Thursday, January 18, 2018

پادماده کیهانی در قرآن (آخرین ویرایش: دیماه نودوشش)

پادماده کیهانی در قرآن

احمد شمّاع زاده

مشغول خواندن مقاله‌ای با عنوان پادماده كيهاني در دانش‌نامة شرق ـ خرداد 85 ـ بودم كه با اين جمله روبه‌روشدماگر يك ذرة مادي با ذره‌اي از ضدماده برخورد كند، هردو ناپديد مي‌شوند و در مقابل يك پرتو پرانرژي گاما توليد مي‌شود. به زبان تراژيك‌تر، اگر يك انسان و ضدانسان با هم دست بدهند، انرژي حاصل از انفجار و ناپديدشدنشان چيزي معادل هزار انفجار هسته‌اي يك مگاتني خواهدبود. هركدام از اين بمب‌ها، براي نابودي كامل يك شهر كوچك كفايت‌مي‌كند».
سپس در حاشيه دانشنامه نوشتم: «اين جمله مرا به ياد داستان حضور فرشتگان در نزد ابراهيم(ع) يا ‹ضيف ابراهيم› مي‌اندازد. قرآن مي‌فرمايد: دست لوط به آنها نرسيد. چرا كه طبق اين يافتة علمي، اگر دست انساني مانند لوط كه از ماده‌ است به فرشته‌ كه جنسش از ضدماده باشد برسد، انفجاري عظيم رخ‌خواهد داد. پس قرآن مجید بي‌جهت اين موضوع را بيان‌ نكرده».

مطلب را كه نوشتم، پيش خود گفتم براي اطمينان كه كلام خداوند را جابه‌جا نكرده‌ باشم، به ذهن خود اكتفا نكرده و به قرآن بازگشت‌ كنم تا اگر اشتباه‌كرده‌ام، كلام خداوند از جايگاه خود به بيراهه نرود، كه گناهي عظيم است.
در آغاز ‹المعجم‌المفهرس› را بازكردم. در زير ‹ضيف›(ابراهيم) آيات24 سورة ذاريات، 27 قمر، و78 هود را انتخاب‌كردم، ولي در هر سه آيه نشاني از ‹دست›‌ نيافتم . پيش خود گفتم پس چرا چنين در ذهن من مانده‌است، و اگر واقعاً نيست، چه بهتر كه چنين برداشتي را حتا در حاشيه ننويسم.
در همين هنگام مانند برخي موارد ديگر، خداوند خود راهنما شد و چشمم به ‹ضيق› افتاد كه درست زير ‹ضيف› قرارداشت و باز هم آيات 77 هود، و 33 عنكبوت مربوط به داستان ضيف ابراهيم را ديدم. جمله ‹وضاق بهم ذرعاً› در هر دو آيه وجودداشت. مي‌دانستم كه ‹ذرعاً› يعني "دستي" چنانكه در سورة كهف مي‌خوانيم ‹و كلبهم باسط ذراعيه بالوصيد› يعني كه سگشان دو دستش روي زمين گشاده‌‌ بود.

براي يافتن آيه كامل، به قرآني كه جلو دستم بود و ترجمه مرحوم الهي قمشه‌ای را داشت، بازگشت‌كردم. ترجمه را هم خواندم. با شگفتي ديدم كه آن مرحوم جمله بالا را در هر دو آيه ترجمه نكرده و از آن درگذشته‌است!! به ترجمه استاد خرمشاهي بازگشت‌كردم. متأسفانه ايشان نيز در هر دو آيه، جمله را چنين ترجمه كرده‌است: ‹و (از كمك به آنان) دستش كوتاه شد›.
ترجمه واژگاني آیه چنين است: ‹و تنگ‌آمد به آنان(فرشتگان) دستي›. خلاصه اينكه: دستي به آنان نرسيد. يا حضرت لوط نتوانست با فرشتگان مصافحه‌كند.

وضعيت مرحوم الهي قمشه‌اي در ترجمة آيات الهي روشن است. ولي چرا استاد خرمشاهي چنين جمله‌ای را بر كلام خداوند افزوده‌ است، بسیار شگفت انگیز است!! زيرا مفهوم آيه كاملاً دگرگون‌شده! فرشتگان براي كمك‌ كردن آمده‌بودند، نه كمك‌خواهي. تنها توجيه اين است كه اگر جمله را واژگانی ترجمه كنيم، به نظر نامفهوم مي‌رسيد، كه باز هم بهتر از ترجمه واژگونه و دگرگونه آن است!

به نظرمي‌رسد كه در ترجمه هایمان هيچگاه لازم نباشد چيزی بر كلام خداوند بیافزاییم مگر آنجا كه واژه‌اي در دل آيه نهفته باشد‌ و بخواهیم در ترجمه آشكارش كنيم. ولي هرگاه واژه يا عبارتی را بر كلام خداوند بيفزاييم كه بر اساس درك ما از آيه شكل گرفته باشد، و يا يك واژه يا بخشي از آيه را ترجمه نكنيم تا ترجمه‌مان روان شود، مصداق اين كلام خداوند است كه: يحرفون الكلم عن مواضعه
يكي از دلايلي كه بايد گفت كاربري استعاري و مجازي از واژه حقيقي ‹ذرع› به معناي دست صحيح نيست، كه مترجمان و مفسران (از جمله استاد خرمشاهی) به جای كلام خداوند میگذارند، مربوط به خود قرآن كريم است كه اين واژه را كه به دو صورت در سه آيه ذكر كرده، در هر سه مورد معناي حقيقي دست را در نظرداشته و گرنه مانند ديگر موارد واژة ‹يد› يا ‹يمين› را به‌كارميبرد كه در قرآن كريم فراوان يافت‌مي‌شود، مانند:

غلّت ايديهم بل يداه مبسوطتان، يدالله فوق ايديهم، و السموات مطويّات بيمينه

از سوي ديگر، خداوند در آيه‌هاي 69 و 70 سورة هود بر نظر خود تأكيدمي ‌ورزد تا ما از موضوع سرسری نگذريم:
در اين دو آيه مي‌فرمايد هنگامي كه فرستادگانمان براي بشارت نزد ابراهیم رسيدند، پس از سلام و عليك، چيزي نگذشت كه يك گوساله بريان براي آنان آورد. پس هنگامي كه ديد دستان فرستادگان به گوساله نمي‌رسد!، آنها را بيگانه (نامأنوس و عجيب‌وغريب) دانست. ‹فلما رءا ايديهم لايصل اليه، نکرهم و اوجس منه خیفه›.
مي‌بينيم كه خداوند اين دو آيه را تنها براي همين موضوع آورده و اين دو آيه ظاهراً چيز ديگري به‌ ما نمي‌دهند. بويژه كه در اين آيه به موضوع از ديدگاه ديگری نگريسته‌شده، در دو آيه ذرعاً دار، دست لوط به فرستادگان نرسيد، ولي در اينجا دست فرستادگان به گوساله نمي‌رسد.
مرحوم الهي قمشه‌اي ترجمه كرده است: «و چون ابراهيم ديد كه آنان بطعام دست دراز نميكنند...»، درصورتي‌كه خداوند مي‌گويد دست درازكردند، ولي دستشان نرسيد. شايد خود فرستادگان نمي‌دانستند که اگر دستشان به غذا ( كه مادي‌ است) بخورد چه فاجعه‌ای رخ‌ خواهد داد و براي حفظ ظاهر مي‌خواستند از غذا بخورند. ولي ديدند كه دستشان به غذا نمي‌رسد!
استاد خرمشاهي اين آيه را دقيق ترجمه كرده‌است: «و چون ديد كه دستانشان به سوي آن نمي‌رسد، به آنان احساس بيگانگي كرد».
حتا اگر كسي بخواهد از ترجمه‌هايی كه مفسران و مترجمان براي دو آية ‹ذرعاً› دار نوشته‌اند بگذرد، ديگر نمي‌تواند از اين آيه نيز بگذرد. در اينجا نيز بسيارروشن بيان شده كه تماس میان فرشتگان و چيزي مادی (مانند گوساله بريان‌شده، نه جاندار تا كسانی نتوانند در اين آيه هم ان‌قلت بگذارند) امكان‌پذير نبوده‌است.
در معناي ‹وصل› كه ‹رسيدن دست به چيزي› است نيز نمي‌توان شك كرد، زيرا در آية 81 همين سوره‌(هود) آمده‌است: لن يصلوا اليك يعني همان فرشتگان به لوط گفتند ‹دست قومت هرگز به تو نمي‌رسد›. كه براي دلداري دادن حضرت لوط بود تا از قوم خود بيش از اين نترسد تا فردا فرارسد كه قومش به ديار نيستي رهنمون مي‌شدند.

روشنگری: ممکن است برای برخی ذهنهای کنجکاو دو پرسش پیش آید:
یک- فرشتگان اگر از پادماده باشند، چگونه به صورت ماده دیدنی در میآمده اند؟
دو- با توجه به اینکه زمین و هوا هم از عناصر مادی شکل گرفته اند، چگونه با ورود فرشتگان به جو زمین و برخورد جسم فرشتگان با هوا و زمین، انفجار رخ نمیداده است؟

در طول تاریخ موجودیت انس و جن بر روی کره زمین، سخن بسیار از آن رفته است که فرشتگان با زمین رفت و آمد داشته اند. برخی آیات قرآن نیز بر این موضوع صحه میگذارند. پس با پاسخ به این موضوع تمام رفت و آمدهای فرشتگان با سیاره زمین، منطقی و عقلانی توجیه میشوند؛ و اگر قرآن در داستان ضیف ابراهیم این موضوع را یاداورمان شده، به مانند دیگر مسائل و موضوعهای قرآنی، به دلیل موجَز و مجمل بودن روش بیان قرآن کریم است. زبان حال قرآن آن است که: تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

پاسخ به پرسش اول: فرشتگان بویژه و جنها با احتمال، تنها موجوداتی هستند که میتوانند تغییرشکل، هیأت و صورت دهند؛ به آن دلیل که از عناصری برخوردارند که این تغییر و دگرگونی را برای آن‌ها فراهم میسازد. دانشمندان نیز در فرضیه، به این موضوع پی برده‌اند ولی هنوز آن عناصر را کشف نکرده اند.

پاسخ به پرسش دوم: مثالهایی را که خداوند برای بیان این موضوع آورده، نشان و دلالت بر این دارند که باید به موضوع با دید فراگیرتری بنگریم و بدانیم که رادع و مانعی فراگیرتر در این میان کاربرد داشته‌است. بنابراین، خداوند به ما میگوید هرگاه فرشتگان را به سیاره زمین اعزام کرده ایم، همواره یک هاله محافظ (Protective Halo) به همراه آن‌ها بوده است. (که به نظر میرسد این هاله، در ظاهر نورانی بوده است.)
این تصویر میتواند نموار فرشتگانی باشد که قرآن کریم آن‌ها را با عنوان هاروت و ماروت خوانده است:


بررسی موضوع از دیدگاهی دیگر
موضوع ضیافت یا مهمانی ابراهیم وپذیرایی ایشان است از فرستادگان خداوند. در این گونه مهمانيها چهار واقعه حتمی است:
  • سلام و احوالپرسی
  • دست دادن یا مصافحه
  • بیان موضوع اعزام سفیران و پیام آنان
  • پذیرایی از مهمان

