Monday, June 29, 2015

احمد کسروی، دین‌ستیزی دیندار



نقدی بر:
احمد کسروی، دین‌ستیزی دیندار

اشاره:
پیش از خواندن مقاله لازم است چند نکته روشن شود:
یک- معنای دین: دین یعنی راه و رسم(روش) زندگی. هنگامی که به خداوند میگوییم اسألک العافیه، عافیه الدین و الدنیا و الآخره، معنایش این است که از تو سلامتی روش زندگی و دنیا و آخرتم را درخواست میکنم؛ که روش زندگی پایه و مایه دنیا و آخرت هم هست.
دو- دین وسیله است. هیچ دینی یا راه و روشی هدف نیست؛ هنگامی که میگوییم روش پژوهش، یعنی وسیله ای که ما را در رسیدن به هدفی که در پیش گرفته ایم، یاری رساند. همه وسایل و روشها برای رسیدن به درستی و حقیقت اند.
ویژگی وسیله آن است که هرکس میتواند هرگونه که بخواهد از آن بهره برداری کند. اگر در روش پژوهشمان داده های نادرستی را به کار بریم، نتیجه یا خروجی ما هم نادرست خواهدبود. اگر در دین(روش زندگی)مان عناصر نادرستی را دخالت دهیم، هم در دنیا و هم در آخرت، زیانکار خواهیم شد. انسان خردمند از هر وسیله ای به درستی بهره برداری میکند.
سه- نویسنده پیرامون کسروی نوشته است:
"وظیفه‌ای که کسروی به‌عهدۀ دین‌ می‌گذاشت، این بود که مردمان را به نیک‌خواهی و همدستی با یکدیگر برانگیزد و بدین‌سان از نبرد آدمیان با یکدیگر که مایۀ رنج‌هاست بکاهد."
وظیفه دین آن نیست که اختیار ما را از ما بگیرد و ما را وادار به کاری کند که میلی به انجام آن نداریم؛ و از آنجا که دین وسیله است، هیچگاه نمیتواند هدفمندانه کاری انجام دهد. وسیله وسیله است؛ کاربر باید خردمند باشد تا وسیله را خوب به کار برد.
اما اگر منظور این باشد که دین از عناصری برخوردار باشد تا در انسانها انگیزه ایجاد کند، سخن درستی است و همه ادیان به گونه ای انگیزه در انسانها ایجاد میکنند؛ همانند تشویقها و تنبیه های فراوانی که در قرآن آمده و یا معجزات و کراماتی که مسیح انجام میداد. ولی در نهایت این انسان است که از آن همه انگیزشها متأثر شود و رو به سوی اندیشه، گفتار و کردار نیک گذارد و یا آنها را  نادیده انگارد و به آنها پشت کند.
چهار- کسروی: "دین‌ها در آغاز بنیاد راستی داشته‌اند و دستگاهی ارجدار بوده‌اند، اما با گذشت زمان در هر یک از آن‌ها آلودگی‌ها پدید آمده و برخی از آن‌ها به‌ یکباره گوهر خود را از دست داده‌اند."
این سخن درست است ولی این موضوع هیچ ربطی به اصل دین پیدا نمیکند. دین حنیف که قران از آن یاد میکند، یعنی دین اصیل الهی. شاخ  و برگهایی که بعدها بر دینها افزوده شده اند، همه انسانی هستند و ربطی به خدا و اصل دین ندارد. هیچ دینی گوهر خود را از دست نمیدهد و تا پایان جهان اصل خود را حفظ میکند. قرآن حافظ پیام اسلام است و تا ابد نور افشانی میکند. مگر برای کسی که بی تقوا باشد و بخواهد از آن در جهت اندیشه ها و منافع خود بهره ای ببرد که در این صورت خود قرآن منحرفش خواهدکرد. چنانکه خود پیرامون خود گفته است: هدیً للمتقین ام
پنج - به نظرمیرسد آقای مناف زاده در این مقاله به خوبی و درستی و رعایت انصاف، کسروی را معرفی کرده باشد.
شش- آنچه که در متن مقاله، در پرانتزها به رنگ سبز آمده از نگارنده است.
هفتم تیرماه نودوچهار- احمد شماع زاده
×××××××××
کسروی اگر به خرافات و باورهای خردگریز و عقل‌ستیز دین‌ها می‌تاخت، در پی برانداختن بنیاد آن دین‌ها بود و نه پیرایش آن‌ها از خرافات و باورهای ناسازگار با نیازهای زندگی انسان‌‌ در جهان کنونی. در نتیجه، دین‌پیرا یا، به‌ عبارت دیگر، اصلاحگر دین نبود. با این حال، برخلاف ماتریالیست‌ها و بی‌خدایان که دشمن هرنوع دینی هستند، کسروی هم خداشناس بود و هم دین را یکی از نیازهای انسان می‌دانست.
در زمانی که کسروی به مبارزه با فرقه‌های دینی و انتقاد بنیادی از اصول ایمانی دین‌های وحیانی برخاسته بود، کسانی به او خرده می‌گرفتند و از او می‌پرسیدند: چرا به برانداختن دین‌ها، که کار نیک و درستی است، بسنده نمی‌کنی و خود می‌خواهی دین تازه‌ای بیاوری؟ در قرن بیستم سخن گفتن از دین نشانۀ بی‌خبری از اوضاع زمانه، ناآشنایی با دستاوردهای علوم و بیگانگی با اندیشۀ علمی است. (1- ص 4)
این خرده را هنوز هم کسانی به کسروی می‌گیرند و بعضی‌ها حتا او را بیپروایانه هموارکنندۀ راه آیت‌الله خمینی می‌دانند. کسروی در پاسخ به این دسته از خرده‌گیران می‌گفت: «ما که با ده و چند کیش نبرد می‌کنیم و می‌خواهیم آن‌ها را یکایک براندازیم، اگر تنها به آن بس کنیم که بگوییم: این کیش‌ها بی‌پاست؛ و به ریشخند و نکوهش پردازیم، نتیجه آن باشد که باورها سست گردد، ولی به همان حال بازماند... ما هنگامی می‌توانیم آن کیش‌ها را براندازیم که معنی راست دین را نیز روشن گردانیم.» (1- ص 5-6)
کاری به درستی یا نادرستی راهی که کسروی در عرصۀ دین پیش گرفته بود، نداریم. و اینکه آیا می‌توان با او در مبارزه‌ای که با دین‌های گوناگون می‌کرد همراه شد یا نه، مسئلۀ ما نیست. آنچه در اینجا می‌خواهیم بدانیم این است که او چه می‌گفت. زیرا به نظر می‌رسد بسیاری از سنجشگران دیدگاه‌های او در بارۀ دین، گوهر سخنان او را درست درنیافته‌اند و به‌همین سبب، نسبت‌های نادرست به او می‌دهند.
وظیفه‌ای که کسروی به‌عهدۀ دین‌ می‌گذاشت، این بود که مردمان را به نیک‌خواهی و همدستی با یکدیگر برانگیزد و بدین‌سان از نبرد آدمیان با یکدیگر که مایۀ رنج‌هاست بکاهد. (1- ص 19) می‌گفت: دین‌ها در آغاز بنیاد راستی داشته‌اند و دستگاهی ارجدار بوده‌اند، اما با گذشت زمان در هریک از آن‌ها آلودگی‌ها پدید آمده و برخی از آن‌ها به‌ یکباره گوهر خود را از دست داده‌اند.(همان)
دین اسلام نیز در آغاز مردمان را به نیک‌خواهی و نیکوکاری برمی‌انگیخت. اما از زمانی‌که دانش‌ها پدید آمده‌اند، دین‌ها حال دیگری پیدا کرده‌اند. به هر کجا که دانش‌ها پا نهاده‌اند، سران دین‌ها به تکاپو افتاده، دشمنی آغاز کرده‌اند و گلوله‌های دشنام و نفرین به‌سوی دانشمندان روانه گردانیده‌اند. چیزی که هست، در همه‌جا پیکار و نبرد میان دین‌ها و دانش‌ها با شکست دین‌ها پایان پذیرفته است. (1- ص 20)
به گفتۀ کسروی، دین‌ها همه در برابر دانش‌ها سپر انداخته‌اند. در اروپا کشیشان پس از شکست، دورۀ دیگری آغاز کردند و کوشیدند میان دانش‌ها و تورات و انجیل سازش ایجاد کنند و بدین‌سان شکست خود را بپوشانند. برای مثال، تئوری لاپلاس را گرفتند و آن را با «آفریده شدن آسمان‌ها و زمین‌ها در شش روز» سازش دادند و همین را «معجزه‌ای» از تورات شمردند و چیزی هم طلبکار شدند. (1- ص 21) در میان مسلمانان نیز ملایان کتاب‌ها نوشتند و آوازها برانداختند که ریشۀ همۀ دانش‌ها در کتاب‌های اسلام است. گفتند راز پرواز هواپیما در قرآن نهفته است یا نیروی کشش (قوۀ جاذبه) را امامان پیش از نیوتون بازنموده‌اند و از راه‌آهن و تلفن و آیروپلان در «اخبار» آگاهی داده شده است. (همان)
کسروی معتقد بود که این دوره در میان اروپاییان کم و بیش پایان یافته، اما در میان مسلمانان هنوز ادامه دارد چنانکه در تهران روزنامه‌ای به‌ تازگی گفتاری نوشته و نشان داده که هواپیماسازی را نخست مسلمانان آغاز کردند و هزار سال پیش خلیفه در بغداد سوار هواپیما می‌شده است. (1- ص 21- 22) به‌گفتۀ کسروی، این پینه‌کاری‌ها سودی نداده است و نتواند داد. دانش‌ها دین‌ها را شکسته‌اند، اما آن‌ها را از میان نبرده‌اند. سست گردانیده‌اند، ولی به یکبار از کار نینداخته‌اند. نتیجه‌ای که از پیکار دانش‌ها با دین‌ها پدید آمده، این است که دین‌ها سست گردیده‌ ناتوان شده‌اند و دیگر نمی‌توانند پیروان خود را به پاکدامنی و نیکوکاری برانگیزند و جلوگیر آزها و و هوس‌ها و دزدی‌ها و پستی‌های آنان باشند. به‌عکس، دستاویز گردنکشی و دسته‌بندی و کالای دکانداری شده‌اند. جلو پیشرفت زندگی را می‌گیرند. می‌توانند سنگ راه دانش‌ها باشند و افزار سیاست برای دولت‌های آزمند گردند.(1- ص 22)
