Thursday, May 24, 2012

داستان مرد خوشبخت

 داستان مرد خوشبخت

پادشاهی پس از اينكه بیمار شد گفت:
«نصف قلمرو پادشاهی ام را به کسی می دهم که بتواند مرا درمان کند».
تمام آدمهای دانا دور هم جمع شدند تا ببینند چطور میشود شاه را درمان کرد، اما هیچیک ندانستند.
 تنها یکی از مردان دانا گفت: فکر میکند میتواند شاه را درمان کند... اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کردید، پیراهنش را بردارید و تن شاه کنید، شاه معالجه می شود.

شاه پیکهایش را برای پیداکردن یک آدم خوشبخت فرستاد.
آنها در سراسر کشور سفرکردند ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیداکنند. حتی یک نفر پیدا نشد که کاملا راضی باشد. 

آنکه ثروت داشت، بیمار بود.
آنکه سالم بود در فقر دست و پا می زد؛ یا اگر سالم و ثروتمند بود زن و زندگی بدی داشت.
یا اگر فرزند داشت، فرزندانش بد بودند. خلاصه هر آدمی چیزی داشت که از آن گله و شکایت کند. 

آخرهای یک شب، پسر شاه از کنار کلبه ای محقر و فقیرانه ردمی شد که شنید یک نفر دارد چیزهایی میگوید: « شکر خدا که کارم را تمام کرده ام. سیر و پر غذا خورده ام و می توانم دراز بکشم و بخوابم! چه چیز دیگری می توانم بخواهم؟».

پسر شاه خوشحال شد و دستور داد پیراهن مرد را بگیرند و پیش شاه ببرند و به مرد هم هر چقدر بخواهد بدهند.
 پیکها برای بیرون آوردن پیراهن مرد توی کلبه رفتند؛ 
اما مرد خوشبخت آن قدر فقیر بود که پیراهن نداشت!!! نویسنده ؟   ویرایشگر: احمد شماع زاده

شیرزنان ایران باستان


شیرزنان ایران باستان


از آنجا که بزرگترین کتابخانه های تاریخی و علمی ایران (گندی شاپور) توسط تازیان به آتش کشیده شد و هزاران کتاب ایرانی به گفته مورخ و جامعه شناس بزرگ عرب (ابن خلدون) نابود و به دریا ریخته شد و بسیاری از بزرگان این سرزمین گمنام ماندند و اثری از آنان نیست ولی با همه فراز و نشیبهای یورش اسکندر گجستک و تازیان هنوز نام شیرزنان بزرگی از سرزمین مقدس ایران برای ما به جای مانده است که گوشه ای از نام و جنگاوریهایشان را از نظر خواهید گذراند:


ماندانا
ماندان یا ماندانا در لغت به معنی شاه بوی عنبر سیاه، دختر آژی دهاک آخرین پادشاه ماد که همسر کمبوجیه پدر کوروش شد و از این وصلت کوروش متولد گردید. او در تربیت و نیز انتقال قدرت به کوروش سهم بسیار موثری داشت. ماندان اولین مدرسه جمعی که در آن برگزیدگانی از پسران بودند بنیان مینهد که خود شخصا به دانش آموزان این مدرسه درس حقوق و قانون را می آموخت و به کوروش می آموخت که باید پایه و اساس ظلم و بیدادی را ویران نماید و در هر حال یار و همیار زیردستان باشد. در این مدرسه فنون سوارکاری و تیراندازی و نبرد نیز آموزش داده میشد.

شیــــرین
شاهزاده ارمنی و برادر زاده و جانشین مهین بانو فرمانروای ارمنستان و زنی خردمند که همسر وفادار خسروپرویز بود. در آن زمان ارمنستان یکی از شهرهای کوچک ایران و شاه ارمنستان زیر نظر شاهنشاه ایران بود. خسروپرویز و شیرین حماسه ای از خود ساختند که همیشه در تاریخ ماندگار ماند. شیرین از خسرو چهار فرزند به نام های نستور، شهریار، فرود و مردانشه بدنیا آورد که هر چهار فرزند وی در زندان کشته شدند. داستان عشق او و خسرو پرویز و دلدادگی او و فرهاد در ادبیات ایران مشهور است. پس از این که خسرو پرویز بدست افسری جوان به نام مهرهرمز (که پدرش مرزبان نیم روز “بابل و عراق” بوده و دو سال پیش از این واقعه، به دست خسروپرویز مجازات شده بود) کشته می‌شود، به پسرش شیرویه گفت که من به عنوان ملکه ایران باید بهترین مراسم سوگواری را برای پدرت خسرو پرویز بجا آورم و در حالی که زیباترین لباس و آرایش را داشت با متانت به همراه موبدان و بزرگان به تشیع جنازه خسرو پرویز پرداخت. پس از انجام مراسم از حاضران خواست که او را برای آخرین وداع با جنازه همسرش تنها بگذارند در آن هنگام با خنجری در کنار جسد همسرش، خود را کشت.

دغدویـــه

دغدویه یا دوغدو مادر زرتشت است که اصلا از شهر ری بوده است. وی در آنجا با کوی ها و کرپن ها که مردم را گمراه می کردند و از آنها مرتب فدیه و قربانی می خواستند و دین را وسیله ای برای رسیدن به امیال و خواستهای ناروای خود کرده بودند به مبارزه پرداخت. پدر و مادرش چون جان او را در خطر دیدند او را نزد یکی از نزدیکان خود به آذربایجان فرستادند. او در آنجا با پوروشسب ازدواج کرد و ثمره این پیوند همایون، زرتشت پیامبر بزرگ ایرانیان است.

کاساندان

کاساندان یا کاساندانه تنها همسر کوروش بزرگ، شهبانوی ایران (ملکه جهان) دختر فرناسپه از شاهدختان و دختر فرناسپه هخامنشی از دودمانی بود که از نجبای پارس محسوب می شدند و پدر واجدادش در چند نسل شاه پارسیان بودند. کاساندان ملکه ۲۸ کشور آسیائی بوده و همواره در کنار همسرش کوروش بزرگ پادشاهی میکرده و پس از او نخستین فرد قدرتمند و سیاستمدار دربار هخامنشیان بشمار می آمده است. او ۵ فرزند با نام های کمبوجیه، بردیا، آتوسا، رکسانه و ارتیستونه داشت. هر یک از فرزندان کاساندان و کوروش بزرگ به نحوی در تاریخ هخامنشیان دارای نقش تعیین کننده بوده اند و از نشانه ها چنین بر می اید که آنها از تربیتی خاص برخوردار بودند.
به نقل از هرودوت: کاساندان در ۶ نوامبر ۵۳۹ پیش از میلاد فوت کرد و هنگام مرگ وی در بابل ۶ روز همه به سوگواری همگانی فراخوان شدند.
کاساندان قبل از کورش درگذشت و بعد از او کورش در اندوهی فراوان ماند و برای همیشه و به احترام همسرش تنهایی را برگزید. مقبره شهبانو کاساندانه در پاسارگاد، در کنار آرامگاه کوروش بزرگ میباشد.

آتوســا

آتوسا در لغت به معنای خوش اندام است. همچنین به معنای قدرت و توانمندی نیز میباشد. آتوسـا (۵۵۰ تا ۴۷۵ پیش از میلاد مسیح) شهبانوی ایران یکی از برجسته‌ترین زنان در تاریخ ایران قدیم است. وی دختر کورش کبیر و کاساندان، خواهر کمبوجیه، و همسر دو پادشاه هخامنشی، کمبوجیه و داریوش یکم، و مادر خشایار شاه بود.
آتوسـا بانویی زیبا بود هم شاعر و هم ادیب بود و به نوجوانان پارسی درس ادبیات پارسی میداد. به خاطر خرد و اندیشه نیکویش داریوش با ایشان در مسائل مملکتی و سرنوشت ساز مشورت میکرد و نیز به ایشان اعتماد کامل داشت. اگر داریوش به منطقه ای لشگر میکشید شورای سلطنت برای اداره امور کشور تشکیل میشد و رئیس و مافوق همه در راس شورای سلطنت شهربانو آتوسا بود.
هرودوت در مورد زندگی سیاسی وی می‌گوید: آتوسا از قدرت فوق‌العاده‌ای برخوردار
بود و علاقمند بود که در میدان کارزار نیز شوهرش را همراهی کند. وی همواره یاور فکری داریوش بزرگ بوده و چندین نبرد بزرگ را شخصا فرماندهی کرده و یا با نقشه های جنگی او انجام گرفته است. از زمان مرگ او هیچ اطلاعی در دست نیست. تنها می‌دانیم تا زمانی که خشایار از جنگ یونان بر میگردد زنده بوده‌است. احتمالا آرامگاه او در کنار آرامگاه داریوش کبیر در نقش رستم است. گفته میشود که “هما” در اساطیر ایران، بر مبنای یادمانهایی از “آتوسا شهبانوی پارسی” و رویدادهای دوران داریوش و خشایارشاه، همسر و پسرش شکل گرفته باشد. “هما” در افسانه های مردمی مرغ فرخنده ایست که گاه از آن با نام “مرغ سعادت” نیز یاد می شود و در این باورها همان مرغی است که اگر سایه او بر کسی افتد او را سعادتمند و اگر بر تارک کسی نشیند او را به شهریاری رساند و شاید واژه “همایون و همایونی” با این نام پیوند دارد.

