Tuesday, August 20, 2013

Oh My God!!



تو این صحنه ها میگن
 Oh My God!
 
fun-pictures-radsms50
 
fun-pictures-radsms0
 
fun-pictures-radsms01
 
fun-pictures-radsms03
 
fun-pictures-radsms04
 
fun-pictures-radsms05
 
fun-pictures-radsms06
 
fun-pictures-radsms07
 
 
fun-pictures-radsms09
 
fun-pictures-radsms10
 
 
fun-pictures-radsms12
 
fun-pictures-radsms13
 
fun-pictures-radsms14
 
fun-pictures-radsms15
 
fun-pictures-radsms18
 
 
fun-pictures-radsms20
 
 
fun-pictures-radsms24
 
 
fun-pictures-radsms26
 
fun-pictures-radsms27
 
fun-pictures-radsms28
 
 
fun-pictures-radsms31
 
fun-pictures-radsms32
 
fun-pictures-radsms33
 
fun-pictures-radsms34
 
fun-pictures-radsms35
 
fun-pictures-radsms36
 
fun-pictures-radsms37
 
 
fun-pictures-radsms39
 
 
fun-pictures-radsms42
 
fun-pictures-radsms43
 
 
fun-pictures-radsms47

Monday, August 19, 2013

طرحی برای دفتر کار محمد جواد ظریف

طرحی برای دفتر کار محمد جواد ظریف
یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۲

farzroostaee@gmail.com


محمد جواد ظریف از معدود کارشناسان وزارت خارجه و دستگاه دیپلماسی ایران است که سابقه و تجربه دیپلماتیک و نیز تحصیلات مرتبط با کار وزارت خارجه دارد. وزارت خارجه آمریکا او را می شناسد و او پای ثابت ۹ دور کنفرانس بین المللی مربوط به تشکیل دولت افغانستان و توافق بر سر آینده سیاسی دولت این کشور، طی ۱۱ سال گذشته بوده است. او از متوسط دیپلمات های شعار زده ایرانی، هم بیشتر مذاکره می داند، هم بهتر چانه زنی می کند و معامله کردن با او به دلیل روابطی که با رهبر جمهوری اسلامی دارد نتیجه ملموس تری به بار می آورد. او به قدری در محافل سیاسی آمریکا حضور داشته است که یک بار به مزاح به او گفته اند احتمالا قصد دارد در انتخابات آمریکا شرکت کند

 امروز هدایت سیاست خارجی در هم شکسته ایران بر عهده ظریف گذاشته شده تا در صورت امکان کشور را از سراشیبی که به آن دچار شده است ـ "اگر شد"ـ نجات دهد. عبارت "اگر شد" را به این دلیل به کار می برم که بیرون آمدن ایران از بحران بین المللی ناشی از صدور چهار قطعنامه شورای امنیت که مدیریت دیپلماسی احمدی نژاد در شکل گیری آن نقش اساسی داشته، بیشتر به امر محال می ماند تا مجال. به عبارت دیگر، ماموریت ظریف مانند آن است که موظف شده باشد با مهندسی معکوس هر آنچه را که طی چهار سال گذشته علیه ایران از ته یک قیف باریک خارج و صادر شده دو باره از ته همان قیف به آن بازگرداند.

هفته گذشته او مانیفست خود را برای اداره وزارت خارجه منتشر کرد. مفاد این مانیفست به گونه ای تنظیم شده که به پایه ریزی یک وزارت خارجه از نقطه صفر، پس از دورانی از جنگ سراسری و ویرانی بیشتر شبیه است تا اصلاح وزارت خارجه کشوری که قبلا وزیر داشته است. ادبیات برنامه منتشر شده ظریف مروری کلی بر سر فصل هایی است که یک وزارت خارجه به آن نیاز دارد و به همین دلیل همانند واحد های درسی دانشجویان سال اول علوم سیاسی، ابتدا تعاریف از سیاست خارجی را مطرح می کند و سپس راهکارهایی بسیار کلی را برای آینده ارائه می دهد که تفاسیر مختلفی از آن به دست می آید