می‌گفت: مثلاً ایرانیان از پیروان اسلام بشمارند. اما امروز از آن دین با آلودگی‌هایی که یافته و سستی‌هایی که پیدا کرده سودی نتوان چشم داشت. آن دین، آز و هوس را نتواند کشت، مردم را از بی‌دینی نتواند بازداشت، چارۀ پراکندگی نتواند بود، از قافیه‌بافی و یاوه‌سرایی که هوس بسیار پستی است، جلو نتواند گرفت، از خودخواهی و گردن‌کشی نتواند کاست. (همان) امروز به دستاویز همان دین (یا بهتر گویم: به دستاویز کیش شیعی که شاخه‌ای از آن دین است)، بازرگانان از دادن مالیات به دولت سر بازمی‌زنند، [...]  یک‌دسته مردم هوسباز تیره‌مغز در محرم دسته‌های سینه‌زن و قمه‌زن و زنجیرزن درست می‌کنند و در پیش چشم بیگانگان بازارها را می‌گردند و آبروی یک توده را می‌ریزند. (1- ص 23) و اگر روزنامه‌ای به جلوگیری از آن رسوایی‌ها برخیزد، به دستاویز دین بازش می‌دارند. [...] آنگاه گروهی از ملایان، نجف و کربلا و قم را کانون‌هایی برای خود ساخته‌اند و در برابر دولت و توده دستگاهی برپا کرده‌اند و بی تاج و تخت پادشاهی می‌کنند. دولت این کشور را «غاصب» می‌خوانند؛ مالیاتی را که می‌گیرد، حرام می‌شمارند؛ اما خود که هیچ‌کاره‌اند از مردم به‌ نام «سهم امام» یا «رد مظالم» مالیات می‌گیرند. (همان)
درست است که کسروی بیش از همه به شیعیگری و روحانیان شیعه می‌تاخت، اما اگر نوشته‌های او را به دقت بخوانیم می‌بینیم که نه با یک یا دو دین، بلکه با همۀ دین‌ها درافتاده بود. بنابراین، اگر بگوییم که او شیعه‌ستیز یا بهایی‌ستیز بود، تنها جزء کوچکی از حقیقت را دربارۀ او گفته‌ایم. برای مثال، در زمان او کسانی به‌نام تجدد‌خواهی و مبارزه با اسلام(که آن را دین قوم عرب میدانستند) در پی زنده کردن آیین زرتشت بودند. کسروی به آنان نیز می‌تاخت، چنانکه دربارۀ کوشش‌های آنان نوشت: برای اخلال و پراکندن روابط اجتماعیِ افراد این مملکت، نعرۀ زردشت‌پرستی را در عین تجددخواهی به آسمان رسانده‌اند. [...] بر فرض اینکه زردشت در عداد پیغمبران شمرده شود، آیا عصر تاریک سه‌هزار سال پیش که زردشت در آن می‌زیسته است، با امروز چه شباهتی دارد؟ و این آرزوی خام با تجددخواهی شما چه تناسب و موافقتی دارد؟ به‌علاوه، دستورات مختصر و ناقصی که به‌نام «گاهان»(گاتها) در میان زردشتیان متداول است، محققان با کمال تردید به زردشت نسبت می‌دهند. (2- ص 299) طبیعی است که چنین سخنانی خوشایند زرتشتیان و ناسیونالیست‌های باستان‌گرا نبود.
کسروی را متعصبان شیعی کشتند، اما اگر آنان نمی‌کشتند شاید به دست متعصبی از دین‌های دیگر کشته می‌شد. راهی که او پیش گرفته بود، دیر یا زود به نابودی‌اش می‌انجامید. نبرد او با دین‌ها، درست یا نادرست، نبردی فکری بود. مخاطبانش پیروان آن دین‌ها بودند و می‌گفت: ما را با آنان دشمنی نیست. در پایان چاپ دوم رسالۀ بهایی‌گری نوشته است: چنانکه بارها گفته‌ایم ما را با بهاییان دشمنی نیست. آنچه ما را به نوشتن این کتاب واداشته دلسوزی به حال مردم است. (3- ص 99)
در جای دیگری در همان رساله، کشتار بهاییان را در زمان امیرکبیر و ناصرالدین‌شاه از افسوس‌آورترین و دلسوزترین پیشامدهای تاریخ ایران شمرده است و از شمع‌آجین کردن وحشیانۀ برخی از سران بابی زیر عنوان دُژرفتاری بی‌سابقه در تاریخ ایران یاد کرده است. (3- ص 50- 51) او حتا از بهاییان در برابر تهمت‌هایی که به آنان می‌زدند و می‌گفتند دین بهایی را روس‌ها یا انگلیسی‌ها پدید آورده‌اند، دفاع می‌کرد. نوشته است: بابی‌گری و بهایی‌گری از شیخی‌گری و شیعی‌گری زاییده شده و بسیار بی‌جاست که کسی بگوید فلان روسی یا انگلیسی آن را پدید آورده است. (3- ص 96) بنابراین، درست و منصفانه نیست که امروزه، کسانی کسروی را در کنار جنایتکارانی قرار‌دهند که به دستاویز تهمت‌های پوچ و بی‌اساس، دست به کشتار و آزار بهائیان زده و می‌زنند.
(نظر کسروی مبنی بر اینکه بابیگری و بهاییگری، از شیخیگری و شیعیگری زاییده شده، درست است؛ ولی ضمن اعلام مخالفت با هرگونه آزار و طرد پیروان کنونی آنان، باید گفت دولتهای خارجی در به بار نشستن و به ثمر رساندن این فرقه بسیارمؤثر بوده اند؛ بویژه انگلیس، که دین سازی و دین ستیزی، وسیله ای است برای تداوم استراتژی استعماری و سلطه جهانی اش (Divide & Rule)، و گرفتن ماهی مقصود از آب گل آلود. جالب توجه آنکه، تمام دین سازیها و تفرقه افکنیهای انگلیس، یک سرش به یهودیت و اسرائیل میرسد؛ مانند بهائیگری که زیارتگاهشان را استعمار انگلیس در عکاء قرار داده است؛ هرچند ایرانی بوده اند!
انگلیس یعنی:
-         بنیانگذار استراتژی تفرقه بینداز و حکومت کن از آغاز استعمارش در جهان، در قرن هفدهم.
-         بنیانگذار کلیسای انگلیکن در قرن هجدهم و جدائی خود از کلیسای جهانی کاتولیک رم.
-         همکار روسیه تزاری ارتدوکس!، در به ثمر رساندن بابیگری و بهائیگری در ایران، در قرن نوزدهم، به منظور تفرقه در میان شیعیان.
-         بنیانگذار مراسمی همچون عمرکشان در میان شیعیان و تحریک آنان به برپایی این گونه مراسم و اخلال در مناسک حج توسط جاسوسانش، از اواخر قرن نوزدهم، به منظور تفرقه میان شیعه و سنی.
-         بنیانگذار فرقه ای با عنوان شاهدان یهوه در اوایل قرن بیستم، که یهودی بنیادند و همچون بهائیگری، فرقه ای باطنگرا و اشراق گونه اند، با همان هدفهای ایجاد بهائیگری در ایران، با امکانات فراوان تبلیغی، که استخوانی است در گلوی کلیسای جهانی کاتولیک رم.
-         بنیانگذار کشوری دین محور و رادیکال منش، با صبغه صهیونیسم، به نام اسرائیل، در قرن بیستم؛ به منظور ایجاد یک غده سرطانی در خاورمیانه، و پیشگیری از پیشرفت مسلمانان و گرفتن آرامش از آنان که در ضمن ایجاد آن، دین یهود را نیز دچار تفرقه کرده است.
-         همکار اسرائیل در ایجاد، برنامه ریزی، و سازماندهی فرقه داعشیه در قرن بیست و یکم، به منظور تداوم و گسترش تفرقه در جهان اسلام و کشته شدن مسلمانان بویژه گروههای ضد صهیونیزم به دست یکدیگر و ایجاد امنیت و آرامش در اسرائیل.)
جنگ‌افزار کسروی در مبارزه با دین‌ها عقل یا به گفتۀ خودش، خرد بود. شاید خوانندگان کتاب‌های او متوجه شده‌ باشند که او تا چه اندازه دلبستۀ واژۀ خرد بود و آن را پیوسته در نوشته‌ها و گفتارهایش به کار می‌برد. کسروی دین‌ها را در زمان خطی می‌نشاند و آن‌ها را به سرچشمه‌های تاریخی‌شان بازمی‌گرداند و پس از آن بود که به اصول اعتقادی آن‌ها می‌تاخت. نظام اعتقادی دین‌ها را، بی‌آنکه وارد بحث‌های کلامی شود، تحلیل عقلانی می‌کرد و به باورها و مناسک آن‌ها از دیدگاهی جامعه‌شناختی و تاریخی می‌نگریست.(4- ص 164- 165)
دلیل نقلی را که بی آن هیچ دین وحیانی سرپا نمی‌ایستد، با استدلال عقلی رد می‌کرد و بدین‌سان، خشم پیروان شاخه‌های گوناگون دین‌های وحیانی را برمی‌انگیخت. او با این کار می‌خواست از سویی سدهای فکری، فرهنگی و اجتماعی را از سر راه وحدت ملی ایرانیان بردارد و، از سوی دیگر، نوعی عقل‌گرایی و خردورزی را در جامعه‌ای که نظام‌های دینی‌اش‌ و بسیاری از آثار کهن ادبی‌اش پیام‌آور خردگریزی و عقل‌ستیزی‌اند، بپراکند. (4- ص 154)
کسروی اگر به خرافات و باورهای خردگریز و عقل‌ستیز دین‌ها می‌تاخت، در پی برانداختن بنیاد آن دین‌ها بود و نه پیرایش آن‌ها از خرافات و باورهای ناسازگار با نیازهای زندگی انسان‌‌ در جهان کنونی. در نتیجه، دین‌پیرا یا، به‌ عبارت دیگر، اصلاحگر دین نبود. با این حال، برخلاف ماتریالیست‌ها و بی‌خدایان که دشمن هرنوع دینی هستند، کسروی هم خداشناس بود و هم دین را یکی از نیازهای انسان می‌دانست. همین را مخالفان او بهانه کرده‌اند و با آوردن جمله‌های سر و ته بریده از نوشته‌هایش، از او مؤمن و دینداری خشکه مقدس ساخته‌اند.
حقیقت این است که نه خدای او به خدای دین‌های وحیانی می‌مانست و نه دین او را می‌توان دین به‌معنای رایج آن شمرد. می‌گفت: «ما در زمینۀ دین به جست و جو پرداخته، این به دست آورده‌ایم که آن را بنیاد استواری هست. دین در معنی راست خود، شناختن جهان و زندگانی به‌آیین خرد است.[...] آدمیان را به چنان چیزی نیاز سختی هست.» (1- ص 31)
درواقع، منظور کسروی از دین، نوعی نظام اخلاقی بود که آدمیان را از زیاده‌روی باز دارد و به غریزه‌های حیوانی آنان افسار بزند. می‌گفت: آدمیان از روزی که بر روی زمین پیدا شده‌اند، همیشه رو به بهتری داشته‌اند و می‌دارند(تکامل) و در آینده نیز خواهند داشت. چیزی که هست این بهتری یا پیشرفت، همیشه باید از دو راه باشد: یکی دانش‌ها و دیگری دین.(دو بال دانش و دین انسان، به ترتیب فرهنگ مادی و معنوی او را میسازند. ولی همه اینها، با خواست و کردار انسانها صورت میگیرد و داشتن دینی که به آن عمل نشود کاری به پیش نمیبرد.)