یوتاب
یوتاب در لغت به معنی درخشنده و بیمانند است. از یوتاب به عنوان یکی از سردارن
زن ایرانی نام برده اند. یوتاب خواهر آریوبرزن سردار نامدار ارتش شاهنشاهی داریوش سوم بوده است وی در نبرد با اسکندر گجستک همراه آریو برزن فرماندهی بخشی از ارتش را بر عهده داشته است. او در کوههای بختیاری راه را بر اسکندر بست ولی یک ایرانی خائن راه را به اسکندر نشان داد و او از مسیر دیگری به ایران هجوم آورد. از یوتاب به عنوان شاه آتروپاتان (آذربایجان) در سالهای ۲۰ قبل از میلاد تا ۲۰ پس از میلاد نیز یاد شده است. آریو برزن و یوتاب در راه وطن کشته شدند و نامی جاویدان از خود بر جای گذاشتند.

آرتمیـــــس
آرتمیـس یا آرتمیـز در لغت به معنی راست گفتار بزرگ است. او نخستین و تنها بانوی دریاسالار جهان است. تاریخ نویسان یونان او را در زیبایی و برجستگی و متانت سرآمد همه زنان آن روزگار نامیده اند.
آرتمیس Artemis نخستین زن دریانورد ایرانی است که درحدود ۲۴۹۴ سال پیش فرمان دریاسالاری خود را از سوی خشایارشاه هخامنشی دریافت کرد. در سال ۴۸۴ پیش از میلاد فرمان بسیج دریایی برای شرکت در جنگ با یونانیان توسط خشایارشا
هخامنشی صادر شد. آرتمیس فرماندار سرزمین کاربه با پنج فروند کشتی جنگی که خود فرماندهی آنها را در دست داشت به نیروی دریایی ایران پیوست. در این نبرد ایران موفق به تصرف آتن شد. در این نبرد نیروی زمینی ایران از   ۸۰۰
هزار پیاده و ۸۰ هزار سواره تشکیل شده بود. نیروی دریایی ایران دارای ۱۲۰۰
 کشتی جنگی و ۳۰۰ کشتی ترابری بود. همچنین آرتمیس در سال ۴۸۰ پیش از میلاد
در جنگ سالامین Salamine که بین نیروی دریایی ایران و یونان درگرفت شرکت داشت و دلاوری های بسیاری از خود نشان داد و با ستایش دوست و آشنا روبرو شد. او در یکی از دشوارترین شرایط در جنگ سالامین، با دلیری و بیباکی کم مانند توانست بخشی از نیروی دریایی ایران را از خطر نابودی نجات دهد و به همین دلیل به افتخار دریافت فرمان دریاسالاری از سوی خشایارشاه رسید. او به خشایارشاه پیشنهاد ازدواج نیز داد که بدلایلی این پیوند صورت نگرفت. در سالهای دهه شصت میلادی(دهه چهل خورشیدی) نیروی دریایی ایران، برای نخستین بار ناوشکن بزرگی را به نام یک زن نام گذاری کرد و او “آرتمیس” بود. ناو شکن آرتمیس در دوران خدمت “دریاسالار فرج الله رسایی” به آب انداخته شد و سالها بر روی آبهای خلیج همیشه فارس پاسدار سواحل ایران بود.


گردآفـــرید
گردآفرید یا گُردآفرین یکی از پهلوانان سرزمین ایران که تاریخ از او به عنوان دختر
کژدهم یاد میــکند. در داستان رستم و سهراب گردآفرید با لباسی مردانه با سهراب رزم کرد و به دست او گرفتار شد ولی توانست خود را با تدبیر از دست سهراب برهاند. فردوسی بزرگ از او به عـــنوان زنی جنگجو و دلاور سرزمین پاکان یاد میکند.در شاهنامهٔ فردوسی نیز چنین آمده‌است:
زنی بود بر سان گرد سوار                         همیشه به جنگ اندرون نامدار

سیندخت
همسر خردمند مهرآب کابلی و مادر رودابه و مادربزرگ رستم که در همسری زال و رودابه و جلب موافقت مهرآب پدر رودابه به این وصلت نقش مهمی داشت و نیز در موقع تولد رستم از مادر، سیندخت یارومددکار دخترش رودابه بود. کوتاه سخن اینکه سیندخت یکی از خردمندترین چهره های شاهنامه است.

رودابه
دختر مهرآب کابلی و همسر زال و مادر رستم که به روایت شاهنامه دلباختگی زال به
او یکی از زیباترین صحنه های شاهنامه است. رودابه در موقع تولد رستم اولین سزارین را انجام داد. بنابراین، چنین زایمانها را باید “رستمی” گفت نه سزارین. زیرا سزار قرنها پس از تولد رستم به دنیا آمده است.

تهمینه
دختر زیباروی پادشاه سمنگان که شبی همسر رستم بود. ثمره آن تولد سهراب است که
داستان زندگی و مرگ دردناکش به دست پدر در شاهنامه فردوسی به تفصیل آمده است. تهمینه برای آنکه تمام وقت خود را صرف پرورش سهراب کند، با وجود جوانی و زیبایی ازدواج نکرد.

بانو گُشنــسب و زربانوی دلیـــر
بانو گشسب(مخفف گشنسپ) به معنی بانوی دارنده اسب نر است که در جنگاوری هیچکس یارای مقاومت با او را نداشت. بانو گُشنــسب دختر رستم و همسر “گیو” که نام وی در برزونامه و بهمننامه بسیار آمده است. یکی از مشهورترین حکایتهای او نبرد سگانه فرامرز، رستم و بانو گشنسب است که در هنگام کشتی پهلوانان را به خاک می افکند. دلیری این بانوی ایرانی مشهور است. او منظومه ای نیز بنام خود دارد که هم اکنون نسخه ای از آن در کتابخانه ملی پارسی و در کتابخانه ملی بریتانیا موجود است. 
شهین سراج، پژوهش‌گر ادب و تاریخ :
اگر بخواهیم ارزش پهلوانی دختر رستم را باز کنیم ارزش و نقش حماسی این دختر از جایی شروع می‌شود که بهمن اسفندیار به کینه‌توزی خون اسفندیار به سیستان حمله می‌کند و زال را در قفس می‌اندازد و با فرامرز، پسر رستم جنگ می‌کند و عاقبت او را دارمی‌زند. تنها کسی که در خاندان رستم در برابر بهمن حقیقتاً یک مقامت نظامی نشان می‌دهد و از آن باورهای رستم دفاع می‌کند به نظر من بانو گشنسب است. او است که این نبرد را ادامه می‌دهد و مانند پدرش همیشه حامی پادشاهان ایران بوده ولی هیچ‌وقت سر فرود نیاورد. زربانو سردار جنگجوی ایرانی و دختر رستم و خواهر بانو گشنسب است. او در سوارکاری زبده بوده و در نبردها دلاوریهای بسیار از خود نشان داده است. تاریخ نام او را جنگجویی که آزاد کننده زال، آذربرزین و تخوار از زندان بوده ثبت کرده است.

آذرناهیــــد
ملکه ملکه های امپراتوری ایران در زمان شاهنـــــــشاهی شاپور یکم بنیانگزار ساسله ساسانی. نام این ملکه بزرگ و اقتدارات دولتی او در قلمرو ایــــران در کتیبه های کعبه زرتشت در استان فارس بارها آمده است و او را ستایـش کرده است.

هلاله – همای چهر آزاد
پادشاه زن ایرانی که به گفته کتاب دینی و تاریخی (۳۹۱ یشتا ۲۷۴+۱ یشتا ۲) در زمان کیانیان بر اریکه شاهنشاهی ایران نشست. از او به عنوان هفتـــمین پادشاه کیانی یاد شده است که نامش را “همای چهر آزاد” و “همای وهمون” نیز گفته اند. او مادر داراب بود و پس از “وهومن سپندداتان” بر تخت شاهنشاهی ایران نشست. وی با زیبایی تمام سی سال پادشاه ایران بود. نوشتارهای زیادی درباره رفتار و کردار او یادشده که او در مدت سی سال پادشاهیش هرگز خطائی نکرده و مردمان در زمان او همواره در آسایش و سلامت زندگی میکرده اند.


