Saturday, November 7, 2015

شفادهنده ای سریع و ارزان

معجزه عسل در شلغم

نویسنده ای مینویسد:
استفاده از معجون عسل در شلغم، پنج سال است مرا از وابستگی به آنتی بیوتیک ها نجات داده ،و این را مدیون پیرمردی هستم که بطور اتفاقی با او اشنا شدم که عمرش را در کار تحقیق و بررسی گیاهان دارویی بوده ،ان هم زمانی که دوماه سرفه های پی درپی امانم را بریده بود و مرهمی هم چاره ساز نبود،وی معجونی را به من معرفی کرد که با دوبار استفاده از این معجون شفا یافتم ..پس از استفاده از این راه حل نه تنها خودم بلکه خانواده ام نیز درزمستانها از شربت های آنتی بیوتیک وچرک خشک کن راحت شدیم .ضمناً تاکنون این کار رابرای تقریباً تمام کسانی که به نحوی میشناختم بازگو کردم که همه بسیار راضی از نتیجه بودند، این معجون قدرتمند حتی برای جانبازان شیمیایی عزیز که همواره با عارضه ریه به طور جدی درگیر هستند بسیار مفید میباشد.در ضمن پس از تحقیق متوجه شدم این معجون خواص ضدسرطانی نیز داردو برای مقابله بامسمومیت از الودگی هوا نیز بسیار سودمند میباشد.حال با توجه به خواص بی نظیر این معجون و آلودگی شدید هوای کشور،درخواست دارم با ارسال این مطلب ،هموطنان گرامی را از قرص و کپسول های شیمیایی رهایی دهید. و با این معجون شفابخش اشنا کنید.

روش تهیه:
یک دانه شلغم بزرگ را تمیز شسته و سر و تهش را بزنید. از سرش به اندازه یه کلاه بردارید و توش رو با قاشق چایخوری خالی کنید. مواظب باشید تهش سوراخ نشه. یه جوری خالیش کنید که یه لایه نازک تهش بمونه. بعد، حدود یه قاشق غذاخوری توش عسل بریزید. سرش رو خالی بذارید. سپس شغلم حاوی عسل رو توی یه لیوان طوری قرار بدید که به ته لیوان نرسه. یعنی به بدنه لیوان گیر کنه. دستکم پنج ساعت صبر کنید.یا یه شب تا صبح، در کنار محلی که دمای آن کمی بیشتر از دمای اتاق باشد، مانند کنار شوفاژ ،قرار دهید،ملاحظه می‌کنید که اولا حجم عسل زیاد شده (به خاطر آب انداختن شلغم) و نکته مهم این که ته استکان،عصاره ای از ترکیب آب شلغم و عسل جمع میشود. همون یه قاشق جمع شده ته لیوان، معجونی فوق العاده مفید برای . درمان سرفه های خشک، مزمن و آلرژیک میباشد،قبل ازخواب نوش جان کنید..میتوانید دو و یا سه عدد شغلم را همزمان درست کنید و در سه نوبت استفاده کنید. در ضمن این کار تا دو مرتبه با همین شلغم امکان پذیر است و عصاره آن پس از دو بار دیگر به انتها میرسد.

نکته :اگر دسترسی به عسل ندارید میتوانید از شکر به جای عسل استفاده کنید..به این صورت هم خواصش را تا حدودی خواهد داشت .

بیشتر وقتها این معجون را درست کنید، زیرا بجز خلاصی از شر سرفه های خشک و مزمن، برای زدودن مسمومیت الودگی هوا بسیار مفید و نیز از انسداد مجاری تنفسی جلوگیری میشود و در ضمن مشکلات گوارشی، کبدی، را کاهش و درمان میکند ..حتما این روش را امتحان کنید تا معجزه ان را ببینید.

توجه:موقع خرید، شغلمهایی را انتخاب کنید که سفت، سفید سالم، و بدون لک زدگی باشند.معجون به دست آمده را بیش از 48 ساعت نگهداری نکنید.امیدوارم با مصرف این شربت کم هزینه و پرسود، سلامتی به همه عزیزان هدیه گردد.

واژه «نفوذ» وسیله‌ای برای ایجاد خفقان

علی مطهری: می‌خواهند کلمه «نفوذ» را وسیله‌ای برای ایجاد خفقان کنند

ali-motahari-saham-news 

علی مطهری، نماینده مجلس، پنج‌شنبه ۱۴ آبان گفته است، برخی می‌خواهند از کلمه «نفوذ» مانند «فتنه» ‌به عنوان ابزاری برای «ایجاد خفقان» استفاده کنند.

گزارش‌ها حاکی که علی مطهری در «کانال تلگرام» ‌خود نوشته است: «افرادی می‌خواهند کلمه نفوذ را مانند کلمه فتنه وسیله‌ای برای ایجاد خفقان کنند و کسانی را به این بهانه بازداشت و آزادی بیان را محدود کنند و البته مردم به آن‌ها اجازه نخواهند داد.»
به گزارش رادیو فردا، گروه نزدیک به رهبر جمهوری اسلامی از اعتراضات به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال ۱۳۸۸ به عنوان «فنته» یاد می‌کنند. در این اعتراضات ده‌ها نفر کشته و هزاران نفر بازداشت شدند.
این نماینده مجلس همچنین اضافه کرده است: «حیات سیاسی این افراد در گروی ایجاد محدودیت‌هاست و در فضای آزاد قادر به رقابت با رقبای خود نیستند، لذا صحبت از فتنه پس از برجام و فتنه چهارم به میان می‌آورند، در حالی که همه این‌ها خیالات شیطانی خود آنهاست و واقعیت ندارد.»
علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی پس از توافق هسته‌ای نسبت به «نفوذ» آمریکا هشدار داده بود. به دنبال این هشدار، محمدعلی جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران، نیز تلاش برای نفوذ در ایران پس از توافق هسته‌ای را «فتنه‌ چهارم» دانسته بود.
یک روز پس از اظهارات فرمانده سپاه، برخی از رسانه‌ها در ایران از بازداشت «چند تن از اعضای شبکه نفوذی همکار با دولت‌های متخاصم غربی که در فضای مجازی و مطبوعات کشور فعال بودند»، توسط نیروهای اطلاعات سپاه خبر دادند.
تاکنون خبر بازداشت عیسی سحرخیز، مدیرکل مطبوعات وزارت ارشاد در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی، احسان مازندرانی، مدیرمسئول روزنامه فرهیختگان، آفرین چیت‌ساز ستون‌نویس روزنامه ایران، و سامان صفرزایی، خبرنگار ماهنامه اندیشه پویا، تایید شده است.
علی مطهری هم‌چنین با اشاره به اینکه «خطر نفوذ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی از ابتدای انقلاب وجود داشته و چیز تازه‌ای نیست»، گفته است: «همان طور که از آغاز انقلاب اجازه نفوذ نداده‌ایم از این پس هم اجازه نخواهیم داد و این نیاز به عمل دارد نه شعار.»
ابراهیم رئیسی، دادستان کل ایران، روز چهارشنبه از روزنامه‌نگاران بازداشت‌شده به عنوان «یک شبکه نفوذی در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی» و همچنین «عناصر جاسوس و مزدوران قلم به دست آمریکایی» نام برده بود.
این در حالی است که حسن روحانی، رییس جمهوری ایران، نیز روز چهارشنبه هشدار داده است که «نباید عده‌ای با کلمه نفوذ بازی» کرد.
در همین حال، سازمان گزارشگران بدون مرز، ضمن محکوم کردن بازداشت چهار روزنامه نگار ایرانی در روزهای گذشته، خبر داد که «شماری دیگر» از روزنامه‌نگاران «برای بازجویی احضار و یا با تلفن بازجویی و تهدید شده‌اند».
وب‌سایت «سحام‌نیوز» نیز پیش از این خبر داده بود که از «۲۰ خبرنگار و روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب نزدیک به حسن روحانی و هاشمی رفسنجانی» خواسته شده تا روز ۱۳ آبان «به صورت جداگانه» به «خیابان صابونچی» مراجعه کنند تا توسط «بازجویان سپاه پاسداران» مورد بازجویی قرار گیرند.

دادگاه ویژه یا بیدادگاه ویژه روحانیت!!؟

دادگاه ویژه یا «بی‌دادگاهِ ویژه» روحانیت؟

Rouhanion-sahamnews 

انقلاب ۵۷ نقطه‌ عطفی در زیست سیاسی روحانیون به شمار می‌رود. روحانیونی که تا پیش از آن یا از سیاست گریزان بوده و دین را حوزه‌ی خویش می‌دانسته و سیاست را از آنِ سلطان جائر در زمان غیبت، و روحانیونی که به واسطه‌ی تفسیری متفاوت، اساساً فلسفه‌ی تشیع را سراسر سیاسی می‌دانستند. باری، با سرعت گرفتن جریان انقلاب در ماه‌های منتهی به انقلاب ۵۷، جریان «صُفه نشین» حوزه‌ی علمیه عملاً دچار انفعال شد و دسته‌ای از روحانیت که اسلام را مبارزه‌ی دائمی خون و شمشیر می‌دانستند، در پیروی از سخنان آیت‌الله خمینی تلاش کردند تا حضور موثرتری در این روند ایفا کنند. به هر روی انقلاب ۵۷ با تغییر رژیم سیاسی از «سلطنت» به آن‌چه که «جمهوری اسلامی» نام گرفت، بستر مناسبی برای حضور هرچه بیشتر این قشر از روحانیت فراهم آورد؛ از تصاحب پست‌های سیاسی گرفته تا اریکه‌های قضایی و مدیریتی. همه در ید روحانیون یا وابستگان یا ارادتمندان به ایشان قرار گرفت… در این میان اما آن‌چه که پیش از هر چیزی از دامن انقلاب سر برآورد یک عنوان ناآشنا داشت: «دادگاه ویژه‌ی روحانیت». یک دادگاه ویژه برای یک «قشر ویژه»، دادگاهی مستقل از قوه‌ی قضاییه و دیوان‌عالی کشور و مستقیماً زیر نظر رهبر.
با توضیحات پیش رو، «چیستی و چرایی» ضرورت وجود چنین دادگاهی تا حدی آشکار می‌شود. در‌ واقع این دادگاه به عنوان یکی از ارکان اساسی دستگاه قضا در جمهوری اسلامی، در خردادماه سال ۱۳۵۸، یعنی درست زمانی که هنوز قانون اساسی جمهوری اسلامی هم تدوین نشده بود، به دستور مستقیم آیت‌الله خمینی تاسیس شد. به واقع این دادگاه نه تنها در قانون اساسی جمهوری اسلامی جایگاهی ندارد، بلکه به زعم بسیاری مغایر بسیاری از اصول آن نیز است.

تاریخ دادگاه ویژه‌ی روحانیت سرشار است از نمونه‌هایی که نام بردن هر کدام از آن‌ها و بررسی و واکاوی پرونده‌های مربوط به این افراد، «چیستی و چرایی» وجود این دادگاه را آشکارتر می‌کند.
دادگاه ویژه روحانیت، در عمر سی ساله خود بسیاری از روحانیون منتقد جمهوری اسلامی را محاکمه کرد که از جمله مهم‌ترین آنان آیت‌الله «سیدحسین کاظمینی بروجردی»، آیت‌الله «سیدمحمدکاظم شریعتمداری»، «احمد منتظری» و… هستند.