او تاکید می کند که "مفهوم قدرت در جهان امروز با تحول محتوایی مواجه شده است. گذار از تمرکز بر قدرت نظامی سنتی به سایر ابعاد نوظهور قدرت، اصالت یافتن مشخصه های فرهنگی، هنجاری، گفتمانی و اشاعه معانی غیر نظامی قدرت مانند قدرت اقتصادی، قدرت تکنولوژیک، قدرت نرم، قدرت بازیگری و قدرت اجماع سازی از نمادهای این تحول است." او نتیجه گیری می کند که به دلائل فوق فضا برای قدرت های منطقه ای از جمله جمهوری اسلامی ایران به طرز بی سابقه ای باز شده است... اما اشاره ای به این ندارد که آیا سیستم سیاسی ایران و همه نهادهای درگیر در سیاست خارجی نیز درک مشابهی از فضای جدید بین الملل دارند یا اینکه فضای جدید جهانی و ذهنیت نهادهای موازی ایرانی هر کدام به یک سو می روند.

ظریف در مانیفست خود تاکید می کند که دوران انزواجویی ارادی و داوطلبانه در روابط بین الملل سپری شده و عدم نقش آفرینی و یا غیاب در عرصه های منطقه ای و بین المللی نه یک امتیاز که نوعی نقطه ضعف و کاستی محسوب می شود. حاصل این فرایند، گرایش به رفتارهای جمعی و چند جانبه گرایی بوده است.

به رغم تلاشی که مانیفست جدید ظریف به خرج می دهد تا طرحی مدرن برای وزارت خارجه ارائه دهد به یکباره تاکید می کند که "پیام جهانی مردم سالاری دینی و رسالت جهانی تعریف شده در قانون اساسی هویتی تأثیرگذار از ایران ساخته است که امکان فراتر رفتن گستره حضور و نفوذ ایران از یک قدرت میانی و منطقه ای را فراهم می سازد".

طرح ظریف برای وزارت خارجه سپس ادعا می کند که "موفقیت حرکت های مردمی در منطقه، چالش های فراروی حکومت های سکولار اسلام گرا و ضرورت تبیین الگوی بومی مردم سالاری دینی فرصت مناسبی برای تبیین و ارائه مدل ایرانی گفتمان انقلاب اسلامی فراهم کرده است.

 ظاهرا آقای ظریف با تجربه و اشرافی که بر مسائل منطقه دارد عمدا از یاد برده است که از قضا یکی از علل مهم قیام های مردمی در منطقه خاورمیانه، هراس از این است که به سرنوشتی شبیه مردم ایران دچار شوند. آقای ظریف و همکاران او حتما می دانند که نفرت از آمریکا و فرار از الگوهایی که منجر به شکل گیری حکومت های تک صدایی مانند ایران شود از موضوعات مهمی است که حداقل تظاهر کنندگان در مصر و ترکیه بر آن تاکید داشته اند. تیم ظریف حتما اذعان می دارد که یکی از علل مهم سقوط محمد مرسی و اغتشاش در مصر، اعتراض مردم به این بود که سیاست های او مصر را به سرنوشت ایران دچار می کند پس باید حتما در مقابل او ایستاد.

با وجود تاکید مانیفست ظریف بر عقلانیت و خرد جمعی، تدبیر و ابتکار عمل در سیاست خارجی، استقامت در پاسداری از منافع و آرمان ها، صلح طلبی و عدالت خواهی و همچنین صداقت، پاسخگویی و اصلاح پذیری در سطح ملی، به نظر می رسد او با طرح موضوعی همانند مردم سالاری دینی به یکباره از منطق کارشناسی فاصله می گیرد و به فضای شعاری دوران وزرای خارجه قبلی یا به فضای شرکت کنندگان در نماز جمعه نزدیک می شود که پس از برگزاری نماز در یکی دو تا تظاهرات مربوط به موضوعات خارجی ـ مثلا بحران غزه - شرکت می کنند تا شب در اخبار ساعت ۸ شب از آن استفاده شود. شاید هم محمد جواد ظریف محدودیت های خاص و بازیگری خاص خود را دارد که باید صبر کرد و فرجام آن را دید.(البته ممکن است شق سومی نیز در کار باشد. یعنی مجبورش کرده باشند این بخش ناهمگون را بر مانیفست بیفزاید. پرانتز نوشته نویسنده مقاله نیست.)

