکنم حجت مسلم شرعی را فرونهادهام و طیره (سبکسری) عقل را، که همانا «دم فروبستن به وقت گفتن» است، برای خود خریدهام: آسیدعلی آقای عزیز! تا دیرتر از این نشده و دوران شما پایان نیافته و شیرازه امور به کل ازهمنپاشیده و مُلک و ملت از دست نرفته، مشی خود را تغییر دهید و این ناهنجاریها را جبران کنید. هنوز زمان، کاملا از دست نرفته و از آفتاب رو به غروب عمر شاید رشحهای باقی باشد. محبت، مدارا و رعایت کرامت انسانی و وفا به «آیین وفا و مهربانی» را جایگزین خشونت، کینکِشی، مظلومکُشی و انحصارطلبی کنید و به نصایح دوست پنجاه و نه ساله مرحومتان جناب آیتالله فقید هاشمی رفسنجانی در آخرین نماز جمعهاش و بسا کسان دیگر از جمله نصیحتهای خیرخواهانه این جانب در پایان عمرم گوش فرا بدهید که جز رضای حق و آمرزش الهی و مصلحت نظام جمهوری اسلامی ایران و عاقبت به خیری برای شخص شما هیچ انگیزۀ دیگری در این نصایح در میان نیست. به حصر خانگی آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی و خانم زهرا رهنورد که هر سه از چهرههای دلسوز انقلاب و مورد تایید امام علیهالرحمه بودهاند، هر چه زودتر پایان دهید و دستور آزادی همه زندانیان سیاسی و عقیدتی، روزنامهنگاران و هواداران حقوق بشر، از زن و مرد، پیر و جوان، را که احیانا منتقد شما بودهاند و در زندانهای طویلالمدت به سر میبرند و برخی مادران اطفال خردسال هستند، صادر کنید؛ زیرا که خود شما در دیدار با دانشجویان صریحا اذعان کردید که بر خلاف نظر من اظهار نظر کردن و به من انتقاد کردن ایرادی ندارد و جرم محسوب نمیشود. از حکم حکومتی خود استفاده کنید و به دادگاههای انقلاب و نظامی و انتظامی و دادگاه ویژه روحانیت دستور دهید که از صدور احکام خشن و بر خلاف رضای خدا، مانند حکم ۲۰ سال زندان برای آقای شیخ احمد منتظری به صِرف انتشار فایل صوتی سخنان دلسوزانه مرحوم آیتالله منتظری پس از درگذشت ایشان (که شما خوب میدانید که مجتهدی جامعالشرایط و فقیهی عالیقدر بودند)، قویا دوری گزینند.
حضرت حق، عاقبت همه ما را، از حاکم گرفته تا محکوم، ختم به خیر گرداند و وطن کهن ایران را از بلایا دور نگه دارد و مسلمانان را به مسلمانیِ نیک توفیق دهد.
مشهد مقدس _ سیدحسین میردامادی ٢٩ دیماه ۱۳۹۵
به گزارش کلمه، این پژوهشگر که دایی آیتالله خامنهای نیز میباشد با تاکید بر اینکه «هنوز زمان، کاملا از دست نرفته و از آفتاب رو به غروب عمر شاید رشحهای باقی باشد» به خواهرزاده خود توصیه کرده است که محبت، مدارا و رعایت کرامت انسانی و وفا به «آیین وفا و مهربانی» را جایگزین خشونت، کینکِشی، مظلومکُشی و انحصارطلبی کند.
سیدحسین میردامادی همچنین در نامه خود با اشاره به نصایح آیتالله هاشمی در آخرین نماز جمعه خود، از وی خواسته است تا دیر نشده به حصر خانگی میرحسین موسوی و مهدی کروبی و زهرا رهنورد که هر سه از چهرههای دلسوز انقلاب و مورد تایید امام علیهالرحمه بودهاند، پایان دهید و دستور آزادی همه زندانیان سیاسی و عقیدتی، روزنامهنگاران و هواداران حقوق بشر، از زن و مرد، پیر و جوان، را که احیانا منتقد شما بودهاند و در زندانهای طویلالمدت به سر میبرند و برخی مادران اطفال خردسال هستند، صادر کنید.
وی در پایان نیز نوشته است: از حکم حکومتی خود استفاده کنید و به دادگاههای انقلاب و نظامی و انتظامی و دادگاه ویژه روحانیت دستور دهید که از صدور احکام خشن و بر خلاف رضای خدا، مانند حکم ۲۰ سال زندان برای آقای شیخ احمد منتظری به صِرف انتشار فایل صوتی سخنان دلسوزانه مرحوم آیتالله منتظری پس از درگذشت ایشان (که شما خوب میدانید که مجتهدی جامعالشرایط و فقیهی عالیقدر بودند)، قویا دوری گزینند.