آیت‌الله حسینعلی منتظری در کتاب خاطرات خود مخالفت آشکارش با دادگاه ویژه‌ی روحانیت را اعلام می‌کند و با این استدلال که این دادگاه «مغایر و مخالف» با بسیاری از اصول قانون اساسی است با وجود و ادامه‌ی کار این دادگاه اعلام مخالفت می‌کند.

به هر روی با‌ گذشت بیش از سی سال از فعالیت این دادگاه و با وجود حجم بسیاری از استدلال‌ها، حتا از سوی مراجع و روحانیت، این دادگاه کماکان به کار خود ادامه داده و هنوز حجم انبوهی از پرونده‌های مربوط به اتهامات و جرائم روحانیت روی میز قضات این دادگاه انباشته شده است.

حالا دادگاه ویژه تبدیل به اهرم فشاری شده که بر سر طلاب و روحانیونی که کمی لب به انتقاد بگشایند و «شرف» را به «نام و نان» نفروشند، بکوبد؛ از اتهامات اخلاقی گرفته تا سیاسی و شرعی همه بهانه‌ای شده‌اند برای خاموش کردن هر صدا که از تنگنای سینه می‌آید برون!
حضور تعداد زیادی از طلاب و روحانیون در بندها و بازداشت‌گاه‌های ویژه‌ی روحانیت، نشان از کارکرد پررنگ این نهاد سرکوب و غیرقانونی دارد. نمونه‌ها فراوانند اما در ادامه، چند نامه‌ که توسط تعدادی از روحانیون در بند در اختیار پایگاه خبری «آمدنیوز» قرار گرفته، خواهد آمد که نشان‌گر این است «کما فی السابق» رویه‌ی حاکم بر این دادگاه‌ها جز اعمال زور و فشار بر طلاب و روحانیون منتقد نیست؛ حال به هر بهانه‌ای.
بسمه تعالی
این‌بار دست ظلم از آستین کسانی خارج شده است که خود را مدعی عدالت و نماینده تام الاختیار خداوند روی زمین می‌دانند اما عملکردی دارند که روی دشمنان‌مان را هم سفید کرده است.
روحانیت به قدرت رسیده در ایران علیه روحانیت مردمی چنان شمشیری در دست گرفته است که دولب آن برّان است؛ شرورترین‌ها را بر کرسی قضاوت می‌نشانند تا خون طلبه جوان را بریزد یا تا جایی او را در محبس گرفتار سازد که جوانی، زن، فرزند و زندگی‌اش تباه شده و به شکل انسانی تهی از هرچیز به جامعه بازگردد.
این بی خبران از شرافت و انسانیت و دین، زنان طلبه‌های زندانی را به طلاق از همسران‌شان توصیه می‌کنند که نمونه‌های آن فراوان است. طلاب را با هر بهانه‌ای روانه‌ی زندان می‌کنند، برای مشکلات حقوقی، پرونده‌های کیفری می‌سازند و ایشان را به حبس‌های طویل‌المدت محکوم می‌کنند؛ به عنوان نمونه برای عدم توانایی پرداخت هشت میلیون تومان قرض‌الحسنه، کیفرخواست «کلاهبرداری» تنظیم و طلبه بدهکار را به ۱۸ سال زندان محکوم می‌کنند، آن هم پس از تحمل چندین ماه زندان انفرادی.

Dadgah-Vije-Rouhaniiat-sahamnews

نمونه‌ای از فرم احضار دادگاه ویژه روحانیت

علاوه بر این طرز تنظیم ظالمانه شکایت برای اتهامات حقوقی و به اشاره دادسرای ویژه، اضافه کنید فشار بر طلاب زندانی را با عدم اعطای مرخصی، دستگیری و بازجویی از همسر متهمین و بازداشت‌های موقت طولانی و متعدد، که منجر به محکومیت از سوی قضات بی‌سوادی می‌شود که از موازین فقهی و حقوقی کمترین اطلاعی ندارند و احکام صادره‌شان با هیچ قانونی مطابقت نمی‌کند.

بازرسی منازل طلاب با احکام خاص و غیرقانونی، دستگیری و جلب روحانی شیعه در مسجد و هنگام ادای نماز و ورود به منزل شام‌گاهان با اسلحه، موقع صرف غذا و مقابل چشمان ترسان زن و فرزند نمونه دیگری از این سرکوب سیستماتیک است.

این ظلم‌ها به قدری اوج گرفته است که زندانیان بند ویژه روحانیت زندان اوین، شروع به خودکشی کرده‌اند؛ چندی پیش یکی از روحانیون زندانی از درخت چنار زندان ۲۵ متر بالا رفت و خود را به زمین پرتاب کرد. چند تن دیگر نیز به نشانه حمایت از او «رگ» مچ دست‌شان را بریدند. همه این افراد پس از مداوا به بندهای عمومی یا سلول انفرادی منتقل شده و رسیدگی به پرونده‌شان متوقف شده است تا ادب شوند و توبه کنند!
نامه‌ای به رهبری نوشتیم اما محکومیت‌مان طولانی‌تر شد و ما را به انفرادی تهدید کردند و گفتند شمارا به شکنجه‌گاه اداره اطلاعات یا سپاه می‌فرستیم! به قول خودشان رهبری یا اصلا خبر ندارد یا این چند طلبه را از یاد برده است.

به زودی قرار است چند خودکشی دیگر نیز در اعتراض به این‌که دادسرای ویژه روحانیت آبروی ما را برده است و هیچ توجهی به قوانین جاری مملکت نمی‌کند، صورت گیرد تا بلکه به بهای خون‌مان اینان رسوا شوند و شاید آنان که خود را به خواب زدند از خواب گران برخیزند. والسلام

روحانی دیگری درباره ستمهای رفته به خود توسط دادگاه ویژه‌ی روحانیت می‌نویسد:
من ع. ز طلبه‌ای اهل درس و بحث هستم و کاری جز تبلیغ دین و ترویج معارف اسلام انجام نمی‌دهم. در یکی از روزهای زمستان چند سال پیش که طبق معمول هر روز برای حضور در سر کلاس درس خارج فقه آماده می‌شدم، صدای زنگ در بلند شد. وقتی در را گشودم سه تن لباس شخصی را با قیافه‌های کریه و عبوس پشت در دیدم. مامورین دادسرای ویژه با این عنوان که از بنده طلبکار هستند وارد مجتمع مسکونی‌مان شده و مرا همراه خود به دادسرا بردند، بدون این‌که از طرف دادسرا احضاریه‌ای داشته باشم یا حتی به صورت تلفنی از من بخواهند که به آن‌جا مراجعه کنم. تا ساعت دو بعداز ظهر در اتاقی منتظر ماندم. نهایتا منشی دادیار که یک فرد «مکلا» بود، برگه به دست وارد اتاق شد و شروع کرد با تحکم و فریاد از یک روحانی سوال کردن و بازجویی. بعد مرا به اتاق دادیار بردند و آن‌جا هم دادیار شروع کرد به بازجویی و سخنان غیرعلمی و غیرقانونی گفتن. مثلا می‌گفت شما حق دخالت در مسایل عمومی جامعه را ندارید، چرا به درس و بحث‌تان نمی‌پردازید؟! وقتی هم که از او خواستم دادستان را ببینم، در حالی که مرا به اتاق دادستان می‌برد با اضطراب گفت: نزد دادستان آن‌طور که با خودش سخن گفتم، سخن نگویم.
با دیدن دادستان راز سخن دادیار بیچاره روشن شد. ده دقیقه‌ای که آن‌جا بودم اجازه حرف زدن به من نداد و یک‌طرفه سخن گفت و اظهار داشت که تو «متهم» هستی و حق نداری صحبت کنی!
بالاخره به اتهام جرمی که مرتکب نشده بودم راهی زندان شدم و چند روزی خانواده‌ام زیر بار فشارهای روانی و نگاه‌های شک آلوده همسایه و فامیل قرار داشتند. نهایتا با فشار و تهدید به این‌که برایم پرونده اخلاقی درست می‌کنند تعهد دادم دیگر سر منبر از سیستم حاکمیتی «انتقاد» نکنم. احتمال عملی شدن این تهدید وقتی برایم تبدیل به یقین شد که در بند ویژه روحانیت زندان قم دیدم طلبه‌ای را که ازدواج موقت انجام داده بود، ولی دادیار شعبه چهار دادسرا «قاضی انصاری» برایش کیفرخواست «تجاوز به عنف» تنظیم کرد و حکم اعدام برایش خواستار شده بود.
اگرچه حکم صادره در دیوان‌عالی نقض می‌شود و آن طلبه تبرئه، ولی «انصاری» به بهانه این‌که آزادی او مشروط به امضای فرم «توبه نامه» است، دوباره با استناد به همین توبه نامه اقرار ضمنی اخذ کرده و این‌بار موفق می‌شود حکم اعدام آن طلبه را قطعی کند و اورا به چوبه دار بسپارد! مادر طلبه یاد شده بر اثر این ظلم دادسرا و دادگاه ویژه قم «سکته» قلبی می‌کند و پدرش نیز بیمار می‌شود.

روحانی دیگری در دل‌نوشته‌ای از ظلم این دادگاه سخن می‌گوید:
اینجانب م. ب مدتی در یکی از شهرهای کشور برای دراویش آن منطقه منبر می‌رفتم و از احکام اسلام می‌گفتم. اما چون یکی از آقایان قم با مرشد آن خانقاه درگیر شده بود، از من خواستند که به آن‌جا نروم. ولی وقتی سرسختی و مخالفت من را دیدند به من انگ «ارتباط با بیگانگان» زده و گفتند قصد براندازی دارم! هنگام بازداشت عمامه از سرم برداشته و با یک گونی سر و صورتم را پوشاندند. در اتاق بازجویی هم دستانم را به صندلی بسته و رو به دیوار نشانده بودند و اجازه نمی‌دادند از سرویس بهداشتی استفاده کنم.
در زندان به نشانه اعتراض، ۱۵ روز «اعتصاب غذا» کردم که مگر سخن گفتن از دین برای عده‌ای درویش دوازده امامی جرم است؟! به همسرم به دروغ گفتند که من زن دومی اختیار کرده‌ام و او را تشویق به طلاق کرده و اسباب جدایی اش را از من فراهم کردند. او نیز مرا با دو فرزند تنها گذاشت و رفت و به جز آبرو، زندگی فرزندانم هم تباه شد. گویی دادگاه ویژه چماقی است برای ساکت و کنترل کردن طلاب آزاده و روحانیت مستقل.
«محمدایوب کاظمی»، از روحانیون مستقل و آزاداندیشی بود که چندین بار به دادگاه ویژه روحانیت احضار شد. وی که از شاگردان مرحوم آیت‌الله حسینعلی منتظری بود، چندی پیش به دلیل سکته قلبی درگذشت. مرحوم کاظمی پیش از مرگ ناگهانی خود، ما را در تکمیل این گزارش یاری کرد و وقتی از وی نظرش را در مورد «چیستی» دادگاه ویژه‌ی روحانیت خواستیم، این‌گونه پاسخ داد:

دادگاه ویژه و توچه می‌دانی دادگاه ویژه چیست؟
Mohammad-Aiiob-Kazemi-sahamnews
 
 من وقتی اسم دادگاه ویژه را می شنیدم، فکر می‌کردم که این دادگاه تشکیل شده است که اگر کسانی در جامعه روحانیت، در شأن و جایگاه این نهاد نیستند را مورد بازخواست و تذکر و احیانا تنبیه قرار دهد، اما کم کم کارکرد این دادگاه عوض شد و به جای برخورد با کسانی که آبروی حوزه و روحانیت را می‌برند، با کسانی برخورد کردند که دقیقا آبروی حوزه و روحانیت‌اند و کسانی که در افکار و عملکرد و اخلاق، بویی از یک حوزوی نبرده‌اند، نه تنها کاری با آن‌ها ندارند، بلکه همه جا راه و پا دارند و حلوا حلوا می‌شوند. به گفته آیت‌الله خمینی، هرچه روحانی پخمه‌تر و نفهم‌تر، ارج بیشتری نزدشان دارد!
آری! دادگاه ویژه دقیقا در جهت «انحطاط» حوزه و روحانیت حرکت می‌کند. روحانیون شجاع و عالم و با تقوایی که بخواهند از کیان حوزه و روحانیت دفاع کنند، در دادگاه ویژه برایش پرونده می‌سازند و سر و کارش با اطلاعات و انفرادی و زندان است! آن‌هم توسط بچه‌های «بی‌سوادی» که تا دیروز دنبال «گله گوسفند» در روستا بودند و اکنون با مدرک ابتدایی وارد حوزه شده‌اند و دوره‌های آبکی قضاوت!!! را گذرانده‌اند و حکم صادر می‌کنند!

بنده به عنوان کسی که دادگاه و زندان این جماعت را تجربه کرده‌ام می‌گویم که شاید اهداف اولیه تشکیل این دادگاه، خوب و به جا بوده است، اما درعمل فرسنگ‌ها از مسیر اصلی منحرف شده است. اینان با اتهامات کلیشه‌ای و سریالی و بی‌اساس «تبلیغ علیه نظام»، «توهین به رهبری»، «تشویش اذهان عمومی» و… به راحتی در پرونده هر روحانی آزاده‌ای که بخواهند با او برخورد کنند، می آورند و دو سه سال در زندان گرفتارش می‌کنند. یکی نیست به این‌ها بگوید: طبق کدام دستور دین این اتهامات جرم است و بعد نظام یعنی چه؟ تشویش یعنی چه؟ توهین یعنی چه؟ یکی از دوستان را می‌شناسم، نوشته بود «زندانی سیاسی آزاد باید گردد»! این را جرم حساب کرده بودند، نوشته بود: آقای خامنه‌ای فلانی را آزاد کنید، این را توهین به رهبری حساب کرده بودند و… خلاصه اینکه با بدعت و بدون استناد به هیچ موردی از تعالیم دین، برایت اتهاماتی مطابق دلخواه خود ردیف میکنند.
یکی از دوستان در زندان می‌گفت: من مطالبی برای خودم نوشته بودم، به خانه آمدند و از پستوخانه مطالب را آوردند و به من به اتهام تشوش اذهان عمومی حکم صادر کردند. گفتم این مطالب را حتی فرزندانم ندیده‌اند! چگونه اذهان عمومی را مشوش کرده‌ام؟ و تازه! شما و وابستگان‌تان که شب و روز اذهان عمومی را از صداوسیما و همه تریبون‌های دیگر مشوش می‌کنید! شما آزادید، اما من حق ندارم برای دل خودم هم چیزی بنویسم؟ آری! این است دادگاه ویژه‌ای که قرار بود از کیان حوزه و روحانیت دفاع کند. باید گفت: دادگاه ویژه به راستی به «ابتذال» کشیده شده است.
دوستی تعریف می‌کرد که در زندان بند ویژه بودم، سکته قلبی بر من عارض شد، وقتی چشمانم را در بیمارستان باز کردم، دست و پایم را در دستبند و پابند زده بودند و بر تخت هم بسته بودند! همه تعجب می‌کردند که این چه فرد «جنایت‌کاری» است که این بلا را بر سرش آورده‌اید، دوست‌مان می‌گفت من به آن‌ها گفتم: جرم من سیاسی است نه قتل و سرقت و… آثار زخم زنجیر هنوز بر پایش خودنمایی می‌کرد. امید است که این آقایان به خودشان بیایند و بیش از این ضربات مهلک بر بدنه‌ی روحانیت منتقد و اعتماد مردم نزنند.

Aiioub-Kazemi-saham-news 

اکنون روحانیون زیادی در بند دادگاه‌های ویژه روحانیت هستند که اغلب نیز از ترس سیستم حاکم بر این دادگاه، سکوت را اختیار کرده و به کنجی خزیده‌اند. از مشهورترین آنان، می‌توان به آیت‌الله «محمدرضا نکونام» از مراجع تقلید برجسته حوزه علمیه قم، آیت‌الله «مجید جعفری تبار» از روحانیون مشهور شهر قم و «سیدحسین کاظمینی بروجردی» اشاره کرد.

«سیدحسین کاظمینی بروجردی» در۱۰ مرداد ۱۳۳۷ در بروجرد متولد شد. وی از مخالفان سرسخت «تئوری ولایت فقیه و اسلام سیاسی» است. کاظمینی بروجردی مخالف دخالت دین در سیاست و طرفدار جدایی دین از دولت و بازگشت به اصل دین سنتی است. وی در مهر ۱۳۸۵ بازداشت و به ۱۱ سال زندان محکوم شد. سید حسین کاظمینی بروجردی فرزند ارشد سید محمدعلی کاظمینی بروجردی از روحانیون تهران است. سید حسین در سال ۱۳۵۷ به عنوان امام جماعت مسجد همت تهران انتخاب شد. او در قم نزد روحانیونی نظیر سیدصادق روحانی، میرزا خلیل کمره‌ای و سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی به تحصیل علوم دینی پرداخت. کاظمینی بروجردی در سال ۱۳۸۵ به حکم دادگاه ویژه روحانیت دستگیر شد. هوادارن وی دستگیری را چنین شرح داده‌اند: با شروع دستگیری هواداران سید حسین کاظمینی بروجردی، توسط نیروی انتظامی و انتقال آنان به بازداشتگاه، شایعه حمله قریب‌الوقوع نیروهای امنیتی به خانه وی در خیابان آزادی تهران بالا گرفت، به طوری که بسیاری از هواداران و هم‌فکران وی با تجمع و حفاظت از خانه وی به طور خودجوش مانع از ادامه حملات نیروی انتظامی به خانه وی شدند. هواداران بروجردی برای جلوگیری از حمله عوامل نیروی انتظامی به وی، به صورت شبانه‌روزی از منزل او حفاظت می‌نمودند. در پی بستن خیابان‌های اطراف، نیروهای انتظامی و اطلاعاتی با هزاران تن از محافظان خانه وی درگیر شده و نهایتاً در روز شنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۵ با بالا گرفتن درگیری‌ها تعداد بسیار زیادی از محافظان وی دستگیر شدند. وی در پیامی به هوادارانش در خیابان محل اقامتش گفت: در لحظاتی به سر می‌برم که شمارش معکوس وزارت اطلاعات و «بی‌دادگاه ویژه روحانیت» برای قتل و انهدام من و تمامی کسانی که مخالفت خود را با دین سیاسی اعلام کرده‌اند، آغاز شده.
نهایتاً در نیمه شب یک‌شنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۵ نیروهای اطلاعاتی و تیم کماندوهای نیروهای ویژه به خانه بروجردی حمله‌ای چند جانبه را آغاز کردند و محافظان خانه بروجردی را به همراه خود وی دستگیر و به مکان نامعلومی منتقل کردند. بر پایه‌ گزارش خبرنگاران مستقل در تهران ماشین‌های آتش‌نشانی تا ساعت هفت صبح مشغول شستن خون‌های ریخته شده در خیابان‌ها بودند.

kazemeini-boroujerdi-saham-news 
سایت عصر ایران 


دستگیری وی را چنین روایت کرده‌است: «حادثه از آن‌جا آغاز شد که نیروهای پلیس برای دستگیری وی به محل سکونت او مراجعه کردند و با مقاومت بیش از هزار نفر از هواداران وی مواجه شدند تا جایی که این مواجهه به درگیری‌های خشونت بار همانند پرتاب کوکتل مولوتف و گاز اشک‌آور کشیده شد. حدود دو ماه قبل دادگاه ویژه روحانیت با ارسال احضاریه‌ای، سید حسین کاظمینی بروجردی را به اتهام ادعای رابطه با امام زمان (عج) جهت ادای پاره‌ای از توضیحات فراخواند، اما وی از حضور در دادگاه سر باز زد و تلاش‌های پیشین پلیس برای دستگیری وی نیز بی نتیجه ماند. کاظمینی بروجردی در سال‌های ۱۳۷۴، ۱۳۷۹ و۱۳۸۴ دستگیر و زندانی شده بود. وی بار دیگر در سال ۱۳۸۵ بازداشت و به ۱۱ سال زندان، به انضمام مصادره اموال محکوم شد. به ادعای برخی رسانه‌های خارج از ایران، او در زندان اوین در شرایط بد جسمی و روحی به سر می‌برد و از حق استفاده از مرخصی و ملاقات محروم است. این رسانه‌ها هم‌چنین مدعی هستند وی در زندان، بارها مورد شکنجه قرار گرفته و به بیمارستان منتقل شده‌است.» کاظمینی بروجردی، خانواده و حامیانش، بارها با نوشتن بیانیه و نامه‌هایی به دبیرکل سازمان ملل متحد، گزارش‌گر ویژه حقوق بشر احمد شهید و فعالان حقوق بشر خواستار حمایت از او و آزادیش از زندان شده‌اند.

«مجید جعفرى‌تبار» در سال ۱۳۴۰ هجرى شمسى در شهر قم در خانواده‌‏اى روحانى چشم به جهان گشود و از همان خردسالى تحت تربیت پدرش مرحوم حاج شیخ محمود جعفرى‌تبار خواندن قرآن را آموخت. وی قرائت و تحقیق مصطلح قرآنى را از سن ۱۰ سالگى آغاز کرد. او از اواسط دهه هفتاد به گرفتن استخاره‌های دقیق، در میان مردم شهرت یافت. ابتدا شهرتش محلی بود اما به سرعت در سطح ملی گسترش یافت و تا آن‌جایی پیش رفت که حتا برخی ایرانیان از خارج از کشور برای گرفتن استخاره با وی تماس می‌گرفتند. فعالیت جعفری‌تبار به قدری گسترش یافت که او نزدیک به ۲۰۰ خط تلفن گویا را خریداری کرد و از طریق تلفن سفارش استخاره می‌گرفت و بعد از ۲۴ یا ۴۸ ساعت پاسخ استخاره گیرنده را می‌داد. اما چند ماه پیش برای اولین‌بار خبر یا شایعه بازداشت او به دلایل نامعلوم در میان افواه منتشر شد. هیچ مقام مسئول یا رسانه‌ای در این مورد اطلاع‌رسانی نکرد. همین امر موجب شد که روز به روز بر دامنه این شایعه افزوده شود و کار به جایی رسید که موجب شد طی ماه‌های اخیر شایعه «اعدام» او به طور گسترده در قم منتشر شود. معاون اول قوه قضاییه درباره حکم صادر شده برای این روحانی در دادگاه ویژه روحانیت گفت: حکم اعدام در این دادگاه صادره شده اما این حکم بدوی و قابل تجدید نظر است. غلامحسین محسنی اژه‌ای، سخنگوی قوه قضاییه نیز در خصوص اخبار منتشر شده درباره حکم اعدام وی گفت: این حکم از سوی دادگاه ویژه روحانیت صادر شده است. وی تاکید کرد: حکم صادرشده برای این فرد حکم بدوی بوده و می‌توان به این حکم اعتراض کرد و طبق قانون قابل تجدیدنظر خواهد بود.