درباره این ضیافت در چندین آیه بیان شده که دو مورد اول و سوم که شفاهی بوده انجام شده ولی دو مورد دوم و چهارم که عملی بوده به انجام نرسیده است. چرا؟
  • آیا جز این است که منظور از این آیات بیان نکته و موضوع مورد نظر بوده است؟
  • اگر نباشد آیا این آیات کاربرد دیگری هم دارند؟
  • اگر دارند چیست؟
  • آیا در گذشتن از موضوع در ترجمه و تفسيرها راهی برای فهم آیه است یا روشی برای شانه خالی کردن از زیر بار فهم آن؟

حتا اگر در نظر آوريم كه سطحي نگري مترجمين و مفسرين درست بوده‌باشد. پرسش اين است كه آيا در آن صورت، به قرآن كريم و عظیم تنها به گونه يك كتاب قصه ننگريسته‌ايم؟ درصورتي كه تمام نكته‌هاي بديع قرآن را در ميان همين قصه‌ها و ضرب‌المثلها و برخورد با مشركان و كافران مي‌توان يافت. قرآن كتاب هدايت است، از هر ديدگاهي: نزل‌القرآن علي سبعه احرف يعني همين.

از ترجمه ها و حتّا تفسیرها كه بگذريم، آيا بهتر از اين مي‌شد يك نكتة مهم در دانش فیزیک کیهان را به گونه‌اي مختصر و مفيد ولي در سه آيه كه نشان از اهميت آن دارد، ياداور انسان امروزي شد؟ كه اين نوع راهنمايي‌ها و ياداوري‌ها وگوشزدها ويژه قرآن كريم است، تا ما به بيراهه نرويم؛ درصورتي كه ما با جايگزين‌ كردن دانسته‌هاي سطحي و پيش‌پاافتاده خود به جای كلام خداوند، خوانندگان قرآن را در فهم آیات قرآن به بيراهه ميبريم.
داستان ضيف ابراهيم براي خداوند بسيار ارزشمند بوده كه در چند سوره و طي چندين آيه به آن پرداخته است و يقيناً نكته‌هاي بديع ديگري را نيز در خود نهفته دارد. از جمله اینکه به احتمال زیاد خداوند با همین روش شهرهای سودوم و گومورا (شهرهای قوم لوط) را نابود کرده است زیرا:
  • در سوره هود آیه 82 میفرماید: آنگاه که فرمان ما فرارسید زیرورو کردیم آنها را و آنان را سنگباران کردیم با سنگهایی از سجیل منضود (سنگ گل انبوه)
  • و در سوره عنکبوت آیه 34 در همین زمینه (نابودی قوم لوط) میفرماید: به درستی برجاگذاشتیم از آن (بلای آسمانی) نشانه ای آشکار برای پژوهشگران (قوم یعقلون).
  • و در آیه های 8 و9 سوره انعام میفرماید: کافران گفتند چرا خدا بر حضرت رسول فرشته ای نمیفرستد؟ (که قابل دیدن برای ما باشد و آشکارا آن فرشته را ببینیم و خداوند خود پاسخ میدهد که) و اگر میفرستادیم فرشته ای را همه چیز تمام میشد.(نکته مندرج در این آیه نیز اشاره به پادماده بودن جنس فرشتگان است. بنابراین) هرگاه قراردهیم فرشته ای را حتماً او را به شکل مردی( تغییرشکل و ماهیت تا قابل تحمل برای زمین باشد و انفجار رخ ندهد.) قرارمیدهیم و میپوشانیم بر او از همان لباسهایی که آنان میپوشند. (یعنی به صورت ناشناس همان گونه که برای حضرت ابراهیم و لوط و قومهایشان ناشناخته شان کردیم.)

قوم لوط(شهرهای سودوم و گومورا)
در کودکی یک فیلم زیر عنوان سدوم و گومورا که هالیوود ساخته بود دیده بودم ولی چیزی از آن را به خاطر ندارم. اکنون آن فیلم سینمایی در یوتیوب قابل دیدن است. در این فیلم که طبق روایت تورات به تصویر درامده و همان گونه که در قرآن نیز اشاره شده، هیچیک از همراهان لوط نبایستی به هنگام مهاجرت سحرگاهی روی خود را برگرداند و به سروصداهای ناشی از انفجارها که میشنوند توجه کند.
در این فیلم نیز نشان داده شده که زنی از همراهان لوط که طبق گفته قرآن باید زنش باشد، ولی کارگردان زن را جوان انتخاب کرده که با آیه قرآن منافات دارد، روی خود را برمیگرداند و در همان حال گردوغبار ناشی از انفجار، این زن را فرامیگیرد و لایه ضخیمی از ماده انفجاری بدن او را میپوشاند و به صورت سنگ در میآید. حضرت لوط زمانی متوجه میشود که کار از کار گذشته و جلو چشمانش این واقعه رخ میدهد.

به تازگی نیز فیلم مستندی از شهری دراردن و آثار قوم لوط باز هم زیر عنوان قومهای سدوم و گومورا که طبق راهنماییهای تورات است تهیه شده و درباره همان زن سنگ شده که به صورت مجسمه در آن فیلم قدیمی آمده بود، سخنانی بیان میشود.

این فیلمها به آیه 34 سوره عنکبوت (که در بالا به آن اشاره شد) تحقق بخشیده اند و بدین ترتیب باستانشناسان میتوانند با پژوهش های خود و فیزیکدانان با بررسی آثار برجای مانده از انفجارهایی که رخ داده، نکات علمی تازه ای را از قرآن کریم بیاموزند.

