محمد جواد اکبرین
آقای خامنهای در افطاری دیشب با دانشجویان:
«اوضاع خاص و حساس کنونی کشور بسیار شبیه جنگ احزاب در زمان پیامبر است».
این روش رهبر جمهوری اسلامیست که برنامههای حال و آیندهاش را با تشبیه به تاریخ صدر اسلام اعلام میکند. هفده سال پیش وقتی میخواست برای نخستین بار یکی از نزدیکترین یاران آیتالله خمینی را زندانی کند در خطبهی نمازجمعهاش گفت «سابقهداران اسلام، جناب طلحه و جناب زبیر و جناب سعدبنابى وقّاص و امثال اینها بودند، بعضى از اینها على را تنها گذاشتند» (۲۶ آذرماه ۱۳۷۸) این را گفت تا عبدالله نوری (نمایندهی آیتالله خمینی همزمان در سپاه و جهاد) را سالها در زندان نگهدارد؛ آیتالله خمینی تنها چند ماه قبل از مرگش در حکم کمنظیری به عبدالله نوری او را فردی «با هوشِ سیاسیِ بسیار خوب، متدیّن و متقّی» توصیف کرده بود.
دو سال بعد هم آقای خامنهای وقتی میخواست با «توقیف فلهای مطبوعات» در یک روز از شرّ دهها روزنامه و مجله خلاص شود در همایش بزرگ بسیجیان کشور در مصلای تهران سخنرانی کرد و گفت: «عبداللَّهبناُبیّ، یكی از دشمنترین دشمنان پیغمبر بود... در لابهلای همین مطبوعات اثر انگشتِ عبداللَّهبناُبیّها را میبینم» (اول اردیبهشت ۱۳۷۹)
در دوسالِ آخر دولت احمدینژاد و در سختترین شرایط ناشی از تحریم اقتصادی برخی خواستند ادای او را درآورند و گفتند ما در «شِعبِ ابیطالب» به سر میبریم (شِعبِ ابیطالب جایی بود که پیامبر و یارانش اوج محاصرهی اقتصادی را تجربه کردند) اما او چون نمیخواست که دولت بابصیرتش را مسبّب این وضعیت معرفی کند گفت: «ما امروز در شرائط شِعب ابیطالب نیستیم؛ ما در شرائط بدر و خیبریم.» (۱۹دیماه ۱۳۹۰) بدر و خیبر نماد پیروزیِ اسلام بود؛ او اما در اوج بدبختیِ کشور میخواست به هوادارانش پیام دهد که کم نیاورند و از ژستِ پیروزی کوتاه نیایند. اما هنگامی که دولت روحانی آمد و درست زمانی که کشور میرفت تا از فشار تحریمها بیرون آید و مردم نفسی تازه کنند او تازه فرمان را به «سمت شِعبِ ابیطالب» چرخاند و «اقتصاد مقاومتی» را پیش کشید و حتی «قرارگاه اقتصادی» راهاندازی کرد و برایش «فرمانده» تعیین کرد؛ زیرا دیگر دوران احمدی نژاد نبود که ناامن نشاندادنِ اقتصاد و کشدادنِ فساد ایرادی داشته باشد. دیشب معلوم شد که قطار رهبری به ایستگاهِ جنگ احزاب رسیده؛ همان جنگی که مسلمانان مجبور شدند بر دور مدینه خَندق حفر کنند؛ دشمن نمیتوانست از خندقها عبور کند و وارد مدینه شود اما مشکل آنجا بود که هیچکس هم نمیتوانست از مدینه بیرون برود؛ قرآن میگوید «خدا فرشتگانش را به کمک فرستاد» تا حصرِ شهر شکست. آقای خامنهای هم لابد به همین دل بسته! تا هست ایران را به مدینهی جنگ احزاب تبدیل میکند، بعد از خودش هم مهم نیست؛ فرشتگان میآیند و تحریم مدینه را میشکنند.
به فکتهای بالا نگاه کنید، سال ۷۸، خودش را امام علی تصور کرد، سال ۷۹ خود را پیامبر و طبیعیست که حالا نوبت فرشتگان باشد خودی نشان دهند. این روند نشان میدهد که وجه مشترکِ آقا با کسی که «نظرش به نظر بنده نزدیکتر است» فقط در یک چیز بود؛ هالهی نور.