Majid-Jafaritabar-sahamnews 

دادگاه ویژه روحانیت مجید جعفری تبار را به «ارتباط با اجنه»، «زنای محصنه» و«شراب‌خواری» متهم کرده است؛ اتهامی که از سوی افراد زیادی که از نزدیک جعفری تبار را می‌شناسند، رد شده و موجب حیرت آنان گردیده است. محمد جعفر منتظری، رئیس دادگاه ویژه روحانیت، در این‌باره گفته بود: بنا نداریم اخبار ویژه مربوط به دادگاه ویژه روحانیت را منتشر کنیم. منتظری در حاشیه مراسم ختم سید صادق طباطبایی در پاسخ به سوالی درخصوص آخرین وضعیت پرونده «شیخ استخاره» که محکوم به اعدام شده اظهار کرد: وی به حکم صادره از سوی دادگاه اعتراض کرده است و پرونده‌اش در دادگاه تجدید نظر به سر می‌برد.

آیت‌الله «محمدرضا نکونام» از مراجع تقلید نواندیش دینی است که نظریات بدیعی درباره دین دارد و شاگردان زیادی نیز در کلاس‌های وی حضور پیدا می‌کردند. «نکونام» به دلیل مخالفت با نظریات «جزم‌اندیشانه» ناصر مکارم شیرازی به زندان افتاد و «ظلم عریان» جمهوری اسلامی بر شهروندان خود را از نزدیک دید. او در زندان دچار «سکته مغزی» شد و تنها شش روز در بیمارستان اجازه بستری شدن یافت و پس از شش روز با عوارض وخیم ناشی از این سکته، توسط ماموران خشن این دادگاه به زندان اوین بازگردانده شد. چندی پیش شاگردان این مرجع تقلید از ظلم حاکم در جمهوری اسلامی به ستوه آمدند و برای نخستین بار در یک اقدام بی‌سابقه اعلام کردند که مسئولین ظالم جمهوری اسلامی از جمله دادستان ویژه روحانیت قم را با «خشم انقلابی» خود مواجه خواهند کرد.

Mohammadreza-Nekounam-sahamnews 

برخورد دادگاه ویژه روحانیت با روحانیون برجسته، مشهور و مستقل این سوال را در افکار عمومی ایجاد می‌کند که «نظامی که با افراد روحانی و هم‌سنگ خود چنین برخوردهای ظالمانه‌ای دارد، با افراد عادی و بی نام و نشان در زندان‌ها چگونه برخورد می‌کند؟»

منبع:آمدنیوز

Friday, November 6, 2015

یک ماه از بازداشت "حسن شیخ آقایی" گذشت

تداوم بازداشت حسن شیخ آقایی مدیرمسئول سایت روانگه در مهاباد

Hasan-sheikh-Aghaei-sahamnews 

با گذشت نزدیک به یک‌ماه از بازداشت «حسن شیخ آقایی»، مدیرمسئول سایت خبری-تحلیلی «روانگه» در مهاباد، از سرنوشت وی خبری در دست نیست و فعالیت این سایت نیز پس از بازداشت مدیرمسئول آن متوقف شده است.

به گزارش «سحام»، ماموران امنیتی روز ۱۵ مهرماه سال‌جاری «حسن شیخ آقایی» روزنامه‌نگار، کاریکاتوریست و مدیرمسئول سایت خبری-تحلیلی روانگه را در محل کارش بازداشت کردند. بر اساس گزارش منابع محلی، «این فعال مدنی کُرد در پی مراجعه ماموران امنیتی به داروخانه‌اش بازداشت و به محل نامعلومی منتقل شد». قرار بازداشت موقت مدیر مسئول سایت روانگه مهاباد، توسط «علی مهر» دادیار شعبه اول دادسرای عمومی و انقلاب مهاباد صادر شده است.

آژانس خبری موکریان نیز از بازداشت چند ساعته یکی دیگر از اعضای شورای سردبیری سایت روانگه خبر داده و نوشته است: «به دنبال بازداشت این دو نفر، فعالیت سایت خبری- تحلیلی روانگه متوقف شده است.»
شورای سردبیری سایت روانگه اعلام کرده است که «مدیریت سایت به دلایل فنی از دست مدیران خارج شده و آن‌ها هیچ کنترلی بر روی سایت ندارند. بدیهی است که سایت خبری-تحلیلی روانگه تا اطلاع ثانوی هیچ مسؤلیتی در برابر ویرایش احتمالی محتویات این سایت بر عهده نمی گیرد.»

مسئولان قضایی و امنیتی در پاسخ به مراجعات مکرر همکاران و خانواده حسن شیخ آقایی، گفته‌اند که این روزنامه‌نگار «شاید» به ارومیه منتقل شده باشد.
حسن شیخ آقایی فارغ التحصیل دانشکده هنرهای زیبا است و دکترای داروسازی نیز دارد. وی پیش‌تر نیز یک‌بار به دنبال حوادث پس از کودتای انتخابات ریاست جمهوری در تیرماه سال ۸۸ بازداشت شده بود.

همزمان با بازداشت شیخ آقایی ، یک عضو دیگر شورای سردبیری سایت روانگه به نام «یونس قربانی‌فر» نیز در منزل شخصی خود بازداشت و پس از ساعاتی آزاد شده است.

محمد نوری زاد: داستان نفوذ

محمد نوری زاد
داستان نفوذ
عکس ‏محمد نوری زاد‏

می گویم: هر نفوذی به منفذی محتاج است. و در این سی و هفت سالِ هدر شده، شما بگو چه منفذی گل و گشادتر از دروازه ی ملایانی که با همه ی سراسیمگی ها و گرسنگی های تاریخی شان ناگهان صاحب اختیار این مملکت شده اند، و سردارانی که با همه ی سادگی ها و آسیب ها و بی سوادی ها و بی برنامگی ها و ندانم کاری هایشان از انزوا بدر آمدند و بر درِ ورودیِ همه ی مسئولیت ها طناب کشیده اند؟ داستان نفوذ از این قرار است: حضرت رهبری که می بیند بعد از توافق هسته ای همه ی اعتبار استکبار ستیزی اش را در قمار هسته ای یکجا باخته، و در این غرقاب هولناک فاصله ی چندانی با محو شدن ندارد، با علم کردن داستانِ طنزی به اسم نفوذ، به حشیشی و پوشالی سست دست می برد برای نجات. اطلاعات سپاه نیز برای بیرون کشیدن شاخص های طنز از دل این داستان و جدی نشان دادن آن، جماعتی از نویسندگان و روزنامه نگاران بی خبر از همه جا را به اسم عوامل نفوذ بیگانگان دستگیر و روانه ی زندان می کند تا لشگریانِ لام تا کام و شعارخوار ولایت، تنی بجنبانند که: دیدی رهبرمان درست می فرمود؟ این هم سندش!
می گویم: سخنان رهبری در باره ی نفوذ، برآمده از تحلیل های پوک و رد گم کنی است که سرداران سپاه بر میزش می نهند. کاش یکی بود و به رهبر می گفت: ای جناب، اینهمه از جامِ فریب جاسوسانِ خانه کرده در سپاه نیوشیده اید و سیر نشده اید و همچنان محتاج نوشیدنِ این تلخ نوشیِ فریبکارانه اید؟ وه، چه می گویم؟ این روزها رهبر مگر می تواند تحلیلی را که برادران سپاه بر میزش می نهند، نخواند و محتوای همان را بر زبان نیاورد؟ ما فکر می کردیم مردم کل کشور اسیر سپاه اند، نگو خودِ رهبر نیز سالهاست که اسیر است و در خیال و گمان می اندیشد که یکه تاز میدانِ بی رقیب قدرت است. اگر یک وقتی رهبر این یاد داشتِ مرا مطالعه کرد، برای آزمونِ میزان نفوذش هم که شده، یک تشری به سپاه بزند که: ای سپاه، اموالی را که از نوری زاد برداشته ای به وی برگردان. حالا برگرداندن سرداران سپاه به پادگانها و واریز ثروت افسانه ای اش به خزانه ی عمومی بماند.
محمد نوری زاد
پانزدهم آبان نود و چهار

Thursday, November 5, 2015

مکث کردن را تمرین کن!!!

خانمی نوشته بود که:

تو لیست خرید برای همسرم نوشته بودم: یک و نیم کیلو سبزی خوردن.
 
همسرم آمد. بدوبدو خریدها را گذاشت خانه و رفت که به کارش برسد. وسایل را که باز میکردم سبزی ها را دیدم. یک و نیم کیلو نبود. از این بسته های کوچک آماده سوپری بود که مهمانی من را جواب نمی داد. حسابی جا خوردم! چرا اینطوری گرفته خب؟! بعد با خودم حرف زدم که بی خیال کمتر میگذارم سر سفره. سلفون رویش را که باز کردم بوی سبزی پلاسیده آمد. بعله. تره ها پلاسیده بود و آب زردش از سوراخ سلفون نایلون خرید را هم خیس کرده بود. در بهت و عصبانیت ماندم. از دست همسری که همه خریدهایش اینطوری است. به جای یک و نیم کیلو میرود سبزی سوپری میخرد و بوی پلاسیدگی اش را که نمی فهمد، از شکل سبزی ها هم متوجه نمی شود!! یک لحظه خواستم همان جا گوشی تلفن را بردارم زنگ بزنم به همسر که حالا وسط این کارها من از کجا بروم سبزی خوردن بخرم؟!ویک دعوای بزرگ راه بیاندازم.
بعد بی خیال شدم. توی ذهنم کمی جیغ و داد کردم و بعد همان طور که با خودم همه نمونه های خریدهای مشابه این را مرور میکردم ، فکر کردم: شب که آمد یک تذکر درست وحسابی میدهم.

بعد به خودم گفتم: خوب شد زنگ نزدی! شب که آمد هم نرم تر صحبت کن. رفتم سراغ بقیه کارها و نیم ساعت بعد به این نتیجه رسیدم که اصلا اتفاق مهمی نیفتاده. ارزش ندارد همسرم را به خاطرش سرزنش کنم. ارزش ندارد غرغر کنم. ارزش ندارد درباره اش صحبت کنم حالا! مگر چه شده؟! یک خرید اشتباهی. همین.
دم غروب، همین منی که میخواست گوشی تلفن را بردارد و آسمان و زمین را به هم بریزد که چرا سبزی پلاسیده خریدی؟؟؟ آرام گفتم :

راستی ها سبزی هاش پلاسیده بود. یادمون باشه از این به بعد خواستیم سبزی سوپری بخریم فقط تاریخ اون روز باشه.
تمام.
همسرم هم در ادامه گفت: آره عزیزم میخواستم از سبزی فروشی بخرم، بعد گفتم تو امروز خیلی کار داری وخسته ﻣﻴﺸﻲ، دیگه نخواد سبزی هم پاک کنی.

