Tuesday, May 21, 2013

عشق بورز و جاودانه باش

اگر کسي تو را با تمام مهربانيت دوست نداشت دلگير مباش که نه تو گناهکاري نه او.
آنگاه که مهر میورزی مهربانيت تو را زيباترين معصوم دنيا مي‌کند.
 پس خود را گناهکار مبين
 
من عيسي نامي را ميشناسم که ده بيمار را در يک روز شفا داد و تنها يکي سپاسش گفت!!
 
من خدايي ميشناسم كه ابر رحمتش به زمين و زمان باريده يکي سپاسش مي گويد و هزاران نفر کفر !!
 
پس مپندار بهتر از آنچه عيسي و خدايش را سپاس گفتند از تو براي مهربانيت قدرداني ميکنند.
پس از ناسپاسي هايشان مرنج و در شادکردن دلهايشان بکوش که اين روح توست كه با مهرباني آرام ميگيرد.
تو با مهر ورزيدنت بال و پر ميگيري.
خوبي دليل جاودانگي تو خواهد شد.
پس به راهت ادامه بده
دوست بدار نه براي آنکه دوستت بدارند.
 
تو به پاس زيبايي عشق، عشق بورز و جاودانه باش


Monday, May 20, 2013

در آیین بودایی، کشتار چرا؟



در آیین بودایی، کشتار چرا؟

در میان همه آموزه‌هایی که به راهبان بودایی یاد داده می‌شود، تعهد پرهیز از قتل اولین آنهاست، و می‌توان گفت  جایگاه اصل عدم توسل به خشونت در آیین بودایی از هر آیین دیگری بالاتر است. پس چرا راهبان بودایی علیه مسلمانان نفرت‌پراکنی می‌کنند و در اقداماتی شرکت کرده اند که در نتیجه آنها ده‌ها نفر کشته شده اند؟
این اتفاق در دو کشوری در حال افتادن است که بیش از ۱۵۰۰ کیلومتر با هم فاصله دارند؛ برمه و سری‌لانکا. نکته شگفت انگیز این است که هیچیک از این دو کشور در معرض تهدید اسلامگرایان افراطی قرار ندارند. مسلمانان در  این کشورها عموما صلح‌جو هستند و اقلیت کوچکی را تشکیل می‌دهند.
در سری‌لانکا مسأله ذبح اسلامی نقطه آغاز ماجرا بود. اعضای سازمان بودوبالاسنا(یک سازمان سینهالی- بودایی در سری‌لانکا) دست به راهپیمایی می‌زنند و خواهان برخورد با این کار هستند. گفته اند مغازه‌ها و شرکت‌های متعلق به مسلمانان را تحریم می‌کنند، و بر پرجمعیت بودن خانواده‌های مسلمان ایراد می‌گیرند.
در سری‌لانکا هیچ مسلمانی کشته نشده است، اما وضعیت در برمه به‌مراتب وخیم‌تر است. در این کشور طلایه‌دار دشمنی‌ها گروه ۹۶۹ است که رهبری آن را راهبی بنام آشین ویراتو برعهده دارد. او در سال ۲۰۰۳ به‌خاطر ترویج خصومت و نفرت مذهبی به زندان افتاد. بعد از آزادی در سال ۲۰۱۲، او در کمال تعجب خود را "بن‌لادن برمه‌ای" خواند.
در ماه مارس خشونت‌های گروهی علیه مسلمانان در شهر کوچک میکتیلا در مرکز برمه اوج گرفت، و در این خشونت‌ها دست‌کم ۴۰ نفر کشته شدند. همه چیز از یک مغازه طلا فروشی شروع شد، که به‌خودی خود مسأله جالب توجهی است. این جنبش‌ها در هر دو کشور برمه و سری‌لانکا بر سوء استفاده از نارضایتی‌های اقتصادی مبتنی است، و در هر دو مورد، از یک اقلیت مذهبی به‌عنوان سپر بلای آرزوهای ناکام اکثریت استفاده می‌شود.
