بررسی مغزمحور اعمال بیرحمانه «داعش»
قدرتنمایی بیتابانِ رهایی از قفس تن
عبدالرحمن نجلرحیم. عصبشناس و عصبپژوه
اعمال داعش،
تاکنون، مملو از شقاوت، سنگدلی و بیرحمی بوده است و شاید جزء شنیعترین اعمال
انسان علیه انسان بهحساب آید. در چنین شرایطی بعید نیست افراد زیادی مبهوت و شگفتزده،
از شما که فکر میکنند تخصصی در زمینه روانشناسی مغزمحور دارید، درباره داعش و
اعمالشان بپرسند، همانطور که بارها از من پرسیده شد. اغلب این سؤال تکرار میشود
که چگونه چنین جنایات غیراخلاقیای را میتوان با افتخار و سرافرازی تصویربرداری
کرد و در سایتهای اینترنتی گذاشت یا اینکه میپرسند چگونه با وجود تمامی کراهت و
اشمئزازی که این صحنههای خشن و اعمال غیرانسانی و وحشیانه ایجاد میکند، هنوز هم
میتوانند در میان نوجوانان و جوانان جوامع مرفه غربی و در قشر تحصیلکرده سایر
نقاط جهان، برای گروه عضوگیری کنند. صرفنظر از نیات و مقاصدی که در سطح کلان
سیاسی برای تأسیس حکومتی بهاصطلاح اسلامی به خلافت البغدادی مطرح است، اغلب این
سؤال مطرح میشود که در مغز اکثر افراد این گروه چه میگذرد.
آیا آنها
جنون دارند که در قرن بیستویکم و در عصر علم و تکنولوژی ارتباطات، جذب گروهی میشوند
که بهطور آشکار دست به اعمال غیراخلاقی و شنیع، مطلقگرایانه و غیرانسانی میزنند؟
شواهدی علمی
دال بر وجود اسکیزوفرنی و انواع جنون دیگر بهطور فردی یا جمعی در افراد شاخص گروه
وجود ندارد و گمان نمیرود نظریهای براساس جنون دستهجمعی، از نظر عصبپژوهی
بالینی - اجتماعی پایهای استوار داشته باشد. بعید بهنظر میرسد که سایر اختلالات
و بیماریهای مغزی روانی چون افسردگی نیز چنین فاجعهای جمعی بهبار آورد. شاید
وجدانپریشها(سایکوپاتها) که اغلب قدرت اجرائی بالایی در نشاندادن قساوت و
شقاوت خود دارند، در میان این جماعت، بیشتر یافت شوند، اما هیچ دلیل علمی قانعکنندهای
از وجدانپریشی در افراد این گروه در دست نیست. گرچه احتمال وجود چنین اختلالات
شخصیتیای در میان رهبران و صادرکنندگان دستور بیشتر است. اما بهطورکلی پژوهش
علمی دقیق و معتبری در این زمینه وجود ندارد تا به ارزیابی قابل اطمینانی از
کارکرد مغزی- روانی آنها دست پیدا کرد.
در این موارد
که دستیابی به دادههای علمی دقیق میسر نیست، میتوان از روی تظاهرات رفتاری و
کرداری گروه و باورها و اعتقادات تبلیغشده آنها به گمانهزنی علمی پرداخت. در
میان اعضای داعش، افراد تحصیلکرده، دانشگاه رفته و مطلع از آخرین دستاوردهای علمی
و تکنولوژی روز، کم نیستند. بهنظر میرسد افراد بالای هرم قدرت این گروه از قدرت
مدیریت، تصمیمگیری و اجرائی مغزی به درجات بالا در شرایط سخت، برخوردار هستند.
برای یافتن دلایلی توجیهی برای رفتار شنیع و قساوتگونه گروه داعش نسبت به انسانهای
خارج از گروه و دسته خود، ابتدا باید به دستگاه باور و عقیدهساز مغز آنها رجوع
کرد.