یکی از دلایلی که میتواند گمان ما را بر پادماده بودن جنس فرشتگان بیشتر کند همین موضوع است که دستکم جنس فرشتگانی که یک روز پیش از واقعه از عالم ملکوت یا جهان فرشتگان به زمین رسیده بودند، از پادماده بوده تا سحرگاه فرارسد و آنان مأموریت خود را به انجام برسانند. زیرا تنها در این واقعه است که موضوع ضیف ابراهیم و آیه و ضاق بهم ذرعاً مطرح میشود و در موارد بسیاری که فرشتگان به زمین گسیل و مأمور شده اند از این ویژگی فرشتگان یاد نشده است.
نکته دوم در این واقعه این است که سنگ شدن هرانکس که به پرتوهای ناشی از برخورد ماده با ضدماده (پرتوهای گاما) نگاه کند یک مشیت مقطعی الهی نبوده بلکه این سنتی الهی و قانونی طبیعی است که هرگاه یک شیء مادی مستقیما در برابر این گونه پرتوها قرارگیرد موجب جذب غبار اتمی روی آن ماده شده و به طور طبیعی آن ماده به جرمی همچون سنگ تبدیل میشود. به همین دلیل در این فیلم نشان داده میشود هنگامی که آن زن پرتوها را میبیند در آغاز صورتش دگرگون میشود و سپس تمام بدنش به جرمی سخت یعنی سنگ تبدیل میشود. در ارتباط مستقیم با این موضوع به این نکته از نوشته پیوست که در پایان مقاله میآید توجه شود:

اشعه گاما خود میتواند در اتاق حباب و در یک میدان مغناطیسی قوی هنگام عبور از هیدروژن مایع به الکترون و پوزیترون یعنی به جرم تبدیل گردد.

چرا جنس فرشتگان پادماده است؟
ممكن است بر اين نظر خرده‌گرفته شود كه چرا جنس فرشتگان را پادماده گرفته‌اي و اگر جنس آنها پادماده نباشد،‌ تمام بحث بيهوده‌است.

پاسخ:
الف ـ دستاوردهاي دانش: در جهان دانش، تا آنجا كه دانش انساني بدان دست يافته‌است، تمام هستي از اين چهار مورد شكل‌گرفته‌است:
ـ پرتوهاي گوناگون مانند گاما، ايكس، فرابنفش، نور معمولي، فروسرخ.
ـ انرژي كه به ماده تبديل مي‌گردد.
ـ ماده كه به انرژي تبديل مي‌گردد.
ـ پادماده كه به شكل‌های ديگر درمي‌آيد.

دانشمندان همه موارد بالا را شناسايي كرده‌اند، و به اين نتيجه رسيده‌اند كه پادماده بسيار كمياب است. منظور از كمياب يعني به ديد انسان كم آمده است، و جايگاه آن را نيز در كيهان نمي‌دانند وگرنه ممكن است پادماده بخش بزرگي از كيهان را دربرگرفته باشد. بخشي را كه تاكنون گم‌كرده‌اند و نمی‌دانند چيست و ما میتوانیم آن را عالم ملکوت بنامیم (که در مقاله سازمان کیهان در قرآن به آن پرداخته ام).
در مورد اینکه چرا دانشمندان نمیتوانند آن را بازشناسند به بخش پایانی نوشته علمی پیوست که در پایان مقاله خواهد آمد توجه شود.

ب ـ باورهاي ديني. در دين مبين اسلام بجز واجب‌الوجود كه خداوند است(خداوند نور است ولي نه نوري كه به چشمان ما بيايد، بلكه مصدر انوار است) مايه اوليه نمود‌هاي هستي (ممكن‌الوجودها) به گونه زيرند:
انسان از خاك آفريده شده.
جن‌ها از نار(انرژي حرارتي) آفريده‌شده‌اند.
فرشتگان از نور آفريده‌شده‌اند.

روشنگري:
ـ خداوند كه جايگاه خود را دارد.
ـ انسان و جن يقيناً مادي هستند و از بسياري جهات با يكديگر برابرند كه در سورة الرحمن بدان‌ها اشاره شده. داراي جسم و ديدني هستند، ولي براي گذران زندگي بر اين كره خاكي و نيز در آخرت، با يكديگر آميزش ندارند.(جن موجودی که از نو باید شناخت را ببینید.)
ـ پس فرشتگان چگونه‌اند؟ از نورند، ولي اكنون جسمشان از چه ساخته شده؟

ـ اگر مي‌گوييم انسان از خاك است بدان معنا نيست كه جنس كنوني او خاك است مسلم است كه ما خاك نيستيم، بلكه جسم ما از گوشت و پوست و استخوان و غيره شكل گرفته است.
ـ اگر مي‌گوييم جن از حرارت است به معناي آن نيست كه اكنون جن‌ها حرارت اند بلكه آنها نيز مانند ما جسمي دارند ديدني و لمس‌كردني.
ـ فرشتگان را اجسامي ناديدني دانسته‌اند كه به خواست خداوند تغيير شكل‌‌داده و براي مأموريت‌های گوناگون به زمين گسيل‌شده و میشوند. نمي‌توان گفت كه جسم كنوني آنها نور است، بلكه تنها مايه اوليه آنها نور بوده‌است. پس جسم كنوني آنها از چيست؟

با برابرگذاري دستاوردهاي دانش و باورهاي دين، متوجه مي‌شويم كه دستكم برخي از فرشتگان بايستي از پادماده باشند زيرا اگر غير از اين مي‌بود خداوند لزومي به تغييرشكل آنان و گسيلشان به زمين نمي‌ديد، بویژه آنکه تنها پادماه است که قابلیت تغییرشکل را دارد.

اگر روزگاری ثابت شود که جنس فرشتگان از پادماده نیست، به این نتیجه میرسیم که فرستادگان یا فرشتگان ضیف ابراهیم، مجهز به پادماده شده و به زمین گسیل شده اند تا انفجار مورد نظر تأمین شود. حتا ممکن است انفجارهای دیگری که اقوامی دیگر را نابودکرده و در قرآن و احتمالاً تورات از آنها یادشده با همین روش یعنی تماس میان ماده و پادماده صورت گرفته باشد؛ ولی خداوند تنها در این واقعه به این موضوع پرداخته است.

نتیجه گیری:
با خواندن این مقاله اکنون متوجه شدیم که چرا در کیهان، پادماده بسیار کم به دید کیهانشناسان میآید.