«اوضاع خاص و حساس کنونی کشور بسیار شبیه جنگ احزاب در زمان پیامبر است».
این روش رهبر جمهوری اسلامیست که برنامههای حال و آیندهاش را با تشبیه به تاریخ صدر اسلام اعلام میکند. هفده سال پیش وقتی میخواست برای نخستین بار یکی از نزدیکترین یاران آیتالله خمینی را زندانی کند در خطبهی نمازجمعهاش گفت «سابقهداران اسلام، جناب طلحه و جناب زبیر و جناب سعدبنابى وقّاص و امثال اینها بودند، بعضى از اینها على را تنها گذاشتند» (۲۶ آذرماه ۱۳۷۸) این را گفت تا عبدالله نوری (نمایندهی آیتالله خمینی همزمان در سپاه و جهاد) را سالها در زندان نگهدارد؛ آیتالله خمینی تنها چند ماه قبل از مرگش در حکم کمنظیری به عبدالله نوری او را فردی «با هوشِ سیاسیِ بسیار خوب، متدیّن و متقّی» توصیف کرده بود.
دو سال بعد هم آقای خامنهای وقتی میخواست با «توقیف فلهای مطبوعات» در یک روز از شرّ دهها روزنامه و مجله خلاص شود در همایش بزرگ بسیجیان کشور در مصلای تهران سخنرانی کرد و گفت: «عبداللَّهبناُبیّ، یكی از دشمنترین دشمنان پیغمبر بود... در لابهلای همین مطبوعات اثر انگشتِ عبداللَّهبناُبیّها را میبینم» (اول اردیبهشت ۱۳۷۹)
در دوسالِ آخر دولت احمدینژاد و در سختترین شرایط ناشی از تحریم اقتصادی برخی خواستند ادای او را درآورند و گفتند ما در «شِعبِ ابیطالب» به سر میبریم (شِعبِ ابیطالب جایی بود که پیامبر و یارانش اوج محاصرهی اقتصادی را تجربه کردند) اما او چون نمیخواست که دولت بابصیرتش را مسبّب این وضعیت معرفی کند گفت: «ما امروز در شرائط شِعب ابیطالب نیستیم؛ ما در شرائط بدر و خیبریم.» (۱۹دیماه ۱۳۹۰) بدر و خیبر نماد پیروزیِ اسلام بود؛ او اما در اوج بدبختیِ کشور میخواست به هوادارانش پیام دهد که کم نیاورند و از ژستِ پیروزی کوتاه نیایند. اما هنگامی که دولت روحانی آمد و درست زمانی که کشور میرفت تا از فشار تحریمها بیرون آید و مردم نفسی تازه کنند او تازه فرمان را به «سمت شِعبِ ابیطالب» چرخاند و «اقتصاد مقاومتی» را پیش کشید و حتی «قرارگاه اقتصادی» راهاندازی کرد و برایش «فرمانده» تعیین کرد؛ زیرا دیگر دوران احمدی نژاد نبود که ناامن نشاندادنِ اقتصاد و کشدادنِ فساد ایرادی داشته باشد. دیشب معلوم شد که قطار رهبری به ایستگاهِ جنگ احزاب رسیده؛ همان جنگی که مسلمانان مجبور شدند بر دور مدینه خَندق حفر کنند؛ دشمن نمیتوانست از خندقها عبور کند و وارد مدینه شود اما مشکل آنجا بود که هیچکس هم نمیتوانست از مدینه بیرون برود؛ قرآن میگوید «خدا فرشتگانش را به کمک فرستاد» تا حصرِ شهر شکست. آقای خامنهای هم لابد به همین دل بسته! تا هست ایران را به مدینهی جنگ احزاب تبدیل میکند، بعد از خودش هم مهم نیست؛ فرشتگان میآیند و تحریم مدینه را میشکنند.
به فکتهای بالا نگاه کنید، سال ۷۸، خودش را امام علی تصور کرد، سال ۷۹ خود را پیامبر و طبیعیست که حالا نوبت فرشتگان باشد خودی نشان دهند. این روند نشان میدهد که وجه مشترکِ آقا با کسی که «نظرش به نظر بنده نزدیکتر است» فقط در یک چیز بود؛ هالهی نور.
No comments:
Post a Comment