پژوهشگرانی
ازجمله «هالیگن»، به این گمان رسیدهاند که نظام باورساز مغز ما انسانها چون صافیای
برای قبول یا رد واقعیتها عمل میکند و اشخاصی که مغزشان نظام باورمند بدون
انعطاف و سختی دارند، بسیاری از واقعیتهای ملموس و قابل ادراک را نمیتوانند از
این صافی عبور دهند و این خود باعث افکار و رفتاری افراطی غیرقابل انعطاف و تقسیم
ساده جهان به دو گروه خودی (مظهر خیر) و گروه غیرخودی (مظهر شر) میشود.
«کاتلین
تیلر»، پژوهشگر دیگر، سختجانی ساختارباور و اعتقاد را چون ساختار حافظه و خاطره
به علت تثبیت آن با ملات انگیزه، هیجان و پاداش در مغز، دیرپا میداند. پژوهشگر
دیگری چون «ادولفس»، با بررسی ساختار افکار
هذیانی در سندرم کاپگراس که نوعی باور غلط است که در آن چهره نزدیکان واقعی، غیرواقعی
بهنظر میرسد، سعی دارند تا به ساخت وکار باور در مغز انسان پی ببرند. براساس نظر
«اتاسکات اتران»، پژوهشگری که در زمینه کارکرد مغزی در باورها کار میکند، میتوان
چنین نتیجه گرفت که گروههایی افراطی چون داعش با گسترش دامنه تخیل خود و تصور
ماورایی از دنیایی دیگر، بر اضطراب وجودی ناشی از میرایی و فریبمداری و خالی از
معنویتی ابدی و حقیقتی مطلق در این جهان، به باور به سعادتی ابدی و پایدار و
حقیقتی مطلق، مملو از معنا، تهی از دروغ و فریب میرسند و حاضر میشوند جان این
دنیایی خود را فدا کنند و جان مخالفان خود را با بیرحمانهترین شکل ممکن بگیرند.
پژوهشگران
دانشگاه کلرادو نیز به نقش ترس از مرگ و فانیبودن زندگی این جهانی در پناهبردن
به ارزشهای مقدس ماورایی و تقویت آن در بافت فرهنگ گروهی، تأکید میکنند. «ماتیو
لبرمن»، عصبپژوه اجتماعی در پژوهش خود به این نتیجه رسیده است که عامل ترس در
تحکیم اعتقاد و باور تعصبآلود ناآگاه نقش عمدهای بازی میکند و دراینمیان، او
نقش امیگدال (بادامک)، برانگیزانده ترس در ارتباط با بخشهای میانی قطعه پیش
پیشانی مغز را دخیل میداند که موجب تثبیت ناآگاه اعتقادات پابرجایی میشود.
«جرولد پست»،
پژوهشگر دیگر، به این نتیجه میرسد که در چارچوب خشک باورهای گروههای افراطیای
چون داعش انسان بهصورت فرد، هویتی جداگانه ندارد، بلکه فقط در قالب گروهی خود
قابل شناسایی است و اگر به گروه خودی وابستگی نداشته باشد، از گروه دشمن، شیطان یا
کفر است و سزاوار بدترین مجازاتهاست. پژوهشهای «پیژینسکی» و «کروگلانسکی» نیز
نشان میدهد در گروههای افراطی، هویت فردی فدای هویت جمعی و اهداف فراجهانی شده و
انتظار برای پاداش به دنیای پس از مرگ حواله داده میشود.