پیشرفتی که تنها از راه دانش‌ها(یا بهتر گویم: از راه افزارسازی- فرهنگ مادی) باشد، سودی نخواهد داشت، زیان نیز خواهد رساند. [...] نود در صد رنج‌های زندگانی از «نبرد آدمیان با یکدیگر» برمی‌خیزد و این است باید راهی باشد که آن نبرد هرچه کمتر گردد(با بالا رفتن فرهنگ معنوی). و آن راه را ما دین می‌نامیم. [...](یعنی همزمان با برخورد منافع بر روی زمین، زندگی مسالمت آمیز باشد.) آدمیان، چنان‌که می‌کوشند بر سپهر چیره گردند، باید بکوشند به «سرشت جانی» خود نیز که سرچشمۀ نبردها و کشاکش‌هاست، چیره درآیند. (1- ص 39-40)
کسروی جان را که همۀ جانداران، از انسان و حیوان، با آن زنده‌اند، سرچشمۀ کنش‌ها و خواسته‌های خودخواهانۀ آدمیان می‌دانست. ولی روان را که تنها آدمیان از آن برخودارند مایۀ ارج آدمی می‌شمرد. زیرا، به گفتۀ او، سرچشمۀ کنش‌ها و خواسته‌های روان، دلسوزی و نیکخواهی و راستی‌پژوهی و دادگری است. (5- ص 23) بدین‌سان، او می‌خواست جان آدمیان را با پرورش روان‌شان مهار کند.
کسروی در زمانی می‌زیست که در ایران بی‌خدایی(اته‌ئیسم) زیر عنوان «نواندیشی» در میان گروه‌هایی از شهرنشینان و لایه‌های اجتماعی به اصطلاح امروزی رواج یافته بود. نواندیشان به او خرده می‌گرفتند که چرا در مبارزه‌اش با خرافات و باورهای عقل‌ستیز نام خدا را می‌برد. کسروی در پاسخ آنان می‌گفت: در کشوری که صد دستگاه بت‌پرستی برپاست، «نواندیشان» چندان بالا رفته‌اند که تاب شنیدن نام خدا را ندارند و این به دستگاه «نواندیشی» آنان برمی‌خورد که نام خدا به گوششان ‌برسد. [...] نخست باید دانست آنان نام خدا را که می‌شنوند، چیزهایی را که از پدران و مادرانشان یاد گرفته‌ یا از ملایان بی‌فهم و بی‌دانش شنیده‌اند به یاد می‌آورند. خدا را جز به آن معنی عامیانه نمی‌شناسند. (1- ص 44)
کسروی برای اثبات وجود خدا استدلال عقلی می‌کرد. می‌گفت: این جهان دستگاه درچیده و بسامانی است. چنین دستگاهی نابه‌آهنگ [بی‌هدف] و بیهوده نتواند بود و هرآینه [ناچار و بی‌تردید] خواستی از آن در میان است. آدمیان در این جهان بهر زیستن‌اند. آفریدگار آدمیان را آفریده و این زمین را زیستگاه آنان گردانیده است. این زیستن خود یک خواست ارجمندی است. (5- ص 8) سامان و آراستگی که ما در جهان می‌بینیم، خود نشان روشنی از آفریدگار است. (5- ص 12) [...] ما نمی‌دانیم جهان کی پدید آمده و چسان پدید آمده. ما را به این‌ها راهی نیست.(اکنون ما را به آنها راهی هست و دانش به آنها  دست یافته است!) دانش‌ها هرچه توانند پیش روند، ولی ما باید به خاموشی گراییم. این می‌دانیم که جهان به خود پدید نیامده. (5- ص 13) خدای آفریننده و، به عبارتی، آفریدگاری که کسروی از آن سخن می‌گفت، همان خدایی است که دئیست‌ها (دادارباوران) می‌پرستیدند. کسروی اشاره‌ای به دئیسم/دادارباوری نکرده است. نمی‌دانیم در آن زمان این نظام اعتقادی را در ایران می‌شناختند یا نه؟
در دئیسم/دادارباوری، خدا آفریدگار جهان است و بس. خدای دئیسم با خدای همه‌جا حاضرِ تئیسم/خداباوری/الوهیت که زندگانی آفریدگانش را چهارچشمی می‌پاید، نسبتی ندارد. آدمیان زندگانی شان را از روی عقلی که آفریدگار به آنان داده، راه می‌برند نه از روی مجموعه‌ای از اصول جزمی که گویا خداوند به صورت وحی نازل کرده است. دئیست، صفات و نشانه‌های جهان‌آفرین را به نیروی عقل درمی‌یابد و برای اثبات وجود او و آفرینش جهان به دست او، نه از متنی مقدس یاری می‌جوید و نه به دلیلی نقلی دست می‌آویزد. دین دئیستی دینی طبیعی است و بنیاد آن بر تجربۀ فردی استوار است نه بر وحی. در این دین، رابطۀ آفریننده و آفریده (خالق و مخلوق) رابطه‌ای است سرراست. دئیست‌ها کم و بیش همۀ معجزه‌هایی را که در دین‌های وحیانی به پیامبران نسبت می‌دهند، بی‌پایه و دروغ می‌شمارند. معتقدند آفریدگار عالم را از روی طرحی اندیشیده آفریده و او را نیازی نیست که آن طرح نخستین را فروگذارد و قوانین طبیعت، یعنی شالودۀ ازلی نظام عالم را تغییر دهد. از نظر دئیست‌ها، آنچه در کتاب‌های مقدسِ دین‌های وحیانی آمده، همه ساخته و پرداختۀ ذهن انسان‌هاست. معتقدند با حس باطن و دلیل نقلی نمی‌توان به خدا راه یافت بلکه باید با دلیل و برهان عقلی به او نزدیک شد. درنتیجه، خدای آنان، خدای استدلال و عقل‌ورزی است و نه خدای ایمان و پرستش و کیش.
دیدگاه‌های کسروی دربارۀ خدا و دین با اصول عقاید دئیسم همانندی‌های آشکار دارد. او نیز وحی را ساخته و پرداختۀ ذهن آدمیان می‌دانست و می‌گفت: این یکی از نادانی‌هایی است که کیش‌ها به میان مردم انداخته‌اند. (5- ص 67) کسروی با واژۀ پیامبر سخت مخالف بود و می‌گفت: این نام غلط است و معنای راستی در بر نمی‌دارد. (5- ص 68) به‌جای پیامبر واژۀ برانگیخته را به‌کار می‌برد.(درست گفته؛ زیرا پیامبر واژه نادرستی است، که نه معنای رسول(فرستاده) را میدهد و نه معنای نبی(خبردهنده) را که هر دو اسلامی هستند. دستکم اگر میگفتیم پیام آور به معنای نبی بود.) و دربارۀ وحی می‌گفت: اگر وحی آن است که فرشته‌ای از آسمان بیاید و پیام از خدا بیاورد یا میانۀ خدا با کسی پرده برخیزد و او هرچه خواست از خدا بپرسد و گاهی با خدا دیدار کند، این به یکبار دروغ است و نباید پذیرفت. [...] بدتر از همه، به آسمان رفتن (معراج) پیغمبر اسلام است. اینان خدا را چه می‌پندارند که چنین گستاخی‌ها می‌نمایند. (همان)
در دئیسم برخلاف تئیسم، نه خدا با آدمی سخن می‌گوید و نه آدمی با خدا. به گفتۀ کانت، دئیست معتقد به خداست، در حالی که تئیست به خدایی زنده (summan intelligentiam )اعتقاد دارد. (6- ص 447) دئیست‌ها، بنا به تعریف کانت، معتقدند که ما می‌توانیم از راه عقل به هستی موجودی قدیم (یا نخستین) پی ببریم، اما مفهومی که از آن داریم مفهومی استعلایی است. یعنی ما آن را همچون موجودی که واقعیت دارد، درمی‌یابیم بی‌آنکه هرگز بتوانیم چند و چون آن را درست معین و مشخص کنیم.(6- ص 446- 447)(بیشتر ادیان و بویژه اسلام نیز خدایی را معرفی میکنند که قابل وصف نیست. معنای الله اکبر و سبحان الله همین است!) به عقیدۀ کانت، خدای دئیسم خدای استدلال و عقل‌ورزی است، نه خدای ایمان و کیش.
مکتب دئیسم در قرن شانزدهم در انگلستان آغاز شد و از آنجا به فرانسه راه یافت. در انگلستان مردان نامداری مانند هربرت چربری، و سپس توماس وولستون و آنتونی کُلینز به این مکتب گرویدند. در فرانسه مفهوم دئیسم را نخست اهل کلام در جدل‌های کلامی و دینی برای خوارداشت حریف به‌کار ‌بردند. اما سپس، نویسندگان و اندیشه‌گرانی مانند وُلتر و ژان ژاک روسو به این مکتب گرویدند و آشکارا خود را دئیست نامیدند. بسیاری از فیلسوفان عصر روشنی‌یابی(رنه سانس) (7) دئیست بودند.
گمان نمی‌رود که کسروی با فلسفۀ کانت آشنایی داشت. اما شاید اندیشه‌های ولتر و روسو را می‌شناخت. دو بخش نخست رسالۀ او به نام ورجاوند بنیاد الهام‌یافته از دئیسم است. بنیادها و اصول آنچه را که او پاکدینی می‌نامید در این دو بخش می‌توان یافت. بخش سوم زیر عنوان دربارۀ زندگانی توده‌ای، درواقع، پروژۀ او بود برای ادارۀ کشور. در این بخش است که شخصیت نابردبار او آشکار می‌شود. در اینجاست که با نظام فکری بسته و فراگیر او آشنا می‌شویم. شکی نیست که از دل این نظام فکری بسته، اگر روزی جامۀ عمل می‌پوشید، نظام سیاسی توتالیتر و هراس‌آوری بیرون می‌آمد. در این بخش است که می‌توان به کسروی خرده‌ها گرفت و نابردباری او را در بسیاری از زمینه‌های زندگی اجتماعی و فردی آدمیان نشان داد.
×××××××××××
1-    احمد کسروی، دین و جهان، خانۀ کتاب کلن، 1377 - 1998 میلادی
2-     احمد کسروی، پیمان، انتشارات فردوس، تهران، 1381 - 2002 میلادی
3-     احمد کسروی، بهائیگری/ شیعیگری/ صوفیگری، انتشارات مهر، کلن، 1996
4-    Alireza Manafzadeh, Ahmad Kasravi, l’homme qui voulait sortir l’Iran de l’obscurantisme, L’Harmattan, Paris, 2004
5-     احمد کسروی، ورجاوند بنیاد، چاپ یکم، تابستان 1322- 1943 میلادی
6-     Emmanuel Kant, Critique de la raison pure, PUF, Paris, 1971
7-     روشنی‌یابی را سیروس آرین‌پور مناسب‌تر و درست‌تر از «روشنگری» می‌داند.