آریاتــس
یکی از سرداران مبارز و دلیر هخامنشیان در سالهای پیش از میلاد. مورخــین یونانی در چندین جا نامی از وی به میان اورده اند. 


پریــــن - بانوی دانشمند ایرانی
او دختر کی قباد بود که در سال ۹۲۴ قبل از مــیلاد هزاران برگ از نسخه های اوستا را به زبان پهلوی برای آیندگان از گوشه و کنار ممالک اریایی گرداوری کرد و یک بار کامل آن را نوشت و نامش در تاریخ ایران زمین برای همیشه درج گردید.

آرتادخــت
وزیر خزانه داری و امور مالی دولت ایران در زمان شاهنشاهی اردوان چهارم اشکانی. به گفته کتاب اشکانیان اثر دیاکونوف روســــی خاور شناس بزرگ او مالیاتها را سامان بخشید و در اداره امور مالی کوچکتـــــرین خطایی مرتکب نشد و اقتصاد امپراتوری پارتیان را رونق بخشید. از کارهای بزرگ او در گردآوری دارایی کشور٬ یکی جلوگیری از هزینه های بیهوده بویژه، درباریان و دیگری گرفتن باج و خراج از درآمد توانگران بوده است.


فرانّـــک
همسر آبتین و مادر فریدون که در رهاندن و زنده ماندن فریدون از دست دژخیمان ضحاک رنجها برد و در به قدرت رسیدنش نقش اساسی داشت.

پــوراندخت و آزرمیــدخت
پوراندخت شاهنشاه ایران در زمان ساسانی بود و زنی بود که بر بیش از ۱۰ کشور آسیایی پادشاهی میکرد. او پس از اردشیر شیرویه به عنوان بیست و پنجمین پادشاه ساسانی بر اریکه شاهنشاهی ایران نشست. پوران خسرو منظور پوراندخت دختر خسرو پرویز است که زنی با کفایت و خردمند بود ولی متأسفانه به علت وضع آشفته و نابسامان آن دوران و جنگهای طولانی ایران و روم در زمان خسرو پرویز و نفوذ دین مزدک و نارضایی مردم از وضع موجود و در یکی از دشوارترین شرایط تاریخی ایران حکومت کشور را چند ماهی در اختیار داشت و پس از مرگ او حکومت به آزرمیدخت رسید. 
ملکه آزرمیدخت، آزرم، آزرمی، (۶۳۰م یا ۶۳۱م) (به معنی دختر پیر نشدنی) شاهنشاه زن ایرانی و سی و دومین شاهنشاه ساسانی، دختر خسروپرویز پسر هرمز پسر انوشیروان ملقب به عادله که پس از خواهر خویش پوراندخت لشکریان او را در تیسفون بپادشاهی برداشتند. فرمانرواى خراسان، سپهبد فرخ‌هرمز که یکى از مدعیان جدى سلطنت بود، ملکه را به همسرى خواست. در حالی که آزرمى‌دخت علناً وعده‌ى ازدواج به او داد، در نهان تدارک قتلش را دید (بنا به فرهنگ معین چون آزرمیدخت نمی‌توانست علنا مخالفت کند). رستم، پسر فرخ‌هرمزد، به خون‌خواهى پدرش لشکر به پایتخت کشید و پس از سرنگونی آزرمى‌دخت، ملکهٔ ساسانی را نابینا کرد. آزرمیدخت چهار ماه پادشاهی کرد. از کیفیت وفات این ملکه اطلاعی در دست نیست.پاره ای از اشعار حکیم فردوسی در باره ی پوراندخت و آزرمیدخت:
یکی دختری بود پوران بنام چو زن شاه شد کارها گشت خام
بزرگان برو گوهر افشاندند بران تخت شاهیش بنشاندند
چنین گفت پس دخت پوران که من نخواهم پراگندن انجمن
کسی راکه درویش باشد ز گنج توانگر کنم تانماند به رنج
مبادا ز گیتی کسی مستمند که از درد او بر من آید گزند
ز کشور کنم دور بدخواه را بر آیین شاهان کنم گاه را
یکی دخت دیگر بد آزرم نام ز تاج بزرگان رسیده به کام
بیامد به تخت کیان برنشست گرفت این جهان جهان رابه دست
نخستین چنین گفت کای بخردان جهان گشته و کار کرده ردان
همه کار بر داد و آیین کنیم کزین پس همه خشت بالین کنیم
هر آنکس که باشد مرا دوستدار چنانم مر او را چو پروردگار
کسی کو ز پیمان من بگذرد بپیچید ز آیین و راه خرد

منیــــژه
دختر افراسیاب که بیژن سردار معروف ایرانی دلباخته او گردید و به بند اسارت افراسیاب افتاد و به دستور افراسیاب او را به چاهی که به همین نام معروف است انداختند تا سرانجام رستم که خود را به صورت بازرگانی درآورده بود توانست او را نجات بخشد.

کتایـــون
دختر قیصر روم، همسر گشتاسب شاه و مادر اسفندیار و یکی از اولین کسانی که کیش زرتشت را پذیرفت. موقعی که اسفندیار به دستور گشتاسب می خواست به جنگ رستم برود کتایون به سختی با رفتن او مخالف بود و او بخردانه پند داد ولی اسفندیار نپذیرفت و در جنگ با رستم کور و سپس کشته شد و کتایون با غم و دردی جانکاه به سوگ فرزند نشست.

همــــــا
دختر اسفندیار و خواهر بهمن و ملکه نامداری از سلسله کیانیان.

نگان
که در لغت به معنی کامروا و پیروزمند است. وی از سرداران ساسانی بود که با تازیان دلاورانه جنگید. دلاوریهای شکوهمندانه او در جنگهای چریکی با سپاه تازیان زبان زد ایرانیان بود و تازیان به هنگام حمله های او از مقابلش پا بفرار میگزاردند.

آپارنیک
همسر رستم فرخزاد که همچون یک شیر زن، به همراه او تا آخرین قطرهُ خون با تازیان دلیرانه جنگید. 

سورا 
در لغت به معنی گلگون رخ٬ که دختر اردوان پنجم بود و سمت سپهبدی داشت و دست راست پدر بود و در جنگها دلاورانه همراه پدر می جنگید.

کُردیـــه
خواهر خردمند بهرام چوبین (در دوره ساسانیان). بهرام چوبین که یکی از اهالی شهر
خفر جهرم و از کردان بوده و خواهر بهرام به نام ” کردیه” همسر اردشیر بابکان بوده است. کُردیـــه پس از برادرش٬ فرماندهی را به دست میگیرد و در میدانهای نبرد٬ ‌آنچنان بیباکی و شایستگی از خود نشان میدهد که همگان را به ستایش وامیدارد. او در رده سپهسالاری سپاه برادرش در جنگ تن به تن با “تور” فرمانده نیروی خاقان چین٬ او را شکست میدهد و سپاهش را تار و مار میکند.

ورزا
در لغت به معنی نیرومند و توانا٬ سرداری از هخامنشیان.
هومی یاستِر
که از سرداران و بزرگان سپاه هخامنشی بود.
وهومسه
در لغت به معنی والاتبار و نیکزاده بزرگ٬ ‌از سرداران هخامنشی.
هومی یاستِر
در لغت به معنی دوست و هم پیمان و پشتیبان٬ از سرداران هخامنشی.
پریساتیس
در چم فرشته و زیبا٬ همسر داریوش دوم که پا به پای همسر و دختر به جنگها
میرفت و پیکار میکرد.
آمسترس
در لغت به معنی هم اندیش و پشتیبان و یار٬ دختر داریوش دوم که پا به پای
پدر در نبردها میجنگید.
سی سی کام
در لغت به معنی کامروا٬ ‌مادر داریوش سوم که هیچگاه در برابر اسکندر
تسلیم نشد و همچنان جنگ را دنبال نمود.
استاتیرا
دختر داریوش سوم و از سرداران هخامنشی نیز بود.