متن این نامه که برای انتشار در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
بسمه تعالی
هفته گذشته رویداد تکاندهندهای در ایران به وقوع پیوست، و آن درگذشت یکی از ارکان عمدۀ انقلاب اسلامی ایران، زندهیاد آقای اکبر هاشمی رفسنجانی بود. رویدادی که نه تنها ایران را دچار شوکه کرد، که جهان را تحتتاثیر قرار داد. بیتردید مبارزات مرحوم هاشمی رفسنجانی در زمان شاه و خدمات ایشان به انقلاب و کشور عزیزمان ایران بر هیچ کس از مطلعان پوشیده نیست و این روزها از زبان دوست و دشمن، موافق و مخالف، زیاد گفته شده است که اینجا جای تکرار آن نیست.
با این همه، نکتهای که ذهن مرا مشغول ساخته اما به خاطر تقیّه و سانسور کمتر در مورد آن سخن گفته شده است، رفتار دوگانه نظام و رهبری قبل و پس از درگذشت این مرد بزرگ است. پرسش اینجاست: چرا در مورد آقای هاشمی رفسنجانی که به یقین میتوان ادعا کرد فرد دوم انقلاب بوده است، چنین رفتاری روا داشته شد که همه میدانیم و نیازی به تفصیل نیست؟ به ویژه آنکه، از نظر تاریخی، در رابطه با برکشیده شدن و ارتقای شخص آقای خامنهای –چنانکه این روزها کرارا از زبان مرحوم هاشمی در رسانههای ایران پخش شده است- این نکات در خور توجه است: فراخواندن آقای خامنهای از مشهد به تهران در بدو انقلاب و ورود ایشان به شورای انقلاب و امام جمعه شدن وی البته با کمک و پیشنهاد آیتالله العظمی منتظری و سلسله مراتب پیشرفت آقای خامنهای در مسؤلیتهای کلان تا رسیدن به جانشینی حضرت امام(ره) همه و همه با تاییدات و حمایت مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی بوده است. ولی با اینهمه شاهد رفتار بیمهر و حذف آقای هاشمی از سوی نظام و رهبری بودهایم، که اوج آن در ردصلاحیت آقای هاشمی بود، ردصلاحیتی که بدون دخالت و یا دستکم سکوت رهبر ممکن نبود.
باتوجه به اینکه آن مرحوم نسبت به آقای خامنهای بارها و بارها اظهار عشق کرده بود و در عمل هم این واقعیت را به اثبات رسانید، گیرم که پس از وفات ایشان آقای خامنهای گفته باشد من ۵۹ سال است با آقای رفسنجانی دوست بودهام، با این که ما اختلاف دیدگاههایی باهم داشتیم ولی اینها هیچگاه علاقۀ ایشان را نسبت بهمن کاهش نداد! ولی در عمل، ما ناظران بیرون از گود قدرت، این دوستی را یکسویه دیدیم. سؤال اساسی، حال، اینجاست که خودِ شما در قبال اینهمه حمایتها و خدمات و علاقۀ آقای هاشمی رفسنجانی به نظام و رهبری چه رفتاری با ایشان داشتید؟ بگذارید برخی از این رفتارها را با هم مرور کنیم: حذف از امامت جمعه، کنارگذاشتن از ریاستِ خبرگان، ردصلاحیت در کاندیداتوری ریاست جمهوری سال ۹۲ که قطعا همه این موارد بدون اذن، اجازه و مشورت با رهبری و یا دستکم سکوت او صورت نگرفته است.
از اینها گذشته، در زمان حیات آقای هاشمی شاهد آزاد گذاشتن فضای رسانههای هتاک حکومتی و تریبونهای نماز جمعه برای اهانتها و هجمهها و فشارها به ایشان بودیم. پس از وفات هم این بیمهریها ادامه یافت، از جمله این که، بر آگاهان پوشیده نیست که مراتب علمی و تحصیلات حوزوی آقای هاشمی رفسنجانی بر آقای خامنهای تفوق داشته (و یا دستکم مساوی بوده است)، و عنوان آیت الهی آقای هاشمی محرز بوده است (نشان به آن نشان که برخی از مراجع تقلید نزدیک به حکومت هم در پیام تسلیت از هاشمی به عنوان آیتالله یاد کردند)، با این حال میبینیم در بیانیه تسلیت رهبری از عنوان متضمّن تخفیفی مثل «حجه الاسلام» استفاده میشود که امروزه بر هر روحانی ساده منبری و هر طلبه شرح لمعهخوانی هم تواند که اطلاق شود.