جشن یحیی



جشن یحیی
۳ تیر ۱۳۹۴ / 24 ژوئن 2015
ویرایشگر:‌ احمد شماع زاده

مردم اسپانیا شب گذشته در شهرهای مختلف این کشور بیدار ماندند  تا آیین سالانه آتش و آتش‌بازی را جشن بگیرند: آیینی که به «شب سن خوان» معروف است.
این جشن هر ساله در شب ۲۴ ژوئن در شهرهای مختلف اسپانیا برگزار می شود. مراسمی که  از غروب آفتاب روز بیست و سوم ژوئن شروع می‌شود و تا صبح روز بعد ادامه می‌یابد.
مراسم «سن خوان» یا «یحیای مقدس» ریشه در اعتقادات مذهبی مردم دارد و به افتخار یحیای تعمیددهنده برگزار می‌شود. مراسمی قدیمی که این روزها بیشتر رنگ و روی  یک جشن سنتی همراه با شادی و پایکوبی به خود گرفته تا مراسمی مذهبی و مسیحی.
آتش، آب و گیاه سه عنصر اصلی این مراسم  هستند. مردم در این شب هم‌چون مراسم چهارشنبه سوری آتش به پا می‌کنند و از روی آن می‌پرند و اعتقاد دارند  هر کس سه بار از روی آتش بپرد پاک و خالص شده و مشکلات از او دور می‌شود.
در این مراسم  برخی زنان و  جوانان شبیه  جادوگرها لباس می‌پوشند و از روی آتش می‌پرند. برخی از آنها هم کتاب‌ها و دفترچه‌های یادداشتی را که نیاز ندارند در آتش پرتاب می‌کنند. آتش نیز با چوب و وسایل و مبلمان‌هایی که مردم نیاز ندارند و از خانه‌هایشان می آورند برافروخته می‌شود.
در جشن سن خوان که هم‌زمان با آغاز تابستان و شروع فصل گرما در اسپانیاست مأموران آتش نشانی هم بیکار نیستند و با ماشین‌های خود در میان جمعیت رفت و آمد می‌کنند و به روی مردم آب می‌پاشند. در شهرهای ساحلی البته تن به دریا زدن جایگزین ماشین‌های آتش نشانی می‌شود(برعکس است آقای گزارشگر!!‌ مردم در این شب به رودخانه یا دریا میروند و غسل میکنند، که یکی از ویژگیهای این مراسم است و اگر ماشینها آب میپاشند برای این است که در آن محل دستکم رودخانه ای نیست.).
هنگامی که جشن به پایان می‌رسد و شعله‌ّهای آتش با دمیدن صبح خاموش می‌شوند، بنا به سنت دیرینه، مردم با یک نوع نان سنتی اسپانیایی صبحانه می‌خورند. مردمی که پس از شب‌نشینی و آتش‌بازی باید خیلی هم گرسنه باشند.(باز هم که اشتباه کردی آقای گزارشگر!! در بالا نوشتی که این جشن سه عنصر دارد:‌ آتش- آب- گیاه. آتشش که رنگ قویتری داشت. آبش همان است که در بالا اشاره کردم که در رودخانه غسل میکنند و گیاهش هم همان است که تبدیل به آن نان ویژه میشود و میخورند.)
گفته می‌شود یحیی یا یوحنا تعمید دهنده (خوان، جان، ژان، یوهانس) که در نزد برخی پیامبر نیز شمرده می‌شود(اشتباه سوم گزارشگر: شما از کجا دراورده ای که "نزد برخی پیامبر است"!! هر سه دین توحیدی و پیروانشان معتقدند که حضرت یحیی(عربی) یا یوحنا(عبری) پیامبر بوده و از نظر قرآن کریم پیامبر عظیم الشآنی هم بوده است.- به پژوهش صابئین یا صابئون رجوع شود.) خویشاوند عیسی مسیح و بشارت دهنده ظهور او بوده و نوزادان را در سواحل رود اردن تعمید می‌داده است و پیامبر مسیحیان را نیز او غسل تعمید داده است.


Saturday, June 27, 2015

بررسی مغزمحور اعمال بی‌رحمانه «داعش»

بررسی مغزمحور اعمال بی‌رحمانه «داعش»
قدرت‌نمایی بی‌تابانِ رهایی از قفس تن
عبدالرحمن نجل‌رحیم. عصب‌شناس و عصب‌پژوه 
 