آرتونیس
در زمان داریوش کبیر فرمانده ای شجاع بود نام شوهرش آرتاباز بود که یکی
از سپهبدان داریوش شاه بود.
داناک
در لغت به معنی باهوش و خردمند و فرزانه٬ از سرداران هخامنشی.
مهرمس
در لغت به معنی مهر بزرگ٬ ‌خورشید درخشان٬ از سرداران هخامنشی.
آذرنوش
در لغت به معنی پرفروغ آتشین٬ از شاهدختهای هخامنشی و هم سردار سپاه.
آسپاسیا
همسر کورش دوم که از سرداران او نیز بود.
آرتونیس
در لغت به معنی راست و درست٬ دختر آ«ارته بازآ» که او خود نیز سردار بزرگ
داریوش بزرگ بود.
آپاما
در لغت به معنی گیرا٬‌ خوش آب و رنگ و زیبا میباشد، دختر آ«سپیتمنآ» که
خودش از سرداران زمان هخامنشیان بود.
داناک
در لغت به معنی باهوش و خردمند و فرزانه٬ از سرداران هخامنشی.
میترادخت
در لغت به معنی دختر مهر٬‌ دختر خورشید٬ ‌از سرداران اشکانی.
نوشین
سردار نامی ساسانی در زمان انوشیراوان دادگر و همچنین از سرداران و جنگجویان و بزرگان سپاه ساسانی می توان از مهر یار٬ برزین دخت(دخت آتش)، ماه آذر٬ ابردخت٬ گلبویه نام برد

معتادبودن


معتادبودن

برای همگان ویژه نوجوانان 


هنگامي‌ كه آموزگار درس‌هاي ‹اخلاق› و ‹ادب فارسي› وارد كلاس شد، دانش‌آموزان به احترام اوبرپاايستادند. آموزگار، همان‌گونه كه مي‌رفت تا روي صندلي بنشيند، گفت: ‹بفرماييد› و سپس پشت ميز قرارگرفت. براي شروع درس، در آغاز، به يكي از شاگردان گفت: زمان حال سادة فعل معتادبودن را صرف‌كن. برخي شاگردان شگفت‌زده‌شدند و همصدا گفتند: آقا امروز "اخلاق" داريم. فردا ‹دستور زبان› داريم. آموزگار گفت: مي‌دانم، اما اگر امروز دستور زبان بپرسم اشكال‌داره؟ بچه‌ها چيزي نگفتند. شاگردي كه از او پرسش‌شده‌بود، چون پسر با هوش و زرنگي بود، فعل "معتاد بودن" را زود و تند صرف‌كرد:

من معتادم، تو معتادي، او معتاد است، ما معتاديم، شما معتاديد، آنها معتادند

شاگرد مكثي كرد و پيش خود، دو باره تكرار كرد: من معتادم؟ تو معتادي؟ او معتاد است؟ و بلافاصله پرسيد: آقا راستي چرا فعل معتادبودن را انتخاب‌كرديد؟ مگر قحطي فعل هست؟ آموزگار لبخندي‌زد و پس از كمي فكركردن گفت: همان‌گونه كه در آغاز كلاس برخي‌ها اعتراض‌كردند، امروز درس اخلاق داريم و توي صرف‌كردن اين فعل يك نكتة اخلاقي وجودداره كه اول، موضوع جالبي را براي شما تعريف‌مي‌كنم، بعد منظور خودم را از به‌كاربردن فعل "معتادبودن" در اخلاق، براي شما بيان‌مي‌كنم.
دردوره تربيت معلم، استاد عربي ما ‌هرگاه مي‌خواست فعلي را صرف‌كند، ‹قتل› را به‌كارمي‌برد. يك روز كه زمان گذشتة فعل قتل را به صورت مجهول صرف‌كرد، من پرسيدم: استاد شما چرا اينقدر فعل قتل را تكرارمي‌كنيد؟ فعل خوبي نيست. مگر فعل قحطيه؟ خصوصاً اينكه كسي كه كشته‌شده‌باشه، ديگه زبان نداره كه بگه كشته‌شدم. استاد چيزي نگفت و روزهاي بعد، باز هم فعل قتل را تكراركرد. مي‌دانيد چرا؟ چون او به صرف‌كردن اين فعل معتادشده‌بود. (بچه‌ها زدند زير خنده)
آموزگار ادامه‌داد: خوب بريم سر موضوع اصلي. گفتي كه چرا فعل معتادبودن را به‌كاربردم، نه؟ قصد من از به‌ميان‌كشيدن اين فعل، اين بود كه به شما بگويم همة ما معتاديم؛ ولي از اعتياد خود آگاه‌نيستيم. چون اگر آگاه‌بوديم، به فكر چارة آن هم بوديم. البته اعتياد ما به مواد مخدر و امثال آن نيست، اما از آنها هم كمتر نيست. چون اگر روزي به اعتياد خود آگاه‌بشيم آن موقع مي‌فهميم كه دچار چه خطاي بزرگي شده‌ايم؛ و از كرده خود پشيمان خواهيم‌شد.
حالا ببينيم اعتياد ما چيه كه اگر از آن آگاه‌بشيم، مي فهميم همة كارها و رفتارمان بيهوده بوده. از قرآن ياري مي‌جوييم:
    قرآن از قول "شيطان" نقل‌مي‌كند كه: فبعزّتك لاغوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين. يعني: پس به عزّتت سوگند كه همة آنها را فريب‌مي‌دهم مگر بندگان "مخلص" تو را.
    قر آن از جانب "خدا " مي گويد: ان‌الانسان لفي خسر الاّ الذين آمنوا و عملواالصّالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصّبر. يعني: همانا كه انسان همواره در زيانكاري است، مگر آناني كه ايمان آوردند و عمل شايسته انجام دادند و يكديگر را به " حق و صبر " سفارش‌كردند.
    و باز قرآن از قول حضرت "يوسف" نقل‌مي‌كند كه: ان‌النّفس لامّاره بالسّوء الاّ ما رحم ربّي. يعني: نفس آدمي همواره بر "بدي" بسيار امركننده است، مگر آنچه را كه پروردگارم رحم‌كند. حضرت يوسف كه چنين سخني را بيان‌مي‌كند، كسي است كه پس از آنكه دامن خود را از هواي "نفس" خود و زليخا پاك‌نگه‌داشت، خداوند در باره او مي‌گويد: كذلك لنصرف عنه السّوء و الفحشاء انّه من عبادنا المخلصين. يعني: او از بندگان "مخلص" ماست و ما اين‌چنين او را از "بدي و فحشاء" منصرف‌مي‌گردانيم. بله يوسف از مخلصان بود يعني از بندگاني بود كه شيطان گفته بود با آنها كاري ندارم.
    پس نتيجه مي گيريم كه:
اولاً انسان همواره به‌راه‌خطامي‌رود، مگر آنجا كه ايمان بياورد و "عمل صالح" انجام‌دهد و در راه اصلاح جامعه‌اش بكوشد.
    دوم اينكه از شيطان و نيرنگهايش بدتر و خطرناكتر براي انسان، نفس انسان است. يعني خودخواهي اوست.
سوم اينكه نفس آنچنان قوي است كه تنها بايد خدا انسان را رحم‌كند و از پيروي آن بازش بدارد. البته به شرط اينكه بنده از گروه "مخلصين" باشد.
    بله نفس آدمي از شيطان بدتره. به همين دليل، پيامبر ما صلي‌الله‌عليه‌وآله گفت: اعدي عدوّك نفسك التي بين جنبيك. يعني: دشمن‌ترين دشمنان تو نفس توست كه بين دو پهلوي توست. يعني خودت هستي. و هنگامي كه از جنگ برمي‌گشت گفت: از جهاد كوچكتر برگشتيم، برماست كه در جهاد بزرگتر بكوشيم. پرسيدند: جهاد بزرگتر كدام است؟ پاسخ داد: جهاد با نفس. يعني جهاد با خود.
حافظ عليه‌الرحمه مي‌گويد: "تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز". يعني اي نفس، تو پرده‌اي هستي كه مانع از ديدن خداي خودت مي‌شوي.
    خوب. حالا ببينيم آيا ما ايمان آورده‌ايم و "عمل صالح" انجام‌مي‌دهيم؟
    در اينجا يكي از بچه ها سؤال‌كرد: آقا! عمل صالح چه عمليه؟ و آموزگار پاسخ‌داد: "عملي كه‌ تنها براي خدا باشه. البته همة حرفهاي ما هم بر سر هيمنه. پس با دقت بيشتري گوش بده تا بهتر بفهمي" و ادامه داد: ب له. آيا ما بندة "مخلص" خدا هستيم؟ آيا شايستگي آن را داريم كه خدا به ما رحم‌كنه؟ اگر اين طور نيستيم، بايد بدانيم كه ما "معتاد" به فريب خوردن از شيطان هستيم. "معتاد" به زيانكاري هستيم. "معتاد" به پيروي از هواي نفس، يعني دشمن‌ترين دشمن خود هستيم. بله ما "معتاديم" به انجام كارهاي "غيرخدايي" معتاديم و خود خبر نداريم.
همان‌گونه كه جسم انسان از ماده درست شده ولي از روح خدا بهره‌ داره، از نظر معنوي هم ميان خدا و غيرخدا قرارداره. (در اين موقع آموزگار از جا بلندشد و با بهره‌گيري از تخته‌سياه، شروع به كشيدن طرحي بر روي تابلو كرد: 