چند روز پیش، پس از اینکه در شهر اواکان در شمال رانگون یک دختر مسلمان دوچرخه‌سوار با یک راهب پیاده برخورد کرد، گروهی از بودایی‌ها به مساجد حمله کردند و دست‌کم ۷۰ خانه را سوزاندند. در جریان این حملات یک نفر کشته شد و ۹ نفر هم مجروح شدند. اما آیا راهبان بودایی قرار نیست آدم‌های نیکوکار مذهبی باشند؟
افکار پرخاش‌گرانه مخالف همه تعالیم بودایی است. این آیین برای حذف چنین رفتارهایی حتی راه حل عملی هم دارد. مراقبه مذهبی باید تمایز احساسات فرد و دیگران را از بین ببرد، و احساس همدردی و شفقت او را نسبت به دیگران بیشتر کند. البته در آیین مسیحیت هم رگه‌های پررنگی از صلح‌طلبی وجود دارد.
عیسح مسیح در موعظه معروفش در بالای کوه می‌گوید: "دشمنانتان را دوست بدارید و برای کسانی که شما را مورد آزار و اذیت قرار می‌دهند، دعا کنید." اما صرفنظر از اینکه تعالیم اولیه ادیان چه می‌گویند، همه آنها دیر یا زود با قدرت حکومت کنار می‌آیند و با آن وارد معامله‌ای فاوستی می‌شوند. راهبان بودایی همیشه برای حمایت، بخشندگی و برقراری نظم به پادشاهان، یعنی اربابان خشونت‌ورزی در حد اعلای آن، چشم داشته اند. در عوض پادشاهان هم از راهبان می‌خواستند که برای آنها مشروعیت مردمی بیاورند. در واقع هیچ چیز بجز چنین دیدگاه اخلاقی والایی توان مشروعیت‌بخشی به شاهان را نداشت.
نتیجه این معامله می‌تواند طعنه‌آمیز باشد. اگر کسی قویا معتقد باشد که نگاهش به دنیا برتری اخلاقی ویژه‌ای نسبت به دیگران دارد، از نظر چنین فردی ضرورت حفاظت و ترویج دیدگاهش مهم‌ترین وظیفه خواهد بود. صلیبیون مسیحی، پیکارجویان اسلامگرا، یا رهبران "ملت‌های عاشق آزادی" همگی بنام مصالح مهم‌تر آنچه را که از نظرشان خشونت ضروری است، توجیه می‌کنند. راهبان و حاکمان بودایی هم از این قاعده مستثنی نبوده‌اند.
در نتیجه، از منظر تاریخی مسیحیت کمتر از آیین بودایی بر صلح تأکید نداشته است. یکی از نامدارترین پادشاهان تاریخ سری‌لانکا دوتوگامونو نام دارد. او در قرن دوم پیش از میلاد کل جزیره سیلان را تحت یک حکومت واحد جمع کرد، و داستان این اتحاد در وقایع‌نامه مهمی به نام ماهاوامسا آمده است. بنا بر این روایت، دوتوگامونو یک یادگار بودایی به نیزه‌اش وصل کرد، و همراه ۵۰۰ راهب بودایی به جنگ پادشاه غیربودایی بخش دیگر جزیره رفت. او همه رقبایش را از میان برد. بعد از جنگ و خونریزی، برخی افراد روشن‌بین به او دلداری دادند و گفتند: "کشته شده‌ها مثل حیوان بودند؛ تو باعث درخشش آیین بودا خواهی شد." حاکمان برمه با لقب "پادشاهان درستکاری" شناخته می‌شدند، و جنگ‌هایشان را به اسم آموزه‌های بودا توجیه می‌کردند.
در ژاپن بسیاری از سامورایی‌ها از پیروان سرسخت آیین ذن(شاخه‌ای از آیین بودایی) بودند و برای توجیه خشونت‌ورزی خود استدلال‌های مختلفی می‌آوردند؛ مثلا اینکه کشتن کسی که در آستانه ارتکاب جنایتی بزرگ است، در واقع اقدامی از سر دلسوزی است.