 اعمال داعش، تاکنون، مملو از شقاوت، سنگ‌دلی و بی‌رحمی بوده است و شاید جزء شنیع‌ترین اعمال انسان علیه انسان به‌حساب آید. در چنین شرایطی بعید نیست افراد زیادی مبهوت و شگفت‌زده، از شما که فکر می‌کنند تخصصی در زمینه روان‌شناسی مغزمحور دارید، درباره داعش و اعمالشان بپرسند، همان‌طور که بارها از من پرسیده شد. اغلب این سؤال تکرار می‌شود که چگونه چنین جنایات غیراخلاقی‌ای را می‌توان با افتخار و سرافرازی تصویر‌برداری کرد و در سایت‌های اینترنتی گذاشت یا اینکه می‌پرسند چگونه با وجود تمامی کراهت و اشمئزازی که این صحنه‌های خشن و اعمال غیرانسانی و وحشیانه ایجاد می‌کند، هنوز هم می‌توانند در میان نوجوانان و جوانان جوامع مرفه غربی و در قشر تحصیل‌کرده سایر نقاط جهان، برای گروه عضو‌گیری ‌کنند. صرف‌نظر از نیات و مقاصدی که در سطح کلان سیاسی برای تأسیس حکومتی به‌اصطلاح اسلامی به خلافت البغدادی مطرح است، اغلب این سؤال مطرح می‌شود که در مغز اکثر افراد این گروه چه می‌گذرد.
آیا آنها جنون دارند که در قرن بیست‌ویکم و در عصر علم و تکنولوژی ارتباطات، جذب گروهی می‌شوند که به‌طور آشکار دست به اعمال غیراخلاقی و شنیع، مطلق‌گرایانه و غیرانسانی می‌زنند؟
شواهدی علمی دال بر وجود اسکیزوفرنی و انواع جنون دیگر به‌طور فردی یا جمعی در افراد شاخص گروه وجود ندارد و گمان نمی‌رود نظریه‌ای براساس جنون دسته‌جمعی، از نظر عصب‌پژوهی بالینی - اجتماعی پایه‌ای استوار داشته باشد. بعید به‌نظر می‌رسد که سایر اختلالات و بیماری‌های مغزی روانی چون افسردگی نیز چنین فاجعه‌ای جمعی به‌بار آورد. شاید وجدان‌پریش‌ها(سایکوپات‌ها) که اغلب قدرت اجرائی بالایی در نشان‌دادن قساوت و شقاوت خود دارند، در میان این جماعت، بیشتر یافت شوند، اما هیچ دلیل علمی قانع‌کننده‌ای از وجدان‌پریشی در افراد این گروه در دست نیست. گرچه احتمال وجود چنین اختلالات شخصیتی‌ای در میان رهبران و صادر‌کنندگان دستور بیشتر است. اما به‌طورکلی پژوهش علمی دقیق و معتبری در این زمینه وجود ندارد تا به ارزیابی قابل اطمینانی از کارکرد مغزی- روانی آنها دست پیدا کرد.
در این موارد که دستیابی به داده‌های علمی دقیق میسر نیست، می‌توان از روی تظاهرات رفتاری و کرداری گروه و باورها و اعتقادات تبلیغ‌شده آنها به گمانه‌زنی علمی پرداخت. در میان اعضای داعش، افراد تحصیل‌کرده، دانشگاه رفته و مطلع از آخرین دستاوردهای علمی و تکنولوژی روز، کم نیستند. به‌نظر می‌رسد افراد بالای هرم قدرت این گروه از قدرت مدیریت، تصمیم‌گیری و اجرائی مغزی به درجات بالا در شرایط سخت، برخوردار هستند. برای یافتن دلایلی توجیهی برای رفتار شنیع و قساوت‌گونه گروه داعش نسبت به انسان‌های خارج از گروه و دسته خود، ابتدا باید به دستگاه باور و عقیده‌ساز مغز آنها رجوع کرد.
پژوهشگرانی ازجمله «هالیگن»، به این گمان رسیده‌اند که نظام باورساز مغز ما انسان‌ها چون صافی‌ای برای قبول یا رد واقعیت‌ها عمل می‌کند و اشخاصی که مغزشان نظام باورمند بدون انعطاف و سختی دارند، بسیاری از واقعیت‌های ملموس و قابل ادراک را نمی‌توانند از این صافی عبور دهند و این خود باعث افکار و رفتاری افراطی غیرقابل انعطاف و تقسیم ساده جهان به دو گروه خودی (مظهر خیر) و گروه غیرخودی (مظهر شر) می‌شود.
«کاتلین تیلر»، پژوهشگر دیگر، سخت‌جانی ساختارباور و اعتقاد را چون ساختار حافظه و خاطره به علت تثبیت آن با ملات ‌انگیزه، هیجان و پاداش در مغز، دیرپا می‌داند. پژوهشگر دیگری چون «ادولفس»، با بررسی ساختار افکار هذیانی در سندرم کاپگراس که نوعی باور غلط است که در آن چهره نزدیکان واقعی، غیرواقعی به‌نظر می‌رسد، سعی دارند تا به ساخت وکار باور در مغز انسان پی ببرند. براساس نظر «اتاسکات اتران»، پژوهشگری که در زمینه کارکرد مغزی در باورها کار می‌کند، می‌توان چنین نتیجه گرفت که گروه‌هایی افراطی چون داعش با گسترش دامنه تخیل خود و تصور ماورایی از دنیایی دیگر، بر اضطراب وجودی ناشی از میرایی و فریب‌مداری و خالی از معنویتی ابدی و حقیقتی مطلق در این جهان، به باور به سعادتی ابدی و پایدار و حقیقتی مطلق، مملو از معنا، تهی از دروغ و فریب می‌رسند و حاضر می‌شوند جان این دنیایی خود را فدا کنند و جان مخالفان خود را با بی‌رحمانه‌ترین شکل ممکن بگیرند.
پژوهشگران دانشگاه کلرادو نیز به نقش ترس از مرگ و فانی‌بودن زندگی این جهانی در پناه‌بردن به ارزش‌های مقدس ماورایی و تقویت آن در بافت فرهنگ گروهی، تأکید می‌کنند. «ماتیو لبرمن»، عصب‌پژوه اجتماعی در پژوهش خود به این نتیجه رسیده است که عامل ترس در تحکیم اعتقاد و باور تعصب‌آلود ناآگاه نقش عمده‌ای بازی می‌کند و دراین‌میان، او نقش امیگدال (بادامک)، برانگیزانده ترس در ارتباط با بخش‌های میانی قطعه پیش پیشانی مغز را دخیل می‌داند که موجب تثبیت ناآگاه اعتقادات پابرجایی می‌شود.
«جرولد پست»، پژوهشگر دیگر، به این نتیجه می‌رسد که در چارچوب خشک باورهای گروه‌های افراطی‌ای چون داعش انسان به‌صورت فرد، هویتی جداگانه ندارد، بلکه فقط در قالب گروهی خود قابل شناسایی است و اگر به گروه خودی وابستگی نداشته باشد، از گروه دشمن، شیطان یا کفر است و سزاوار بدترین مجازات‌هاست. پژوهش‌های «پیژینسکی» و «کروگلانسکی» نیز نشان می‌دهد در گروه‌های افراطی، هویت فردی فدای هویت جمعی و اهداف فراجهانی شده و انتظار برای پاداش به دنیای پس از مرگ حواله داده می‌شود.
شاید به این دلیل است که آنها خود را در مقابل منطق و عقل این جهانی مقاوم و آسیب‌ناپذیر می‌بینند، چون از فرامینی دور از منطق و عقل انسانی پیروی می‌کنند و از این دیدگاه، اعمالشان غیرقابل پیش‌بینی به‌نظر می‌رسد و تنها وابستگی گروهی این افراد است که به آنها هویت و شخصیت می‌دهد. فرد داعشی تحت‌تأثیر احساسات همدلانه و عاطفی در مقابل سوژه‌های قربانی خود قرار نمی‌گیرد، چون دستگاه همدلی و هم‌احساسی مغزش را در برخورد با اعضاي گروه کفر- شامل تمامی آدم‌های روی زمین مخالف گروه، خاموش کرده است. نفرت فراگیر نسبت به کفار، رحم نمی‌شناسد. داعش هر فرد از گروه غیرخودی را پاره‌ای وابسته به ‌کل جبهه شیاطین می‌داند و چهره انسانی قربانی خود را نمی‌بیند و مأموریت خود را فرازمینی می‌داند.
داعشی‌ها دستگاه عظیم کفر روی زمین را سر تا پا نیرنگ، دروغ، سالوس و آغشته به پلیدی تصور می‌کنند و هر نوع اعتمادی نسبت به آن را خیانت به آرمان‌های فرازمینی خود می‌دانند. فرمانها را از طریق خلیفه و اعضای گروه، بی‌چون‌وچرا اجرا می‌کنند، چون هویت فردی خود را فقط در گروه می‌شناسند. همانا که سرکردگان گروه خودی، نمایندگان قادر مطلق و واقف بر همه احوال، نیرنگ‌ها و فریب‌های دشمن، چه آشکار و چه پنهان، هستند.
داعشی‌ها تحمیل مبارزه سخت از سوی دشمن کافر و شیطان را امتحانی سخت برای تحکیم صفوف خود در راه مبارزه می‌دانند. پذیرفتن مرگ داوطلبانه در حملات انتحاری برای آنها نوعی خودکشی نیست. چون خودکشی به دلایل فردی و شخصی حرام است اما انتخاب کشته‌شدن در حملات انتحاری در راه اهداف گروه، استشهاد یا شهادت تلقی می‌شود که عملی سزاوار بهترین پاداش‌ها در جهان باقی است.