مانیفست ظریف در مورد راهکارهای خروج از بحران هسته ای تاکید می کند که"حل و فصل تدریجی و هوشمندانه موضوع هسته ای با حفظ حقوق و دستاوردهای علمی کشور نیاز به اجماعسازی داخلی بر اساس فهم مشترک، شفافسازی شرایط و توقعات، تعیین شفاف اهداف(بهتر است اهداف شفاف باشد)، توافق بر روی دستاوردهای ممکن، توافق بر روی هزینه های قابل قبول، توافق در مورد زمانبندی واقعبینانه دارد." در واقع مانیفیست ظریف برای اداره بحران مذاکرات هسته ای به صورت ضمنی بر این اشاره دارد که ظاهرا کسی دقیقا نمی داند در بخش فعالیت های هسته ای یا مثلا موشکی ایران چه می گذرد یا ابتدا و انتهای اهدافی که برای آن تعریف شده است کجاست. منظور مانیفیست ظریف این است که ابتدا او و نیز شخص رئیس جمهور باید در جریان واقعیت فعالیت های هسته ای ایران قرار بگیرند تا معلوم شود واقعا و به دور از فضاهای شعاری نماز جمعه ای، ایران در کجا و کدام بخش از فعالیت های هسته ای قرار دارد و احتمالا قرار است وارد چه مرحله ای شود.  اینکه چه کسانی و چند نفر در جریان این فعالیت ها در ایران قرار دارند و طراحی های تئوریک آن در کجاها و از سوی چه نهادهایی انجام شده موضوعاتی است که ممکن است از کاه تا کوهی از دستاوردهای علمی و فنی حساسیت برانگیز با هم فاصله داشته باشد.

عباراتی که مانیفیست ظریف برای مطرح کردن موضوع مدیریت مذاکرات هسته ای به کار برده بسیار حساب شده و دقیق، اما ابهام برانگیز انتخاب شده است. این عبارات حاکی از این است که واقعا شاید تعداد کسانی که در جریان تمام واقعیت های فعالیت هسته ای قرار دارند کمتر از تعداد انگشت های یک دست باشد و شاید هم هریک در جریان فقط یک بخش از آن قرار دارند. همانند روحانی که تاکید کرده بود باید سانتریفیوژ ها و زندگی مردم هر دو با هم بچرخند نه اینکه برای چرخیدن سانتریفیوژها چرخ زندگی مردم تعطیل شود، مانیفست ظریف هم بر این تاکید می کند که باید دید برای تحصیل هر دستاوردی پرداختن چقدر هزینه و در چه ظرف زمانی مقرون به صرفه است. این عبارات اولین جملاتی است که مدیریت ابهام برانگیز طرح ها و فعالیت های هسته ای ایران را در معرض این سئوال قرار می دهد که چه چیزی در ایران بیش از آینده کشور ایران ارزش دارد و اینکه آیا منطقی است برای تحصیل ابزار و ادوات و تکنیک هایی که ممکن است به حفظ امنیت کشور کمک کند خود کشور را خرج کرد را بر باد داد

در مورد مدیریت مذاکره با آمریکا مانیفست ظریف بر "مهار تشنج و جلوگیری از بروز تنش های غیرضروری در روابط دو کشور، شناسایی واقع بینانه اهداف، سیاست ها و نگرانی های متقابل، و نیز گرفتن ابتکار عمل از آمریکا در حوزه های مختلف روابط دو جانبه ..." تاکید می کند. مانیفست ظریف برای برقراری مذاکرات شفاف و منطقی با آمریکایی ها، که خداوندگار تاریخ دیپلماسی هستند نیاز دارد تا مدیریت موضوع مذاکره با آمریکا از دفتر رهبری و سپاه قدس به وزارت خارجه بازگردانده شود. در ضمن ایشان قبل از هر اقدامی باید اطمینان یابد که نتایج مذاکرات طولانی و طاقت فرسا با سخنرانی های گاه و بیگاه رهبر ایران با بحران مواجه نشود