تاریخ نگارش: دیماه هشتادوپنج
ویرایش دوم: آبانماه نودوسه
ویرایش سوم: بهمن ماه نودوسه
ویرایش چهارم: مرداد ماه نودوچهار
ویرایش پنجم: دیماه نودوشش
احمد شماع‌زاده

نوشته ای علمی برای درک بهتر پادماده:
تاریخچه کشف پادماده و برخی ویژگیهای آن
(برگرفته از کتاب ماده، انرژی و جهان هستی. ص 117 تا 121)

در سال 1932 روزی اندرسون مشغول عکسبرداری و ثبت پرتوهای کیهانی در اتاق یونیزاسیون بود. ناگهان متوجه شد که روی عکسها ردپا و اثری مشابه اثر الکترون معمولی ولی با انحراف و خط سیری ضد و مخالف الکترون مشاهده میگردد. اندرسون از بررسی عکسها به این نتیجه رسید که میبایست یک ذره با بار الکتریکی مثبت و ضد الکترون باشد. آزمایش از پرتوهای کیهانی پس از نفوذ در یک صفحه سربی نازک که در سر راهش قرارداده شده بود به هنگام ورود در میدان مغناطیسی قوی بارها تکرار و عکسبرداری شد. اندرسون با در دست داشتن عکسهای مختلف نشان داد که این ذره جدید دارای بار الکتریکی مثبت است ولی جرم آن عینا برابر با الکترون بوده و بنابراین مخالف و ضد ذره الکترون میباشد و آن را پوزیترون نامید... این کشف برای اندرسون جایزه نوبل سال 1936 را به ارمغان آورد.
عمر پوزیترون بسیار کوتاه است. به محض اینکه پوزیترون با الکترون برخورد و تماس بگیرد، هر دو ذره به دلایلی که در آن زمان هنوز ناشناخته بود، همدیگر را متقابلا به نابودی کشیده و جرم خود را از دست میدهند و در قبال آن، انرژی آزاد میکنند... اگر جرم یک الکترون یا یک پوزیترون را در مربع سرعت نور ضرب کنیم، میزان انرژی حاصله یک میلیون (مگا) ولت است که به صورت اشعه گاما ظاهر میشود. اشعه گاما خود میتواند در اتاق حباب و در یک میدان مغناطیسی قوی هنگام عبور از هیدروژن مایع به الکترون و پوزیترون یعنی به جرم تبدیل گردد...
اگر پادماده در اختیار داشته باشیم و بتوانیم آن را به میل خود با ماده در تماس قراردهیم، به یک منبع عظیم انرژی رایگان دست یافته ایم. ولی باید متذکر شد که محققاً، نه بر روی کره زمین و نه در اطراف آن، ضد ماده وجود ندارد و برای ایجاد آن به صورت مصنوعی نیز باید میزان معتنابهی انرژی صرف کرد که خود نقض غرض است. با اطلاعات و علم امروزی و با همه وسایلی که تکنولوژی جدید در اختیار بشر گذاشته هنوز خواب و خیال است که ضدماده را به عنوان یک منبع انرژی قابل استفاده تصورکنیم...

تا به حال راجع به ذره و ضدذره سخن رفت. اگر ضدماده را عمومیت داده و از آن به ساخت اشیاء بپردازیم، هیچگونه فرقی میان چیزی که از ماده ساخته شده و چیزی که از پاماده به وجود آمده، نمی یابیم؛ مگر آنکه این دو شیء به هم نزدیک شوند و در نتیجه به انرژی تبدیل گردند.

اگر سیاره یا ستاره یا کهکشانی در اقصی نقاط کیهان وجود داشته باشد که اتمهای آن از ضدماده تشکیل یافته باشد، شناخت آن برای ما در شرایط امروزی غیرممکن است و ما نمیتوانیم تشخیص بدهیم که آن کرات یا کهکشانها از ماده تشکیل یافته اند یا پادماده. زیرا همگی ستارگان از خود نور ساطع میکنند و نور یک وجه مادی خنثی است و از راه تلسکوپ نمیتوان به درک و شناخت ساختمان ستاره که از ماده یا پادماده تشکیل شده پی برد.

Monday, January 15, 2018

برخی واژگان و برواژگان عامیانه

برخی واژگان و برواژگان عامیانه

اجتماعی:

دست مريضاد = دست مريزاد
ساعت خواب = صحت خواب
ساعت آب‌گرم = صحت آب‌گرم
ناغافل = غافلگيرانه
سی کو! = سیل کن! به معنای: ببین(این واژه فارسی اصیل و لری است.)
تقديم = پيشكش
اين واژه را در مورد قرآن كريم نبايد به‌كاربرد؛ ولي متأسفانه حتا در برنامه‌هاي تلويزيوني چنين روشي به‌كارمي‌رود، كه نابجا و اهانت‌آميز است.

خوراكي:
نان‌خامه‌اي = نان كرم‌دار(در اين روزگار ناممكن است نان‌خامه‌اي به‌دست‌بياوريد. آن‌گاه كه نان‌خامه‌اي واقعاً نان‌خامه‌اي بود، روزگار، روزگاري كهن بود!)
جوجه‌كباب = مرغ‌كباب(آن زمان جوجه‌كباب بهتر از مرغ‌كباب بود كه مرغ ماشيني وجودنداشت و جوجه ارزشي داشت؛ اكنون جوجه‌ها بايستي ناخوش ‌باشند كه سربريده ‌شوند وگرنه به‌صرفه نيست.)

فني:
چارشاخ‌گاردان = چهارشاخ گردان(در اتومبيل ـ اين واژه را مكانيك‌هاي ارمني تهران به اين شكل دراورده‌اند.)
پيچ‌گوشتي = پيچ‌گشتي
سگ دست =

اداري:

سپروزر = سوپر وايزر = استادكار
تلواً = به‌پيوست(اين واژه معني ‹بعداً› را مي‌دهد،‌ ولي در وزارت‌امورخارجه به‌معناي ‹پيوست› ديده‌شده.)