از همه مهمتر نماز میتی است که برای آن مرحوم خوانده میشود، از باب «اذکروا موتاکم بالخیر» (از درگذشتگان خود به نیکی یاد کنید)، خواندن این دعا که: «انا لانعلم منه الا خیرا» (ما جز خوبی از وی سراغ نداریم) در نماز میت مستحب است. اما دیدیم که حتی از قرائت این دعا هم برای درگذشته دریغ شد، گویا به خیر کثیر درگذشته هم اعتقادی نداشتهاند، چنانکه معاون فرهنگی قوه قضائیه هم، به خیال دفاع از رهبری افشای سرّ آشکار کرده و گفت که چون رهبری به خیر هاشمی اعتقاد نداشت، اگر این دعا را میخواند، کذب گفته بود!
در این مرحله، ذهن ناظران مستقل و منتقد بیرون از گود قدرت، به این واقعیت معطوف میشود که: همانگونه که در صحبتهای رهبری مکرر نام خدا برده میشود و رضای خدا تکرار میشود، اگر با همۀ این تفاصیل بخواهیم از دایرۀ «حمل بر صحت» فراتر نرویم، آیا میتوانیم در این برخوردها جایی برای خداوند و رضای او بیابیم؟ به قول لسانالغیب: «عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس / که وعظ بیعملان واجب است نشنیدن». اگر نبود آن تشییع میلیونی مردم، چه بسا دستگاههای تبلیغی نظام هم آن همه تجلیل نمیکرد از آن مرحوم.
برمیگردم به آن پرسش اولیه که چرا با این مرد محوری انقلاب، با این همه سوابق درخشان و کم نظیر، چنین رفتاری صورت میگیرد؟! برای پاسخ به این پرسش، ابتدا باید بدانیم اصولا اختلاف دیدگاههای مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی با رهبری در چه مواردی خلاصه میشود؟ آیا آن آخرین نماز جمعۀ آقای رفسنجانی که نظام را به عطوفت و مدارا و «آیین وفا و مهربانی» نصیحت کرد و نیز مواضع ایشان مبنی بر درخواست رفع حصر خانگی آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی و خانم زهرا رهنورد و مطالبه ایشان در زمینه آزادی زندانیان سیاسی و روزنامهنگاران دربند که باشیوۀ کینکِشی و مظلومکُشی نظام مغایرت داشت، موجب این اختلاف نبود؟ و یا اینکه مسئله محدود شدن دوره رهبری (مثلا دهساله شدن آن) و شوراییشدن رهبری یا مخالفت هاشمی با کلمۀ «مطلقه» در ولایت فقیه موجب این اختلاف نبود؟
اما این برخوردهای حذفی، که سمّ مهلکی است در هاضمه انقلاب و اسیدی است پاشیده بر چهره انقلاب، دردا و دریغا که محدود به آقای هاشمی نمیشود. آقای خاتمی، «به رغم مدعیانی که منع عشق کنند»، با آرای بالایی رئیس جمهور شد و حتی رأی مرحلۀ دوم آقای خاتمی به مراتب از آرای مرحلۀ دوم ریاست جمهوری خودِ آقای خامنهای بیشتر بود (حتی اگر نسبت افزایش جمعیت به تعداد رأیدهندگان را هم لحاظ کنیم). آقای خاتمی با خلق و خوی استثنایی خود هرگز شنیده نشد که به مخالفین داخلی و خارجی خود از حدِ ادب و احترام فراتر رود یا تندی کند و ناسزا گوید، به ویژه تا هماکنون نسبت به شخص رهبر در نهایت احترام موضعگیری داشته و در زمان تصدی مسؤلیت که به طریق اولی پاس احترام رهبری را داشته است. حال، با توجه به محبوبیت داخلی و بینالمللی مثالزدنی آقای خاتمی و حرکتهای اثرگذار بینالمللی او مانند طرح و بسط نظریه «گفتوگوی تمدنها» و مخالفت با نظریه هانتینگون مبنی بر «برخورد تمدنها»، که از آقای خاتمی ماندگار شد و دنیا را به تحسین واداشت و برای ایران و جمهوری اسلامی آبرو و اعتبار جهانی جمع کرد، چه شد که علیرغم همه اینها و دستور به رعایت کرامت انسانی که در اسلام تاکید شده است و بر خلاف قانون مسّلم، ایشان ممنوعالتصویر و ممنوعالخروج و ممنوع از شرکت در تشییع شده است و چونان مجرمی تحتالحفظ و تحت نظر با ایشان رفتار میشود؟ و حتی در مراسم تشییع جنازه مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی، که همۀ آحاد مردم آزادانه در آن مشارکت گستردهای داشتند، به ایشان اجازۀ مشارکت داده نمیشود و، از قرار مسموع، حتی وقتی حاج سیدحسن آقای خمینی واسطه میشود که اجازه بدهند هنگام دفن در مرقد امام اجازه حضور آقای خاتمی داده شود، باز هم از بیت رهبری مانع میشوند؟ این از آن موقعیتهای تراژیک و تناقضآلودی است که از یکسو به قولی «یضحک به الثکلی» (مادربچه مرده خندهاش میگیرد)، و از سوی دیگر باید بر آن خون گریست.