خدا ................ انسان ................ غير خدا

و ادامه‌داد: انسان از دو وجه و صورت بهره داره. يكي صورت و سهم خدايي و ديگري سهم غيرخدايي. خدا غيرخود را براي او آفريده تا انسان از آنها بهره‌برداري‌كنه و به خدا برسه. حالا اين انسانه كه مي تونه انتخاب‌كنه. يا تمام چيزها را براي رسيدن به خدا به‌كاربگيره، كه در اين صورت به خدا نزديكتر مي‌شه و در عوض از غيرخدا دورمي‌شه و آنقدر دورمي‌شه تا به خدا برسه؛ و يا از تمام چيزها در راه خودش يعني "نفسش" استفاده‌كنه و همة چيزها را براي خودش و به خودش ختم‌كنه.
در اين صورت به غيرخدا نزديك مي‌شه و آنقدر اين كار را ادامه مي‌ده تا رابطه‌اش با خدا قطع‌مي‌شه و از خدا جدامي‌شه. و در اين صورت تنها سهم غيرخدايي او برايش باقي‌مي‌مونه و قرآن‌كريم در اين مورد نيز اشاره‌هايي دارد:
ارايت من اتّخذ الهه هويه افانت تكون عليه وكيلاً ام تحسب ان اكثرهم يسمعون او يعقلون. ان هم الاّ كالانعام بل هم اضلّ سبيلا يعني: آيا ديدي آن كسي را كه هواي "نفسش" را به‌جاي خداي خود برگرفت؟ آيا پس تو وكيل وصي او هستي؟ آيا فكرمي‌كني بيشترشان عاقل و حرف‌شنو هستند؟ نه آنها چيزي نيستند؛ مگر مانند چهارپايان، بلكه از آنها نيز گمراه‌ترند.
    يكي از دانش‌آموزان پرسيد: راستي آقا! چرا قرآن مي‌گه از حيوانات هم بدترند؟ وآموزگار پاسخ‌داد: چون چهارپايان از اول حيوان آفريده‌شده‌اند و مقام و منزلتي نداشته‌اند و وظيفة خودشان را هم، چون بيگار انسانند به‌خوبي انجام‌مي‌دهند و ‌راه‌ خود را مي‌روند و آزارشان به كسي نمي‌رسد؛ درصورتي‌كه انسان با كارهاي ناشايست خودش از خدا جدامي‌شه. نيمة خدايي خودش را فراموش‌مي‌كنه. پس از چهارپايان هم بدتره.
    آموزگار ادامه‌داد: قرآن در جاي ديگري مي‌فرمايد: آيا پس ديدي كسي را كه هوي نفسش را به‌جاي خداي خود برگرفت و خداوند او را عمداً گمراه‌كرد؟ و بر گوش و قلبش مهرنهاد و بر چشمش پرده‌اي‌كشيد؟ پس چه كسي از اين پس او را هدايت‌خواهدكرد؟ او كه نه گوشي دارد تا كلام خدا را بشنود و نه قلبي كه عطوفتي از خود نشان‌دهد و محبت‌كند و نه بينشي كه راه‌يابد...
    يكي از دانش‌آموزان بلندشد و گفت: لطفاً درباره اين دو راه كه گفتيد، توضيح بيشتري بديد.
    آموزگار ادامه داد: انتخاب اول مخصوص انسان كامل و دوستان خداست. مثل پيامبران و ائمة معصومين، و هركس از آنها پيروي‌كند. انتخاب دوم همان است كه اغلب ما كم و بيش در آن راه هستيم و به آن معتادشده‌ايم و خودمان هم خبر نداريم، چون اگر باخبر بوديم آن راه را نمي‌رفتيم و اگر باخبر شويم، سخت پشيمان مي‌شويم. البته ممكنه كه باخبر هم بشيم ولي چون "معتاديم"، به فكر ترك‌كردنش نباشيم.
يكي ديگر از دانش‌آموزان بلندشد و گفت: آقا پس چاره چيه؟ و آموزگار گفت: حالا مي‌گم . البته راه اول راه مشكليه و خيلي هم مشكله ولي غيرممكن نيست. مثلاً كسي تصميم‌مي‌گيره هركاري را كه از اين به بعد انجام مي‌ده خالصاً مخلصاً براي خدا باشه. هر حركت بدني و زباني و فكري كه مي‌كنه، تنها براي خدا باشه. تا مدّتي هم از اعمال و رفتار خودش مراقبت‌مي‌كنه. مقداري هم پيشروي مي‌كنه. اما يك وقت متوجه‌مي‌شه كه سر نخ از دستش دررفته و خودش هم متوجه نشده. خيلي كارها كرده كه براي خدا نبوده. مي‌دونيد چرا؟ چون "معتاد" بوده. "معتاد" بوده كه ناخودآگاه به‌انحراف‌كشيده‌شده. پس معني "ان الانسان لامّاره بالسّوء" همينه.
    يكي ديگر از شاگردان بلند شد و گفت: آقا باز هم نگفتيد چاره چيه؟
معلم پاسخ‌داد: الان موضوع را روي تابلو براي شما روشن‌مي‌كنم، (آموزگار گچ را برداشت و روي تابلو طرح ديگري را كشيد) و گفت:
فرض‌كنيد خط (الف) راه راسته. راه خداونده. راه «به سوي خدا»ست. و راه (ب) راه انحراف از راه خداست. راه غيرخداست. وقتي آدم در نقطة (ج) هست فكرمي‌كنه كه انحرافش كمه. به انحراف كم، بي‌توجهي مي‌كنه و در مدت زماني نه چندان زياد، كه بستگي به سرعتش داره، به نقطه (د) مي‌رسه. اما اينجا انحراف از حد درگذشته. خيلي زياد شده. كنترلش مشكله. برگشتن از آن مشكله. اگر هم كسي خيلي اراده داشته باشه و تصميم بگيره برگرده و بتونه برگرده تازه خيلي عقب مانده. اما اگر از نقطه (ج) برمي‌گشت, هم براي او خيلي آسان بود و هم خيلي كمتر عقب افتاده بود. پس راه چاره اينه كه از كوچكترين خطاي خودمان خودداري كنيم و اگر دچار اشتباهي شديم، فوراً توبه‌كنيم. به همين دليل اولياء خدا گفته‌اند كه تكرار گناه كوچك، خود گناه بزرگي حساب مي شه. و يا كوچك‌شمردن گناه، باعث انحراف از مسير الهيه.
    يكي از دانش‌آموزان پرسيد: راه‌هاي ديگه‌اي هم به نظرتون مي‌رسه؟ و پاسخ شنيد: بله. يك راه ديگه اينه كه از "اعتياد" به خودپسندي بپرهيزيم. هميشه بايد شك‌كنيم كه عمل خوب ما واقعاً خوبه. هيچ وقت از كارهاي خودمان راضي نباشيم. هيچگاه كارهاي خوبمان را هم بي‌كم‌وكاست ندانيم. قرآن در اين‌ مورد مي‌گويد: و زيّن لهم الشيطان اعمالهم. يعني شيطان كارهاي آنها را برايشان نيكو جلوه‌مي‌دهد. راه ديگه اينه كه هر كسي از هرجا ضعفي داشته‌باشه، بيشتر بايد اون ضعف را درمان‌كنه و از اين راه، خود را در برابر دشمنانش كه همانا شيطان و نفس خودش هستند قوي‌كنه. اين‌هم يك نوع "اعتياده". هنگامي كه انسان به كارهاي خودش خوش‌بين بود موقعي به خود مياد كه كا از كار گذشته و به انحراف رفته.
    باز يكي از شاگردان حرف معلم را قطع‌كرد و سؤال‌كرد: آقا اگر كسي متوجه نشه و از نقطة (د) هم عبور كنه چي مي‌شه؟ خدا چيكارش مي‌كنه؟
    آموزگار پاسخ‌داد: چنين افرادي كساني هستند كه قرآن درباره آنها مي‌گويد: "في غمراتهم يعمهون" در ناآگاهيهاي خودشان دست‌وپامي‌زنند. آب از سر آنها گذشته؛ و يا مي‌فرمايد: "ختم‌الله علي قلوبهم و علي سمعهم و علي ابصارهم غشاوه" خداوند بر دلها و گوشهايشان مهر نهاده و بر چشم‌هايشان پرده‌اي كشيده است. اينها ديگر هدايت‌نمي‌شوند. آنها هواي نفس خودشان را پروردگار خود قرار داده اند.