 در ضمن آقای حسن روحانی رئیس جمهور و ظریف وزیر خارجه نیاز دارند تا اختیارات و بودجه و نیز امکانات ویژه سپاه قدس و بخش برون مرزی سپاه و همچنین بخش برون مرزی وزارت اطلاعات را در چهارچوب های کنترل شده تری دو باره تعریف کنند. در ضمن لازم است تا جایی که امکان دارد کادرهای وزارت خارجه و کارکنان سفارت های ایران در سراسر دنیا از کادر های غیر نظامی و غیر وزارت اطلاعات گزینش شوند. نفوذ کادرهای سپاه و وزارت اطلاعات در وزارت خارجه بخصوص طی ۸ سال گذشته منجر به بروز فجایعی شده است که آبروی و حیثیت ایرانیان را در سطح جهان مخدوش و هزینه های کلانی را نیز بر ملت ایران تحمیل کرده است

اگر قرار است واقعا ظریف اداره همه ادارات وزارت خارجه را بر عهده داشته باشد شاید لازم است در درجه اول تعریفی عینی از دوست، رقیب، و متحد در سیاست خارجی ایران تعریف شود. اگر ظریف هشیاری کافی داشته باشد، که بزودی آشکار می شود، سیاست خارجی ایران نیاز ندارد تا تعریفی از دشمن را در چهارچوب استراتژی خود بگنجاند. در دنیای امروز همه در پی این هستند تا از هم بهره ببرند. ارائه تعریف از دشمن در سیاست خارجی دستاورد دوران ما قبل نظام دو قطبی است. امروزه کشورها هر تلاشی را به کار می برند تا موضوعی به نام "دشمن " در اطراف حوزه های سیاسی امنیتی شان شکل نگیرد. به همین دلیل از همه فرصت ها استفاده می شود تا با مذاکره و معامله هر معضلی مرتفع گردد و منجر به درگیری و اتلاف منابع نگردد


 نگاه به سیاست خارجی با تاکید بر مقوله "دشمن"، که متاسفانه طی ۳۳ سال گذشته بر آن تاکید شده و همواره در سخنان رهبر ایران شاهد آن هستیم، بزرگترین انحرافی است که سیاست خارجی ایران به آن دچار بوده و خسارات جبران ناپذیری را بر کشور تحمیل کرده است. امروزه با انزوای همه جانبه کشور مردم ایران شاهد ثمرات نکبتبار این عقب افتادگی و تعریف کشورها به دوست و دشمن هستند. 