در همۀ این رویّههای بدعتآمیز و خطرناک، آقای خامنهای سکوت تأییدآمیز میکنند و مانع نمیشوند. در چنین وضعی، هزار «چرا؟» کم است از برای پرسیدن. آیا این بند و بستها نه از آن رو است که آقای خاتمی برخوردار از محبوبیتی فراگیر است و مذاقی مستقل و مشیی منتقد دارد؟
در پایان خطاب به سیدعلی آقای خامنهای عزیز برای چندمین بار به زبان خودمانی نصیحت میکنم که اگر نکنم حجت مسلم شرعی را فرونهادهام و طیره (سبکسری) عقل را، که همانا «دم فروبستن به وقت گفتن» است، برای خود خریدهام: آسیدعلی آقای عزیز! تا دیرتر از این نشده و دوران شما پایان نیافته و شیرازه امور به کل ازهمنپاشیده و مُلک و ملت از دست نرفته، مشی خود را تغییر دهید و این ناهنجاریها را جبران کنید. هنوز زمان، کاملا از دست نرفته و از آفتاب رو به غروب عمر شاید رشحهای باقی باشد. محبت، مدارا و رعایت کرامت انسانی و وفا به «آیین وفا و مهربانی» را جایگزین خشونت، کینکِشی، مظلومکُشی و انحصارطلبی کنید و به نصایح دوست پنجاه و نه ساله مرحومتان جناب آیتالله فقید هاشمی رفسنجانی در آخرین نماز جمعهاش و بسا کسان دیگر از جمله نصیحتهای خیرخواهانه این جانب در پایان عمرم گوش فرا بدهید که جز رضای حق و آمرزش الهی و مصلحت نظام جمهوری اسلامی ایران و عاقبت به خیری برای شخص شما هیچ انگیزۀ دیگری در این نصایح در میان نیست. به حصر خانگی آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی و خانم زهرا رهنورد که هر سه از چهرههای دلسوز انقلاب و مورد تایید امام علیهالرحمه بودهاند، هر چه زودتر پایان دهید و دستور آزادی همه زندانیان سیاسی و عقیدتی، روزنامهنگاران و هواداران حقوق بشر، از زن و مرد، پیر و جوان، را که احیانا منتقد شما بودهاند و در زندانهای طویلالمدت به سر میبرند و برخی مادران اطفال خردسال هستند، صادر کنید؛ زیرا که خود شما در دیدار با دانشجویان صریحا اذعان کردید که بر خلاف نظر من اظهار نظر کردن و به من انتقاد کردن ایرادی ندارد و جرم محسوب نمیشود. از حکم حکومتی خود استفاده کنید و به دادگاههای انقلاب و نظامی و انتظامی و دادگاه ویژه روحانیت دستور دهید که از صدور احکام خشن و بر خلاف رضای خدا، مانند حکم ۲۰ سال زندان برای آقای شیخ احمد منتظری به صِرف انتشار فایل صوتی سخنان دلسوزانه مرحوم آیتالله منتظری پس از درگذشت ایشان (که شما خوب میدانید که مجتهدی جامعالشرایط و فقیهی عالیقدر بودند)، قویا دوری گزینند.
حضرت حق، عاقبت همه ما را، از حاکم گرفته تا محکوم، ختم به خیر گرداند و وطن کهن ایران را از بلایا دور نگه دارد و مسلمانان را به مسلمانیِ نیک توفیق دهد.
مشهد مقدس _ سیدحسین میردامادی ٢٩ دیماه ۱۳۹۵
No comments:
Post a Comment