زمانی که ژاپن برای شرکت در جنگ جهانی دوم آماده می‌شد، دوباره استدلال‌های مشابهی مطرح شد. زمانی که برمه و سری‌لانکا برای رهایی از یوغ امپراتوری بریتانیا تلاش می‌کردند، آیین بودایی در جنبش ملی‌گرایانه‌ این دو کشور نقش بسیار مهمی بازی کرد. این نقش در بعضی موارد رنگ خشونت هم به‌خود گرفت. در دهه ۱۹۳۰ در شهر رانگون راهبان بودایی چهار اروپایی را با چاقو زدند. مهم‌تر از آن اینکه برای بسیاری از برمه‌ای‌ها بودایی بودن به بخشی جدایی‌ناپذیر از هویت ملی‌شان تبدیل شد. به‌همین دلیل هم در کشور جدیدالاستقلال برمه، اقلیت‌ها در وضعیت راحتی قرار نداشتند. در سال ۱۹۸۳، تنش‌های قومی در سری‌لانکا باعث وقوع جنگ داخلی شد. بعد از آزار و کشتار اقلیت تامیل، گروه‌های جدایی‌طلب تامیل در شمال و شرق این جزیره سعی کردند از حکومت اکثریت سینهالی مستقل شوند.
در دوران جنگ داخلی، مسلمانان سری‌لانکا بیشترین خشونت‌ها را از جانب شورشیان تامیل متحمل شدند. اما از موقعی که این جنگ خونین در سال ۲۰۰۹ با شکست شورشیان به پایان رسیده، بنظر می‌رسد اقلیت مسلمان به هدف جدید اکثریت سینهالی تبدیل شده است. در برمه راهبان بودایی با استفاده از پشتوانه اخلاقی خود، هیأت حاکمه نظامی را به چالش کشیدند، و در انقلاب زعفرانی سال ۲۰۰۷ از دموکراسی‌خواهان حمایت کردند. در این دوره اعتراضات مسالمت‌آمیز سلاح اصلی راهبان بود، و آنها هزینه شرکت در این اعتراضات را با جانشان پرداختند. اما حالا راهبان سرمایه اخلاقی‌شان را برای هدفی کاملا متفاوت به کار می‌گیرند. آنها ممکن است از نظر تعداد در اقلیت باشند. اما در میان جمعیت ۵۰۰ هزار نفری آنها، خیلی‌هایشان از دوران طفولیت برای فرار از فقر یا یتیمی به معابد سپرده شده اند، و قطعا در میانشان مردان جوان خشمگین زیادی پیدا می‌شوند.
ماهیت دقیق رابطه میان افراطیون بودایی و احزاب حاکم در برمه و سری‌لانکا روشن نیست. گوتابایا راجاپاکسا، وزیر دفاع مقتدر سری‌لانکا، مهمان افتخاری مراسم افتتاح آموزشگاه سازمان بودوبالاسنا بود. او در این مراسم راهبان بودایی را کسانی خواند که "از کشور، دین و نژاد محافظت می‌کنند."
اما به نظر می‌رسد که گفتمان ضد مسلمانان به گوش بخش‌هایی از مردم نشسته است. بودایی‌ها در برمه و سری‌لانکا اکثریت جمعیت را تشکیل می‌دهند، اما بسیاری از آنها بر این باورند که ملتشان باید یکپارچه شود، و دینشان در خطر است. فضای جهانی هم در این میان تأثیری حیاتی دارد. مردم معتقدند که در سراسر جهان، اسلام افراطی در کانون بسیاری از درگیریهای خشونت‌بار قرار دارد. آنها همچنین احساس می‌کنند که آیین‌های توحیدی تبشیری(میسیونری) به ‌دنبال گسترش خود در سرزمین‌های دیگر هستند، و فکر می‌کنند که اگر ادیان دیگر شیوه برخورد سرسختانه‌تری در پیش گرفته اند، آنها هم باید همین کار را بکنند.