آمار، آیینۀ واقعیتهای تلخ

آمار، آیینۀ واقعیتهای تلخ
نویسنده: ؟

خیلی از مردم نه فقط به «آمار» اعتقاد و اعتمادی ندارند، بلکه برای آن ارزش و اعتباری هم قائل نیستند و تا اندازه ای حقّ هم دارند، مخصوصاً در کشورهایی که مقامات دولتیشان هم مثل مردم کوچه و بازارشان، در عرض چند ثانیه میتوانند شما را در هر زمینه ای که برایشان اهمیت داشته باشد و در حدّی که به نفعشان باشد، آمار باران کنند. مثلاً میبینی یکی از مقامات کشوری ماورای جابلقا در مصاحبه با یک خبرنگار جابلقایی می گوید:
در کشور ما ۹۸ درصد مردم در رفاه ۱۰۰۰ درصد زندگی میکنند و درآمد آنها در چند سال اخیر ۳۰۰ درصد افزایش پیدا کرده است و آن ۲ درصد بقیه هم که هماکنون از رفاه نسبی برخوردارند، به زودی به حدّ اکثر رفاه لازم نائل خواهند شد. این واقعیت را میتوانید از میزان آرائی که ما در دو دورۀ انتخابات عمومی کسب کردیم، دریابید. در انتخابات قبلی، ما ۶۲ ممیّز ۲۷ درصد آراء را به دست آوردیم، و این میزان در انتخابات اخیر به ۹۷ ممیّز ۵۵ درصد افزایش یافت. آن کمتر از دو و نیم درصد بقیه هم که بود و نبود خودشان و آرائشان برای ما و ملّت آزاده و خوشبخت ما که محسود ملل جهان شده است، هیچ فرقی نمی کند"!
امّا در مورد خیلی از واقعیتهای مهمّ و پیچیدۀ دنیای امروز که ما به کلّی از آنها غافلیم، وقتی که یک بندۀ خدایی پیدا بشود که برود بی حساب وقتش را بگذارد و حسابی مغزش را به کار بیندازد و به معنای واقعیِ حقیقت یابی تحقیق کند و آماری دقیق جلو ما بگذارد، آنوقت دود از کلّه مان بلند میشود که: «ای دل غافل، ما کجاییم در این روزگار هشتلهفت، و حقیقت کجاست! تقصیر خودمان است که می گذاریم با دروغهای ناحقّشان گوشهامان را پُر کنند و با شعبده های مسخره شان چشمهامان را ببندند و با ما همان کنند که خواهند و چنان کنند که ما حالیمان نشود.
چند روز پیش یک کتاب چهارصد صفحه ای، با کاغذ و جلد و چاپ عالی، نوِ نو، لاش باز نشده، از یک مغازۀ خیریه خریدم به مبلغ ناچیز یک پوند و نود و نه پنس، با عنوان اصلی «یک بازار واحد تحت لوای خداوند» (۱) و عنوان فرعی «سرمایه داری افراطی، عوام گرایی بازار، و پایان دموکراسی اقتصاد» (۲)، از نویسنده ای به اسم «تامس فرانک»(۳). مقدّمه اش را خواندم و همان اوّلهای فصل اوّلش رسیدم به چند تا آمار که دود از کلّه ام بلند کرد و گفتم: «ای دل غافل، ما کجا بودیم در تصوّر از معنای سرمایه داری، و سرمایه داری کجا بود در بی معنایی و بی خدایی
اسم شرکتِ اوّلش انگلیسیِ یک ملّتی و حالاش آمریکاییِ چند ملیتیِ «جنرال الکتریک» (۴) را شنیده بودم. یخچالش را دیده بودم. یک وقتی یکی از رادیوهای لامپیش را هم داشتم، امّا نمی دانستم که حالا دستش تو کار هزارها محصول دیگر هم هست. نمی دانستم که آدمی به اسم «جک ولچ» (۵)، لیسانسیۀ شیمی که بیست سال مدیر کلّ این شرکت بود، حقوقش تقریباً ۴۰۰۰ درصد بیشتر از متوسّط دستمزد کارگرهای صنعتی شرکت خودش بود و ۹۵۷۱ درصد بیشتر از متوسّط دستمزد کارگرهای صنعتی مکزیک. و نمی دانستم که در دورۀ مدیر کلّی او ارزش شرکت «جنرال الکتریک» ۴۰۰۰ درصد افزایش داشت، و نمی دانستم که هفت سال پیش ثروت خالص این مدیر کلّ ۷۲،۰۰۰،۰۰۰ دلار برآورد شده بود.
حالا این که به جای خود. دو سطر پایین تر دیدم نوشته است: «ثروت طبقۀ خیلی اعیان آمریکا که فقط یک درصد جمعیت این کشور را تشکیل می دهد، قبل از دورۀ ریاست جمهوری بیل کلینتون(۶)، ۳۵ ممیِز ۷ درصد کلّ ثروت آمریکا بود(۷)، امّا در دورۀ او ثروت این یک درصد جمعیتِ آمریکا بالا رفت و رفت تا رسید به ۴۰ ممیّز یک درصدِ کلِّ ثروت آمریکا
بله، همان بیل کلینتونی که محبوب القلوب یک به علاوۀ ۹۹ درصد مردم آمریکاست. ملاحظه میکنید که آمار همچین هم که بعضیها فکر می کنند، کشکی و بی خاصیت نیست!
______________________________________
۱- بازار واحد تحت لوای خداوند (One Market Under God) اشاره ای ضمنی دارد به عبارت «یک ملّت تحت لوای خداوند» (One Nation Under God) در سوگند بیعت در اصلاحیۀ اوّل قانون اساسی آمریکا.
۲- Extreme Capitalism, Market Populism, and the End of Economic Democracy
۳- تامس فرانک (Thomas Frank) مؤسّس و سردبیر مجلّۀ فرهنگی و سیاسی «The Baffler» و منتقد اجتماعی.
۴- General Electric
۵- جک ولچ (Jack Welch)
۶- Bill Clinton، بیل کلینتون، چهل و دوّمین رئیس جمهوری آمریکا، یکی از محبوب ترین رئیسهای جمهوری آمریکا در دوران بعد از جنگ جهانی دوّم، که نام خود را در پهلوی نام «مونیکا لویینسکی»، کارمند کاخ سفید در تاریخ ایالات متّحد آمریکا ثبت کرد.
۷- به عبارت دیگر طبقۀ بسیار ثروتمند آمریکا که یک درصد کلّ جمعیت آمریکا بود، پیش از کلینتون کمی بیشتر از یک سوّم تمام ثروت آمریکا را داشت، امّا به برکت سیاست اقتصادی کلینتون و یارانش، شد صاحب نزدیک به نصف ثروت کلّ آمریکا.