بهار 1364 – احمد شماع‌زاده


خداون,د عشق و کیهان را این گونه آفرید

 خداوند، عشق و کیهان را این گونه آفرید

به گزارش خبرگزاری مهر، محققان دانشگاه ژنو در سویس موفق به کشف سیگنالی شدند که سرعت حرکت آن از سرعت نور بیشتر است.
در دنیای خارق العاده کوانتوم و مکانیک کوانتومی، پدیده ای به نام درگیری ذرات با یکدیگر وجود دارد به این معنی که اگر دو ذره که به شدت با هم در ارتباطند را از یکدیگر جدا کرده و در فاصله طولانی از هم نگه داریم، علی رغم فاصله ای که بین آنها وجود دارد، در صورت بروز تغییر در یکی از ذره ها دیگری نیز دچار تغییر خواهد شد.
این پدیده توسط دکتر دانیل سالارت و همکارانش در دانشگاه ژنو مورد بررسی قرار گرفت. وی دو فوتون نور مرتبط و درگیر به هم را در آزمایشگاه به فاصله 18 کیلومتر از یکدیگر دور کرد و با بررسی خصوصیات هر یک از آنها دریافت که با تغییر در هر کدام دیگری نیز متحول می شود.
وی این آزمایش را بر روی جفتهای زیادی از فوتونها انجام داد که نتایج به دست آمده مشابه نتیجه اولیه بود با مشاهده این نتایج محققان به این نتیجه رسیدند که بین این دو ذره سیگنالی در حال حرکت است که خصوصیات یکی را به دیگری منتقل می کند.

بر اساس گزارش New Scientist، محققان بر این باورند که این سیگنال باید سرعتی 10000 بار بیشتر از سرعت نور داشته باشد تا بتواند خصوصیت یک فوتون را به دیگری منتقل کند.
 نظریه دیگری که این تیم ارائه داد, این است که سنجش خصوصیات یک فوتون به سرعت بر روی فوتونهای دیگر نیز تاثیر می گذارد  .

Wednesday, May 23, 2012

تصاویر رشد جنین + فیلمبرداری پزشکان برلین از جنین

لینارت نیلسون
(Lennart Nilsson) 
دوازده سال از عمر خود را صرف تهیه تصاویری از رشد نوزاد درون رحم کرد. این تصاویر باورنکردنی با استفاده از دوربین های معمولی مجهز به لنز ماکرو و همچنین میکروسکوپ الکترونی گرفته شده است.
در این تصاویر مراحل رشد نوزاد از ابتدای لقاح تا کامل شدن جنین و تبدیل به یک نوزاد را می بینیم.
اسپرم در لوله فالوپ (لوله شیپور رحمی)
اسپرم در لوله فالوپ (لوله شیپور رحمی)
تخمک
تخمک
یه قرار ملاقات... اما نه معمولی!
یه قرار ملاقات... اما نه معمولی!
لوله فالوپ
لوله فالوپ
دو اسپرم در تماس با تخمک
دو اسپرم در تماس با تخمک
اسپرم برنده!
اسپرم برنده!
اسپرم
اسپرم
روز پنجم-ششم
روز پنجم - ششم
روز هشتم. جنین به دیوار رحم چسبده است.
روز هشتم. جنین به دیوار رحم چسبده است.
مغز جنین شکل می گیرد.
مغز جنین شکل میگیرد.
روز 24ام. بعد از 18 روز قلب شروع به شکل گیری می کند. می دانیم که جنین یک ماه هیچ استخوانی ندارد.
روز ۲۴ام. بعد از ۱۸ روز قلب شروع به شکل گیری میکند. میدانیم که جنین یک ماه هیچ استخوانی ندارد.
4 هفته
4 هفته
4-5 هفته
4-5 هفته
هفته پنجم: تقریبا 9 میلی متر. به وضوح صورت جنین با سوراخ چشم و بینی و دهان مشخص است.
هفته پنجم: تقریبا ۹ میلی متر. به وضوح صورت جنین با سوراخ چشم و بینی و دهان مشخص است.
40 روز بعد.
40 روز بعد.
40 روز بعد.
هفته هشتم. جنین به سرعت در کیسه رحمی رشد میکند.
هفته هشتم. جنین به سرعت در کیسه رحمی رشد می کند.
هفته دهم. پلک ها نیمه باز هستند. در روزهای آینده کاملا بسته خواهند شد.
هفته دهم. پلک ها نیمه باز هستند. در روزهای آتی کاملا بسته خواهند شد.
هفته شانزدهم. جنین از دست هایش برای شناخت محیط پیرامونش استفاده میکند.
هفته شانزدهم. جنین از دست هایش برای شناخت محیط پیرامونش استفاده می کند.
شبکه ای از رگ های خونی را مشاهده می کنید. در واقع بدن در حال ساخت استخوان است و این رگها تغذیه کننده استخوان بدن خواهند بود.
شبکه ای از رگ های خونی را مشاهده می کنید. در واقع بدن در حال ساخت استخوان است و این رگ ها تغذیه کننده استخوان بدن خواهند بود.
هفته هجدهم. تقریبا ۱۴ سانتی متر. اکنون می تواند صداهای بیرون را درک کند.
هفته هجدهم. ابعاد تقریبا 14 سانتی متر. اکنون می تواند صدا های بیرون را درک کند.
هفته نوزدهم.
هفته نوزدهم. هفته بیستم. تقریبا 20 سانتی متر. موهای پشمالویی بر روی سر و صورت نوزاد ایجاد می شود. این موها را با نام لانوگو (lanugo) می شناسند.
هفته بیستم. تقریبا ۲۰ سانتی متر. موهای بر روی سر و صورت نوزاد ایجاد می شود. این موها را با نام لانوگو (lanugo) می شناسند.
هفته بیست و چهارم
هفته بیست و چهارم
هفته بیست و ششم
هفته بیست و ششم
6 ماه بعد. جنین کامل شده و نوزاد آماده ترک رحم می شود. در این زمان جنین به سمت پایین می چرخد تا راحت تر بتواند خارج شود
6 ماه بعد. جنین کامل شده و نوزاد آماده ترک رحم می شود. در این زمان جنین به سمت پایین میچرخد تا راحت تر بتواند خارج شود
هفته 36 ام. نوزاد چهار هفته دیگر دنیا بیرون را خواهد دید.
هفته ۳۶ ام. نوزاد چهار هفته دیگر دنیای بیرون را خواهد دید.
فیلمبرداری پزشکان بیمارستان «کلاریته» برلین از جنین

فیلم پیوست نیز که لینک آن را در زیر میبینید تصاویر واقعی از شکل گیری همه ماست. بسیار شگفت انگیز و هیجان آور است. همه انسانها از خوب و بد، زشت و زیبا، زن و مرد، فقیروثروتمند، همه و همه اینچنین مراحلي را در دوران جنيني گذرانده ایم. 

پزشکان آلمانی توانستند برای نخستین بار، تمام مراحل و حرکات درون رحم پيش از تولد جنین را، با استفاده از ابزار جدیدی، تصوير‌برداری کنند. پزشکان بیمارستان «کلاریته» برلین برای اولین بار از جنین در حال تولد اسکن ام.آر.آی(MRI) گرفتند. 

اين تصاویر که با موافقت مادر در دستگاه ام.آر.آی گرفته شده، شناخت جدید و ارزشمندی را از فرايند تشكيل و رشد جنين به وجود آورده كه در آینده نيز در راه نجات جان انسان‌ها نقش موثری ایفا خواهدکرد. 

به گفته پزشکان، این زایمان به صورت عادی انجام شد و دستگاه تمام مراحل و حرکات درون رحم را اسكن کرده است. پزشکان حتی این توانایی را داشتند که از این دستگاه برای شنیدن ضربان قلب کودک نیز استفاده کنند. درحالی که تمام دستگاه‌های ام.آر.آی لوله‌ای شکل هستند، تیم «کلاریته» دستگاه اسکنری ساختند که جای کافی برای حرکت مناسب جنین در کانال تولد را داشته باشد. به گفته پزشکان اين مادر و کودک هم اكنون از سلامت کامل برخوردارند.
nonamenoname
6306K   Download  

Tuesday, May 22, 2012

ساعت بيولوژيك

ساعت بيولوژيك

خلق ساعت بیولوژیک با باکتری 

پزشکی - محققان با انتقال ژن‌های کنترل‌کننده جمعیت در میکروارگانیسم‌ها با  نوعی باکتری، نوسانگری زیستی خلق کرده‌اند که مانند یک ساعت زیستی، در مصارف متعددی چون در انتقال داروها به بدن بیمار یا هماهنگ‌سازی فرایندهای حیاتی با کمک مغز کاربرد دارد.

