Thursday, June 25, 2015

دیالکتیک تاریخی!!

نقل است که حکیم فارابی هنگامی که صحبت میکرد کسی سخن او را نمیفهمید از بس که واژگان قلمبه، سلمبه فلسفی به کار میبرد. به هنگام مرگ هم وقتی خواست خدا را وصف کند گفت:‌ اسطوغوس فوق اسطوغوسات. حالا هم حکایت آقای هادی سودبخش است که تنها سطر آخر کلامش را تا اندازه ای فهمیدم. 

بخوانید... دستکم شاید خواندن این متن برای رفع خستگی خوب باشد!:

مرگ چنین خواجه نه کاری است خرد ؟ !

دیالکتیک تاریخ

یادداشتی از هادی سودبخش با عنوان دیالکتیک تاریخ راجع به دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی منتشر شده در روزنامه اطلاعات چاپ امروز 1394/04/03
اين، ديالكتيك تاريخ است در بيان رياضي آن. و ديناميسم گذار از «مصداق» به «مفهوم» است در بيان تاريخي آن. باستاني پاريزي در مقام يك تاريخ نگار، مصداق‌هاي «امور واقع» را با عناصر داستاني و مفاهيم «فولكلور» جايگزين كرده است، بدون اينكه شهرت رياضيدان داشته باشد! منطق عمومي كردن رياضيات و منطق عمومي كردن تاريخ، يكي است؛ هر دو بر «سلول‌هاي بنيادي» انديشه و خرد آدمي بنا شده‌اند و «بي‌نهايت كوچك» تجريد همين سلول‌هاي بنيادي است در فرآيند مفهوم سازي. و اين در تعامل جزء و كل، همان «يادآوري گذشته» است كه نگاه «هرمنوتيكي تاريخي» را تعريف مي‌كند.
اين، تعريف جامعي از تاريخ، پژوهش تاريخ، باستان‌شناسي و معني جاندار
نشانه شناسي و مفهوم حافظه‌ تاريخي است. به‌نظر مي رسد از اين نظر گاه، «انسان تا نميرد زنده نمي‌شود»! چون تاريخي نمي‌شود و «تاريخ» يك مقوله انساني است و... هم فرا انساني.
از دورگاه تاريخ، «انسان‌» با صفات متعدد و مختلفي تعريف شده است: «انسان موجودي است عقلاني و اجتماعي»، «انسان موجودي است ابزار ساز»، «انسان موجودي است ناطق»، «انسان موجودي است صاحب ذهن»، انسان موجودي است «استقرائي»، انسان موجودي است «استعلائي»، انسان موجودي است «منطقي و استدلالي» و انسان موجودي است «سمبل‌ساز» و... و همه اينها در حوزه تعريف «من» انسان با هر جهان‌بيني و درگذار از مصداق به مفهوم و در فرايند تاريخي‌ شناخت‌شناسي، از شناخت حسي ساده تا انديشه مجرد، صورت گرفته است؛ «اي برادر تو همه انديشه‌اي».
در جمع بندي سير تكامل اين «انديشه» مي‌توان صفت ديگري براي انسان قائل شد؛ «انسان موجودي است مرگ انديش»، كه در چالش مفهومي با مرگ و نيستي، به ادبيات و هنر و تاريخ و علم روي مي‌آورد و جاودانگي را تجربه مي‌كند. ابديت فقط در جهان انديشه است و پيوستن زندگي كوتاه آدمي به زمان لايتناهي، جستجوي ابديت از راه هنر زاينده است. و همه اينها را تاريخ «يادآوري» مي‌كند.
ديگر اينكه، اصرار زيادي كه «باستاني» در كاربرد لفظ «روستازاده‌ پاريزي» داشته است، چيزي خيلي بالاتر از تواضع عالمانه يك فرهنگ دوست و خودورز پير است. در كار ماندگار موسسه اطلاعات ماهنه اطلاعات سياسي ـ اقتصادي (شماره295 ويژه نامه به ياد استاد باستاني پاريزي)، در دو مقاله با عنوان‌هاي «روستا، بازتاب روح تاريخ» و «روستا، گهوارة فرهنگ»، هر دو برگرفته شده از كتاب حماسه كوير، قصه‌گوي پير، وجه مستوفايي از اين لفظ «روستازاده پاريزي» ارائه مي‌دهد كه مراجعه به منابع ياد شده، نگارنده را از تكرار آنها، بي‌نياز مي‌سازد. فقط از باب تغيير ذائقه بحث، بخشي از مقاله «روستا، بازتاب روح تاريخ» را در زير عنوان‌ «سوسياليسم روستايي» نقل مي‌كنم كه نمونه‌اي جاندار از طنز «باستاني» هم هست كه در طنزپردازي هم صاحب سبك است.

No comments:

Post a Comment