ملک ایران سرزمین دکتران

خاک ایران یکسر از دکتر پر است
هرکه دکتر نیست نانش آجر است
ملک ایران سرزمین دکتران
این‌قدر دکتر نباشد در جهان
شهر دکتر، کوچه دکتر، باغ دکتر
کبک دکتر، فنچ دکتر، زاغ دکتر
عابران هر خیابان دکترند
دانه‌های برف و باران دکترند
هم وزیران هم مدیران دکترند
بیشتر از نصف ایران دکترند
هرکه پستی دارد اینجا دکتر است
دیپلم ردی‌ست، اما دکتر است
هرکه شد محبوب از ما بهتران
هرکه شد منصوب بالا دکتر است
هرکه رد شد از در دانشکده
یا گرفته دکتری، یا دکتر است
شاعر تیتراژهامان دکتر است
مجری اخبار سیما دکتر است
آن‌که مثل آفتاب نیمه‌شب
سر زد از صندوق آرا دکتر است
شاد باش ای دکتر آرای ما
دکترای جمله دانش‌های ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
دکترایت نخوت و ناموس ما
در جهانی که پر است از نابغه
دکتری چندان ندارد سابقه
بی‌سبب افسرده‌ای، غم می‌خوری
سرزمین ماست مهد دکتری 
گرچه باشد قصه‌ها پشت سرش
دکتری دارند ملا و خرش 
شعله‌های عشق چون گر می‌گرفت
آتشی در خیل دکتر می‌گرفت 
وحشی و اهلی و غیره دکترند
تاجر و دهقان و کاسب دکترند
عالمان را خود حدیثی دیگر است
حجت‌الاسلام دکتر بهتر است
بحث‌های جعل مدرک نان‌بری‌ست
بهترین سرگرمی ما دکتری‌ست
عده‌ای مشغول دکترسازی‌اند
عده‌ای سرگرم دکتر‌بازی‌اند


امام جماعت!!!

در روزگارانی دور، غریبی به وقت اذان وارد قریه ای شد و برای نماز به مسجد رفت. امام جماعت را دید که نه تنها یک دست و یک پا، که یک گوشش بریده بود و یک چشمش از کاسه درآمده.
از ریش سپیدی علت پرسید. 
پیرمرد لبخندی زد و گفت: راه خطا رفت، به حکم شرع پایش را قطع کردیم. دزدی کرد، دستش را بریدیم. گوش به خطا سپرد، گوشش را کندیم و چشم به نامحرم دوخت، چشمش از کاسه درآوردیم. 
مرد طعنه زد: با این همه فضیلت، چطور امام جماعتش کردید؟!!
پیرمرد سری تکان داد و گفت: آخر، اگر جلوی چشم مان نبود، وقت نماز کفشهامان را میدزدید.
لطفاً هیچ مپندارید که این حکایت بدان آوردیم که امروز "احمدی نژاد" به عنوان عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و برای امتزاج با هاشمی رفسنجانی! منصوب شده است.

Sunday, August 18, 2013

وای از کلمات قصار!