درسهایی از "مؤمن آل فرعون"




درسهایی از "مؤمن آل فرعون"

خداوند کریم در سوره غافر آیه های بیست و هشت تا چهل و چهار از شخصی با عنوان مؤمن آل فرعون یاد میکند(به همین دلیل نام دیگر این سوره مؤمن است) و گویی رسالتی را به او واگذارکرده تا درسهایی را به معاصرین فرعون و سپس برای همیشه به مردم و بویژه به قرآن خوانان بدهد.
آیه بیست و هشت این گونه آغاز میشود: و قال رجل مؤمن من آل فرعون یکتم ایمانه... خداوند در آغاز دو مشخصه وی را یکی داشتن رابطه خویشاوندی با فرعون و دیگری پنهان کردن ایمان خود یاداور شده است.
وی همان شخصی است که در "فرعون دموکرات و آزاده" از وی چنین یادکردیم:
فرعون مستبد و خودرای نبوده زیرا هنگامی که پس از مشاوره تصمیم میگیرد با کشتن شخص موسی فتنه را خاموش کند باز هم آنقدر آزاد اندیش بوده و دگم نبوده که به سخنان مستدل و متین یکی از آشنایانش که در دل به خدای موسی ایمان داشته و درخواست ملاقات میکند گوش میدهد و از تصمیم خود منصرف شده رو به مردم کرده میگوید: "قصد من این نیست که حقایق را وارونه به شما نشان دهم بلکه هدف من هدایت شما به راه رشد و بالندگی است" و به این گفته خود معتقد بوده است.
در این آیه خداوند پس از معرفی وی بیدرنگ به همین موضوع اشاره کرده است: اتقتلون رجل ان یقول ربی الله و قد جائکم بالبینات من ربکم...
ترجمه: آیا میکشید(میخواهید بکشید) مردی را که میگوید پروردگار من الله است؟ و به درستی که برای شما روشنگریهایی از پروردگارتان آورده.
در این بیان با توجه به اینکه موسی کشته نشده بود منظور از میکشید میخواهید بکشید است. بدین ترتیب مشخص میشود که کلام خداوند آنجا که میفرماید یسومونکم سوء العذاب یا آنجا که میفرماید یذبحون ابنائکم و یستحیون نسائکم نیز چنانکه در فرعون دموکرات و آزاده آوردیم همه تهدید بوده نه اینکه فرعون به واقع کسی را شکنجه کرده یا کشته باشد.
دنباله آیه: و ان یک کذبا فعلیه کذبه و ان یک صادقا یصبکم بعض الذی یعدکم ان الله لایهدی من هو مسرف کذاب(28)
این آیه برای جامعه امروز ما در صورتی که گوش شنوایی برای مفاهیم قرآنی وجودداشته باشد بسیار کارساز است. خداوند در این آیه به فرعون دارای حاکمیت مطلق و امثال او میگوید از سخن سخنگوی و نوشته نویسندگان نترسید(و آنان را دربند نکنید). اگر دروغگو باشد دروغش آشکار میشود و به زیان خود او تمام میشود و اگر راست گوید برخی چیزهایی که به شما وعده داده بهره شما میگردد(به بیان دیگر: زیان نمیکنید بلکه خود را اصلاح میکنید). همانا که خداوند کسی را که مسرف(کسی که از حد و اندازه خود درگذشته باشد) و بسیار دروغگوست هدایت نمیکند. در این جمله آخر نیز درسی نهفته است. یعنی اگر سخنگو(یا نویسنده) مسرف و بسیار دروغگو باشد به طور طبیعی به بیراهه خواهدرفت و خداوند یاریش نخواهد کرد و اگر شما مسرف و بسیار دروغگو باشید شما و پیروانتان گمراه میشوید و خداوند یاریتان نخواهد کرد.
مؤمن آل فرعون ادامه میدهد: ای قوم من(که خود جزء قوم فرعون بوده است) امروز پادشاهی از آن شماست و بر زمین چیره شدگانید ولی اگر خشم خدا ما را در رسد چه کسی یاریمان خواهد کرد؟(29)
همان گونه که در فرعون دموکرات و آزاده با نقل آیات سوره یونس آمد در این سوره نیز همان مفهوم قرآنی تکرار میشود یعنی فرعون سخن او را میپذیرد و از کشتن موسی منصرف میشود و میگوید: نشان نمیدهم به شما مگر آنچه را که میبینم و جز به راه رشد به راهی دیگر شما را نمیکشانم. یعنی حقایق را وارونه به شما نشان نمیدهم بلکه هدف من هدایت شما به راه رشد و بالندگی است. چه خوب است حاکمان درس آزاداندیشی و دموکراسی یعنی پذیرش حرف حق را از فرعون بیاموزند که برای دنیایشان نیز مفید خواهد بود.
مؤمن ادامه میدهد: ای قوم من میترسم بر شما(میترسم بلایی بر سر شما بیاید) مانند روز احزاب(30) مانند شیوه ای که بر سر قومهای نوح و عاد و ثمود آمد و کسانی که پس از آنان آمدند و خداوند نمیخواهد ستمی بر بندگانش وارد شود(بلکه این عذابها نتیجه عمل بندگان طبق سنتهای الهی است که بر آنان وارد میشود.)(31). و ای قوم من میترسم بر شما از روز ناآرامی و فریادخواهی(32). روزی که روی برمیگردانید و فرار میکنید ولی از عذاب الهی کسی مصون نخواهد ماند. و کسی که خدا او را گمراه کند کسی را یارای هدایت وی نیست(33). پیش از این یوسف با روشنگریها برای شما آمد. پس همواره در شک بودید از آنچه که برای شما آورده بود تا اینکه مرگ او را درربود. آنگاه گفتید خداوند هرگز رسولی را پس از او برنخواهدانگیخت. اینگونه خداوند کسی را که اسرافگر و شکاک است گمراه میکند.(34)
احمد شماع زاده – 18/2/92