محبوبه عمیدی: دانشمندان موفق به ایجاد یک ساعت میکروبیولوژی شده‌اند که از تعداد بسیار‌زیادی باکتری با قابلیت تشخیص هماهنگ زمان تشکیل‌شده است. این ابداع برای زیست‌شناسی ترکیبی یک قدم بزرگ رو به جلو خواهد بود و می‌تواند در طول زمان برای توسعه توزیع‌کننده‌های خودکار دارو که درون بدن بیمار کاشته می‌شوند و وظیفه تزریق میزان ثابت و منظمی از دارو را به داخل بدن دارند، به کار گرفته شود.
پیش از این‌ هم دانشمندان موفق به تولید سلول‌های یگانه‌ای شده بودند که می‌توانستند نقش نوسانگر - ابزاری که می‌تواند با انجام یک فعالیت خاص در یک بازه زمانی تکرار‌شونده و به واسطه برنامه‌ای منظم، زمان طی‌شده را محاسبه کند - را بازی کنند.
به گزارش نیچر، مارتین فاسنجر از مؤسسه ملی تکنولوژی سوئیس در بازل که در این تحقیق نهایی حضور نداشته، می‌گوید: «این برای اولین‌بارست که امکان تولید نوسانگرهای اختصاصی هماهنگ در ارگانیسم‌های متفاوت با جمعیت برابر فراهم شده است. اگر خلق این سیستم در سلول‌های پستانداران محقق شود، در آینده شاهد موفقیت‌های چشم‌گیری در زیست‌شناسی ترکیبی خواهیم بود».
این تحقیق شامل انتقال ژن‌های حامل پدیده بیولوژیکی quorum sensing یا احساس حد‌نصاب از دوگونه باکتریایی به ژنوم اشریشیا کولی می‌شود که بخشی از سیستم ارتباطی میان این باکتری‌ها در طبیعت می‌باشد. محققان به گونه‌ای این دو ژن را در مدار زیستی اشریشیا به یکدیگر متصل کرده‌اند که می‌توانند در صورت لزوم اثر یکدیگر را خنثی کنند. در واقع یکی از ژن‌ها مولکولی را تولید می‌کند که آسیل‌هوموسرین‌لاکتون یا(AHL) نام دارد و با انتشار از سلول اولیه درون سایر سلول‌ها باعث تولید میزان بیشتری از این ماده در آنها می‌شود. اما این چرخه زیستی به گونه‌ای طراحی‌شده که افزایش حجم (AHL) و گذر آن از حد نصاب تعریف‌شده در سلول‌ها می‌تواند با فعال‌کردن ژن دیگر باعث شکست مولکول‌های تولید شده و حفظ تعادل شود.

بنا به گفته محققان این چرخه زیستی اثر متقابل مثبت یا منفی در تولید(AHL) مانند آونگ یک ساعت پاندولی قدیمی کار می‌کند و باعث می‌شود میزان گسترش پرگنه به طور منظم کنترل شود. هدایت این تیم تحقیقاتی را جف هاستی، زیست‌شناس مولکولی و مهندس زیستی دانشگاه کالیفرنیا در سن‌دیه‌گو به عهده داشته است. این تیم برای مشاهده تغییرات میزان (AHL) محیط و تأثیر آن بر جمعیت ای.کولی از یک پروتئین گزارشگر تابنده زیستی که به وسیله یک ژن اختصاصی رمز‌گذاری‌شده استفاده کرده است. این پروتئین با بالاتر رفتن میزان (AHL) و افزایش جمعیت باکتری درخشان‌تر ‌شده و به این ترتیب تغییرات هماهنگ را با تغییر تابش نور نشان می‌دهد.

آهنگ زندگی در سیستم طراحی‌شده توسط هاستی و همکارانش، باکتری‌ها در یک ابزار میکروسیال ساکن شده‌اند که برای ارسال مواد غذایی و خروج ضایعات حاصل از رشد و نمو آنها در آن کانال‌های باریکی تعبیه شده است. مطابق گزارش این تیم تحقیقاتی سرعت عمل نوسانگر این ساعت بیولوژیک و قدرت آن با سرعت ارسال موادغذایی به محیط و خروج مواد زائد ایجاد‌شده توسط باکتری‌های کلونی به وسیله کانال‌های ارتباطی دستگاه رابطه مستقیم دارد.
محققان پس از شکست‌های متعدد جهت تبدیل نتایج علمی به کار آزمایشگاهی در نهایت توانستند این ساعت باکتریایی را به کار وادارند. نکته اینجا بود که این دستگاه تنها در طول شب می‌توانست زمان کافی برای رسیدن به تعداد حد نصاب جهت شکستن ماده مؤثر (AHL) و آغاز چرخه زیستی مورد نظر گروه را در اختیار ژن‌های اضافه‌شده به باکتری بگذارد.
هاستی می‌گوید: «تجربه نشان داد ما به ابزاری نیاز داریم که بتواند حجم بسیار‌زیادی از این سلول‌ها را در مرحله نوسان نگه دارد و علاوه بر این با به کارگیری جریانی از سیالات، امکان خروج مولکول‌های اضافی (AHL) را که به خودی‌خود شکسته نمی‌شوند از محیط فراهم کند».
فاسنجر معتقد است توسعه این ساعت باکتریایی هماهنگ می‌تواند باکتری‌ها را به حسگرهای زیست شناختی مؤثری تبدیل کند و علاوه بر این به محققان اجازه دهد شناخت بهتری از آهنگ پویای زیستی در بدن جانداران پیدا کنند. او به این نکته هم اشاره می‌کند که بسیاری از فعالیت‌ها در بدن انسان مانند عمل هم‌زمان سلول‌های عصبی برای ایجاد یک سیگنال که منجر به عکس‌العمل متناسب با آن توسط مغز خواهد شد، نمونه‌ای از هماهنگی و هم‌زمان‌سازی طبیعی فعالیت‌ها میان سلول‌های بدن است.
فاسنجر می‌گوید: «شاید بتوانیم در آینده دستگاهی طراحی کنیم که امکان هدایت مغز را داشته باشد یا اطلاعات بیشتری در مورد هماهنگی میان سلول‌های نزدیک به هم به دست بیاوریم یا زمانی برسد که قادر به درک آسیب‌شناختی عدم‌هماهنگی برخی سلول‌ها با روند زیستی مورد نظر بشویم. بدون‌شک نوسان همگام نقش بسیار‌حائز اهمیتی در زیست‌شناسی خواهد داشت».
هاستی می‌گوید: «تجربه فعلی درس بسیار‌با‌ارزشی در زمینه چرخه زیستی برای ما داشت، دیدیم که به پیچیدگی چندانی برای دست پیدا کردن به الگوهای پیچیده زیستی نیازی نیست. ما توانستیم تمامی این تغییرات را با استفاده از دو ژن متفاوت ایجاد کنیم، این یک تجربه فوق‌العاده است که نشان می‌دهد برای خلق الگوهای رفتاری پیچیده نیاز به ژن‌های فراوان و پیچیدگی غیر‌قابل پیش‌بینی نخواهیم داشت». منبع: Khabar online

*****
ساعت بيولوژيكي بدن بسيار كهن‌تر از تصورات پيشين است
                                 (ایسنا - سرویس علمي و فناوري)


دانشمندان دانشگاه كمبريج دريافته‌اند كه ساعت بيولوژيك بدن از 2.5 ميليارد سال قبل كار خود را آغاز كرده است. به گفته دانشمندان، مكانيزم كنترل كننده خواب و پرواززدگي بسيار كهنتر از تصورات پيشين است. اين دانشمندان موفق به شناسايي آنزيم پروكسيردوكسين(PRX) شده‌اند كه «ساعت پدربزرگ» نام گرفته است. اين ساعت در يك دوره 24 ساعته حتي در تاريكي مطلق كار مي‌كند. محققان توانستند چرخه مشابه PRX را در موش‌ها،‌ حشره ميوه، يك گياه، يك قارچ، يك جلبك، باكتري و حتي در ساده‌ترين حيات سلولي يعني آرکی شناسايي كنند. طبق يك تحليل توالي ژنتيكي، آغاز به كار اين ساعت در حدود 2.5 ميليارد سال پيش در دوران رويداد بزرگ انتقال اكسيژن رقم خورده كه طي اين دوره بحراني، انتشار اكسيژن از طريق فوتوسنتز در جو به شكل متراكم درآمده است. به عقيده محققان، اين آنزيم در زمان افزايش سطوح اكسيژن توسط بالا رفتن قله‌هاي فوتوسنتز مرتبط با نور روز از آسيب‌ديدن سلولهاي اوليه جلوگيري مي‌كند. به عقيده اين محققان، PRX براي ادامه حيات موجودات به يك ساعت ابتدايي تبديل شده است. به گفته آنها، موجودات با اين قابليت مقدماتی بهتر خود را منطبق مي‌كردند. در زمان ظهور اين آنزيم در 2.5 ميليارد سال پيش، زمين از سرعت گردش بيشتري برخوردار بوده و روزهاي آن 11 ساعت بودند. اين آنزيم به گفته دانشمندان در طول زمان خود را با چرخه شبانه‌روزي منطبق كرده است.