وای از کلمات قصار!
علیزاده طوسی
بی بی سی - جمعه 19 ژوئيه 2013 - 28 تیر 1392
سلام. اینجا، توی انگلیس، کمتر خانه ای پیدا می شود که یک جلد «کتاب مقدّس»، یک جلد «کلیات آثار ویلیام شکسپیر»، یک جلد «رباعیات عمر خیام» و یک جلد «گنجینۀ کلمات قصار" معروف نداشته باشد. آن سه تای اوّل را کاریشان نمی شود کرد، امّا وای از این آخری! وای و صد وای از کلمات قصار!
ملّتی هستیم که بیشتر از هزار سال شعر و حکمت و تصوّف و عرفانِ «مکتوب» داریم، وکلمات قصاری را که از این گنجینۀ بزرگ،نسل به نسل آویزۀ گوش همدیگر کرده ایم، هرگز به ما مجال نداده است که هوشمان از گوشمان بپرسد: «چشم داشته ای نگاه بکنی، ببینی اینی که آویزه کرده ای، جواهر است یا یگ سنگ رنگی عقل کُشِ خطرناک؟»
بگذریم. در اصل من نمی خواستم دربارۀ «کلمات قصار» برایتان «روضۀ وای وای!» بخوانم. یادتان هست، چند وقت پیش توی اخبار گفتند یک «شورشی» در سوریه سینۀ یک سرباز را شکافت و قلبش را کشید بیرون و یک تکّه از آن را خورد؟...
می خواهید چی فکر بکنم؟ می توانم بگویم: «خوب، آدمیزادند! جنگ و کشتار که مال حیوانها نیست! انقلاب و شورش و کودتا که مال حیوانها نیست! خیانت و وطن فروشی و همنوع کشی که مال حیوانها نیست! عوامفریبی و انتخابات و تقلّب و زندان و شکنجه و مخالف کشی که مال حیوانها نیست
گفته اند که آویزۀ گوش بار هوش را سنگین می‌کند.
می گویید: «تو را خدا بس است! همۀ اینها و صد برابر و هزار برابراینها را می دانیم و می دانیم که همه اش کار آدمیزادِ همه فن حریف است، مال حیوانها نیست
خوب، من هم همین را می خواهم بگویم... شما فقط حساب کنید در این سه، چهار دهۀ اخیر در سرتاسر دنیا از لحاظ کشت و کشتار، و دزدیهای میلیارد میلیاری، و تجاوزهای جنسیِ حیف از لعنت ودشنام، و قحطهای مرگ آورِ ناشی از سیاستهای پلیدِ اقتصادی، و دیگر چی بگویم که نشنیده باشید و متأسّفانه فراموش نکرده باشید... چه غوغای نکبت بار و تهوّع انگیزی راه افتاده است و دنیای ما را گرفته است!

اینجاست که «کلمات قصار» به من کمک می کند تا بگویم: «بله، هیچکدام از این جنایتها و پلیدیها کار حیوان آدمیزاد شده نیست، کار حیوان حیوان مانده نیست، کار دیو هم نیست. کار حیوانِ آدمیزاد شدۀ انسان نشدۀ دوباره حیوان شده است".

میرحسین در نظر ژیژک لهستانی

به نظر ژیژک لهستانی، خطای تمام این روایت‌ها، منجر به غلط‌خوانی مفهومی به نام "میرحسن موسوی" میشود. آیا موسوی یک اصلاح‌طلب با عقبه غربی است که در پی آزادی و بازار آزاد است، یا یکی از اعضای ساختار حکومت روحانیان که با پیروزی او، تغییری در حکومت حاصل نمی‌شد؟ «این نوسان شدید نشان می‌دهد که ماهیت حقیقی اعتراض مردم نادیده گرفته شد.» (ص۶۹)
حامیان موسوی و معترضان، «با انتخاب رنگ سبز، فریاد الله اکبر بر بام‌های تهران، در تاریکی شب، نشان دادند که خواهان بازگشت و تکرار انقلاب ۵۷ هستند، بازگشت به ریشه‌های انقلاب، از بین بردن فسادی که انقلاب دچارش شده. این بازگشت به ریشه‌ها نه تنها مدون بود، بلکه به رفتار انبوه خلق هم مربوط می‌شد: تظاهرات یکپارچه مردم، همبستگی فراگیرشان، خود-سازمان‌دهی و بداهه‌ کاری‌های خلاقشان، و ساختار یگانه و نظم شان، مانند تظاهرات هزاران نفر در سکوت کامل
ژیژک در تازه ترین کتابش می نویسد که عمده تفاسیر غربی درباره میرحسین موسوی، اشتباه بوده است، موسوی پدیده ای کاملا متفاوت بود زیرا «نام موسوی معرف تجدید حیات رویای مردمی است که انقلاب ۵۷ را شکل داد".

سرانجام ژیژک معتقد است آنچه در ایران رخ داد، در شکل بهار عربی ادامه یافت. کتاب «سال رؤیاهای خطرناک» را انتشارات ورشو در سال ۲۰۱۲ در ۱۳۸ صفحه به چاپ رسانده است.