Friday, May 17, 2013

نظری بدیع از منظری بعید


نظری بدیع از منظری بعید
این مردهای غمگین نازنین!!
(این نوشته از وبلاگ یک خانم برداشته شده است)

یک وقتهایی فکر میکنم مردبودن چقدر میتواند غمگین باشد.
هیچکس از دنیای مردانه نمیگوید. هیچکس از حقوق مردان دفاع نمیکند.
هیچ انجمنی با پسوند "مردان" وجود ندارد.
مردها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند. (در اروپا دارند و آبی آسمانی است. - ویرایشگر)

این روزها همه یک بلندگو در دست گرفته اند و از حقوق و دردها و دنیای زنان سخن میگویند. در حالی که حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مردها است.
یکی از همین مردهایی که دوستمان دارند. وقتی میخواهند حرف خاصی بزنند هول میشوند. حتی همان مردهایی که دوستمان داشتند ولی رفتند.

یکی از همین مردهای همیشه خسته. از همینهایی که از هجده سالگی دویدن را شروع میکنند و مدام باید عقب باشند. مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند. سربازی، کار، در آمد، تحصیل...
همه از مردها همه توقعی دارند. باید تحصیلکرده، پولدار، خوشتیپ، قدبلند، خوش اخلاق، قوی بنیه... باشند. و خدا نکند یکی از اینها را نداشته باشند. ما هم برای خودمان خوشیم!

مثلا از مردی که صبح تا شب دارد برای درامد بیشتر برای فراهم کردن یک زندگی خوب برای ما که عشقشان باشیم به قولی سگدو میزند، توقع داریم که شبش بیاید زیر پنجره مان ویولون بزند و از مردی که زیر پنجره مان ویولون میزند توقع داریم که عضو ارشد هیات مدیره یک شرکت واردات و صادرات باشد. توقع داریم همزمان دوستمان داشته باشند، زندگی مان را تأمین کنند، صبور باشند و دلداریمان بدهند، خوب کار کنند و همیشه بوی خوب بدهند و زود به زود سلمانی بروند و غذاهای بدمزه ما را با اشتیاق بخورند و با ما به مهمانیهایی که دوست داریم بیایند و هرکسی را که ما دوست داریم دوست داشته باشند و دوستهای دوران مجردیشان را فراموش کنند و همیشه توی جمع قربان صدقه مان بروند و هیچ زن زیباتری را هیچگاه نبینند.
مردها دنیای غمگین صبورانه ای دارند. بیایید بپذیریم که مردها صبرشان از ما بیشتر است. آنگاه که داد میزنند. آنگاه که چکشان پاس نمیشود. آنگاه که جواب اس ام اس شب به خیر ما را نمیدهند. آنگاه که عرق کرده اند. آنگاه که کفششان کثیف است. تمام این وقتها خسته اند و کمی غمگین. و ما موجودات کوچک شگفت انگیز غرغروی بیطاقت را دوست دارند. دوستمان دارند و ما همیشه فکر میکنیم که نکند مرا برای خودم نمیخواهد برای زیبایی ام میخواهد. نکند مرا برای شب هایش میخواهد. نکند مرا برای چال روی لپم میخواهد. و این در حالی است که دوستمان دارند؛ ساده و منطقی. مردها همه دنیایشان همین طوری است ساده و منطقی. درست برعکس دنیای ما.

بیایید بس کنیم. بیایید بلندگوها و تابلوهای اعتراضیمان را کنار بگذاریم. من فکر میکنم مردها، آنقدرها هم که بد نشانشان میدهیم بد نیستند. مردها معمولا دلشان زنی را میخواهد که در کنارش آرامش داشته باشند. فقط همین. کمی آرامش در ازای همه فشارها و استرسهایی که برای خوش کردن زندگی تحمل میکنند. کمی آرامش در ازای قصر رؤیایی که ما طلب میکنیم.
بر خلاف زندگی پردغدغه ای که دارند، تعریف مردها از خوشبختی خیلی ساده است.