شاید به این
دلیل است که آنها خود را در مقابل منطق و عقل این جهانی مقاوم و آسیبناپذیر میبینند،
چون از فرامینی دور از منطق و عقل انسانی پیروی میکنند و از این دیدگاه، اعمالشان
غیرقابل پیشبینی بهنظر میرسد و تنها وابستگی گروهی این افراد است که به آنها
هویت و شخصیت میدهد. فرد داعشی تحتتأثیر احساسات همدلانه و عاطفی در مقابل سوژههای
قربانی خود قرار نمیگیرد، چون دستگاه همدلی و هماحساسی مغزش را در برخورد با
اعضاي گروه کفر- شامل تمامی آدمهای روی زمین مخالف گروه، خاموش کرده است. نفرت
فراگیر نسبت به کفار، رحم نمیشناسد. داعش هر فرد از گروه غیرخودی را پارهای
وابسته به کل جبهه شیاطین میداند و چهره انسانی قربانی خود را نمیبیند و
مأموریت خود را فرازمینی میداند.
داعشیها
دستگاه عظیم کفر روی زمین را سر تا پا نیرنگ، دروغ، سالوس و آغشته به پلیدی تصور
میکنند و هر نوع اعتمادی نسبت به آن را خیانت به آرمانهای فرازمینی خود میدانند.
فرمانها را از طریق خلیفه و اعضای گروه، بیچونوچرا اجرا میکنند، چون هویت فردی
خود را فقط در گروه میشناسند. همانا که سرکردگان گروه خودی، نمایندگان قادر مطلق
و واقف بر همه احوال، نیرنگها و فریبهای دشمن، چه آشکار و چه پنهان، هستند.
داعشیها
تحمیل مبارزه سخت از سوی دشمن کافر و شیطان را امتحانی سخت برای تحکیم صفوف خود در
راه مبارزه میدانند. پذیرفتن مرگ داوطلبانه در حملات انتحاری برای آنها نوعی
خودکشی نیست. چون خودکشی به دلایل فردی و شخصی حرام است اما انتخاب کشتهشدن در
حملات انتحاری در راه اهداف گروه، استشهاد یا شهادت تلقی میشود که عملی سزاوار
بهترین پاداشها در جهان باقی است.
اگر از منظر روانشناسی مغزمحور، به پدیده داعش نیک بنگریم، متوجه میشویم گروههایی چون داعش به انسانیت در هیئت زمینی آن، بیاعتنا و بیاعتماد هستند و آن را پست و بیمقدار میشمارند و بیتاب هستند تا هرچه زودتر خود و دیگران را از قفس تن خلاص کنند و به جهانی دیگر که خود هم تصور درستی از آن ندارند، هدایت کنند. به همین دلیل میخواهند همه را با خیالات بیبنیاد خود به آتش بکشند و بمیرانند. آنها برای جسمانیت و این جهانیبودن خود حرمتی قائل نیستند و فراموش میکنند که انسان در طبیعت از خون، پوست، گوشت، استخوان و عصب ساخته شده است و از طریق آن به آگاهی رسیده و با همه ضعفها، بیکفایتیها، تردیدها و نارساییهایی که بر وجودش حاکم است، تواناترین موجود روی زمین است.
اگر از منظر روانشناسی مغزمحور، به پدیده داعش نیک بنگریم، متوجه میشویم گروههایی چون داعش به انسانیت در هیئت زمینی آن، بیاعتنا و بیاعتماد هستند و آن را پست و بیمقدار میشمارند و بیتاب هستند تا هرچه زودتر خود و دیگران را از قفس تن خلاص کنند و به جهانی دیگر که خود هم تصور درستی از آن ندارند، هدایت کنند. به همین دلیل میخواهند همه را با خیالات بیبنیاد خود به آتش بکشند و بمیرانند. آنها برای جسمانیت و این جهانیبودن خود حرمتی قائل نیستند و فراموش میکنند که انسان در طبیعت از خون، پوست، گوشت، استخوان و عصب ساخته شده است و از طریق آن به آگاهی رسیده و با همه ضعفها، بیکفایتیها، تردیدها و نارساییهایی که بر وجودش حاکم است، تواناترین موجود روی زمین است.