آن شب سر سفره سبزی خوردن نگذاشتم و هیچ اتفاق عجیب و غریبی هم نیفتاد. مکث را تمرین کردم....وﺑﻪ همسرم عاشقانه تر نگاه میکردم.وفهمیدم اگراونموقع زنگ میزدم امکان داشت روزقشنگم تبدیل بشه به یک هفته قهر.

                                      *****
 
ربطی نداره متاهلی یا مجرد؛ مکث را تمرین کن.
گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سختترش میکنیم . . .
گاهی آرامش داریم، خودمون خرابش میکنیم . . .
گاهی خیلی چیزارو داریم اما محو تماشای نداشته هامون میشیم . . .
گاهی حالمون خوبه اما با نگرانی فردا خرابش میکنیم . . .
گاهی میشه بخشید اما با انتقام گرفتن، بیشتر خود را میآزاریم . . .
گاهی میشه ادامه داد اما با تنبلی و  انصراف میدیم . . .
گاهی باید انصراف داد اما با حماقت ادامه میدیم . . .
و گاهی . . . گاهی . . . گاهی . . . تمام عمر اشتباه میکنیم و نمیدونیم یا نمیخوایم... بدونیم. . .
کاش بیشتر مراقب خودمون، تصمیماتمون و گاهی . . . گاهی های زندگیمون باشیم . .
 
کاش یادمون نره که تنها یک بار به دنیا میایم و زنگی میکنیم. تنها یک بار!!

زن؛ چیست؟ کیست؟ قلقش چیست و دست کیست؟

توجه به همسر، ضمانت خوشبختی

چندی پیش سوار تاکسی شدم. راننده تاکسی مرد محترمی بود که در حدود شصت سالی سن داشت و بسیار شاد بود و با مسافران با روی خوش برخورد میکرد.
یکی از مسافران از او پرسید با وجود ترافیک و شغلی که خسته‌ کننده است چطور میتونید شاد باشد؟
پاسخ راننده برایم جالب بود:رمز موفقیت در زندگی را یافته ام!

مسافران مشتاقانه پرسیدند: رمز موفقیت چیست؟

گفت: من چهار فرزند دارم.  دو دختر و دو پسر که همه تحصیل کرده اند؛ درحالیکه هرگز به درسشان رسیدگی نکرده ام. رمز موفقیتم این بوده که به شدت هوای همسرم را داشته ام و به او توجه و محبت کرده ام و تنها کاری که من کرده ام، براوردن  خواستهای او بوده است.
گفت همسرش را همیشه خوشحال و راضی نگه میداشت؛ در نتیجه همسرش همیشه پرانرژی بوده و با تمام قوا به بچه‌ها و زندگی رسیدگی میکرده است.

میگفت زنها تواناییهای موازی دارند و میتوانند چند کار را در منزل باهم مدیریت کنند. کافی است آنها را راضی و خوشحال و تحت توجه و محبت کافی نگه داری تا هر کاری از آنها برآید.

او معتقد بود اگر باتری قلب همسرتان را شارژ نگه دارید میتوانید با آرامش به کارهایتان برسید و باخوشبختی زندگی کنید. چون همسر از جان و دل، بقیه کارها را سرپرستی خواهد کرد.

به نظر من حق با اوست؛ رمز موفقیت او میتواند، رمز موفقیت بسیاری از مردها باشد.

****
زن!
موي مش كرده،
ابروي برداشته،
لبانِ قرمز نيست.

زن!
لباسِ سفيد
شب باشكوه عروسي،
بوي خوشِ قرمه سبزي،
قرار‌هايِ تاريكي‌ كوچه پشتي‌، تويِ يك ماشين نيست.

زن!
پوكي استخوان،
يك زنِ پا بماه،
حال تهوع،
استفراغ درد‌هاي زايمان،
مادر بچه‌ها نيست.

زن!
عصايِ روز‌هاي پيري،
پرستار وقتِ مريضي،
رفيقِ پاي منقل،
مزه بيار عرق دوره‌هاي دوستانه نيست.

زن!
وجود دارد؛
روح دارد؛
قدرت،
جسارت.
پا به پاي يك مرد، زور دارد.

عشق، اشك، نياز، محبت، يك دنيا آرزو دارد.

زن! هميشه، همه جا، حضور دارد...

ثمره جمهوری ظاهراً اسلامی: یک ساعت کرایه الاغ = دو ساعت تدریس استادیار

بخشی از سخنرانی:
دکتر یوسف اباذری استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران 
در انجمن جامعه شناسی ایران

اگر ما مي گوييم زماني كه پارسها تمدن و دين داشتند، اعراب دختران خود را زنده به گور مي كردند، قطعاً صد سال ديگر اعراب ميگويند زماني كه ما ميزبان جام جهاني بوديم ايرانيها دخترانشان را به استاديوم راه نميدادند...!!!! 

گفتیم : اقتصاد
گفتند : باید اسلامی شود.
گفتیم : فرهنگ
گفتند : باید اسلامی شود.
گفتیم : اخلاق
گفتند : مگر اخلاق غیر اسلامی هم داریم؟!
گفتیم : علوم انسانی
گفتند : انسانی چیست؟ بگو اسلامی.
گفتیم : روابط زن و مرد
گفتند : ای بابا..! چه معنی دارد این روابط؟!
گفتیم : وجدان
گفتند : اسلام.
گفتیم : ...........
گفتند : اسلام... اسلام... گذشت و گذشت...

چیزی نگفتیم، فقط رفتیم مغازه مرغ بخریم، دیدیم نمی توانیم، گفتند : چه ربطی دارد به اسلام..؟!
رفتیم روزنامه خریدیم و مشغول خواندن خبرهای رانت خواری و اختلاس بودیم که به ناگاه آمدند و روزنامه را از دستمان گرفتند و گفتند : به اسلام چه مربوط..؟!
نگاهی به دوروبرمان انداختیم؛ روانهای پریشان دیدیم و مردهای چشم چران!
گفتند : اینها تهاجم فرهنگی ست؛
و ما از خودمان پرسیدیم : پس این تهاجم فرهنگی کنندگان چرا خودشان اینقدر چشم چران نیستند؟!

خواستیم ویزای عربستان بگیریم، برویم آنجا از خود خدا بپرسیم، گفتند: عربستان ضداسلامی، دیگر به ما اسلامیها ویزا نمیدهد!
خلاصه کمی سرمان گیج رفت و یک لحظه فکر کردیم دچار هپروت اسلامی شده ایم، دوباره به خود آمدیم و دیوان حافظ را گشودیم دیدیم گفته:
«گر مسلمانی از این است که حافظ دارد/ وای اگر از پس امروز بود فردايي »

******

اگر بدانید کرایه هرالاغ درامامزاده داوود ساعتی 20 هزار تومان، وحق التدریس یک استادیار دانشگاه ساعتی 10 هزار تومان، ویارانه هر ایرانی در یک ماه برابر کرایه 2 ساعت یک الاغ است..! خودتان پیدا کنید که الاغ واقعی کیست...؟

Wednesday, November 4, 2015

رد درخواست آمریکا برای استرداد یک بازمانده آشویتس

دادگاه کراکوف درخواست آمریکا برای استرداد رومن پولانسکی را رد کرد

دادگاهی در کراکوف درخواست آمریکا برای استرداد رومن پولانسکی به این کشور را رد کرده است.
رومن پولانسکی، فیلمساز شهیر لهستانی، از سال ۱۹۷۷ به اتهام داشتن رابطه جنسی با دختری ۱۳ ساله از سوی پلیس آمریکا تحت تعقیب است.
داریوش مازور، قاضی دادگاه کراکوف، درخواست آمریکا برای استرداد آقای پولانسکی را "بی اعتبار" خوانده است.
مقامات قضایی آمریکا رومن پولانسکی را متهم می‌کنند که در سال ۱۹۷۷ در جریان یک مهمانی شبانه در ویلای جک نیکلسون، هنرپیشه نامی هالیوود، از دختری ۱۳ ساله به نام سامانتا گایمر سوءاستفاده جنسی کرده است. این عمل طبق قوانین ایالت کالیفرنیا "تجاوز به فرد زیر سن قانونی" به شمار می‌آید.
رومن پولانسکی در ۱۵ آوریل ۱۹۷۷ با شکایت والدین خانم گایمر دستگیر شد. او در دادگاه به جرم خود اقرار کرد و به سه ماه زندان محکوم شد. اما پس از ۴۲ روز با سپردن وثیقه آزاد شد و سپس بدون اجازه مقامات قضایی در ۳۱ ژانویه ۱۹۷۸ به فرانسه پرواز کرد. او از آن پس دیگر به آمریکا سفر نکرده است.
سفر اخیر او به لهستان برای ساخت یک فیلم٬ آمریکا را بر آن کرده بود که تقاضای استرداد این کارگردان ۸۲ ساله را از سر بگیرد.
در اواخر اکتبر سال پیش، زمانی که پولانسکی برای حضور در گشایش موزه در ورشو حضور داشت، مقام‌های آمریکایی با مقام‌های لهستانی برای دستگیر کردن او تماس گرفتند.
او توسط دادستانی شهر کراکوف بازجویی شد، اما بازداشت نشد.
آن زمان توماژ نالژ، مشاور رئیس جمهور لهستان گفت که پیگیری برای دستگیری "فرزند هولوکاست" در مراسم افتتاح موزه یهودیان که قرار است قرن‌ها آرامش یهودیان در لهستان پیش از هولوکاست را بازتاب دهد، عملی نامناسب است.
او گفت که از نگاه تاریخ لهستان این اقدام "جهالت محض" است.
در جنگ جهانی دوم، پولانسکی در یک گتو در شهر کراکوف زندگی می کرد؛ مادرش در اردوگاه آشویتز کشته شد، ولی خودش به کمک مدارک جعلی که او را غیر یهودی نشان می‌داد، جان به‌در برد.
رومن پولانسکی، که در مدرسه عالی سینمایی لهستان درس خوانده بود و نخستین فیلمش را آنجا ساخته بود، در دهه ۱۹۶۰ میهن خود را ترک کرد و در فرانسه و سپس در هالیوود به فیلم‌سازی پرداخت. اما در سال‌های اخیر بارها به لهستان سفر کرده است.
دادستان عمومی لهستان در سال ۲۰۱۰ اعلام کرد که به دلیل آنکه از زمان وقوع جرم مدت زیادی گذشته است، لهستان نمی‌تواند پولانسکی را به آمریکا بازگرداند.
او در سال ۲۰۰۹ نیز پس از سفر به شهر زوریخ سوئیس برای دریافت جایزه‌اش در یک جشنواره فیلم بازداشت شد، ولی قرار استرداد او رد شد و پولانسکی سرانجام اجازه یافت که به فرانسه بازگردد.
پولانسکی در اروپا به ساختن فیلم ادامه داد و برای کارگردانی فیلم‌های خود به کشورهای گوناگون سفر می‌کرد، اما در طول نزدیک به چهار دهه هرگز به آمریکا قدم نگذاشت.
دو سال پیش سامانتا گایمر داستان زندگی خود را در کتابی با عنوان "آن دختر: زندگی در سایه رومن پولانسکی" منتشر کرد و به شرح ماجرا پرداخت.
رومن پولانسکی که یکی از مطرح‌ترین سینماگران زنده جهان است، آثاری چون چاقو در آب، بچه رزمری، چاینا تاون و پیانیست را در کارنامه هنری خود دارد.
او در سال ۲۰۰۳ برای کارگردانی فیلم پیانیست برنده جایزه اسکار شد، اما از آنجا که نمی‌توانست وارد آمریکا شود، نتوانست جایزه خود را شخصا دریافت کند.