اگر از منظر روان‌شناسی مغزمحور، به پدیده داعش نیک بنگریم، متوجه می‌شویم گروه‌هایی چون داعش به انسانیت در هیئت زمینی آن، بی‌اعتنا و بی‌اعتماد هستند و آن را پست و بی‌مقدار می‌شمارند و بی‌تاب هستند تا هرچه زودتر خود و دیگران را از قفس تن خلاص کنند و به جهانی دیگر که خود هم تصور درستی از آن ندارند، هدایت کنند. به همین دلیل می‌خواهند همه را با خیالات بی‌بنیاد خود به آتش بکشند و بمیرانند. آنها برای جسمانیت و این جهانی‌بودن خود حرمتی قائل نیستند و فراموش می‌کنند که انسان در طبیعت از خون، پوست، گوشت، استخوان و عصب ساخته شده است و از طریق آن به آگاهی رسیده و با همه ضعف‌ها، بی‌کفایتی‌ها، تردیدها و نارسایی‌هایی که بر وجودش حاکم است، توانا‌ترین موجود روی زمین است.
این نوع رویگردانی از وجود خاکی انسان، زمینه را برای خود و دیگرتخریبی و حرکتی به‌سوی نابودی و تاریکی محض آماده می‌کند. چون ارزش‌های متعالی انسان در شرایط زیست زمینی متبلور می‌شود. احساس، اندیشه، خاطره، خیال، اندیشه و معنویت، از تن و جان انسان نشئت می‌گیرد. اصلی‌ترین اصول اخلاقی برای انسان حفظ هویت زمینی است. شاید برای قدرت‌های حاکم امروزین که مجهز به آخرین وسایل تکنولوژیک برای کشتار و سرکوب هستند، مؤثرترین راه مبارزه با داعش، مقابله‌به‌مثل، با اعمال زور و کشتار برای انتقام‌گیری باشد. ولی این چاره کار نیست. باید بدانیم که چرا فرهنگ تحمل، تساهل، جای خود را به عدم تحمل، نفرت و بیزاری، قساوت و شقاوت، داده است و چرا تنوع افکار، عقاید و باورها را برنمی‌تابیم و خشمگینانه از سر جنگ جهت حذف و نابودی هر مخالفی درمی‌آییم.  
روان‌شناسی مغزمحور که برای ارزش‌های معرفت‌آفرین‌ انسان زمینی اعتبار و احترام قائل است، راه را در تعلیم و پرورش اصول بنیادینی می‌داند که در هیاهوی تحولات سریع و پیدایش ابرقدرت‌های ماورایی اقتصادی، سیاسی و نظامی در جهان، همراه با گسترش توان پرواز تخیل جوانان در دنیای مجازی شبکه‌های اجتماعی، اهمیت خود را از دست داده است. شکی نیست که قدرت‌های بزرگ حاکم نظامی، سیاسی، اقتصادی جهان نیز خواهان کنترل بیشتری روی شبکه‌های اجتماعی برای نشان‌دادن قدرت ماورایی خود بر تمامی امور زمینی انسان‌های روی زمین هستند.
تعجبی ندارد که داعش نیز برای اظهار وجود و قدرت‌نمایی در مقابل دشمن، از طریق شبکه‌های اجتماعی، قدرت ماورایی خود برای سربازگیری از میان سپاه کفر را به‌رخ بکشد. اما طنز تلخی در پس این وقایع نهفته است. فناوری نوینی که حاصل تلاش مغزهای دانشمندانی است که با تبعیت از قوانین فیزیکی، طبیعی و این‌جهانی، به توسعه ارتباطات روی کره خاکی برای رفاه انسان‌های روی زمین رسیده‌اند، ملعبه دست و سوءاستفاده قدرت‌مدارانی خواهان تسلط ماورایی بر سرنوشت انسان زمینی شده‌اند؛ انسانی که هنوز امکان چشیدن سعادت این‌جهانی را پیدا نکرده است تا بتواند تجسم درستی از سعادت ابدی در جهانی دیگر داشته باشد؛ سعادت انتزاعی، فقط در خیال زورآزمایانی که قوانین طبیعی روی زمین را برنمی‌تابند، شکل می‌گیرد و برای همراه‌کردن باورها، دست به قدرت‌نمایی خشونت‌آمیز و کینه‌توزانه می‌زنند و تخم نفرت، نفاق، ترس و وحشت در مغز و دل انبوه ناباوران به راهشان می‌پاشند. در چنین فضایی دور از انتظار نیست عده‌ای نیز چنین فکر کنند که شاید ابرقدرت‌های حاکم زورمدار با اعمال اراده حاکمانه و قاهرانه ماورایی خود نیازی ذاتی به خلق دشمن‌هایی با باورهای ماورایی و فرازمینی دارند که داعش یکی از نمونه‌های آن است.
روان‌شناسی مغزمحور، راه مبارزه با داعش را زورآزمایی خشونت‌آمیز انتقام‌جویانه، از سوی قدرت‌هایی نمی‌داند که خود نیز در پرورش باورهای ماورایی افراطی متخاصم در درون خود، مسئول هستند، بلکه چاره را در برپایی و تقویت نظامی جهانی می‌داند که اعتماد و باور آدمی را به خویشتن زمینی بازگرداند و اخلاق و معنویتی برخاسته از طبیعت، توانایی‌های تنانه این‌جهانی انسان را بگستراند. متأسفانه شرایط بحرانی درحال‌حاضر جهان، آماده چنین تحولی نیست؛ تحولی که نیاز به بازسازی ساخت قدرت سیاسی‌، اقتصادی و اجتماعی گسترده دارد.
متأسفانه درحال‌حاضر در جهانی دوقطبی نبرد بین خیروشر، خدا و شیطان، حق و باطل، سیاه و سفید، زمینه‌ساز قدرت‌یابی زورمندان ماورایی می‌شود که مصالحه و صلح بین تنوع و گوناگونی افکار، ایده‌ها و شیوه‌ها و روش‌های زندگی را مشکل می‌کنند. در این شرایط، امکان برای مدارا، تحمل و تساهل کاهش می‌یابد و خشونت، قهر و سنگ‌دلی به اصلی غیرقابل گریز تبدیل می‌شود. در این کشاکش، دور از انتظار نیست آدم‌هایی که هویت انسانی خود را گم کرده‌اند و خویشتن خویش را در چنگال قدرت‌های ماورایی اسیر می‌بینند، به ازخودبیگانگی برسند، به فکر مقابله‌به‌مثل و تشکیل گروه‌هایی با باورهای ماورایی به مقابله با قدرت غالب، به جنگی انتحاری بروند تا در دنیایی دیگر، به پاداش این مبارزه خود برسند.
آنچه ما از کشتار بی‌رحمانه و تخریب آثار هنری و تاریخی شهرهای در تصرف داعش در شبکه‌های خبری می‌بینیم، مقابله‌به‌مثلی در برابر دشمن قهار و جنایتی تلافی‌جویانه است که هنر نمایش و سینما را به‌چالش می‌کشد. هنر ازجمله سینما، از نظر روان‌شناسی مغزمحور، پدیده‌ای انسان‌محور است و با وجود و هستی زمینی انسان گره خورده است و می‌تواند تنفر، خشم، انتقام، خشونت، وجدان‌پریشی، باورهای فراجهانی و فرازمینی را به‌نمایش بگذارد، ولی همه این نمایش‌ها، تمرینی خیالی برای تقویت توان انسان در اجتناب و پرهیز از عوارض دردناک و تراژیک خشونت مرگ‌گستر در زندگی واقعی است.
هنر؛ صحنه تمرینی برای پیروزگرداندن ارزش‌های زمینی انسان و احترام به موازین اخلاقی و حفظ حرمت حقوق انسانی و زیستن در کنار یکدیگر است. هنر با قدرت‌های مسلط بر جهان در‌گیر می‌شود و به‌چالش برمی‌خيزد تا به تنوع زیست‌زمینی انسان در هر کجای این کره خاکی، به یک میزان احترام گذاشته شود. اگر هنرمندی چون استانلی کوبریک به فجیع‌ترین شکلی وجدان‌پریشی انسانی را در فیلم «پرتقال کوکی»، «غلاف تمام فلزی» و «درخشش» به تصویر می‌کشد، در جهت آماده‌کردن شرایطی برای مقابله با زشتی‌ها و عوارض تخریبی این پدیده شوم در زندگی واقعی و اعتراض به استفاده غیراخلاقی و ضدبشری از آنها توسط قدرت‌های مسلط ماورایی است.
اما داعش درست برعکس آن حرکت می‌کند. داعش از واقعیت جنایت شنیعی فیلم‌برداری می‌کند که به دست خود برپا کرده است و برای قدرت‌نمایی در مقابل نیروی دشمن از آن استفاده می‌کند. اعمال داعش، ضدارزش‌های انسان زمینی و هنر به‌عنوان پدیده‌ای انسانی است. فراموش نکنیم که استفاده از خشونت، توپ و تانک، موشک، هواپیمای بدون‌سرنشین، سلاح‌های کشتار جمعی در زندگی واقعی، هنگامی فزونی می‌گیرد که هنر، قدرت پیشگیری از خشونت غیرانسانی زورمداران ماورایی را از دست داده و بی‌هنری به فضیلت تبدیل شده باشد.