این نوع رویگردانی
از وجود خاکی انسان، زمینه را برای خود و دیگرتخریبی و حرکتی بهسوی نابودی و
تاریکی محض آماده میکند. چون ارزشهای متعالی انسان در شرایط زیست زمینی متبلور
میشود. احساس، اندیشه، خاطره، خیال، اندیشه و
معنویت، از تن و جان انسان نشئت میگیرد. اصلیترین اصول اخلاقی برای انسان حفظ
هویت زمینی است. شاید برای قدرتهای حاکم امروزین که مجهز به آخرین وسایل
تکنولوژیک برای کشتار و سرکوب هستند، مؤثرترین راه مبارزه با داعش، مقابلهبهمثل،
با اعمال زور و کشتار برای انتقامگیری باشد. ولی این چاره کار نیست. باید بدانیم
که چرا فرهنگ تحمل، تساهل، جای خود را به عدم تحمل، نفرت و بیزاری، قساوت و شقاوت،
داده است و چرا تنوع افکار، عقاید و باورها را برنمیتابیم و خشمگینانه از سر جنگ
جهت حذف و نابودی هر مخالفی درمیآییم.
روانشناسی
مغزمحور که برای ارزشهای معرفتآفرین انسان زمینی اعتبار و احترام قائل است، راه
را در تعلیم و پرورش اصول بنیادینی میداند که در هیاهوی تحولات سریع و پیدایش
ابرقدرتهای ماورایی اقتصادی، سیاسی و نظامی در جهان، همراه با گسترش توان پرواز
تخیل جوانان در دنیای مجازی شبکههای اجتماعی، اهمیت خود را از دست داده است. شکی
نیست که قدرتهای بزرگ حاکم نظامی، سیاسی، اقتصادی جهان نیز خواهان کنترل بیشتری
روی شبکههای اجتماعی برای نشاندادن قدرت ماورایی خود بر تمامی امور زمینی انسانهای
روی زمین هستند.
تعجبی ندارد
که داعش نیز برای اظهار وجود و قدرتنمایی در مقابل دشمن، از طریق شبکههای
اجتماعی، قدرت ماورایی خود برای سربازگیری از میان سپاه کفر را بهرخ بکشد. اما
طنز تلخی در پس این وقایع نهفته است. فناوری نوینی که حاصل تلاش مغزهای دانشمندانی
است که با تبعیت از قوانین فیزیکی، طبیعی و اینجهانی، به توسعه ارتباطات روی کره
خاکی برای رفاه انسانهای روی زمین رسیدهاند، ملعبه دست و سوءاستفاده قدرتمدارانی
خواهان تسلط ماورایی بر سرنوشت انسان زمینی شدهاند؛ انسانی که هنوز امکان چشیدن
سعادت اینجهانی را پیدا نکرده است تا بتواند تجسم درستی از سعادت ابدی در جهانی
دیگر داشته باشد؛ سعادت انتزاعی، فقط در خیال زورآزمایانی که قوانین طبیعی روی
زمین را برنمیتابند، شکل میگیرد و برای همراهکردن باورها، دست به قدرتنمایی
خشونتآمیز و کینهتوزانه میزنند و تخم نفرت، نفاق، ترس و وحشت در مغز و دل انبوه
ناباوران به راهشان میپاشند. در چنین فضایی دور از انتظار نیست عدهای نیز چنین
فکر کنند که شاید ابرقدرتهای حاکم زورمدار با اعمال اراده حاکمانه و قاهرانه
ماورایی خود نیازی ذاتی به خلق دشمنهایی با باورهای ماورایی و فرازمینی دارند که
داعش یکی از نمونههای آن است.
روانشناسی
مغزمحور، راه مبارزه با داعش را زورآزمایی خشونتآمیز انتقامجویانه، از سوی قدرتهایی
نمیداند که خود نیز در پرورش باورهای ماورایی افراطی متخاصم در درون خود، مسئول
هستند، بلکه چاره را در برپایی و تقویت نظامی جهانی میداند که اعتماد و باور آدمی
را به خویشتن زمینی بازگرداند و اخلاق و معنویتی برخاسته از طبیعت، تواناییهای
تنانه اینجهانی انسان را بگستراند. متأسفانه شرایط بحرانی درحالحاضر جهان، آماده
چنین تحولی نیست؛ تحولی که نیاز به بازسازی ساخت قدرت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی
گسترده دارد.