طبیعی:
برق ظاهراً واژه ای عربی است که در زبان فارسی به جای الکتریسیته به کارمیرود. ولی عربها به الکتریسیته کهربا (كوچك‌شده كاه‌ربا، همانند كهكشان) میگویند که واژه ای فارسی است و از ترکیب کاه و ربایش ایجاد شده است. پیشترها در زبان فارسی به الکتریسیته ساکن کهربا میگفتند.
کهربا چگونه ایجاد میشود؟ صمغ درختان در زیر دریاها پس از هزاران سال به صورت ماده ای زردرنگ و سبک درامده که در زبان فارسی به آن کهربا گویند؛ زیرا به دلیل داشتن الکتریسیته ساکن میتواند کاه را برباید. در زبان انگلیسی به آن ایمبر میگویند. از کهربا وسایل تزیینی میسازند و در ایران قدیم تسبیح نیز ساخته میشد که کمی گرانقیمت بود.
گفتني است هرچند واژه برق به ظاهر عربی است ولی آن هم خود فارسی است که شکل عربی به خود گرفته است. در گویش­های لری و شوشتری به برق زدن میگویند پرچ زدن(مانند کفشاش پرچی زنه). عربها که حرفهای پ و چ را نداشته اند ب را به جای پ و ق را به جای چ به کاربرده و آن را به صورت برق دراورده اند!
احمد شماع زاده

چگونگی برخی از واژگان عامیانه
نویسنده: ؟ ویرایشگر: احمد شمّاع زاده

زپرتی
واژه روسی Zeperti به معنی زندانی است و استفاده از آن یادگار زمان قزاق‌های روسی در ایران است. در آن دوران هرگاه سربازی به زندان می‌افتاد دیگران میگفتند یارو زپرتی شد و این واژه کم کم این معنی را به خود گرفت که کار و بار کسی خراب شده و اوضاعش به هم ریخته است.

هشلهف
مردم برای بیان این نظر که واگفت (تلفظ) برخی از واژه‌ها یا عبارات از یک زبان بیگانه تا چه اندازه میتواند نازیبا و نامناسب باشد، جمله انگلیسی "I shall have" به معنی من خواهم داشت را به مسخره هشلهف خوانده‌اند تا بگویند ببینید واگویی این عبارت چقدر نامطبوع است! و اکنون دیگر این واژه مسخره آمیز را برای هر واژه یا عبارت نامفهوم دیگر نیز (چه فارسی و چه بیگانه) به کار میبرند.(ولی دکتر باستانی پاریزی نظردیگری دارد. وی کتابی هم زیر همین عنوان دارد. اول اینکه آن مرحوم نمیگوید هشلهف؛ بلکه مینویسد هشت الهفت. یعنی یک ال عربی میان دو عدد هشت و هفت افزوده شده است؛ . بدین ترتیب مراد از آن، آن است که همه چیز به هم ریخته است.)

چُسان فسان
از واژه روسی Cossani Fossani به معنی آرایش شده و شیک پوشیده گرفته شده است.

شِرّ و وِر
از واژه فرانسوی Charivari به معنی همهمه، هیاهو و سرو صدا گرفته شده است.(ظاهراً نویسنده میخواهد همه چیز را به زبانهای اروپایی نسبت دهد. شر میتواند مخفف شعر باشد و ور هم که در فارسی کاربرد بسیار دارد؛ مانند: ور زدن)
اسکناس
از واژه روسی Assignatsia است که خود از واژه فرانسوی Assignat به معنی برگه دارای ضمانت گرفته شده است.

فَکسنی
از واژه روسی Fkussni به معنای بامزه گرفته شده است و به کنایه و واژگونه به معنای بیخود و مزخرف به کار برده شده است. (تا آنجایی که من اطلاع دارم به معنای چیزی که دوام مییابد و زود از کار میافتد به کار میرود.)

نُخاله
یادگار سربازخانه‌های قزاق‌های روسی در ایران است که به زبان روسی به آدم بی ادب و گستاخ میگفتند Nakhal و مردم از آن برای اشاره به چیز اسقاط و به درد نخور هم استفاده کرده‌اند. (همان گونه که در بالا یاداور شدم. نویسنده حتا واژگان فارسی را به زبانهای بیگانه نسبت میدهد. این واژه یک واژه فارسی است و طبق نوشته فرهنگ معین به معنای آنچه که پس از الک کردن در الک باقی میماند معنا شده و همان است که از کودکی آموخته ایم.)

آكبند
آيا میدانستيد این واژه، نه کلمه ای لاتين است و نه فارسی!؟ قديما که بندر آبادان بهترين بندر ايران بود و کشتیهای تجاری اونجا بارشون رو تخليه میکردند، روی بعضی از اجناس که خيلی مرغوب بودند نوشته شده بود UK BAND يعنی بسته بندی شده انگليس؛ ولی آبادانیهای عزيز آن را آکبند ميخواندند و بدين گونه اين واژه در تمام ايران منتشر شد و همه به کالایی که بسته بندی شده میگن آکبند. (اشتباه دیگر نویسنده این است که آبادان را جانشین بندر خرمشهر کرده و آنچه را که به آبادان نسبت داده مربوط به خرمشهر می‌شود. تنها کشیتهای نفتکش به آبادان میرفتند و کشتیهای تجاری همگی در بندر خرمشهر لنگر میانداختند. دلیل دیگر آنکه خرمشهر در آغاز راه آهن سراسری قرارگرفته بود و از این شهر بود که تا پیش از جنگ ایران و عراق، بار کشیتها را با قطار به تهران و از آنجا به دیگر شهرها میبردند.)