قرآن و ژنتیک(چهارپايان ويژه قرآني) را نیز ببینید.

اندیشه هایی نو , پندارهایی نیکو - 4


اندیشه هایی نو و پندارهایی نیکو - 4

نیکوس کازانتراکیس نقل می کند که در دوران کودکی، یک پیله کرم ابریشم را بر روي درختی می یابد، درست هنگامی که پروانه خود را برای خروج از پیله آماده می سازد. اندکی منتظر می ماند اما سرانجام چون خروج پروانه طول می کشد تصمیم می گیرد این فرآیند را شتاب بخشد. با حرارت دهان خود آغاز به گرم نمودن پیله می کند، تا اینکه پروانه خروج خود را آغازمی کند. اما بال هایش هنوز بسته اند و اندکی بعد می میرد.
او می گوید:
بلوغی صبورانه با یاری خورشید لازم بود; اما من انتظارکشیدن نمی دانستم. آن جنازه  کوچک تا به امروز یکی از سنگین ترین بارها بر روی وجدان من بوده است. اما همان جنازه باعث شد درک کنم که یک گناه حقیقی وجود دارد: 
فشار آوردن بر قوانین بزرگ کیهان
بردباری لازم است و نیز انتظار زمان موعود را کشیدن; و با اعتماد راهی را دنبال کردن که خدا برای زندگانی ما برگزیده است.

نویسنده ؟    ویرایشگر: احمد شماع زاده

Monday, May 21, 2012

اندیشه هایی نو , پندارهایی نیکو - 3

گابریل گارسیا مارکز به سرطان لنفاوی مبتلاست و می‌داند عمر زیادی برایش باقی نیست. بخوانید چگونه در این نامهٔ کوتاه از جهان و خوانندگان خود خداحافظی می‌کند:

«اگر
پروردگار لحظه‌ای از یاد می‌برد که من آدمکی مردنی بیش نیستم و فرصتی ولو کوتاه برای زنده ماندن به من می‌داد از این فرجه به بهترین وجه ممکن استفاده می‌کردم. به احتمال زیاد هر فکرم را به زبان نمی‌راندنم، اما یقینا هرچه را می‌گفتم فکر می‌کردم. هر چیزی را نه به دلیل قیمت که به دلیل نمادی که بود بها می‌دادم. کمتر می‌خوابیدم و بیشتر رویا می‌بافتم؛ زیرا در ازای هر دقیقه که چشم می‌بندیم، شصت ثانیه نور از دست می‌دهیم. راه را از‌‌ همان جایی ادامه می‌دادم که سایرین متوقف شده بودند و زمانی از بستر بر می‌خواستم که سایرین هنوز در خوابند. اگر پروردگار فرصت کوتاه دیگری به من می‌بخشید، ‌ ساده‌تر لباس می‌پوشیدم، در آفتاب غوطه می‌خوردم و نه تنها جسم که روحم را نیز در آفتاب عریان می‌کردم. به همه ثابت می‌کردم که به دلیل پیر شدن نیست که دیگر عاشق نمی‌شوند بلکه زمانی پیر می‌شوند که دیگر عاشق نمی‌شوند. به بچه‌ها بال می‌دادم، اما آن‌ها را تنها می‌گذاشتم تا خود پرواز را فرا گیرند. به سالمندان می‌آموختم با سالمند شدن نیست که مرگ فرا می‌رسد، با غفلت از زمان حال است. چه چیز‌ها که از شما‌ها [خوانندگانم] یاد نگرفته‌ام...
یاد گرفته‌ام همه می‌خواهند بر فراز قلهٔ کوه زندگی کنند و فراموش کرده‌اند مهم صعود از کوه است. یاد گرفته‌ام وقتی نوزادی انگشت شصت پدر را در مشت می‌فشارد، او را تا ابد اسیر عشق خود می‌کند. یاد گرفته‌ام انسان فقط زمانی حق دارد از بالا به پایین بنگرد که بخواهد یاری کند تا افتاده‌ای را از جا بلند کند. چه چیز‌ها که از شما یاد نگرفته‌ام... .
 احساساتتان را همواره بیان کنید و افکارتان را اجرا. اگر می‌دانستم امروز آخرین روزی است که تو را می‌بینم، چنان محکم در آغوش می‌فشردمت تا حافظ روح تو گردم. اگر می‌دانستم این آخرین دقایقی است که تو را می‌بینم، چنان محکم در آغوش می‌فشردمت تا حافظ روح تو گردم. اگر می‌دانستم این آخرین دقایقی است که تو را می‌بینم، به تو می‌گفتم «دوستت دارم» و نمی‌پنداشتم تو خود این را می‌دانی. همیشه فردایی نیست تا زندگی فرصت دیگری برای جبران این غفلت‌ها به ما دهد.
کسانی را که دوست داری همیشه کنار خود داشته باش و بگو چقدر به آن‌ها علاقه و نیاز داری. مراقبشان باش. به خودت این فرصت را بده تا بگویی: «مرا ببخش»، «متاسفم»، «خواهش می‌کنم»، «ممنونم» و از تمام عبارات زیبا و مهربانی که بلدی استفاده کن.
هیچکس تو را به خاطر نخواهد آورد اگر افکارت را چون رازی در سینه محفوظ داری. خودت را مجبور به بیان آن‌ها کن. به دوستان و همه‌ی آنهایی که دوستشان داری بگو چقدر برایت ارزش دارند. اگر نگویی فردایت مثل امروز خواهد بود و روزی با اهمیت نخواهد گشت.
آرزو می‌کنم و امید دارم از این نامه‌ی کوتاه خوشتان آمده باشد و آن را برای تمام کسانی که به آن‌ها علاقه‌مندید بفرستید.»              
 همراه با عشق
«گابریل گارسیا مارکز»
 

منبع: مجله «بخارا»؛ شماره ۸۲؛ ص ۷۸ و ۷۹ .
A Farewell Letter
  If for an instant God were to forget that I am rag doll and gifted me with a piece of life, possibly I wouldn't say all that I think, but rather I would think of all that I say. I would value things, not for their worth but for what they mean. I would sleep little, dream more, understanding that for each minute we close our eyes we lose sixty seconds of light .
I would walk when others hold back. I would wake when others sleep. I would listen when others talk, and how I would enjoy a good chocolate ice cream! If God were to give me a piece of life, I would dress simply, throw myself face first into the sun, baring not only my body but also my soul. My God, if I had a heart, I would write my hate on ice, and wait for the sun to show. Over the stars I would paint with a Van Gogh dream a Benedetti poem, and a Serrat song would be the serenade I'd offer to the moon. With my tears I would water roses, to feel the pain of their thorns, and the red kiss of their petals .
My God, if I had a piece of life... I wouldn't let a single day pass without telling the people I love that I love them. I would convince each woman and each man that they are my favorites, and I would live in love with love. I would show men how very wrong they are to think that they cease to be in love when they grow old, not knowing that they grow old when they cease to love! To a child I shall give wings, but I shall let him learn to fly on his own. I would teach the old that death does not come with old age, but with forgetting. So much have I learned from you, oh men ...
I have learned that everyone wants to live on the peak of the mountain, without knowing that real happiness is in how it is scaled. I have learned that when a newborn child squeezes for the first time with his tiny fist his father's finger, he has him trapped forever. I have learned that a man has the right to look down on another only when he has to help the other get to his feet. From you I have learned so many things, but in truth they won't be of much use, for when I keep them within this suitcase, unhappily shall I be dying.
~ GABRIEL GARCIA MARQUEZ