استاد عالی پیام . هالو 68 داستان شیخ و گربه

Tuesday, November 3, 2015

شش سال خودسانسوری بنی اعتماد

  • 3 نوامبر 2015 - 12 آبان 1394
  رخشان بنی اعتماد در فستیوال فیلم های ایرانی در لندن 
 
جشنواره فیلم های ایرانی در روز جمعه سی اکتبر در لندن با نمایش فیلم قصه‌ها ساخته رخشان بنی اعتماد و حضور خود او آغاز شد.
فیلم قصه ها که از ساخت تا نمایش مسیر پرپیچ و خمی را طی کرده است با تکیه بر شخصیت های فیلم های پیشین بنی اعتماد به روایتی از زندگی در کلان شهر تهران می پردازد.
فیلم، مبتنی بر قصه های کوتاه دیالوگ محوری است که مانند تمام فیلم های بنی اعتماد مضمونی اجتماعی دارد و در آن شخصیت‌های فیلم های پیشین این فیلمساز را کنار هم می گذارد.
قصه ها که برای مدتی در ایران اجازه اکران نداشت، توانست جایزه بهترین فیلمنامه را از جشنواره ونیز بگیرد و پس از انتخابات ریاست جمهوری دو سال پیش همراه با محدودیت هایی در ایران اکران شود.
رخشان بنی اعتماد که فیلم های مطرحی همچون نرگس، روسری آبی و زیر پوست شهر را در کارنامه سینمایی خود دارد در پایان نمایش این فیلم با اشاره به مشکلات جدی و اساسی که پیش روی سینمای ایران است گفت که پروژه های بعدی اش ساخت چند فیلم مستند است.

بنی اعتماد: من این جوری فیلم می سازم

در جلسه گفت و گویی که پس از نمایش برگزار شد خانم بنی اعتماد گفت: "من از دریچه سینما جامعه را می‌بینم. من سینما را اینجوری یاد گرفته‌ام. شاید دلیلش آن باشد که سینما را از مستند سازی شروع کردم. پیش خودم فکر می‌کنم من مستند سازی هستم که گاهی هم فیلم داستانی می‌سازم."
او درباره چگونگی روند ساختن قصه‌ها گفت: "ساختاری که فیلم قصه‌ها پیدا کرد بیشتر از آنکه متکی بر انتخاب یک فرم سینمایی باشد متکی بر شرایط و حال خودم در زمان ساخت فیلم بود."
بنی اعتماد با اشاره به شرایطی که سینمای ایران در دوران محمود احمدی نژاد داشت گفت که "حدود شش سال خودسانسوری کردم و فیلم نساختم. نمی‌خواستم در آن دوران فیلم بسازم چون مجوز ساخت گرفتن به مدیران سینمایی آن دوران مشروعیت می‌داد."
او در ادامه گفت که راه حلی که به نظرش رسید این بود که با ساختن چند فیلم کوتاه که هر کدام مستقل از یکدیگر اما در ارتباط با هم بودند یک فیلم بلند بسازد.
خانم بنی اعتماد با اشاره به اینکه آدم قانونمندی است گفت که همچنین نمی‌خواسته است که فیلم غیرقانونی بسازد و بهانه‌ای به دست کسانی بدهد که منتظر دیدن چنین رفتاری از او بودند.

این فیلم ها را به کی نشان می دهید؟

او در پاسخ به اشاره یکی از تماشاگران درباره دیالوگ نهایی فیلم قصه‌ها که "این فیلم‌ها بالاخره روزی دیده می‌شوند" گفت: "جمله 'این فیلم‌ها را به کی نشان می‌دهید؟' که نام یکی از مستندهایم شد سؤالی بود که در یک فیلم مستند زنی بنام مهری از من پرسید و بعدها ترجیع بندم در بیست و چند سال فیلمسازی ام شد."
بنی اعتماد موضوعات فیلم‌هایش را درباره آدم‌هایی دانست که خوب دیده نمی‌شوند. به گفته بنی اعتماد "این آدم‌ها نه اینکه نخواهند حرف نزنند و ساکت باشند بلکه تریبونی ندارند که حرفشان را به گوش آنهایی که باید بشنوند برسانند."
او در ادامه ابراز امیدواری کرد هر واکنشی به این فیلم‌ها و حرف‌ها به آگاهی بخشی در جامعه کمک کند.

نوید کرمانی و جایزه صلح در آلمان

نوید کرمانی و سخنرانی پرحاشیه‌اش در مراسم جایزه صلح در آلمان

  • 29 اکتبر 2015 - 07 آبان 1394  
     
در پایان نمایشگاه بین‌المللی كتاب فرانكفورت جایزه صلح انجمن نشر و کتاب آلمان به نوید کرمانی، نویسنده آلمانی ایرانی‌تبار اعطا شد. سخنرانی این نویسنده در این مراسم در رسانه‌ها و محافل فرهنگی آلمان بازتاب گسترده‌ای داشته است. در حالی که برخی از روزنامه‌ها سخنرانی و به ویژه مراسم دعا برای قربانیان جنگ در سوریه و عراق در پایان این مراسم را منفی ارزیابی کرده‌اند، بسیاری محتوای سخنرانی او را تکان دهنده و شجاعانه خوانده‌اند.
این نویسنده و فعال اجتماعی در پایان سخنرانی‌اش كه در كلیسای پاول شهر فرانكفورت برگزار شد از حدود هزار نفر از حاضران در سالن خواسته بود به جای كف زدن بایستند و همراه او دعا كنند.
منتقدان کرمانی او را متهم كرده‌اند كه سنت‌های سكولار جامعه آلمان بعد از جنگ را زیر پا گذاشته و كلیسایی را كه بیش از هفتاد سال پیش، در سال ١٩٤٤ محل برگزاری اولین مجلس قانون اساسی آلمان بعد از جنگ بوده و پس از آن دیگر در آن مراسم و مناسك دینی برگزار نشده بود بار دیگر به محلی برای مراسم دعا تبدیل كرده است.
پیش‌تر هیئت داوران جایزه صلح دلیل اعطای این جایزه به این نویسنده را اهمیت صدای خاص او در جامعه آلمان دانسته بود که می‌کوشد همزیستی مسالمت‌آمیز انسان‌ها با فرهنگ‌ها و پیشینه‌های گوناگون را ممکن سازد. همچنین پژوهش‌های آکادمیک نوید کرمانی مورد توجه داوران بود. به گفته آنها این پژوهش‌ها بیشتر عرفان، زیبایی‌شناسی و خداشناسی را در چهارچوب باورهای اسلامی بررسی و تدوین کرده، که برای جامعه امروز آلمان با اهمیت است.
جایزه صلح انجمن نشر و کتاب آلمان مهمترین جایزه‌ای است که در این کشور به شخصیت‌های برجسته از کشورهای گوناگون که در هنر، ادبیات و علم دستاورد ویژه‌ای داشته‌اند، اعطا می شود.
این جایزه بعد از جنگ جهانی دوم در سال ١٩٥٠بنا شد و پیش از نوید کرمانی به شخصیت‌های معروفی چون هرمان هسه، هابر ماس، آلبرت شوایتزر، سوزان زون‌تگ، یاشار کمال، اورهان یاموک و سوتلانا آلکسی‌یویچ تعلق گرفت. نوید کرمانی در سال‌های پیش هم به جوایز دیگری دست یافته بود.
نوید کرمانی، که در خانواده‌ای ایرانی در شهر زیگن آلمان متولد شده و در رشته شرق‌شناسی فوق دکترا دارد، حدود دو دهه پیش با فعالیت‌های رسانه‌ای در کشورهای گوناگون اسلامی، از جمله ایران مورد توجه رسانه‌ها و محافل فرهنگی آلمان قرار گرفت. پایان نامه دکترای او "خدا زیباست، تجربه زیبایی شناختی از قرآن" هم توجه محافل آکادمیک، شرق‌شناسان و اسلام شناسان را به خود جلب كرد و هم او را در بدنه جامعه آلمان شناخته‌تر کرد.
فوق دکترای او در مورد فریدالدین عطار هم که با نگاهی پژوهشگرانه به "مصیبت‌نامه" عطار نوشته شده نگاهی است عرفانی به داستان ایوب که مرزهای مذاهب را در می نوردد. رمان‌ها و كتاب‌های کرمانی كه حالا تعدادشان به بیست رسیده در دهه‌های گذشته او را به نویسنده‌ و متفکری نامدار در ادبیات و فرهنگ آلمان تبدیل کرده است.

سخنرانی نوید كرمانی در مراسم اعطای جایزه در هفته پیش با این نكته شروع شد كه خبر برنده شدن جایزه صلح با خبر ربوده شدن یك كشیش مسیحی سوری به نام ژاك مراد توسط گروه دولت اسلامی تقریبا همزمان به او رسیده است.
این كشیش كه نویسنده او را در سفر سال ٢٠١٢ خود به سوریه و عراق در نزدیكی شهر قریتین ملاقات كرده بود، در سخنرانی‌اش این طور تصویر شد: " احساس می‌کردم در برابر یک خدمتکار آرام و وظیفه‌شناس خدا و زاهدی خویشتن‌دار نشسته‌ام که تنها خدا تسلای روح مسیحیان تحت فشار قریتین و رهبری جماعت صومعه را به او سپرده، و او بر این امر گردن نهاده است."