Mohsen Sazegara Sunday 24 Day 1396 January 14, 2018

Saturday, January 13, 2018

وکیل الرّعایا (شایسته مردی برای زمان ما)

وکیل الرّعایا

(شایسته مردی برای زمان ما)

بيست و هفتم نوامبر سال 1770 ميلادي كريم خان زند، وكيل ايرانيان، در عمارتي در شيراز كه امروز «موزه پارس» ناميده مي شود، فرستاده روسيه را پذيرفت كه رنج سفر دو هزار و پانصد كيلومتري از سن پترزبورگ تا شيراز را بر خود هموار كرده بود تا پيام تزار روسيه را به فرمانرواي ايران برساند. سفير تزار خبر پيروزي روسيه بر عثماني را در جنگ دريايي به اطلاع خان رسانيد و تمايل تزار را به داشتن روابط دوستانه و اتحاد با وي اعلام داشت. فرستاده تزار انتظار داشت كه كريم خان كه دوبار باعثماني بر سر بصره جنگيده بود از شنيدن خبر شكست دريايي عثماني خرسند شود كه كريم خان ابرو در هم كشيد و خطاب به سفير تزار گفت كه شكست ملت ديگر ما را شاد نمي كند و سفير تزار (طبق نوشته هاي به جاي مانده از او، به قلم خودش) شوكه شد و بعدا به تزار گزارش داد كه اتحاد با كريم خان را برضد عثماني فراموش كند و اضافه كرده بود كه كريم خان با همه رهبراني كه ديده، درباره آنان شنيده و در كتب تاريخ خوانده است فرق دارد، زيرا كه خودش را يك تبعه عادي مانند ساير مردم ميداند، مردي است به غايت فروتن و بدون هرگونه افاده؛ رفتارش هم ديپلماتيك نيست و ديدار با او تشريفات ندارد.
     بايد دانست كه كريم خان در هر دو جنگ خود با عثماني بر سر بصره پيروز شده بود. وي علاوه بر دور ساختن عثماني از منطقه بصره، هلندي ها را هم از خارك و جزاير اطراف آن اخراج كرده بود.
     كريم خان كه از پذيرفتن عنوان شاهي و تاسيس سلسله اجتناب مي كرد نسبت به امنيت خليج فارس و خوزستان حساس بود.
     مورخان اروپايي كريم خان را مردي عادل و منصف و يك ايراني فوق العاده و شخصيتي منحصر به فرد در تاريخ توصيف كرده و درباره اش به نقل از ديپلماتهاي اروپايي و ميسيونهاي مسيحي نوشته اند: كريم خان كه از يك نژاد خالص ايراني (لر) بود، از ديدن شادي مردم شاد ميشد و براي شاد كردن شيرازيها از جيب خودش (نه از خزانه عمومي) به نوازندگان پول ميداد كه در ميدانهاي شهر ساز بزنند و اگر فرصتي به دست ميآورد، درطباخي هاي عمومي در كنار مردم عادي غذا صرف ميكرد و با شنيدن گفتگوي آنان با يكديگر از دشواريها آگاه ميشد و اين مسائل را حل ميكرد. به نوشته منشي كريم خان، به باور وکیل الرعایا (نماينده ايرانيان- كريم خان) مسائل كوچك گاهي دفعتا چنان بزرگ ميشوند كه دودماني را منقرض مي كنند.
     كريم خان كه رييس طايفه زند از مردم «لُر ـ بختياري» و يكي از ژنرالهاي ارتش نادرشاه بود؛ پس از قتل نادر (دهم ژوئن 1747 در يك كودتاي نظامي در قوچان)، در سخت ترين شرايط تصميم گرفت مانع از هم گسيختگي ايران شود؛ زيرا كه پس از كودتا، هر ژنرال در يك منطقه از كشور پرچم خودمختاري برافراشته بود. از جمله ژنرال احمدخان دراني در قندهار. در اين هرج و مرج، كريم خان با ده سال تلاش يكايك اين مدعيان را سركوب و يا غيرفعال كرد، ولي پس از هر پيروزي، مغلوبين را مورد بخشودگي قرارداد و دشمنان مقتولش را با احترام و تشريفات مرسوم دفن كرد و با اينكه بناي كاخ گلستان را در تهران آغاز كرده بود، شهر شيراز را پايتخت كشور قرار داد تا بازگشتي به عهد باستان و در مجاورت تخت جمشيد باشد.
     وي با ايجاد يك نظام اداري ـ قضايي كارآمد آرامشي را به کشور بازگردانيد كه قرنها آن را به خود نديده بود.
     كريم خان در طول 30 سال زمامداري اش به عمران و آباداني فراوان دست زد. تجارت را تشويق و ماليات كارگران و كشاورزان را لغو كرد. درشيراز بناهاي متعدد از جمله مسجد و بازار وكيل را ساخت. حافظيه و آرامگاه سعدي از كارهاي اوست. وي در كرمان نيز دست به عمران زد و بازسازي مسجد جامع مظفريه از يادگارهاي اوست و به همين سبب كرمانيها لطفعلي خان نوه وي را در روزهاي سخت در پناه خود قرار دادند كه گرفتار شقاوت و بيرحمي دشمن او آغامحمدخان قاجار شدند و ....
@Only
nhistory

شانس و زندگی

شانس و زندگی


چرا برخی مردم بی‌وقفه در زندگی شانس می‌آورند درحالی که دیگران همیشه بدشانس هستند؟
مطالعه برای بررسی چیزی که مردم آن را شانس می‌خوانند، ده سال قبل شروع شد. می‌خواستم بدانم چرا شانس و اقبال همیشه در خانه بعضی‌ها را می‌زند، اما دیگران از آن محروم می‌مانند. به عبارت دیگر چرا بعضی از مردم خوش‌شانس و عده دیگر بدشانس هستند؟