محاکمه احمدی نژاد! کی؟

سحام نیوز نوشته است: 
"معلوم نیست واقعا در کشور ما چه اتفاقی باید بی‌افتد و چه اختلاس و فساد و تخلفی از دولت احمدی‌نژاد باید کشف شود تا دستگاه قضایی، اقدام به بازداشت و محاکمه احمدی‌نژاد و …. کند؟!
اگر ما مدعی هستیم که نظام حاکم بر کشور ما جمهوری اسلامی و مبتنی بر تعالیم قرآن کریم و سنت نبوی و سیره علوی است، پس چرا دستگاه قضایی که برای مسایل پیش پا افتاده اقدام به دستگیری و محاکمه افراد و حتی بدون محاکمه و اثبات جرم در دادگاه صالح، اقدام به ممنوع‌الخبر و ممنوع‌التصویری و مجازات شخصیت‌های برجسته کشور و انقلاب اسلامی و نظام می‌کند، در برابر این مسایل وحشتناک هیچ اقدامی نمی‌کند و اجازه می‌دهد که امثال احمدی‌نژاد و اعضای دولت «کج‌دست و نادان» وی نه تنها از سرپنجه عدالت بگریزند، بلکه هم‌چنان تصاویر آنان زینت‌بخش رسانه ملی باشد و با طرح مسایل سخیف درباره اسلام و تشیع و امام‌زمان (عج) زمینه تضعیف اعتقاد جوانان و تمسخر بیگانگان را نسبت به اسلام و تشیع فراهم آورند…؟!"

و باید به این نظر این نکته را هم افزود: 
آنهم کسی که همواره در طوف هشت سال خوار بودن و خاری بودن در چشم ملت، از همین افراد دوروبر خود به طور کامل حمایت میکرد و کسی حق نداشت به آنان خرده بگیرد و در مورد کابینه اش میگفت کابینه خط قرمز من است!! 
آیا همین یک نکته برای قوه قضائیه بسنده نیست که کسی را که اطرافیان برگزیده و مورد حمایتش اینهمه فسادکرده اند را به محاکمه کشد؟

ریاکاری بنیاد قطر- شیخه موزه- داعش

جیمی دتنر در مقاله‌ای برای نشریه «دیلی بیست» به بازگشایی مسجد جدیدی در مرکز آموزشی دوحه در مجاورت شعبه یک دانشگاه آمریکایی اشاره می‌کند و می‌گوید، اما آنچه در این مسجد تدریس می‌شود، تنفری است که در آموزه‌های گروه موسوم به دولت اسلامی یا داعش وجود دارد.
در ادامه مقاله آمده است، همسر فریبنده و هوشمند امیر پیشین قطر و مادر حاکم فعلی آن کشور، به خاطر سفرهای بشر دوستانه اش شهرتی خاص دارد. هفته‌ای نیست که تصویری از او در کنار خانواده های سلطنتی غرب یا فوق ستاره‌های هالیوود دیده نشود.
«شیخه موزه» در حالی که مشغول تبلیغ و ترویج صلح و آموزش برای کودکان فقرزده است، حمایت‌هایی هم از روحانیون اهل سنت نشان می‌دهد؛ روحانیونی که دیدگاه‌هایی آنها تفاوتی با آنچه داعش در موصل و رقه ترویج می‌کند، ندارد. این تناقض در چهره تبلیغاتی ثروتمندترین امیرنشین کوچک جهان در حوزه خلیج فارس برجسته شده است.
خاندان حاکم بر قطر از ثروت فراوان ناشی از گاز طبیعی سرزمین شان برای نفوذ پایدار بین المللی و استقرار قطری مدرن و متحد غرب استفاده کرده‌اند. قطر میزبان بزرگترین تاسیسات نظامی ایالات متحده در خلیج فارس است. اما تبعیت قطر از وهابی‌گری مرتبط با عربستان سعودی، خاندان حاکم بر آن کشور را در موقعیتی پرمخاطره برای ایجاد تعادل بین خواست‌هایی متناقض قرار داده است.
به گفته دیوید واینبرگ، تحلیلگر بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها، قطری‌ها از این وحشت دارند که همانطور که کویت برای مدتی توسط عراق دوران صدام حسین بلعیده شد، طعمه حرص سعودی‌ها شوند: «کمبود نیروی انسانی قطر به این معنی است که آنها هرگز یک قدرت سخت نظامی نخواهند شد، از این رو با صرف منابع مالی برای کسب نفوذ بین المللی می‌کوشند قدرت نرم خود را افزایش دهند؛ مشکل در روش غیرمسولانه‌ای است که در پیش گرفته‌اند».