به گواهی او تمام كوشش و نیروی این جمعیت كوچك مسیحی كه در سوریه باقی مانده بود، در كنار حفاظت از مسیحیان سوریه در راه دفاع از مسلمانان هم به كار برده می‌شد. در بخش بزرگی از سخنرانی نویسنده این دو حادثه به طور موازی مانند موتور کلام او عمل می‌كردند كه روزنامه دی ولت آن را به یک سمفونی تشبیه کرده که با اوورتور داستان جامعه مسیحیان قریتین شروع می‌شود، و با موسیقی‌های گاه تند و گاه آرام ادامه می‌یابد و به شکایتی آتشین و پرحرارت علیه گروه دولت اسلامی تبدیل می‌شود و تا حد به کارگیری عبارت فاشیسم مذهبی در مورد این گروه پیش می‌رود.
نوید کرمانی که هم خودکامگی رهبران کشورهای شرقی و اسلامی را زیر تیغ انتقاد قرار می‌دهد و هم کشورهای غربی را به کوتاهی در مقابله با حوادث تلخ در سوریه و عراق متهم می‌کند، با تعجب از اینکه جهانی از عهده مقابله با یک ارتش سی‌هزار نفری گروه دولت اسلامی بر نمی‌آید، سوال می‌کند که آیا یک برنده جایزه صلح مجاز است کسی را به جنگ فرا خواند؟ با پاسخ نه، مجاز نیست، کرمانی ادامه می‌دهد، نه من کسی را به جنگ نمی‌خوانم، اما جنگ در حال حاضر در جریان است، حتی پشت درهای ما.
اگرچه نوید کرمانی هم به آلمانی می‌نویسد و هم حضورش در رسانه‌ها و محافل فرهنگی معمولا به زبان آلمانی است، اما همواره به عنوان نویسنده‌ای آلمانی-ایرانی معرفی و شناخته می‌شود. و اگرچه او نام ایرانی و شهرت آلمانی را یدک می کشد، حوزه نگاه او به انسان فراتر از آلمان، اروپا و ایران است.
شهرهای مختلف از اصفهان و دمشق و بغداد و قاهره تا رم و کلن محل وقوع حوادث داستان‌های این نویسنده پرکار است. در کتاب "آیدا، خرس و خرگوش" که سال‌ها پیش برای کودکان نوشته شده اصفهان، که زادگاه پدر و مادر نوید نویسنده است در کنار کلن که در آن زندگی می‌کند در قیاس با بقیه جهان برجسته است.


اصفهان به عنوان شهری در شرق که نوید کرمانی از کودکی بیشترین ارتباط را با آن داشته اینجا و آنجا همچنان در درون نوید کرمانی نقش بازی می‌کند. نویسنده در سخنرانی اخیرش در مراسم دریافت جایزه صلح هم تاثیری را که مسافرت‌های دوران كودكی و نوجوانی‌اش به این شهر بر او داشته گوشزد کرد.
همچنین در کتاب "ما که هست؟" نوید کرمانی با بازتاب تجارب شخصی خود به عنوان فرزند یک خانواده مسلمان به تغییر و تحولات فرهنگی دهه‌های اخیر در جامعه آلمان اشاره می‌کند و مرزهای نویی را که فرهنگ‌ها باید با توجه به اعضای جدیدشان برای خود تعریف کنند برجسته می‌سازد.
این نویسنده موفق بعد از احراز مدرك فوق دكترا حوزه پژوهش های آکادمیک را ترک کرد و بیشتر وقت خود را به نوشتن داستان و مقاله‌های اجتماعی-فرهنگی و تهیه گزارش‌های ویژه از كشورهای اسلامی تنیده در تنش‌های سیاسی كه در دهه‌های گذشته یا در تب تغییر یا در آتش خودکامگی فرمانروایان درونی یا دخالت‌های خارجی می‌سوختند، پرداخت. کرمانی زمانی گفته بود كه فضای آكادمیك برای او تنگ و كوچك است.
سال پیش در مراسم ٧٠ سالگی تصویب قانون اساسی آلمان نوید كرمانی به مجلس این کشور فرا خوانده شد تا در مورد این قانون و تاثیر آن سخنرانی كند. او همچنین از شخصیت‌هایی بود كه در سال ۲۰۱۰ میلادی در مجلس گردهم‌آیی سراسری (تركیبی از نمایندگان مجلس آلمان، بوندس‌تگ ونمایندگان ایالت‌های فدرال) برای انتخاب رئیس‌جمهور از طرف حزب سبزها شركت داشت.
کرمانی در هر کجا که امکانی می‌یابد،‌ چنانکه در ارزیابی كمیته گزینش جایزه صلح هم گفته شده بیش از هر چیز بر احترام به کرامت انسانی و گذشت و مدارا تاکید می‌کند.
تازه‌ترین كتاب نوید كرمانی "حیرت بی‌باورانه" توصیفی از نقاشی‌های مسیحی در كلیساهای رم است که به گفته منتقدان چشم مسیحیان آلمان را به نکاتی در مورد زندگی امروز در زیر رنگ ‌و ‌روغن استادان نقاشی کلاسیک مسیحی بازکرده است.
نوید کرمانی متفکری است که نوشته‌هایش در این مقطع تاریخ مانند میدانی است که همه فرهنگ‌ها و مذاهب، به آن می‌رسند. وطن فکری این نویسنده ریشه در اصفهان دارد، از دانش و فرهنگ شرقی و باورهای ایرانی و اروپایی تغذیه شده و به برکت کوشش بی‌وقفه در ادبیات و فرهنگ آلمان شاخ و برگ داده و شکفته است. آثار این نویسنده که ترجمه آنها به انگلیسی چندی است آغاز شده، هنوز به فارسی راه نیافته است.

Monday, November 2, 2015

سرگذشت واقعی یه بچه تنبل 😐:

سرگذشت واقعی یه بچه تنبل 😐:

ﮐﻼﺱ ﺍﻭﻝ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ، شیراز ﺑﻮﺩﻡ ﺳﺎﻝ ١٣٤٠، ﻭﺳﻄﺎﯼ ﺳﺎﻝ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ اصفهان ﯾﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ، ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩﻡ، ﻟﻬﺠﻪ ﻏﻠﯿﻆ ترکی قشقایی، ﺍﺯ ﺷﻬﺮﯼ ﻏﺮﯾﺐ.

  درس ما "آب بابا..." ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ اصفهان جلوتر رفته بودند: "دارا انار..." معضلی ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ. ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺗﻮی ﺷﻬﺮ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻫﻢ، ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﻧﺒﻮﺩ؛ ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺳﺨﺘﯽ ﻭ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﺩﺭﺳﮑﯽ ﻣﯿﺨﻮﻧﺪﻡ.
ﺗﻮ اصفهان ﺷﺪﻡ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺱ!

ﻣﻌﻠﻢ ﭘﯿﺮ و ﺑﯿﺤﻮﺻﻠﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺩﺷﻤﻦ ﻗﺴﻢ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻣﻦ!
ﻫﺮ ﮐﺲ ﺩﺭﺱ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻧﺪ، ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﻣﯽﺧﻮﺍﯼ ﺑﺸﯽ ﻓﻼﻧﯽ ﻭ ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﻣﻦ ﺑﯿﻨﻮﺍ ﺑﻮﺩﻡ. ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﺯﺣﻤﺖ ﺭﻓﺘﻢ ﮐﻼﺱ ﺩﻭﻡ. ﺁﻧﺠﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺑﺨﺖ ﺑﺪ ﻣﻦ، ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻢ ﺷﺪ ﻣﻌﻠﻤﻤﺎﻥ!!
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﻪ ﮐﻼﺱ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻢ ﭼﻮﺑﯽ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﺮﻭﺩ ﮐﯽ ﻫﺴﺘﻢ!!
 
ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﺑﺎﻭﺭﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺗﻨﺒﻠﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ.......
 
ﮐﻼﺱ ﺳﻮﻡ ﯾﮏ ﻣﻌﻠﻢ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺁﻣﺪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﺎﻥ!!!
ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ ﻗﺸﻨﮓ ﻣﯽﭘﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﺧﻼﺻﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﺎﺭ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻮﺩ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻼﺱ ﻣﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ، ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﻭﻝش ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻪ ﮐﻼﺱ ﻧﺸﺴﺘﻢ. ﻣﯿﺪوﻧﺴﺘﻢ ﺟﺎﻡ ﺍﻭﻧﺠﺎﺳﺖ. ﺩﺭﺱ ﺩﺍﺩ، ﻣﺸﻖ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﯿﺎﺭﯾﻦ. ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﻤﯿﺰ ﻣﺸﻘﻢ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻢ؛ ﻭﻟﯽ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺱ ﭼﯿﺴﺖ!
ﻓﺮﺩﺍﺵ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪ، ﯾﮏ ﺧﻮﺩﻧﻮﯾﺲ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﮔﺮﻓﺖ ﺩﺳﺘﺶ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﻀﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﺸﻖ ﻫﺎ... ﻤﮕﯽ ﺷﺎﺥ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ!!! ﺁﺧﻪ ﻣﺸﻘﺎﻣﻮﻥ ﺭو ﯾﺎ ﺧﻂ ﻣﯿﺰﺩﻥ ﯾﺎ ﭘﺎﺭﻩ ﻣﯽﮐﺮﺩند، ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺳﯿﺪ ﺑﺎ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﯼ ﻣﺸﻘﺎﻣﻮ ﻧﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩﻡ؛ ﺩﺳﺘﺎﻡ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻗﻠﺒﻢ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻣﯽﺯﺩ!!
ﺯﯾﺮ ﻫﺮ ﻣﺸﻘﯽ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﯿﻨﻮﺷﺖ، ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﺮﺍ ﻣﻦ ﭼﯽ ﻣﯽﻧﻮﯾﺴﻪ؟!!!
ﺑﺎ ﺧﻄﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﻮﺷﺖ: ﻋﺎﻟﯽ
 
ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ. پس ﺍﺯ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ!!
 
 ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﺭﺩ ﺷﺪ. ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺩﻓﺘﺮﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽﮔﺬﺍﺭﻡ ﺑﻔﻬﻤﺪ ﻣﻦ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺳﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺑﺎﺷﻢ...
 
ﺁﻥ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﻣﻌﺪﻝ ﺑﯿﺴﺖ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺳﺎﻝﻫﺎﯼ ﺑﻌﺪ. ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩﻡ!! ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﺩﺍﺩﻡ ﻧﻔﺮ ﺷﺸﻢ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﻓﺘﻢ.
 
ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻣﺮﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩه بود!!

ﭼﺮﺍ ﮐﻠﻤﺎﺕ ﻣﺜﺒﺖ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺩﺭﯾﻎ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ؟ ﺑﻭﯾﮋﻩ ﻣﺎ ﭘﺪﺭﺍﻥ، ﻣﺎﺩﺭﺍﻥ، ﻣﻌﻠﻤﺎﻥ، ﺍﺳﺘﺎﺩﺍﻥ، ﻣﺮﺑﯿﺎﻥ، ﺭﺋﻴﺴﺎﻥ ﻭ...

این بود ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ جناب آقای دکتر "امیرمحمد نادری قشقایی"، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎسی ﻭ ﻋﻠﻮﻡ ﺗﺮبیتی

تغییر را تجربه کنیم!

ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺗﻐﯿﯿﺮ !

ﺍﺯ ﺑﺮﺗﺮﺍﻧﺪ ﺭﺍﺳﻞ، ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: "ﭼﺮﺍ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﻣﺘﻌﺼﺐ ﻣﯽﺗﺮﺳﺪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺗﺶ ﺷﮏ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺭﺍﻫﺶ ﺭﺍ ﺍﺻﻼﺡ ﮐﻨﺪ؟"
وی ﺟﻮﺍﺏ ﺪاﺪ: "ﭼﻮﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﺪ، ﭼگونه ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﻪ ﺗﺎﻭﻟﻬﺎﯼ ﮐﻒ ﭘﺎﯾﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺴﯿﺮﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﻩﺍﻡ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ!!"
ﺍﯾﻦ ﻣﺼﯿﺒتی ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ بیشتر انسانﻫﺎﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯﯼ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﺵ هستند.
ﺩﺭ ﻫﻤﻪ زمنیه ﻫﺎ، ﺍﺯ ﺩﯾﻦ ﻭ ﻣﺬﻫﺐ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎ، ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﺎ ﻭ ﻧﻔﺮﺕ ﻫا. ﻭﻗﺘﯽ ﺁﺩﻡﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﯿﺰﯼ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ، ﻭﻗﺘﯽ عمر و ﺍﻧﺮﮊﯾﺸان ﺭﺍ بر سر چیزی ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﻧﺪ، ﺩﯾﮕﺮ ﺣﺘا ﺑﻪ ﺫﻫﻨﺸان ﻫﻢ ﻧﻤﯽﺭﺳﺪ ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻭﻗﺖ ﻭ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻭ ﭘﻮﻝ ﻭ ﻋﻤﺮﺷاﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ، ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑوده است.
ﻣﺜﻼ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﭘﺎﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽﺩﻫﺪ، ﻫﯿﭻگاه ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ تصور ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺳﺎﺳﺎً آغاز آن ﺟﻨﮓ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑﻮﺩﻩ!؟ ﭼﻮﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻫﻮﯾﺖ ﻭ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﻨﮓ گرفته ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻪ ﺩﺭﺳت ﯾﺎ نادرستی ﺁﻥ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﺪ، ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﻣﻮﺟﻮﺩی 'ﺑﯽ ﻫﻮﯾﺖ'، 'ﺑﯽ ﮔﺬﺷﺘﻪ' ﻣﯽ ﺷﻮﺩ... ﭼﻮﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻨﮓ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ . 👇
ایﮐﺎﺵ ﻣﺎ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻴﻢ "ﻫﻮﯾﺖ ﺧﻮیش" ﺭﺍ ﺍﺯﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺕ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻭ ﻋﻘﺎﯾﺪﻣﺎﻥ، جداﮐﻨﻴﻢ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﻳﻢ ﺁﻥ ﻋﻘﺎﯾﺪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﯽﻫﻮﯾﺖ ﻧﺸﻮﻳﻢ .
ﮐﺎﺵ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﺮﺟﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﻫﺎ، ﺑﺎﻭﺭﻫﺎ، ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦﻫﺎ ﻭ ﻧﻔﺮﺕﻫﺎﺷﺎﻥ ﺷﮏ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﺗوقف ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ، و ﺑﯽﺧﯿﺎﻝ ﺗﺎﻭﻝﻫﺎﯼ ﮐﻒ ﭘﺎﻫﺎيشان ﻣﯽﺷﺪﻧﺪ! ﻭ ﻣﯽﮔﻔﺘﻨﺪ: 'ﺟﻠﻮ ﺿﺮﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺟﺎ ﺑﮕﯿﺮﯼ سود ﺍﺳﺖ.تغییر، ﻭﺍﻗﻌﺎً ﺟﺮأﺕ و جسارت ﻣﯽﺧﻮﺍهد... كاش تغيير كنيم...كاش سعى كنيم تغيير كنيم...كاش به فراتر از باورهايمان و اعتقادات سخت و منجمدمان بنگريم و تغيير را تجربه كنيم. 🍀🍀🍀

دکتر علی شریعتی: فقر چیست؟

دکتر علی شریعتی

میخواهم بگویم ......

فقر همه جا سرمیکشد .......

فقر، گرسنگی نیست؛ عریانی هم نیست ......

فقر، چیزی را " نداشتن " است؛ ولی آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست .......

فقر، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی مینشیند ......

فقر، تیغه های برنده ماشین بازیافت است؛ که روزنامه های برگشتی را خرد میکند ......

فقر، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند.

فقر، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود .....

فقر، همه جا سر میکشد ........

فقر، شب را "بی غذا" سر کردن نیست ..

فقر، روز را "بی اندیشه" سر کردن است!!!

چرا خانمها نمیتوانند خوب پارک کنند؟

خلاصه اش این است که:
سخن گفتن از برابری یا نابرابری زن و مرد بی معنی است. مانند این است که بپرسیم آیا یک سیب با یک انار متفاوت است یا برابر؟ همه در پاسخ میگویند که سیب سیب است و انار انار. هر یک ویژگیها و خواص خود را دارد ولی هر دو میوه اند و بسیار مفیدند برای زندگی انسانها. در اینکه این دو میوه متفاوتند و نه مساوی هیچ عقل سالمی شک نمیکند. ولی هر عقل سلیمی هم میداند که آنها از نظر میوه بودن مساوی اند و برگ چغندر نیستند. 

مثال زن و مرد هم همین است. کسی نمیتواند بگوید از نظر انسانی متفاوتند. هر دو انسان اند؛ ولی زن زن است و مرد مرد. نه زن را بر مرد برتری است و نه مرد را بر زن برتری است. 
حقوقشان هم به تبع تفاوتشان باید متفاوت باشد. مثلاً چون زنان ظریفند باید که به کارهای سخت گمارده نشوند. و چون فرزند به بار میآورند باید حق داشته باشند که کمتر کارکنند. شماع زاده

نقل از کتاب:
1-تفاوت با تساوی حقوق در تضاد نیست. منظور از تساوی حقوق، آزادی برای انجام کاری است که برای آن ساخته شده‌ایم و تفاوت این است که زن و مرد برای کار یکسان ساخته نشده‌اند.

2-زنان و مردان با یک‌دیگر فرق می‌کنند؛ نه بهترند و نه بدتر، بلکه متفاوتند.

 3-به علت ظلم‌هائی که در تاریخ به زنان شده است؛ هر صحبتی مبنی بر متفاوت بودن زنان و مردان را، مخالفت با تساوی حقوق زن و مرد و سخنی ناپسند می‌دانند.

4- برابری زن و مرد یک قضیه مصلحتی و به عبارت دیگر اخلاقی است؛ اما پرسش درباره‌ی تمایزات اساسی بین آن‌ها، یک مسئله علمی است.

5-حجم هورمون‌ها و پیوندهای مغز که در رحم مادر شکل می‌گیرند؛ افکار و رفتارهای ما را تعیین می‌کنند. بنابراین از ابتدا دو جنس، هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی متفاوتند؛ یعنی برابر نیستند.

6-شناختن جنس مخالف یک امتیاز بزرگ است.

7-زنان خیلی سریع می‌فهمند که کسی غمگین یا ناراحت است ولی مردان تا کسی گریه نکند و ناراحتی خود را بیان نکند؛ ناراحتی او را نمی‌فهمد. این اصطلاحاً درک زنانه است که برای انجام وظایف مادری و خانه‌داری در زن تکامل پیدا کرده‌است.

8-زنان جزئی تغییرات ظاهری و رفتاری دیگران را درک می‌کنند و این توانائی زنان، قرن‌هاست که همسران بی‌وفا را غافلگیر کرده‌است.

9-مغز یک مرد در حالت استراحت 70% از فعالیتش کاسته می‌شود؛ ولی زن در همان حال 90% فعالیت مغزی دارد. بنابراین زن یک رادار سیار است که به طور مرتب از پیرامون خود اطلاعات دریافت کرده و تجزیه تحلیل می‌کند.

10-در چشم انسان، سلول‌های مخروطی، وظیفه تشخیص رنگ‌ها و دیدن جزئیات را دارد. عامل انتقال این سلول‌ها بر روی کروموزم x است و زنان بر خلاف مردان که xy هستند 2 کروموزم x دارند ( xx ). پس تعداد بیشتری سلول مخروطی در چشمشان وجود دارد و جزئیات و رنگ‌ها را بهتر تشخیص می‌دهند.

11-سفیدی چشم زنان بیش از مردان است و چون سفیدی چشم وظیفه‌اش حرکت و تغییر جهت است؛ زنان بهتر می‌توانند کره‌ی چشمشان را حرکت بدهند بنابراین فضای بیشتری را در هر نگاه می‌بینند.

12-زنان دید گسترده‌ای دارند ولی مردان زاویه‌ی دیدشان مثل یک تونل تنگ است.

13- چشم مردان بزرگتر از زنان است و برای دیدی تونل مانند و فاصله‌های بسیار دور، برنامه‌ریزی شده است.

14- چشم مردان چون به مدت هزاران سال برای شکار تکامل یافته؛ برای نگاه کردن به روبرو و مسافت‌های دور ( برای پیدا کردن شکار ) مناسب است. برخلاف آن، چشم زنان چون وظیفه حفاظت از خانه را برعهده داشته است، می‌تواند تا زاویه 45 درجه از چپ و راست و بالا و پائین را ب‌بیند.

15-به علت نوع بینائی‌شان، تعداد تصادفات پسربچه‌ها حدود دو برابر دختربچه‌هاست؛ که البته مقداری از این تفاوت به علت پرجرأت‌تر بودن پسرها نیز هست.

16- علت این‌که مردها اشیاء را در یخچال ، کمد و . . . . . دیرتر از زن‌ها پیدا می‌کنند؛ تفاوت وسعت بینائی آن دو جنس است. چیزی که زن با یک نگاه پیدا می‌کند. مرد برای پیدا کردنش باید سرش را به چپ و راست و بالا و پائین حرکت دهد.

17- زنان توانائی تجسم فضائی کمتری دارند؛ بنابراین موقع پارک کردن ماشین اغلب با مشکل مواجه شده و به در و دیوار می‌زنند.

18-مردان چشم‌چران‌تر از زنان نیستند ولی چون مردها برای دید زدن مجبورند سرشان را به اطراف حرکت دهند زودتر لو می‌روند. ولی زن‌ها در حالی‌که ظاهراً جلوشان را نگاه می‌کنند، اطرافشان را هم دید می‌زنند.

19-چون مردان در نور کم دید بهتری از زنان دارند و همچنین تجسم فضائی و تخمین فاصله‌شان با خودروهای دیگر را راحت‌تر انجام می‌دهند؛ بهتر است مردان در شب و زنان در روز رانندگی کنند.

20-هنگام ورود به یک مهمانی، زنان در کمتر از 10 دقیقه تمام افراد را از نظر می‌گذرانند و شخصیت و رفتارشان را تجزیه و تحلیل می‌کنند. ولی مردان بیشتر به فضا و مکان توجه می‌کنند و حداکثر چند نفر آشنا را تشخیص می‌دهند.

21- مردها معمولاً با دروغ‌هایشان نمی‌توانند زنان را قانع کنند؛ چون آنان عدم‌هماهنگی رفتار و گفتارشان را تشخیص می‌دهند ( با دقتی که روی جزئیات حرکات بدن او دارند ). ولی زن‌ها به راحتی سر مردان را شیره می‌مالند!! برای دروغ به زنان، مردان بهتر است از نامه یا تلفن استفاده کنند!

این بود نکاتی از کتاب: چرا مردها به حرف زنان گوش نمی‌دهند؟
 و چرا زنان، زیاد حرف می‌زنند و بد پارک می‌کنند؟
Why men don't listen and women can’t read maps?
How we're different and what to do about it?
 
نوشته: آلن و باربرا پیز  Allen Pease & Barbara Pease
ترجمه :
 محسن جده‌دوستان و آذر محمودی (ترجمه از آلمانی)
انتشارات فصل سبز 1381