متأسفانه
درحالحاضر در جهانی دوقطبی نبرد بین خیروشر، خدا و شیطان، حق و باطل، سیاه و
سفید، زمینهساز قدرتیابی زورمندان ماورایی میشود که مصالحه و صلح بین تنوع و
گوناگونی افکار، ایدهها و شیوهها و روشهای زندگی را مشکل میکنند. در این
شرایط، امکان برای مدارا، تحمل و تساهل کاهش مییابد و خشونت، قهر و سنگدلی به
اصلی غیرقابل گریز تبدیل میشود. در این کشاکش، دور از انتظار نیست آدمهایی که
هویت انسانی خود را گم کردهاند و خویشتن خویش را در چنگال قدرتهای ماورایی اسیر
میبینند، به ازخودبیگانگی برسند، به فکر مقابلهبهمثل و تشکیل گروههایی با
باورهای ماورایی به مقابله با قدرت غالب، به جنگی انتحاری بروند تا در دنیایی
دیگر، به پاداش این مبارزه خود برسند.
آنچه ما از
کشتار بیرحمانه و تخریب آثار هنری و تاریخی شهرهای در تصرف داعش در شبکههای خبری
میبینیم، مقابلهبهمثلی در برابر دشمن قهار و جنایتی تلافیجویانه است که هنر
نمایش و سینما را بهچالش میکشد. هنر ازجمله سینما، از نظر روانشناسی مغزمحور،
پدیدهای انسانمحور است و با وجود و هستی زمینی انسان گره خورده است و میتواند
تنفر، خشم، انتقام، خشونت، وجدانپریشی، باورهای فراجهانی و فرازمینی را بهنمایش
بگذارد، ولی همه این نمایشها، تمرینی خیالی برای تقویت توان انسان در اجتناب و
پرهیز از عوارض دردناک و تراژیک خشونت مرگگستر در زندگی واقعی است.
هنر؛ صحنه
تمرینی برای پیروزگرداندن ارزشهای زمینی انسان و احترام به موازین اخلاقی و حفظ
حرمت حقوق انسانی و زیستن در کنار یکدیگر است. هنر با قدرتهای مسلط بر جهان درگیر
میشود و بهچالش برمیخيزد تا به تنوع زیستزمینی انسان در هر کجای این کره خاکی،
به یک میزان احترام گذاشته شود. اگر هنرمندی چون استانلی کوبریک به فجیعترین شکلی
وجدانپریشی انسانی را در فیلم «پرتقال کوکی»، «غلاف تمام فلزی» و «درخشش» به
تصویر میکشد، در جهت آمادهکردن شرایطی برای مقابله با زشتیها و عوارض تخریبی
این پدیده شوم در زندگی واقعی و اعتراض به استفاده غیراخلاقی و ضدبشری از آنها
توسط قدرتهای مسلط ماورایی است.
اما داعش
درست برعکس آن حرکت میکند. داعش از واقعیت جنایت شنیعی فیلمبرداری میکند که به
دست خود برپا کرده است و برای قدرتنمایی در مقابل نیروی دشمن از آن استفاده میکند.
اعمال داعش، ضدارزشهای انسان زمینی و هنر بهعنوان پدیدهای انسانی است. فراموش
نکنیم که استفاده از خشونت، توپ و تانک، موشک، هواپیمای بدونسرنشین، سلاحهای
کشتار جمعی در زندگی واقعی، هنگامی فزونی میگیرد که هنر، قدرت پیشگیری از خشونت
غیرانسانی زورمداران ماورایی را از دست داده و بیهنری به فضیلت تبدیل شده باشد.
No comments:
Post a Comment