این امر به روشنی در بنیاد قطر، بنیاد خیریه ثروتمند شیخه موزه، قابل مشاهده است. شیخه موزه، همسر دوم حمد بن خلیفه آل ثانی امیر پیشین قطر است که سال گذشته به نفع فرزندش، شیخ تمیم، از قدرت کناره‌گیری کرد.
شیخه موزه به عنوان نیروی اصلاحات در امیرنشینی محافظه کار، مورد تمجید قرار گرفته است. حامیان او به تلاش هایش برای ترویج تحصیل دختران اشاره می‌کنند. شماری از دو هزار عضو خاندان سلطنتی قطر همانقدر از رویکرد شیخه موزه ابراز انزجار می‌کنند که از کفش های پاشنه بلند قرمزش.

اما فشار در جهت عقب نشینی حتی در رفتار شیخه موزه روشن است. بنیاد او میزبان یک رشته سخنرانی‌ها و مراسم مذهبی ماه رمضان در مسجد باشکوه «شهر آموزش» دوحه است. آگهی‌های مراسم رمضان نشانگر حضور طیفی از پژوهشگران مذهبی مورد احترام است. در میان آنها واعظی است که جنایت «شارلی ابدو» در پاریس را «دنباله فیلم کمدی یازدهم سپتامبر» و واعظ دیگری که گفته است «یهودی‌ها و حامیانشان باید نابود شوند».

منتقدان می‌گویند حضور «واعظان نفرت» یعنی افرادی چون عمر عبدالکافی و عائض القرنی در مراسم افتتاح مسجد بنیاد قطر در حضور شیخه موزه امری غیرمعمول نیست. در واقع واعظی که برای مراسم دعای افتتاح مسجد انتخاب شده بود شیخ صالح المغامسی، یکی از مدافعان مصمم و سرسخت وهابی گری، بود. المغامسی معتقد است مرگ اسامه بن لادن رهبر پیشین شبکه تروریستی القاعده در نزد خداوند، از ارج و قرب بیشتری از مرگ هر یهودی، مسیحی، زرتشتی، ملحد، و مرتد برخوردار است، زیرا او به عنوان یک مسلمان جان سپرد.
شیخه موزه در حین خواندن نماز جماعت به امامت المغامسی دیده شده است. دیگر شخصیت‌های بلندپایه حاضر در مراسم افتتاح وزیر انرژی قطر و روحانی جنجالی یوسف القرضاوی بودند.
قطری‌ها برای محدود کردن روابطشان با جنبش‌های اسلامی افراطی تحت فشار فزاینده دولت باراک اوباما قرار دارند. مقام‌های دولت اوباما می‌گویند قطر جای همسایه اش عربستان سعودی را به عنوان بزرگترین حامی مالی داعش و وابستگان القاعده گرفته است. وقتی جریان انتقال پول از خلیج فارس به جهادیون روشن شد، مقامات قطر به اقدامات محدودی دست زدند، اما وقتی دیدند غرب واکنش عملی خاصی نشان نداد به هشدارها اعتنایی نکردند. قطر سعی می کند هر دو طرف را داشته باشد.
از دیگر موارد خشم روز افزون غرب، استفاده روحانیون تندرو از مسجدهای مهم قطر به عنوان پایگاهی برای ترویج دیدگاه هایشان است. بهمن ماه گذشته، «دیلی بیست» در گزارشی به چگونگی استفاده روحانیون بدنام از مسجد جامع دوحه امام محمد بن عبدالوهاب برای ترویج ایدئولوژی افراطی القاعده و داعش پرداخت.

در هنگام اعلام افتتاح مسجد «شهر آموزش»، بنیاد قطر عنوان کرد که بنای جدید نمایانگر «تعهد قوی به تکثرگرایی مذهبی» است اما طی چند ماه خلاف آن نشان داده شد.
بنیاد قطر با بودجه ای قابل توجه و اعلام نشده به عنوان دولتی در دولت دیده می شود. یکی از جاه طلبانه ترین استادیوم های در حال ساخت قطر برای جام جهانی جنجال برانگیز ۲۰۲۲ در «شهر آموزش بنیاد قطر» قرار دارد. پروژه های آموزشی بنیاد قطر جوایز بین المللی متعددی دریافت کرده است. شیخه موزه دکتراهای افتخاری برای کارهای بشردوستانه اش از دانشگاه های غرب از جمله دانشگاه جرج تاون واشنگتن و کالج سلطنتی لندن گرفته است.
شیخه موزه از سال ۱۳۸۲ نماینده ویژه یونسکو برای آموزش پایه و عالی بوده است.
سال ۱۳۹۲، شیخه موزه جایزه خدمات عمومی بوش را از بنیاد کتابخانه ریاست جمهوری بوش و از دست رییس جمهوری پیشین آمریکا و همسرش باربارا بوش دریافت کرد. یکی از برنامه های بنیاد قطر «آموزش یک کودک» هدفش ارائه آموزش ابتدایی با کیفیت برای کودکان محروم در سراسر جهان است. شیخه موزه که خود مادر هفت فرزند است در سخنرانی دریافت جایزه اش گفت «بذر ذهن های موفق آموزش است. برنامه آموزش یک کودک می‌کوشد دور از دسترس‌ترین کودکان جهان را جذب کند تا چرخه بی‌رحم فقر شکسته شود.»
«شهر آموزش» با چهار کیلومتر مربع وسعت میزبان هشت شعبه دانشگاههای غربی از جمله «نورت وسترن» و «تکزاس ای اند ام» است. گزارش هایی وجود دارد که دانشجویان این دانشکده ها در مراسم نماز مسجد جدید شرکت می کنند و از چند ماه پیش هم صفی از واعظان بدنام مورد اشاره در آن جا سخنرانی کرده‌اند.
اوج این سخنرانی‌ها حضور سلمان العوده، واعظ سعودی، در اردیبهشت ماه بود. او در سخنرانی خود می‌گوید یهودیان در مراسم عید پسح با نان فطیر «خون انسان»‌می خورند چون «معقتدند آنها را به خدای دروغین شان نزدیکتر می‌کند.»
واینبرگ از بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها می‌گوید «انتخاب واقعا قابل توجه آنها میزبانی از روحانی سعودی عبدالعزیز فوزان بود که ناظر واعظان مساجد در قطر است.» وی همچنین یادآوری می‌کند وعظ فوزان در مسجد «شهر آموزش» دوحه یک هفته پس از آن رخ داد که حمله انتحاری داعش به مسجد شیعیان در شرق عربستان به مرگ ۲۱ نفر و مجروح شدن بیش از ۱۰۰ نفر منجر شد.
عبدالعزیز فوزان از واعظان به شدت ضد شیعه است و چند هفته پیش از مراسم در دوحه در اظهار نظری در شبکه های اجتماعی اعلام کرده بود «تاریخ رافضی ها مملو از جنایت و خیانت است: جنگ ها و خرابی ها، قتل ها و ترورها، و توطئه با دشمنان امت تا حد مسموم کردن و جادوگری علیه مخالفانشان؛ خداوند نابودشان کند که چقدر فریب خورده‌اند.»
در روز خطبه فوزان در «شهر آموزش» دوحه، داعش دست به یک بمبگذاری انتحاری دیگر در یک مسجد شیعیان در عربستان زد که چهار کشته بر جای گذاشت. عبدالعزیز فوزان مسلمانان را به «نفرت» از مسیحیان ترغیب می کند و در توضیح آن می گوید سونامی سال ۲۰۰۴ در شرق آسیا کیفر الهی «فحشا و اعمال غیراخلاقی جنسی مرسوم» در آن مناطق بود.
آلبرتو فرناندز سفیر بازنشسته آمریکا که پیشتر هماهنگ کننده مرکز ارتباطات استراتژیک ضد تروریسم در وزارت امور خارجه آمریکا بود عبدالعزیز فوزان را «یکی از بدترین» توصیف کرده است.