آگهی‌هایی در روزنامه‌های سراسری چاپ کردم و از افرادی که احساس می‌کردند خوش‌شانس یا بدشانس هستند خواستم با من تماس بگیرند. صدها نفر برای شرکت در مطالعه من داوطلب شدند و در طول سال‌های گذشته با آنها مصاحبه کردم، زندگی‌شان را زیر نظر گرفتم و از آنها خواستم در آزمایش‌های من شرکت کنند.
نتایج نشان داد که هرچند این افراد به کلی از این موضوع غافلند، کلید خوش‌شانسی یا بدشانسی آنها در افکار و کردارشان نهفته است. برای مثال، فرصت‌های ظاهرا خوب در زندگی را در نظر بگیرید. افراد خوش‌شانس مرتبا با چنین فرصت‌هایی برخورد می‌کنند، درحالی که افراد بدشانس نه.
با ترتیب دادن یک آزمایش ساده سعی کردم بفهمم آیا این مساله ناشی از توانایی آنها در شناسایی چنین فرصت‌هایی است یا نه. به هر دو گروه افراد خوش شانس و بدشانس روزنامه‌ای دادم و از آنها خواستم آن را ورق بزنند و بگویند چند عکس در آن هست.

به طور مخفیانه یک آگهی بزرگ را وسط روزنامه قرار دادم که می‌گفت: اگر به سرپرست این مطالعه بگویید که این آگهی را دیده‌اید، 250 پوند پاداش خواهید گرفت. این آگهی نیمی از صفحه را پر کرده بود و به حروف بسیار درشت چاپ شده بود. با این که این آگهی کاملا خیره کننده بود، افرادی که احساس بدشانسی می‌کردند عمدتا آن را ندیدند، درحالی که اغلب افراد خوش‌شانس متوجه آن شدند.
مطالعه من نشان داد که افراد بدشانس عموما عصبی‌تر از افراد خوش‌شانس هستند و این فشار عصبی توانایی آنها در توجه به فرصت‌های غیرمنتظره را مختل می‌کند. در نتیجه، آنها فرصت‌های غیرمنتظره را به خاطر تمرکز بیش از حد بر سایر امور از دست می‌دهند.
برای مثال وقتی به مهمانی می‌روند چنان غرق یافتن جفت بی‌نقصی هستند که فرصت‌های خیلی خوبی را برای یافتن دوستان خوب از دست می‌دهند. آنها به قصد یافتن مشاغل خاصی روزنامه را ورق می‌زنند و از دیدن سایر فرصت‌های شغلی باز می‌مانند. افراد خوش‌شانس آدم‌های راحت‌تر و بازتری هستند، در نتیجه آنچه را در اطرافشان وجود دارد و نه فقط آنچه را در جستجوی آنها هستند می‌بینند. تحقیقات من در مجموع نشان داد که آدم‌های خوش‌اقبال براساس چهار اصل، برای خود فرصت ایجاد می‌کنند.
اول آنها در ایجاد و یافتن فرصت‌های مناسب مهارت دارند.
دوم به قوه شهود گوش می‌سپارند و براساس آن تصمیم‌های مثبت می‌گیرند.
سوم به خاطر توقعات مثبت، هر اتفاقی نیکی برای آنها رضایتبخش است.
چهارم نگرش انعطاف‌پذیر آنها، بدبیاری را به خوش‌اقبالی بدل می‌کند.
در مراحل نهایی مطالعه، از خود پرسیدم آیا می‌توان از این اصول برای خوش‌شانس کردن مردم استفاده کرد؟ از گروهی از داوطلبان خواستم یک ماه وقت خود را صرف انجام تمرین‌هایی کنند که برای ایجاد روحیه و رفتار یک آدم خوش‌شانس در آنها طراحی شده بود. این تمرین‌ها به آنها کمک کرد فرصت‌های مناسب را دریابند، به قوه شهود تکیه کنند، انتظار داشته باشند بخت به آنها رو کند و در مقابل بدبیاری انعطاف نشان دهند.
یک ماه بعد، داوطلبان بازگشته و تجارب خود را تشریح کردند. نتایج حیرت انگیز بود80 درصد آنها گفتند آدم‌های شادتری شده‌اند، از زندگی رضایت بیشتری دارند و شاید مهم‌تر از هر چیز خوش‌شانس‌تر هستند. و بالاخره این که من عامل شانس را کشف کردم.

چند نکته برای کسانی که می‌خواهند خوش‌اقبال شوند
به غریزه باطنی خود گوش کنید، چنین کاری اغلب نتیجه مثبت دارد.
با گشادگی خاطر با تجارب تازه روبرو شوید و عادات روزمره را بشکنید.
هر روز چند دقیقه‌ای را صرف مرور حوادث مثبت زندگی کنید.

***
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبا‌ب‌کشی کردند. روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایه‌اش درحال آویزان کردن رخت‌های شسته است و گفت: لباس‌ها چندان تمیز نیست. انگار نمی‌داند چطور لباس بشوید. احتمالاً باید پودر لباس‌شویی بهتری بخرد.
همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفتهربار که زن همسایه لباس‌های شسته‌اش را برای خشک شدن آویزان می‌کرد، زن جوان همان حرف را تکرار می‌کرد تا اینکه حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباس‌های تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت: "یاد گرفته چطور لباس بشوید. مانده‌ام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده."
مرد پاسخ داد: من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره‌هایمان را تمیز کردم!

زندگی هم همینطور است. وقتی که رفتار دیگران را مشاهده می‌کنیم، آنچه می‌بینیم به درجه شفافیت پنجره‌ای که از آن مشغول نگاه‌کردن هستیم بستگی دارد. قبل از هرگونه انتقادی، بد نیست توجه کنیم به اینکه خود در آن لحظه چه ذهنیتی داریم و از خودمان بپرسیم آیا آمادگی آن را داریم که به‌ جای قضاوت کردن فردی که می‌بینیم، در پی دیدن جنبه‌های مثبت او باشیم؟

زندگی، تاس خوب آوردن نیست، تاس بد را خوب بازی کردن است.

ابتذال خامنه ای و کهریزک 2 را بهتر بشناسیم